خواب و رؤيا از ديدگاه ابن عربي

خواب و رؤيا از ديدگاه ابن عربي

دكتر عبدالرضا مظاهري استاد دانشگاه آزاد اسلامي تهران مركز

 http://cdn1.1stwebdesigner.com/wp-content/uploads/2009/06/nature-wallpaper/golden-dream-desktop-background.jpg

 

چکیده

معانيي كه از حضرت الهي فرود مي آيند يك صورت جسماني مانند صورت خيال ما مي پذيرند و سپس به عالم ملك فرود مي آيند. بدين لحاظ جهان مثال را « خيال منفصل» نيز مي نامند. و ارواح كلي انساني پيش از ظهورشان در بدن با آن صورتها ظاهرند و اكثر مكاشفات در اين عالم است كه آنرا
« خيال مقيد» مي نامند انواع خوابها مربوط به اين عالم است و معبر نيز خواب را با توجه به اين عالم تعبير مي كند. يوسف (ع) نيز وقتي برادرانش در برابر او سجده كردند صورت خارجيه حسيه را حق قرار داد و گفت خوابم تعبير شد اما پيامبر (ص) آنرا خيال اندر خيال دانست نه حقيقت و ابراهيم (ع)
مي بايست خوابش را تاويل مي كرد اما چون انبياء امور را در عالم مثال مطلق مشاهده مي كنند كه مطابق با واقع است و نيازي به تعبير ندارد آنرا تاويل نكرد و به ذبح فرزندش پرداخت و اين فديه مربوط به آن چيزي بود كه در ذهن ابراهيم (ع) بود نه آنچه در نفس الامر بود. به اين دليل خداوند فرمود:

« ان يا ابراهيم قد صدقت الرويا»    نفرمود در رويا صادق بودي.

كلمات كليدي: رؤيا – عالم مثال مطلق – مقيد – تاويل – فدا – خيال

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مقدمه

در تفكر ابن عربي مسايل معنوي و باطني مانند خواب و رؤيا به اندازة مسايل عادي و ظاهري اهميت دارند و مستقيماً با درك او از عالم خيال ارتباط دارند . زيرا خيال در عرفان او كاركردهاي بسيار مهمي دارد . او جهان انديشة خود را با اتكاء بر عالم خيال بنا مي كند . خيال را غيرواقعي و بيهوده نمي داند بلكه داراي حقيقتي والا مي داند . اين بحث با انديشه وحدت وجود او نيز ارتباط دارد ، چرا كه او وجود را به پنج مرتبه يا عالم تقسيم مي كند : 1- حضرت ذات 2- حضرت عقول 3- حضرت ارواح 4- حضرت خيال (مثال) 5- حضرت حس ( ماده ) و حضرت خيال را واسطه بين عالم ارواح و ماده قرار مي دهد و صورت اشياء را به اين عالم متعلق مي داند و بجز اين عالم مثال مطلق ( مثال منفصل ) كه عالم واسطه است ، عالم مثال مقيد ( متصل ) هم وجود دارد كه منظور از آن قوة مخيلة انسان است كه مي تواند انسان را به آن عالم برساند زيرا هر چيزي كه در اين عالم است صورتي درعالم مثال دارد[1] و از آنجايي كه خواب و رؤيا در عالم خيال اتفاق مي افتد قبل از پرداختن به شرح عالم خيال و انواع خوابها و تعبير آنها ، لازم است به شرح                        « ارض الحقيقه » يا « ارض الواسعه » نيز پرداخته شود تا بتوانيم درك صحيحي از رؤياها داشته باشيم و غايت آمال ابن عربي از رؤيا را درك كنيم . زيرا ابن عربي در شرح آيه مباركه « يا عبادي الذي آمنوا انّ ارضي واسعة فاّياي فاعبدون » [2] مي گويد:           خلق از خاك يا طين كه حضرت آدم از آن خلق گشته ، همان ارض الحقيقه اي است كه شامل ارض الخيال مي شود . برزخي است كه تصور انسان كامل را شكل مي بخشد و آنرا با تمامي منظومة حقيقي آن ، چه صغير و چه كبير و چه الهي و چه بشري ، به تصور               در مي كشد . ارض مافوق طبيعي همان جائي است كه نه فقط اشياء در آن فاسد                 نمي شوند بلكه حيات جاودان دارند و در آنجا به گفت و شنود مشغولند ، اين همان ارض روحاني است كه ابدان با مواد ظريف و نامحسوسي شكل يافته اند . يعني آنگاه كه عقل لباس صورت در مي پوشد اين است دليل آنكه عارفان تنها با روح در آن وارد مي شوند و حجابهاي جسماني را در دنياي دون مادي متروك مي گذارند و بالاخره ارض كمال و تكميل است و چون نمايشي است كه تمام امور مرئي شخص خردمند در آن نمايان                مي شود ، همان جائي كه رؤيا به حقيقت مي پيوندد و نفوس براي دريافت رأي نهايي خداوند در انتظار به سر مي برند .

البته اين نحو از تصور ارباب عالم خيال تنها به ابن عربي منحصر نمي شود ، بلكه در ميان صوفيان شيعي نيز مي توان آن را ديد[3] . چرا كه هر كس را كه خداوند به تصرف خويش درآورد ، حضرت حق را در همه چيز مشاهده مي نمايد . خداوند از چنين فردي هرگز غائب نمي گردد . هر جا كه چنين فردي باشد ، همانجا « ارض الله واسعه » است . البته اين امر تا حدودي همان تجلي بدون صورت است كه اذهان و شعور معمولي قادر نيستند تا به ادراك امري كه فاقد صورت است نايل آيند . ولي آن دسته از افرادي كه مستظهربه معرفت الله مي باشند به مفاهيم مندرج در صورت نياز ندارند چون ايشان اين امور را بدون صورت مي فهمند .[4]

اكنون براي روشن شدن آن به بررسي عالم خيال مي پردازيم چرا كه اگر از ماهيت خيال غفلت كنيم اهميت بخش عمده اي از تعليمات عرفاني و ديني را از دست خواهيم داد .


عالم خيال:

جامي براي توضيح خيال منفصل و خيال مقيد، عالم مثال را بدينگونه شرح مي دهد
« بدانكه ميان عالم اجسام و عالم ارواح مجرده، عالم ديگري هست كه« برزخ» ناميده
 مي شود و اين آيه كريم به آن عالم اشاره دارد:« مرج البحرين يلتقيان بينهما برزخ لايبغيان». « دو دريا را روان و رها ساخت، تا به يكديگر برسند، ميانشان حايل و واسطه اي هست كه به يكديگر نياميزند و تعدي نكنند.» به اين معني كه ميان دو دريا كه عبارتند از عالم ارواح و عالم اجسام، برزخي قرار داد. يعني عالم مثال تا مانع تعدي و آميزش آنها به يكديگر گردد.[5] برزخ بايد بهره اي از هر دو طرف داشته باشد. لذا عالم مثال از آن جهت كه غيرمادي است، شبيه عالم ارواح است و از لحاظ داشتن صورت و شكل و مقدار، شبيه عالم اجسام. چون معاني از حضرت الهي فرود مي آيند، نخست در جهان مثال، يك صورت جسماني و حسي، همانند صورت خيالي ما
مي پذيرند، و سپس به عالم ملك فرود مي آيند، لذا جهان مثالي را« خيال منفصل» نيز
مي نامند.

همچنين هر يك از ارواح كليه و جزئيه، از عقول و نفوس مجرده و غيرمجرده، به حسب كمالات و درجاتشان، صورتي دارند در عالم مثال.

همينطور ارواح كلي انساني، پيش از ظهورشان در بدنها، با آن صورتها ظاهرند و مشهود ارباب شهود واقع مي گردند، و اكثر مكاشفات ارباب مكاشفه در مورد امور غيبي به اين عالم مربوط است. در اين عالم است كه افعال و اعمال نيك و بد انسان به شكلها و جسدهاي مناسب خود، در مي آيند. از آن عالم، هر انسان را بهره اي هست كه همان قوه خيالي اوست كه با آن خوابها و روياها را مي بيند. و آن را« خيال مقيد» مي نامند[6]. نسبت اين مقيد به مطلق، نسبت خانه ها، به خارج خانه ها است. با غيبت از عالم جسماني، نخستين روزنه غيبي كه به روي انسان گشوده مي شود. همين دريچه عالم مثال است. كه در اين عالم هر كسي به نسبت قوت و استعداد و صفاي باطن، مي تواند احوال بندگان را مشاهده كند. كسي كه حوادث يك سال بعد را مشاهده مي كند، نسبت به كسي كه تنها حوادث كمتر از يك سال را مي تواند ببيند، از استعداد قوي تري برخوردار است.[7]

قيصري مي گويد: خيال مقيد، قوه متخيله انسان است و حيوانات نيز اين مرتبه را واجدند. انسان در ادراكات خيالي، متصل بخيال مطلق مي شود و حقايق را بواسطه اتصال بعالم وسيع خيال كه لوح جميع حقايق است ادراك مي نمايد. ادراكات خيالي گاهي مطابق با واقع اند و گاهي تطابق بين دو عالم وجود ندارد. خيال مقيد انسان نسبت بعالم مثال كلي، نظير جداول كوچك است بنهر عظيمي، چه آنكه عالم مثال مطلق، منبع بزرگي است كه قواي خيالي افراد انسان به آن اتصال دارد. صحت خيال انسان و خواب هايي كه براي انسان حاصل مي گردد با صحت مجاز و اختلال قواي دماغي دخليت دارد و نسبت به نفوسي كه اتصال كامل بخيال دارند و بعد از خواب، اتصال باقي است. شدت اتصال قوت و صفاي خيال در صحت رويا مدخليت كامل دارد.[8]

خيال منفصل قائم به خويش و مستقل از نفوس جزئيه متخليه است. و خيال متصل قائم به نفوس جزئيه متخليه است.[9]

عالم مثال مقيد- يا عالم خيال- چيزي نيست جز آينه اي در عقل انساني كه صورت هاي عالم مثال مطلق در آن منعكس مي شود. پس مخيله قوه اي است كه انسان را به عالم مثال مرتبط مي كند و قوه اي نيست كه آنچه را وجود ندارد بيافريند يا فقط صورت موجود محسوس را در ذهن حاضر كند. البته گاه قوه مخيله صورت هايي را خلق مي كند كه در هيچ يك از عوالم پنجگانه( حضرات خمس) ما بازايي ندارد. چرا كه اين قوه در خواب و بيداري، همواره در حركت و نشاطي مستمر است. هر گاه حواس يا قواي ديگر روي آن اثر بگذارند، وظيفه حقيقي خود را گم مي كند و صورت هايي بدون مثال مي آ‏فريند. اما اگر كاملا از تاثير حواس و ساير قواي نفساني بركنار باشد و به آخرين درجه نشاط خود برسد- كه تنها در خواب رخ مي دهد- صورت هاي عالم مثالي در آن منعكس مي شود. همانگونه كه صورت اشياء در آينه و روياهاي صادق تحقق مي يابد.[10] پس لازم است كه رؤياها و تأويل آنها نيز بررسي شود .

روياها و تاويل و تعبير آنها

دغدغة اصلي ابن عربي پيوند شهودهاي انسان از يك سو با عالم خيال و از سوي ديگر با الهام الهي است . زيرا همة مفهوم مابعدالطبيعي خيال منوط به عالم مياني است . در اين عالم همة حقايق ذاتي وجود در صور خيال واقعي آشكار شده است . وقتي چيزي بر حواس يا عقل آشكار شده باشد ، نيازمند تأويل است زيرا حامل معنايي است كه فوق آن دادة صرف است و آن شيء را به رمز تبديل مي كند . يعني اين حقيقت رمزي مستلزم ادراك آن در مرتبة خيال فعال است .[11]

به همين دليل ابن عربي مخيله را قوه اي از قواي قلب مي شمارد. زيرا او مي گويد قلب كسي كه در خواب است- در حالي كه با عالم علوي پيوند خورده- شباهت بسيار به نهري آرام از آب زلال دارد كه صورت هاي تمام حقايق نوراني در آن بازتابيده مي شود، اما اين صورت ها چيزي نيست جز اشباح، سايه ها يا رموزي براي حقايقي كه در پشت آن صورت هاست.

از اين رو قايل است كه احلام و روياها را حتما بايد تاويل و تعبير كرد. پس ابراهيم در خواب چيزي جز رمز نديد. قوچ قرباني را ديد كه در نيروي خيالش به صورت فرزندش متمثل شده بود. او به هيچ وجه فرزندش را نديد ولي به خيالش آمد كه او را ديده است. روياي او صادق بود، يعني رمزي براي حقيقتي از حقايق بود كه مي بايست تاويل مي شد. اما ابراهيم آنچه را ديده بود تاويل نكرد و به ذبح فرزندش پرداخت و خداوند، قوچ را جايگزين او كرد. پس آنچه در عالم مثال وجود داشت و نيز آنچه ابراهيم در عالم محسوس بالفعل يافت همان قوچي بود كه قرباني شد. اما صورتي از آن در قوه خيال ابراهيم ظاهر شد و اين قوه آن را به شكل فرزندش درآورد. از اين رو مي گويد:« پس اين فدا مربوط به آن چيزي بود كه در ذهن ابراهيم(ع) واقع شد نه آنچه در نفس الامر و نزد خداوند بود.» دسته اي ديگر از احلام هست كه در آن ها حقايق اشيا مستقيما و بدون وساطت نيروي تخيل براي قلب انكشاف مي يابد. در چنين روياهايي هيچ گونه رمزي وجود ندارد و در نتيجه بي نياز از تاويل است.[12]براي داشتن اين تأويل ها ابتدا لازم است انواع خوابها بررسي شود كه بطور كلي مردم در قضيه رويا بر سه قسمند:

1-  قسمي از نفوس كه قلب آنها متصل بعالم حقايق موجود در عالم مثال نمي گردد و اگر هم احيانا اتصال پيدا نمايد، چون اين اتصال حال است و مقام نيست عارض و سريع الزوال است، و يا عود بمثال مطلق نمي نمايد و يا بكندي بر مي گردد.

2-  قسم دوم از مردم، گاهي صفاء قلب و فراغ از شواغل دارند و اتصالي به عالم مثال مطلق دارند، هر چه را كه اين قبيل از نفوس ادراك مي نمايند. حقايق منعكس بر قلوب آنها مي شود و از قلب بنحو شعاع منعكس مي شود. در اين صورت اگر اختلالي در قواي دماغي پيدا نشود و اگر جهاتي مربوط با عوجاج نفس در اين قبيل از نفوس رخ ندهد و اگر حديث نفس[ مانند خوابهاي فاسد] دخالت در رويا نداشته باشد، و اگر هيئت دماغ صحيح و مزاج مستقيم باشد. رويا از جانب حق است و احتياج به تاويل ندارد [13]زيرا عكس، عكسي است كه به صورت اصل ظاهر شده و بيشتر خوابهاي پيامبران اينچنين بوده است.[14]

3-  قسم سوم: كساني هستند كه قلوبشان مستوي حق است و اموري از خارج در آن منطبق نمي شود، بلكه قلب آنها منبع حقايق و انطباق صور موجود درمثال است، خيال به صورت مناسبي صور را در مقام رويايي مي يابد و احتياج به تعبير دارد.[15] كسي كه در مسير خيال و مقام اتصال بعالم مثال مطلق بنحوي اتصال پيدا نمايد كه جهات خارجي او را از اين اتصال منحرف ننمايد و منغمر در اين اتصال و شهود گردد، حقايق را در خيال مطلق ادراك مي نمايد، و چه بسا از اين عالم بالاتر رفته و در ديار مجردات تام و ارواح عاليه سير و سياحت نموده و بر جمله يي از حقايق اشراف حاصل مي نمايد و در مقام رجوع به كثرت و قوس نزول مدركات او حقايقي صافي و تام و تمام خواهد بود.

بهمين جهت پيامبر(ص) فرمورد:« اصدقكم روياء اصدقكم حديثا.»

و در موردي فرموده است:« الرويا ثلاث، رويا من الله، رويا تجري من الشياطين و رويا مما حدث المرء نفسه.»

روياي ناشي از حق متوقف بر تهيأ و آمادگي نفس و حصول استعداد تامي است كه منشا صفاء محل و طهارت نفس مي باشد.

خوابهاي شيطاني، ناشي از انحرافات مزاجي و كدورات نفساني است. خوابهائي كه از حديث نفس حاصل مي شود، نتيجه آثار صفاتي است كه از حيثت حكم غلبه دارد و طرف ديگر حالات نفساني مقهور واقع شده است . [16] ابن عربي در رساله الانوار نيز ميان وارد روحاني و شيطاني فرق قائل شده و مي گويد: « فرق ميان واردي كه از فرشته باشد و واردي كه آتش( شيطاني) باشد آن است كه چون از فرشته آيد در دل تو خنكي و ذوق فرود آيد. اما اگر شيطاني بود اعضاي تو بلرزد و درد و الم پديد آيد و خبط و حيرت پيدا شود، پس خود را نگاه دار».[17]

انواع خوابها و تعبير آنها از نظر پيامبر(ص)

چنانچه پيامبر(ص) در حديثي فرمود خواب ديدن بر سه نوع است:

1-  خواب ديدني از جانب خداست و آن، خواب ديدني كه ظهور حكم آن بستگي به آمادگي و استعداد معتدل و پاكي محل و پاكيزگي نفس دارد تا آنكه صاحبش بتواند آنچه از آگاهانيدنهاي الهي و آشكار شدنهاي روحاني و معنوي كه به او مي رسد به واسطه صورتهاي مثالي دريافت نمايد.

2-  خواب ديدني است كه از انباز كردن شيطان و مجراي اوست و آن نتيجه انحرافات مزاجي و تيرگيهاي نفساني و تباهي كيفيت مغزي و امثال اينهاست.

3-  خواب ديدني است كه از با خود سخن گفتن شخص است. و اين آثار صفاتي است كه از جهت حكم بر نفس خواب بيننده- در حال ديدنش- غالب است. چنين خواب ديدن و اثر حال غالب نيز چيزي است كه خواب بيننده بدان متلبس مي شود.3

و بدان كه از قوي ترين سببها كه موجب مي شود خواب بيننده بر حقيقت آنچه كه
مي بيند، آگاهي يابد. يك جهت كردن توجه و تمام همت و عزم و ميلش را به روي گردانيدن از تمامي احكام كثرت و بيكار كردن تصرفات گوناگونش را براي آرامش يافتن شعور نفساني، از آن سوي پرده و حجاب طبيعت است. براي اينكه، آرامش يافتن، بستگي به روي گردانيدن پايدار از احكام كثرت دارد.

و اما اصول صورتهايي كه براي خواب بيننده- از آن جهت كه هستند نه از جهت
معاني شان- تمثل مي يابد، آنها اشياء و موجوداتي هستند كه در عالم حس و بيداري با آنها مصاحب و همدم بوده و آثار صفات و احوالي است كه در آن وقت بر وي غالب و چيره است. زيرا اين امور آميزشها و تداخلاتي طبيعي و عقلي و معنوي بر يكديگر دارند. و اين آميزش آنها با يكديگر داراي احكامي است كه در صورت تمثيل قرار مي گيرد و ظاهر مي شوند. و البته به حسب درجات اعتدال و انحراف طبيعي و معنوي كه اختصاص به صفات و حالات و دانشها و گرايشها دارد- زشت و زيبا- ظاهر مي شوند. و آخرين نفس بيداري را كه پس از آن خواب است سلطنت و غلبه اي قوي مي باشد به حسب آنچه كه باطن در آن زمان توجه داشته و بدان فرو رفته است. و اگر باطن به چيزي فرو نرفته باشد و بكلي از خواطر و تعلقات و از خاصيات افعال و صفاتي كه زمانش به شخص نزديك است، خالي باشد. اين سببي ياري دهنده است براي آگاهي بيشتر و درستي نقش آنچه كه خواب بيننده در باطن خود بر آن اطلاع يافته است.[18]

بنابراين تعبير كننده خواب، وقتي از كسي كه خواب را ديده و تعبيرش را- بواسطه علم نداشتن بدانچه كه ديده و مقصود از اين صورتهايي تمثيل يافته براي او[ در خواب] چيست- سوال كند. اگر معبر شناسايي كامل به تعبير و مواضع خواب ديدن داشته باشد. خواب را در خيال خود مي فرستد و چون فرستاد، سيرش مي دهد تا آنكه وارد عالم مثالش مي نمايد. آنگاه نسبت اين خواب را از عالم مثال مي فهمد و بدان نسبت، استدلال بر خواب و آنچه كه خواب در بر دارد مي كند و بلكه به عالم ارواح و عوالم پس از آن خواب را گذر مي دهد تا آنكه بر كاري كه ابداء آن- در اين صورت تمثيل يافته بدان- هدف بوده آگاهي مي يابد و از مقصود خبر مي دهد. و اين خبر دادن« تعبير» ناميده
مي شود.

و آنچه از پراكندگي در خواب بيابد كه منتهي به عدم مطابقت بين معني مقصود و بين صورت تمثيل يافته مي شود، خواهد دانست كه آن بدليل تيرگي درون خواب بيننده و انحراف مزاج و تباهي كيفيت مغزي و آشفتگي حالات حسي اوست. مانند دروغ گفتن و بدرفتاري و فرو رفتن در كار پستي كه تمام اوقات و حالات نيك او صرف آن گردد. بطوريكه حكم صفات و حالات نيك او در راه آن صفت غالب بر او نابود و مستهلك شود. و اگر بر عكس شود، كار نيز برعكس مي گردد. چنانچه رسول اكرم(ص) فرمود:« راستگوترين شما، راست خواب بيننده ترين شماست[19] چنانكه يوسف (ع) بهترين نمونة آن است .

روياي يوسف(ع)

قرآن كريم درباره روياي يوسف(ع) مي گويد:

« اذ قال يوسف لابيه يا ابت اني رايت احد عشر كوكبا والشمس و القمر رايتهم لي ساجدين»(يوسف، آيه 4)

يوسف در كودكي يازده ستاره و خورشيد و ماه را ديد كه در برابر او تعظيم مي كنند. در نزد ابن عربي اين امري است كه در خيال يوسف رخ داد. يوسف در خيال خود برادرانش را در شكل ستارگان، پدرش را در هيبت خورشيد و مادرش را در صورت ماه ديد. سالها بعد، هنگامي كه يوسف شاهزاده اي پرقدرت در مصر بود برادرانش در برابر او به سجده افتادند. يوسف در آن هنگام به خود گفت: اين تاويل روياي پيشين من است. پروردگارم آنرا صادق گردانيد.« … و قال يا ابت هذا تاويل روياي من قبل قد جعلها ربي حقا»(يوسف، آيه 99)

در نظر ابن عربي نكته اصلي در اين جمله قرار دارد.« پروردگارم آنرا صادق گردانيد» معناي اين جمله آن است كه خداوند آنچه را در گذشته به صورت خيال بود در اين جهان محسوس ظاهر ساخت. اين بدان مفهوم است كه در ادراك يوسف تحقق آنچه را كه قبلا در رويا ديده بود به شكل محسوس، نهايي ترين تحقق است. او گمان برد كه چيزها قلمرو رويا را ترك گفته و به سطح« حقيقت» رسيده اند.

در مقابل، ابن عربي مي گويد در خصوص« محسوس بودن» اختلافي ميان رويا و حقيقت وجود ندارد. آنچه را يوسف در خواب ديد از همان ابتدا محسوس بود زيرا كه كار تخيل پديد آوردن اشياء محسوس است و نه چيز ديگر.[20]

از نظر ابن عربي نظر محمد(ص) درباره اين حديث كه مي فرمايد« مردم در خوابند و چون بميرند بيدار مي شوند»[21] از روياي يوسف(ع) عمق بيشتري دارد. اگر بخواهيم از جايگاه محمد(ص) به مساله بنگريم بيان زير تفسير درستي مي باشد از آنچه بر يوسف در رويايش رفته است، انسان بايد از اينجا آغاز كند كه حيات، خود يك روياست. در اين روياي بزرگ كه زندگي اوست و خود يوسف از آن ناآگاه است وي يك روياي خاص(روياي ستارگان) را مي بيند. او از اين روياي خاص بيدار مي شود. به عبارت ديگر او در روياي بزرگ خود مي بيند كه از رويا بيدار شده است. آنگاه او به تاويل آن روياي خاص( ستارگان= برادرانش) مي پردازد. در حقيقت اين هنوز استمرار آن روياي بزرگ است. او در رويا مي بيند كه روياي خود را تاويل مي كند. آنگاه واقعه اي را كه او تاويل مي كند به عنوان امري محسوس صدق مي يابد. از اين جا يوسف گمان مي كند كه تاويل او تحقق يافته و رويايش قطعا به پايان رسيده است. او گمان مي كند كه اينك به طور كامل خارج از روياي خود قرار گرفته، در حالي كه در حقيقت او هنوز در حال رويا ديدن است.[22]

ابن عربي مي گويد: از آنجا كه دنياي عرضي در حقيقت جز رويايي نيست- گرچه مردم عادي از رويا بودن آن آگاه نيستند- پيامبري كه نهادهاي غيرعادي را در بحبوحه اين زمينه رويايي ادراك كند بايد با كسي مقايسه شود كه در روياي خود مي بيند كه در حال رويا ديدن است.

اين عميق ترين فهم وضعيتي است كه بسياري از مردم بدان دسترسي ندارند زيرا كه ايشان معمولا معتقدند كه جهان به لحاظ مادي ملموس است. ايشان متوجه گوهر نمادين آن نيستند. حتي خود پيامبران- نه همه آنها- درك واضحي از اين ندارند. اين سري ژرف از هستي است كه تنها در دسترس يك انسان كامل نظير محمد(ص) است.[23]

فرق محمد(ص) و يوسف(ع) در تعبير خواب

براساس تفسير پيامبر (ص) از خواب مي توان گفت كه بودن انسان در اين عالم رؤياست نه در آن عالم . پس سراسر زندگاني انسانها در عالم ماده ، خواب و رؤياست . قطع ارتباط آنها با اين عامل و متصل شدنشان به عالم مثال را مي توان به بيدار شدن و رسيدن آنها به عالم حقيقي تعبير كرد . معناي حديث « انسان ها در خوابند، هنگاميكه مي ميرند بيدار            مي شوند » همين است . ارواحي كه در زمان خواب به طور موقت به عالم مثال مي رسند، پس از مرگ به عالم ارواح باز مي گردند ، كه تحقق اين عالم ارواح ، از عالم مثال هم بيشتر است و تحقق در عالم مثال كمتر و در عالم مادي بسيار اندك است . به همين دليل صورت اشياء و وقايعي كه در اين عالم مشاهده مي كنيم ، خيال اندر خيال اند .[24] و مانند يك رؤياي خيالي به تعبير محتاج اند تا به حقيقت آن برسيم . چنانكه ابن عربي مي گويد: « عالم متوهّم است و وجود حقيقي ندارد  . معناي خيال همين است يعني به خيال تو            مي آيد كه عالم امري مستقل و قائم به خود و خارج از حق است و حال آنكه چنين نيست ... پس بدان كه تو خيالي . جميع آنچه را درك مي كني و غير از خود مي داني نيز خيال است . پس همة هستي خيال اندر خيال است . وجود حقيقي فقط خداست . آن هم از حيث ذات و عينش نه از حيث اسمائش » .[25]

 از اينجاست كه فرق ميان عمق درك محمد(ص) از يوسف(ع) روشن مي گردد كه كاشاني آنرا بدينگونه شرح مي دهد.

« فرق ميان ادراك محمد(ص) و ادراك يوسف(ع) آن است كه يوسف صورت خارجيه حسيه را حق قرار داد در صورتي كه آن صورت در خيال نبود مگر محسوس. زيرا كه خيال غير از محسوسات عرضه نمي دارد. زيرا كه خيال گنجينه محسوسات است و در آن جز صورت محسوس نيست، گر چه درين صورت حس ناشدني است. ليكن محمد(ص) صورت خارجي حسي را نيز خيالي بلكه خيال در خيال شمرد. اين از آن جهت بود كه او حيات دنيوي را خواب دانست و حق متجلي به حقيقت و هويت خود در آن را، يعني در صورت حسي كه پس از بيداري از اين حيات- كه خود خواب غفلت پس از مرگ از آن( حيات) بواسطه فناي في الله است- در آن تجلي مي يابد حق دانست.[26] اكنون به بررسي رؤياهاي پيامبري ديگر چون ابراهيم (ع) مي پردازيم .

در روياي ابراهيم(ع) ذبيح اسحاق(ع) است يا اسماعيل(ع):

ابن عربي معتقد است كه اسحاق همان فرزندي است كه ابراهيم(ع) در خواب ديد كه بايد او را قرباني كند. سپس خداوند ذبحي عظيم را جايگزين او كرد. البته ابن عربي يكي از كسان بسيار اندك از مسلمانان است كه چنين عقيده اي دارد.

اما جمهور مفسران برآنند كه فرزند مذكور در اين قصه اسماعيل(ع) است نه اسحاق و براي اثبات آن، قول پيامبر(ص) را شاهد مي آورند كه بيان داشت.« من فرزند دو ذبيحم» كه مراد آن حضرت، يكي پدرش عبدالله است كه وقتي پدر او عبدالمطلب خواست به نذر خود وفا كند. در ميان فرزندانش قرعه به نام عبدالله افتاد و پدر ديگر، اسماعيل(ع) است كه عرب او را پدر همه اعراب مي شمارد.[27]

قرآن در سوره صافات آيات 82-111 نام خاصي را ذكر نمي كند وقتي مي فرمايد:

« ان من شيعته لابراهيم، اذ جاء ربه بقلب سليم، و قال اني ذاهب الي ربي سيهدين، رب هب لي من الصالحين، فبشر ناه بغلام حليم، فلما بلغ معه السعي قال يا بني اني اري في المنام اني اذبحك فانظر ماذا تري قال يا ابت افعل ما تومر ستجدني ان شاء الله من الصابرين، فلما اسلما و تله للجبين. و ناديناه ان يا ابراهيم. قد صدقت الرويا انا كذلك نجزي المحسنين. ان هذا لهو البلاء المبين. و فديناه بذبح عظيم. و تركنا عليه في الآخرين. سلام علي ابراهيم. كذلك نجزي المحسنين. انه من عبادنا المومنين. و بشرناه باسحاق نبيا من الصالحين ».

« از پيروان نوح(ع) ابراهيم خليل بود. كه آن ابراهيم با قلب سليم. بجانب پروردگارش آمده ……… و گفت من بسوي پروردگارم مي روم هدايتم مي كند. پروردگارا از صالحين به من عطا فرما. پس مژده پسر بردباري به او داديم. آنگاه كه بالغ شد با او بسعي شتافت. ابراهيم گفت اي فرزند عزيزم من در عالم خواب چنين ديدم كه تو را قرباني            مي كنم. در اين چه نظريست، جواب داد اي پدر هر چه ماموري انجام ده كه انشاء الله مرا از بندگان باصبر و شكيبا خواهي يافت. پس چون هر دو تسليم گشتند و او را براي كشتن به روي در افكند. ما در آن حال خطاب كرديم كه اي ابراهيم تو ماموريت عالم رويا را انجام دادي ما نيكوكاران را چنين پاداش مي دهيم. اين ابتلا همان امتحاني است كه حقيقت حال اهل ايمان را روشن مي كند. و بر او ذبيح بزرگي فدا ساختيم. و ثناي او را در امتهاي بعدي واگذارديم. سلام و تحيت خدا بر ابراهيم باد. ما نيكوكاران را اينچنين پاداش نيكو مي دهيم. زيرا او از بندگان با ايمان بوده. و باز مژده فرزندش اسحاق را كه پيغمبري از صالحان است را به او داديم».[28]

صائن الدين علي بن محمد تركه مي گويد ظاهر اينكه اين فص بنام اسحاق نام گذاري شده و آوردن اين داستان كه ابراهيم فرزندش را قرباني كرده و در آخر به نبوت اسحاق بشارت داده شده، همگي دلالت بر اسحاق دارد. ولي اين خلاف آن است كه از روايات پيامبر و اهل بيت و تفاسير قرآن بدست مي آيد. زيرا مسئله بشارت به اسحاق(ع) بعد از تمام شدن مساله ذبح و فداست. و اينكه برخي از شرّاح فصوص مانند قيصري نيز دچار اين اشتباه شده اند. گويا كه اجازه مي دهند تا اين نسبت اشتباه را از ابن عربي رفع كنند و نعوذ بالله به پيامبر نسبت دهند.[29]

امام خميني نيز در تعليقيه خود بر فصوص به اين مطلب پرداخته و مي گويد ابن عربي معذور است كه فدا را اسحاق گرفته، زيرا چنانچه خودش در اول كتاب آورده با توجه به كشف او در عالم مكاشفه و ديدن اسحاق در عين ثابته، او مامور به اين تفسير است، گرچه اقتضاء اين معني در عالم ملك بخاطر عبوديت و فناي تام در اسماعيل(ع) ظهور يافت. مرحوم شاه آبادي نيز اينرا بيان مي كند و مي گويد اين مكاشفه صحيح است ولي اينكه در عالم ملك ظهور نيافت يا بدليل قدرت عين ثابته اسماعيل(ع) است يا مانعي ديگر وجود داشته است. و به سخن ابن عربي اشكال مي گيرد كه آنرا در عالم ملك به اسحاق نسبت داده است. و امام خميني نيز اين اشكال مرحوم شاه آبادي را تصديق
مي كند. و سپس شاه آبادي مي گويد: ممكن است كه كشف ابراهيم(ع) صحيح باشد اما خيال هنگاميكه مشوب باشد. يعني، مجرد از لباس در عالم خيال بصورت اسحاق براي او تمثل يافت. پس مكاشفات مجرد از صورت واقع مي شوند وليكن خيال آنرا با هر لباسي كه مناسب باشد، ظاهر مي نمايد و مأنوسات و اعتقادات در اين ظهور دخالت زيادي دارند.[30]

و خوارزمي نيز در شرح فصوص اين مطلب را اينگونه شرح مي دهد« ففداه ربه من و هم ابراهيم بالذبح العظيم الذي هو تعبير روياه عندالله و هو لا يشعر».

پس فدا داد پروردگار او به ذبح عظيم از جهت وهم ابراهيم، يعني حضرت الهي به فيض فضل نامتناهي اظهار مراد خويش كرد كه ذبح عظيم بود كه خيال ابراهيم به مشاركت وهم به صورت اسحاق تصوير كرده بود و عدم شعور ابراهيم بر مراد الله از جهت مسابقت ذهن او به سوي آنچه معتاد شده بود از رويت در عالم مثال ناشي شد. و چون وهم را مدخل عظيم است در هر چه حالت منام مشاهده كرده مي آيد چه وهم سلطان است در ادراك معاني جزئيه.[31]

قيصري نيز مي گويد:« ظاهر قرآن دلالت بر آن دارد كه روياي ابراهيم(ع) در ذبح فرزند متوجه اسماعيل(ع) است نه اسحاق اما اينكه مانند ابن عربي اسحاق را ذبيح مي داند براي آن است كه شيخ مامور به نقل اين كتاب است و معذور[32] اما جلال الدين آشتياني             مي گويد:« بعضي از ارباب معرفت گفته اند ابن عربي در مقام اتصال به تعين ثاني، مطابق ظاهر قرآن مشاهده كرد كه فداء از اسماعيل است ولي در مقام تنزيل مشاهده او در مرتبه خيال و وهم. امر بر او مشتبه شد و اتفاق افتاد آنچه كه اتفاق افتاد( يعني اسحاق ذبيح گرديد). اتباع شيخ با تصديق اين حقيقت كه ابراهيم مامور به ذبح اسماعيل بود نه اسحاق(ع). گفته اند شيخ مامور و معذور است چه آنكه آنچه را در اين كتاب اظهار نموده است به امر رسول الله(ص) است.[33]

« سپس استاد آشتياني مي گويد:« اين كه مي گويند شيخ مامور است و معذور، سخني خالي از تحصيل است و قابل اعتنا نيست. سپس مي افزايد: در كتاب فصوص مواردي هست قابل نقض و اشكال كه توجيه و تصحيح پذير نيست. اينكه بگوييم شيخ مامور است و معذور، جز اين نيست كه خبط و اشتباه را به خدا و رسول خدا نسبت دهيم. مخصوصا كه ياد آور شديم كه ابن عربي در سر آغاز كتابش صريحا گفته است كه اين رسول يا خداست كه اين كتاب را بر خيال يا قلب او القا كرده است .[34]

سپس استاد آشتياني مي گويد:« معناي كلام حق در اين مقام آن است كه جناب ابراهيم مامور شد به ذبح اسماعيل(ع)، چه آنكه در منام ديد كه به ذبح فرزند خود مشغول است بمعني انه مباشر للذبح.

فرزند خود را اعلام فرمود:« اني اري في المنام اني اذبحك» فرزند تسليم امر حق شد و گفت:« اي پدر انشاء الله مرا از صابران و مطيعان حق مي بيني». آنچه ابراهيم در خواب ديد در بيداري به وقوع پيوست. پدر و فرزند تسليم امر حق گرديدند. پس مقصود از امتحان حاصل شد، چه آنكه تمام مقدمات ذبح فراهم گرديد.

اما آنكه چرا حضرت ابراهيم(ع) كه صاحب مقام تمكين و دعوت بود و اتصال به اعيان ثابته و صور قدريه داشت، مشاهده ننمودكه امرالهي صادرشده جهت اختباروامتحان است.

جواب آنكه علم به اين نوع از حقايق قبل از وقوع اختصاص به حق دارد و از علوم و حقايقي است كه خداوند براي خودش برگزيده است.[35]

 

چرا ابراهيم(ع) خوابش را تعبير نكرد:

ابراهيم(ع) در خواب چيزي جز رمز نديد. قوچ قرباني را ديد كه در نيروي خيالش به صورت فرزندش متمثل شده بود. او به هيچ وجه فرزندش را نديد ولي به خيالش آمد كه او را ديده است. و مي بايست تاويل مي شد. اما ابراهيم آنچه را ديده بود تاويل نكرد و به ذبح فرزندش پرداخت و خداوند قوچ را جايگزين او كرد.[36]

زيرا براي دلش صفا و آسودگي از مشغوليات مادي حاصل شده بود و از راه خيالش نيز اتصال به عالم مثال مطلق حاصل شده بود. بنابراين هر چه كه نفسش در آن وقت آن را ادراك نمود همان به صورت انعكاس شعاعي به قلبش منعكس شد و از قلب هم به مغز منتقل گشت و در آن نقش گذاشت. و چون خوابش از حديث نفس خالي بود و داراي صحت و سلامت مغز نيز بود. پس آن خواب از جانب خداوند بود و نيازي به تعبير نداشت. لذا ابراهيم(ع) خواب خويش را تعبير نكرد و به آن عمل نمود. زيرا هر كس كه دلش قرارگاه حق تعالي گردد اصولا امر خارجي در قلبش نقش نمي گذارد بلكه منبع و كانون قلب اوست و نقش پذيري اول در مغز است و چون حضرت خليل(ع) خو به خواب بدون تعبير داشت و حق تعالي خواست كه او را به تمام كسي كه حق متعال قلبش را فرا گرفته است انتقال دهد، و نقش آنچه كه از قلب الهي او برخاسته و به مغزش رسيده[ هر دو] يك نقش بوده است. لذا بصورت اصلي ظاهر نگشت و نيار به تاويل و تعبيري دارد كه بيانگر حقيقت امر است، كه مقصود از اين نقش به صورت تعينش- يعني تعين روحاني- در عالم بالا و عوالم عقول و نفوس، و يا كيفيت برخاستنش از قلب متوحد الكثره به صفت احديت جمع است [37]به اين دليل است كه ابن عربي مي گويد:« پس اين فديه مربوط به آن چيزي بود كه در ذهن ابراهيم(ع) واقع شد نه آنچه در نفس الامر و نزد خداوند بود».[38]

و خداوند در هنگام نداي ابراهيم(ع) گفت:« ان يا ابراهيم قد صدقت الرويا» اي ابراهيم تصديق كردي روياي خود را و آنچه در خواب ديدي صادق شمردي، و نگفت كه صادق بودي در رويا و نفرمود كه آنچه ديدي ذبح مي كردي عين فرزند تو بود.[39]

ابراهيم به اين خاطر خواب خود را تعبير نكرد كه چون انبياء اگر مشاهده امور در عالم مثال مطلق كنند، مطابق واقع است. و ابراهيم(ع) نيز گمان كرد مشاهده او در عالم خيال مطلق است و گمان كرد كه وحي است چون بعضي انبياء را وحي بصورت خواب است، پس تعبير خواب نكرد [40]ايزوتسو مي گويد: رؤيا مادامي كه تاويل نشود فاقد اهميت است و داستان ابراهيم(ع) را مي آورد و مي گويد: در حقيقت اين يك رمزي بود براي اولين نهاد يك سنت مهم مذهبي، يعني ذبح يك حيوان قرباني در قربانگاه و از آنجا كه اين سنت خود در نهايت رمز قرباني كردن نفس از سوي انسان بود شهود ابراهيم مي بايد به عنوان صورت محسوس و عرضي اين واقعه روحاني تاويل مي شد. ليكن ابراهيم آن را تاويل نكرد. بلكه او مي خواست فرزندش را قرباني كند.

ايزوتسو پس از آوردن ترجمه متن فصوص چنين ادامه مي دهد كه ابراهيم يك پيامبر بود و مردي در جايگاه رفيع نبوت قرار دارد بايد( نظرا) بداند كه روياي صادقه نمادي از يك رخداد است كه به حضرت حقايق عالي تر تعلق دارد. با اين حال ابراهيم در عمل فراموش كرد كه رويايش را تعبير كند. اگر پيامبران اينگونه باشند چگونه از مردم عادي انتظار          مي رود كه روياها و شهودهاي خودشان را به درستي تعبير كنند. ليكن اين طبيعي است كه يك انسان عادي نبيند كه رخدادي كه در- به اصطلاح حقيقت رخ مي دهد رمزي از يك واقعيت است كه نماينده حضرت عالي تر مثال است. چگونه يك انسان مي تواند اين استطاعت را در خور بپروراند كه اشياء را بصورت نمادي ببيند؟ او چه بايد بكند تا حجاب مادي كه اشياء را مي پوشاند زدوده شود و حقايق ماوراي آن رخ نمايد؟

در ارتباط با اين پرسش ابن عربي در مقطعي از فصوص به شيوه اي بسيار جالب اشاره       مي كند.، ابزار، راه نظم و راه ممارست براي پروريدن چيزي است كه او آن را« عين البصيره» مي نامند. آن راهي است كه تبدل دروني انسان را ممكن مي سازد.

ابن عربي تبدل دروني انسان را بعنوان انتقال او از نشئه دنيوي به نشئه اخروي توضيح           مي دهد. شان دنيا شاني است كه مردم طبيعتا در آن به سر مي برند. اين شان غالبا اينگونه توصيف شدني است كه انسان در حالت طبيعي كاملا سخت تحت تسلط بدنش قرار دارد و نشاط و فعاليت ذهن او محدود به تركيب اعضاي جسمي اوست. در چنين شرايطي حتي اگر بكوشد تا چيزي را فهميده حقيقت آن را درك كند، آن شي نمي تواند به ذهن راه يابد مگر به گونه اي كاملاً بي قواره. اين حالتي است كه انسان در آن كاملا محجوب از حقايق گوهري اشياء است.

براي فرار از اين حالت، ابن عربي قائل است كه انسان بايد شخصا تجربه هاي                الياسي- ادريس را دوباره انجام دهد و در درون خود داستان روحي آن تبديل دروني را كه اين دو نام، نماد آنند باز سازد.[41]

چند نمونه از روياهاي تعبير شده

1-  پيامبر(ص) در خواب ديد كه قدح شيري آوردند. فرمود: از آن شير خوردم تا اينكه از انگشتانم آب خارج شد. گفتند: يا رسول الله چه تاويل مي فرمائيد. فرمود: به علم تاويل مي كنم.[42] اين را از رؤياهايي مي دانند كه حقيقت نماست نه حقيقت پس نياز به تعبير دارد .[43]

2-   ابن عباس از قول ابوهريره نقل مي كند كه مردي نزد پيامبر(ص) آمد و گفت كه من شب ابري را ديدم كه از آن روغن و عسل مي باريد و خلق را مي ديدم كه بعضي از آن به كف بيش بر مي گرفتند و بعضي كم. و ريسماني را ديدم كه از آسمان تا زمين آويخته شده بود و اي پيامبر شما را ديدم كه دست به آن ريسمان گرفتيد و به آسمان رفتيد. بعد از شما دو نفر ديگر برگرفتند و به آسمان رفتند تا اينكه نفر سوم كه ريسمان را برگرفت آن ريسمان قطع شد. براي او نيز وصل كرده شد تا اينكه او نيز به آسمان رفت. ابوبكر گفت اي رسول خدا. پدر و مادرم فدايت باد. اجازه مي دهيد من اين خواب را تعبير نمايم. پيامبر(ص) اجازه فرمود.

ابوبكر گفت: آن ابر، اسلام است. روغن و عسل، شيريني خواندن قرآن و معارف قرآني است. اينكه بعضي كم و بيش از آن كف ها بر مي گرفتند. درجات مختلف مردم در استفاده از حقايق معارف قرآن است.

و كشيده شدن آن ريسمان از آسمان بر زمين: رمز بر حق بودن شماست يا رسول الله. بالا رفتن شما از ريسمان به آسمان رمز عالي شدن مقام شماست. و برگفتن ديگران نيز همچنين. سپس گفت اي رسول خدا در اين تعبير راه صواب را رفتم يا خطا كردم.

پيامبر(ص) فرمود:« اصبت بعضا و اخطات بعضا.»

ابوبكر رسول خدا را سوگند داد كه مرا خبردار ساز كه خطاي من در اين تعبير كدام است. پيامبر(ص) فرمود:« لا تقسم» سوگند نده؟!.[44]

روياي امام حسين(ع)

ابن قولويه با سند خويش از امام صادق(ع) روايت مي كند:

چون حسين بن علي(ع) بر منطقه عقبه البطن فراز آمد، به ياران خود فرمود: يقينا كشته خواهم شد. گفتند: چرا يا ابا عبدالله! فرمود: در خواب ديده ام. گفتند: چه خوابي؟ فرمود: خواب ديدم كه سگهايي مرا مي درند و سرسخت ترين آنها سگي است لك و پيس دار.[45]

علت زود و يا دير تعبير شدن خوابها

به تاخير افتادن حكم خوابها، دليل بر بلندي مقام نفس است. زيرا آنچه را كه در عوالم عالي و مافوق و نزديك به حضرت علم و عالم معاني مجرد[ مفارقات عقلي] است در
مي يابد. پس ناگزير از فاصله اي زماني است كه بين زمان آگاهي[ خواب ديدن] و زمان ظهور حكم كه آگاهي بر آن در عالم حس واقع خواهد شد- البته به مقدار درنگ آن امر در هر آسماني كه اقتضا دارد- تا آنكه رنگ حكم آن[ مرتبه] را يافته و بهره خويش را از آن فلك و آنچه در آن است دريافت دارد. سپس فرود آمده و به فلكي كه پايين تر از آن است و همين طور تا آخرين فلك- براي تمامي يافتن و همراهي كردن با قواي آنچه كه بر او مي گذرد- گذر مي كند. زيرا هر پديده و امري كه در آن جهان ظهور مي يابد، از زمان جدا شدن معنوي اش از مقام قلم اعلا و لوح محفوظ و اتصالش به عرش و سپس كرسي و بعد در هر آسمان، داراي منزل و مقامي است كه بايد از آن گذر نمايد.

و سرعت تحقق حكم خواب، دليل بر ضعف و سستي نفس ناطقه خواب بيننده است، اگر چه صافي و پاك باشد. زيرا قدرت بر بالا رفتن و ترقي بيشتر ندارد تا آنكه صورت امور موجود را كه وقوعشان در عوالم بالا مقدّر شده است، دريابد. بلكه نهايت بالا رفتنش در موقع روي گردانيدن از نيازهاي بدني و سرگرميهاي دنيايي، فضاي بين زمين و فلك اول است. از اين روي به همين مقدار از پاكي و صفايي كه دارد بهره مند شده و برخي از مقدرات و پيش آمدها را كه در درون فضا[ تا رسيدنشان به كره خاكي] هست و ظهورشان مدت چنداني ندارد، ادراك مي نمايد و اين، حال اهل بدايت و سالكان تازه كار است.[46]

 

والسلام

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فهرست منابع

1-   ابن عربي ، سليمان اولوداغ ، ترجمه داوود وفايي ، نشر مركز ، 1384

2-   ابن عربي ، سفر بي بازگشت ، كلود عدّاس ، ترجمه فريد الدين رادمهر ، انتشارات نيلوفر ، 1382

3-   تعليقات علي شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، آيت الله الامام خميني انتشارات پاسدار اسلام، رمضان 1406

4-   تخيل خلاق درعرفان ابن عربي ، هانري كربن ، ترجمه دكتر انشاء الله رحمتي ، انتشارات جامي ، 1384

5-   رساله الانوار، محيي الدين ابن عربي، تصحيح نجيب مايل هروي، انتشارات مولي 1382

6-   رسائل ابن عربي، محمد شهاب الدين العزيي، بيروت، 1997

7-   شرح مقدمه قيصري بر فصوص الحكم ابن عربي، جلال الدين آشتياني ، انتشارات اميركبير ، 1370

8-   شرحي بر فصوص الحكم محيي الدين بن عربي، ابوالعلاء عفيفي، ترجمه نصرالله حكمت ، انتشارات الهام ، 1380

9-  شرح فصوص الحكم محيي الدين بن عربي، خواجه محمد پارسا، تصحيح دكتر جليل مسگرنژاد ، نشر دانشگاهي تهران ، 1366

10-     شرح فصوص الحكم محيي الدين بن عربي، حسين خوارزمي، تحقيق حسن زاده آملي، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي ، 1379

11-     شرح فصوص الحكم محيي الدين بن عربي، داود قيصري ، بكوشش سيد جلال آشتياني، انتشارات علمي و فرهنگي ، 1375

12-         شرح فصوص الحكم محيي الدين بن عربي، صائن الدين علي بن محمد تركه، انتشارات بيدار ، 1378  

13-         شرح فصوص الحكم محيي الدين بن عربي داود قيصري ، تصحيح محمد حسن ساعدي ، انوارالهدي ، 1416

14-         شرح نقش الفصوص محيي الدين ابن عربي ، دكتر عبدالرضا مظاهري ، انتشارات خورشيد باران ، 1385

15-         صوفيسم و تائوئيسم، توشيهيكو ايزوتسو، ترجمه دكتر مجمد جواد گوهري، انتشارات روزنه، 1379

16-         الطريق الي الله تعالي، محيي الدين ابن عربي، محمود محمود الغراب، دمشق، 1411

17-         عرفان نظري، يحيي يثربي، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1380

18-         فكوك، صدرالدين قونوي، ترجمه و تصحيح محمد خواجوي، انتشارات مولي ، 1371

19-         فتوحات، محيي الدين بن عربي، ترجمه محمد خواجوي، انتشارات مولي، 1381

20-         فصوص الحكم ، محيي الدين بن عربي ، ابوالعلاء عفيفي ، دارالكتب العربي ، بيروت – لبنان

21-         قصص الانبياء، ابو اسحاق بن منصور بن خلف نيشابوري، احسان يغمايي انتشارات زرين، 1382

22-         مصباح الهدايه و مفتاح الكفايه، عزالدين محمود كاشاني، تصحيح جلال الدين همايي، نشرهما، 1367

23-         مقتل امام حسين، گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم، ترجمه جواد محدثي، انتشارات بين الملل، 1382

24-         النفحات الالهيه، صدر الدين محمدبن اسحاق القونوي، تصحيح محمد خواجوي، انتشارات مولي، 1375

25-         نهايه الحكمه، محمد حسين طباطبائي ، مؤسسه نشر اسلامي تابع جامع مدرسين قم ، 1404

26-     نقد النصوص في شرح نقش الفصوص، عبدالرحمن بن احمد جامي با مقدمه و تصحيح و تعليقات ويليام چيتيك، انتشارات انجمن حكمت و فلسفه، صفر 1398

27-         وحدت وجود به روايت ابن عربي و مايستر آلهارت ، قاسم كاكائي ، انتشارات هرمس ، 1382



1- ابن عربي ، سليمان اولوداغ ، صص 13-109  و فتوحات ، ج 2 ، ص 312

2- سوره 29 ، آيه 56

1- ابن عربي ، سفر بي بازگشت ، كلود عدّاس ، ص 93

2- همان ، صص 6-94

1-  نقد النصوص، جامي، ص 55  و فتوحات ، ج 1 ، ص 304

2-  عرفان نظري، يحيي يثربي، ص 343

1- النفحات الالهيه، قونوي، تصحيح محمد خواجوي ص18

2- شرح مقدمه قيصري، جلال الدين آشتياني، صص 490-486

3- نهايه الحكمه، محمدحسن طباطبايي، ص 321

1- شرحي بر فصوص الحكم، ابوالعلاء عفيفي، ترجمه حكمت، صص 6-125

2- تخيل خلّاق در عرفان ابن عربي ، هانري كربن ، ترجمه دكتر رحمتي ، ص 289

1-  شرح بر فصوص الحكم، ابوالعلاء عفيفي، حكمت، صص 7-126

2-  شرح مقدمه قيصري، جلال الدين آشتياني، ص 488

3-  فكوك، قونوي، ص 41

4- مصباح الهدايه و مفتاح الفكايه عز الدين محمود كاشاني ص 171

1- الطريق الي الله ابن عربي، محمود محمود غراب ص 31

2- رساله الانوار، ابن عربي ، ص 1 و رسائل ابن عربي محمد شهاب الدين الغربي ، ص 162

3- فكوك، قونوي، ص75

 

1- قو


مطالب مشابه :


سینه هایم را که می فشاردم شیر فوران می کرد

تعبیر خواب شیر دادن نماد نثار کردن است. جنس زن آکنده از احساس دیگرخواهی است.




تعبیرخواب...

شير. اگر در خواب ببيند که با ديدن سياره زهره در خواب تعبير بسيار خوبي ولي با دادن صدقه و




حرف ش

شير دادن. اگر زني در خواب ببيند كه مردي از شير او مي شيشه در خواب، به زن تعبير مي شود؛ زيرا




حرف پ

هر نوع پايين آمدني در خواب، بر از دست دادن ديدن پنيري كه از شير درست تعبير خواب




تعبیر خواب من چیه ؟

و شروع کرد به کج و ماوج کردن صورتش و تکون دادن تعبير خواب خواب مي بيند كه شير مي




تعبیر خواب (حرف ش )

شتر ماده نيز مثل اسب ماده به زن تعبير مي شود شير روي هم رفته شير در خواب هاي دادن و هديه




خواب و رؤيا از ديدگاه ابن عربي

و اين خبر دادن« تعبير را وحي بصورت خواب است، پس تعبير خواب شير خوردم تا اينكه




برچسب :