در این مباحث ، تعریفی از آموزش و پرورش و یادگیری ارائه داده و عوامل موثر بر یادگیری را توضیح می دهیم . آموزش ، انتقال اطلاعات ، معلومات ، مهارتها و تجارب به افراد است . منظور از پرورش ، به فعل در آمدن استعدادها و قابلیتهای ذهنی و فطری افراد است . آموزش، باید وسیله ای برای پرورش باشد. به عبارت دیگر ، ما با انتقال اطلاعات و معلومات ، پرورش فرد و شکوفایی استعدادهای بالقوه ، زمینه های پرورش تفکر و رشد وی را تسهیل می کنیم . در حقیقت، پرورش به معنای هدایت جریان رشد کودک به سمت مطلوب و کمال می باشد. بنابراین ، چنانچه آموزش به درستی صورت بگیرد ، تفاوتی با پرورش ندارد. آموزش صحیح ، همان پرورش است . در سیستم آموزشی، ذهن دانش آموزان نباید انباشته از اطلاعات باشد ، بلکه باید از طریق ارائه اطلاعات ، موجبات پرورش فکری و شخصیتی آنها فراهم شود. به قول یکی از دانشمندان : دانش آموز را ذهن پرورده باید ، نه مغز انباشته! پرورش ، موجب تسهیل جریان رشد می گردد، رشد بیشتری را در فرد به وجود می آورد، فرد از طریق آن به کمال مطلوب می رسد ، حرکت از نقصان به سوی کمال است. عده ای معتقدند که آموزش وسیله ای برای پرورش است ، یعنی از طریق انتقال معلومات و مهارتها، می توان پرورش شخصیت و جنبه های رشدی فرد را محقق ساخت. دیدگاههایی نیز وجود دارند که بین آموزش و پرورش تفاوتی قائل نیستند. این دیدگاه ها معتقدند که چنانچه آموزش به درستی صورت پذیرد ، همان پرورش است. آموزش بر پرورش مقدم است ، اما پرورش، هدف اصلی آموزش است . یکی از ارکان بسیار مهم آموزش و پرورش، یادگیری است. یادگیری، تغییرات کم و بیش دائمی در رفتار بالقوه فرد، در اثر تجربه می باشد. بنابراین، تغییرات یادگیری نسبتاً پایدار بوده و ناگهانی نیستند. تغییر در رفتار، بالقوه است ، یعنی احتمال دارد که فرد چیزی یا مطلبی را یاد گرفته ، اما نشان ندهد . این تغییرات ، در اثر تجربه رخ می دهد ، به این معنا که دانش آموز باید با محیط خود در تعامل باشد ( تأثیر بپذیرد و تأثیر بگذارد ) تا مطلبی را یاد بگیرد. دانش آموز را ذهن پرورده باید ، نه مغز انباشته . طریق ارائه اطلاعات موجبات پرورش فکری و شخصیتی وی را فراهم و در امر یادگیری ، اولویت با تغییر رفتار است . بنابراین ، در مقاطع مختلف باید با اعمال یافته های رشدی و روانشناسی یادگیری ، از طرق مختلف به تغییر رفتار دست یافت . نکته مورد توجه ، این است که در یادگیری ، آمادگی دانش آموز ، مدنظر قرار گیرد . آمادگی ذهنی و عاطفی ، باید با استفاده از اطلاعات و معلومات ایجاد شود . عوامل موثر بر یادگیری عبارتند از : فضاهای آموزشی که باید شاد و پرنشاط باشند تا دانش آموز در آنها احساس امنیت عاطفی نماید ، انگیزه ، علاقه ، رغبت ، نگرش مثبت ، پشتکار ، تشویق ، هدف ، روشهای تدریس متناسب با طرز تفکر و سطح تواناییهای فرد و ... .
● قابلیت تربیت پذیری
انسان ذاتاً تربیت پذیر است و اگر این ویژگی وجود نداشت ، تعلیم و تربیت برای او قابل تصور نبود . موجودات عالم از نظر تعلیم و تربیت ، دو دسته اند : موجوداتی که مثل حیوانات ، وجود و کمال متقارنی دارند و موجوداتی که مثل انسان وجودشان بر کمال تقدم دارد و در اثر تعلیم و تربیت به کمال می رسند . هدف تربیت ، کمال است . در این مورد با دو موضوع بسیار مهم سر و کار داریم : ۱) تربیت : در اینجا ، باید دید که چه کسی تربیت می شود ؟ و با ماهیت انسان ، طبیعت ، انگیزه ها ، نیازها ، علائق و استعدادها سر و کار داریم . انسان تربیت پذیر است ۲) استعداد : استعدادهای بالقوه انسان به استعدادهای بالفعل تبدیل می شوند و این ، همان پرورش است . این امر از طریق ایجاد شرایط لازم، فرصتهای یادگیری ، محیطهای آموزشی مناسب و تداوم این عوامل ، امکان پذیر می باشد .
● مکاتب یادگیری
در منابع و ادبیات روانشناسی و تعلیم و تربیت ، تعریف واحدی از یادگیری وجود ندارد و در این خصوص ، نظریات مختلفی مطرح شده است . رفتار گرایان ، یادگیری را تغییر رفتار دانسته و وجود تقویت مثبت، پاداش و انگیزه های بیرونی را در ایجاد یادگیری، بسیار موثر می دانند. آنها معتقدند که از طریق پاداش ، می توان در کودک تغییر رفتار ایجاد نمود. تثبیت تغییر رفتار در فرد ، از طریق تداوم پاداش صورت می گیرد. هنگامی که دانش آموزی مسأله ای را حل نمود، باید بلافاصله او را تقویت کرد و این تقویت، موجب تثبیت یا تغییر رفتار وی می گردد . عده ای از روانشناسان، معتقدند که انسان ذاتاً کنجکاو است و یادگیری وسیله ای برای ارضای کنجکاوی و بهتر شدن او می باشد. انسان نیاز به توفیق دارد و این نیاز ، موجب فعالیت مداوم فرد و یادگیری در او می گردد. شناخت گرایان ، فرایند یادگیری را مهم می دانند ، برعکس رفتارگرایان که به حاصل یادگیری اهمیت می دهند . آنها معتقدند که باید به دانش آموز چگونه یاد گرفتن را آموزش داد تا وی بداند که راههای یادگیری کدامند و در چه شرایطی می تواند از آنها استفاده کند . روانشناسان فراشناختی ، معتقدند که باید به فراگیران مهارتهای فکری یاد داده شود تا آنها در مورد نحوه یادگیری و راههای یادگیری آموخته شده، بیندیشند و بهترین روش یادگیری را کشف کنند که این امر " فراشناخت " نامیده می شود . آلبرت بندورا نیز معتقد است که یادگیری ، از طریق مشاهده و تقلید صورت می گیرد . بندورا گفته : کودک پیش دبستانی به رفتارهای دیگران توجه می کند، آنها را مورد مشاهده قرار می دهد ، در ذهن خود بازنمایی و تقلید می کند، به خاطر می سپارد و سپس چیزهایی را که یاد گرفته ، تکرار می کند . آخرین مرحله ، انگیزش است ، یعنی اگر دیگران جهت یادگیری امر یا انجام رفتاری، به تقویت یا تشویق دست یافته اند ، او نیز این رفتار را تکرار می کند، در غیر این صورت، اگر الگوی فرد به خاطر انجام رفتاری تنبیه شده است، او این رفتار را از خود نشان نمی دهد. به این معنی که کودک ، انگیزه تقلید از رفتار دیگران را دارد و آن را تقلید می کند. کودک پیش دبستانی بسیاری از رفتارها را از طریق مشاهده یاد می گیرد . ما در این مبحث ، مطالبی پیرامون اصول آموزش و پرورش ، خصوصیات اصول، منابع و انواع اصول ارائه خواهیم داد .
● اصل :
هر علمی دارای اصولی است ، تعلیم و تربیت نیز به عنوان یک علم که " علوم تربیتی " نامیده می شود ، اصولی دارد . اصول ، قواعد ، مفاهیم کلی و تکیه گاههای نظری هستند که با توجه به آنها ، را خود را به سوی اهداف مورد نظر سوق می دهیم ، یعنی با توجه به اصول ، به منظور رسیدن به اهداف ، روشها را انتخاب می نماییم . بنابراین ، اصول تعلیم و تربیت ، تعیین کننده روشهای آموزشی و اهداف می باشند . خصوصیات اصول تعلیم و تربیت عبارتند از :
۱) اصول نسبی هستند ، نه مطلق :
اصول مطلق ، اصولی هستند که در همه شرایط و مکانها قابل استفاده می باشند. اصول آموزش پرورش، مطلق نیستند ، یعنی در همه شرایط ، زمانها و مکانها مصداق ندارند ، مانند اصل آزادی و اصل فعالیت نسبی. بنابراین، مقطع سنی و تحصیلی و شرایط و موقعیتهای دانش آموزان ، تعیین کننده این اصول می باشند .
۲) اصول موضوعه هستند ، نه متعارفه :
این اصل ، در علوم دیگر اثبات و در تعلیم و تربیت ، به کار گرفته می شود . اصول متعارفه ، اصولی هستند که در همان علم ، اثبات و به کار گرفته می شوند . علوم تربیتی یک علم کاربردی است و مبانی نظری آن توسط علوم دیگر ، به ویژه روانشناسی، به دست می آید. مبانی نظری آن هم شامل روانشناسی رشد تربیتی است . روانشناسی، تحقیقاتی بین پدیده ها انجام می دهد ( برای مثال ، روابطی بین انگیزه های پیشرفت تحصیلی دانش آموز به وجود می آورد ). این اصول بر اساس یافته های روانشناسی، در تعلیم و تربیت شکل می گیرد. روانشناسی و تعلیم و تربیت، ارتباط بسیار نزدیکی با هم دارند . اولی علم محض و دومی کاربردی است. در حقیقت، روانشناسی نظریات را مطرح می کند و علوم تربیتی، مبانی نظری را در محیط تربیتی به کار می برد. روانشناسی به یکسری قوانین دست یافته که کاربرد و موارد استفاده آن، در تعلیم و تربیت است. برای مثال، نظریه گشتالت در روانشناسی یادگیری ، ارتباط جزء و کل را مطرح کرده است. بر اساس این نظریه، هر چه موضوعات درسی در یک کل منسجم و بافت و زمینه کلی تری به دانش آموزان ارائه شود، میزان درک دانش آموز و یادگیری معنادار وی از موضوع ، بیشتر خواهد بود. دانش آموز هر چه بیشتر بتواند ، بین مطالب ارتباط برقرار کند ، جزء را به کل ربط دهد و بین اجزاء پیوند برقرار کند ، بهتر می تواند مطالب را یاد بگیرد. در این صورت، این مطالب قابلیت انتقال بیشتری به محیط خارج از کلاس خواهند داشت.
۳) اصول کشف کردنی هستند ، نه وضع کردنی :
اصول را باید بر اساس قوای یادگیری ، ماهیت انسان ، استعداد و نیازهای دانش آموزان ، کشف کرد . اصول آموزش و پرورش ، فعالیت ، کمال ، تناسب عمل با وضع ، تفرد ، آزادی و اجتماع می باشند . اصل فعالیت ، بیانگر این است که فرد به حالات ، علائق و نیازهای فعلی خود توجه کند . به عبارت دیگر ، این اصل به وضعیت فعلی کودک نظارت می کند . اصل کمال ، به آینده کودک ناظر است و مدافع منافع آینده کودک می باشد. شاید در ظاهر ، بین دو اصل فوق تناقض وجود داشته باشد، اما این تناقض، واقعی نبوده و توجه به وضعیت فعلی، نیازها و علائق کودک، در حقیقت تضمین کننده آینده او می باشد . نکته مهم این است که در صورت توازن و تعادل بین اجرای اصول و شرایط، این تناقضها قابل حل هستند . زیرا اصول ، نسبی بوده و چنانچه معلمان بتوانند ، این دو را با هم ترکیب کنند ، مسائل به درجات مختلف حل شدنی می باشند . به عبارت دیگر، در اینجا مسأله نیاز سنجی مطرح می شود . در مقاطع مختلف تحصیلی، باید نیازهای فرد و جامعه را مشخص کرد و اهداف و محتوای تعلیم و تربیت را بر اساس آنها پایه ریزی نمود . هنگامی که بحث نیازها مطرح می شود، نیازهای تعلیم و تربیت ، مانند طراحی برنامه ریزی آموزش پیش دبستانی و دبستانی ، در اولویت قرار می گیرند . تمامی مراحل آموزش و پرورش ، بر اساس نیازها مشخص می شوند. نیازها در طراحی آموزشی، مانند نیاز به محبت و امنیت عاطفی ، از اولویت خاصی برخوردارند. در مبحث نیاز سنجی ، باید به تفاوتهای فردی توجه خاصی نمود . در تعلیم و تربیت، دو نوع تفاوت وجود دارد : تفاوتهای درون فردی ( تفاوتهایی که بین استعدادهای گوناگون یا جنبه های مختلف یک فرد وجود دارد ) و تفاوتهای برون فردی ( تفاوتهایی که بین افراد مختلف وجود دارد ) . در دوره پیش دبستانی، توجه به تفاوتهای فردی از اهمیت بسزایی برخوردار می باشد، زیرا در این دوره، روشهای آموزشی، حتی المقدور انفرادی هستند . انفرادی، یعنی اینکه محتوا باید متناسب با سرعت یادگیری دانش آموزان باشد. این نوع آموزش، آموزش برنامه ای نام دارد ، یعنی آموزش محتوا باید متناسب با میزان و سرعت یادگیری افراد باشد . به عبارت دیگر ، آموزش باید براساس تفاوتهای فردی و خصوصیات یادگیری دانش آموزان ارائه گردد. نوع دیگر آموزش، بر اساس نظریه یادگیری در حد تسلط صورت می گیرد. بر اساس این نظریه، همه دانش آموزان در هر مقطعی قادر به یادگیری مطالب هستند، به شرط اینکه زمان لازم به آنها داده شود . اگر به همه افراد زمان کافی برای یادگیری داده شود ، همه می توانند ، همه چیز یاد بگیرند و چیزی به نام استعداد وجود ندارد . بلکه استعداد ، زمانی است که هر فرد، برای یادگیری مطلب به آن نیاز دارد . یکی در زمان کمتر و دیگری در زمان بیشتری ، یک مطلب را یاد می گیرد . به عبارت دیگر ، چنانچه با توجه به تفاوتهای فردی ، زمان لازم را به اشخاص بدهیم ، به موضوع درسی خود مسلط خواهند شد . آموزش برنامه ای ، بیشتر در مقطع دبیرستان کاربرد دارد و آموزشی است که در آن، محتوای دروس و موضوعات درسی به مراحلی تقسیم می شوند. مراحل، واحدهای بسیار کوچکی از موضوعات کلی هستند. دانش آموز با گذر از یک مرحله، به مرحله بعدی می پردازد و در هر مرحله، بلافاصله تقویت می گردد. چنانچه دانش آموزی در گام اول مشکل پیدا کند، از طریق کامپیوتر ، به شاخه های دیگر همان مرحله هدایت می شود و در آن شاخه ها ، آن موضوع خاص با تفصیلات و توضیحات بیشتری ارائه می گردد. ارزشیابی نیز بلافاصله با استفاده از سوالات تستی انجام می گیرد.
● تعریف آموزش و پرورش دوره ابتدایی
در جوامع بدوی ، مجموعه میراث فرهنگی بسیار اندک بوده و سطح دانش و مهارت ها آن چنان وسیع نبود ، در نتیجه نیازی به نظام آموزشی منسجم با سبک برنامه خاص احساس نمی شد . آموزش ، بیشتر از طریق خانواده ها انجام می شد و جنبه غیر رسمی داشت . با گذشت زمان در کشورهای مختلف ، نظام های آموزشی رسمی با ساختار بسیار منظم و برنامه ریزی شده ، شکل گرفت . در ایران با وجود تاریخ و تمدن کهن ، سیستم آموزشی در طول تاریخ دچار تحول گردیده و تحولات بسیار وسیعی در مقاطع مختلف رخ داده است؛ البته دوره ابتدایی با این اسم ، در نظام آموزشی ایران وجود نداشت . قبل از تشکیل نظام آموزشی نوین ، در ایران بیشتر مکتب خانه و مدارس دینی وجود داشت ، افراد روحانی ، مکتب خانه را اداره می کردند و دروس قرآن و ادبیات فارسی به کودکان آموخته می شد . بعد از انقلاب مشروطه در سال ١٢٩٠ هجری شمسی ، قانون معارف برای اولین بار تصویب شد ، در نتیجه آموزش ابتدایی را به عنوان اولین مرحله ساختار نظام آموزشی نوین ایران معرفی نمود و لزوم بسط و گسترش آموزش ابتدایی نوین در تاریخ ایران ، برای اولین بار مطرح شد . در سال ١٣٢٢ طبق قانون تعلیمات اجباری ، آموزش ابتدایی به عنوان یک دوره آموزش عمومی و تعلیمات اجباری ، مطرح و همگانی شد . طبق ماده دوم قانون تعلیمات اجباری ، طول دوره آموزش ابتدایی ، شش سال تعیین شد ، ولی در سال ١٣٤٥ هجری شمسی ، مدت این دوره به پنج سال تقلیل پیدا کرد .
● اهمیت آموزش ابتدایی
آموزش ابتدایی ، به عنوان اولین مرحله آموزش همگانی مطرح است ؛ البته آموزش پیش دبستانی به علت کمبود امکانات ، همگانی نمی باشد . از آنجا که برخی از خانواده ها ، از امکانات کافی مادی و فرهنگی برای آموزش محروم می باشند ، مرحله آموزش ابتدا یی در ساختار نظام آموزشی موجب کاهش نابرابری های فرهنگی می گردد . آموزش ابتدایی ، کودکان را برای مقاطع بالاتر آماده می کند و چنانچه از نظر کمی و کیفی در سطح بالاتری ارائه شود ، افت تحصیلی و ترک تحصیل در مقاطع بعدی ، کمتر می شود . اگر آموزش ابتدایی در سطح گسترده ای صورت بگیرد و اکثریت یا تمام کودکان واجب التعلم ایرانی را تحت پوشش قرار بدهد ، می تواند ، بی سوادی را در کشور ریشه کن کند در سال ١٣١٣ نظام نوین آموزشی ایران گسترش پیدا کرد ، دانشسرا و تربیت معلم در ایران ، به نام " دارالمعلمین " و " دارالمعلمات " و سپس دانش سرای مقدماتی تأسیس شد. تا سال ١٣٤٥ نظام آموزشی ایران دارای سیستم شش سال ابتدایی، سه سال دوره اول دبیرستان و سه سال دوره دوم دبیرستان بوده است. از سال ١٣٤٥ طول دوره ابتدایی از شش سال به پنج سال کاهش یافت. بدین ترتیب ، دانش آموزان برای ورود به سه سال دوره راهنمایی آماده می شوند تا استعداد آنها دقیقاً شناسایی شده و بر مبنای استعدادهایشان ، در دوره متوسطه ، در رشته خاصی ادامه تحصیل بدهند. در حقیقت، نظام آموزشی ایران در سال ١٣٤٥ به صورت کلی تغییر کرد و از مهر ماه سال ١٣٥٠ دوره اول راهنمایی تحصیلی شروع شد . بسیاری از متخصصان تعلیم و تربیت معتقدند که سن تقویمی نباید تنها شرط ورود کودک به دوره ابتدایی باشد ، بلکه کودک باید از طریق آمادگی، مورد ارزیابی قرار گیرد هدایت تحصیلی فقط به دوره راهنمایی تحصیلی محدود نمی شود، بلکه می توان زمینه مشاهده منظم و علمی کودک را از دوره ابتدایی به وجود آورد و از این طریق ، زمینه های استعداد و علائق کودک را شناسایی نمود. به نظر مربیان تعلیم و تربیت ، مشاوره و راهنمایی تحصیلی در دوره ابتدایی، باید به طور سیستماتیک صورت گیرد و مشاهده سیستماتیکی از کودکان، به منظور تشخیص استعدادهایشان می باشد . هدف عمده آموزش دوران ابتدایی ، پرورش استعدادها و قابلیت های بالقوه کودکان می باشد ؛ لذا این آموزشها در تمام دنیا ، تحت عنوان آموزشهای عمومی در نظر گرفته می شوند .
● تفاوت آموزشهای رسمی با آموزشهای غیر رسمی :
آموزشهای رسمی ، آموزشهایی هستند که دارای ساختار ، هدف ، برنامه ریزی ، روشهای تدریس و ضوابط پذیرش می باشند و فرق آموزش غیر رسمی با آموزش رسمی ، در این است که آموزش رسمی در داخل نظام آموزش و پرورش رسمی کشور صورت می پذیرد. آموزش های غیر رسمی، مانند آموزش فنی و حرفه ای، آموزش بزرگسالان و آموزش ضمن خدمت، خارج از نظام آموزش رسمی می باشند. ضوابط پذیرش در آموزش رسمی ، بسیار محکم و غیر قابل تغییر می باشد، برای مثال تا فرد موفق به اخذ دیپلم نشود ، نمی تو اند به دانشگاه راه یابد. ولی ضوابط پذیرش در آموزش غیر رسمی ، بسیار انعطاف پذیرند . در آموزش رسمی ، معلمان باید دارای مدرک تحصیلی باشند ، یعنی ضوابط خاص و از پیش تعیین شده ای برای معلمان این دوره ها مشخص شده ، در حالی که در آموزش غیر رسمی ، لزوماً معلمان دارای مدرک ثابت و مشخصی نیستند . آموزشهای رسمی ، بیشتر جنبه نظری دارند ، در حالی که آموزشهای غیر رسمی ، بیشتر کوتاه مدت و مهارت محورند . آموزش های غیر رسمی، سعی دارند ، کار آموزی و مهارت های عملی را در افراد ایجاد نمایند . تفاوت محیط پیش دبستانی و دبستان نیز ، به همین صورت است. محیط پیش دبستانی ، باید شبیه به خانه باشد ، مربی کودک را در آغوش بگیرد و به او محبت بورزد ، اما در دبستان ، کلاسهایی با ساختار منظم وجود دارد، زیرا فعالیتهای مدرسه باید با نظم و انضباط انجام شوند .
● اهداف آموزش و پرورش ابتدایی
اهداف آموزش و پرورش ابتدایی ، مبنای تعیین روشها ، محتوا، سازماندهی محتوا ، ارایه محتوا و سایر اجزاء تعلیم و تربیت می باشند. ۱) مهمترین هدف در دوره ابتدایی، پرورش استعدادهای کودکان می باشد. منظور از استعداد، توانایی و قابلیتهای بالقوه دانش آموزان است. استعدادها دو دسته عمومی و خاص می باشند . استعدادهای عمومی، باید در همه افراد جامعه شکوفا شوند وگرنه، افراد قادر به مشارکت در فعالیتهای گروهی و اجتماعی نیستند . برای مثال ، در این زمینه می توان به پرورش قوای تفهیم در کودکان اشاره کرد. در دوره ابتدایی ، باید بین افراد تفاهم و توافق عمومی ایجاد شود ؛ چون این امر سبب تقویت وجوه تشابه افراد می گردد. استعدادهای خاص، استعدادهایی هستند که در همه افراد به یک اندازه وجود ندارند و افراد ، از نظر استعدادهای خاص متفاوت هستند. برخی از افراد در یک استعداد خاص از بقیه بالاترند و عده ای در استعداد خاص دیگری، مانند استعداد ریاضی، موسیقی ، نقاشی برتر هستند. پرورش استعداهای خاص ، در دوره دبیرستان صورت می گیرد . هر چند که زمان بروز برخی از استعدادهای خاص در اواخر سالهای دبستان می باشد، اما اکثر آن استعدادها از دوره راهنمایی به بعد شکوفا می شوند و زمینه شکوفایی آنها در دوره دبیرستان فراهم می شود . به عبارت دیگر دوره راهنمایی ، زمان تشخیص استعدادهای خاص ، از طریق مشاهده منظم و پرسشنامه است ، ولی دوره متوسطه ، زمان پرورش استعدادهای خاص می باشد . پرورش استعدادهای خاص ، در همه افراد صورت نمی گیرد ، نیازی به پرورش همگانی نیست و فقط باید در برخی از افراد که دارای استعدادهای خاص هستند ، تحقق یابد . این استعدادها به آسانی شکوفا نمی شوند و شناسایی و پرورش آنها ، به سهولت صورت نمی گیرد. استعدادهای خاص ، باعث تقویت وجوه تمایز در افراد می گردند، برعکس استعدادهای عمومی که سبب تقویت وجوه تشابه در افراد می شوند. ۲) آشنا نمودن دانش آموزان با معارف دینی : در دوره ابتدایی ، باید دانش آموزان را متناسب با هوش و توانایی هایشان با رموز خلقت ، زندگی پیامبران، ائمه معصومین و آیه های ساده قرآن آشنا نمود . در آموزش این مسائل، باید با ساده گویی و ارایه مثالهای عینی، اقدامات لازم انجام گیرد. ۳) تقویت حس نظم ، مسوولیت پذیری و رعایت حقوق دیگران : در این دوره، باید نظم و انضباط ، حس مسوولیت پذیری ، احترام به حقوق دیگران و کنترل خود را به کودک یاد داد تا خود مداری و خود محوری کودک ، به تدریج تعدیل گردد . در اینجا باید تناسب اصل سندیت و اقتدار نیز رعایت شود . ۴) ایجاد بینش کافی نسبت به تمدن : در دوره ابتدایی ، باید کودکان را با علومی چون تاریخ ، جغرافیا و اجتماعی آشنا نمود . هدف از آموزش چنین علومی در این دوره ، این است که کودکان با زمان و مکان پیرامون خود ارتباط برقرار کرده و نسبت به تمدن کشور خود ، احساس تعلق کنند . ۵) آموزش اطلاعات بهداشتی ، ایمنی ، قوانین و هنجارهای اجتماعی : کودکان در این دوره ، از نظر فکری قادر به درک قواعد هستند ، در نتیجه می توان هنجارهای اجتماعی، آموزشهای بهداشتی و ایمنی را به آنها ارایه نمود. مدرسه در دوران ابتدایی، از طریق آموزش هنجارها و ارزشهای اجتماعی به کودکان، به آنها می فهماند که لازمه زندگی اجتماعی ، رعایت حقوق دیگران است. در مباحث قبل ، اصول آموزش و پرورش توضیح داده شد . ما در ادامه بحث، به همین مسأله می پردازیم . ▪ اصل فعالیت : اولین و مهمترین اصل در تعلیم و تربیت، اصل فعالیت است. دانش آموز ، باید در تمام مراحل یادگیری فعال باشد و هیچگاه منفعل و منزوی باقی نماند. بلکه در تمام زمینه ها مشارکت فعال داشته باشد تا موجب یادگیری بیشتر او گردد . بنابراین ، اصل فعالیت به نشاط فعلی دانش آموز می پردازد. ▪ اصل کمال : ما باید دانش آموز را از آنچه که هست ، به حد کمال برسانیم. اصل کمال به آینده کودک توجه دارد و رسیدن از نقصان به کمال است. در اینجا ، زمان حال کودک نادیده گرفته می شود و برای رسیدن به کمال، باید سختی ها را تحمل کند. ▪ اصل آزادی : دانش آموز باید به ویژه در دوره پیش دبستانی و دبستان ، در برخی از زمینه ها به فعالیت آزاد بپردازد . او نباید همیشه به فعالیتهای هدایت شده بپردازد، بلکه باید فرصت فعالیتهای آزاد را نیز داشته باشد ، تا از طریق آزادی ، به کمال و پیشرفت نائل گردد . ▪ اصل سندیت : اصل سندیت ، در برابر اصل آزادی قرار دارد و بیانگر این است که دانش آموز باید در مقاطع مختلف تحصیلی ، بر اساس برنامه درسی از پیش طراحی شده، آموزش ببیند . سندیت، یعنی تعلیم و تربیت دارای نظام ساختاری می باشد. مثال های سندیت برنامه درسی ، سندیت معلم و سندیت علم می باشد. ▪ اصل تناسب وضع و عمل : بر مبنای این اصل ، فعالیتهای مربیان باید متناسب با میزان رشد فکری، عاطفی ، ذهنی ، اجتماعی و نیازهای فراگیران باشد . یکی از مربیان معروف آلمانی به نام استنبرگ گفته است : فعالیتهای مربیان باید منطبق بر وضعیت عقلانی، عاطفی، اجتماعی، درجه رشد ذهنی و میزان درک و تجارب گذشته دانش آموز باشد و نیازها و علائق دانش آموز، اساس عمل مربی قرار گیرد . ▪ اصل تفرد : در آموزش باید به تفاوتهای فردی و وضعیت دانش آموز توجه کرد و نباید نسبت به همه فراگیران یک نگاه کلی داشت. همه باید در جهت رشد همگام با وضع موجود خود، تشویق شوند. در تعلیم و تربیت، دانش آموز باید منفرد و مشخص بوده، با دیگری تفاوت داشته باشد و در نتیجه، آموزش و پرورش فردی و تفرد مدنظر می باشد. ▪ اصل اجتماع : در تعلیم و تربیت ، فراگیران باید اجتماعی و اجتماع پذیر شوند و با ارزشها و هنجارهای اجتماعی آشنا گردند. بر اساس این اصل، دانش آموز باید از اهداف فردی چشم پوشی کرده، به اهداف گروهی بیندیشد و به دنبال منافع اجتماعی باشد. به همین دلیل، این اصل در مقابل اصل تفرد قرار می گیرد. اصول تعلیم و تربیت، اصول موضوعه هستند. این اصول، در علوم دیگر شکل می گیرند و در تعلیم و تربیت به کار گرفته می شوند. مبانی اصول تعلیم و تربیت، روانشناسی رشد، روانشناسی یادگیری (قوانین و قواعد یادگیری )، جامعه شناسی فرهنگی و مباحث دینی می باشد.
تعلیم و تربیت به عنوان یک علم ( علوم تربیتی ) دارای مبانی و علوم پایه است . مبانی آن به دو قسمت تقسیم می شود :
۱) مبانی علم که مشتمل بر سه شاخه است :
الف ) مبانی زیست شناختی ب ) مبانی جامعه شناختی ج ) مبانی روانشناختی
۲) مبانی فلسفی که شامل فلسفه و اخلاق می باشد
مبانی زیست شناختی، به اندام دانش آموز بر می گردد. برای مثال، پرورش ماهیچه ها و عضلات بزرگ و کوچک دانش آموز را مورد توجه قرار می دهد. در مبانی جامعه شناختی، به مطالعه تأثیر گروهها، فرهنگ، عوامل اجتماعی و تشخیص رفتار دانش آموز در دوره پیش دبستانی و دبستان پرداخته می شود. در مبانی روانشناختی، به مطالعه ماهیت انسان، انگیزه خواهی، انگیزه یادگیری، نیازها، علائق فرد و ارتباط روانشناختی آنها پرداخته می شود. در اینجا، هر چه ما خودپردازنده مثبت دانش آموز را بیشتر تقویت کنیم، به همان نسبت، انگیزه یادگیری وی قوی تر می گردد. مبانی فلسفی، در مورد ارزش ها و اهداف تعلیم و تربیت به مطالعه می پردازد. برخی معتقدند که مبانی فلسفی، از سایر مبانی علمی مهمتر می باشند، زیرا اهداف، فقط در فلسفه تعلیم و تربیت مورد بررسی قرار می گیرند و تعلیم و تربیت بدون غایت ، ممکن نیست . در تعلیم و تربیت، انتقال ارزشها از اهمیت بسزایی برخوردار است و هدف ، تشکیل یک نظام ارزشی در فرد می باشد . اما بحث درباره اینکه ارزشها کدامند ؟ چه منابعی دارند ؟ چگونه شکل می گیرند ؟ چگونه انتقال داده می شوند ؟ و ... ، در مبانی فلسفی مورد مطالعه و پژوهش قرار می گیرد. به طور کلی، مبانی ذکر شده، کاربرد بسیاری در تعلیم و تربیت دارند. برای مثال، چنانچه در صدد تغییر رفتار دانش آموز پیش دبستانی یا دبستانی باشیم، با استفاده از تحقیقات جامعه شناسی، می توان با بهره جویی از گروه به عنوان وسیله تغییر رفتار ، اقداماتی را در این زمینه انجام داد. به طور مثال ، اینکه در هر مرحله ای ، تفکر و شناخت کودک در چه حدی قرار دارد و چه نوع مطالب و آموزشهایی برای وی مثمر ثمر می باشد، از طریق روانشناسی رشد مشخص می گردد . بر اساس تحقیقات روانشناسان ، تفکر دانش آموز پیش دبستانی، تفکر انضمامی است. کلمه انضمام به معنی منضم و پیوسته به یک شیئ حسی می باشد. تفکر کودک در دوره پیش دبستانی، در هم آمیخته بوده، منطقی نیست و فقط به یک جنبه از مسائل یا اشیاء می اندیشد. در این دوره، چنانچه یک مجموعه در اختیار کودک قرار گیرد، وی تنها به یک بُعد و ویژگی آن توجه می کند و از دریافتن تمام ویژگیهای شیئ ناتوان است. هنگامی که کودک به بُعد دیگر شیئ توجه کند ، بُعد اولی را فراموش می کند . بنابراین ، تفکر کودک پیش دبستانی ، تفکری در هم آمیخته و عاری از مناسبات و روابط است .
|