گزارشی از متن و حاشیه دیدار رهبر معظم انقلاب با خانواده شهید احمدیروشن
راه مجاهدت باز است...گزارشی از متن و حاشیه دیدار رهبر معظم انقلاب با خانواده شهید احمدیروشن
خبرگزاری فارس: در پی دیدار رهبر انقلاب از خانوده شهید مصطفی احمدی روشن، پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای گزارشی حاشیهای از این دیدار منتشر کرده است.
به
گزارش خبرگزاری فارس، در پی دیدار رهبر انقلاب از خانوده شهید مصطفی احمدی
روشن، پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای
گزارشی حاشیهای از این دیدار منتشر کرده است:
سرم را تکیه داده بودم به شیشهی ماشینی که از لابهلای اتومبیلهای توی
خیابان به سرعت میرفت تا به موقع برسیم خانهی مصطفی؛ به موقع یعنی زودتر
از رهبر انقلاب.
مصطفی سر جمع 7 ماه و 7 روز بزرگتر از من بود و پسرش هم تقریباً همسن
دخترم. فکر کردم به اینکه اگر اتفاقی – مثلاً تصادف- برایم پیش بیاید حال
خانوادهام چطور خواهد شد؛ پدر، مادر، همسر، دخترم، برادرها و بقیه. از روی
محبت، هیچ دلم نخواست که تصورشان بکنم؛ ولی چند دقیقهی بعد قرار بود برسم
به خانهی جوانی همریش و همسنوسال خودم که اتفاقی برایش افتاده و حال
خانوادهاش را تصویر کنم. خانوادهای که دیگر او را نخواهند دید.
ماشین در ترافیک سنگین از بیت رهبری در انتهای فلسطین آمده بود تا اول
پاسداران و در خیابان گل نبی و ترافیکش – همانجا که ماشین مصطفی را منفجر
کردند- سر از شیشهی ماشین برداشتم. فکر کردم اگر به لطف رانندگی!
رانندهمان همین الان نمیریم بالاخره گریزی هم از تقدیر همیشگی و همگانی
حضرت حق نداریم. یک لحظه فکر اینکه آدمی مثل مصطفی چقدر میتواند خوشبخت و
خوشعاقبت باشد، از جا پراندم. این ماجرا زاویهی دید صحیح میخواهد. از
این زاویه همهاش شور است و حماسه.
وقتی ماشینمان -به لطف خدا البته- رسید به نزدیک خانهی مصطفی دیگر
حالگرفتگی مسیر را نداشتم. فکر کردم نباید دلسوز خانوادهاش باشم بل باید
غبطهخور خودش بشوم. حاشیه زیاد رفتم، خانواده خانه نبودند!
دانشگاه شریف مراسمی در چیذر و سر مزار مصطفی گرفته بود و همهی خانوادهاش
آنجا بودند. رهبر انقلاب اول رفتهاند خانه شهید رضایینژاد و بعدش
میآیند اینجا. یک تیم هم رفته چیذر و دارد توی گوش خانوادهی آنها
میخواند که یک مسئولی در راه منزل شماست! یک چیزی در مایههای رئیس بنیاد
شهید یا سرداری از سپاه. و معلوم است خانواده مقاومت میکنند که: خوب
بگویید آنها هم بیایند اینجا سرمزار. تیمی که رفته بود چیذر بالاخره موفق
میشود و معلوم نیست با چه ترفندی راضیشان میکند به آمدن. بالاخره آنها
آمدند و ما هم رفتیم بالا. خانهی شهید یک آپارتمان حدود 80 متری و دو
اتاقه بود و ساده. دو تا کامپیوتر روی میزی بزرگ در سالن خانه و دو عکس از
رهبر به دیوارها و خانه پر از خانمهای چادری جوان و مسن و دو مرد میانسال
–باجناق و برادرزن- و دو مرد مو سپید کرده؛ مادر و همسر و خواهرها و
خانواده همسر شهید و البته علیرضا پسر مصطفی که هاج و واج مانده بود از
حضور ما در خانهشان. اینقدر میفهمید که خبر مهمی هست که همه جمع هستند و
اینقدر بزرگ بود که بداند در چنین موقعیتی پدرش هم باید باشد برای پذیرایی و
مهمانداری! وکلافه از همین موضوع میپرسید: پس بابا کی میاد؟
همه قیافههای خسته داشتند و معلوم بود خواب درست و حسابی نداشتهاند در
این چند روز ولی کسی شکسته نبود. گهگاهی هم لبشان به لبخند باز میشد و
البته هنوز نمیدانستند چه کسی به خانهشان خواهد آمد.
خواندم که کامران نجفزاده جاخورده که خبر شهادت پدر را به پسر 4 سالهاش
ندادهاند و البته فکر میکنم او هم یک لحظه همه چیز را –مثل من- با فرزند
خودش مقایسه کرده که نوشته بود: خبرنگاری یادم رفت؛ و من دیدم مادربزرگ
علیرضا داشت به نوهاش میگفت: بابا را خدا فرستاده مأموریت. البته نباید
هم انتظار داشت بچهی چهارساله معنای فقدان و مرگ و شهادت را درک کند هرچند
فکر میکنم معنای خدا و بابا و مأموریت را خوب میدانست که از این حرف
مادربزرگ به آغوش مادرش پناه میآورد و سرش را قایم میکرد لای چادر او.
مسئول ِ همراه ما به پدر و مادر و همسر شهید آرام گفت مهمانشان کیست و
خواهش کرد کمک کنند تا همهی موبایلها جمع و خاموش شود. فکر میکردم مثل
خانوادههای شهدایی که قبلا دیده بودم ذوق زده شوند یا باور نکنند ولی نه؛
خیلی عادی بلند شدند و موبایلها را جمع کردند. انگار برایشان مسجل بود که
آقا خواهند آمد. حالا اگر امروز نه؛ فردایی نزدیک.
پدر شهید بلند شد و رفت برای گرفتن وضو. دستش لرزشی آرام گرفته بود و این
نشانهی هیجانی بود که نشانش نمیداد. وقتی پدر برگشت، کوچکترین دخترش –که
دیگر حالا او و بقیه هم خبردار شده بودند- لباسهای پدرش را مرتب میکرد.
وقتی میهمان وارد خانه شدند پدر مصطفی از جا بلند شد و جلو رفت و گفت: خوش
آمدید و او را بغل کرد. وقتی آقا هم دست به گردن پدر مصطفی انداختند، من
پشت سر ایشان بودم و صورت پدر مصطفی را میدیدم. انگار دو پدرِ فرزند از
دست داده، داشتند به هم سرسلامتی میدادند. مادر شهید شیواتر سلام کرد:
«سلام آقا» و بعد علیرضا را گرفت سمت رهبر و ادامه داد: خیلی وقته
منتظرتونه. پدر مصطفی که از آغوش رهبر جدا شد، علیرضا دست انداخت به گردن
رهبر. فکر کردم الان غریبی میکند ولی نکرد. مادر مصطفی گفت: علی! آقا را
ببوس مادر!
و علیرضا رهبر را بوسید. آقا به محافظی که کنارشان بود گفتند: عصای من را
بگیرید. عصا را که دادند، علیرضا را بغل کردند. علیرضا که جا خوش کرد در
بغل رهبر، زنها نتوانستند صدای گریهشان را مثل اشکها پنهان کنند. هرچند
مادر و همسر شهید هنوز مقاومت میکردند.
آقا تا برسند به صندلیشان، اسم پسر را پرسیدند و حالش را و سلامی کردند به
حاضرین. وقتی نشستند روی صندلی، علیرضا هم روی پای رهبر آرام گرفت، بی
کلافگی و بی غریبگی.
ساعتم را نگاه کردم. هنوز یک دقیقه نشده بود از ورود رهبر به منزل که ایشان
گفت: خوب! خدا درجات این شهیدِ عزیزِ ما را متعالی کند، با شهدای صدر
اسلام، با شهدای بدر و احد، با شهدای کربلا محشور کند ان شاءالله.
این خلاف رویهی ایشان بود که اینقدر بیمقدمه شروع کنند در خانهی شهیدی
به صحبت. اول معمولاً مینشستند و میشناختند و گپ و گفت میکردند ولی
اینجا نه. بعد هم برایم جالب شد که نگفتند «شهیدتان»، گفتند «شهید ما».
و البته فرصت شد تا من خودم هم چهرهی رهبر را ببینم؛ جدی، با هیبت، با
ابهت، کمی غمگین و ناراحت و البته مصمّم. این هم چهرهای نبود که در 6-7
خانهی شهدا که قبلاً تجربه رفتنشان را داشتم از ایشان دیده باشم. معمولاً
شاد، سرزنده و با نشاط بودند.
«دو ارزش در جوان شما به خوبی تبلور پیدا کرد که هرکدام به تنهایی مایهی
افتخار است. یکی جنبهی علم و تحقیق و تسلط بر کار مهمی که زیر دستش بود...
این یک بُعدش است که مایهی افتخار است هم برای خانواده و اطرافیان، هم
برای ما.
بُعد دوم اهمیتش بیشتر است که همان بُعد معنوی و الهی است. بُعد دوم همان
چیزی است که او را آماده میکند برای شهید شدن. حالا البته شهیدشدن برای ما
که اهل دنیا هستیم، برای شما که پدر و مادر و همسر هستید و محبت دارید
نسبت به او، تلخ است چون در عرصهی ظاهر زندگی فقدان است؛ از دست دادن است؛
این پوستهی شهادت است... لکن اصل شهادت چیزی غیر از این است، برتر از این
حرفهاست. اصل شهادت این است که انسان ناگهان از درجات عالیهی الهی سر
دربیاورد و مقامش از فرشتگان بالاتر برود. آن زندگی اصلی که همهی ما بعد
از چند سال بالاخره واردش میشویم خواه ناخواه، در آن زندگی ابدی جایگاهش
عالی بشود، رتبهاش عالی بشود، مورد توجه باشد، فیض او در روز قیامت به
دیگران برسد: یَسْعَى نُورُهُم بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمَانِهِم؛ در
ظلمات قیامت وقتی بندگان خوب که از جملهی آنها جوان شماست، حرکت میکنند
آنجا را روشن میکنند. در آن روز منافقان میگویند از نورتان به ما هم
بدهید و اینها جواب میدهند: قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءکُمْ فَالْتَمِسُوا
نُورًا؛ بروید پشت سرتان را نگاه کنید، زندگی دنیاییتان را نگاه کنید، اگر
نوری قرار است داشته باشید از آنجا باید داشته باشید. این بُعد دوم شخصیت
جوان شما و همهی شهداست.»
علیرضا همچنان روی پای رهبر نشسته بود و با انگشتان کوچکش بازی میکرد. همه
مبهوت صحبتهای عمیق و بی مقدمهی رهبر شده بودند و فقط صدای چیلیک چیلیک
دوربین عکاس میآمد. انگار آقا این حرفها را علاوه بر خانوادهی شهید
داشتند به من هم میگفتند به خاطر آن فکرهایی که قبل از رسیدن به خانهی
مصطفی میکردم؛ همنشینی با شهدای بدر و احد، با حمزه و حنظله غسیل الملائکه
و بعد هم صحبت از نورافشانی در ظلمات قیامت.
آدم باید غبطه خوردن را خوب بلد باشد برای چنین موقعیتهایی.
«اینها در راه خدا و پیشرفت اسلام شهید شدند. مسأله اینها فقط این نیست که
ما میخواهیم از دنیا عقب نباشیم به لحاظ علمی، این تنها نیست یعنی، این
هست به علاوه یک چیز مهمتر و آن اینکه ما با حرکت علمیمان اسلام را سربلند
میکنیم. از اول انقلاب یکی از بمبارانهای شدیدی که علیه ما شده این بوده
که اسلام انقلابی که در یک کشوری حاکم شد و مردم متعبد شدند دیگر راه علم و
تمدن بسته میشود، این جزو تهمتهایی بوده که از اول به ما میزدند.
مطالب مشابه :
متن لوح تقدیر یادواره شهدای تیپ سلمان فارسی به خانواده سردار لک زایی
شهید از جمله فرزند سردار شهید حاج حبیب لک زایی اهدا شد. متن لوح تقدیر خطاب به خانواده
گزارشی از متن و حاشیه دیدار رهبر معظم انقلاب با خانواده شهید احمدیروشن
گزارشی از متن و حاشیه هم از تقدیر بر خانوادهی شهید داشتند به
تجلیل از خانواده شهید کازرونی با حضور مقامات استانی
تجلیل از خانواده شهید کازرونی با اهدای لوح تقدیر متن لوح قدردانی
مصاحبه با خانواده شهید قنبرنیا
مصاحبه با خانواده شهید متن زیر حاصل باز می کنم و از رابطه شهید با خانواده و
متن تقدیر نامه اهدایی هیات فوتبال به خانواده های بزرگوار شهدا
متن تقدیر نامه حسینی از مکه به کربلا شما خانواده بزگوار شهید
متن و حاشیه دیدار رهبر معظم انقلاب با خانواده شهید مصطفی احمدی روشن
متن و حاشیه دیدار رهبر معظم انقلاب با خانواده شهید گریزی هم از تقدیر همیشگی و
تقدیر فرزند شهید شجاع از فعالیت های خانه قرآن تقی آباد
تقدیر فرزند شهید شجاع از فعالیت شهید بزرگوار برگزار کند.متن تقدیر حسین خانواده;
طرح لایه باز (psd) تقدیر نامه خانواده شهدا
تقدیر نامه خانواده قصد دیدار و سرکشی از خانواده معظم شهدا شهید احمدی روشن
خانواده های شهدای ایرانی جنگ بوسنی تقدیر شدند
در ادامه از خانوادههای شهید حیدری، نواب و نیکنام در این مراسم یک لوح تقدیر به سفیر بوسنی
پیام تقدیر فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از رئیس بنیاد شهید
پیام تقدیر فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از رئیس بنیاد شهید خانواده های معظم
برچسب :
متن تقدیر از خانواده شهید