چندین متن ادبی و دلنوشته ی شهادت :امام رضا علیه السلام
متن ادبی و دلنوشته ی شهادت :
امام رضا علیه السلام
متن ادبی «صدای غریب خراسان»
در چشم انگورهای من، نشان مظلومیتت پیداست. کوچههای توس، آخرین گامهای مقدست را به مویه نشسته است.
تو، صدای غریب خراسانی در هیاهوی بیسرانجام فریادها و پچ پچها، آن نخل تناوری که شاخههای ابدیات را خزانی نیست.
خیابانهای نور، به گلدستههای به خورشید رسیدهات ختم میشوند. تو آرامش دلهای زخمی و بیقراری هستی که طنین نالههایشان، در جان ضریحت میپیچد. از آن سوی آبیها نگاهمان کن؛ که سخت آرزومند توایم و نیازمند.
------------------------------------------------------------------
متن ادبی «از مدینه تا توس»
با تو، زانوان لرزانم به آرامش، رضا مىدهند و چشمان شناور در غروبم، بهجتى سبز را تجربه مىکنند.
من با تو، آینهاى مىشوم تن شسته از غبارها و زنگارها؛ آنگونه که آفتاب، سلولهاى جانم را شعر مىشود.
تو را در زمستانهاى سرما و سکوت، صدا کردهام؛ با دستانى از حاجت و در بهارى از اجابت، غوطه خوردهام.
از مدینه تا توس، مرورت مىکنم و ثانیههاى سترگ ولایتت را مىستایم.
تو، هشتمین ستارهاى در آسمان فیروزه و لبخند. رودها همچنان بزرگىات را در غرفههاى آب، روانند. مىآیى و دروازههاى آفتاب گشوده مىشوند.
زمزمه نامت وسیعمان مىکند
مىآیى و شهر را بشارت پرنده و آبشار، به دست افشانى مىخواند.
زمین، ریشه علوىات را بر خویش مىبالد. آسمان، شاخههاى هاشمىات را به تحسین، ستاره مىپاشد اى آنکه ابهت بىبدیلت، تار و پودمان را به سکوت مىخواند؛ اى آنکه زمزمه نامت، وسیعمان مىکند، باران کرامتت را بر ما بگستران تا از تشویش این همه، در دور دست آرامش ساکن شویم. ما را بخوان به بلنداى افق دریایىات و از انزواى این همه تاریکى، رهایمان کن.
----------------------------------------------------------
متن ادبی «دلم هوای گریه دارد»
آن روزها من فقط یک دختر بچه بودم که تو را به خاطر همبازی شدن با کبوترهای بقعههایت و آب خوردن از سقاخانهاتْ با کاسههای طلاییاش، دوست میداشتم.
آنچه از تو در خاطر کودکانهام مانده بود، نوازش پرهای رنگی خادمانت بر روی صورتم بود و عطر گلابی که وقت زیارت، لباسم را خوشبو میکرد.
پدر مرا بر روی شانههایش سوار میکرد تا در میان خیل جمعیتی که گرداگرد ضریح نورانیات میچرخیدند، دستم به پنجرههای ضریحت برسد و بتوانم آن را ببوسم. بعد، پدر گوشهای مینشست و زیارتنامه میخواند و من بر روی سنگهای مرمر صحن آیینهات، لیلیکنان بازی میکردم.
یکبار ضمن بازگشت از زیارت، در حالی که پدر کفشهایم را از کفشداری میگرفت، دستم از میان دست پدر رها شد و جمعیت مرا با خودش برد. هر چه چشم چرخاندم، پدر را ندیدم.
پای برهنه در حیاط شروع به دویدن کردم؛ آنقدر سراسیمه که کبوترها و یا کریمهایت را که روی زمین مشغول گندم خوردن بودند، ترساندم و یک دفعه یک دسته کبوتر به هوا پرید! چند بار پدر را صدا زدم، اما وقتی جوابی نشنیدم، کم کم فریادهایم به بغض تبدیل شد و گریهام گرفت.
ازا ین که گم شده بودم، خیلی ترسیدم؛ با خودم گفتم شاید چون دختر بدی شدهام پدر مرا از یاد برده است.
از خیال اینکه مرا رها کرده باشند و به حال خود گذاشته باشند گریهام بیشتتر شد.
یک دفعه یاد بیبی افتادم که همیشه میگفت: امام هشتم علیهالسلام ، غریب نواز است و دعای در راه ماندگان را اجابت میکند.
یاد قصه صیاد و آهو افتادم که بارها بیبی برایم تعریف کردده بود و پدر عکس آن را در اتاق زده بود.
همان جا که ایستاده بودم، رویم را به طرف حرمت چرخاندم و مثل اوقاتی که مادر با تو حرف میزد و دعا میخوان چشمهایم را بستم و از دلم گذشت: یا امام رضا علیهالسلام ! اگر کمکم کنی، قول میدهم که دیگر دختر خوبی شوم!
هنوز شیرین خلوت با تو در دلم بود که جمعیت از هم شکافت و سایه پدرم بر سرم افتاد...
حالا دیگر همه میگویند که من برای خودم خانمی شدهام و به قول معروف سری تو سرها درآوردهام؛ اما هنوز هر وقت کاسههای طلایی سقاخانهات را میبینم و صدای نقارهخانهات هنگام اذان در گوشم میپیچید، به یاد آن قولی میافتم که به تو دادم و از خودم خجالت میکشم.
چون این روزها صفا و صمیمیت کودکانهام را از دست دادهام و از صداقت و معصومیت بچگیهایم دور شدهام و دیگر نمیتوانم با آن خلوص و سادگی با تو حرف بزنم.
احساس میکنم مدتهاست که زیر قولم زدم و دختر بدی شدهام
شاید بهتر باشد یک بار دیگر در حرمت گم شوم.
دلم برای گریستن تنگ است!
اشارات :: دی ۱۳۸۲، شماره ۵۶
نزهت بادی
------------------------------------------------------------------
متن ادبی «خاطره سوزان»
وقتى صداى نقاره غروبهاى صحنت قدمهایم را میخکوب مىکند، فریاد رضا رضا را در متن موسیقى محزون مىشنوم و بغض شکستهام را تقدیم دیدارت مىکنم.
رضا جان! دانه کدام انگور جرئت یافت که طعم ذلت مأمون را به کام تو بچشاند تا قبله هشتم را در صبر و لبخند خویش بنا کنى؟
امروز، تنها نه خیابانهاى خراسان که تمام رگهاى عاشقانت، به گلدسته و رواقت ختم مىشود.
خاطره سوزاندن جگرت، تا قیامت از ذهن خاک خراسان بیرون نمىرود.
آهوى دلم دوان دوان مىآید
تو آن جگرسوختهاى که آب را به زائرانش هدیه مىکند؛ زیرا اولاد على علیهالسلام از عزیزترینهاى خود مىبخشیدند و من در صحن تو، به دنبال اشارههایى مىگردم که با آن حرف مىزنى؛ مثل پرواز همان کبوتران که با گندمهاى محبت تو، عمرى است اسیر رهایى در آسمان همجوار تواند.
هر روز به شوق تکرار خاطره تو و آهو، آهوى دلمان از هر جا رمیده مىشود؛ دوان دوان در سایه تو مأوا مىگیرد تا دست تو، مثل ابرى سخاوتمند، بر نیازش ببارد؛ پس اشتیاق تند ما را مجاب کن یا على بن موسى الرضا!
منبع: موسسه جهانی سبطین
مطالب مشابه :
متن ادبي درباره شهيد
متن ادبي درباره انتخاب کند شهادت را در راه خدا ،و ارزشمند، و مورد عنایت حق
حضرت زهرا(س) - شهادت - متن ادبی
(س) بجنورد - حضرت زهرا(س) - شهادت - متن ادبی متن های ادبی در غم شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)
چندین متن ادبی و دلنوشته ی شهادت :امام رضا علیه السلام
متن ادبی و دلنوشته ی شهادت : رضا رضا را در متن موسیقى مورد استفاده عزیزان
متن ادبی فوق العاده زیبا درباره امام زمان(عج)
متن ادبی فوق العاده گل محمدى به عطر نامت آشناست آنکه در پى تو تسلیت شهادت
مداحی در شهادت امام رضا (ع)
مداحی در شهادت امام رضا (ع) حاج محمود كريمي : شهادت امام رضا (ع) 84 قسمت پنجم : حاج محمود كريمي :
متن ادبی در مدح امام خمینی (ره)
يعقوبي بودي، الهام بخش شكيبايي در فراق يوسف هاي جهاد و شهادت متن ادبی در مدح امام خمینی
برچسب :
متن ادبي در مورد شهادت