مصائب کویر - شب یلدا ...
تقریبا یک ماه پیش بود که پیشنهاد رفتن به کویر را در شب یلدا به بچه های انجمن داده بودم؛ هم برای عکاسی و هم گذراندن شب چله...
چند روز مانده به شب یلدا نیز گذشت و طبق هماهنگی های انجام شده توسط دوستان خوبم در انجمن مینی بوسی کرایه و قرار بر این شد ساعت 3 بعد از ظهر روز پنجشنبه به سمت کویر ریگ زرین حرکت کرده و تا پاسی از شب را در میانه رمل ها بگذرانیم و سپس به سمت حاجی آباد حرکت کنیم.
ساعت سه کم کمک سر و کله اعضایی که قرار بود در این اردو شرکت داشته باشند پیدا می شد و سرانجام بعد از قرار دادن وسایل به سمت کویر راهی شدیم.
به علت سنگین شدن مینی بوس کمی لاک پشت وارانه! به حرکتمان ادامه میدادیم تا اینکه حدود ساعت 5.30 به محل کویر نوردی که جاده ای خاکی داشت رسیدیم، در بدو رسیدن فهمیدیم شب یلدا تنها نیستیم در میانه کویر و انگار چند نفر دیگر هم برای گذراندن شب چله به آنجا آمده بودند. بعد از پیاده شدن خودمان را آماده کردیم برای استقرار که مصائب کویر شروع شد ....!به علت تاریکی هوا و مشخص نبودن جاده مقداری از جاده خارج شدیم و نتیجتاً مینی بوس ما در ریگ گیر کرد. خوشبختانه یک بیل آن اطراف بود و شروع کردیم با بچه ها خالی کردن زیر لاستیک ها؛ با هر وسیله ممکنه تلاش کردیم که مینی بوس رو از توی ریگ بیرون بیاریم؛ نشد که نشد! در همین حال چند نفری که قبل از ما آنجا بودند مشکوک به این شده بودند که ما داریم چه کاری انجام می دهیم به سمت ما می آمدند که خوشبختانه از دوستان خودمان بودند.حسین شکراللهی و سه نفر از دوستانش؛ واقعا اگر اونشب اونا اونجا نبودن باید تا صبح توی ریگ می ماندیم.
بعد از تلاش های مجدد تصمیم برآن شد که من بهمراه دو نفر از بچه های انجمن (هادی دلیلی و مصطفی اردکانی) ماشین حسین شکراللهی را برداریم و برویم به کارگاه تونل سازی راه آهن که تقریبا 15 کیلومتر با ما فاصله داشت تا زنجیر بگیریم که مینی بوس را با تندر 90 از ریگ بیرون بکشیم.بعد از رسیدن به کارگاه و استراحتگاه کارکنان خط آهن و عبور کردن از نگهبانی ما رو به آقای بخش عرب یکی از مهندسین و مسئولین پروژه معرفی نمودند تا از ایشان زنجیری قرض بگیریم و بعد برگردانیم.
بعد از اینکه ماجرا رو به آقای بخش عرب گفتیم ایشان با اینکه در کنار دوستانشان مشغول گذراندن شب یلدا و استراحت بودند، به جای دادن زنجیر به ما به یکی از راننده های کامیون زنگ زدند و از او خواستند تا برای بیرون کشیدن مینی بوس ما کامیون رو به محل بیارند! این درصورتی بود که ما اصلا توقع همچین کمک بزرگی رو از این عزیزان نداشتیم.
بعد که راننده کامیون، آقای ذوالفقاری آمدند متوجه شدیم بعلت نرسوندن سوخت دو روزه کار تعطیل شده ولی با کمک آقای بخش عرب، از یک کامیون دیگر شصت لیتر گازوئیل کشیدن تا این کامیون بتواند مارو از آن منجلاب نجات بدهد. بعد از اتمام سوختگیری کامیون، به سمت بچه ها حرکت کردیم و این در حالی بود که آنها همچنان مشغول تلاش برای بیرون آوردن مینی بوس بودند. بعد از رسیدن به محل تصمیم بر این شد تا کامیون از جلوی مینی بوس زنجیر را ببنده تا سپر عقب مینی بوس به خاطر فشار زنجیر نشکند، برای همین در حین حرکت به جلو، کامیون هم درون رملها گیر کرد و مشکل دوتا شد!
و حالا همه مینی بوس را از یاد برده بودند تا کامیون را اول نجات بدهند؛ بعد از تلاش های فراوان و به کار گرفتن روش های مختلف برای بیرون کشیدن کامیون همه ناامید به کارگاه خط آهن زنگ زدیم تا امداد بعدی راهی شود و آن چیزی نبود به جز گریدر !
راننده گریدر، آقا ظهیر که خواهر زاده آقای ذوالفقاری هم بود جایی که ما گیر کرده بودیم را بلد نبود برای همین باز من، مصطفی اردکانی و آقای ذوالفقاری راهی جاده شدیم؛ در طول مسیر آقای ذوالفقاری برای ما گفت که بعد از چند هفته خانواده اش برای دیدار به اینجا آمده بودند و بعد از ظهر همراه خانواده به اردکان رفته بود تا برای شب یلدا خرید کنه و هنگامی که آقای بخش عرب زنگ زده بودند مشغول آشپزی بودند و به گفته خودشان اگر دستور داده می شد که باید برای کار بروند، قرار بوده قبول نکنند ولی وقتی فهمیدند که ماشینی گیر کرده است سریعا خانواده خود را تنها گذاشته و به کمک ما آمدند.
در حین صحبت کردن به ماشین آقای بخش عرب رسیدیم که داشتند برای کمک می آمدند؛ بنا به دستور آقای بخش عرب ما و آقا ظهیر برای برداشتن گریدر به جایی دیگر رفتیم و آقای ذوالفقاری به همراه آقای بخش عرب به سمت کامیون و مینی بوس رفتند. مسیری حدود چهل کیلومتر را لابلای کوه های منطقه رفتیم تا به گریدر برسیم در این حین آقا ظهیر هم به ما گفت که وقتی آقای بخش عرب به من زنگ زده است قرار بوده به ایشان بگویم که گریدرم سوخت ندارد و هوا کشیده است و نمیتوانم سر کار بیایم ولی قدرت نه گفتن را در آن لحظه نداشته ام؛ به علت نبودن آنتن تلفن همراه قادر به برقراری ارتباط با بچه ها نبودیم و همین که ابتدای جاده اصلی رسیدیم رضا ملاحسینی با ما تماس گرفت که هم کامیون و هم مینی بوس از ریگ بیرون آمدند و نیازی به گریدر نیست. همان جا از آقا ظهیر تشکر و خداحافظی کردیم و گریدر به کارگاه برگشت و ما به سمت بچه ها رفتیم.
در بین راه آقای ذوالفقاری را دیدیم که با کامیونش دارند به سمت کارگاه باز میگردند از او هم تشکر کردیم و بعد هم با آقای بخش عرب که با ماشین خودشون بودند (رونیز) خوش و بشی کردیم و به راهمون ادامه دادیم. نکته جالب اینجا بود ما هر دفعه که بر می گشتیم بچه ها مثل مسئولین باند فرود خاکی هواپیما با چراغ قوه از دور به استقبال ما می آمدند ...
بعد که شرح ماجرای بیرون آمدن کامیون را از بچه ها پرسیدیم گفتند آقای مهندس بخش عرب کل سیم ها و فیوزهای ماشین را ریختند بیرون و بعد از دست کاری آنها نیرو رو به چهار چرخ ماشین منتقل کردند و براحتی کامیون را از ریگ بیرون کشیدند و سرانجام رونیز، مینی بوس را از ریگ بیرون کشیده بود! برای استراحت به سمت بقیه بچه ها رفتیم که قبلا زحمت روشن کردن آتش رو کشیده بودند.
بعد از کمی استراحت و خوردن آجیل و هندوانه البته و حافظ خوانی در کنار آتش چند عکس هم گرفتیم و چون هنوز خیلی با حاجی آباد فاصله داشتیم حدود ساعت 12.30 شب بعد از تشکر و خداحافظی حسین شکراللهی و دوستانش به سمت حاجی آباد حرکت کردیم. موقع رسیدن به حاجی آباد برای اسکان به جایی رفتیم معروف به نیروگاه ...
در بدو ورود به نیروگاه ما را با سیمی آشنا کردند که روی زمین افتاده بود؛ اگر این سیم کوچکترین تکانی می خورد، کل برق نیروگاه قطع می شد! بعد از آماده کردن وسایل خواب به دلیل اینکه کسی مشتاق خواب نبود در فضای باز آتشی روشن کردیم و گرم صحبت و خوردن آجیل شدیم. تقریبا ساعت 3.30 نیمه شب تعدادی از بچه ها که خود بنده هم جزئی از آن دسته بودم برای خواب از بقیه دوستان جدا شدیم و گویا بقیه دوستان ساعت 5.30 خوابیده بودند.
صبح ساعت 8 صبحانه را دسته جمعی خوردیم و حدود ساعت 10.30 برای بازدید از نخلستان ها و قلعه حاجی آباد راهی شدیم و بعد از بازدید باز به سوی کویر روانه شدیم که ناهار را در آنجا خوردیم و بعد از ساعتی کویر نوردی در روز راهی اردکان شدیم.
در اینجا برخود لازم میدانم؛ تشکر ویژه ای داشته باشم از مجتبی شاکر عزیز و همچنین محمد پورروستایی که زحمت تهیه مایحتاج سفر و هماهنگی مینی بوس را کشیده بودند. همچنین مصطفی اردکانی بابت هماهنگی محل استقرار و بقیه دوستان که همراه ما بودند در این سفر و بگم جای امیر دهستانی عزیز که همراه ما به علت کاری نتوانسد همراه ما بیاید بهمراه سایر دوستان بسیار خالی بود ...
حسین حائری اردکانی
تلاش برای بیرون کشیدن مینی بوس از گل؛ بچه ها نوبتی کار میکردند !
وسایل مورد استفاده در بیرون کشیدن مینی بوس بهمراه آب
خارها هم کمک چندانی به ما نکردند ...
کمکی در آتش افروزی !
هنگامی که VOLVO NH12 هم گیر می کند !
صحنه های بیل زدن من ثبت نشده است؛ گفتم برداشت اشتباه نشود !
چای آتشی !
کمک به رونیز جهت بیرون کشیدن مینی بوس؛ کامیون نجات یافته است !
ایستاده از راست به چپ : رضا ملاحسینی؛ حامد دهستانی؛ محمد کمالی؛ دو نفر از همراهان مهندس بخش عرب؛ مهندس بخش عرب؛ هادی دلیلی - نشسته از راست به چپ : مجتبی شاکر؛ آقای فتاحی راننده مینی بوس؛ محمد پورروستایی؛ مهدی راستی
متاسفانه من و مصطفی اردکانی چون مشغول حمل و نقل و راهنمایی گریدر بودیم نتوانستیم در عکس باشیم !
مطالب مشابه :
لیپوساکشن برای لاغری بی فایده و فوق العاده خطر ناک است
بلاخره نوبت به ما رسید و در آخرین ساعات کار مطب به اتفاق دکتر مهدی راستی اردکانی دکتر مجید
گزارش اولین دوره مسابقات ملی بتن مرکز ملی مقاوم سازی ایران
راستی اردکانی ، دکتر فرشاد وزین رام، مهندس امین معصومی گودرزی ، دکتر هرمز فامیلی ، دکتر
علم در هوای تجددمآبی به دشواری نفس میکشد - دکتر رضا داوری اردکانی
دکتر رضا داوری اردکانی احساس نمیشود و راستی اگر کشور به دکتر مهدی
گزارشی از جلسه مجمع عمومی انجمن
مرتضی دهستانی، فاطمه صحرایی و مهدی راستی: 1 رای. دکتر ناظمی اردکانی:: اردکان نما
مصائب کویر - شب یلدا ...
فتاحی راننده مینی بوس؛ محمد پورروستایی؛ مهدی راستی دکتر طباطبائی اردکانی::
با یک جوان اردکانی
با یک جوان اردکانی : مهدی محمود _ راستی خودتون معرفی نکردید؟!
برچسب :
دکتر مهدی راستی اردکانی