نقد بر کتاب " دیباچه ای بر نظریه انحطاط ایران "

نقد بر كتاب «ديباچه‌اي بر نظريه انحطاط ايران»

مقدمه 

اين كتاب توسط دكتر سيدجواد طباطبايي در زمستان 1380 منتشر شد. موضوع اصلي آن تامل درباره سياست، حكومت و فرهنگ ايران در دوره گذار  مي‌باشد. نويسنده سعي كرده است علل سقوط دوره زرين فرهنگ ايران را بازيابي مجدد كند و در اين ميان تمركز اصلي روی ساختار حكومت صفوي و كاركردهاي آن مي‌باشد. از آنجائيكه زبان نقد طباطبايي در اين كتاب همچون ديگر آثار ايشان، بسيار تند است و همه چيز را بصورت صريح و مستقيم مورد انتقاد قرار داده ، از زمان انتشار بلافاصله واكنش‌هايي را در محافل علمي و آكادميك باعث گرديد و نويسندگان زياد، اين كتاب را مورد نقد و بررسي قرار دادند. در اين مقاله نيز سعي شده است اين كتاب از موضع ديگر مورد نقد قرار گيرد.

معرفي شكلی و شناسنامه ای كتاب

كتاب فوق حاصل چندسال مطالعه عميق دكتر طباطبائي مي‌باشد، در اين كتاب سعي شده است با رويكرد فلسفي، وضعيت نارسائي فكري و فرهنگي ايران وعدم رشد و توسعه آنرا بررسي كند. چاپ اول کتاب در زمستان 1380،توسط انتشارات نگاه معاصر، منتشر شد که  با دو شكل شميز و گالينگور مي‌باشد. اين كتاب داراي شش فصل، خاتمه، كتاب شناسي، نمايه نام‌ها و در نهايت فرهنگ مفاهيم بوده و كل صفحات آن 557 صفحه مي‌باشد.

معرفي مؤلف

دكترسيدجواد طباطبائي در سال 1324 ش در تبريز متولد شد، بعد از تحصيلات مقدماتي در ايران عازم فرانسه گرديد در رشته فلسفه غرب موفق به اخذ مدرك دانشگاهي دكترا شد.

ايشان به خاطر انتشار مقالات فلسفي زياد،بارها موفق به اخذ جوايز از مراكز علمي معتبر دنياگردید   و بعد از مراجعت به ايران در دانشگاه تهران مشغول تدريس شد اما بعد از چندسال از شغلش سبك دوش  گرديد و فعلاً در كنار تدوين آثار علمي عضو برجسته دانشنامه جهان اسلام زير نظر دكتر حداد عادل مي‌باشد.

از سيد جواد طباطبايي تاكنون آثار زيادي منتشر شده كه اهم آن بقرار زير است:

1- درآمدي فلسفي بر تاريخ انديشه سياسي در ايران.

2- زوال انديشه سياسي در ايران

3- خواجه نظام الملك

در اين سه كتاب به برخي از زواياي تاريخ انديشه سياسي ايران در قديم، پرداخته شده است.

4- ابن خلدون و علوم اجتماعي.

نويسنده در اين كتاب كوشش كرده است، تا برخي از نتايج را كه از بررسي تاريخ انديشه در ايران گرفت بود (مرحله اول)، به مجموعه اندیشه اسلامي تعميم دهد، در مجموع اين چهارجلد كتاب به عنوان مقدمه سه كتاب بعدي مي‌باشد:

1- دوره گذار تاريخ ايران (كتاب حاضر: ديباچه‌اي برنظريه انحطاط ايران)

2- مكتب تبريز (با اصلاحات عباس ميرزا در دارالسلطنة تبريز آغاز و با پيروزي جنبش مشروطيت پايان يافت).

3- بررسي دهه‌هاي میاني پيروزي جنبش مشروطيت خواهي تا انقلاب اسلامي.

ايشان علاوه بر كتب فوق، و مقالات زیاد، آثاري را از زبان‌هاي خارجي به زبان فارسي ترجمه كرده است:

مانند: تاريخ فلسفه اسلامي، نويسنده: هانري كوربن، مترجم، جوادطباطبايي.

طباطبايي به حق يكي از چهره‌هاي شاخص دانشگاهي در ايران است، انديشه روشن، تسلط بر مفاهيم نظري آگاهي از مباني تحولات علمي و پيشرفت‌هاي مغرب زمين، آگاهي از علل عقب ‌ماندگي ايران از او چهره برجسته در حوزه نظريه پردازي تحولات سياسي ايران پيش از دوره معاصر ساخته است.

معرفي اجمالي  بخش های مختلف كتاب

همانطور كه گفته شد اين كتاب داراي شش فصل مي‌باشد و نويسنده سعي كرده است درهر فصل مطالب جديد متربط به هم را بياورد. طباطبايي دوره‌هاي تاريخي ايران به چهاردوره تقسيم مي‌كند:

1-دوره باستان: از هخامنشيان تا ورود اسلام به ايران

2-دوره ميانه: از ورود اعراب به ايران تا ظهور صفويان

3-دوره گذار: از جنگ چالدران تا جنگ‌هاي ايران وروس.

4-دوره جديد: از مشروطيت تا انقلاب اسلامي و دوره معاصر.

نويسنده در كتاب حاضر سعي كرده است دوره گذار تاريخ ايران كه از شكست شاه اسماعيل از امپراطوري عثمان در جنگ‌ چالدران آغاز مي‌شود، تا شكست ايران از روسيه و تحميل پيمان‌نامه هاي تركمن چاي و گلستان بر ايران، دربر مي‌گيرد، مورد تحليل سياسي، فلسفي و اجتماعي و تاريخی قرار دهد. به اعتقاد نويسنده اين كتاب در واقع، براي تبيين منطق شكست، شكل گرفته است. شكست ايران در چالدران و جنگ‌هاي ايران وروس، بيانگر يك انحطاط است، نويسنده معتقد است پرداختن به انحطاط و رسيدن به زوايا و علت‌هاي آن، اولين قدم به سمت توسعه و پيشرفت مي‌باشد.به نظر نويسنده،نرسیدن ايران به توسعه وعلت عقب‌ماندگي آن، ريشه در عدم شناخت علل انحطاط آن مي‌باشد تا زمانيكه نظریه انحطاط تدوين نشود، نمي‌توان به لحاظ نظري به توسعه فكري و فرهنگي رسيد و در ايران متاسفامه نظریه انحطاط تا حال تدوين نشده است و ايشان معتقد است كه اين كتاب طرحي از نظريه انحطاط در ايران است به همين جهت درتمام شش فصل كتاب اين رويكرد دنبال شده است.

در فصل اول، شمه اي از تاريخ دوره گذار آورده شده و يادآوري گردیده كه اين فقرات از تاريخ بعنوان ديباچه‌اي براي فهم درست تحول تاريخ سياسي آورده شده است، رويدادهاي تاريخي اين دوره از ديدگاه تاريخ انديشه سياسي، داراي اهميت است.

در فصل دوم، كوشش شده است تا طرحي از  نظريه دولت در ايران بدست دهد، تدوين مفهوم دولت  براي تاريخ ايران در دوره گذار، مشكل اساسي براي تبيين تحول تاريخي آن است.

در فصل سوم و چهارم، ملاحظاتي درباره ديدگاه متفاوت ايرانيان، به دگرگوني‌هاي كشورهاي اروپائي، و اروپائيان به ايران آورده شده است. گزارش‌ها وسفرنامه‌هاي غربي‌ها،و خارجيان به ايران به صد جلد بالغ مي‌گردد، اين نوشته‌ها آورده شده تا شيوه نگرش اروپائيان در آغاز دوران جديد، نسبت به ایران را نشان دهد.

اولين سفرنامه نويسان ايراني كه از غرب بازديد كردند، كساني بودند كه درباره برخي از دگرگوني‌هاي كشورهاي اروپائي، آگاهي‌هايي به ايرانيان دادند. در سفرنامه ميرزا صالح برخي از مفاهيم جديد مانند عدالت‌خانه آمده است.

 در فصل پنجم، انديشه سياسي تاريخ نويسان ذكر شده و عصر زرين فرهنگ ايران، كه انديشه تاريخي خردمندانه، در تاريخ نگاري لحاظ مي‌شد، مورد تقدير قرار گرفته و با پايان عصر زرين دوره زوال انديشه آغاز شد كه انديشه تاريخي نيز روبه زوال رفت. در اين دوره عنصر غالب انديشه تاريخي، بيگانگي از آگاهي و فسخ انديشه تاريخي خردمندانه بود. «تاريخ نويسي جديد نه در تداوم و بسط سنت تاريخ نويسي قديم ايران و حتي در گسست آگاهانه از آن، بلكه در بي‌توجهي و بي‌اعتنائي به اين سنت آغاز شد»[1]. تاريخ نويسان اين دوره فاقد آگاهي ملي بودند و آگاهي آنها بطور عمده بر پايه درك خطايي از مباني ديني بود. از ديد تاريخ نويسان اين دوره، شيوه فرمانروايي شاه برآمده از ديانت و متكي بر مشيت الهي بود، سلطنت را ادامه نبوت و امامت مي‌دانستند و شاه نماينده امام بود.[2]سيدجعفر کشفي مي‌گويد: سلطان عادل نائب امام و ولي امراست، و مخالفت با او مخالفت با خدااست. به عقيده وي اطاعت از سلطان جاير، جایز است اما نه از باب نيابت امام، بلكه از جهت انتظام و عدم حصول هرج ومرج.در دوره صفوي، نظريه سلطنت مطلقه، جانشين انديشه سياسي ايران شهري گرديد، شاه كليه مشروعيت ديني، معنوي، سياسي و اجتماعي را درخود جمع مي‌ديد، انديشه سياسي بيش از پيش قدساني گرديده وانديشه تاريخي هم فاقد خردگرائي شد كه قبلاً حاكم بود.

در فصل ششم برانديشه اسلامي دوره گذار تاكيد شده است. انديشه سياسي در ايران قبل از دوره گذار بر سه پايه استوار بود: فلسفه يوناني، سياست نامه نويسي، شريعت‌نامه‌نويسي. در دوره گذار جريان غالب، سياست نويسي شد، اما نمي‌توان بنا به گفته‌اي طباطبائي نوشته‌اي را كه حاصل انديشه سياسي داراي اهميتي نسبي باشد، در اين دوره پيدا كرد. بيشترين نوشته‌ها، اقتباس از نوشته‌هاي پيشين و حاوي بحث‌هاي شرعي، و کلامی است و فاقد انديشه سياسي می باشد، در اين ميان تنها كتاب كه انديشه سياسي در آن بازتاب داشت ترجمه و شرح عهد نامه مالك اشتر بود كه فاضل مشهدي آن را نوشته بود، اين نوشته با مضمون سياسي، درباره آداب حکومتی، رعايت مصالح عمومي، منافع خصوصي فرمانروا ودر نهايت به نوعي حاوي مفهوم اصلاح بود.

مساله علمي مطرح شده در كتاب

 طباطبائي، پرسش اصلي و مساله علمي را در كتاب خود بصورت ذيل مطرح كرده است:

مايه ثبات و تداوم قلمرو سرزمين ايران در دولت مستعجل فرمانروائي سلسله‌ هاي كه بر ايران حكومت مي‌كردند چه بود؟

نويسنده در جواب سوال اصلي، دو عامل را بعنوان فرضيه مطرح كرده است:

1- شاه در راس هرم حكومت، خداي زمين در انديشه ايرانشهري، اولين عامل وحدت ‌بخش بود.

2- فرهنگ ايراني، با در آميخته شدن با زبان و ادب فارسي، در كنار نهاد شاهي، دومين ستون بقاي ايران بود.

طباطبائي معتقد است در نظام سياسي ايران، دولت( State)به معناي دقيق، رايج نبود. به تعبير ايشان ايران در دوره گذار در درون دنياي جديد و در عين حال بيرون از آن قرار داشت. در اين دوره ايران درگير مناسبات سياسي جهاني بود، اما در برابر سيطره مناسبات جديد، از خود پايداري نشان مي داد. تعين اين وضعيت دوگانه وايضاح منطق آن يكي از ويژگيهاي دوره گذاراست. به نظر ايشان كاربرد دولت گرچند به معناي دقيق آن رايج نبود، اما اين واژه براي دوره گذار به عنوان يكي از مفردات دستگاه مفاهيم علوم اجتماعي در تاريخ اشكال ندارد گرچند آميخته با ابهام مي‌باشد. براي تقويت اين نظريه استناد به نقطه نظرات برخي از نويسندگان شده است كه تلاش صفويه براي تغير فرهنگ و دگرگوني‌هاي زباني و فرهنگي در آئين وحدت سرزميني ايران را به تشكیل دولت ملي در ايران تعبير كرده‌اند. [3]  اما طباطبايي بطور كلي با اين نظريه موافق نسیت و از قول «كارل بردوكلمن» گفته است كه مشكل مي‌توان سلسله‌اي  را كه در رگ شاهان آن خون عربي، تركي، ويوناني جريان داشت و خود به سپاهيان ترك تكيه داشتند، دولت ملي خواند [4] كه نويسنده اين نقادي را نيز را نپذيرفته است و براي اثبات نظريه خودش (كاربرد دولت براي صفويه تا حدودي اشكال ندارد) عوامل تشكيل دولت ملي توسط صفويه را از زبان «راجر سيوري» نقل مي‌كند. ايشان چهار دليل ذكر مي‌كند كه گوياي تشكيل دولت ملي توسط صفوي‌ها مي‌باشد:

1- ائتلاف علماءو تجار كه در واقع علما را به اصناف و گروه‌هاي اهل فطوت پيوند مي‌داده، به يقين نقش اساسي در پيدايش دولت ملي در دوره صفوي بازي كرده است.

2- تشكيل ارتش دائمي كه مانند يني چري‌هاي عثماني، آموزش ديده بودند.

3- ايجاد دستگاه اداري متمركز.

4- ايجاد مذهب واحد (تشيع) كه باعث آگاهي نسبت به هويت ملي شد.[5]

در همين راستا از قول «جوزف استنسر» نقل قول می کند که دولت جديد به اجتماع انساني ثابت و پابرجاي كه در زمان و مكاني خاص به وجود آمده است، اطلاق می شود وچنين زمينه را در دوره صفوي در ايران بوده است. [6] اما تشكّل و قوام دولت ملي بسته به نهادهاي مستقل از دولت و شكل گيري آنهاست و از آنجائيكه حكومت صفوي حكومت خودكامه و تماميت خواه بود نه تنها آزادي عمل را از مردم سلب كرد، بلكه هيچ گونه نهادي مستقل فرصت شكل گيري پيدا نكرد بدين لحاظ نمي‌شود كه حكومت صفوي را دولت ملي به تمام معني خواند، اما مي‌توان با مسامحه آن را دولت ملي قملداد كرد.

چهارچوب نظري مؤلف

نويسنده در اين كتاب از نظريه انحطاط استفاده كرده است، ايشان معتقد است ايران دوره‌ي گذار از درون دستخوش انحطاط ودگرگوني گرديد، اين دگرگوني‌ها در ويژگي‌هاي حكمراني صفوي‌ها به خوبي قابل لمس است كه در ذيل به چند تاي آن اشاره مي گردد:

1- نظام استبدادي:در دوره گذار شاه همه كاره بود، استبداد مطلق در منطق حكمرواي وجود داشت و شاه بدون رايزني و استفاده از مشاورين، به تنهايي تصميم مي گرفت، مقام وزارت كه در دوره سلجوقيان، خوارزمشاهيان و ايلخانان، نهاد بزرگ بود، در دوره صفوي از بين رفت.

2- فقدان چشم‌انداز آينده:شاهان صفوي فقط به زمان حال نگاه مي كردند، در منظومه فكري آنان جاي مناسب براي آينده لحاظ نشده بود، بلكه به بهانه احساس خطر و محافظت ذات همايوني از هر گزند احتمالي، شاهزادگان كه در مظان اتهام بودند، كشته يا كور مي‌شدند، بنابراين شاهزادگان براي اداره كشور در آينده ناديده گرفته مي‌شدند كه تحت آموزش و پرورش و تربيت قرار گيرند. به همين خاطر بعد از شاه عباس اول، شاهانی سركار آمدند كه به هيچ صورت لياقت و شايستگي اداره كشور را نداشتند، عوامل چون سست عنصري و عدم تعادل شاه، زمينه انحطاط دروني را فراهم كرد. «كروسينسكي» می گويد شاه و دربار ايران «چشم باز و گوش باز» در عمي به همه نشانه‌هاي فروپاشي بي اعتنا بود. تاريخ نويسان ايراني از تغافل، اين عمي را چشم بندي خدا مي‌دانست، اما «كروسنيسكي» تغافل ايرانيان را قابل تبيين مي دانست:

شاه ايران بيشتر از آنكه فرمان براند، فرمان مي‌برد، دربار، كانون همه توطئه ها بود.[7]

«كروسنيسكي» عامل سقوط صفوي‌ها را عامل داخلي دانسته است. «جانس هانوي» در سفرنامه‌اش، شاه سلطان حسين را آدم سست عنصر ، نالايق و نامتعادل مي‌داند كه در كنار پايبندي به مذهب، تنبلي، زنبارگي و شرب مداوم داشت.[8] عدم تعادل شاه يكي از دلايل انحطاط بود. بي لياقتي و بي‌كفايتي شاهان بعد از شاه عباس اول در اثر ناديده گرفتن امر تعليم و تربيت شاهان بود.

3- تضعيف مالكيت عمومي به قيمت افزايش املاك خاصه شاه

اين مساله باعث گرديد كه احساس وابستگي مردم به زمين و همت در آباداني آن، تقليل‌ يا به و مردم هيچگاه خود را مالك زمين قلمداد نمي‌كردند، بلكه كارگر شاه به حساب مي‌آمدند و اين دليل بزرگ براي عدم پيشرفت كشاورزي و رشد محصولات آن بود.

4- عدم پاسخگويي نهاد سلطنت و شكل نگرفتن نهادهاي محدودكننده قدرت.

در عصر صفوي نهاد سلطنت و در راس آن شاه، همه كاره كشور بود. اين يكه تازي ، فرصت سربرآوردن نهادهاي مستقل از حاكميت را از بين برد.

محك زدن فرضيه

نويسنده در اين كتاب كوشش كرده است. طرحي بر نظريه انحطاط ايران ارايه كند به همين جهت مساله علمي، فرضيه وچارچوب نظري ارئه شده، در ابتدا نامانوس وغيرمتربط به نظر مي‌رسد ولي با دقت از زواياي كتاب مي‌توان  به هماهنگي آنها پي برد، ايشان شاه و فرهنگ ايران را بعنوان عوامل وحدت بخش قلمرو سرزمين مي‌داند، معتقد است تا زماني كه شاه پرقدرت با كفايت داراي تعادل روحي و معنوي و معتقد به منافع ملي توام با آگاهي ملي است، فرهنگ ايراني نيز فرهنگ پويا وسرزنده با بالندگي، قوام بخش وحدت ملي ايران است، اما در زمانيكه قدرت شاهان رو به افول مي‌رود، نشانه‌هاي از انحطاط هر روز بيشتر جلوه مي شود، نابساماني اجتماعي تعارضات قومي و مذهبي پايه‌هاي وحدت ملي را كم ‌كم سست كرد و زمينه‌هاي فروپاشي صفويان را آماده شد.

در زمان صفويان ايران زمين تركيب از سه نظريه: تصوف، تشيع و سلطنت بود. با مرگ شاه عباس، اين نظريه، الگو درعمل قرار نگرفت، تصور نادرست از نسبت ديانت و سياست، زمينه‌هاي تنش‌ قومي، مذهبي را فراهم كرد. «جانس هنوي» درباره ناخرسندي افغان ها، از سياست ديني مركزي مي‌گويد: «میرويس كوشيد تا به شورش صبغه‌اي ظاهري ديني بدهد زيرا ايرانيان و افغانان به همديگر نسبت رفض و ناصبي گري مي‌دادند.[9]

بر زرتشتيان هم ظلم مذهبي انجام مي‌شد، به همين خاطر آنان هم از محمودافغان حمايت كردند. «كروسينسكي» مي‌گويد: چون ايرانيان زرتشتيان را حمايت نمي‌كردند بلكه آزار مي‌دادند، جلب توجه و همكاري آنان براي محمود افغان مشكل نبود لذا به كمك آنان توانست شهر اصفهان را فتح كند.[10]

به خلاف تاريخ نويسان ايراني كه عامل تقدير را در انحطاط عامل اصلي دانسته‌اند، طباطبايي معتقد است تقدير عامل اصلي زوال تمدن‌ها نيست. تقدير تاريخي ايران را خود ايرانيان رقم زدند و زمينه انحطاط حتي دورتر از دوره گذار فراهم آمده بود، با وجودي كه امكان ديدن وجود  داشت، كسي آن را نمي‌ديد، تقدير ايرانيان را خود ايرانيان رقم زدند نه عوامل بيروني، زمينه انحطاط دروني است. در ايران زوال انديشه و سقوط تاريخ نويسي در افسانه پردازي و خردگریزي و عصبيت‌هاي ديني، تفريط بي‌اعتنايي به دگرگوني‌هاي آنان و افراط خيال انديشي درباره آينده كه ايران در كانون تمدن جهاني خواهد درخشيد، افراط نوعي وطن پرستي ناشي از ارزيابي غيرواقع‌بينانه[11]، زمينه‌هاي فروپاشي و انحطاط ايران دوره گذار را فراهم كرد.

در اثر تصليب سنت و اعمال سياست‌هاي غلط، آگاهي ملي در ايران شكل نگرفت، فقدان خردگرايي، زوال انديشه را بدنبال داشته است، عدم تامل در داده‌هاي تاريخي، زوال انديشه تاريخي را سبب شد كه از نتايج آن عدم نظريه پردازي در حوزه انحطاط است. در نقطه مقابل، غرب كه به يكباره دوران سياه و ظلمت قرون وسطي را پشت سرگذاشت و رو به سوي تمدن و پيشرفت حركت كرد، وامدار تامل است كه با نظريه پردازي درباره انحطاط غرب و سقوط امپراتوري رُم آغاز شد و در انديشه سياسي و تاريخي جديد وجود مفهومي آن پديدار گرديد.[12] در غرب ابتداي رنسانس، فلسفه تاريخ بر پايه آگاهي نوآين، تدوين گرديد كه از مفردات بنيادي آن انحطاط غرب بود. اما در ايران نه تنها به دگرگوني‌هاي تاريخي و انحطاط توجه نشد بلكه در مرتبه نازل گزارش تاريخي باقي ماند.

طباطبايي تنش‌هاي را كه باعث تشتت وانحطاط گرديد بصورت ذيل مورد بحث قرار داده است:

تنش ميان فرمانروايان و فرهنگ ايراني، تنش‌ میان فرمانروای و فرهنگي ایرانی، تنش‌ ميان ايرانيان و انيران، تنش میان فرهنگي ملي و آيين‌هاي بيگانه، پيامدهاي تنش‌هاي سياسي در نظام اقتصادي.

 نتیجه گیری

اثر حاضر را شاید بتوان اولین اثر دانست که با روش علمی، به کالبد شکافی رویداد ها وعلل موثر در سقوط صفوی ها پرداخته وسعی کرده است نقش های دخیل در ناکار آمدی سلطنت که منجر به از هم پاشی گردید را بررسی کند. وجه برتر این اثر آن است که روند انحطاط ایران در دوره گذار را از زاویه دید نوسندگان ایرانی  وسفرا خارجی به بحث گرفته ودر بسا موارد به مقایسه ایران با اروپا پرداخته واز موارد که منجر به آگاهی ملی وشکوفای اندیشه وخلق هویت ملی در مغرب زمین گردید، نام برده چون :

اجرای عدالت توسط دولت به جای کلیسا.افزایش جمعیت وبه موازات آن استفاده از زمین ورشد کشاورزی. شکل گیری کشور های مستقل که علاوه بر مهار مهاجرت،باعث شکل گیری هویت ملی گردید .جدای امپراتوری از کلیساوهموار شدن راه پدید آمدن دولت های مستقل . افزایش تحصل کردگان جدید که حقوق دانان ، مبانی حقوق جدید را بر اساس حقوق طبیعی تدوین کردند .  تمام این موارد در اروپا بعد از تدوین فلسفه تاریخ که به انحطاط اروپا از فروپاشی امپراتوری رم تا دوران سیاه قرون وسطی وشناخت عوامل دخیل  در انحطاط آن پرداخت، بدست آمد. در حال که ایران در زمان شاه عباس،آنگونه که  «ایمانوئل والرستین » در نظریه نظام جهانی آورده است ، نسبت به اروپا در « عرصه خارجی » نظام جهانی قرار داشت چناچه که اروپا نسبت به ایران در« عرصه نظام جهانی» قرار داشت[13]، غلرغم برابری ایران با مغرب زمین در قرون 15 و16 میلادی ،نه تنها اقداماتی در جهت شکوفای فکری وآگاهی ملی انجام نشد بلکه با ساختار بسته واستبدادی ، عرصه نواندیشی وآزادی فکری را از بین برد ونتیجه همان شد که بعد از فروپاشی صفوی ها در سال 1135هش، ایران حدود یک قرن درگیر هرج ومرج وجنگهای داخلی بود زمانی که سلسله قاجار روی کار آمد ، موقعیت ایران در نظام جهانی تغیر کرده بود ودر نیمه حاشیه نظام جهانی قرار گرفت . بر اساس نظام جهانی وقتیکه کشوری در نیمه حاشیه نظام قرا می گیرد ، سر نوشت آن در گرو تصمیمات کشورهای است که در هسته مرکزی نظام جهانی قرار دارند. روسیه وانگلیس دوکشور هسته مرکزی  بودند که در قرن نوزدهم مقدرات ایران را رقم زدند[14] .

جرات وشهامت علمی طباطبایی در باز کردن روزنه نظریه پردازی در باره انحطاط ایران قابل تقدیر است واقدام او که به قول خودش دیباچه ای است بر نظریه انحطاط وهنوز نیازمند کاری زیاد است که باید انجام شود ، زمینه پرداختن به انحطاط ایران را از بعد نظری تا حدودی برای نوسندگان هموار کرد . اما با تمام انها ، کتاب حاضر خالی از عیب ونقص ومعایب نیست از جمله :

 طباطبایی در سراسر کتاب سعی کرده است جوانب منفی دوران صفوی را بر جسته کند وآنرا بی رحمانه در زیر تیغ نقد خود قرار دهد از دربار وسلطنت وخواجه سرایان گرفته تا ارتش ونوسندگان وشعرا... در حال که علرغم گستردگی جوانب منفی ،این دوره دارای نقاط مثبت هم بوده ونوسیندگان را می توان پیدا کرد که به خلق آثار مهم وتذکر شیوه های اداره کشور به شاهان وهشدار نسبت به انحطاط وفروپاشی اقدام کردند مانند «سبزواری» در روضه الانوار ودیگران .در حال که طباطبایی به صراحت می گوید که در تمام دوره سلسله صفوی حتی یک اثر منطقی تدوین نشد وآثار هم که شکل گرفت بیش از آنکه در نقادی وضعیت موجود پرداخته باشد، در توجیه نظام استبدادی وسلطنت مطلقه پرداخته است .

نکته دگر اینکه ایشان بسیار مفصل وطولانی وخسته کننده به مطلب پرداخته در حال همین مطلب را  بطور خلاصه وبدون وارد کردن نقل قول های بلند وتا حدودی نا مربوط،نیز می توانست ارائه کند. تمرکز اصلی ایشان روی خُلق وخوی شخصی وبرخورد های شاه بوده وکمتر به روابط ایران وکشور های اروپای خصوصا برخورد شاه با اروپائیان توجه شده است . همانطور که گفته شد طباطبای یک سره معایب شاهان را ذکر وبزرگنمای کرده است چناچه در مورد نادر شاه چنین کرده است مثل پرداختن به اخذ مالیات کمر شکن ، ظلم کار گذاران مالیاتی ، شهرت طلبی وجهان گشائی. اما جنبه های مثیت آن نادیده گرفته شده است مانند یک دست کردن ایران،به دست آوردن وحدت سرزمینی ،استقرار امنیت وآرامش،وقطع تهاجمات از بیرون مرزها.

 با تمات این اوصاف، کتاب حاضر اثر بسیار بزرگ وتاثیر گذار می باشد که در محافل علمی ودانشگاهی، جای مناسب را به خود اختصاص داده است .

 

 



[1]. جواد طباطبايي،ديباچه‌اي بر نظريه انحطاط ايران،تهران ، نگا معاصر،1380، ص 288.

[2]. همان، ص 291.

[3]. همان، ص 117.

[4]. همان، ص 119.

[5]. همان، ص 122.

[6]. همان، ص 126.

[7]. همان، ص 439.

[8]. همان، ص 187.

[9]. همان، ص 491.

[10]. همان، ص 490.

[11]. همان، ص 449-450.

[12]. همان، ص 407.

[13]. نجف لک زایی ؛ چالش سیاست دینی ونظم سلطانی، قم ، پژوهشگاه فرهنگ وعلوم اسلامی ، 1386 ، ص 191 .

[14]. همان .


مطالب مشابه :


معرفي كتاب درباره مرحوم علامه طباطبايي

کشکول - معرفي كتاب درباره مرحوم علامه طباطبايي - اطلاعات عمومی در تمام زمینه ها




كتاب :شيعه در اسلام - علامه‏سيد محمد حسين طباطبايى

شیعه شناسی - كتاب :شيعه در اسلام - علامه‏سيد محمد حسين طباطبايى - در زمینه شیعه‌شناسی و




ركسانا نيستم اگر ... /طباطبایی

ركسانا نيستم اگر ناهيد طباطبايي انتشارات چشمه. كتاب چهل سالگي را كه از خانم طباطبايي




نقد و بررسي كتاب «اقليم خاطرات» اثر فاطمه طباطبايي

بسم الله الرحمن الرحیم. حکمت متعالیه - نقد و بررسي كتاب «اقليم خاطرات» اثر فاطمه طباطبايي -




شـنـاخت نامه كتابخانه عمومي علامه طباطبائي شهرضا

كتابخانه علامه طباطبايي كتابخانه در حال حاضر 27860 جلد كتاب و 163عنوان نشريه دارد و




سخنان بزرگان درباره اهميت كتاب و كتاب خواني

آيت الله طباطبايي: به نظر من، كتاب بيش از درس و معلم به انسان مي ‏آموزد. من نُه دهم معلومات




نقد بر کتاب " دیباچه ای بر نظریه انحطاط ایران "

نقد بر كتاب «ديباچه‌اي بر نظريه انحطاط ايران» مقدمه اين كتاب توسط دكتر سيدجواد طباطبايي در




نمایش عروسکی

كتابخانه علامه طباطبايي شهرستان شهرضا - نمایش عروسکی - كتاب و كتابخواني




منابع کارشناسی ارشد

-1 كتاب روش‌هاي آماري انتشارات دانشگاه علامه طباطبايي، 1376. كتاب شيوة نگارش فارسي در




برچسب :