درگیری لفظی بین یغما گلرویی و روزبه بمانی
درود بر شما دوستان
اخیرا درگیری لفظی بین دو شاعر جوان داخلی بوجود اومده که بحث هایی که داشتن به نظرم
جالب اومد و گذاشتم تو وب تا دوستان بخونند و نظرشون رو در مورد بعضی قسمتهای این درگیری
که به کارهای داریوش ربط داره رو بگن .
برقرار باشید .
درگیری ( تیرباران) لفظی بین یغما گلرویی - روزبه بمانی !!!
در شماره 55 ماهنامه "نسیم هراز" با سه نفر ( نیلوفر لاری پور، احسان سلطانی، یغما گلرویی) در رابطه با نقد ترانه های "دنیای این روزای من" ( ترانه های روزبه بمانی و صدای داریوش اقبالی ) مصاحبه ای صورت می گیره که متن حرف های یغما گلرویی به این شرح هست : ( منبع : سایت رسمی ماهنامه نسیم هراز )
اگر گول كف زدنها را نخورد...
يغما گلرويي*
از من خواسته شده يادداشتي بنويسم درمورد همكاري دوستِ ترانهسرايم روزبه بماني، با خوانندهاي كه آثارش بخش بزرگي از حافظه شنيداري چند نسل را شامل ميشود. به شخصه معتقدم كه اين همكاري اتفاق مباركي بود. هم براي روزبه و هم براي آن خواننده اسمش را نبر! روزبه توانسته در آلبومي مستقل با يكي از بزرگان موسيقي مردمي (كه همكاري با او از آرزوهاي اغلب ترانهنويسان است) كار كند و طرف دوم هم بعد از چند آلبوم كجدار و مريز (كه اغلب دو سه ترانه به قوت كارهاي قديمي خود او داشتند) آلبومي با حال و هوايي همه فهمتر و يكدستتر و البته با هدف گرفتن مخاطباني جوانتر و بيدغدغهتر بيرون داده كه بيشتر به يك خستگي در كردن ميماند و نفس تازه كردن. پنداري در راه درنوشتن يك كوه، استراحتي بكني و دقيقهاي گل روييده از صخره را ببويي و از ياد ببري خستگيات را، و دوباره راهي شوي.
ترانههاي اين آلبوم متاسفانه از آثار درخشان روزبه نيستند. او وقتي در ترانههايش سراغ موضوعات اجتماعي ميرود درخشان است. وقتي ترانههاي جنگ را ميگويد، وقتي كاري مثل شطرنج را مينويسد و تعابير و تصاويري را خلق ميكند كه در يك كلام ستايشآميزند. آن ترانهها كه به فيلمنامه ميمانند، با ميزانسن و سكانسبندي درست و حساب شده. با ساخت وساز و پازلچيني. آنها آثار درخشان روزبه بماني هستند و دريغا كه در اين آلبوم به كار گرفته نشدهاند. ترانههاي اين آلبوم به دويدن و جانانه دويدن در راهي ميماند كه سرفرازها و زاكاريانها آن را كوبيدهاند. يعني راه تازه و سبك تازهاي در كار نيست. همان چارچوبها و همان زنداني شدنها در مدار منِ مانده و توي رفته؛ گيرم با تعابير و تصاويري امروزيتر. نزديكتر به زبان روز و خلاقانهتر اما مسير همان مسير است كه سه دهه پيش سرفراز آن را درنوشته بود:
من هنوزم نگرانم كه تو حرفامو ندوني
اين ديگه يه التماسه، من ميخوام بياي بموني
چرخه اين من و تو اما به چشم برهم زدني به تكرار ميرسد و رسيده است ازهمين اكنون. گواه اين حرف، آلبوم متاخر خشايار اعتمادي كه اين تكرار در اشعار روزبه را درشتتر نشان ميدهد و من و تو را كه از آن بگيري فروميپاشد و درهم ميريزد. روزبه اگر زرنگ باشد به راهي كه خود ساخته و خود آفريده برميگردد. سراغ همان ترانههاي ناب ميرود كه گرچه به اجرا رساندنشان سخت است اما ميتوانند كارنامه مستقل او را شكل دهند. شك ندارم روزبه واقعي با اجراي آن نوع ترانهها شناخته ميشود.
موضوع ديگر نحوه اين همكاري است كه بنا بر گفتههاي خود خواننده در مصاحبههاي ماهوارهاي (البته ما نداريم و در خانه همسايه ديدهايم!) تقديم ترانه، آهنگ، تنظيم، ضبط، ميكس و مسترينگ مجاني به خواننده بزرگ و پيشكسوت بوده است. ماجرا اين است كه خواننده به همان دليل پيشكسوتي، بايد اتفاقا بيشتر خرج آلبومش كند. بايد چندبرابر خوانندگان نوپا هزينه كند تا تشويقي باشد براي تازه آمدههاي ترانه و موسيقي كه بدانند بزرگترها قدر آثارشان را (گيرم از جنبه مادي) ميدانند. اين نوع همكاري ايجاد توقع ميكند براي ديگر خوانندگان سن و سالدار آنور آب و حالا تا بحث مساله مالي پيش ميآيد اين آلبوم را مثال ميزنند كه فلاني مجاني آلبوم تهيه ميكند و توقع مفت بودن دارند از آهنگساز و ترانهنويس. توقع مفت بودن و كوفت نبودن و شگفتا كه اين آلبوم كوفت هم نبود. آلبومي بود با استاندارد قابل قبول ترانه و ملودي و مخاطبان زيادي هم دست و پا كرد اما مجاني بودنش بخش بزرگي از ارزش آن را مخدوش كرد. گيرم انتشار اين آلبوم، در كارهاي داخلي قيمت ترانهسرا و آهنگساز را يكدفعه بالا برده اما كولي دادن به اهالي آنسو (كه در سراشيبي بازنشستگي و الوداع قرار دارند) و كولي گرفتن از اهالي اينسو (كه آينده موسيقي مردمي به آثار آنان بستگي خواهد داشت) اشتباه است. بازارگرمي هم اگر باشد دست كم گرفتن خود و آثار خود است و اي كاش نحوه اين همكاري به گونهاي ديگر اتفاق افتاده بود.
كف زدن سادهترين كار دنياست. در اين ماهها براي روزبه زياد هورا كشيدهاند و اميدوارم حرفهاي مرا در هياهوي اين همه هورا بشنود. آنقدر مرا ميشناسد كه بداند از اين نوشته غرض و مرضي ندارم و اگر برايم اهميت نداشت و دوستش نداشتم مثل آثار بيشمار ديگري كه هر هفته منتشر ميشوند و به بيتفاوتي از كنارشان ميگذرم، از كنار اين آلبوم هم ميگذشتم. او هنوز جوان است. فرصت بسيار دارد. كم اشتباهتر از بسياري از ما (از جمله خود من) بوده. ميتواند خود را پيدا كند. ميتواند به يكي از معتبرترين ترانهسرايان اين دهه بدل شود اگر خود را بشناسد. اگر قدر خود را بداند، اگر به سريدوزي نيفتد و گول كف زدنها را نخورد.
و روزبه بمانی در شماره 57 همین نشریه اینگونه پاسخ می دهد: ( منبع : شماره 57 ماهنامه نسیم هراز )
آقای گلرویی صدای شما را هم شنیدم
در شماره 55 (دو شماره قبل ) در صفحات مربوط به نقد ترانههاي آلبوم «دنياي اين روزاي من» در پاسخ به يادداشتي از دوست ترانهسرايم يغما گلرويي، جوابيهاي براي مسئول صفحه موسيقي اين ماهنامه ارسال كردم كه اين نشريه در راستاي احترام به قانون مطبوعات از چاپ آن در شماره پيشيناش خودداري كرد و در عوض درست در همان شماره به صورت كاملاً اتفاقي! مجدداً با همين دوست ترانهسرا گفتوگويي انجام شد تا ايشان تحت عنوان وظيفه و رسالت صنفي دوباره بر دروغهايي كه در يادداشت مذكور آورده بود تاكيد كند كه البته اينها همه شايد دليلي بر آن باشد كه بحمدالله همه چيز در فضاي اين نشريه بسيار دوستانه است!
چه در شماره پيشين، چه در اين شماره، آنچه مرا به نوشتن يك جوابيه ترغيب كرد نه صرفاً پاسخ دادن به يك دروغ بلكه پرداختن به دروغپردازي در ميان اهالي صنفي است كه خود را سخنگوي بخشي از تفكر جامعه ميدانند. صنفي هم فرهنگي هم هنري كه بيرون و درون ترانههايش عليه دروغ و دروغگو در هر صنف و هر منصبي شعار سر ميدهد. وگرنه آنچه اينروزها زياد ميشنويم دروغ است.
اگر در دل چنين اصنافي كه لااقل بخشي از رسالت حرفهاي خود را ساختن فرهنگ رفتاري و عمومي جامعه ميداند دروغ و تهمت آنهم به اهالي همان صنف تا اين حد تبديل به ارزش و شاخص حرفهاي شده باشد ديگر واي به حال بخشهاي غير فرهنگي جامعه.
لطيفهاي به نام نقد
نقد تخصصي ترانههاي يك آلبوم غيرمجاز (به تعبير دوستان ارزشي) آنهم در نشريهاي غيرتخصصي در حوزه ادبيات از آن دست اتفاقهايي است كه دير به دير در عرصه مطبوعات شاهد آن هستيم كه اي كاش از اين فرصت بهتر از اين به نفع ترانه و ترانهسرايي اين روزگار استفاده ميشد.
در باب آنچه به اسم نقد ترانههاي اين آلبوم در دو شماره قبل اين مجله آمده صحبتي ندارم چرا كه حرف زدن جدي درباره يك شوخي مانند تحليل منطقي يك لطيفه است، نقدي كه استنادش در اشتباه فاحش و غير قابل بخشش زباني در ترانه اول آلبوم به واژهاي است (مرا) كه اصلاً در ترانه وجود ندارد، يا اينكه ميگويد مثلاً چرا ترانه اول فقط عاشقانه است و مثل ترانه (تمناي) اردلان سرفراز عارفانه نيست! مثل اين است كه از كسي كه تراژدي ساخته بپرسي چرا اثرت مثل اثر فلاني كمدي نيست؟!
اساساً پرداختن به چنين نوشتهاي را كه نويسندهاش حتي هنوز اثر مورد نقدش را درست نشنيده و آنچه به اسم نقد آورده بيشتر نقد مولف است تا اثر، بياحترامي به مخاطب ترانه ميدانم. البته تعجب من بيشتر از انتشار چنين نوشتهاي در اين ماهنامه بود كه مسئول صفحه موسيقي به عنوان توضيحي قانعكننده دليلش را ايجاد فضاي چندصدايي در مجله اعلام كرد.
اما آنگونه كه پيشتر گفتم آنچه انگيزه اين نوشته شد، يادداشت دوست ترانهسرايم يغما گلرويي و متعاقب آن گفتوگوي هفته بعدش با اين مجله بود.
مطالبي كه بيش از پيش نشان ميدهد در فضاي امروز ترانه و موسيقي ما چه ميگذرد.
نقد درخواستي
از دوست من خواسته شده مطلبي بنويسد در باب ترانههاي آلبوم «دنياي اين روزاي من». اينكه از او خواستهاند اينگونه بنويسد يا خودش خواسته مهم نيست. مهم پرداختن به دروغي است كه پيش از اين دوستان ديگر ما در جلساتشان در جهت تخريب اين آلبوم آنرا زمزمه ميكردند و ايشان در ماهنامه آنرا رسانهاي كرد و البته نكات ديگري كه به آنها اشاره خواهم كرد.
يادداشت با تشريح حال و هواي آلبوم كه نويسنده آنرا به خستگي دركردن در راه رسيدن به كوهي تشبيه ميكند شروع ميشود. ايشان ترانههاي اين آلبوم را پائينتر از ترانههاي اجتماعي و حوزه جنگ من ميداند، خب اين هم نظريست، اما جالب مثاليست كه بر اين مدعا ميآورند،آنهم نام بردن از ترانهايست كه نه حتي خوانندهاش از من به عنوان ترانهسرايش در جايي نام برده. اينكه چرا به جاي يكي از آن همه ترانه اجتماعي كه دوست من از آنها به عنوان نقطه توانايي و تمايز من در اين عرصه ياد ميكند به يكباره اين ترانه را مثال ميزند شايد تنها دليلش يادآوري و رفع شك و شائبه براي آن دسته از دوستاني باشد كه احياناً هنوز ترانهسراي اين كار را نميشناسند وگرنه پرواضح است كه هيچ غرضي در كار نيست و اين مثال كاملاً اتفاقي است!
ايشان ترانههاي اين آلبوم را تعبير به جانانه دويدن من در مسيري ميكند كه سرفرازها و زاكاريانها آنرا كوبيدهاند. در اين مسير يا جنتيها و قنبريها را راهي نيست يا دوست من آنها را راه نميدهد كه البته بايد ايراد را از جنتيها و قنبريها دانست وگرنه آنگونه كه ايشان بعدتر بر آن تاكيد ميكند اين نوشته هيچ غرضي را دنبال نميكند. دوست من ترانههاي اين آلبوم را در مسيري ميداند كه سه دهه پيش سرفراز آنها را نوشته: من هنوزم نگرانم كه تو حرفامو ندوني...
بهراستي ترانههاي اين آلبوم نمونه امروزيتر اين ترانه است؟اي كاش لااقل مثال بهتري از آقاي سرفراز يا خانم زاكاريان كه هنوز با ايشان دچار مشكل نشدهاند به ميان ميآمد كه ترانههاي بسيار بهتر از نمونه يادشده دارند؛ همانطور كه جنتي و قنبري دارند.
دوست ترانهسراي من نظر جالب ديگري در رابطه با ترانههاي اين آلبوم دارد كه آنها را در چارچوب همان زنداني شدنها در مدار «من» مانده و «تو»ي رفته ميداند كه اگر من و تو را از آن بگيري از هم ميپاشد.
من يك سوال دارم؛ به جز رسانه ملي كه در نماهنگهايش عشق را رابطهاي ميان زنبور و گل با پرنده و شاخه يا باد و جنگل تصوير ميكند شما كجا سراغ داريد كه عشق بيرون از يك رابطه ميان يك «من» و يك «تو» تصوير شود؟ مگر نه اين است كه عشق كيفيتي است كه درون يك رابطه تعريف ميشود؟ و ديگر اينكه آيا واقعاً تمام ترانههاي اين آلبوم بر مدار «من» مانده و «تو» رفته است؟مثلاً ترانه قيصر چگونه در اين مدار جاي ميگيرد؟ بگذريم........
غرض اصلي
تا اينجا هر آنچه خواندهايم صرفاً بستر و بهانهاي بود تا دوست ترانهسراي من غرض اصلي از نوشتهاش را بگويد كه در مصاحبهاي ماهوارهاي آنهم در خانه همسايهشان ديده، تاكيد ميكنم خودش ديده كه خواننده اين آلبوم تكتك مراحل اين آلبوم اعم از ترانه، ملودي، تنظيم، ميكس و مسترينگ را برشمرده و سپس اعلام كرده تمام اينها مجاني و به صورت هديه در اختيارش قرار گرفته.
من سوال ميكنم آيا واقعاً خوانندهاي كه به قول خود ايشان آثارش بخش بزرگي از حافظه شنيداري چند نسل را شامل ميشود سرسوزني هوش ندارد كه حتي اگر بنابر شنيدههاي دروغ ايشان دستمزد عوامل اين آلبوم را نداده بود لااقل آنرا مقابل دوربين نگويد؟ البته عكسش زياد اتفاق افتاده كه خوانندگاني دستمزد ندهند و در مصاحبههايشان بگويند داديم كه اتفاقاً دوست ترانهسراي من اين خوانندگان را خيلي خوب ميشناسد. جالبتر اينست كه در عصر اينترنت و ارتباطات كه همه چيز قابل دستيابي است از دوستاني كه چنين مصاحبهاي را ديدند و بعضيهاشان حتي مدعي هستند مصاحبه را دارند هيچكس حاضر نيست براي اثبات ادعايش آنرا نشان بدهد! و بعد ايشان به استناد همين مصاحبه خيالي ميفرمايند كه اين كار بخش بزرگي از ارزشهاي اين آلبوم را مخدوش كرده و ........
آيين دشمني
آقاي گلرويي تا آنجا كه يادم هست ادبيات ما با هم از جنس تعابيري كه شما در يادداشت و گفتوگويتان از آنها استفاده كرديد مثل كولي دادن و كولي گرفتن و بازارگرمي نبوده. من نميدانم پس از شنيدن اين آلبوم بر شما و دوستاني كه اين دروغها را براي شما زمزمه كردند چه گذشته كه تا اين حد برافروخته شديد و آنچه كه آنها درگوشي ميگفتند را شما مكتوب كرديد.
شما در شماره قبل بهانه مطرح كردن اين دروغ را حمايت از صنفتان و مقابله با توهين به اين حرفه عنوان كرديد. من از شما چند سوال دارم؛ اول اينكه شما از كدام صنف صحبت ميكنيد؟ همان صنفي كه چندي قبل يكشبه خوابنما شديد و در يادداشتي مانند آنچه براي من نوشتيد به تكتك قديميهايش توهين كرديد، يا صنفي كه در گفتوگويتان خود را از جنس اهالياش نميدانيد كه شب و روز پاي اينترنت در حال ايميل كردن و فكس كردن ترانههايشان براي خوانندگان هستند؟ شما دقيقاً كدام صنف را ميگوييد؟ اينرا ميدانم كه شما چون شكرخدا كتاب ترانه زياد داريد نيازي براي فكس و ايميل كردن ترانههايتان نداريد اما من از شما سوال ميكنم: شما تا به حال براي هيچ خوانندهاي ترانه نفرستاديد؟ يعني تمام ترانههاي شما بيواسطه به قلب خوانندگانتان الهام شده؟ واقعاً شما فكر ميكنيد كه از ميان اهالي همين صنف مورد حمايتتان هيچكس نميداند كه من و شما و بقيه چگونه و از كجا شروع كرديم و به كجا رسيديم. شما خودتان سالهاست در مظان همان اتهامي هستيد كه امروز با صداي بلند ديگران را به آن متهم ميكنيد. شما در پاسخ به اين سوال كه اگر اين كار بد است خودتان چرا از سياوش قميشي دستمزد نگرفتيد ميگوييد از همان اول گرفتيد چون آن خواننده حرفهاي است و قواعد بازي را بلد است. جداً؟ گرفتيد؟ فقط به اين استناد كه شما ميگوئيد گرفتيد پس گرفتيد؟ و من به خاطر مصاحبهاي كه برايتان تعريف كردهاند دستمزد نگرفتم، پس نگرفتم؟ شما با همين استنادها ميخواهيد از حقوق اين صنف دفاع كنيد؟ اينگونه كه هر كس با شما كار كند حرفهاي است و قواعد بازي را بلد است و هر كس با همصنفانتان كار كند حتي اگر سابقه كارياش از سن شما بيشتر باشد غيرحرفهاي است و قواعد بازي را بلد نيست. شما كه خود را سخنگوي اين صنف ميدانيد و صيانت از آبروي اين صنف و مقابله با توهين به اين حرفه را از وظايف اولاي خود ميناميد چرا زماني كه شهيار قنبري يكي ار اهالي همين صنف در برنامههاي متعدد ماهوارهاي شما را با دليل، متهم به سرقت ادبي از ترانههايش و به بهانه شما همنسلان ترانهسرايتان را دزد و مقلد خطاب ميكرد به فكر آبروي اين صنف نبوديد؟ شايد هم آنزمان همسايهتان هنوز ماهواره نداشت كه در خانهاش ببيند يا اصلاً اينها را توهين به صنفتان تلقي نميكرديد؟ يا چرا وقتي پيشكسوت ديگري از اين صنف شما را به نپرداختن حق و حقوق كتاب مصاحبه و ترانههايش كه شما آنرا جمعآوري كرده بوديد متهم ميكند خبري از يادداشت و حمايت از اين صنف نيست؟ مگر اينها همصنفان شما نيستند؟ دوست من شما كلاً گزينه خوبي براي منع رطب خوردن نبوده و نيستيد، شما مصاحبهاي را كه با استناد به آن تمام ارزشهاي آلبوم «دنياي اين روزاي من» را مخدوش ميدانيد نديدهايد، فقط آنطور كه به دوست مشتركي گفتهايد از دوستان شنيدهايد. آنها هم نديدهاند چون اصلاً چنين مصاحبهاي وجود ندارد. اينها همان دوستاني هستند كه پس از همكاري شما در چندين آلبوم با همان خوانندهاي كه شما ميگوييد قواعد بازي را خوب بلد است بارها و بارها گفتند كه از خود اين خواننده شنيدهاند كه بابت همكاري به عوامل آلبومش نه ريالي نه سنتي به كسي داده و نه ميدهد. شايد اگر ما هم آن روز قرار بود بر اساس شنيدههايمان به وظيفه صنفي و رسانهاي امروز شما عمل كنيم بايد مانند شما يادداشتي منتشر ميكرديم تا بساط اين كولي دادن به آن سوي آبيها و به تبع آن بازارگرمي و كولي گرفتن از اين سوي آبيها از همان روزگار جمع ميشد. اما اينها صرفاً شنيدههاي ماست. شما در يادداشتتان مرا جوان خطاب كردهايد كه شكرخدا هنوز هستم و البته گفتهايد كه بسيار كماشتباهتر از بسياري از دوستان از جمله خود شما بودهام، اما شما هنوز داريد اشتباه ميكنيد. اگر جنجالپردازي و حاشيهسازي را بخشي از شروشور جواني بدانيم شما هم هنوز جوانيد اما دروغ گفتن و تهمت زدن جواني كردن نيست.
اگر هدف شما از آنچه نوشتيد ساختن حاشيهاي براي ديده شدن در اين دوران ركود يا گرفتن پاسخي از من بود كه شما برديد، در غير اينصورت به واسطه از دست دادن يك دوست هر دو باختيم. براي دوست نبودن نيازي به دشمني كردن نيست، هر چند كه معتقدم دشمني هم خود آييني دارد كه شما و خيلي از دوستان همصنفتان حتي آنرا رعايت نميكنيد.
آقاي گلرويي در ميان اين همه هياهو و كينه و تنگنظري صداي شما را هم شنيدم. شما اعتقاد داريد در آنچه نوشتيد نه غرضي داريد نه مرضي، اما اگر نام بردن از ترانهاي كه لااقل شما خوب ميدانيد كه نبايد آنرا مثال بزنيد و ميزنيد با پرداختن به دروغي كه زاييده فكرهاي بيمار بسياري از همصنفانمان است نه از سر غرض است نه مرض پس به راستي از چيست؟ شما درست ميگوييد. سادهترين كار دنيا كف زدن است اما در جامعه ما سادهتر از آنهم هست: دروغ گفتن. به دوروبر خود نگاه كنيد.
و این هم پاسخ تند و تیز یغما گلرویی در جواب روزبه بمانی : ( منبع : صفحه ی شخصی یغما گلرویی در فیس بوک + شماره 58 ماهنامه نسیم هراز )
بفرمایید قهرمان شیرجه شوید! آقای بمانی!
یغما گلرویی
در شماره پنجاه و هفتم ماه نامه نسیم مطلبی از آقای روزبه بمانی منتشر شده بود با عنوان (( آقای گلرویی صدای شما را هم شنیدیم )) که در نگاه اول آدم را یاد عبارت (( صدای انقلاب شما را شنیدیم )) در سخنرانی آخر شاه قبل از فرار از ایران می انداخت.و در آن ایشان خرده گرفته بودند یه مطلبی که من در دو شماره قبل همان نشریه درباره ترانه هایشان در آلبوم (( دنیای این روزای من )) نوشته بودم و جوابیه ای صادر فرموده بودند که با خواندنش مطمئن شدم چیزی بابت آن آلبوم نگرفته اند چون جای آوردن دلیل و منطق و احیانن مدرک؛ پیکان اتهام را سمت من برگردانده بودند و این روزهای ممنوع الکاری فرصتی دوباره به دستم داد برای بازگو کردن نکاتی که پنداری دوست خود شیفته من؛نیاز به یاد آوردنشان دارد.
اول اینکه دوست خبرچینمان اشتباه به عرض ایشان رسانده و مصاحبه خواننده آلبوم (داریوش اقبالی) را من به چشم خود دیده ام که در آن فرمودند : (( من این آلبوم را از بچه های ایران هدیه گرفتم )) و هدیه - اگر با فرهنگ دهخدا هم معنایش کنیم - چیزی ست که هدیه گیرنده بابت آن پولی به هدیه دهنده نمی دهد. اگر این اشتباه از طرف خواننده بوده میتواند آن را در یادداشتی تصحیح و خیال ما را راحت کند که: آقای بمانی در واگذاری ترانه غیر حرفه ای رفتار نکرده و به ترانهایش و آبروی ترانه سرایی چوب حراج نزده.
گرچه به دلیل پیشینه همکاری رایگان که با خانم هلن داشته اند ؛ مجبورند از ایشان هم بخواهند بیانیه ای صادر بفرمایند و همین روش را درباره خواننده دیگری که این روزها در حال همکاری با اویند و قرار است آلبوم ایشان هم از نوع مفت تولید شود؛ هم پیاده کنند و از این به بعد استشهاد نامه ای را به هر آلبومی که از کارهایشان منتشر می شود سنجاق کنند تا ما جماعت دیر باور؛ باورمان شود که این همکاری ها به خاطر ترانهای شاهکارشان انجام شده اند؛ نه مفت بودن ترانه هایی که ترانه سرایان نسل های گذشته در آن سبک هنرنمایی کرده اند.
چیزی که ایشان با قیافه گرفتن سعی در پنهان کردنش دارند چون باورشان شده در ترانه عاشقانه لحن و سبک و نگاه نو دارند و ندارند.به شهادت ترانه های متاخرشان ندارند.
ایشان تحت تاثیر ترانه سرایان و شاعران دیگرند و تاثیر گرفتن چیز بدی نیست.مخصوصا برای ترانه نویسی که چند سال بیشتر از شروع کارش نمیگذرد.تاثیر اگر به اثری دیگرگون با اثر تاثیر گذار بینجامد خوب هم هست. نمونه اش ترانه (( تصور کن )) من که با الهام از از ترانه جان لنون نوشته شده؛ اما فقط در حد ترکیب تصور کن و موضوع ترانه که از جهانی آرمانی صحبت می کندباقی مانده.
در ترانه های سال های نخست من هم تاثیر گرفتنم از تمام شاعران پیش از خود مشخص است و آن کارها را آزمون و خطا به حساب می آورم و نقد تاثیر گذیری ( نه سرقت ادبی ) را به آن ها وارد می دانم .اما آقای بمانی خود را قطب ترانه و بی تاثیرپذیری ی می دانند که چنین نیست و با این که شپش جویی آثار دیگران را خوش ندارم اما برای آن که به رسم آپاراتچی ها ؛ کمی از باد استاد کم کنم ؛ چند نمونه را از ترانه های آلبوم می آورم:
۱- شب از جایی شروع می شه که تو چشمات و می بندی . ( بمانی )
شب چشمان بسته ماست وقتی به تاریکی درونمان می نگریم. ( بیژن جلالی ) نگاه کنید به فیلم (( پری )) ساخته داریوش مهرجویی که از این شعر در آن استفاده شده است.
۲- اینجا چراغی روشنه. ( بمانی )
این جا چراغی روشن است . ( فیلمی از رضا میر کریمی ساخت ۱۳۸۱ )
۳- آغوشتو تن میکنم. ( بمانی )
آغوشتو تنم کن . ( یغما گلرویی / ترانه پل شکسته /رقص در سلول انفرادی / صفحه ۱۳۹/۱۳۸۴ )
۴- با تو زنده بودم ؛ اما با تو زنده گی نکردم. ( بمانی )
با تو زنده می شه بود؛ زنده گی نمی شه کرد. ( ایرج جنتی عطایی / ترانه می شه ؛ نمی شه/ مرا به خانه ام ببر/ صفحه ۲۸۲/۱۳۸۴)
۵- دنیای این روزای من همقد تنه پوشم شده. (بمانی )
دنیا تو پیرهن منه. ( یغما گلرویی/ترانه ده درجه زیر شب /بی سرزمین تر از باد/صفحه۵۶/۱۳۸۲ )
۶- تو با این جاده هم دستی. ( بمانی )
تو و جاده همدستید. ( کتابی از کیوان مهرگان /نشر پایان/۱۳۸۸)
۷- زندان بی دیوار. ( بمانی )
زندان بی دیوار ( یغما گلرویی /ترانه شبنم بیداری/بی سرزمین تر از باد/صفحه ۱۵۰/۱۳۸۲)
۸- شب نقطه چین می شه. ( بمانی )
شب نقطه چین شود. ( یغما گلرویی / ترانه مستانه /رقص در سلول انفرادی /صفحه ۹۸/۱۳۸۴)
این موارد را با ذکر منبع آوردم تا به ایشان یاد آوری کنم هنوز از زیر سایه تعابیر من و دیگران بیرون نیامده که این چنین خود را مرکز جهان می داند. از غلط ها و ایرادات معنایی ترانه هایشان چند نمونه می آورم :
(( اینجا یکی از حس شب احساس وحشت می کنه )) که حشو است و کسی نمی تواند حس و احساس را توامان بکند.!
(( هر روز از فکر سقوط با کوه صحبت می کنه )) که غلط است چون غالبا آدمی از فکر چیزی با چیزی صحبت نمی کند؛ بلکه از ترس چیزی ممکن است با خودش ؛ یا کوه صحبت کند . یا مثلا آواز بخواند.
(( به ماه بوسه می زنم ؛ به کوه تکیه می کنم / به من نگاه کن ببین ؛ به عشق تو چه می کنم)) که بی معنیست . چون در فرهنگمان تکیه به کوه زدن کار سختی نیست که راوی منتش را سر معشوق خود بگذارد . انگار به کسی بگویی من از غصه نبودن تو ؛ هر روز چلو کباب می خورم...
اما بیشترینه این خطاها در در ترانه (( قیصر )) که ایشان در جوابیه شان نوشته بودند (( چرا در یادداشتم چیزی از این شاهکار ننوشته ام )) آمده اند.اول که ایده ترانه ( آوردن شخصیت آن فیلم ها به امروز ) تکراری ست و سال ها قبل شاهکار بینش پژوه در ترانه (( داش آکل )) که توسط خشایار اعتمادی اجرا شده آن را آورده بود : ( قیصر اون روزا به خون خواهی فرمون میومد ؛ خود فرمون شده آبمنگلی امروز داش آکل...)
اما در ترانه ایشان غلط ها از سطر نخست و بازی با عبارت (( گوزن ها )) آغاز می شود که نام فیلم آقای کیمیایی ست و اشاره به این حکایت دارد که گوزن ها در جنگل مجبورند سر به زیر باشند چون اگر سر بلند کنند شاخشان میان شاخه های درختان گیر می کند و به همان حالت می مانند تا از گرسنگی می میرند . اما ترانه سرا اوضاع امروز جنگل را این گونه تعریف می کند (( این روزا گوزنو سر نمیبرن/می شکنن شاخشو می فرستن تو باغ )) موضوع این است که آن روزها هم گوزن را سر نمی بریدند و تازه این که خیلی خوب است ! پنداری گروهی طرفدار محیط زیست برای سربلندی نسل گوزن های جنگل شاخشان را می برند و رها می کنند!
یا عبارت (( نمی دونم اگه برگردیم عقب ...)) که دوبار تکرار می شود و به شهادت باقی ترانه ؛ ترانه نویس می خواسته بگوید اگر شخصیت های آن فیلم ها به امروز بیایند . چون اگر عقب برگردیم اتفاقات به همان صورت رخ داده اند و توفیری در ماجرا نمی کند . به این میگویند ضعف تالیف و از غلط های متداول در کار ترانه سرایان تازه کار است.
یا عبارت (( رستم )) که اشتباها جای (( کاکا رستم )) شخصیت منفی (( داش آکل )) آمده ؛ چون ما شخصیت اسطوره ایی مثبتی به نام (( رستم )) داریم و هیچ دخلی به کاکا رستم ندارد. پنداری جای (( آقا محمد خان قاجار ) بنویسی (( آقا محمد )) و انتظار داشته باشی مخاطب منظورت را بفهمد.
همچنان معتقدم ترانه های این آلبوم ( دنیای این روزای من ) از مدار من و تو بیرون نیامده اند. آقای بمانی یا منظورم را از این عبارت نفهمیده و یا می خواهد کل صورت مسئله را خط بزند تا رفوزه نشود . معلوم است که بدون من و تو ترانه عاشقانه معنا پیدا نمیکند . منظورم این بود که ایشان در ترانه هایش از زاویه ای تازه به رابطه نگاه نکرده . مولف را از فضای روایت بیرون نبرده . دیتیل ها را ندیده . کاری که مثلا مونا برزویی در بعضی ترانه هایش انجام داده ؛ یا بسیاری از ترانه سراهای تازه نفس دیگر .
گفته اند نوشته ام ترانه (( شطرنج )) نوشته ایشان است تا برایشان دردسر ایجاد کنم! واقعا نمی دانستم که این قهرمان حق و حقیقت که همه را به پرهیز از دروغ دعوت می کنند تا این حد ترسو و دروغگو هستند و پای چیزی که نوشته اند نمی ایستند . آن ترانه را مثال زدم چون ترانه اجتماعی دندان گیری از ایشان اجرا نشده که بشود مثالش زد. تازه آن ترانه سراسر تمثیل چه دردسری می تواند برای کسی که به لطف حامیانش ؛ همچنان مشغول همکاری با صدا و سیماست و صدا و ترانهایش از آنجا پخش می شوند ایجاد کند ؟ و چرا وقتی آن ترانه را در انجمن دکلمه فرمودند و حظ کف زدنش را بردند خطری نداشت؟ خود من نامم را از روی ترانه های بودار تر از این مثل : (( خون بها )) ، (( سرود سپیده )) ، (( علی کوچولو )) ، (( جنگل بدون ریشه )) بر نداشته ام اما ایشان می خواهند به شکل سینه خیز شتر سواری بفرمایند و ممکن نیست . می خواهند هم چه گوارا باشند ؛ هم ژردانف و این یعنی دروغ . همان دروغی که فضای فرهنگمان را گرفته و خودشان از آن نالیده اند و جالب این که از نگاه جناب پینوکیو، من دروغگو هستم!!!
استاد لابد با اینترنت سر و کار و داخل باغ تشریف ندارند و گرنه می دانستند که در همان سال ها جواب آقای قنبری را در قالب یاداشتی با عنوان (( زمان بهترین داور است )) داده و از خود و صنف خود دفاع کرده ام . جدیدا هم وکالت آقای جنتی عطایی را به عهده گرفته اند که به دروغ ، از ایشان مرا متهم به پامال کردن حق تالیف شناخت نامه شان می کنند که پَرت است و جواب دادن به آن تایید ژوکری ست که می خواهد نقشی بین کارت ها داشته باشد .
گفته اند از سیاوش قمیشی بابت اجرای ترانهایم چیزی نگرفته ام و این هم دروغ دیگری ست و خرج اثباتش یک تماس ( البته با کارت ) با فرنگ است که جناب بمانی در آن تبحر دارند. اگر ایشان خواننده ای ( اینوری یا آنوری ) پیدا کنند که من ترانه ای را مجانی به او واگذار کرده باشم می توانند از من دَه کارت تلفن راه دور جایزه بگیرند و از آن ها برای قالب کردن باقی ترانهاشان استفاده کنند!
من را از قماش خود نبینید! آقای بمانی ! من مثل شما عقده اجرا ندارم و خلوت گزینی این روز ها خود خواسته است. سری به سایتم بزنید تا ببینید همچنان مشغول نوشتنم اما اجرا برایم بی اهمیت شده . حالم بهم می خورد از تماشای ترانه نویسانی که برای ارتباط با خوانندگان پرپر می زنند. به عمد فاصله ام را حفظ کرده ام از این چرخه تهوع آور که ترانه را در حد یک کالای رایگان نزول داده . این باتلاق لجن بسته با تمام جبروتش ارزونی شما ! بفرمایید قهرمان شیرجه شوید ! من بلد نیستم مثل شما باشم ! نمی توانم اسمم را به خواست دیگران عوض کنم. یک روز بهزاد بمانی باشم... یک روز روزبه زاده و یک روز امیر شجره. نمیتوانم یک شب خواب نما شوم و با خوانندگان تماس بگیرم و بگویم ترانه های اجتماعی مرا از آلبوم هاشان بیرون بیاورند. نمی توانم از کسی خط بگیرم که چه بکنم و چه نکنم ! من با دوستان شما دوست نیستم . اصلا دوستان این شکلی ندارم . رکود را به جان می خرم وقتی ماندن در صحنه به خود فروشی پهلو بزند. هرگز رایگان نبوده ام و برای حرف هایم سند دارم و کپی قرار دادهای شرکت کلتکس بابت استفاده از ترانه هایم در دو آلبوم (( نقاب )) (( بی سرزمین تر از باد ) را همراه همین یادداشت به دفتر مجله نسیم می فرستم.
یاد بگیرید قبل از باز کردن دهان و دروغ بستن به دیگران کمی فکر کنید . چهار سال خود را ملیجک خواننده ای نکرده ام تا بتوانم آلبومی با او کار کنم . می خواسته ام ترانه هایم به صورت اثری نوشتاری قابل ارائه باشند و در این کار موفق بوده ام . این را به چاپ چندم رسیدن کتاب هایم شهادت می دهد . طوری از کتاب هایم نوشته بودید که پیداست خاری به چشمتان شده اند. همان هایی که سال ها قبل تعدادی شان را برای امضا گرفتن از من آورده بودید . یادتان که نرفته؟ شما که خود را به رسم اهالی زور خانه پیشکسوت پرست می دانید با کسی که پیش تر از خودتان به کار ترانه پرداخته چگونه رفتار کردید ، آن هم به خاطر اظهار نظر در باب ترانه هاتان؟ بهتر از نسخه مرحمتی را برای خود بپیچید و به اطراف نگاه کنید ! این ژست گرفتن ها برای مدت کوتاهی مخاطب را گول می زند . دور از دسترس بودن آدم متوسط را به غول بدل نمی کند. نام قلابی ، آدم قلابی به دنبال می آورد . من ده سال پیش اتفاقی که امروز به آن رسیده اید را تجربه کرده ام آن هم نه با خیرات کردن ترانه هایم . کل ماجرا چیزی نیست که باد به غبغبتان بیندازید . نمی توانید با هوچی گری شیوه غیر حرفه ای و تاسف آور همکاریتان را پنهان کنید. همان طور که نوشتید همه به خاطر خواهند داشت هر دو ما از کجا آمدیم و بعد ها از شما به عنوان (( ترانه سرای رایگان )) یاد خواهد شد. افتخار می کنم که ادبیاتم از نوع ادبیات مزدورانه جنالعالی و به رسم مجری های رسانه ای که ملی می نامیدش نیست . می توانیم این بازی را تا ابد ادامه بدهیم . می توانید برای تلافی کتاب های مرا به جستجوی تعابیر دیگران زیر و رو کنید. آنچنان که در همین یادداشت نوشتم دست خالی بر نمی گردید اما پیدا کردن همان تاثیر ها هم برایتان تف سر بالاست چون من تاثیرم را بر شما در مثال هایم آوردم و بدا به حال کسی که از یک تاثیر گیرنده ، تاثیر گرفته باشد . کمی بزرگ شوید ! کمی کتاب بخوانید ! می شود قهرمان قصه شد . هم به کسوت رابین هود ، هم در مقام دن کیشوت ! نگاهی به آیینه بیندازید تا ببینید به کدامیک شباهت دارید!
روزبه بمانی مجدداً در شماره 59 همین ماهنامه پاسخ دیگری را خطاب به یغما گلرویی منتشرح کرده به این شرح:
آقاي گلرويي، درست ميگوييد ما از قماش هم نيستيم
آقاي گلرويي مرا بابت همان پاسخي هم كه به شما دادم ببخشيد.
همكلامي با شما از همان ابتدا اشتباهي بود كه من نبايد مرتكب ميشدم.دروغ دروغ ميآورد، اما انصافا حساب اينهمه از خود بيخود شدن و ناسزا را نكرده بودم.
به باور يك جمله از يادداشت آخرتان در شماره پيشين همين ماهنامه ديگر پاسخي به شما نخواهم داد.
شما درست ميگوييد، ما از قماش هم نيستيم.
من نميتوانم آنگونه كه شما دوست داريد به شما ناسزا بگويم، نميتوانم براي ديده شدن دست به هر كاري بزنم، من نميتوانم آدمفروشي كنم. اين كار از خودگذشتگي زيادي ميخواهد، به شما تبريك ميگويم چرا كه تا امروز هيچ كسي از اهالي صنف ما در يك مجله رسمي تا اين حد از خودگذشتگي نشان نداده بود.
پايبندي به حداقل اخلاق در يك مجادله رسانهاي و رعايت حداقل آيين دشمني كردن انتظار زيادي بود كه من از شما داشتم. حقيقتا فكر نميكردم شما تا اين حد چيزي براي باختن نداشته باشيد.
براي شناخت شخصيت هر دوي ما همان نوشته آخر شما كافيست، شما به جاي هر دوي ما نوشتيد. اتفاقا هدف من از پاسخ به شما همين بود، اينكه بگويم با يك استناد دروغ نبايد كار و شخصيت كسي را زير سوال برد، كه واقعا در شما اثر كرده چرا كه در يادداشت اخيرتان ديگر بدون هيچ سند و مدركي ميگوييد كارهاي گذشته و حتي آينده من هم رايگان است. عجب! گويا شما آينده هر كسي را كه پاسخ تهمتتان را بدهد پيشبيني ميكنيد! لااقل صبر ميكرديد آلبوم بعدي من منتشر شود، بعد آنقدر فرصت داشتيد براي عواملش مصاحبهاي بسازيد و آن را با فرهنگ دهخدا تطبيق دهيد و از آبروي اين صنف در جهت تخريب ديگران استفاده كنيد. البته صبور بودن سخت است.
قضاوت در مورد هر آنچه گفتيد را به اهالي ترانه ميسپارم، اميدوارم اين جماعت از باب خطري كه تهديدشان ميكند، هيچگاه يادداشت آخر شما را در اين مجله از ياد نبرند.
شما بنده را كه دوست خطابم ميكرديد و از ديد شما در نوشته اولتان تاثيرگذارترين ترانهسراي دهه اخير بودم در فاصله دو يادداشت فقط و فقط به خاطر اين كه در مقابل تهمت شما از خودم دفاع كردم خودشيفته، معمولي و… لقب ميدهيد، پس واي به حال ديگران.
هنوز به ياد دارم روزي را كه به اصرار زياد به جلسه رونمايي از چاپ دوم كتابتان به خبرگزاري مهر دعوتم كرديد و در پايان به رسم يادبود جلدي از آن را امضا كرديد و به من و جلدي را به دوست ديگرمان سعيد كريمي هديه كرديد، و مسلما معناي هديه را هم ميدانيد، و امروز مينويسيد: يادتان هست كتابهاي مرا براي امضا ميآورديد؟!! به راستي وجدان چقدر چيز خوبي است. بيچاره آنهايي كه واقعا روزي از شما امضايي گرفتهاند!
براي شما كه به قول خودتان نه عقده اجراي كارتان را داريد، نه عقده ديده شدن؛ وارونه كردن مسالهاي به مراتب كوچكتر از اينها مثل هديه دادن يك كتاب به يك دوست چه معني ميتواند داشته باشد؟
به اين سوال من در خلوت خودتان پاسخ دهيد، انصافا دليل اين همه تهمت و بيادبي، صيانت از آبروي ادبيات شفاهي ما بود؟! يا اينكه با هر بهانهاي ثابت كنيد يك نفر دستمزدش را بابت يك آلبوم نگرفته؟ آنهم در ميان اهالي صنفي كه به اذعان خودشان تاثيرگذارترين ترانههايشان را عمدتا رايگان در اختيار خوانندگان حتي درجه چندمي قرار ميدهند. دستمريزاد، انصافا آبروي ترانه و ترانهسرايي را خريديد.
به شما اطمينان ميدهم در ادامه اين بحث ديگر از من پاسخي نخواهيد گرفت، ميتوانيد با خيال راحت تا هر كجا كه ميخواهيد به اين بازي ادامه دهيد، هرچند فكر نميكنم بيشتر از آنچه كرديد چيزي براي از خودگذشتگي باقي مانده باشد.
براي شما آرزوي توفيق و سلامتي ميكنم.
مطالب مشابه :
همه زنان شاه
همه زنان شاه كه در این سن ازدواج كنی ، از باشند و فقط دوست باشند ، و سپس
من همون رنگین کمونم...
اما همه ی دوستان هم سن و سال من، تقریبا نوستالژی دوست داشتم متن شعر رویا شاه
تولد سلطان عاشقانه ها
با سن فاصله داشتیم!بد مبارک داداش علی خیلی دوست داریم همه شاه علی (بوم سفیدی
مهران رنجبر
مهران رنجبر هستم، ۳۰ سال سن دارم و شهرام شاهحسینی دوست بود من را و حضرت علی
عقاب وحدت
صمیمیت و وحدت بالای بین جوانان چنان جوی ایجاد نمود که تیم روزبه روز از علی تاج الدینی
گفت و گو با بهزاد فراهانی
از آنجایی که تعزیهخوانی را بسیار دوست میداشت، در سن علی حاتمی رضا شاه هستید با
درگیری لفظی بین یغما گلرویی و روزبه بمانی
از من خواسته شده يادداشتي بنويسم درمورد همكاري دوستِ ترانهسرايم روزبه سن و سالدار
وقتی به سن تو بودم . . .
وقتی به سن تو بودم . . . دکتر علی رویا شاه حسین
برچسب :
سن روزبه شاه علی دوست