بچهها را بهتر بشناسيم
نويسنده كتاب يواكيم «تورمد هاوگِن» 2008 ـ 1945 از چهرههاي برجسته ادبيات كودك و نوجوان نروژ است.
او در كتاب مشهورش «پرندگان شب» (كه به بيشتر زبانهاي اصلي دنيا ترجمه شده) و «يواكيم» (كه در حقيقت جلد دوم كتاب اول است) برخلاف برخي نويسندگان، قصد قهرمانسازي و قهرمانپروري فراانساني ندارد.
او زندگي روزمره كودكان و اثر هر پيشامد يا ماجرا را در درون آنان بيان ميكند. او عمق روان كودكان را ميكاود و دردها و آرزوها و نگرانيهايشان را توصيف ميكند.
وي تپشهاي قلب، اندوه، ترس و خشم كودكان را به گونهاي بيان ميدارد كه اثرش گاهي به مثابه شعري شورانگيز ميشود.
تورمد هاوگن براي دست يافتن به اعماق روح كودكان و نوجوانان، خانوادهاي 3 نفره را برگزيده است.
يك پدر، يك مادر و يواكيم. او از نگاه يواكيم به خانواده نگاه ميكند.
يواكيم پسر نگراني است، او از بچههاي قويتر از خود هراس دارد و هنگام ترس آنها را حتي بزرگتر از آنچه هستند، ميبيند يا خود را كوچكتر؛ با اين خصوصيات، داستان ما هم از بخش نگرانكنندهاي براي او آغاز ميشود.
پدر يواكيم را به بيمارستان رواني ميبرند. موج تازهاي از هول و نگراني درون يواكيم را به هم ميريزد و دوباره ترس از تاريكي و تنهايي او را آشفته و شبها بيخواب ميكند.
«موضوع وحشتناكي پيش آمده است. يواكيم همين كه بيدار شد، اين را حس كرد. صداي آپارتمان مثل هميشه نبود، مثل اين كه او نبايد آنها را ميشنيد.
در راهرو، مامان روي نوك پا راه ميرفت. درها به آرامي بدون كوچكترين صدايي باز و بسته ميشد.
سپس مامان به جايي تلفن زد. صدايش آهسته بود، همچون زمزمه.» (ص 7)
از همين فصل اول، نويسنده با زباني ساده خواننده را با دغدغههاي يك پسربچه آشنا ميكند؛ با تصورات او و با جملاتش كه برآمده از برداشتهاي اوست و از آنچه كه دور و برش ميگذرد.
از اين پس يواكيم علاوه بر هراسي ناشي از مشكلات خانواده، ترس ديدن بچهها را هم دارد؛ ترس از نحوه برخورد آنها با موضوع رفتن پدرش به بيمارستان رواني.
به همين دليل بهرغم تمام سختيها و برخوردهاي تند سارا، يواكيم به او پناه ميبرد تا از فشار بچهها بر خودش بكاهد، چون سارا قويتر و تنومندتر از اوست.
وقتي مادر دليل بستري شدن پدر را به يواكيم ميگويد و از فشارهاي روحي و اضطراب او سخن به ميان ميآورد، خواننده با ديدن پاسخ يواكيم، لايههاي ديگري از درونيات و افكار بچهها را در مييابد.
«ـ بابا نميداند براي چه گريه ميكند؟ من... من هميشه ميدانم براي چه گريه ميكنم.
ـ بدون شك او براي اين گريه ميكند كه نااميد و مضطرب است و همين باعث ناراحتي اوست.
يواكيم گفت: به نظرم مسخره ميآيد. من با قفل كردن كمد، پرندهها را زنداني كردم و او حتي اين را نفهميد. (ص 18)
در همين حال، رابطه بين پدر و مادر و همچنين همسايهها، چيزي فراتر از احساسات و هيجانات يك كودك را براي خواننده بيان ميكند و خواننده با نثري روان، خود را درگير مسائل مختلف اين جمع ميبيند.
اينجاست كه آن ديدگاه پديدار ميشود كه بهترين راه فرا گرفتن و دانستن، خواندن رمانهاي خوب است.
اينجا از درون ماجراهاي داستاني ساده و دلنشين، ما با ظريفترين نكات تربيتي در حوزه خانواده، همسايهها، فرزندان، دوستان آنها و... روبهرو و آشنا ميشويم.
***
اما هاوگن كمتر به مدرسه پرداخته و در همان چند صحنه هم، معلمها و ناظم و مدير را نميبينيم؛ گويا او خواسته شخصيت بچهها را بدون فشارها و تصميمات ناخواسته برآمده از مقررات مدرسه بازگو كند.
«چند روز بعد، چيز وحشتناكي اتفاق افتاد. وحشتناكتر اين كه، اين چيز در حياط مدرسه اتفاق افتاد. بدون آن كه ناظمها آن را ببينند. شايد خيلي سري بود، ولي آنهايي كه بايستي ميديدند، ديدند.» (ص 107)
اينجا هم يواكيم يك دعواي ميان بچهها را با كلمه وحشتناك بيان ميكند. در واقع ترس و نگراني يواكيم مهمترين موضوع مورد نظر نويسنده است.
هاوگن با تاكيد بر اين موضوع، نكتهاي از شخصيت انسانها را واكاوي ميكند كه در كودكان و بزرگسالان هر دو پديدار ميشود.
ترس، ترس از تاريكي و ترس از تنهايي در هر مرحله زندگي به نوعي در وجود ما رخ نشان ميدهد. از اين رو هم خواننده نوجوان و هم جوانان و هم بزرگسالان از اين داستان لذت خواهند برد و به قدر دانستههايشان بهره ميگيرند و حتي براي رويارويي با سختيهاي زندگي آمادهتر ميشوند.
***
زماني كه پدر در بيمارستان است، مادر و يواكيم زندگي ديگري را تجربه ميكنند، آن هنگام هم نگاه پسرك به زندگي، دغدغههايش براي پدر و اضطرابش از نگرانيهاي مادر را به وضوح ميبينيم.
«تلفن زنگ زد. مامان گوشي را برداشت. پس از چند لحظه برگشت و گفت: بابا بود.
مامان دوباره روي زمين نشست.
ـ او ميخواهد فردا به ديدنش برويم.
بعد نگاه گذرايي به يواكيم انداخت. يواكيم خود را در نگاهش كوچك حس ميكرد.
يواكيم گفت: بايد خوشحال باشي كه بابا تلفن كرده. اگر من جاي تو بودم، خوشحال ميشدم.
مامان گفت: پس لبخند بزن، نشان بده كه خوشحالي.
ـ به من كه تلفن نزده، پس... .
مامان مدتي سكوت كرد.
بالاخره گفت: نه، ديگر در اين باره حرفي نزنيم. بيا برويم به آشپزخانه تا كاكائو درست كنيم. من هوس كاكائو كردهام.» (ص 67)
در همين صفحات، اثر سرزنشها و سركوفتها و آنچه بسياري اوقات ناخواسته بر زبان والدين ميآيد را بر بچهها ميخوانيم.
باز هم با اين تاكيد كه در قالب يك داستان جذاب.
«مامان نبايد از اين حرفها بزند. تقصير يواكيم نبود كه از پرندگان داخل كمد ميترسيد. او كه اين پرندگان را توي كمد جا نداده بود. تقصير خودش نبود كه مامان دلدارياش ميداد.
اگر مامان اين كار را نميكرد، چه كس ديگري قرار بود اين كار را بكند؟»
با اين مقدمات ذهني، يواكيم، نتيجه ميگيرد كه «مامان بد است.»
و پس از آن تصميم ميگيرد.
«ناگهان براي يواكيم ماندن در اتاق نشيمن تحمل ناپذير شد. از جا برخاست و به راهرو رفت.
گفت: ميروم بيرون گشتي بزنم.
گرچه ساعت خواب بزودي فرا ميرسيد.» (ص 70)
***
ماجراهاي ديگري هم در انتظار يواكيم و همه ما هست؛ اطمينان دارم پس از خواندن اين كتاب 161 صفحهاي نگاهي ديگر به رفتار بچهها خواهيم داشت.
اشتباهات گذشته خود را در مييابيم و با آنها جور ديگري برخورد خواهيم كرد.
«يواكيم» را منوچهر صادقخانجاني ترجمه كرده و انتشارات سروش با قيمت 1200 تومان چاپش كرده است.
مطالب مشابه :
لبخند بچه های روستایی
آقا معلم - لبخند بچه های روستایی - آقا معلم. لبخند بچه های كمد و كتاب ها رو تحويل داديم و
بچهها را بهتر بشناسيم
کتاب - بچهها را بهتر بشناسيم - کتاب او كه اين پرندگان را توي كمد جا نداده بود.
پنجشنبه 28 ارديبهشت 91- تدارك براي مهموني سيسموني
مامانم زنگ زد و راجع به رنگ كمد پرسيد و خونه كه رسيدم، ديدم مامانم اينا دارن اتاق بچه رو
نقد فیلم|بچه رزماری|رومن پولانسکی
شیدا مقانلو - نقد فیلم|بچه بوي گردنبند اقبال از دكتر زنان، قرار داشتن كمد در مقابل
داستان بچه های مسجد
بچه هاى مسجد پشت سر شهدا مي بينيد در دهه60 نوار خانه بسيج بود و در دهه هفتاد شد كمد نشريه
براي بچه هاي كوچك برنامه داشته باشيم2
برای یادت، نماز - براي بچه هاي كوچك برنامه داشته باشيم2 2- طرح كمد جايزه
برچسب :
كمد بچه