فصل اول عروسی

ما سه تا خواهر هستیم که من خواهر کوچک بودم الناز خواهر بزرگم بود و الهام خواهر دومم بود که ایران زندگی نمیکرد و بهش خبر  عروسی رو دادیم خیلی غیر منتظره بود و قول داد حتما خودش رو تا مراسم ما با بچه ها ش به ایران میرسونه . خواهر های  دیگم عروس فامیل شده بودند و خدا رو شکر زندگی ها شون خوب بود واسه همین مامانم هم دوست داشت زن شایان بشم چون پسر خاله ام بود . مامانم گیر داده بود که اینا غریبه هستن و باید گواهی پزشک بگیریم این بود که یک روز زنگ زد مادر فرشاد و جریان رو گفت اول قبول نمیکرد وکلاس میزاشت که نه ما به شما اطمینان داریم و و ... خلاصه یک روز تشریف آوردن خونه ما تا باهم بریم دکتر و شناسنامه من رو هم ببره که واسه محضر وقت بگیرند . تا نشست بر گشت گفت پسر م عاشق دختر عموش بوده ولی به خاطر مسائل ژنتیکی ازدواج نکردند خیلی ناراحت شدم  وقتی از فرشاد پرسیدم گفت اصلآ اینجور نبوده روزی که من بهشون گفتم میخوام تو رو بگیرم اینا سر خود بلند شدند رفتند خاستگاری دختر عموم که هرچی زنگ زدن من هم برم قبول نکردم و قیامتی به پا شده  ...مامانم بهش گفت هر دکتری که شما انتخاب کنید ما میایم اونم گفت نه من اصلآ هیچ پیشنهادی ندارم تا اینکه مامانم یک دکتری رو گفت اونم قبول کرد و گواهی رو گرفتیم . واسه کارت عروسی هرچی میگشتیم کارت جالبی که به دلمون بشینه پیدا نمیکردیم این شد که النازمون که گرافیک خونده بود گفت خودم کارت تون رو طرح میدم خیلی روش زحمت کشید و خیلی شیک شده بود یک چیز خیلی تک شده بود کارت های اونا رو دادیم که واسه مهمناناشون آماده کنند و بدند فکر میکنید چی شد ؟؟؟ کارت ها چند روز قبل از عروسی از کیف مادر شوهرم غیب شده بود شک نکنید که کار طاهره بود از حسادتش کارت ها رو قایم کرده بود فرشاد رفته بود کارت های جدید خریده بود  بعد از عروسی کارتها یه هو ظاهر شدند. داستانی داشتیم با طاهره صبح عروسی صبح خیلی زود زنگ زده بود خونمون و به مادرم گفته بود چرا رو میزی واسه میزها سفارش دادید ؟؟مامان  هم گفته بود مگه بدون رو میزی میشه خیلی بامزه گفته بود بله چون عروسی منم رومیزی ننداختن روی میزها با کوچکترین کارهای من حسادت میکرد با ما میومد خرید عصرش با شوهرش میرفت واسه خودش خرید کنه مثلا من اگر سرویس هفتصد هزاری بر میداشتم اون عصرش میرفت بالای یک میلیون ش رو بر میداشت  منم چون اول زندگی  من بود و همه مخارج به عهده فرشاد بود دلم نمیومد زیادی خرج کنم روزی که من واسه اصلاح و ابرو رفتم آرایشگاه الهام رسیده بود ایران الهام و طاهره باهام اومدن الهام میگفت وقتی داشتن ابرورتو بر میداشتن این افتاده گریه بهش گفتم عزیزم چرا گریه میکنی گفته که آخه من آرایشگاه خوبی نتونستم برم واسه عروسیم درجه حسادت رو حال کنید فقط !!همونجا نوبت گرفت بیاد روز عروسی آرایشگاهی که من انتخاب کردم موهاشو وصورت شو  رو درست کنه . الهام من با شوهرش سه سال تفاوت سنی داره من و فرشاد هم همینطور به خواهرم گفته بود خوش به حالتون من سیزده سال از شوهرم کوچکترم به ما چه انگار ما شوهرش داده بودیم . حلقه من و الهام خیلی روش برلیان کار شده بود همش توآرایشگاه  میگفت مال من سادس( از این رینگی ها بود ) همون روز رفته بود لنگه حلقه منو برداشته بود البته کمی سنگین تر برای عروسیمون اصلآ رعایت   نمیکردند پسرشون داره خرج میکنه ۵۰۰ نفر   دعوتی  داشتند مامان بابایی خودم دلشون نیومد زید دعوت کنند و فقط فامیلی درجه یک رو گفتیم چقدر هم خوب شد زیاد دعوتی نداشتیم به خاطر اینکه اینا اینقدر فامیلی ما رو جابجا کرده بودند و صندلیها شون رو برداشته بودند که اینا هم فوران بعد از شام خداحافظی کردند و برگشتند . روز عروسی من و دختر خالم صبح زود رفتیم آرایشگاه وقت ناهار شد نمیتونستیم با اون وضیعت بریم ناهار بگیریم خیلی گرسنه بودیم هرچی هم زنگ زدم خونه کسی جواب نمیداد و نه موبایل کسی جواب میداد نه تلفن بس که خونمون شلوغ بود این بود زنگ زدم فرشاد که واسمون ناهار بیاره اینا فهمیده بودند زنگ زده بودند خونه الناز و خواهر شوهرم هرچی از دهنش در اومده بود به الناز گفته بود که شما فکر کردید ما عقلمون نمیرسه واسه ما تعیین تکلیف میکنید بیچاره الناز اصلآ در جریان نبود و خیلی ناراحت شده بود زنگ زد آرایشگاه گفت المیرا چرا زنگ نزدی خودم واستون غذا  بیارم ؟؟ جریان رو گفت منم خیلی ناراحت شدم بعد از ناهار طاهره خواهر شوهرم خبر مرگش اومد تا موهاشو درست کنه و آرایشش کنند همچین قیافه گرفته بود یک کاره برگشت به دختر خالم گفت شما چرا اومدین اینجا ما پول آرایشگاه شما رو نمیدیم ها ما همینجور موندیم دختر خالم هم گفت منم نگفتم شما بدید من خودم با المیرا اومدم خودم هم پول خودم رو حساب میکنم .سر جریان غذا هم حسابی حال منو گرفت . بعدش اصرار اصرار که منو باید همون آرایشگر اصلی که عروس رو درست میکنه آماده کنه کارکنای اونجا هم گفتند ایشون الان کلی عروس داره و قیمت گریم هم با آرایش فرق داره در ضمن شما از قبل باید میگفتید این بود که کارکنان اونجا درستش کردند و داشت میترکید ... من دیگه آماده شدم و فرشاد اومد دنبالم که بریم برای عکس و فیلمبرداری دختر خالم و اون جا موندند  دختر خاله من از شیراز اومده بود و بچه تهران نبود که اونجا رو بشناسه این عوضی  همینطور جاش گذشته بود و خودش بر گشته بود خونه اینم زنگ زده بود الناز رفته بود دنبالش . اینم بگم انگار من جنایت کرده بودم چون با فرشاد هم سرقضیه  ناهار حسابی تو ماشین عروس حرف مون شد کاملا معلوم بود پرش کرده بودند الناز هم سر اون جریان قهر  کرد و نیومد شب عروسی خلاصه خیلی شب بدی بود واسم از اون طرف هم مهمونای من زود رفتن و من خیلی احساس تنهایی کردم ....


مطالب مشابه :


جملات زيباي متن كارت عروسي

اس ام اس جديد 93 - جملات زيباي متن كارت عروسي - اس ام اس,اس ام اس جديد,اس ام اس عاشقانه,اس ام اس خنده دار,اس ام اس غمگين,اس ام اس تولد,اس ام اس 93 - اس ام اس جديد 93.




متن کارت عروسی سری جدید | متن کارت عروسی

خانه اس ام اس - متن کارت عروسی سری جدید | متن کارت عروسی - خانه اس ام اس , اس ام اس جدید , عاشقانه , خنده دار , سرکاری , تیریک.




متن کارت عروسی

سور و عروسی را خدا ببرید بر بالای ما .... اس سری جدید متن کارت عروسی سری جدید متن کارت عروسیv سری جدید متن کارت عروسی سری جدید متن کارت عروسی سری جدید




فصل اول عروسی

خواهر های دیگم عروس فامیل شده بودند و خدا رو شکر زندگی ها شون خوب بود واسه همین مامانم هم دوست ... واسه کارت عروسی هرچی میگشتیم کارت جالبی که به دلمون بشینه پیدا




عکس چند مدل لباس عروس ساده و شیک برای عروسای ساده پسندمون

لباس عروس جدید ایرانی مدل 2014 ، لباس عروس 2014،لباس عروس رنگی و شیک. مدل های جدید و شیک لباس عروس ۲۰۱۴. لباس عروس جدید ایرانی مدل 2014 ، لباس عروس




وقتی خودم تنهایی شدم عروس کشون خودم....

و من خیلی ناراحت بودم که حتی کارت عروسی هم ندارم ......... ولی دیگه مهم نبود با خودم گفتم بی خیال همه چی فقط می خوام برم سر خونه و زندگیم همین از هر چیزی بهتره .




متن بسیار جالب کارت عروسی کاملا جدید

به نـــگاهم خـــــــــــوش آمدی - متن بسیار جالب کارت عروسی کاملا جدید - در سقوط هم می توان سهمگین،باشکوه،با صلابت و زیبا بود این را آبشار به من آموخت.




برچسب :