تقدیم به پدر و مادرم
با گامهای لرزان نزد من می آید.. دستانش در سرمای زمستانی این روزها قرمز شده و دستکش کهنه اش برای روزهای سرد و برفی چاره ای نیست.. به پاهایش مینگرم.. شلوار ورزشی مندرسی پوشیده و به همین دلیل پاهای نازکش می لرزد... در دستش چیزی ندارد به جز چند شاخه گل نرگس... گلهایی که نیمه پژمرده شده اند.. شب زمستان خیلی سرد است و من همین چند دقیقه پیش داشتم غر میزدم که توی هوای به این سردی چرا باید منتظر پدر بمانم و عجب مملکتی است که من در این سن و سال ماشین خودم را ندارم... از گرمی شلوار پشمی که زیر شلوار جین خود پوشیدم خجالت میکشم.. بر لبانش لبخندی نقش میبندد وقتی میگویم "همشون چند؟" فکر میکنم با خریدن همه این گلها شاید او به خانه برود و بخوابد.. شاید زیر سقفش کمی گرما وجود داشته باشد.. شاید بتواند با پولی که میگیرد امشب خوشحال باشد... با صدای ضعیفی میگوید:"۴ تومن" بر خودم لعنت میفرستم و بر زندگی لعنتی... دست در کیفم میکنم و با فکر اینکه خیلی بخشنده هستم ۶ تومن در میارم و میدم بهش.. و بعد نیمه ساندویچی که از ظهر توی کیفم مونده رو هم میدم دستش.."خاله گازش نزدم با دست کندم..." اینقدر از زندگی معصومانه او دورم که نمیدانم برای او مهم نیست.. شکم گرسنه کوچک او برایش فرقی نمیکند که من گازش زده باشم و یا نه... ماشین پدر می آید.. گرمی دستان پدری زحمت کش را که کنارم مینشیند احساس میکنم"دیر کردم.. حتما سردت شده.. ببخش عزیزم.. " اگر چند لحظه پیش بود حتما با او دعوایم میشد.. به او تشر میزدم که دیر کرده و من سرما خواهم خورد اما الان... از او قدر دانم .. بخاطر تمام چیزهایی که دارم.. دستکشی بر دستانم... شلواری پشمی .. و خانه ای پر محبت و گرم .. و شامی مهیا...
زرنوشت: این روزها حال و هوای خاصی دارم.. سالها گذشته و ایران چهره ای بسیار متفاوت دارد.. آرزوها و آمال نسلی بر باد رفته و امروز نه تنها باید سرزنش درون خود را تحمل کنند بلکه باید سختی روزگار را بر چهره فرزندان خود نیز ببینند.. مادرانی که گمان میبردند این انقلاب ارزش و جایگاه دخترانشان را ارتقا میدهد و دیگر نیاز نخواهد بود نگران دختر بودنشان باشند اما امروز میبینند اوضاع بدتر هم شده.. زن در جامعه امروز ما تنها ابزاری جنسی است که باید زیبا باشد... ایران بالاترین آمار عمل زیبایی را در دنیا دارد .. آن هم وقتی زنان ایرانی زیباترین زنان تاریخ بودند... و دلیلش تنها در نقش جنسی زنان در ایران است.. چون در جامعه فکر زیبا و کردار زیبا از زن انتظار نمیرود و تنها ظاهری زیبا برای زن کفایت دارد.. وقتی پای صحبت پسرانی مینشینم که میخواهند برای آینده خود همسری انتخاب کنند اولین و مهمترین ویژگی آنها زیبایی زن است... و من گمان میبردم که همه مردان اینگونه اند.. اما اینطور نیست.. مردان قدیم ایرانی برای زن ارزشی فوق زیبایی ظاهریش قائل بودند.. آنها باطن زیبا را ارزش مینهادند و تنها به قضاوت بر روی ظاهر کفایت نمیکردند.. چه بسیار دختران بسیار زیبای قدیمی که اگر امروز به آنها بنگری میگوئی:"کجاش قشنگه.." و در جواب میشنوی که "زندگی با او زیبا بود!!" نمیدانم این از فرهنگ غلط عربی حاکم بر ایران است که زن را تنها جهت دلبری و فریبایی برای مرد میطلبد و یا از مردان این دوره که زن بودن را کم میبینند.. اما میدانم مادرم گمان میبرد زیبایی به ظاهر دلفریب نیست به باطن بی آلایش است... و میدانم مادرم با انقلاب موافق بود برای آنکه گمان میبرد بر دخترانش آن نمیگذرد که بر او گذشت... نمیدانم چگونه میتوان ناامیدی مادری را تصویر کرد که برای دخترانش مقامی در سطح پسرانش میدید و امروز در آنها هیچ نمیبیند بجز افسردگی و ناامیدی...چه کسی میتواند پاسخگوی مادرانی باشد که آروزهای خود را پایان یافته میبینند و زندگی دخترانشان را سختتر از خود...
فرنوشت: زن عشق می کارد و کینه درو می کند ...
دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر.
می تواند تنها یک همسر داشته باشد
و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی!
برای ازدواجش (در هر سنی) اجازه ولی لازم است
و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ...
در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...
او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی!
او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی ...
او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ...
او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ...
او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...؟
و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد ...
و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند
چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،
زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛
گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛
سینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند ...
و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد ...!
و این رنج است...
"دکتر علی شریعتی"
مطالب مشابه :
تقدیم به پدر و مادرم
فرنویس - تقدیم به پدر و مادرم - در ذهن من این است تو خود قصه به تفصیل بخوان
تقدیم به پدر و مادرم ...
تقدیم به پدر و مادرم یک لحظه دلم خواست صدایتان تقدیم به مادر نازنین و پدر
صفحه تقدیم پایان نامه
تقدیم به پدر و مادرم : خدای را بسی شاکرم که از روی کرم، پدر و مادری فداکار نصبیم ساخته تا در
تقدیم به پدر و مادرم
به فرزندان خود عشق بورزید، اما نمی توانید اندیشه ی خود را در ظرف ذهنشان بریزید.
تقدیم به پدر و مادرم
تقدیم به پدر و مادرم من از این تنهایی به ستوه آمده ام . من از این خاموشی به فغان آمده
نمونه هايي از تقديم و تشكر براي صفحه تقديم پايان نامه
تقدیم به پدر و مادرم. که از نگاهشان
نمونه هايي از تقديم و تشكر براي صفحه تقديم پايان نامه
تقدیم به پدر، مادر و همسر این پایان نامه را به پدر و مادرم، اساتید عزیز و خواهر مهربانم
تمامیت طلب یا تقدیم به مادرم پدرم و همسرم!
صبح که داشتم از خونه بیرون می رفتم از خدا خواستم کارام حداکثر تا ساعت 10:30 تموم بشه و من ساعت 11
تقدیم به پدر و مادر
تقدیم به پدر و تو ۳۵ سالگی : “میخوام برم خونه پدر و مادرم
تقدیم به پدر و مادرم:
تقدیم به پدر و مادرم: تقدیم به پدر و
برچسب :
تقدیم به پدر و مادرم