حوادث خارق العاده در آخر الزمان
حوادث خارق العاده در آخر الزمان:
1- كسوف خورشيد در نيمه ى رمضان و خسوف ماه در آخر آن ( بر خلاف قوانين حركات طبيعى اجرام آسمانى).
2 - فرو رفتن زمين در سرزمين (البيداء) (ميان مكه و مدينه) و قريه ى (جابيه) و قريه ى (حَرَسْتا).
3 - توقف سير خورشيد در آسمان از هنگام ظهر تا نيمه هاى عصر.
4 - ظهور سرخى آفاق گسترى در آسمان.
5 - ظاهر شدن تصوير صورت و سينهاى در قرص خورشيد.
6 - صيحه ى آسمانى در ماه رمضان و نداى غيبى هاتفى كه نام حضرت و نام پدر بزرگوارشان را فرياد مىكند.
7 - مرگهاى سرخ و سپيدى كه پيش از ظهور حضرت بسيارى از مردمان را هلاك مىسازد.
احاديث بسيارى در كتب روايى شيعى و سنّى وارد شده كه اوضاع و احوال حاكم بر حيات عمومى نوع بشر را در سطح بين المللى، تيره و نابسامان و اسفناك ترسيم مىكند. به گوشهاى از آنها اشاره مىكنيم:
1 - زوال علم و معرفت و خردورزى و انتشار جهالت و تقليد.
2- شيوع فساد مالى و جنسى و قتل و غارت و شهادت به دروغ.
3- افزايش قيمتها و صعوبت معاش و فراوانى مرگ و مير.
4- تكيه زدن حاكمان فاجر و ظالم بر اريكه ى قدرت.
5- بىرونقى نماز و عبادت و رونق يافتن دروغگويى و بىثباتى مردم در دين خود.[1]
6- تشبّه زنان به مردان و مردان به زنان.
3 ب- متخاصمان (نيروها و چهرهها)
در احاديث باب علايم ظهور، بخشى از نشانه هاى آغاز قيام حضرت حجت(عجل الله تعالى فرجه) به تبيين و ترسيم چهره هاى دو اردوگاه حق و باطل و رهبران برجسته ى سياسى و فكرى آنها و عملكرد سپاهيان اين دو جبهه اختصاص يافته است. پاره اى از آنها را بيان مىكنيم:
1 - خروج سفيانى نام اين فرد پليد كه رهبرى جبهه ى باطل و نيروهاى مهدى ستيز را به عهده خواهد داشت، عثمان بن عنبسةبن ابى سفيان است كه از ابوسفيان مشرك معروف صدر اسلام نَسَب مىبرد. و همو لشكرى را تجهيز نموده براى مقابله ى با امام به سوى مكه روانه مىكند كه زمين در صحراى البيداء، آنان را در كام خود مىكشد. به مدت 9ماه بر نواحى پنجگانه ى دمشق، حمص، اردن، حلب و قنسرين حكومت خواهد كرد و خونهاى زيادى را خواهد ريخت تا اين كه سرانجام در منطقه ى فلسطين شرقى به دست سپاهيان صاحب الزمان (عج) اسير شده و در كنار درياچه ى (طبريّه) چونان گوسفندى سر از بدنش جدا مىگردد.
2 - ظهور شصت كذّاب كه مدعى نبوت اند.
3 - قيام دوزاده تن از آل ابى طالب كه مردم را به خود مىخوانند و سوداى پيشوايى دارند.
4 - قتل نفس زكيّه
( درباره ى او توضيحى در پايان اين فصل ارايه مىشود).
5- قيام يمانى ( در پايان اين قسمت، توضيحى درباره ى وى خواهد آمد).
6 - قيام سيد خراسانى (شعيب بن صالح) و خروج پرچمهاى سياه از خراسان در حمايت از موعود امم.
7 - ظهور مرد مغربى از مصر و تسلط وى بر شام.
8 - ورود پرچمهاى قيس و عرب به مصر.
9 - ورود پرچمهاى كنده به خراسان.
10 - پياده شدن برادران ترك در (الجزيرة) (علامه سيد محمد صدر معتقد است كه مقصود از جزيره، سرزمين مابين النهرين در عراق است كه در متون كهن بدين اسم ناميده مىشده است) و پياده شدن روميان در (الرملة) (آنچنان كه ياقوت حموى در معجم البلدان / ج / 3ص 69آورده است، الرملة شهر بزرگ و مركزى منطقه ى فلسطين بوده كه از بين رفته است).
(نشانه هاى مقطوع و نشانه هاى مشروط)
مسئله ى يكم: توضيحى درباره ى علايم غير حتمى
در برخى روايات، دستهاى از نشانه هاى ظهور، علايم قطعى و تخلف ناپذير شمرده شده است و چنان كه شيخ مفيد 1در جلد دوم الارشاد صفحه ى 370و شيخ الطائفه در الغيبة صفحات 265 - 263تصريح كرده اند، اين بدان معناست كه ساير علايم مذكور در روايات، طبق قانون بداء مشروط و قابل تغييرند. قابل تغيير بودن نشانه هاى غير حتمى در منطق كلامى شيعه، به راحتى قابل توضيح است.
مىدانيم كه باور داشتن پديده ى (بداء) يكى از ويژگىهاى منظومه ى كلامى شيعى است. در كتب معتبر و مصادر روايى اصلى شيعه، احاديث بداء فراوان به چشم مىخورد كه هم از لحاظ سندى و هم از لحاظ دلالى، قطعى و كاملا قابل اعتمادند. مثلا در اصول كافى، كتاب توحيد، بابى مستقل به مسئله بداء اختصاص يافته كه مشتمل بر هفده حديث است و نيز جناب صدوق؛ در كتاب التوحيد، باب پنجاه و چهارم، يازده حديث را در اين خصوص گرد آورده است همچنان كه علامه مجلسى 1در جلد چهارم موسوعه ى بحار الانوار، هفتاد حديث در اين باره ذكر مىكند
بداء در لغت به معناى (ظهور) است. در باره ى معناى اصطلاحى آن، استاد المتكلمين شيخ مفيد؛ مىگويد: بداء ظاهر گشتن امرى است كه وقوعش بعيد مىنموده است.
همين تعريف از سوى متكلمان متأخر نيز مورد پذيرش قرار گرفته چنان كه جناب ملاعبدالرزاق لاهيجى قدس سره مىنويسد: بداء ظهور امرى است كه ظاهر، خلاف آن بوده باشد. بايد توجه داشت كه:
1- بداء در خصوص امور مشروط صورت مىپذيرد و از آنجا كه انسانها به مشروط بودن آن حادثه ى متوقع و نيز ماهيت شرط آن آگاهى ندارند، هنگامى كه به جهت فقدان يا انعدام آن شرط خفى و تبدل مصلحت، رخداد مورد انتظار حاصل نمىشود و يا بالعكس، مردمان آن را غريب مىشمارند و برخى به استبعادش مىپردازند.
2 - بداء در مرحله ى (تقدير) اتفاق مىافتد و نه در مرحله (قضا) و مربوط به (لوح محو و اثبات) است و نه (لوح محفوظ).
3 - بداء ويژه ى امور تكوينى بوده و به مثابه (نسخ) در امور تشريعى است چنان كه معلم ثالث جناب ميرداماد مىگويد:
فالنسخ كانّه بداءٌ تشريعى و البداء كانّه نسخٌ تكوينى.
4 - باور داشتن (بداء) اوج توحيد نظرى و تعظيم و تقديس حق سبحانه است چه آن كه عصاره ى ايمان بدين كريمه قرآنى است كه: (كُلَّ يَوْمِ هُوَ فِى شَأن)
بدين سبب در اثر وارد شده كه: ما عُظِّمَ اللّهُ بمثل البداء و عمل بر طبق بداء و مشيت جاريه ى الهى، نهايت خاكسارى و كمال عبوديت و تسليم در برابر اراده و فرمان ربوبى است. به راستى كه: ما عُبِد اللَّهُ بشىءٍ مثل البداء
. مبحث بداء داراى ظرايف و نكات زيادى است
كه در اينجا از ذكر آنها صرف نظر مىكنيم و به بحث خود و نشانه هاى غير قطعى و مشروط بازى مىگرديم.
بر پايه ى آنچه گذشت، حدوث برخى از نشانه هاى ظهور مشروط به شرايطى است كه ما از آنها بىاطلاعيم و ممكن است با فقدان اين شرايط، آن نشانهها پديدار نگردد. در اين ميان نكته ى بسيار ظريف و حائز اهميت، رابطه ى ميان نشانه هاى غير حتمى و مسئله ى بداء ازيك سو و دعا براى تسريع ظهور و تعجيل در فرج حضرت صاحب الامرعليه السّلام از سوى ديگر است.
مىدانيم كه توصيههاى فراوان و سفارشهاى مؤكدى از سوى ائمه هدىعليهم السّلام مبنى بر لزوم، الحاح و اصرار در دعا براى تسريع فرج ولى عصر(عجل الله تعالى فرجه) (مانند دعاى معروف اللهمّ عجّل لوليك الفرج و العافية و النصر و امثال آن) به ما رسيده است.
و شايد از همه مهمتر دستور صادره از ناحيه مقدسه ى شخص امام زمان عليه السّلام باشد كه در توقيع ارسال شده براى اسحاق بن يعقوب وارد شده است؛ حضرت در آنجا مىفرمايند: (...واكثروا الدعاء بتعجيل الفرج...) و بيش از پيش براى تعجيل فرج دعا كنيد.
و از طرفى نيز مىدانيم كه دعا -مانند صدقه و برّ به والدين- بر مقدّرات تكوينيه (امور محتمل الوقوع و مشروط ى كه در لوح محو و اثبات، درج شده و عواملى چون دعا و صدقه در شروط آنها تغييراتى را ايجاد مىكنند) تأثير مىگذارد.
رُوِىَ عَن النبىصلى الله عليه و آله انه قال: (لايَنْفَعُ الحَذَرُ مِن القَدَرِ ولكنَّ اللّهَ يَمْحُو بالدعاءِ ما يَشاءُ مِن القَدرِ)
از رسول خداصلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود: (فرار از تقدير الهى سودى ندارد ولى خداوند با دعا مقدراتى را كه بخواهد محو مىسازد).
(عالم عامل و حكيم متأله جناب ميرداماد 2رساله ى وزين خود را چنين ناميده: (نبراس الضياء در شرح باب بداء و اثبات سودمندى دعا) تا اين نكته را به مخاطب بفهماند كه دعا بر پايه ى قانون بداء مىتواند كارگر افتد و سودمند واقع شود).
از آنچه گذشت مىتوان دو نكته را كه هر يك مكمل ديگرى است، اسنتناج كرد:
1 - تشويق ائمه هدىعليهم السّلام به دعا براى تسريع فرج، بيانگر آن استكه حصول فرج و فرا رسيدن ظهور داراى يك زمان صد در صد تعيين شده و غير قابل تغيير نيست؛ بر اين پايه، نشانه هايى كه براى زمان ظهور بيان شده (غير از علايم حتميّه) و در مرتبه ى قدر و در لوح محو و اثبات مضبوطند، قابل تغيير و تبدّل و تقدّم و تأخّر بوده و بداء در آنها محتمل است.
2 - محتوم معرفى شدن برخى از علايم از سوى ائمه هدىعليهم السّلام كه به دلالت التزامى بيانگر غير قطعى و محتمل الوقوع بودن برخى ديگر از نشانه هاى ظهور است، نويد بخش اين حقيقت مسئوليت آور و شورآفرين است كه مهدىباوران بايد مسئله دعا براى تعجيل در ظهور حضرت ولى عصرعليه السّلام را به شكل خيلى جدى و اميدوارانه پى بگيرند و بيش از پيش بر روى آن سرمايهگذارى كنند و باور كنند كه خداوند سبحان استجابت ادعيه را ضمانت فرموده است؛ (أُدعُونى اَسْتَجِبْ لَكُمْ)
و مىدانيم كه (اِنَّ اللّه لايُخْلِفُ الميعاد).
روايات زيادى وارد شده كه دستهاى از نشانه ها را در كنار يكديگر به عنوان علايم تخلف ناپذير ظهور معرفى كرده است. اينجا در ضمن نقل روايات ياد شده به ذكر علايم مورد نظر مىپردازيم:
+ فضل بن شاذان به اسناد خود از امام باقرعليه السّلام روايت مىكند كه حضرت فرمود: خروج سفيانى و نداى آسمانى و اختلاف بنىعباس بر سر حكومت و به قتل رسيدن نفس زكيّه و طلوع خورشيد از مغرب، حتمى است.
+ حمران بن أعين از امام صادق عليه السّلام نقل مىكند كه حضرت ابراز داشتند:
امورى كه پيش از قيام قائم [عليه السّلام] قطعا به وقوع مىپيوندد، عبارت است از: خروج سفيانى، فرو رفتن زمين در منطقه ى البيداء، قتل نفس زكيه و نداى آسمانى.
+ شيخ صدوق 1به اسناد خود از عمر بن حنظلة حكايت مىكند كه شنيدم امام صادقعليه السّلام فرمود: پنج علامت قطعى وجود دارد كه پيش از قيام قائم [عليه السّلام ] رخ خواهد داد: قيام يمانى، خروج سفيانى، صيحه ى آسمانى، به قتل رسيدن نفس زكيّه و فرو رفتن زمين در البيداء.
اخبار زيادى نيز در دست است كه برخى از اين علايم را به تنهايى، نشانه ى قطعى معرفى كرده اند؛ مثلاً خروج سفيانى، يا صيحه ى آسمانى و يا كشته شدن نفس زكيه يا خسف بيداء علايمى هستند كه هر يك محتوم شمرده شده اند.
مسئله سوم) نكاتى در باره ى برخى از نشانه هاى مهم
نكته يكم: نفس زكيّه و سيد حسنى
مشهور آن است كه نفس زكيّه
در مكّه و ميان ركن و مقام ابراهيم در 25ذى الحجّه به قتل مىرسد و ميان قتل او و ظهور بيش از پانزده شب فاصله نيست
. او جوانى است كه در مدينه براى يارى و نصرت آل محمد (صلوات اللَّه عليهم اجمعين) به پا مىخيزد -از اين رو در برخى از احاديث از وى با عنوان (مستنصر)
ياد شده است- و هنگامى كه سپاه سفيانى به مدينه مىرسد، برادر او را مىكشد
و وى به حرم امن الهى - مكّه - مىگريزد و در آنجا مظلومانه ذبح مىشود و اين هتك حرمت حريم امن الهى و جنايت وحشيانه، سبب نزول غضب الهى بر سفيانيان مىگردد
. در برخى احاديث، اسم او (محمد بن الحسن) ضبط و معرفى شده است.
لكن افزون بر (نفس زكيّه)، در روايات باب از دو تن ديگر نيز ياد شده است: سيد حسنى و فردى هاشمى.
در ميان محققان و مهدى پژوهان متأخّر و معاصر در تشخيص اين سه تن، اختلاف نظر به چشم مىخورد؛ در باره نفس زكيّه و دو تن ديگر چهار نظريه وجود دارد:
1 - نفس زكيّه شخصى است به نام محمد بن الحسن كه ميان ركن كعبه و مقام ابراهيم كشته خواهد شد. از فحواى اين نظريه و تعابير قائل آن چنين استنباط مىشود كه نفس زكيّه، از سادات حسنى و در واقع همان سيد حسنى است.
2- نفس زكيّه، فردى به نام محمدبن عبدالله بن الحسنبن الحسنبن، علىبن ابى طالب بوده و همان علوى به پاخاسته ى زمان ابى جعفر منصور، خليفه ى عباسى است. او معاصر با امام صادقعليه السّلام بود و پس از قيام به دست منصور كشته شد.
3 - نفس زكيّه مجاهدى است از زمره ى بسترسازان ظهور كه رهبرى عدّهاى از عاشقان امام مهدىعليه السّلام را بر عهده دارد و در راه حضرت در ميان هفتاد تن از علماى زمانه در منطقه اى پشت شهر كوفه به شهادت مىرسد.
او غير از سيد هاشمى تبارى است كه در مكه و بين ركن كعبه و مقام ابراهيم عليه السّلام سر از تنش جدا مىشود و اين هر دو، غير از سيد حسنى هستند كه به قتل مىرسد.
4 - نفس زكيّه، سيّدى والا تبار و حسينى نسب است و هموست كه مظلومانه در 25ذى الحجه سر مباركش در حرم امن الهى مكه مكّرمه از تن جدا مىشود و كمى پيش از ذبح شدن وى، سيّدى هاشمى و حسنى تبار در كوفه به همراه هفتاد تن از علماى امت به دست سپاهيان سفيانى و در اثناى ورود سپاه مجاهد خراسانى از طريق شهرهاى قصر شيرين و خانقين به شهادت مىرسد. طبق اين نظريه، رجل هاشمى و سيد حسنى يك تن مىباشند.
نكته دوّم: يمانى، حق جو يا باطل پيشه
يمانى فردى است كه از يمن قيام مىكند. او از نسل زيد بن على بن الحسين عليهما السّلام مىباشد.
او و سفيانى و خراسانى هر سه در يك روز حركت خود را آغاز مىكنند و پرچمهاى خود را برمىافرازند.
از ائمه طاهرين عليهم السّلام رواياتى نقل شده مبنى بر اين كه در ميان اين سه پرچم، لوايى هدايتگرتر از پرچم يمانى نيست. زيرا او به حق و صراط مستقيم دعوت مىكند
. از اين رو توصيه شده به سوى وى بشتابيد و در سلك او درآييد و حرام است كسى با وى مقابله كند كه هر كس چنين كند از اهل آتش خواهد بود.
(قابل توجه اين كه مىدانيم خراسانى هم چهره ى مثبتى بوده و از زمينه سازان ظهور و داعيان به سوى صاحب الامرعليه السّلام است. بر اين پايه، يمانى داراى فضايل بيشترى است كه پرچمش نزديكتر به حق و صواب معرف شده است).
با اين همه در كتاب وزين (حديقه الشيعة) -كه اكثر قريب به اتفاق كتابشناسان آن را اثر فقيه متبحّر و عالم برجسته مرحوم مقدس اردبيلى صاحب مجمع الفائدة و البرهان (متوفاى 993ه’ ق) مىدانند- مىخوانيم: (...سفيانى ملعون كه از اولاد عقبة بن ابى سفيان ملعون است و يمانى نيز كه ملعون ديگر است [؟!] ، هر دو در يك سال خروج كرده باشند...)
و اين قضاوتى است كه نگارنده ى اين سطور، تا به حال مؤيدى براى آن نيافته است.
نكته سوّم: اختلاف كدام بنى العباس و بر سر كدام حكومت
پيش از اين رواياتى را نقل كرديم كه نشانه هاى ظهور را بيان مىداشتند و از جمله اين نشانه ها به اختلاف بنى العباس بر سر مسئله حكومت تصريح شده بود، پرسشى كه به ذهن خطور مىكند اين است كه مگر بنى العباس منقرض نشده اند؟ اگر جواب مثبت است، پس مقصود چيست؟ در مقام پاسخ گويى به اين سؤال، يكى از دو جواب ذيل را مىتوان مطرح ساخت:
پاسخ نخست: آنچه منقرض شد دستگاه خلافت عباسى بود و نه نسل بنى العباس و با عنايت به اين نكته، جاى هيچ گونه استبعادى وجود ندارد كه از تبار عباسيان، طايفه اى پديدار شوند و در زمان ظهور بر سر دستيابى به قدرت با يكديگر به نزاع بپردازند؛ نسل آنان نيز به موازات نسل بنى اميه و سفيانيان - كه سفيانى نيز بر پايه ى روايات از همين خاندان است - و نيز نسل هاشم - ذرارى زهراى بتول عليها السّلام - امتداد خواهد يافت. ابن ابى زينب نعمانى 1حديثى را روايت مىكند كه طى آن حسن بن جهم از ثامن الائمه (عليه الآف التحية و الثناء) مىپرسد:
(خدايتان توفيق دهاد! مردمان گويند: سفيانى پس از سقوط عباسيان بر خواهد خاست. امام عليه السّلام مىفرمايند: دروغ مىگويند؛ او زمانى بپاخيزد كه آنان هنوز بر مركب قدرت سوارند).
پاسخ دوّم: طرح سؤال فوق از يك پيش داورى نادرست ناشى شده است و آن اين كه نشانه هاى ظهور همگى مقارن با ظهور يا كمى پيش از آن و متصل بدان رخ خواهند داد، در حالى كه اين چنين نيست. زيرا پارهاى از علايم ظهور، منفصلاند. روز موعود - روزى كه وعده ى حاكميت صالحان و مستضعفان تاريخ به موحدان و عدالتخواهان داده شده است - بشارتى بوده كه تمامى اديان و كتب آسمانى آن را پيشبينى كرده و از آن خبر دادهاند و خداوند سبحان، نشانه هاى نزديك شدن تدريجى آن روز را در امتداد خط سير تاريخ منتشر ساخته است تا فروغ اميدى باشد در دل منتظران؛ و در اين ميان يكى از نشانه هاى منفصل، بروز تفرقه و اختلاف بين يكى از سلسله هاى استكبارى به نام عباسيان و زوال دولت ايشان بوده است چنانكه هنگام سيطره ى تركان سلجوقى و آل بويه، اختلافات و ضعف آنان بالا گرفت تا آن كه سرانجام آخرين خليفه ى عباسى (المستعصم باللَّه) به سال 656هجرى قمرى به دست هولاكو خان مغول از اريكه خلافت غصبى به زير كشيده شد.
و به همين صورت، وقوع جنگهاى صليبى ميان مسلمانان و مسيحيان اروپا به عنوان يكى ديگر از نشانه هاى ظهور در اخبار وارد شده است
همان گونه كه زوال دولت بنى اميه نيز در مأثورات و اخبار اين باب پيشبينى شده است
و علايم ديگرى كه به تدريج و هر از چندگاه رخ مىدهند و تسلسل تاريخى نشانه هاى ظهور را باعث مىشوند.
لازم به ذكر است كه اين پاسخ هنگامى قابل پذيرش است كه مستندات پاسخ اوّل به لحاظ سندى و يا جهت صدور، غير قابل قبول شناخته شود ولى چنانچه آن روايات، صحيح و غير متعارض با مدارك ديگر باشند، آنگاه پاسخ دوّم از درجه اعتبار ساقط خواهد شد.
نكته چهارم: دابّة الارض و صاحب الأمرعليه السّلام
در روايات زيادى از (دابّه) يا (دابّة الأرض) به عنوان يكى از نشانهها ياد شده است و از جمله در خطبه ى اميرالمؤمنين علىعليه السّلام كه نزالبن سبرة نقل كرده و طى آن صعصعةبن صوحان و اصبغبن نباته در باره ى دجّال از امام عليه السّلام سؤال مىكنند و در ادامه حضرت از طامّه ى كبرى ياد مىكنند و آنگاه مىفرمايند:
(دابّه از زمينِ نزديك سرزمين صفا خارج مىشود در حالى كه انگشترى سليمان بن داود عليهما السّلام و عصاى موسىعليه السّلام را با خود دارد، انگشترى را بر صورت هر مؤمنى نهد، بر روى آن اين جمله نقش مىبندد كه (به درستى كه اين فرد مؤمن است) و بر صورت هر كافرى نهد بر آن چنين ظاهر مىشود كه (به راستى كه اين فرد كافر است)... آن گاه دابّه سر خود را بلند مىكند و با مشيت الهى تمامى اهل جهان وى را مشاهده مىكنند...)
در اغلب كتب، دابّة الارض بر خود وجود شريف امام زمان عليه السّلام تطبيق شده و مراد از دابّة الارض خود حضرت دانسته شده است به قرينه ى اين كه در روايات ديگرى وارد شده كه حضرت، زمان قيام چيزهايى با خود دارند از جمله: عصاى موسى و انگشترى سليمان عليهما السّلام لكن بايد توجه داشت كه شواهدى در دست است كه بر اين تطبيق صحه نمىگذارد؛ از جمله:
1 - در خطبه ى پيش گفته ى امام العارفين اميرالمؤمنين عليه السّلام ، ابتدا حضرت از كشته شدن دجّال به دست ولى عصرعليه السّلام خبر مىدهند و در ضمن آن اشاره مىكنند كه عيسىعليه السّلام پس از ظهور، پشت سر حضرت حجت عليه السّلام ايستاده، در نماز به وى اقتدا مىكند، آنگاه مىفرمايند: پس از آن، خروج دابّة به وقوع مىپيوندد و اين عدم اتحاد زمانى، دوگانگى وجود شريف امام عليه السّلام و دابّه ى مورد نظر را مىرساند.
2 - در روايات نبوى كه بسيارى از اصحاب در كتب خود به نقل آن پرداختهاند
دابّه غير از حضرت صاحب الأمر ياد شده و در عبارت حديث (خروج القائم) بر (الدابّة) عطف شده كه بر عدم اين همانى دلالت مىكند.
3- هم خطبه ى مزبور مولى الموحدينعليه السّلام و هم روايت پيش گفته بر اين امر دلالت مىكند كه نه تنها مسئله ى خروج دابّه، قابل تطبيق بر قيام صاحب الامر (عجل اللَّه فرجه) نيست بلكه اساسا از نشانه هاى ظهور نيز نبوده، و از (اشراط الساعة) مىباشد. زيرا در خطبه ى علوى تصريح شده كه خروج دابّه كذايى در ارتباط با طامّه كبرى رخ مىدهد و ذيل آن نيز مىفرمايند: (آنگاه باب توبه بسته شده و از كسى توبه پذيرفته نمىشود) كه اين از خصائص روز قيامت است.
همچنين در روايت نبوى، حضرت در ابتداى سخن مىفرمايند: (از حدوث ده علامت پيش از برپايى قيامت گريزى نيست...) و آنگاه آنها را مىشمارند و در چهارمين علامت از دابّه ياد مىكنند كه اين خود نصّ بر اشراط الساعة بودن اين ده نشانه است.
نكته پنجم: طلوع خورشيد از مغرب خود
پيش از اين طى رواياتى از جمله احاديث مبيّن علايم قطعيه كه در كتب معتبرى چون الارشاد، اكمال الدين، الغيبة نعمانى، و اعلام الورى وارد شدهاند، از (طلوع خورشيد از مغرب) ياد شد.
نكتهاى كه در اين باره وجود دارد اين است كه مقصود از خورشيد طالع از مغرب چيست؟ آيا منظور همين ستاره ى فروزان منظومه ى شمسى است يا مراد از آن، شمس ولايت و امامت در آخر الزمان، يعنى وجود مقدس امام مهدىعليه السّلام است؟
در پاسخ بايد گفت: چنان كه در يادسپارىهاى ابتداى بحث گذشت، لسان روايات در باب علايم، به لحاظ زبانشناختى بر دو گونه است:
1 - زبان اخبارى ساده 2- زبان نمادين و سمبليك.
از جمله مواردى كه در آن بكارگيرى هر دو نوع زبانهاى نمادين و غير نمادين را مىتوان شاهد بود، همين مسئله ى حاضر است.
1 - استفاده از زبان نمادين: در برخى احاديث وارد شده كه
(و هو الشمس الطالعة من مغربها)
‑ مهدىعليه السّلام همان خورشيد مغرب است).
2 - استفاده از زبان غير نمادين: در روايت فضل بن شاذان از امام باقرعليه السّلام چنين مىخوانيم كه ابى حمزه ثمالى گفت: از امام ابى جعفر محمدبن علىعليه السّلام پرسيدم: آيا خروج سفيانى قطعى است؟
امام پاسخ فرمودند: بلى و نداى [آسمانى] نيز حتمى است چنان كه طلوع خورشيد از مغرب خود و اختلاف بنىعباس در دولت و قتل نفس زكيه و خروج قائمى از آل محمد نيز حتمى است...
بر اين اساس ممكن است هر دو معنا، مراد بوده و تحقق يابد؛ يعنى علاوه بر طلوع طلعت شمس ولايت مهدوى از محل غيبت خود، ستاره ى معروف خورشيد نيز در ادامه ى سلسله حوادث خارق العاده و معجزه آساى عصر ظهور از سمت مغرب طلوع كند. هر چند اين احتمال هم خيلى بىوجه نيست كه گفته شود: پس از آن كه - طبق روايات - خورشيد از ظهر تا اواسط عصر از حركت باز ايستد ... هنگامى كه درخشش خود را توأم با حركت از سوى مغرب از سر گيرد و ابرها و غبارهاى آسمان زدوده گردد، چنين به چشم عالميان نمايان خواهد شد كه گويا خورشيد از مغرب طلوعى ديگر را آغاز كرده است.
نكته ششم: دجّال، حقيقت، مجاز يا خيال؟
يكى از علايم بحث انگيز ظهور، قضيه ى دجّال است كه پرسشهاى زيادى را ايجاد مىكند؛ بنا بر اين لازم است در اين قسمت نكاتى را در باره ى آن بيان كنيم. ليكن پيش از آن شايسته است در باب توصيف دجّال دو حديث نقل كنيم تا با اوصاف او از زبان روايات بيشتر آشنا شويم. با اين هدف، ترجمه يك روايت نبوى و يك حديث علوى را از حديقه الشيعه تأليفِ مولى احمدبن محمد معروف به مقدس اردبيلى (متوفاى 993ق) نقل مىكنيم:
حديث نبوى: (عبداللَّه بن عمر از رسول خدا روايت مىكند كه
... حق تعالى هيچ پيغمبرى را به دنيا نفرستاد الاّ آن كه انذار نمود قومش را از دجّال وليكن او را در اين امت ظاهر گردانيد و او - لعنه اللَّه - بيرون خواهد آمد بر خرى سوار كه عرض ميان هر دو گوش آن خر، يك ميل باشد و بهشت و دوزخى و كوهى از نان و نهرى پر از آب، همراه او سِير خواهد نمود واكثر تابعان او يهود و زنان و اعراب باشند و در جميع آفاق خواهد گشت به غير از مكّه و مدينه كه قدمش به حرمين نخواهد رسيد (أنا ربّكم الأعلى) خواهد گفت، هرگاه امرِ او بر كسى مشتبه شود بايد بداند كه خدا أعور نيست و بر خر سوار نمىشود).
حديث علوى: روزى اميرالمؤمنين خطبه مىخواند، بعد از فارغ شدن از خطبه فرمود: (سلونى ايها الناس قبل أن تفقدونى).
صعصعة بن صوحان قد راست كرده، پرسيد كه يا أمير المؤمنين كى دجّال بيرون آيد؟ آن حضرت فرمود:
اين علمى است كه از اسرار مخفيه است و شايد رخصت اظهار آن نباشد و امّا آن را نشانه ها و علامتهاست كه همه به هم متصل است، فوت كردن و سهل دانستن نماز و برطرف شدن امانت و رواج يافتن و حلال دانستن دروغ و افترا و رشوه خوردن و...)
سپس أصبغبن نباته برخاست و گفت: يا أميرالمؤمنين! دجّال كيست؟ فرمود:
(دجّال كسى است كه تصديق كننده ى او شقى است و تكذيب كننده ى او سعيد. از اصفهان
بيرون آيد، چشم راست ندارد و چشم چپش در پيشانى است مانند ستاره ى سرخ، لفظ كافر در زير آن نقش، بر خرى سرخ رنگ سوار، طىّ ارض به سرعت نمايد، به هر چشمه كه قدمش برسد آن چشمه بر زمين فرو رود و اكثر تابعان او از اولاد زنا باشند و اصحاب طيلسان و يهوديان. و آن ملعون با آن كه طعام خورد و در بازارها گردد به آواز بلندى كه همه جا رسد (أنا ربكم الأعلى) گويد. بقية الله در حوالى شام بر عقبهاى كه آن را (فيق) خوانند در ساعت سيّم در روز جمعه او را به قتل آورد...)
حال به ذكر نكات مورد نظر مىپردازيم:
1 - دجّال در منابع شيعى و سنّى
احاديث حكايت حال دجّال در كتب اهل سنت حجم عظيمى را تشكيل مىدهد در حالى كه در منابع شيعى با روايات اندكى در اين خصوص روبروييم و در مقايسه بايد گفت روايات باب دجّال در منابع عامّه دهها برابر همان احاديث در جوامع روايى خاصه است. بر اساس حجم قابل توجه روايات اهل سنت، مىبينيم كه كتابهاى مستقلّ فراوانى از سوى ايشان در خصوص دجّال نگاشته شده است مانند:
_ نبأ الدجّال، تأليف: شمس الدين محمد ذهبى.
_ المسيح الدجّال، تأليف: سعيد ايّوب.
_ المسيح الدجّال حقيقة لا خيال، تأليف: شيخ عبداللطيف عاشور.
_ المسيح الدجّال بيننا، تأليف: شيخ الرشيد ابراهيم ناصر.
براى آگاهى بيشتر از حجم روايات دجّال در كتب اصلى روايى اهل سنت، كافى است نگاهى گذرا داشته باشيم به صحيح مسلم؛ ابو الحسين مسلم بن حجاج قشيرى در صحيح خود از حدود 28طريق!! روايات مربوط به دجّال و چهره و اوصافش، نحوه ى قيام، منش و رفتار، عقايد و جنايات و مفاسد و پيروان و اتباع و چگونگى كشته شدن و محل به درك واصل شدنش، را ذكر مىكند كه در اينجا به نقل پنج طريق از آنها اكتفا مىكنيم:
_ از ابوبكر بن ابى شيبه از ابى اسامه از محمد بن بشر از عبيداللّه از نافع از عبداللَّه بن عمر.
_ از زهير بن حرب از عفان از عبدالوارث از شعيب بن حبحاب از انس از رسول خداصلى الله عليه و آله .
_ از محمد بن عباد از حاتم بن اسماعيل از موسى بن عقبة از نافع از رسول خداصلى الله عليه و آله .
_ از ابى الربيع از ابى كامل از حماد بن يزيد از ايوب از نافع از رسول خداصلى الله عليه و آله .
_ از محمد بن مثنى و محمد بن بشر از محمد بن جعفر از شعبه از قتاده از انس بن مالك از رسول خداصلى الله عليه و آله.
سخنى قابل توجه از تفتازانى: سعد الدين تفتازانى (متوفاى 793ق) در كتاب كلامى معروف (شرح المقاصد) - كه از معتبرترين كتب كلامى اهل سنت است - در بخش ملحقات باب امامت و تحت عنوان (خاتمه) چنين عنوان مىكند كه: خروج مهدى [عليه السّلام] و نزول عيسى بن مريم [عليهما السّلام] از طريق اخبار آحاد صحيح به ما رسيده، ولى اخبار خروج دجّال قريب به متواتر معنوى است
!!
اين سخن از سعد تفتازانى كه يكى از بزرگترين متكلمان اهل سنت است، بيانگر ميزان توجه و اعتقاد - حداقل بخشى از برادران - اهل سنت به قضيه ى دجّال در برابر مسئله ى مهدويت است. (سخن وى به ويژه از اين جهت حائز اهميت است كه بر اساس برخى از مبانى كلامى، مسائل اصول دين و اعتقادات به وسيله ى خبر واحد -هر چند صحيح- قابل اثبات نيست، بر خلاف اخبار متواتر كه مىتوانند مستند عقايد كلامى واقع شوند).
امّا در مورد انباء الدجّال در كتب شيعه، مناسب است كه ابتدا مرورى داشته باشيم بر كتب قدماى اصحاب و در مرحله ى دوم نگاهى داشته باشيم به كتب علما و مهدى پژوهان معاصر.
احاديث دجّال در كتب قدماى اماميه
مىدانيم كه مهمترين كتب روايى ما در بحث مهدويت عبارتند از:
1 - كتاب الحجة از اصول الكافى تأليف: ثقة الاسلام كلينى.1
2 – إكمال الدين و تمام النعمة تأليف: شيخ صدوق.1
3- كتابُ الغيبة تأليف: ابن ابى زينب نعمانى.1
4- باب ذكر الامام القائم از الارشاد تأليف: شيخ مفيد.1
5- كتابُ الغيبة تأليف: شيخ الطائفة طوسى.1
با نگاهى به كتب فوق، روشن مىشود كه در كتابهاى (الكافى)، (الغيبة نعمانى) و (الارشاد) حتى يك حديث نيز در مورد دجّال روايت نشده است!! در حالى كه در مورد (سفيانى)، (خسف البيداء)، (صيحه و نداى آسمانى) و (قتل نفس زكيه) و... روايات بسيارى نقل شده است و گذشته از اين نشانه هاى مشهور و حتمى، مثلاً در (الارشاد) به بيش از 50علامت تصريح شده است ولى از دجّال هيچ سخنى به ميان نيامده است.
از طرفى مجموع رواياتى كه در آنها به دجّال اشاره رفته و در إكمال الدين صدوق (قدس سره) و الغيبة شيخ الطائفة (قدس سره) وارد شده است، به ده عدد نمىرسد!
از اين پنج منبع كه بگذريم كتاب (إعلام الورى بأعلام الهدى) تأليفِ شيخ فضل بن حسن طبرسى كه از عمده كتابهاى مرجع در مبحث امامشناسى است، نيز على رغم ذكر احاديث متعدد در باره ى (سفيانى)، (قتل نفس زكيه) و (خسف البيداء) و ... در مورد دجّال روايتى را نقل نمىكند.
البته بايد افزود كه در كتابهاى معتبرى چون (الخصال) تأليفِ شيخ صدوق‑ 1تفسير على بن ابراهيم قمّى)، (الملاحم و الفتن) تأليفِ سيدبن طاووس 1و (الخرائج و الجرائح) تأليفِ هبة اللَّه راوندى 1روايات اندكى در مورد دجّال وارد شده است.
نظر مهدى پژوهان معاصر در باره ى دجّال
1- مرحوم آيت اللَّه صدر الدين صدر 1در اثر خود (المهدى) تنها به ذكر پنج روايت از دو كتاب اهل سنت -يعنى عقد الدرر و الصواعق المحرقه- اكتفا مىكند.
2- آيت اللَّه صافى گلپايگانى -حفظه اللّه- در دو قسمت از كتاب (منتخب الاثر)، از دجّال ياد مىكند:
يكم: (فى خروج الدجال) كه ذيل آن به نقل شش روايت از كتب اهل سنت مىپردازند.
دوم: باب نهم از فصل هفتم (فى انّه عليه السلام يقتل الدجال) كه در آن يك حديث از: إكمال الدين و يك حديث از اربعين مرحوم خاتون آبادى نقل مىكنند.
3- آيت اللَّه ابو طالب تجليل در (من هو المهدى) و شيخ محمد فقيه در (السفيانى و علامات الظهور) با وجود اين كه روايات علايم ظهور را از عامّه و خاصه نقل كردهاند، هيچ ذكرى از (دجال) به ميان نياوردهاند.
4 - آيت اللَّه ابراهيم امينى در (دادگستر جهان)، با ترديد بسيار به مسئله دجّال نگاه كرده و آن را از رسوبات تفكر مسيحى مىداند كه به كتابهاى اهل سنت راه يافته است. ايشان بسيارى از روايات دجّال را ضعيف و غير قابل اعتماد دانسته و در نهايت با بىرغبتى، اصل وجود او را قابل پذيرش مىشمارند؛ ولى كيستى او، اوصاف و سيرهاش و ساير امور مرتبط به وى را مبهم دانسته و مسكوت عنه مىگذارند.
5 - كامل سليمان در (يوم الخلاص) احاديث شيعه و سنى را در باره ى دجّال ذكر كرده وليكن پيش از ذكر آنها مىگويد: (مسئله ى دجال، قضيه اى مبهم بوده و بالفعل غير قابل پذيرش است. زيرا اولا: اخبار آن غير معتبرند. ثانيا: امور جعلى در آنها مشاهده مىشود كه با بلندترين صدا، فرياد زده و اعتراف مىكند كه رسول خداصلى الله عليه و آله و ائمه طاهرين عليهم السّلام از ابراز داشتن اين خرافات و اراجيف منزّهند. ثالثا: اساسا برخى از اين روايات جعلى بوده و سندشان ساختگى است.
(امّا برخى علايم ذكر شده در باره ى دجّال بر بعضى پديده هاى شوم امروزى منطبق است كه آدمى را متقاعد مىسازد كه اخبار صحيح اين باب نيازمند به تأويل است؛ [يعنى زبان اين روايات سمبليك است]... بار ديگر تكرار مىكنم كه تقريبا با يقين مىتوانم بگويم 90% احاديث دجّال، جعلى است و زبان 10% باقى مانده نيز رمزى است و اين بدان معناست كه مقصود از دجّال، افراد ديگرى از زمره ى جبّاران و سفاكان و مفسدان و احتمالاً برخى از سران دژخيم يهود صهيونيست است؛ ولى در مجموع اكنون نمىتوانم احتمال صدور سخنانى از پيشوايان دين را كه راويان عمق آن را درنيافته و از اين رو، تخيّلات و برداشتهاى پندارى خويش را بدان افزوده باشند، نفى كنم..).
6 - علامه سيد محمد صدر در جلد سوم موسوعه ى ارزشمند الامام المهدى با عنوان (تاريخ الغيبة الكبرى) بحث مفصّلى را به بررسى مسئله ى دجّال اختصاص داده است. وى معتقد است اكثر قريب به اتفاق اخبار دجّال مبتلاى به دو اشكال جدى هستند:
الف - ضعف سندى.
ب - دلالت بر ايجاد معجزات مضلّه (كه به لحاظ قوانين كلامى محال است؛ يعنى خداوند سبحان قدرت خرق عادات و اظهار معجزه را به افراد ضالّ و مضلّ تفويض نمىكند).
ايشان سرانجام به اين جمع بندى مىرسد كه وجود دجّال امرى است حق، لكن مراد از آن يك فرد مشخص با همان اوصاف كذايى نيست، بلكه مقصود يك سرى پديده هاى اجتماعى - فرهنگى است (طى بحث آينده، نظريه ى ايشان را بيشتر توضيح مىدهيم).
2 - توصيف دجّال به زبان نمادين
همان گونه كه پيش از اين گفتيم در ميان مهدى پژوهان، محققى كه بيش از ديگران بر رمزى بودن زبان احاديث در قضيه ى دجّال تأكيد داشته و مفصّلتر بدان پرداخته است، علامه سيد محمد صدر در جلد سوم موسوعة الامام المهدى است كه در اينجا خلاصه ى سخنان ايشان را نقل مىكنيم.
مفهوم دجّال، سمبل پيچيده ترين و خطرناكترين دشمن اسلام و خداست و اين در واقع، توصيف تمدّن و جهانبينى ماترياليستى غرب است؛ زيرا تاريخ اديان تاكنون چنين دشمنى به خود نديده است. در احاديث دجّال آمده است: (از زمان خلق آدم تا روز قيامت، امرى خطيرتر از دجّال وجود ندارد)، و استفاده از كلمه (أمر) خود بيانگر اين حقيقت است كه دجّال يك شخص معيّن نبوده، بلكه يك جريان فرهنگى - اقتصادى - سياسى ضد توحيدى و ضد دينى است.
در روايات باب وارد شده است: (از ترفندهاى دجّال اين است كه به آسمان دستور مىدهد كه ببارد و در پى آن، آسمان خواهد باريد و به زمين امر مىكند برويان و به دنبال آن، زمين رستن آغاز خواهد كرد)، و اين چيزى است كه تمدّن غربى بر اساس پيشرفتهاى خيرهكننده در عرصه ى فنآورى صنعتى و پيشرفت در زمينههاى فيزيك فضايى و بيوشيمى و دهها شاخه ى ديگر علمى و با سيطره ى همه جانبه بر منابع طبيعى، بدان دست يافته است.
بديهى است كه اين شعبدهها و تردستىهايى كه از آستين تمدن مادى غرب بيرون مىآيد، تا چه حدّ اذهان سطحىنگر و ساده انديش را مسحور و مرعوب خود مىسازد.
در اخبار دجّال آمده است: (از شگردها و شيوه هاى اوست كه اگر بر محلّهاى عبور كند و مورد تكذيب و روىگرداندن اهل آن واقع شود، كسى از آنان زنده نخواهد ماند و اگر بر محلّهاى بگذرد و مورد استقبال و تصديق اهل آن قرار گيرد، آسمان را گويد كه بر آنان ببار و زمين را امر كند كه بر ايشان برويان تا آنجا كه زان پس، دامهاى ايشان در نهايت فربهى و شيرآورى و... خواهند شد).
و اين، پديدهاى است كه ما امروزه در صحنه ى بين الملل و روابط به اصطلاح شمال - جنوب به خوبى شاهد آن هستيم؛ هر جامعه اى كه خود را در آغوش غرب استكبارى انداخته و حلقه ى سرسپرده گى آنان را در گوش كند، از نظر اقتصادى و رفاهى مورد توجه غرب قرار مىگيرد و هر كشورى كه بخواهد در مقابل ارزشهاى غربى (مانند: قرائت غربى حقوق بشر) يا سياستهاى غربى بايستد، بايكوت و تحريم همه جانبه مىشود.
در باره ى دجّال در جوامع روايى مىخوانيم: (دجّال با رساترين فرياد خود كه همه ى عالميان بشنوند بانگ مىزند: به سويم بشتابيد اى هواداران من! منم آن كس كه (خَلَق فَسوّى) و منم آن كه (قدّر فهدى) آرى! (أنا ربكم الأعلى). همه ى اين اوصاف در مورد تمدن غربى صادق است. غرب مادّى و متافيزيك ستيز از طريق امپراطورى اهريمنى و جهانى رسانه ها و شبكه هاى عظيم صوتى - تصويرى - مطبوعاتى با ترويج اخلاق، حقوق، ارزشها و هنر مادّى، ولايت خود بر شئون انسان را فرياد مىكند و با حركت خزنده ى فراگير خويش، آدمى را در چنبره و قبضه ى خويش گرفته و از عالم علوى جدا ساخته است.
وسايل ارتباط جمعى، بلندگوى تبليغ ارزشها و هنجارهاى مادّىاند و قوانين دست ساز بشر غربى با هزار نوع تدليس و آرايش و چاشنى به هاضمه ى فكر جامعه جهانى خورانده مىشود و به اين شكل، تمدن مادى و فرهنگ دينستيز غربى، ولايت و سرپرستى خود را بر معاش و معاد انسان و سعادت و رستگارى وى اعلام مىدارد و ولايت هر منبع غيبى و متافيزيكى را نفى مىكند كه در واقع اين جز كوس خدايىزدن و ادعاى ربوبيت كردن، نيست.
از احوال غريب دجّال است كه به همراه او آب و آتشى ديده مىشود كه آن آب در حقيقت آتش و آن آتش در واقع آب است، بنا بر اين هر كس اين دو را مشاهده كرد، بايد در آن آتش در آيد كه همانا آبى است بس زلال.
چه كسى است كه نداند آب گواراى لذتهاى دنيوى و مشتهيات حيوانى و تكاثر ثروت و رفاه مادى كه غرب ماده باور و ماده پرست به كام انسان عطشناك مىريزد، چيزى جز آتش سعادت سوز و شرافت سوز نيست، و نيز كيست كه نداند آنچه كه غربِ از آسمان بريده و زمينگير شده! زشت و ضد ارزش معرفى كند، در حقيقت جز آب حيات رستگارى نيست.
دجّال در تراث روايى ما، يك چشم معرفى شده است و گفته شده كه چشم ديگر او كور است و قطعا اين وصف، زيبنده ى تفكر و تمدن مادهزده ى غربى مىباشد؛ چه آن كه غرب از دو بخش عالم و هستى آدمى يعنى ماده و معنا و به عبارت ديگر جسم و روح، تنها ماده و ماديات و جسم و جسمانيات را مىبيند و اساسا توانايى مشاهده ى معنا و معنويت و روح و روحانيت را ندارد و اين يعنى او از يك چشم محروم است و يكى از دو سمت و سوى جغرافياى هستى را نديده و هرگز درك نكرده است.
سرانجام در احاديث مىخوانيم كه (هيچ جايى از زمين باقى نمىماند مگر آن كه دجّال در آن گام مىنهد و حضور خود را اعلام مىكند به جز مكه و مدينه؛ زيرا فرشتهاى با شمشيرى بر فراز اين دو ناحيه ى مقدسه ايستاده و از ورود دجّال به آنها جلوگيرى مىكند).
از زمانى كه استعمار قديم در لباس استعمار نوين، تجديد حيات كرد و با استعمار فكرى -فرهنگى و استكبارى اقتصادى، اختاپوس وار با بازوهاى پليد خود به اطراف و اكناف چنگ اندازى كرده، هيچ قسمتى از كره ى خاكى از لوث وجود او بر كنار نمانده و همه كشورهاى جهان سايه ى شوم او را بر سر خود حس كردهاند. همه ى فرهنگها مقهور ارزشها و هنجارهاى غربى قرار گرفته است مگر ايدئولوژى مترقى و حياتبخش اسلام ناب كه در حديث فوق با زبان سمبليك، حرم الهى مكه و حرم نبوى مدينه - سراى توحيد و نبوت- نماد آن قلمداد شده است و اين به آن معناست كه تفكر اِلحادى، نوين غرب هرگز اسلام اصيل را مقهور نخواهد ساخت كه (الاسلام يعلو و لا يُعلى عليه).
3 - خروج دجّال از اشراط الساعة
جدا از اين كه روايات باب دجّال قابل اعتماد هستند يا نه؟ و اين كه آيا شيعه هم مانند اهل سنت مسئله ى دجّال را پذيرفته است يا نه؟ و با چشمپوشى از اين كه آيا دجّال يك فرد معين است يا سمبل و نمادى است براى يك جبهه يا جريان، مسئله ى مهمّ ديگرى وجود دارد و آن احتمال در زمره ى اشراط الساعة بودن دجّال است كه چنانچه اين احتمال ثابت شود، آنگاه پرونده ى اين بحث در باب علايم ظهور بسته خواهد شد.
احتمال مزبور داراى قرائن و شواهدى است كه به برخى از آنها اشاره مىكنيم:
الف - در تعداد قابل توجهى از اخبار (شايد بتوان ادعا كرد بيشتر رواياتى كه در آن اصل وجود دجّال مورد اشاره واقع شده است و نه احاديثى كه صفات او را مطرح ساختهاند) تصريح شده كه (دجّال) از اشراط الساعة مىباشد؛ براى نمونه روايتى است نبوى كه به اسناد مختلف در كتب قوم آمده است. رسول خداصلى الله عليه و آله مىفرمايند:
(ناگزير ده نشانه قبل از وقوع قيامت رخ خواهد داد؛ 1-سفيانى
2- دجال
3- دخان
4- دابّه
5- خروج قائم عليه السّلام
6- طلوع خورشيد از مغرب
7- نزول عيسى بن مريم عليه السّلام از آسمان
8- فرو رفتن زمين در مشرق
9- فرو رفتن زمين در جزيرة العرب
10- آتشى كه از انتهاى عدن خارج مىشود و مردمان را به سوى محشر مىراند).
ب - مولى محسن فيض كاشانى در نوادر الاخبار فى ما يتعلق باصول الدين در (كتاب المعاد) بابى تحت عنوان (باب اشراط الساعة) گشوده است. در دومين روايت اين باب مىخوانيم: رسول خداصلى الله عليه و آله فرمود:
(قيامت بر پانخواهد شد مگر ده نشانه هويدا گردد؛
1- دجال
2- طلوع شمس از مغرب
3- دابة الارض
4-يأجوج و مأجوج
5- دخان
6و 7و 8 - سه فرورفتگى: فرو رفتن زمين در مشرق، فرورفتن زمين در مغرب و فرو رفتن آن در جزيرة العرب
9- آتشى كه از انتهاى عدن خارج شده، مردم را سوى محشر مىراند.
10 - اين آتش فرو نشيند با مردمان هر گاه آنان بنشينند و روى آورد به مردمان هر گاه آنان جلو آيند.)
همان گونه كه ملاحظه مىشود در اين روايت از (يأجوج و مأجوج)، (دخان) و (آتش عدن) ياد شده كه در روايات باب علايم ظهور از آنها خبرى نيست و همه اين موارد بالاتفاق از اشراط الساعة مىباشند و از سوى ديگر، از سفيانى و قتل نفس زكيّه و كسوف و ساير علامات حتمى ظهور در آن اثرى نيست و اين خود نشانگر آن است كه دجّال از اشراط الساعة مىباشد نه از نشانههاى ظهور صاحب الامرعليه السّلام .
ج - علامه مجلسى 1در جلد ششم بحارالانوار و در كتاب (العدل و المعاد) باب (اشراط الساعة و قصة يأجوج و مأجوج) چهار روايت ذكر كرده است كه در آنها از دجّال به عنوان يكى از اشراط الساعة سخن به ميان آمده است در حالى كه در اين روايات از علايم قطعى قيام قائم عليه السّلام هيچ نشانى نيست.
1- دجال و صائد بن الصيد؛ در مورد اسم و نَسَب دجّال (كلمه دجّال لقب بوده و اسم محسوب نمىشود) آنچه طبق روايت (نزالبن سبرة) و حديث (ابن عمر) شهرت يافته، اين است كه دجال همان (صائد بن صيد) (در برخى منابع (صافى بن صيّاد) ضبط شده است)
است كه در زمان رسول خداصلى الله عليه و آله مىزيسته است و دعوت رسول الله صلى الله عليه و آله به مسلمان شدن را رد كرده و خود ادعاى پيامبرى كرده است.
اما در مقابل، مسلم در صحيح كلامى را از خود صائد بن صيد نقل كرده كه وى در آن منكر دجّال بودن خويش مىگردد كه ذكر آن در اينجا خالى از لطف نيست:
راوى گويد: صائد گفت: مىپنداريد من همان دجّال هستم، آيا نشنيدهاى كه رسول خدا [صلى الله عليه و آله] فرمود: (دجال فرزندى نخواهد داشت)؟ راوى گويد: پاسخ دادم: بلى. صائد ادامه داد: در حالى كه من صاحب فرزند شدهام و آنگاه پرسيد: آيا از رسول خداصلى الله عليه و آله نشنيدهاى كه فرمود: (دجال هيچ گاه به مكه و مدينه داخل نخواهد شد)؟ گفتم: بلى. وى پاسخ داد: من كه در مدينه به دنيا آمدهام و هم اكنون عازم مكه هستم.
لازم به ذكر است كه كنجى شافعى و مقدسى و امام بيهقى نيز تطبيق عنوان دجال بر (صائد بن صيد) را رد كردهاند.
2 - دجال يا دجالها؛ دجال از نظر لغوى صيغه ى مبالغه از ماده ى (دجل) به معناى دروغگويى و حيلتبازى و مكرورزى است؛ بر اين پايه دجّال يعنى فردى كه سجيّه و منشش نيرنگبازى و دغلكارى و گمراه ساختن مردمان
مطالب مشابه :
کارت عروسی کارت دعوت کارت تبریک
کارت عروسی کارت دعوت کارت All Rights Reserved تمامی حقوق متن ها، تصاویر مربوط به این سایت می باشد
طرح درس تاريخ پايه پنجم- گسترش اسلام
3-در مورد چگونگي گسترش اسلام تحقيق انجام مي دهد .4-ماكت شهر مكه –كارت هاي سوال – متن درس
دكلمه
متن كارت دعوت شعر متن مجري . Powered By BLOGFA.COM . دكلمه. متن دكلمه 1: چشمهاي ظهورش از مكه
طرح درس تاريخ پايه پنجم (موضوع گسترش اسلام )
3-در مورد چگونگي گسترش اسلام تحقيق انجام مي دهد .4-ماكت شهر مكه – كارت هاي سوال – متن درس
بیائید با هم عمره برویم 2 (مطالب جلسه ایران بخش اول )
سفر به مكه مكرمه براي عمره و حج اهميت بسيار ولي بدون كارت دعوت هم نيست و شما متن سخنرانی
نکات مهم در عربستان
كردن اطلاعات به بانك اطلاعات، بر روي دستگاه قرار ميدهد،سپس كارت دعوت به نماز متن
حوادث خارق العاده در آخر الزمان
(البيداء) (ميان مكه و مدينه) و قريه ى زيرا او به حق و صراط مستقيم دعوت كارت شارژ "وبلاگ
وقتی که یک مجری زن، آلمان را تکان میدهد! (+عکس)
پایگاه روزمره تفریح و سرگرمی بی نهایت Binahaayat - خبر | دانلود | موزیک | عکس | خنده | عشق
نسخه سوم قرآن ديجيتال «الذكر» و قلم «قاریالذكر» عرضه شد
زلال وحی به زبانهاي ديگر: به زودي زبانهاي ديگر نيز اضافه مي شود: وبلاگ انگليسي زلال وحی
برچسب :
متن كارت دعوت مكه