از اسب بالدار تا جهان ممكن
سخنرانى دكتر ضياء موحد درباره فلسفه تحليلى و پديدار شناسى
{{ سعيد راعى}}
و در انگلستان نيز با كارهاى راسل و موربسط يافت و به همين دليل، اين سنت كه اساساً در مقابل سيستم فلسفى هگل قد برافراشته،
به فلسفه انگلوساكسون نيز شهرت يافته است. پديدارشناسى نيز با كارهاى هگل آغاز شد
و او بود كه اول بار به صورت مشخص از واژه پديدارشناسى استفاده كرد. هگل كتابى را نيز با عنوان پديدار شناسى روح نگاشت؛
اما انچه امروز در مطالعات فرهنگى ـ جامعه شناختى و حتى فلسفى و روانشناختى رواج يافته، ريشه در آراى هايد گر و هوسرل دارد.
اين دو با بسط آراى خود به سنت پديدار شناسانه دامن زدند، البته تمايزات اساسى اى نيز بين كارهاى هايد گروهوسرل وجود دارد.
به همين دليل هوسرل را واضع پديدار شناسى مى داند. او با بسط روش شناسى خاص خود در شناخت امور،
مسائل را دامن زد كه اساساً با كارهاى هايدگر متفاوت بود.
دكتر ضياء موحد، استاد دانشگاه و عضو هيأت علمى مؤسسه پژوهش حكمت و فلسفه ايران، دوشنبه ۲۷ بهمن ماه
در نشستى با عنوان «هوسرل و فرگه؛ حيث التفاتى و زبان معنايى» به تحليل و بررسى رابطه آراى اين دو فيلسوف آلمانى پرداخت.
متن حاضر گزارشى از سخنرانى اين استاد فلسفه و منطق است كه به همت گروه فلسفه مركز بين المللى گفت وگوى تمدن ها برگزار شده بود.
دكتر ضياء موحد در آغاز به اين موضوع پرداخت كه حيث التفاتى ترجمه واژه انگليسى (intentionality) و زبان معنايى معادل واژه انگليسى (intensionality) است. ادموند هوسرل، به عنوان فيلسوفى كه در سنت فلسفه قاره اى به بحث از پديدار شناسى پرداخته، اصطلاح حيث التفاتى را مطرح مى كند و گوتلوب فرگه نيز در سنت فلسفه تحليلى به بحث از زبان معنايى پرداخته است. اين دو واژه در انگليسى تنها در يك حرف كه آن نيز (s) و (t) است با يكديگر تفاوت دارند و حال مسأله اين است كه چه ارتباطى بين اين دو واژه وجود دارد.
وى گفت: زبان معنايى واژه اى جعلى در برابر زبان مصداقى (extensionality) است. در قرن نوزدهم ويليام هميلتون، واژه زبان معنايى را در مقابل زبان مصداقى وضع كرد و فرگه با تمايز قائل شدن بين زبان مصداقى و زبان معنايى زبان هاى مصداقى را زبان هايى معرفى كرد كه صدق و كذب آنها تنها تابع مصاديق اجزاى آنها باشد به اين معنى كه معنا در صدق و كذب زبان هاى مصداقى دخالت ندارد.
ضياءموحد با تأكيد بر اينكه زبان شناسان و فلاسفه اروپاى متصل (contionental) توجه خاصى به معنا دارند و چندان به مصداق نمى پردازند، اظهار داشت: زبان شناسان به آنچه فلاسفه تحليلى اسم مى گويند، دال مى گويند و معنا را نيز مدلول مى نامند؛ مى توان گفت كه صدق و كذب زبان مصداقى تنها به مصداق خلاصه مى شود و معنا يا مدلول در صدق و كذب آن دخالت ندارد.
اين استاد فلسفه و منطق گفت: اگر در رياضيات (الف ) مساوى (ب) باشد، آنگاه مى توان در هر گزاره به جاى يكى، از ديگر استفاده كرد. در اين صورت اگر معناى يك اسم تغيير كند، صدق و كذب جمله تغيير نخواهد كرد. مثلاً اگر به جاى جمله خيام سراينده رباعيات است؛ بگوييم، خيام نويسنده نوروزنامه است؛ البته به اين شرط كه بدانيم سراينده رباعيات مساوى است با نويسنده نوروز نامه آنگاه صدق و كذب جمله تغيير نخواهد كرد.
دكتر موحد تصريح كرد: اگر اين وضعيت به هم بخورد و با تغيير معنى، صدق و كذب جمله تغيير كند، زبان از حالت مصداقى (extensional) خارج مى شود و به حالت معنايى (intensional) در مى آيد. اگر افعالى چون «اعتقاد دارم»، «باور دارم»، «فكر مى كنم» و ... بر سر جمله اى بيايد و معرفت انسانى پا به ميان بگذارد، زبان يا متن از حالت مصداقى خارج مى شود و به حالت معنايى در مى آيد و در اين صورت نمى توان يك عبارت را به جاى عبارت ديگر با همان مصداق قرار داد. پس مى توان گفت كه گزاره هاى معنايى گزاره هايى هستندكه با تغيير معناى آنها، صدق وكذبشان تغيير مى كند و به عبارت ديگر پاى معنا به ميان مى آيد.
اين استاد دانشگاه عينى بودن و مجرد بودن را از دو ويژگى مهم معنا دانست و گفت: يكى از خصوصيات مهم ديگر معنا اين است كه از معنا به مصداق يك راه بيشتر وجود ندارد؛ اما از مصداق به معنا، بى نهايت راه وجود دارد. به عبارتى وصف هاى خاص مصاديق معينى دارند، تا جايى كه مى توان گفت كه از وصف خاص به موصوف يك راه بيشتر وجود ندارد؛ اما از موصوف به وصف بى نهايت راه وجود دارد. مثلاً سراينده گلستان يك وصف خاص است كه تنها به يك موصوف دلالت دارد و آن هم سعدى است؛ اما سعدى به عنوان موصوف بى نهايت وصف خاص دارد كه سراينده بوستان و گلستان بودن تنها دوتاى از آن است. اين مسأله كه دلالت از وصف خاص به موصوف يگانه؛ اما از موصوف به وصف بى نهايت است، موضوع مورد توجه فلاسفه تحليلى و همچنين هوسرل نيز هست. حتى جالب است بدانيد كه اين موضوع در دلالت شناسى جهان هاى ممكن (Possible Worlds) نيز مورد توجه است.
مؤلف كتاب «درآمدى به منطق جديد» با تأكيد بر اينكه تعريف معنا بسيار كار دشوارى است، اظهار داشت: عده اى با توجه به اينكه توابع خاصيت اسنادى ذاتى دارند، بر اين باورند كه معنا كه اساساً امرى مفهومى است، بيشتر خاصيت يك تابع رياضى را دارد؛ اما فارغ از تمام مباحث، تعريف فرگه از معنا كه آن را «نحوه ارائه موصوف» مى داند، جالب است، چون بعدها اين تعريف در پديدارشناسى هوسرل نيز بسيار مورد توجه قرار مى گيرد. از اين مباحث مى توان بين فلسفه تحليلى (analytic Philisophy) و آراى هوسرل پيوندى استوار برقرار كرد. مثلاً بحث از جهان هاى ممكن در فلسفه تحليلى ارتباط نزديكى با اصطلاح افق (horizon) در پديدارشناسى هوسرل دارد. امروز نيز بسيارى از مفسران ـ با حجم عظيمى كه از كارهاى هوسرل در حال انتشار است ـ به اين پيوندها پى برده اند. گاه در نوشته هاى خود هوسرل مطالبى مندرج است كه بخشى از تفاسير را بى اعتبار مى كند. دكترموحد با اشاره به اينكه يكى از اين تعابير توسط داگفين فولسدال، فيلسوف تحليلى معاصر، ارائه شده است، تصريح كرد: تعبير فولسدال از هوسرل در حال جا افتادن است و به نسبت تعابير ديگر شفاف تر و روشن تر نيز هست، زيرا فولسدال هم فلسفه تحليلى و هم پديدارشناسى را به خوبى مى داند و با همدلى سعى در درك آنها دارد و اين همدلى بسيار مهم است؛ زيرا فلاسفه تحليلى ديگرى نيز هستند كه پديدارشناسى را مى شناسند؛ اما حاضر نيستند آن را جدى بگيرند.
دكتر ضياء موحد در بخش ديگرى از سخنان خود به سابقه بحث و ريشه واژه (intentionality) و دليل ترجمه آن در فارسى به حيث التفاتى پرداخت و گفت: در قرون وسطى وقتى مى خواستند، واژه عربى «معنا» را به لاتين ترجمه كنند، از اصطلاح (intenti) استفاده كردند و امروز نيز (intentionality) از همين واژه لاتين اخذ شده است. در معنا قصد و التفات نيز وجود دارد، عنايت داشتن به موضوع كه همواره در معنا مورد توجه است بر التفات دلالت دارد و دليل ترجمه اين كلمه به حيث التفاتى نيز همين امر است. دكترموحد سپس به بررسى آراى فرانتس برنتانو، استاد هوسرل، درباره فرايند ادراك و آگاهى اشاره كرد و گفت: برنتانو معتقد است كه اعمال ذهنى و عمل آگاهى همواره به شىء و موضوع (Object) خاصى متوجه است. به عبارتى براى برنتانو آگاهى همواره، آگاهى از موضوعى است و آگاهى «متعلق به» دارد كه البته دو ايراد اساسى به اين ايده برنتانو وارد است، يكى اينكه براساس چه تحليلى مى گوييم عمل آگاهى راهبر به موضوعى است و آگاهى متعلق به دارد و توجيه قضيه چگونه است؟ و ديگر اينكه اگر آگاهى همواره موضوع و مصداقى دارد، بايد تعيين كرد كه آگاهى از امورى كه مصداق خارجى ندارد به چه صورت ممكن مى شود. مثلاً سخن از گزاره اى كه موضوع آن اسب بالدار است و آگاهى به آن چگونه ممكن است؟ اگر قرار باشد آگاهى موضوعى واحدداشته باشد بايد بتوان گفت كه اسب بالدار موضوع آگاهى است؛ اما اسب بالدار وجود خارجى ندارد و تنها مفهومى در ذهن است.
مؤلف كتاب «منطق موجهات» گفت: الكسيس ماينونگ، كه از شاگردان برنتانو و دوست هوسرل است، در پاسخ به اين ايراد مى گويد كه اگر چه آگاهى همواره معطوف به موضوعى خاص است؛ اما گاه شى ء مورنظر وجود ندارد. مثلاً دايره مربع، شىء است؛ اما شيئى كه وجود خارجى ندارد؛ اما به گفته برنتانو، وجود با محمول هاى ديگر متفاوت است. مثلاً اگر چه رنگ را مى توان بر موضوعى حمل كرد يا حمل نكرد؛ اما حمل كردن وجود بر شيئى كه فرض شده وجود دارد، بى معناست. به عبارت ديگر معنا ندارد كه بگوييم شيئى هست كه وجود ندارد.
وى افزود: برنتانو در پاسخ به اين ايراد كه تكليف آگاهى نسبت به موضوعاتى كه وجود خارجى ندارند، چيست؟ راه حل جالبى ارائه مى كند كه البته ناقص است. برنتانو بر اين باور است كه وقتى ما به مسائلى رسيديم كه موضوع آن وجود خارجى نداشت سعى مى كنيم آن موضوع را به صورت وصف حذف كنيم.
به اين صورت ديگر به دنبال موصوف آن نيز نخواهيم بود و مصداق اهميت خود را از دست مى دهد. البته ايرادى كه اينجا بر برنتانو وارد مى شود، اين است كه او راه حل حذف موضوع به صورت وصف را پيش رو قرار نمى دهد و اين موضوع توسط برتراند راسل، فيلسوف تحليلى انگليسى، حل مى شود. راسل با طرح نظريه وصفهاى خاص موضوع را حل مى كند و كواين نيز اين مسأله را تكميل مى كند.
دكتر موحد پس از بسط مفصل اين ايده برنتانو كه آگاهى همواره موضوعى دارد و آگاهى از چيزى است به صورتبندى هوسرل از اين قضيه پرداخت و خاطرنشان كرد: هوسرل به اينكه آگاهى همواره آگاهى از چيزى است، اعتقاد ندارد، بلكه او بر اين باور است كه توگويى آگاهى موضوعى دارد. بنابراين وقتى عمل آگاهى متوجه به موضوعى است توگويى ذهن ما به شيئى نظر دارد. با اين تعبير هوسرل ديگر ضرورت و لزومى بر واقعى بودن يا واقعى نبودن مصداق آگاهى نمى بيند، بلكه حالت ذهنى ماست كه آگاهى را آگاهى از چيزى مى دانيم.
اين عضو هيأت علمى مؤسسه پژوهشى حكمت و فلسفه ايران تصريح كرد: براى هوسرل ذهن در ادراك بصرى يك شىء مثل درخت به هرچه مى رسد، به آن ساختار مى دهد و به عبارت ديگر، ادراك خود موضوع خارج را بر مى سازد. گاه يك شىء يا تصوير خارجى واحد، شامل ادراكات بصرى و حسى بسيار متفاوت و متمايز مى شود و ذهن نقش فعال در ادراك حسى دارد.
نويسنده كتاب «از ارسطو تا گودل» با تأكيد بر اينكه در پديدارشناسى هوسرل تجربه ما از ادراك يك درخت در عين كامل نبودن، توانايى كامل شدن را دارد، بر اهميت نقش حيث التفاتى در اين ميان اشاره كرد و گفت: ادراك حسى ما از درخت كه خارج از ما سه بعدى است، دو بعد بيشتر ندارد، اما آنچه در ذهن ما حاضر مى شود، نيز سه بعد دارد. وقتى به يك شىء از زواياى مختلف نگاه مى كنيم، ذهن ساختارى به آن مى دهد، مثلاً در ادراك بصرى درخت ما پشت درخت را نمى بينيم، اما در ذهن يك درخت كامل حاضر مى شود. وى گفت: هوسرل در پديدارشناسى خود به آن ساختارى كه ذهن در تجربه هاى مختلف از امور خارجى بر مى سازد نوئما (Noema) مى گويد. اين ساختار كه ما در تجربه خود به آن مى رسيم و نوئما نام دارد، مجرد و عينى است.
دكتر موحد با اشاره به اين كه اگر بخواهيم از معنا تحليل درستى ارائه كنيم به نظر مى رسد كه فلسفه هوسرل جواب طبيعى ترى براى اين سؤال كه معنا چيست؟ داشته باشد، تصريح كرد: فلسفه فرگه نظريه اى ارجاعى و مصداقى است و روى متن هاى مصداقى نيز بسيار تأكيد دارد. در مقابل فلسفه هوسرل بيشتر فلسفه معناست. امروز نيز فلسفه قاره اى بسيار به مسأله معنا توجه دارد و اين بحث در مركز بحث هاى فلاسفه قاره اى قرار دارد. در اين ميان آنچه هوسرل را از ساير فلاسفه قاره اى جدا نگه مى دارد شفافيت و وضوح كارها و آراى اوست.
پى نوشت:
۱) اگرچه هنوز ترجمه دقيقى از واژه هاى به كار رفته در آراى هوسرل ارائه نشده كه مورد توافق جمعى انديشمندان در ايران باشد؛ اما به صورت خاص (intentionality) حيث التفاتى و قصديت ترجمه شده است؛ همچنين مى توان گفت كه نوئسيس (noesis) در بحث پديدارشناسى، آنجا كه صحبت از حيث التفاتى است فرآيند ادراك را دربر مى گيرد و شامل عناصر ذهنى مى شود. در مواجهه پديدار شناختى همواره به نوئسيس ها اتكا مى شود. اين واژه در فرهنگ علوم انسانى داريوش آشورى به «عقل ورزى» ترجمه شده است. فريدون فاطمى نيز در كتاب «انديشه هاى هوسرل»، نوشته ديويد بل، آن را به ادراكى ترجمه كرده است.
نوئما (noema) نيز آگاهى ناشى از تجربه ادراك يا نوئسيس ها است كه ما درنهايت به آن مى رسيم. در فرهنگ آشورى اين اصطلاح به «انديشه باب» و در كتاب «انديشه هاى هوسرل» به مدرك (به فتح ر) ترجمه شده است. البته منظور از مدرك، نه تعيين مورد ادراك، بلكه همان آگاهى ذهنى ناشى از تجربه ادراك است.
دكتر موحد خود در توضيح اين مسأله مى گويد: با تمام اين توضيحات هيچ يك از اين ترجمه ها درست نيست و بهتر است همانند مترجمان انگليسى و فرانسوى همان دو اصطلاح اصلى يونانى را كه خود هوسرل نيز به كار برده مورد استفاده قرار دهيم.
http://www.iran-newspaper.com/1383/830118/html/think.htm#s306828
مطالب مشابه :
ساخت اسب بالدار افسانه ای با آهن آلات + تصاویر
زیبا نیوز - ساخت اسب بالدار افسانه ای با آهن آلات + تصاویر - زیبانیوز حامی ارتقاء منزلت
اسب بالدار پگاسوس (Pegasus)
موجودات خيالي - اسب بالدار پگاسوس (Pegasus) - هر آن چه در دنياي داستان هاي خيالي مي گذرد ، در
اسطوره های حیوانی.. گاو بالدار.. بز بالدار.. شیر بالدار.. اسب بالدار ..سیمرغ
3- اسب بالدار: قدیمی ترین اثر کشف شده از اسب بالدار مربوط به سفال قبل از تاریخ است که از تپه
اسب بال دار
اسب بالدار و قطعا سفید پیشکشتان - من فقط یه خر بالدار میخوام که بعضی وقتا تو خوشبختی گیر کنه
از اسب بالدار تا جهان ممكن
culture - از اسب بالدار تا جهان ممكن - سنت فلسفه تحليلى در اواخر قرن نوزدهم با كارهاى
برچسب :
اسب بالدار