هوش معنوی یا SQ بُعدِ ناشناخته بشر

هوشی که قادریم توسط آن به کارها و فعالیت‌هایمان معنا و مفهوم بخشیده و با استفاده از آن بر معنای عملکردمان آگاه شویم و دریابیم که کدامیک از اعمال و رفتارهایمان از اعتبار بیشتری برخوردارند و کدام مسیر در زندگی‌مان بالاتر و عالی‌تر است تا آن را الگو و اسوه زندگی خود سازیم.

برای روشن‌تر شدن هوش معنوی مثالی از هوش‌هایی می‌زنیم که نشانگر هوش چندگانه است، که با هوش جسمی آغاز می‌شود و با PQ نمایش می‌دهند.

به عبارت دیگر هوش معنوی توانایی عمل کردن هوشمندانه و عاقلانه است. در حالی که آرامش بیرونی را بدون توجه به شرایط حفظ می‌کنیم. هوش معنوی، هوش ذاتی انسان است اما مانند هر هوش دیگری می‌بایست رشد یابد. بدین‌معنی با توجه به مهارت‌هایی که هوش معنوی را تشکیل می‌دهند می‌توانیم آن را تعریف و اندازه گیری نماییم.

این هوش ابتدایی‌ترین کانون توجه ما را به خود اختصاص می‌دهد، در واقع PQ آگاهی جسمی و نحوه استفاده ماهرانه از آن را شامل می‌شود. قسمت بعدی هوش منطقی یا عقلانی IQ است. هوشی که در حال حاضر بیش از سایر هوش‌ها در سیستم‌های آموزشی مورد توجه قرار می‌گیرد.

پس از IQ سطح دیگری است که به EQ اختصاص دارد این هوش در زمینه کسب موفقیت در بازار کار نقش مهمی دارد و ما را در حین برقراری ارتباط یاری می‌دهد و از این بابت مهم‌تر بوده و تا حدی از قابلیت پیشگویی برخوردار است.

آخرین لایه SQ است که هدایت و معرفت درونی، حفظ تعادل فکری، آرامش درونی و بیرونی و عملکرد همراه با بصیرت، ملایمت و مهربانی را شامل می‌شود.

IQ  به منزله دروازه برای ورود است. در صورت برخوردار نبودن از حداقل لازم IQ قادر به ورود در فضای دلخواه برای مطالعه رشته مورد علاقه‌مان نخواهیم بود، اما آنچه ما را در زمره بهترین‌ها در شغلمان و رشته مورد علاقه‌مان جای می‌دهد میزانEQ   در ماست.

 EQ و SQ به هم مرتبط هستند. اما در عین حال دو هوش متفاوت و جدا از هم به حساب می آیند.

بهره مندی از حداقل EQ می تواند شروع مناسبی را در سفرهای روحانی و معنوی فرد در پی داشته باشد، چرا که کمی خودآگاهی و همدلی برای شروع این روند لازم است، اما به محض آغاز تمرینات معنوی ، هوش معنوی خود می‌تواند در رشد EQ نقش بسیار تقویت‌کننده و فعال‌کننده داشته باشد.

از طرف دیگر رشد EQ نیز می‌تواند در رشد و ارتقای SQ موثر باشد. در واقع EQ و SQ تاثیری مستقیم و مثبت بر یکدیگر دارند و رشد و توسعه هر یک باعث پرورش وتوسعه دیگری می‌شود. زیرا عقیده براین است که هوش هیجانی (عاطفی) و هوش معنوی به یکدیگر وابسته هستند. باور بر این است که به حداقل، کمی هوش عاطفی نیاز است تا بتوان سفر معنوی را آغاز کرد. اما وقتی که رشد هوش معنوی آغاز شد، هوش عاطفی هم بسیار تقویت می‌شود، در واقع آنها به طور مثبت یکدیگر را تقویت می‌کنند.

برای انتخابی درست از میان راههای موجود در بحث معنویت و عرفان، و تشخیص راه درست از غلط، و یا عرفان صحیح از کاذب، ابزاری نیاز است که مهم‌ترین آن «هوش معنوی» است، که با این هوش انسان دچار تشویش نشده و در دو راهی های معنوی می‌تواند راه درست و پرچمدار راه درست را پیدا کرده و نور واقعی را از بین نورهای ضعیف و قوی که انسان را به بیراهه می‌برند پیدا کند و به سرانجام مقصود برسد. به عبارت دیگر هوش معنوی توانایی عمل کردن هوشمندانه و عاقلانه است. در حالی که آرامش بیرونی را بدون توجه به شرایط حفظ می‌کنیم .هوش معنوی، هوش ذاتی انسان است اما مانند هر هوش دیگری می‌بایست رشد یابد. بدین معنی با توجه به مهارتهایی که هوش معنوی را تشکیل می‌دهند می‌توانیم آن را تعریف و اندازه گیری نماییم.

 هوش معنوی زمینه ساز انسان برای دستیابی به معنای زندگی است. معنای زندگی از سه جنبه ی:

1-  هدفداری

2-  ارزشمندی

3 - كاركرد زندگی

 که اینها یكی از مهم‌ترین پرسش‌های بشر و به گفته برخی فیلسوفان مهم‌ترین پرسش بشر است. در واقع نحوه درگیری انسان با این مسأله مهم و تلاش‌هایی كه برای پاسخ به آن انجام می‌دهد، تعیین‌كننده مسیر اصلی زندگی و نیز سرنوشت سعادت‌آمیز یا فلاكت بار اوست. ما بدون داشتن یك نظریه مناسب و رسا درباره معنی‌داری یا هنجارمندی و نقش آنها در عالم هستی، قادر به بسط و توسعه راه‌هایی برای تعمیق معنا در زندگی و غنا بخشیدن به آن و تقویت ارزش‌هایی كه موجب ارزشمندی زندگی می‌شوند، نیستیم. ما چگونه می‌توانیم خود و بستر هستی خویش را به طریقی بشناسیم كه به ما امكان دهد به گونه‌ای مناسب با انسانیت، فردیت و شرایط مان زندگی كنیم و به آن معنی ببخشیم؟ به عبارت دیگر، چگونه می‌توانیم خودمان و محیط مان را بشناسیم، به گونه‌ای كه قادر باشیم زندگی كاملاً معنی دار و ارزشمندی را سپری كنیم؟

در واقع هوش معنوی اشاره دارد به مهارتها، توانائیها و رفتارهای لازم برای:

1- توسعه و حفظ ارتباط با منشأ غایی همه موجودات

2- کامیابی در جستجوی معنی زندگی

3- یافتن یك مسیر اخلاقی كه به هدایت ما در زندگی كمك نماید

4- درك معنویات و ارزشها در زندگی شخصی و روابط بین فردی

 

تشخيص افتراقى هوش معنوى با هوش كلى وهيجاني

هوش معنوى، بر خلاف هوش كلى كه رايانه ها هم داراى آن هستند و بر خلاف هوش هيجانى كه در پستانداران عالى‌تر نيز وجود دارد، منحصراً خاص انسان است و هوش معنوى اساسى‌ترين و اصلى‌ترين اين سه نوع هوش است. هوش معنوى زير بناى موضوعاتى است كه به آن‌ها ايمان داريم. هوش معنوى هم چنين اساس اعتقادات، ارزش‌ها و اعمال و ساختار زندگى ما است. هوش معنوى دسترسى انسان به معنا و ارزش و نيز استفاده از آن ها در شيوه‌ى انديشيدن و تصميم گرفتن را فراهم مى‌كند، هوش معنوى به انسان تماميت مى‌بخشد و به او يكپارچگى و وحدت عطا مى‌كند. براي رسيدن به موفقيت در زندگي، لازم نيست كه افراد فقط داراي هوش عمومى بالايي باشند، بلكه آن چه لازم مي‌باشد هوش هيجانى و هوش معنوى بالا مي‌باشد. به ويژه، داشتن نمره‌ى هوش معنوي بالا افرادي را شامل مي‌باشد كه از حد جسم و ماده فراتر رفته، حالات اوج هوشياري را تجربه مي‌كنند و از منابع معنوي براي حل مسائل استفاده مي‌كنند و خصوصياتي هم چون تواضع، بخشش، حق شناسي و ترحم يا گذشت را در آنان مي‌توان ديد.

شرح سطوح مختلف هشياري نقشه‌اي سودمند براي تمايز هوش معنوي از ديگر انواع هوش را فراهم مينمايد. ويلبر(1999) اظهار مي‌دارد كه گرچه اغلب ما تجربه‌هاي متعالي را داشته‌ايم و به حالات گسترده‌ي هشياري فراشخصى دست يافته‌ايم، مي‌توانيم با تمرين كردن، دستيابي مداومي به شواهد يا آگاهي خالص و ناب كه آگاه از همه‌ي سطوح است را تكميل كنيم. اين آگاهي مي تواند به واسطه‌ي حالات خواب، رؤيا و بيداري باقي بماند، زيرا تقريباً هميشه در هر سه حالت حضور دارد.

از يك ديدگاه ديگر، هوش يك موهبت الهي است كه از ميان حجاب (پرده‌ي) خواب و خيال رسوخ مي نمايد و به همين مناسبت قادر است كه واقعيت را بشناسد. بنابراين، ملاحظه مى‌شود كه هوش كلى (IQ) و هوش هيجانىEQ)) هر دو در محدوده‌ى دانش‌ها و اطلاعات زيستي هستند ولي هوش معنويSQ  شامل تفكرات انتزاعي و دور است. هوش معنوي از طريق دانش‌ها و قوانين معنوي كه در دنياي ما پيدا مي‌شود به كار برده مي‌شود. در حقيقت هنگامي كهSQ و EQ و IQ  با هم به صورت هماهنگ به كار برده مي‌شوند، ما قادر به كردن نيروي دروني مان به طور فزاينده و فراوان در دنيا آشكار هستيم.

 

هوش معنوي ومولفه هاىآن:

 

درباره اجزاى تشكيل دهنده‌ى هوش معنوي (مولفه ها) نظرات مختلفى ارائه شده است. در تبيين هوش معنوي يا SQ گفتيم كه هوش معنوي هوش منحصر به فردى است كه براي حل كردن مشكلات و مسائل مربوط به معنا و زندگي و ارز شها مورد استفاده قرار مي‌گيرد. سيندي ويگلس ورث، هوش معنوي را به عنوان توانايي براي رفتار كردن همراه با دلسوزي و مهرباني و عقل و خرد با حفظ آرامش دروني و بيروني بدون توجه به شرايط مي‌داند در زير به طرح چند رويكرد در باره عوامل اصلى هوش معنوي اشاره مى‌شود. از نظر امونز ( 2000 ) هوش معنوى كاربرد انطباقى اطلاعات معنوى در جهت حل مسئله در زندگى روزانه و فرايند دستيابى به هدف مى‌باشد. وى به صورت ابتكارى پنج مولفه را براى هوش معنوى پيشنهاد كرده است:

1- ظرفيت تعالى ( فرا گذشتن از دنياى جسمانى وادى و متعالى كردن آن)

2- توانايى ورود به حالت هاى معنوى از هوشيارى

3- توانايى آراستن فعاليت ها، حوادث و روابط زندگى روزانه با احساسى از تقدّس

4- توانايى استفاده از منابع معنوى در جهت حل مسائل زندگى

5- ظرفيت درگيرى در رفتار فضيلت مآبانه ( بخشش سپاسگزارى ، فروتنى، احساس شفقت و ....).

گروهى از پژوهشگران در تبيين بعضى از مشاهدات و داده‌ها، درصدد تعريف مفاهيمى جديد در ارتباط با دين و معنويت بوده‌اند. براى مثال، مفاهيم سلامت معنوى در آستانه هزاره سوم ميلادى به ادبيات آكادميك روان شناسى اضافه شده اند. سازه هوش معنوى  نيز يكى از مفاهيمى است كه در معنويت مطرح شده و توسعه پيدا كرده است.

مفهوم هوش معنوى در ادبيات آكادميك روان شناسى براى اولين بار در سال 1996 توسط استيونز  و بعد در سال 1999 توسط امونز  مطرح شد. به موازات اين جريان، گاردنر مفهوم هوش معنوى را در ابعاد مختلف مورد نقد و بررسى قرار داد و پذيرش اين مفهوم تركيبى معنويت و هوش را به چالش كشيد. هوش معنوى، موضوع جالب و جديدى است كه مطالب نظرى و نيز يافته هاي پژوهشي و تجربى در مورد آن بسيار اندك است. اخيراً اين موضوع نظر بسيارى از صاحب نظران و محققان را به خود جلب كرده است.

هوش معنوى قادر است كه هشيارى يا احساس پيوند با يك قدرت برتر يا يك وجود مقدس را تسهيل كند يا افزايش دهد. هوش معنوى سازه هاى معنويت و هوش را درون يك سازه جديد تركيب مى‌كند. در حالى كه معنويت با جستجو و تجربه عناصر مقدس، معنا، هوشيارى اوج يافته و تعالى در ارتباط است هوش معنوى مستلزم توانايى‌هايى است كه ازچنين موضوعات معنوى براى تطابق وكنش اثربخش وتوليد محصولات و پيامدهاى با ارزش استفاده مى‌كند.

به طوركلى مى‌توان پيدايش سازه هوش معنوى را به عنوان كاربرد ظرفيت ها و منابع معنوى در زمينه‌ها و موقعيت‌هاى عملى در نظر گرفت. افراد زمانى هوش معنوى را به كار مى‌برند كه بخواهند از ظرفيت‌ها و منابع معنوى براى تصميم‌گيرى‌هاى مهم و انديشه در موضوعات وجودى يا تلاش در جهت حل مسائل روزانه استفاده كنند بنابراين، هوش معنوى موضوعات ذهنى معنويت را با تكاليف بيرونى جهان واقعى ادغام مى‌كند. ديدگاهي كه هوش چندين توانايي مختلف را در بردارد، به وسيله ي روند اخير در عصب‌شناسي و روان‌شناسي شناختي حمايت شده است. تصور هوش معنوي ما را قادر مي‌سازد كه چيزها را همان‌طور كه هستند ببينيم، عاري از تحريفات ناهشيار در مقابل افكار آرزومندانه يا درك قطعيت، تمرين هوش معنوي ايجاب مي‌كند كه با واقعياتي هستي‌گرايانه از قبيل آزادي، رنج، مرگ و درگير شدن با جستجوى دائمي براي معنا، مواجه شويم.

هوش معنوي هم چنين براي بسياري از مردم، دلالت بر حساسيت زيبايي شناختي و تحسين زيبايي دارد و از لحاظ فيزيكي، بعضي اوقات با حساسيت به انرژي نافذ جاري در بدن مرتبط است. روش هايي از قبيل مراقبه، يوگا و ورزش‌هاي رزمي كه مغز را آرام مي‌كنند، مي‌توانند آگاهي را گسترش داده و حساسيت ادراكي را به انرژي، صدا، نور و سطوح نافذ و دقيق هشياري پالايش كنند.

مبانی هوش معنوی یا SQ :

 

هوش معنوي مي‌تواند با روش هاي متنوعي براي تربيت توجه، تغيير شكل دادن هيجانات و ترويج و تربيت رفتارهاي اخلاقي، رشد يابد. اين شيوه‌ها خاصيت منحصر به فرد هيچ يك از سنت هاي مذهبي يا آموزش‌هاي معنوي نمي‌باشد. گرچه آن با رشد اخلاقي، هيجاني و شناختي مرتبط شده است، اما با هيچ يك از آنها نيز همانند نمي‌باشد. زيرا انواع مختلف هوش به ميزان متفاوتي توسعه مي‌يابند. يك نفر ممكن است بيشتر در يكي از حيطه ها رشد يابد ولي در حيطه‌هاى ديگر نه. وقتي مباحث و مسائل اخلاقي هيجاني حل نشده باقي مي‌ماند، دقيقاً از رشد معنوي بازداري مي‌شود. رشد معنوي، جلوه‌اي از هوش معنوي، شامل درجه‌اي از رشد اخلاقي و هيجاني و همچنين رفتار اخلاقي است. ترويج و پرورش هوش معنوي، مستلزم تعهد به بعضي اشكال آن شيوه‌ي معنوي باشد. به نظر مي‌رسد كه هر بحثي درباره‌ي هوش معنوي بدون شناختن دامنه ي وسيع تجارب معنوي ناكامل خواهد بود.

راجر والش ( 1999 ) هفت شيوه‌ي متداول در مذاهب جهان شرح داده‌اند كه گشايش قلب و ذهن را تشويق كرده و به مردم كمك مى‌كند تا بعضي از اين كيفيت ها را پرورش دهند.

رشد هوش معنوي رشد شخصي را شامل شده و از آن سبقت مي‌گيرد و تا يافته‌هايي فراتر از توسعه‌ي روان‌شناختي سالم گسترش مي‌يابد. اين امر با ترويج صحت و خودآگاهي شروع و با تمرين به دغدغه درباره همه‌ي انسان ها توسعه مي‌يابد. بعضي از ويژگى‌هاى شخصي معنوي مثل فضايل سنتي صداقت و راستي، فروتني و خيرخواهي ممكن است با هوش مرتبط باشند. يك ديدگاه يكپارچه درباره‌ي هوش معنوي در حيطه‌ي هوش چندگانه مي‌گنجد و هوش معنوي را در زمينه‌اي از كل زندگي فرد مي‌نگرد. هوش معنوي يكپارچه به معني زندگي بر حسب باورها و عقايد اصلي و پايه‌اي فرد مي‌باشد. اين يكپارچگي، حس معطوف به هدف را تقويت مي‌كند، درحالي كه چند پاره‌اي بودن آن به بيگانگي و نااميدي منجر مي‌شود.

بايد گفت كه مفهوم هوش داراي تعاريف گوناگون و مختلفي مي‌باشد. در يك تعريف نسبتاً جامع، هوش را مى‌توان ظرفيت يادگيري، تماميت دانش كسب شده و توانايي سازش يافتگي با محيط دانست. هوش معنوى بيانگر مجموعه‌اى از توانايى‌ها، ظرفيت‌ها و منابع معنوى مى‌باشد كه به کاربردن آنها در زندگى روزانه مى‌تواند موجب افزايش انطباق پذيرى فرد شود. در تعريف‌هاى موجود از هوش معنوى، به ويژه بر نقش آن در حل مسائل وجودى و يافتن معنا و هدف در اعمال و رويدادهاى زندگى روزمره تأكيد شده است

نظريه‌هاي مختلفي نيز در مورد ابعاد و يا انواع هوش وجود دارد. به عنوان نمونه، گاردنر نظريه‌ى هوش‌هاي هشت گانه را عنوان مى‌كند كه عبارتند از: 1- هوش زباني-كلامى، 2-  منطقي- رياضي ، 3- موسيقيايي- موزون،
4- ديدارى- فضايي، 5- بدني- جنبشي، 6- درون فردى (شخصي)، 7- هوش بين فردى، 8- هوش طبيعت گرا

اشترنبرگ نيز  از سه نوع هوش سخن  مى‌گويد: 1- هوش تحصيلى ، 2- هوش خلاق، 3- هوش عملى به دنبال هوش عمومى، هوش هيجانى مطرح شد. گولمن در سال 1990 اظهار داشت كه انسان در راستاي موفقيت در زندگي، به چيزي بيش از بهره‌ى هوشي بالا نياز دارد وآن هوش هيجاني (EQ) مي‌باشدكه شامل خصوصياتي هم چون‌خودآگاهي، قدرت انجام كار، انعطا ف پذيري، خودكنترلي، همدلي و درك مستقيم مي باشد. مجموعه اى از مطالعات، مدارك و شواهد كه توسط علوم روان‌شناسى، عصب‌شناسى، انسان‌شناسى و علوم شناختى فراهم آمده است هوش سومى هم از منظر نوبل (2001 ) هوش معنوى يك استعداد ذاتى بشرى مى‌باشد. وى با توانايى‌هاى اصلى امونز براى هوش معنوى موافق است و دو مولفه ديگر نيز به آنها اضافه مى‌كند:

1- تشخيص آگاهانه اين موضوع كه واقعيت فيزيكى درون يك واقعيت بزرگتر و چند بُعدى كه ما هشيارانه و ناهشيارانه با آن بطور لحظه به لحظه تعامل داريم صورت‌بندى مى‌شود.

2- پيگيرى آگاهانه سلامت روان شناختى، نه تنها براى خودمان بلكه هم چنين براى جامعه جهانى.

از نظر سيسك ( 2001 ) هوش معنوى مى‌تواند به عنوان يك خودآگاهى عميق كه در آن فرد بيش از پيش از ابعاد خويشتن آگاه مى‌شود (نه تنها فقط از بدن بلكه همچنين خويشتن آگاه مى‌شود) نه تنها فقط از بدن بلكه همچنين از ابعاد ذيل ساخته شده است:

1- دانش درونى : هوش معنوى ما را قادر مى‌سازد تا يك دانش درونى را رشد بدهيم. در زبان فلسفه هندى، دانش درونى، آگاهى از جوهر و ماهيت هوشيارى است و فهم اينكه اين جوهر درونى، ماهيت همه آفريدگان مى‌باشد. هوش معنوى دستيابى ما را به يك هوشيارى فزاينده كه در آن يك آگاهى از حُسن تفاهم و يكى بودن با جهان هستى و همه مخلوقاتش وجود دارد، فراهم مى‌كند.

2-  شهود عميق: ما را با ذهن جهانى يا ذهنى بزرگ و پاسخ مشكلات كه نتيجه شهود عميق مى‌باشد پيوند مى‌دهد. به واسطه كاربرد هوش معنوى ما مى‌توانيم يكپارچه بشويم، اگركه راضى شويم انتخاب‌هايمان را به سمت هوشيارى اصيل يا شهود عميق برگردانيم.

3-  يكى شدن با طبيعت و جهان: هوش معنوى ما را قادر مى‌سازد تا با طبيعت يكى شويم و با فرايندهاى زندگى همساز شويم. هوش معنوى ما را ترغيب مى‌كند تا تماميت ، احساسى از وحدت و رابطه را جستجو كنيم.

4- حل مسئله : هوش معنوى ما را قادر مى‌سازد تا تصوير بزرگترى را ببينيم، اعمالمان را در رابطه با يك زمينه بزرگتر كه منجر به معناى زندگى مى‌شود تركيب كنيم. با هوش معنوى مى‌توانيم مشكلات معنا و ارزش را تشخيص بدهيم و حل كنيم.

کاربردهای هوش معنوی

 

یادگیری هوش معنوی برای شغل، سلامتی، تحصیل و شخصی که به دنبال پرورش راه حل‌های هوشی بالا هستند، مفید است. آموزش SQ، اساسی برای مهارت‌های رهبری و مدیریت در همه لحظات زندگی است. درکی که ما از خود و دیگران داریم، این است که برای فرصت‌ها، شناخته شدن و مورد تأیید قرار گرفتن، با دیگران رقابت می‌کنیم. انواع هوش هایی که قبلاً شناختیم نیز بر این رقابت و تفاوتها تأکید می‌کنند.

هوش معنوی رسالتی متفاوت دارد و همگرایی افراد را به نحو مطلوبی افزایش می‌دهد. برای اینکه اثر بخش‌تر باشیم، باید در جستجوی سطح جدیدی از هوش باشیم، تا با فشار روانی کمتر، کار بیشتری انجام دهیم. ما همه روزه در حال معرفی خودمان هستیم. تغییر نیازها و شیوه‌ها فقط بخش کوچکی از مهارت‌های معرفی خودمان است. وقتی که SQ در زندگی بیشتر شود، خود به خود هوش درونی خود را آزاد می‌سازیم. باید بگوییم در بسیاری از زمینه‌های کاری و زندگی، هوش معنوی کاربرد دارد، که سه تای آنها از همه مهم‌تر است:

1-  برقراری ثبات در زندگی.

2- تحول در ارتباطات افراد.

3- ارتقاء کیفیت مدیریت .

هوش معنوی در محیط کار و زندگی نیز وجود دارد. اما موانع ممکن است که جلوی رشد و شکوفایی آن را بگیرد. یکی از موانعی که بر سر راه توسعه هوش معنوی وجود دارد این است که متأسفانه تاکنون چنین آموخته شده که ما تمایل داریم هوش معنوی را تصادفاً  بیاموزیم و حتی در سطحی کم عمق.

اغلب آموخته ایم که باور کنیم موجودات فیزیکی و مادی هستیم و در نتیجه طبیعتاً معتقد می‌شویم که امنیت زندگی ما بر اساس اجزای مادی و فیزیکی مثل پول و ثروت و دارایی و ... است که به شغل ما بستگی دارد. در واقع این مجموعه ذهنی و مادی احساس ناامنی ایجاد می‌کند چنان که هر شخص می‌داند که شغل و ثروت و پول می آید و می رود و ما کنترل اندکی بر آنها داریم و این ناامنی ترس را تعمیم می‌دهد و موجب استرس می‌شود که بر روابط در محل کار تاثیرگذار است. توسعه هوشیاری معنوی آگاهی عمیق از مجموعه استعدادهای جدا نشدنی است.

هوش معنوی به ما کمک می‌کند که افراد با تغییر، در ذهن خود مبارزه کنند منظور این است که وقتی ترس از تغییر ایجاد می‌شود در واقع این ترس از ذهن خودمان سرچشمه می‌گیرد و نه از تغییر محیط و ترس ایجاد شده از نفس و خود ماست و این عمیق ترین سطحی است که در هوشمندی معنوی دیده می‌شود

یکی دیگر از موانع، ساختار روابط و درک بین فردی است، یکی از پایه‌های روابط سالم، دلسوزی است، ساختار یک رابطه دلسوزانه برای بسیاری از مدیران سخت است چون باید از وظایف و عملکردها فراتر روند. احساسات و هیجانات شخص خارج از کار است و در فرهنگی که خیلی بر وظایف متمرکز است تنها در 10 تا 15 سال اخیر است که ساختار رابطه دلسوزانه به عنوان بخش مهمی از مدیریت شده است، بازار کار در این محیط که ساختار بر اساس رابطه درک، قادر بودن به تشخیص و موقعیت کارمند و پاسخ به احساسات دیگران است باعث شده که افراد قدردان باشند و سازمان و شغلشان را ترک نکنند.

ما تمایل داریم بیاموزیم که علت احساسات ما حوادث بیرونی و عملکردهای دیگر افراد است، در صورتی که خودمان باعث تمام احساساتمان هستیم و درک معنی بررسی عامل احساسات در محدوده هوشیاری معنوی است. وقتی من می‌آموزم که هوش معنوی ام را توسعه دهم و دریافته‌ام که چگونه دیگران را درک کنم وقتی توانایی من برای درک احساسات رشد می‌کند درمی‌یابم (می‌فهمم) که می‌توانم در سطح عمیق تر به دیگران در کنترل احساساتشان کمک کنم و این که چطور تواناییشان را در تصدیق کردن به کار بگیرم و این که چه چیز واقعاً آنها را می‌آزارد کمک کند.

یکی دیگر از موانعی که بر سر راه توسعه معنوی وجود دارد تغییرات است اغلب افراد در مقابل تغییرات رفتارهایی مثل شکایت، انتقاد، ترس و حسادت نشان می‌دهند یعنی سعی در کنترل آن دارند به اینگونه رفتارها، رفتارهای مقاومتی می‌گویند و حتی اگر تغییرات منطقی و درست باشند باز هم برخی افراد دچار ترس و مقاومت می‌شوند.

برای افراد تغییر دردناک است و اگر تغییرات رخ دهد فرد خود را به عقب می‌کشد در اینجا کاری که هوش معنوی می‌تواند انجام دهد این است که دلایل درستی که چرا افراد وقتی با تغییرات مواجه می شوند نمی‌توانند اقدام درستی انجام دهند را مشخص کنند. هوش معنوی به ما کمک می‌کند که افراد با تغییر، در ذهن خود مبارزه کنند منظور این است که وقتی ترس از تغییر ایجاد می‌شود در واقع این ترس از ذهن خودمان سرچشمه می‌گیرد و نه از تغییر محیط و ترس ایجاد شده از نفس و خود ماست و این عمیق ترین سطحی است که در هوشمندی معنوی دیده می‌شود وقتی ما یاد بگیریم که این اشتباه را درونی ببینیم پس می‌توانیم به دیگران کمک کنیم تا این تغییراتی که در اصل از درونشان به وجود می‌آید را ببینند و خود را از ترس و فشار رها کنند.

رشد معنوی فرایند بیداری و هوشیاری درونی است. یعنی صعود و بالا رفتن هوشیاری فراتر از وجود عادی و بیداری در مقابل حقایق جهان، یعنی فراتراز ذهن و نفس خود رفتن و درک اینکه واقعاً چه هستید.

رشد معنوی فرایند دور ریختن باورها و تصورات نادرست و غیرواقعی است و در این فرایند ما آگاهی و هوشیاری بیشتری نسبت به وجود درونی مان پیدا می‌کنیم، رشد معنوی نه فقط برای کسانی که به دنبال روشنگری معنوی هستند و انتخاب می‌کنند که در محیط هایی دور از اجتماع و تنها زندگی کنند، بلکه برای همه افراد اهمیت زیادی دارد. رشد معنوی می‌تواند پایه و مبنای زندگی بهتر و هماهنگ‌تر برای همه باشد، زندگی‌ای که فارغ از هر گونه فشار و دغدغه، ترس و اضطراب باشد. با کشف وجود واقعی خود، ما رویکردی متفاوت نسبت به زندگی پیدا خواهیم کرد. یاد می‌گیریم اجازه دهیم موقعیت های خارجی روی وجود درونی و اعتقادهای ما تأثیر نگذارد و قدرت و نیروی درونی در ما ایجاد می‌شود که ابزارهای بسیار مفید و مؤثر هستند.

رشد معنوی راهی برای فرار از مسئولیت غیرعادی رفتار کردن و تبدیل شدن به فردی غیرفعال نیست. بلکه روشی برای رشد، قوی تر، شادتر و مسئولیت پذیرتر شدن است.

شما می‌توانید راه رشد معنوی را بپیمایید و در عین حال مثل افراد عادی جامعه زندگی کنید. لازم نیست به دوردست بروید و تنها به زندگی خود ادامه دهید. می‌توانید خانواده تشکیل دهید، کار کنید و برای خود تجارتی را بچرخانید و در عین حال در فعالیت‌هایی که به توسعه و رشد درونی می‌انجامد شرکت کنید.

یک زندگی متعادل مستلزم این است که نه تنها نیازهای جسمی، احساسی و ذهنی خود را برآورد کنیم، بلکه احتیاجات روحی و معنوی خود را نیز در نظر داشته باشیم و این هدف رشد معنوی است.

شكی نیست آموزش مهارت‌های مرتبط با هوش معنوی در همه سطوح و برای همه افراد در تحقق اهداف متعالی و معنا بخش جامعه تأثیر شایانی دارد.

 

ثمرات هوش معنوی

 

مهمترین فایده هوش معنوی درست عمل کردن است.امام علی علیه السلام می فرمایند: هوش وتوانایی فهمیدن اندرزها از عواملی است كه آدمی را به پرهیز از خطا فرا می خواند. [1]

دومین اثر و فایده هوش را میتوان درس گرفتن از وقایع اطراف‌مان دانست. در سوره الحجر(75) در مورد سرنوشت گنهكاران قوم لوط،  قرآن به نتیجه‏گیرى تربیتى و اخلاقى پرداخته مى‏گوید «در این داستان نشانه‏هایى است براى افراد با هوش»! (إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ)، آنها كه با فراست و هشیارى و بینش مخصوص خود، از هر علامتى جریانى را كشف مى‏كنند و از هر اشاره‏اى حقیقتى و از هر نكته‏اى، مطلب مهم و آموزنده‏اى را .

همچنین برای هوش معنوی اثرات دیگری نیز ذکر شده است.

1-   قدرت مقابله با سختی ها، دردها و شکست ها

2 -  بالا بودن خودآگاهی در این افراد

3-   حسی که این افراد را هدایت درونی می کند

4-   درس گرفتن از تجربیات و شکست ها

5-   از دشواری های زندگی فرصتی می سازد برای دانستن

6-   توانایی ایستادگی در برابر جمع و هم رای نشدن با عامه مردم

7-   گفتن «چرا؟»

8-   پرداختن به سجایای اخلاقی و اهمیت دادن به آنها

9-   توانمند بودن در خودداری و کنترل خویش

10-   برخوردار بودن از حس انعطاف پذیری بالا

11-  درست اندیشیدن

12-  رهایی از لغزشها و دامهای شیطان

13-  مهار نیروهای مختلف جهان طبیعت

14-  در اختیار گرفتن اسرار آسمان پر ستاره

15-  شنیدن زمزمه حمد و تسبیح تمام ذرات جهان هستی

16-  گرفتن درس عبرت از پدیده ها

17-  عدم فرار از میدان حوادث

 

برای هوش معنوی 10جزء را مطرح نموده اند:

 

1-   عقل شهودی   Intuitive Wisdom  :

 نور بصیرت كه به ما اجازه می دهد در مورد جنبه های خاصی از واقعیت، خیالبافی كنیم. همچنین این ویژگی حس درك هیبت، عظمت، خلقت و حس خود شناسی را امكانپذیر می نماید.

 

2-    ادراک مستدل    Reasoned Understanding :

 نقطه مقابل عقل شهودی است. این فرآیند شامل ترسیم، توسعه و تحلیل بصیرت بدست آمده از طریق شهود بخاطر روشن كردن معنا و جزئیات خاص بصیرت ما است.

 

3-    آگاهی بر خواست و نیّت:

 با تركیب عقل شهودی و ادراك مستدل ما قادر خواهیم بودكه به یك حالت دانستن وارد شویم، دانستن كامل هدف خواستهایمان.

 

4-   عشق و شفقّت   Compassion and Love :

 نعمت عشق بیانگر جریان نامحدود عشق و انرژی الهی است.

 

5-    قدرت و عدالت متمرکز Focused Power and Justice:

 نقطه مقابل عشق، زور و محدودیت است. زمانی‌كه در شكل مثبت ظهور یابد نشان دهنده عدالت و انصاف خواهد بود. این ویژگی، ایجاد كننده نظم و احساس مسئولیت و توانایی كنترل و ارزشیابی رفتارهای خود شخص است.

 

6-    شفا و بخشش   Healing and Forgiveness :

 وقتی عشق و زور و محدودیت بطور مطلوب، متعادل شوند نتیجه عبارتست از بهبود و تعدیل انرژی های متعادل نشده. شامل بخشش خود و دیگران، ابراز دلسوزی، خارج كردن عصبانیت بدون شكستن حریم دیگران.

 7- زندگی با شوق   Living with Zeal :

 بروز كامل عشق در شخصیت فرد توانایی برای زندگی با شادی و شوق است.

8- زندگی باوقار، یکدلی و تعهد:   Living with Dignity, Empathy and Commitment

 بصورت پایبندی به اصول شخصی و نیروی متعالی خودش است. بدون این حس شخص دچار لاقیدی می‌شود. در اینحالت شخص می‌تواند وسوسه را رد كند و در رفتارها و صحبت هایش تعهد به ارزشهای شخصی را نشان دهد و مسیر اخلاقی راهنمای وی در زندگی و كسب و كار خواهد بود.

 9- پیوند و خدمت خلاق   Creative Connection & Service :

این ویژگی بر دو عملكرد اشاره دارد. یكی داشتن خلاقیت و دیگری ارتباط و پیوند داشتن با دیگران. در اینجا شخص تركیبی از حضور خداوند، عشق و وقار را در امور عادی زندگی روزانه اش از خود نشان می دهد و رفتارهای او براساس كارهای مثبت و متعهدانه است.

 10- پادشاهی خداوند/ شادی و تکمیل/ زندگی با هوش معنوی مطلوب:  Kingdom of God

یعنی شخص هرچه را در زندگی با آن سروكار دارد یا اساساً در دنیا وجود دارد را نشئه ای از وجود خداوند و حضور خداوند  و نظارت او بر اعمالش بداند و اینكه همه چیز به خواست و اراده خداوند انجام می گیرد.

 خوب است  بدانیم

باید دانست که کامپیوترها نیز از میزان IQ بالایی برخوردارند، و اغلب حیوانات دارای EQ بالایی هستند.

ما از هوش حیوانات مخصوصاً پرندگان مطالبى عجیبی را سراغ داریم. بعضى از آنها چنان مهارتى در ساختن خانه و لانه دارند كه گاه از مهندسین ما پیشى مى‏گیرند.!  بعضى از پرندگان چنان اطلاعاتى از وضع نوزادان آینده خود و نیازها و مشكلات آنها دارند و چنان دقیقاً براى حل آنها عمل مى‏كنند كه براى همه ما اعجاب‏انگیز است!.

پیش بینى آنها درباره وضع هوا حتى نسبت به چند ماه بعد و آگاهى آنها از زلزله‏ها قبل از وقوع آن و حتى پیش از آنكه زلزله‏سنجهاى ما خفیف‌ترین لرزشها را ثبت كنند، معروف است.

تعلیماتى كه در عصر ما به حیوانات داده مى‏شود و كارهاى خارق العاده آنها را در سیركها بسیارى دیده‏اند كه حاكى از هوش شگفت‏انگیز آنها است.

كارهاى شگفت‏آورمورچگان و تمدن شگرف آنها.

عجائب زندگى زنبوران عسل و ردیابى حیرت‏انگیز آنها.

آگاهى پرندگان مهاجر كه گاه فاصله میان قطب شمال و جنوب را طى مى‏كنند، از وضع راهها در این مسیر فوق العاده طولانى.

اطلاعات فوق العاده ماهیان آزاد در مهاجرت دسته جمعى در اعماق دریاها، عموماً از مسائلى است كه از نظر علمى مسلم و دلیل بر وجود مرحله مهمى از درك و یا غریزه و یا هر چه آن را بنامیم در این حیوانات است.

وجود حواس فوق العاده‏اى در حیوانات، همچون دستگاه رادار، مانند شب‏پره و شامه بسیار قوى بعضى از حشرات و دید فوق العاده نیرومند بعضى از پرندگان و امثال آن نیز دلیل دیگرى است بر اینكه آنها در همه چیز از ما عقب ‏مانده‏تر نیستند! با در نظر گرفتن این امور، جاى تعجب نیست كه آنها تكلم مخصوصى نیز داشته باشند، و بتوانند با كسى كه از الفباى كلام آنها آگاه است، سخن گویند.[2] اما این تنها انسان است که از هوش معنوی SQ  برخوردارند، هوشی تحول‌پذیر، توانایی ای که به او قدرت می دهد تا خلاق باشد و قوانین و نقش ها را دستخوش تغییرات خود نماید، بتواند تحولات اساسی ایجاد کند و دنیای اطرافش را به بهترین شکل متحول سازد.

 

عوامل مؤثر بر بلوغ معنوی

1-خانواده

یکی از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین نهادها در رسیدن به بلوغ معنوی خانواده است، تجربه ثابت کرده است که محیط خانه که اولین محیطی است که کودکان در آن با زندگی و مبانی آن آشنا می‌شوند، نقش بسیار مهمی در رسیدن به رشد و بلوغ افراد را دارد. قبلاً اشاره شد که پایه رشد و بلوغ در سنین نوجوانی است و فرد در این سنین نوجوانی تأثیرات فراوانی از خانواده می گیرد.

برای مثال اینکه کودک در خانواده ای رشد یابد که به مسایل اقتصادی اهمیت داده می‌شود، این خود کمک می‌کند که این کودک زودتر از کودکانی که در خانواده‌هایشان به مسایل اقتصادی توجه خاصی نمی‌گردد به بلوغ اقتصادی برسد. همچنین کودکی که در خانه ای رشد می‌یابد که مسایل معنوی در آن خانه حاکم باشد و هیچ فشار و اجبار نامناسبی هم بر این کودک نباشد، یقیناً در رسیدن به بلوغ معنوی کمک رسان خواهد بود.

یکی از روشهایی که در رشد کودکان مؤثر است، تقلید نام دارد و اولین افرادی که کودکان از آنها تقلید می‌کنند، اعضای خانواده هستند، مثلاً کودک وقتی می‌بیند پدر و یا مادرش نماز می‌خوانند بدون توجه به معنای این کار، او نیز اعمالی شبیه به آنها انجام می‌دهد. در واقع مهم‌ترین عامل در رسیدن به رشد و بلوغ هر فردی خانواده و پدر و مادر اویند.

2-مدرسه

در یک نهاد آموزشی که کودکان در آن به مدت 12 سال به آموزش و پرورش می‌پردازند و بخش قابل توجهی از شکل‌گیری شخصیت آنها متأثر از این نهاد است، مسلماً می‌تواند نقش مهمی در رشد و به بلوغ رسیدن افراد داشته باشد. پرداختن به مسایل معنوی و داشتن پاسخ مناسب برای سوالات معنوی دانش‌آموزان، می تواند نقش مهمی در بلوغ معنوی ایفا نماید.

البته این نکته قابل توجه است که گاهاً این نهاد تأثیری در روند رشد مثبت دانش آموزان نداشته و این به خاطر سختگیری و یا سهل‌گیری زیاد، که حتی تأثیر منفی نیز دارا می باشد.

3- جامعه

سبک زندگی رایج در جامعه و الگوهای موجود در آن، یعنی رفتارهای حاکم در جامعه و اینکه ارزشهای روز جامعه را چه چیزهایی تشکیل می‌دهند، میتواند نقش بسزایی در رشد و بالغ شدن افراد جامعه داشته باشد. این مهم است که در جامعه چه چیزی مورد توجه و ارزش تلقی می‌شود. آیا احترام به بزرگترها در جامعه ارزش تلقی می‌گردد و یا اینکه به قول امروزیها بچه ننه نبودن و تحت شرایط پدر و مادر در نیامدن.

و اینکه امروزه یک جوان نمازش را اول وقت می‌خواند ارزش تلقی می‌شود و یا میکسری بلد بودن؟

ابزار مورد استفاده در جامعه برای زندگی، پوشاک، لوازم زینتی، خوراک، مسکن و ... دقیقاً تأثیر مستقیمی بر رسیدن به بلوغ و رشد افراد دارد.

امروزه برای انتقال یک تفکر و یا یک فرهنگ در یک جامعه، ابتدا رفتاری متناسب با آن عقیده را توسط ابزارهای گوناگون در آن جامعه ایجاد می‌کنند، تا پذیرش عقیده مناسب با آن رفتار، برای مردم آن جامعه آسان گردد.

در زمان جنگ ما به علت گسترش بحث شهادت و فرهنگ ایثار در جامعه، شاهد حاکم شدن یک جَوِ معنوی در جامعه خودمان بودیم، که این خود شاهدی بر تأثیر گذاری رفتار موجود در جامعه بر معنویت است.

4- رسانه ها

امروزه که استفاده از رسانه های ارتباط جمعی زیاد شده است و به طور ناصحیحی این وسیله کانون توجه در خانواده‌ها قرار گرفته است، نمی‌توان نقش این وسیله پربیننده را بر افراد جامعه نادیده گرفت، زیرا این رسانه در حال حاضر به علت گسترش نفوذ و گستره مخاطبین، بیشترین انتقال مفاهیم را به عهده دارد و حتی این رسانه وسیله‌ای است برای کسانی که قصد دارند با ایجاد رفتاری خاص، عقیده مورد نظر خود را ترویج بدهند.

متأسفانه استفاده از ماهواره و شبکه های فارسی زبان آن که دقیقاً برای انتقال و تغییر رفتار جامعه ما طرح ریزی شده است در جامعه ما رو به فزونی گذاشته و حتی از حالت فردی به خانوادگی تغییر مدل نیز داده است، این شبکه‌ها و سریال‌ها که به صورت سانسور شده از صحنه های ناپسند پخش می‌شود، این تصور را در خانواده‌ها و مردم ایجاد کرده که دیدن آن برای تمام اعضای خانه بِلااشکال می باشد، در صورتی که غافل از این نکته‌اند که این سریال‌ها در حال یک رفتارسازی غیردینی در بین مردم ما هستند و هدف از این کار این است که بعد از تماشای انواع گوناگون این سریال‌ها و عادی‌شدن رفتارهای مورد توجه در این سریال‌ها، این رفتارها را کم‌کم در زندگی مردم وارد کرده که نتیجه آن این می‌شود که مردمی که رفتار خاصی را پذیرفته و انجام می‌دهند فکر و عقیده مربوط به آن را نیز به سادگی پذیرا خواهند بود.

5- اینترنت

در جهان امروزی که تقریباً اغلب مردم با اختیار یا اجباراً از اینترنت استفاده می‌کنند می‌توان نقش آن را در بلوغ افراد مشاهده کرد، این رسانه انسان را با دریایی از اطلاعات و معلومات روبرو می‌کندکه در هر دو جنبه تسریع بلوغ و مانع شدن از رسیدن به آن مؤثر می‌باشد، این رسانه در رسیدن انسان به بلوغ در بعضی از انواع آن مؤثر بوده و در برخی دیگر مانع رسیدن به رشد و بلوغ می‌شود. یعنی در واقع اینترنت برای کسی که فرهنگ استفاده از آن را دارا باشد می‌تواند بسیار مفید بوده و بالعکس برای کسانی که جنبه کافی ندارند مفید که نبوده، بلکه آنها را از رسیدن به رشد مناسب باز می‌دارد.

6- مطالعه

داشتن اطلاعات مربوط به هر کدام از انواع بلوغ و کاربردهای آنها و همچنین فرا گرفتن عوامل مؤثر بر بلوغ، می‌تواند کمک بسزایی را در رسیدن به بلوغ داشته باشد، داشتن حداقل اطلاعات لازم در مورد هر بلوغی مخصوصاً بلوغ معنوی که در واقع شخص بداند با رسیدن به این بلوغ چه تغییراتی در زندگی او بوجود می‌آید و این بلوغ چه کمکی در مباحث معنوی می‌تواند داشته باشد.

7- هوش

درصد هوش در انسانهای مختلف متفاوت است و هر فردی بهره ای از هوش‌های مختلف را دارا می‌باشد، که هوش در هر چهار نوع آن می‌تواند نقش بسزایی در رسیدن به انواع بلوغ را ایفا نماید. هوش معنوی SQ، خصوصاً در رسیدن به بلوغ معنوی نقش مهمی را بازی می‌کند، به این بیان که شخصی که از هوش معنوی بالا برخوردار باشد، ساده‌تر و سریع‌تر از دیگرانی که فاقد این نوع هوش هستند به بلوغ معنوی می‌رسد. هوش معنوی در رسیدن به پاسخ سؤالاتی مانند اینکه از کجا آمدم؟ برای چه آمدم؟و ... نقش مهمی را ایفا می‌کند، به همین جهت راههای رشد هوش به طور کلی و رشد هوش معنوی اختصاصاً، کمک بسزایی در رسیدن به بلوغ مخصوصاً بلوغ معنوی می‌کند.

8- تغذیه

خوراک سالم و طبیعی که در واقع منبع تغذیه فکر و ذهن انسان واقع میشود نقش مهمی در بلوغ ایفا می‌کند به دلیل اینکه انسان برای رسیدن به رشد و بلوغ نیاز به موادی دارد که انرژی لازم را برای رسیدن به رشد و بلوغ فراهم کند. برای رسیدن به بلوغ معنوی نمی‌توان نقش تغذیه را نادیده گرفت، به دلیل اینکه برای رسیدن به بلوغ معنوی باید از مواد‌غذایی استفاده کرد که جدای از سالم بودن آن راه فراهم شدن آن هم مهم می‌باشد، به این بیان که در رشد معنوی داشتن غذای حلال و شرعی خیلی مهم می‌باشد، زیرا همانگونه که هواپیما برای پرواز کردن نیاز به بنزین مخصوص دارد و با هر بنزینی به پرواز در نمی‌آید، با هر غذایی هم نمی‌توان به رشد بایسته و مناسب رسید چون هر نوع رشد، بلوغ و فکر، احتیاج به تغذیه دارد و اگر تغدیه آن از راه درستی تهیه نشده باشد، نمی‌تواند نقش خود را در این راه درست ایفا کرده و شاید تأثیر منفی گذارده و یا شخص را به جایی که نباید برساند راهنمایی کند.

چون غذای حرام مستعد فراهم شدن انرژی برای فکر حرام و ناسالم است و بالعکس. چون انرژی لازم برای فکر کردن، از موادی است که ما از آنها تغذیه می‌کنیم و وقتی آن مواد از نظر شرعی و عرفی مال ما نبوده و ما به ناحق و نادرست از آنها تغذیه کنیم، انرژی حاصل از آن نمی‌تواند ما را به رشد صحیحی برساند.

9- بدن سالم

فکر سالم در بدن سالم است، در واقع داشتن بدنی سالم و متناسب می‌تواند در رشد و رسیدن به بلوغ کمک بسزایی کند. پس میتوان با سالم نگه داشتن بدن از هر جهت راه رسیدن به انواع بلوغ را در خود هموار کنیم. حتی بلوغ معنوی نیز می‌تواند از بدن سالم متأثر باشد.

استفاده از موادی که بدن انسان را در معرض خطر بیماری قرار می‌دهد، انسان را از رسیدن به بلوغ باز خواهد داشت. به عبارت دیگر آنچه برای سلامتی بدن مفید باشد برای رسیدن به بلوغ نیز مفید می‌باشد و بالعکس.

10- تربیت

نقش تربیت وآموزش صحیح افراد را نباید در رسیدن به انواع بلوغ مخصوصاً بلوغ معنوی نادیده گرفت. اسلام از ما خواسته که  تربیت و آموختن آداب اسلامى را قبل از بلوغ كودكان شروع كنیم. «الَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ»

افرادی که تربیت نشده‌اند و یله‌ورها بزرگ شده‌اند، افرادی هستند که معمولاً به رشد صحیحی نرسیدن و یا در برخی موارد اصلاً رشدی نداشته‌اند.

 

موانع رسیدن هوش معنوی

در طی دهه اخیر، نظریه‌پردازان و صاحب‌نظران در باب یادگیری و هوش به این نتیجه رسیده‌اند كه علاوه بر دو هوش كلی(IQ)  و هوش هیجانی (EQ) جنبه دیگری از هوش هم وجود دارد كه كاملاً منحصر به فرد و انسانی است. در واقع امروز گفته می شود كه IQ و EQ پاسخگوی همه چیز نبوده و واقعاً موثر نیستند. بلكه انسان به عامل دیگری نیازمند است كه هوش معنوی یا به اختصار SQ نامیده می‌شود. در سالهای پایانی قرن بیستم مجموعه‌ای از مدارك و شواهد از علوم روانشناسی، عصب‌شناسی، انسان‌شناسی و علوم شناختی پا به عرصه وجود گذاشتند كه نشان می‌دهند هوش سومی هم به نام هوش معنوی مطرح است. در این ارتباط از هوش معنوی سخن می‌گوید: «وقتی به دنیا نگاه می‌كنی آیا تنها فضا و زمان، توده و اثر، منطق و دلیل می‌بینی؟ یا اینكه علاوه بر آن پیوستگی (ارتباط) و طراحی، هدف و معنی، ایمان و رمز و راز اسرار را هم می‌بینی؟

 

نعمت هوش

در سوره نحل (سوره نعمتها)، یکی از نعمتهای خداوند را نعمت عقل و هوش معرفی می‌کند.(وَ الْأَفْئِدَةَ)

خداوند به هنگام آفرینش انسان، استعدادهاى قابل ملاحظه‏اى به او داده و مواهب بى‏شمارى در اختیار او گذاشت، از جمله استعداد مطالعه اسرار آفرینش و شناخت پروردگار بوسیله آنها و همچنین عقل و هوش و ادراكى كه بوسیله آن پیامبرانش را بشناسد و دستورهاى آنها را بكار بندد، خداوند با دادن این استعدادها عملاً از آنها پیمان گرفته كه این استعدادها را عاطل و باطل نگذارند و از آن در مسیر صحیح بهره گیرند و افراد انسان نیز به زبان حال و استعداد فریاد برآورده‏اند كه سَمِعْنا وَ أَطَعْنا: «شنیدیم و به كار بستیم».

قرآن در مورد علت اصلى بدبختى دوزخیان مى‏گوید: از یك سو خداوند گوش شنوا، عقل و هوش داده و از سوى دیگر پیامبرانش را با دلائل روشن فرستاده، اگر این دو با هم ضمیمه شوند سعادت انسان تأمین است. در غیر این صورت استفاده نکردن از هر دو اینها و حتی استفاده از یکی به تنهایی عامل جهنمی شدن می‌شود.[3]

 

نماد هوش معنوی

 یکی از نمادهایی که معمولاً در توضیح این هوش به کار گرفته می‌شود، نماد گل نیلوفر است، که در آن با تلفیق سنت و عقاید موجود در شرق و غرب و با استعانت از مسائل علمی، مدلی قابل لمس و زیبا برای SQ  ارائه داد.  همان‌طور که اشاره شد هوش معنوی یکی از توانایی‌های ذاتی و فطری در انسان است، که همانند سایر هوش ها چنانچه مورد توجه قرار گیرد می‌تواند پرورش یافته و توسعه یابد. به عبارتی SQ قابل توصیف و توضیح و اندازه گیری است. برای اندازه گیری این هوش می توان به سنجش مهارت ها و توانایی هایی که ناشی از این هوش است بپردازیم.

 موانع اصلی هوش

1- تعصبهاى كوركورانه جاهلى

2- فرو رفتن در منافع مادى

3- پیروى از هوا و هوسها

4- غرور و خود خواهی

نمونه آن ابلیس، كه غرق غرور و خودخواهى خویش بود، آن چنان كه عقل و هوش او را پوشانده بود، گستاخانه در برابر پرسش پروردگار به پاسخ پرداخت و گفت: «من هرگز براى بشرى كه او را از خاك خشكیده‏اى كه از گل بدبویى گرفته ‏شده است، آفریده‏اى، سجده نخواهم كرد.»)  قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ(.سوره الحجر(28)

5- غفلت و بی خبری

6- غرور و مستی از ثروت

غرور و مستى ناشى از ثروت به انسان اجازه نمى‏دهد كه نصیحت اندرزگویان را بشنود و سخن خیرخواهان را به‌كاربندد. این مغروران بی‌خبر، خود را از همه دانشمندتر و آگاه‌تر مى‏دانند و به گمان اینكه ثروتشان كه گاه از طریق غصب حقوق دیگران به دست آمده است دلیل بر عقل و هوش و درایت آنها است، همه را نادان و خود را دانا مى‏پندارند! حتى كارشان به جایى مى‏رسد كه در برابر پروردگار اظهار وجود مى‏كنند و دَم از استقلال مى‏زنند و مى‏گویند: آنچه را پیدا كرده‏ایم به ابتكار و هوش سرشار و خلاقیت و استعداد و اطلاعات بى‏نظیر خودمان بوده است.[4]

 

7- پر خوری

امام علی علیه السلام می فرمایند: «پرخوری، حكمت را تباه می‌كند و شكم‌بارگی، هوش و ذكاوت را می‌برد .»[5]

 

8- شرابخوار

مطالب مشابه :


هوش معنوی

هوش معنوی یا sq را می توان همان توانایی دانست که به ما قدرتی می دهد و رویاها و تلاش و کوشش برای




هوش معنوی

با استفاده از هوش معنوی به حل مشکلات با توجه به جایگاه، معنا و ارزش آن مشکلات می پردازیم.




هوش معنوی

فرزانگان - هوش معنوی - - فرزانگان اما در چند سال اخير، مفهوم جديدي وارد حوزه روان شناسي دين




هوش معنوی یا SQ بُعدِ ناشناخته بشر

افسر جعفری منصورآبادی - هوش معنوی یا sq بُعدِ ناشناخته بشر - امور فرهنگی و هنری




هوش معنوي

هوش معنوي به كشف عقل و حكمت در امر مسايل احساسي و شعوري مي‌پردازد هوش معنوی همانند ساير




هوش معنوی

هوش معنوی هوش معنوی یا sq را می توان همان توانایی دانست که به ما قدرتی می دهد و رویاها و تلاش و




هوش معنوی چیست؟

براي روشن تر شدن هوش معنوي مثالي از هوش هايي مي زنيم که نشانگر هوش چندگانه است که با هوش جسمي




هوش معنوی

روانشناسي عمومی و روزمره - هوش معنوی - در مورد مسائل روانشناسي ساده ، روزمره ،كاربردي و علمی




برچسب :