مطالب وبلاگ قبلی-4
کلاس درس
نوشته شده در جمعه بیستم
آبان 1390 ساعت 22:56 شماره پست: 84
این جلسه
یکی از دو کلاسم از کلاس دیگر عقب ماند و مجددا به جهت آن، تحليل داده ها را مطالعه
کردم و تغييراتی در فایل های جلسه قبل دادم که در زیر آمده است:
http://www.4shared.com/document/n6UTOzCm/__online.html
http://www.4shared.com/document/CBsD5vOq/__online.html
اما گراندد
تئوری، بحث جديد کلاس جلوترم در زیر
Normal 0 false false false EN-US
X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4
http://www.4shared.com/document/27qPK8A7/___online.html
در مسیر رساله
نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم آبان 1390 ساعت 0:50
شماره پست: 85
مسير رساله
دکتری، جذاب ترين سفر يک دانشجوی دکتری است. برای من امروز اتفاقی حاصل شد که اين
جذابيت را صد چندان می کند. تا جايي که تلخی هايي که گهگاه يادآوری اش آزارم می
دهد را فراموش کردم.
امروز
متوجه شدم در ميان دانشجويان و استادان رياضی دانشگاه شهید بهشتی جایی خاص پیدا
کرده ام و یا بهتره بگم پذیرفته شده ام!!! ناهار خوردن و گپ و گفت صمیمی با آنها
یک طرف، و اتفاق جالبی که در راهرو برایم افتاد چیز دیگری ....
مشغول صحبت
با سميه، مورد جدید مشاهده ام بودم که زهرا که دیگه الان دوست صمیمی ام شده سر
رسید!!! وقتی فهمید مورد جدیدی را مشاهده می کنم به او گفت واقعا عظیمه وقتی سر
کلاسم می آمد من کلی ذوق می کردم. بعد از کلاس حتی اشکالاتم را که می گفت کلی حال
می کردم.
راستش
دنیاااااااااااااااااااااا را به من دادند. می دانید چی شده؟؟؟؟ تبدیل شده ام به
مشاور آموزشی دانشجویان دکتری. حالا دیگه بچه ها میان و اسم کتابهای رشته برنامه
درسی را ازم می پرسن. می خوان ببینن کلاس استادهای علوم تربیتی را می توانند شرکت
کنند یا نه؟؟؟ و ..... ادامه اش را بعدا میگم
ادامه ی پست قبلی: در مسیر
رساله دکتری
نوشته شده در دوشنبه بیست
و سوم آبان 1390 ساعت 12:13 شماره پست: 86
در جريان جمع
آوری داده های رساله ام به نکته ی جالبی رسيده ام که احتمالا لابه لای تحليل هايم
و در قالب رسمی يک رساله دکتری خاموش خواهد ماند اما به نظرم خوب است شنيده شود.
لطفا من را از نظر خود محروم نسازيد.
اوايل که می
خواستم روی رشته رياضی کار کنم، خيلی چيزها در مورد رفتار دانشکده رياضی و عکس
العمل آنها در برابر افرادی که علوم تربيتی می خوانند شنيده بودم. عباراتی از قبيل
مغرور، محافظه کار، و ... چيزهايي بود که گاه و بی گاه از استادان و دانشجويان
علوم تربيتی که درگير کار با رشته رياضی شده بودند شنيده می شد: اطلاعات نمی
دهند!!!!
آنچه من تجربه
کرده بودم، چيزی متفاوت بود!!!! من خودم از عطش و علاقه به علوم تربيتی، خيلی از
فرصت های ادامه تحصيل در رشته رياضی را داده بودم و خيلی افراد دغدغه مند هم
اطرافم به اين صورت بودند. آموزش رياضی به نظر من بخش شاد و پرهيايوی رشته رياضی
بود که به مسايل ساده که ازش عبور می کردم، نگاهی پيچيده می کرد و اين برای من که
تا آن موقع، معادله هايم با روش دلتا حل می شد، معادله ای جديد بود مثل آخرين قضيه
فرما!!! حل نشدنی!!! به همين دليل حاضر نبودم در رساله ام از دنيای رياضی دست
بکشم. اما خب کمی می ترسيدم!!! نکند واقعا اينطوری باشد؟! من که اتمسفر گروه رياضی
دانشگاه شهيد بهشتی و تربيت معلم را نمی شناختم. با کلی ترديد شروع کردم. يکی از
کسانی که در اين مسير تشويقم می کرد، مايکل کانلی دانشجوی شواب و استاد علوم تربيتی
مجازی بنده بود!!! نصايح کانلی در نوع برخورد با مشارکت کننده هام بسيار کمکم کرد.
کانلی دايما می گفت خودت را جای اونها بگذار. دنياشون را حس کن. باهاشون زندگی کن.
بگذار دغدغه هايت باهاشون مشترک بشه.
اوايل روزها فقط
مشاهده می کردم! راه نفوذ بين آنها را بيابم و يافتم!!! زبان رياضی. از تدريس
رياضی شروع کردم. تدريس واقعی ترين دغدغه کنشگران رياضی است که واقعا دغدغه
است! شايد باورتان نشود ولی از اين منظر واقعا با علوم تربيتی قابل مقايسه
نيست. راه نفوذ درست کار کرد..... مصاحبه ها عالی پيگيری می شد. همه ی افراد و حتی
استادهايي که اصلا تصور نمی کردم روزی باهاشون مصاحبه کنم، از دوران ابتدايي
داستان هاشون را برايم می گفتند. ماجرا خیلی جالب بود. می ديدم فلان استاد مشهور
رياضی قبلا مردود هم شده!!!
امروز به خودم
آمدم و ديدم در اتاق دانشجويان دکتری رياضی، يک صندلی دارم!!!!!!!!!!! با آنها
نهار می خورم و بحث می کنيم. از تدريس رياضی. بچه ها اظهار می کردند با آنکه اوايل
از مشاهده شدن در هنگام تدريس حس خوبی نداشتند اما الان وقتی در کلاسشون هستم، قوت
فلب هستم! از انتقادهای من ياد می گيرند. برای خودم هم باورکردنی نیست!!! اولین بار
فکر می کردم نکند از بودن من ناراحت شوند، نکند رودروايسی گير کنند و هر جلسه می
پرسيدم: من مزاحم نیستم؟؟؟
امروز زهرا،
دانشجوی دکتری رياضی که اولين تدريسش را با هم تجربه کرديم و يک ترم باهاش کلاس
رفتم، با خوشحالی برگه ارزيابی دانشجويان ازش را که بهش اعلام کرده بودند پيش من
آورد و ازم تشکر کرد!!!! سميه، دانشجوی دکتری که تازه دارم باهاش کار می کنم، با
کلی سؤال در مورد برنامه درسی، کتابهايي در مورد علم برنامه ريزی درسی و شرکت در
کلاس های علوم تربيتی از من می پرسيد. مريم ازم در مورد نحوه ارزشيابی و روی
نمودار بردن يا نبردن سؤالات جويا می شد و در اين ميان، دکتر .... يکی از استادان
رياضی با کنجکاوی ازم می پرسيد نتايج کارم کی در میاد؟؟؟؟
جالبه من با
اونکه وارد کلاساشون شدم، مشاهده کردم و نقدشون کردم، اما لحظه به لحظه بيشتر و
بيشتر با هم دوست شدیم. اما در آخرین ایميلی که از زهرا، بعد از خواندن 40 صفحه
داستان و ماجرای تحليل شده اش که از مشاهده کلاسش نوشته بودم دريافت کردم اين بود:
عااااااااااااااااااااااااااالی.
اونقدر سر گرم خوندنش شده بودم که نفهميدم هم اتاقیم داره باهام حرف میزنه. فکر
کرد باهاش قهر کردم. اين بی نظیره دختر! به خصوص فکر می کنم علت اين که اين رابطه
خوب و آموزنده بود، آشنايي تو با تدريس رياضی بود.
امروز تو راهرو،
جلوی سميه، مورد مطالعه جديدم، گفت: نوشته هاش مثل روز قيامت بود!!! بعد از يک
ترم، حالا همه تدريست را جلوت گذاشت و فکرهای خودش، حرفهای من. بودنش سر کلاسم من
را به تدريس تشويق می کرد. حتی وقت هايي که می گفت تدريسم بد بوده برام آموزنده
بود. خوش به حالت.
اما راستش خوش به
حال من!!! می دونيد اين ترم بيشتر روش ها و افکار تدريسم را از روی ايده های موارد
مطالعاتی پژوهشم گرفتم.
الان ديگه، وارد
شدنم به دانشکده رياضی با خودمه اما خارج شدنش با خدا!!!الان ديگه برای خودم تو
اتاق دکتری رياضی، جايي دارم!!! استادهای رياضی ازم می پرسند: نتيجه کارت را کی
میگی؟؟؟؟
راستش من به اين
نتيجه رسيدم:
افراد رشته های
ديگر، به خصوص رشته ای مثل رياضی که تدريس در آنها خيلی پررنگ است، بسيار بسيار حس
نياز به علوم تربيتی دارند اما نه دانش عام علوم تربيتی که در اکثر دوره های
آموزشی و کارگاه ها ارايه می شود. آنها به دانشی نياز دارند که بحث های تخصصی رشته
خودشان را پوشش دهد و دانش آموزش رياضی هم برايشان کفايت نمی کند چون روی آموزش
مدرسه ای متمرکز است. پذيرش در اين جامعه بسيار راحت تر از چيزی است که فکرش را
بکنيد! فقط کافی است مسئله واقعی و درد واقعی آنها را پيدا کنيد. متأسفانه اشکال
اينجاست چيزهايي که ما می جوييم، درد واقعی آنها نيست. راستش را بخواهيد مسئله ای
که من باهاشون شروع کردم، واقعا دغدغه خودشونه و کلی نظر و ايده در موردش دارند.
فقط خودشون از آن خبر ندارند!!!!
و يک نتيجه ديگه:
آن چيزی که مايکل کانلی در ابتدای تحقيقم بهم گفت! برو تو ميدان اما نه مثل
کريتيکال تئوريست ها، مثل يک محقق عملی! خودت را جای اونها بگذار.
و اما يک سخن از
بنده:
موفقيت يک تحقيق
کيفی، در نتايجی نيست که ما چاپ می کنيم!!! در آن چيزهايي است که چاپ نميشه و اثرش
مستقيما در عمل حرفه ای پژوهشگر و موارد پژوهشی است. اين حس نياز دو دانش علوم
تربيتی و رياضی به همديگر، چيزی است که سال ها ذهن من را به خود مشغول کرده بود و
اين روزها لحظه به لحظه حسش می کنم.
یک خداحافظی کوچولو
نوشته شده در دوشنبه سی ام آبان 1390 ساعت 22:16 شماره
پست: 87
سلام.
دوستان من
فعلا مدتی باید ننویسم چون باید در متن رساله ام بنویسم! اوضاع رساله باید تا یک
ماه دیگه به جایی برسه و من فعلا شرم ریزان در برابر استادانم هستم!!!
زین رو
مدتی نخواهم نوشت.
درس روش تحقیق کیفی
نوشته شده در شنبه دوم مهر 1390 ساعت 11:36 شماره پست: 62
بالاخره
چارچوب درسی که می خواهم بدهم را درآوردم. راستش می خواهم جلسه اول در مورد فلسفه
و چرايي طرح روش تحقیق کیفی و ارتباط مباحث هستی شناسی/ معرفت شناسی/ روش شناسی و
روش های تحقیق با بچه ها صحبت کنم. می خواهم بفهمند که روش تحقیق کیفی چرا مطرح
شد؟!
جلسه دوم
را به يادآوری آنچه در روش کمی داشتند و تمايزات آن با کيفی خواهيم پرداخت. اينکه
اصلا تحقيق چیست و چه مراحلی دارد و حالا با برداشتن عینک کیفی این مراحل که در
کمی داشتیم چه تغييری می کند؟
جلسه سوم
را به اينکه مسئله پژوهش کيفی چيست و از کجا بر می آيد. نسبت بین روش و
مسئله و انواع روش های کیفی در پاسخ به انواع مسايل خواهيم پرداخت.
جلسه چهارم
در مورد بحث جامعه و نمونه و جمع آوری داده ها بحث خواهيم کرد.
جلسه پنجم
تحليل داده های کیفی.
جلسه ششم
نگارش و مسايل اخلاقی.
جلسه هفتم
اعتبار بخشی.
جلسه هشتم:
تحقيق روايي، نهم: پديدار شناسی، دهم: گراندد تئوری و يازدهم قوم نگاری بحث خواهد
شد. در جلسه دوازدهم هم میکسد متد.
اما اين
کارهای من است. کارهای بچه ها چیست؟؟؟
براشون يک
سری کارهای انفرادی، يک سری گروهی و يک سری کلاسی طراحی کردم.
کارهای
انفرادی: در هر جلسه تکالیفی به بچه ها داده می شود، مثلا وقتی بحث از ابزار زده
می شود ازشون می خواهم بروند و مثلا يک مصاحبه ضبط کنند و کلاس بیاورند و ...
البته از بتدای کلاس، در جلسه ای در مورد موضوع ازشون خواسته می شود مسئله ای برای
کار تا آخر کلاس انتخاب کنند و همه این بلاها بر سر آن مسئله خواهد آمد. به علاوه
از ابتدای کلاس ازشون می خواهم پوشه کار تهیه کنند و در صفحه اول آن مشخصات خود را
نوشته و هر جلسه آنچه می آموزند و نمی آموزند و آنچه در یک هفته مرتبط با درس من
انجام می دهند را برایم بنویسند(این کار در تدریس ریاضی فوق العاده تاثیر داشت).
همین طور ازشون خواسته میشه یک پروپوزال در روز امتحان بر اساس موضوعاتی که انتخاب
کرده اند تحویل دهند. امتحان پایان ترم هم که پابرجاست!!!
اما در
گروه ها، ازشون می خواهم هر کدام یک روش تحقیق را در یک گروه انتخاب کنند و یک طرح
مقاله یا پایان نامه که با آن روش انجام شده را نقد کنند. حالا البته برای جلسه
نقد کلی برنامه دارم!!!
در کار
کلاسی، چون دو تا کلاس دارم، به هر کدام یکی از نرم افزارهای تحلیل کیفی را معرفی
می کنم که تا پايان کلاس بروند و روش کارش را یاد بگیرند و ارایه کنند به کلاس
دیگر. و همین طور هر کلاس یک وبلاگ بزند و اطلاعات و یافته های خودشان درباب روش
کیفی و پیشرفت هایشان را ارایه کنند.
ضمنا سه
اصل اساسی در کل کلاس جاری خواهد بود:
1- جزوه
نویسی ممنوع!!!(مشکل اساسی که من با کلاس های علوم تربیتی دارم)
2- تأخیر
ورود ممنوع!!!
3- حرف زدن
در مورد نمره و امتحان ممنوع!!!
بیچاره
دانشجوهام!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اما هر
جلسه طرح درسم و نتايجش را در دو کلاس روی وبلاگ خواهم گذاشت.... منتظر باشید ....
جلسه اول- مبانی فلسفی روش
تحقيق
نوشته شده در یکشنبه سوم
مهر 1390 ساعت 10:22 شماره پست: 63
تحقيق تربيتی چيست؟ تحقيق تربيتی دانشی در خصوص تعليم و
تربيت پديد می آورد. انتظار ما از تحقيق تربيتی، اثر گذاری آن بر عمل است. اما آيا
واقعا منجر به بهبود عمل می شود؟ آيا يک معلم بدون نتايج پژوهش تربيتی نمی تواند
عمل کند؟ چرا در تحقيقات پزشکی يا مهندسی يا علوم طبيعی، تحقيقات قابليت عمل
بيشتری دارند تا در علوم تربيتی؟ ارتباط مناسب بين دانش تربيتی و عمل تربيتی چيست؟
پژوهش تربيتی چند محدوديت دارد:
·
تعميم پذيری محدود: چون روی انسان با همه پيچيدگی هايش صورت می گيرد.
·
وابستگی به فلسفه: تحقيق در جهان بينی خاصی روی می دهد.
دومين محدوديت ايجاب می کند که تحقيق تربيتی روشهای مختلفی
را داشته باشد. چنانچه تاريخ تحقيق تربيتی هم نشان دهنده اين است. برای مشخص کردن
اين روشها با سه سؤال فلسفی و زير بنايي مواجهيم:
1- ماهيت واقعيت چيست؟ هستی شناسی
2- ماهيت شناخت چيست؟ معرفت شناسی
3- چگونه اين شناخت حاصل می شود؟ روش شناسی
تاريخ تحقيق تربيتی با پاسخگويي به اين سؤال، جهت های
متنوعی را به خود ديده است.
پنج ديدگاه فلسفی در اين راستا شناخته شده است:
1- اثبات گرايي:
واقعيت، مادی و مستقل است و بايد کشف شود.
دانش، عينی است و با ارزشها و ساير عوامل، آلوده نمی شود.
صورت بندی فرضيه ها و بررسی آنها.
مثل تحقيقات آزمايشی.
2- پسا اثبات گرايي:
واقعيت، مادی و مستقل است اما نمی توانيم به طور کامل به آن
پی ببريم.
عينی بودن دانش، آرمانی است و بايد برای آن، کنترل مناسب
صورت گيرد.
گردآوری تدريجی يافته ها، آزمون فرضيه ها و پی بردن به
روابط آنها و ساخت نظريه.
مثل تحقيقات شبه آزمايشی و غير آزمايشی کنترل شده.
3- تفسير گرايي:
واقعيت، مادی نيست و وابسته به تجربيات و تفسير انسان از آن
است. مستقل از پژوهشگر نيست اما می تواند ساخته شود و معانی مختلفی داشته باشد.
دانش، عينی نيست و ذهنی است و از تعامل پژوهشگر و موضوع
پژوهش حاصل می شود.
ارايه تفسيرهای مختلف از واقعيت و ايجاد يک الگوی مورد
توافق.
مثل روايت، پديدارشناسی، قوم نگاری، مطالعه موردی، نظريه
زمينهای.
4- نظريه انتقادی:
واقعيت مستقل از ماست اما هرگز به طور کامل نمی توانيم به
آن پی ببريم.
دانش، عينی نيست و ذهنی است. ارزش و قدرت يک نقش
اساسی در ايجاد دانش ايفا می کنند.
شناسايي اثرات قدرت و نابرابری و توانمندسازی افراد در قبال
شرايط محيطی و اجتماعی.
مثل تحقيقات مشارکتی و اقدام پژوهی.
5- پسا ساختار گرايي:
واقعيت، چند بعدی است.
دانش بر اساس فرايند اعمال قدرت و روابط و اعمال سلطه و
افشاسازی آنها آشکار می شود.
آشکارسازی چگونگی شکل گيری منافع از نابرابری اجتماعی.
مثل تحليل گفتمان.
تا اواسط قرن بيستم فرض بر آن بود که پديده های آموزشی
واقعيت های عينی هستند و رفتار انسان قابل کنترل و نظم پذير است. آن زمانی بوده که
نيوتن با رويکردهای رياضی بين فلسفه و علم شکاف ايجاد کرد و پذيرش هر چيزی، منوط
به تطبيق آن با نظم رياضی شد. اما به تدريج اين امر مطرح شد که واقعا نظريه های
تربيتی چقدر قابليت تعميم دارند؟ در واقع، زمانی تحقيق تربيتی با تحقيق علوم طبيعی
درآميخته بود و حتی اوايل که گمان می شود واقعيت، مستقل و دانش عينی است. کم کم
اين رويکرد تغيير کرد که دانش به طور معمول، عينی است و ادعا شد، دانش در شرايط
کنترل شده عينی است. اما از اواسط قرن بيستم، اصلا مستقل بدون واقعيت تربيتی و
عينی بودن دانش زير سؤال رفت. آنجا مبدا تحقيقات کيفی بود.
اما تحقيق کيفی چه ويژگیهايي دارد؟
اصلا تحقيق چيست؟ چه مراحلی دارد؟ در تحقيق کمی چه داشتيم؟
·
مشخص کردن مسئله؛
·
مطالعه پيشينه تحقيق؛
·
تدوين طرح اوليه تحقيق(بيان مسئله، اهميت مسئله، سؤال های تحقيق و مشخص کردن
روش پاسخگويي به سؤال ها از طريق مشخص کردن جامعه و نمونه، مشخص کردن ابزار و مشخص
کردن روش جمع آوری داده ها و تحليل داده ها و اعتبار بخشی)
·
ساخت ابزار؛
·
ورود به نمونه و جمع آوری داده ها؛
·
تجزيه و تحليل داده ها؛
·
نتيجه گيری؛
·
تدوين گزارش.
اما در تحقيق کيفی اصول زير وجود دارد:
·
ساختار منعطف (بر خلاف ساختار از پيش تعيين شده تحقيق کيفی)
·
يافتن مسئله پژوهش از محيط طبيعی؛
·
نداشتن پيش فرض جهت دار؛
·
زمينه گرايي و مطالعه پديده در محيط طبيعی؛
·
مطالعهی پديده ها از طريق تمرکز بر مثالهای ويژه ای که به آنها مورد گفته
می شود؛
·
پژوهش عميق روی موارد با ابزارهايي که بتواند اطلاعات لازم را فراهم سازد؛
·
تحليل دادهها به روش استقرايي؛
·
بازنمايي تحقيق به صورت فرايندی و با جزييات کامل، نه بروندادی؛
·
توصيف دقيق محيط و موارد به قسمی که خواننده خود را در فضای تحقيق ببيند؛
·
استفاده از عين شواهد و گفتارها در گزارش دهی؛
·
استفاده از شکل، نمودار و ... برای بازنمايي؛
·
نتيجه گيری از طريق استدلال کيفی؛
·
پرهيز از نظريه های از پيش انديشيده شده و تکوين نظريه از دادهها؛
·
اعتباربخشی يافتهها.
جواب علی آقا! خواننده و منتقد وبلاگم!!!
نوشته شده در یکشنبه سوم مهر 1390 ساعت 0:0 شماره پست: 64
اولا سلام من را مجددا پذيرا باشيد علی آقا چون متاسفانه نادرند افرادی چون
شما با چنين ذهن دغدغه مندی که بخواهند تجربياتشان را با ديگران سهيم کنند. در
حوزه علوم تربيتی، می توانم بگويم انگشت شمارند افرادی چون شما...
از تعريف بگذريم، من متن نظر شما را در باب درسم می نويسم:
من خودم حداقل 5 سال
است دارم روش تحقیق درس می دهم
منظورم
از این که سابقه تدریس را پرفتم بحت فخرفروشی و از این حرف ها نیست! بحت تجربه کار
کردن با دانشجویان است
من
برنامه درسی نخوانده ام ولی می دانم که یک برنامه خوب برنامه ای است که قابل اجرا
باشد! سوال من در مورد قابل اجرا بودن جزء جزء برنامه است؟
به چند دلیل این
برنامه شما قابل اجرا نیست:
دانشجویان ایرانی
پرسشگر و متفکر در نظام تعلیم و تربیت بار نیامده اند
برای
اثبات این موضوع شما در روزهای اول کلاس بعد مبانی فلسفی و اهمیت و ... از دانشجویان خود بپرسید که حوزه های پژوهش در نظام تعلیم
و تربیت چیست؟ فقط نام ببرند؟ سوال بعدی بعد از مشخص شدن حوزه ها اینست که مسادل
پزوهشی هر حوزه را مشخص کنید
من مطمئن هستم
دانشجویان شما تا پایان ترم بعد از 14 جلیه روش تحقیق خواندن به این دو سوال پاسخ
نخواهند داد می خواستم در مورد تمام بخش های برنامه شما از تجاربم بنویسم ولی
متاسفانه این روزها سرم شلوغ است
فقط
در مورد نرم افزار و نوشتن یک پرروپزال
بنظر شما چند نرم
افزار تحلیل اطلاعات برای پژوهش کیفی در ایران می شود تهیه کرد و چند نفر با آنها
کار کرده و مسلط هستند؟
با
چند تا خودتان آشنا هستید و تا حالا با محیطش کار کرده اید؟ پاسخش با شما و حالا
از دانشجویان انتظار دارید که
...
کمک
به اینکه یک دانشجویی تازه کار یک پروپزال با استاندارد های اولیه مناسب بنویسد
انرژی زیادی می خواهد! حال با حجم کلاس های ما نمی توان بر کار همه نطارت کرد و
چون دانشجویان روحیه جستجوگری ندارند در این بین خیلی ها به خطا خواهند رفت و
کارشان جز سرقت ادبی چیزی نخواهد بود
و اما من : به نظر من
هر مدرسی در هر درسی يک هدف هسته ای دنبال می کند و همه فعاليت ها را حول آن می
ريزد و هدف من تلنگری به اين روحيه کشته شده پرسشگری و عدم هيجان جاری در همه
دانشجويان، به ويژه دانشجويان علوم تربيتی است. لذا از دانشجوهام انتظار ندارم روش
ها را نام ببرند. چيزی که انتظار دارم اين است که اولا سؤال کردن و فکر کردن را
بياموزند و ثانيا منتظر دريافت دانش از سمت استادشان نباشند. از دانش روش تحقيق
کيفی هم دريابند که مسئله ياب باشند. متاسفانه من ديده ام دانشجويانی که حتی پايان
نامه کيفی می نويسند اما مسئله تحقيقشان پيشنهاد استاد راهنمايشان است، من می
خواهم فقط دانشجويم همين را بياموزد که مسئله ببيند و بسازد. البته دانش روش تحقيق
جای خودش اما خواستم اول بگويم هسته اصلی درس من کجاست.
بر خلاف شما، من زير
بار فرهنگ نادرست کنونی اين رشته که پذيرش شرايط يادگيرنده و بعد پايين آوردن
انتظاراتم بر اساس آن است، نمی روم. شايد برای همين به نظرتان برسد من برنامه ايده
آل و غير قابل اجرايي می ريزم اما راستش خودم اينطور فکر نمی کنم. چون برای آن با
تعداد زيادی از استادان مشورت کردم و با دانستن تمام مقاومت ها، اين کار را طراحی
کردم.
در مورد کار کردن با نرم
افزار، حداقل دو مورد آنها، ان ويوو و اطلس تی، قابل دسترسی و حتی دانلود رايگان
است. من خودم از طريق خواندن راهنما و آزمون و خطا، کليات آن را ياد گرفتم. کارگاه
ان ويوو برای چندمين بار در چند روز اخير در ايران داک برگزار شده است. بعد هم من
ايده ام آن است که دانشجو بايد به استادش ياد بدهد. ارتباط ياددهی-يادگيری دو سويه
است. می خواهم اتفاقا دانشجوها اين را درک کنند که استاد بلد نيست و آنها می
توانند از او جلوتر بروند. در ضمن کار با نرم افزار برای آنان از واجبات است.
حداقل در دنيای آنان که هشت سال بعد از ما است.
بله. پروپوزال يک شبه
انرژی زيادی می برد. اما دقت کنيد، تکاليف من از جلسه سوم، گام به گام کلاس، در
پيدا کردن مسئله تحقيق، ابزار، موارد ، مصاحبه کردن، مشاهده کردن و تحليل آن خواهد
بود. لذا دانشجويي که گام به گام من پيش بيايد موفق خواهد شد.
علی آقا، شايد باور
نکنيد. اين مدت، همه اين ايده ها را از استادان رياضی آموختم!!! آنها به من
آموختند که چگونه کلاس درسشان برايشان محل ياددهی-يادگيری است. چقدر دانشجويان با
يادگيری نرم افزارهای رياضی و ياددادن آن به استاد و کلاس لذت می برند. اشتباه ما
اين است که جرات تغيير را در خودمان رشد نمی دهيم.
درسته. شايد من با کله
زمين بخورم!! اما به امتحانش می ارزد. راستش من نمی تونم محيط و فرهنگ را بپذيرم و
يک تدريس روتين داشته باشم. نمی توانم تکاليف سخت و پر چالش اما شدنی به دانشجوهام
ندهم. در مورد پروپوزال، من با دو استاد مجرب روش تحقيق صحبت کردم.
راستش اولين باری که
با يکی از نمونه های تحقيقم مواجه شدم فهميدم بايد به تدريس به صورت متفاوتی نگاه
کرد وگر نه مدرس، فسيل می شود. البته اين توقعات بايد عملی و شدنی باشد اما بايد
محکم و پر محتوا هم باشد. در ضمن انتظار من آن نيست که دانشجوها جز به جز همه چيز
را تحويلم دهند. همه ی آيکون های نرم افزار را بياموزند يا مثلا پروپوزال دکتری و
حتی ارشد بنويسند. بلکه آشنايي با چارچوب و کليات برايم کافی است.
شايد دانشجوهای قبليم
اگر خواننده اين مطلب باشند بتوانند براتون بگويند که سيستم کاری من چطوری است.
راستش من دنبال نام بردن، تست زدن، تسلط واو به واو و اسامی دانشمندان و اينطور
چيزها نيستم. دنبال اينم که دانشجو پرسشگر، منتقد و پر تلاش باشد. کليت مطلب را
بگيرد و چگونگی آن علم را دريابد. به طور مثال در درس برنامه درسی، از بچه ها
خواستم مراحل برنامه ریزی را روی يک مشکل اجرا کنند و البته کپی و پیست هم نکرده
بودند! چون از مشکل مترو گرفته تا مسايل واقعا جالب آموزشی مثل اینکه اصلا چرا
دانشجوی کارشناسی مسئله ندارد، کار کرده بودند. راستش حتی امتحان پايان ترمم را
سعی کردم تشريحی و باز بگيرم تا فقط ذخيره دانشی آنها رقم زننده نمره نباشد و تا
حدود زيادی، نمرات را کيفی دادم. برای همين فکر می کنم می توان رويه های جاری را
عوض کرد. می دانيد مشکل بزرگ رشته علوم تربيتی اينه: استادهاش برای تدريس خودشون
ابهت قايل نيستند!
حالا البته بايد
ببينيم نتيجه واقعا چیست.
Oreientation in Higher
Education
نوشته شده در دوشنبه چهارم
مهر 1390 ساعت 22:41 شماره پست: 65
امروز تجربه جالبی کسب کردم. در سايت دکتری مشغول جستجو بودم که حس کردم
دانشجوی بغل دستی من دچار مشکلی است. سرم به کار خودم بود، اما بعد از حدود يک ربع
ديدم هنوز صفحه کامپيوتری که رويش تقاضای يوزر و پسورد می کنه باز بود و دانشجوی
بيچاره مانده بود چه کنه. راستش ترديد داشتم ازش بپرسم مشکلش چيه؟ که خودش گفت:
ببخشيد اين کامپيوتر یوزر و پس وردش چيه؟
فهميدم ورودی جديده. براش توضيح دادم که بايد بره و از کجا یوزر و پس بگيره.
بعد از برگشتنش شروع کرد سؤال پرسيدن در مورد دانشکده، دانشگاه، خوابگاه، درس ها
.... راستش برام عجيب بود که از گذراندن آزمون جامع، نمره زبان، تصويب پروپوزال و
... که ازم پرسيد، با يک آرزوی برآمده از ته دل می گفت: خوش به حالت! اما ياد
روزهايي افتادم که منم می گفتم وای خوش به حال بقيه! يعنی من هم اين درس ها را از
سر می گذرونم؟ يعنی آزمون جامع رد ميشه؟ يعنی طرحم تصويب ميشه؟ پايان نامم اجرا
ميشه؟ پر از ترديد بودم. بعد از دو سال تازه دستم اومد مثلا دانشگاه امکان دسترسی
به پايگاه های اطلاعاتی از منزل را به ما ميده و من هر روز چقدر وقتم در مسير تلف
می شد که برم دانشگاه و سرچ کنم. بعد از سه سال تازه فهميدم در کتابخونه مرکزی
امکانات ويژه ای برای استفاده از پايان نامه ها و مقالات و ... هست. چقدر دير ....
تصميم گرفتم برای دانشجوی تازه وارد چيزهايي که به کارش می اومد، مثل اينکه
کدام آزمون زبان را شرکت کنه، چی بخونه، چه برنامه ای بريزه، چه امکاناتی در
دانشگاه هست و میتونه استفاده کنه، کليت درس ها، نحوه برنامه ريزی برای تکاليف
استادها، آزمون جامع، رساله، استادها و خلاصه آنچه خودم تجربه کرده بودم را بگم.
جالب آنجا بود که ايشان دفترچه يادداشتش را درآورده بود و از حرفهای من آنچه به
کارش می آمد را می نوشت. بعد شروع کرد و از ترديدهاش گفت، ياد روزهايي افتادم که
من هم مردد بودم. براش کمی از تجربه خودم را گفتم، تطبيق بسيار سختی که براي گذر
از رشته ها داشتم. باورش نمی شد که يکی با ارشد رياضی بياد علوم تربيتی و با نگاهی
کاملا متفاوت، دنيايي کاملا متفاوت را تجربه کنه. ازم پرسيد: الان راضی هستی؟
يک لحظه ماندم چی بگم؟! مدتها بود ديگه به اين فکر نمی کردم! گفتم: از کليتش
آره. تجربه های جالبی بود.
نگاه ساعت کردم ... يک ساعت گذشته بود. دانشجوی تازه وارد، خيلی ازم تشکر کرد.
گفت آرامش پيدا کرده. بهش گفتم: مطمئن باش با همه مشکلات، اينجا آمدنت و اين فرصت
دليلی داره. پس حتما تجربه تو هم يک چيز کم نظير میشه که کليتش برات جالبه.
تو راه داشتم فکر می کردم، به کلاس دکتر پرداختچی!!! يادمه دکتر پرداختچی وقتی
می خواست بخش مربوط به آموزش و بالندگی سازمانی را برای ما بگه که قسمت محبوب درس
ايشون برای من بود، از نوعی آموزش Orientation صحبت کردند که به اعضای تازه وارد سازمان برای آشنايي
اونها با فرهنگ سازمانی داده میشه. چيزی که حتی می تونه در قالب يک بسته فرهنگی و
يا يک جزوه معرفی باشه.
راستش ياد چيز ديگه ای هم افتادم. استاد راهنمای آلمانم من را با دانشجوهای
دکتری شان مرتبط کرد. اولين راهنمايي دانشجوی ايشان به من، يک لينک بسيار غنی روی
وبسايت دانشگاه برای دانشجويان تازه وارد بود که همه چيز را براشون توضيح داده
بود. حتی با فيلم، همه چيز را عينی سازی کرده بودند. مرکز مشاوره دانشگاه آماده
مشورت و راهنمايي دادن در مورد کليه سؤال های دانشجويان در خصوص تحصيلی، زندگی و
... بود. راسش من هنوز اونجا نرفتم ولی حتی می دونم اتاقم چه شکلی است. در دانشگاه
چه امکاناتی هست. کلاس ها چگونه است و خلاصه فکر می کنم خيلی جلوتر از يک تازه
واردم.
يک بار در چند مقاله می خوندم علت ريزش دانشجويان در آموزش عالی به ويژه ترک
تحصيل دانشجويان دکتری، عدم وجود همين برنامه های مشاوره ای و به ويژه جهت دهی
اوليه است. حالا دارم به اين فکر می کنم، ما که داريم اين همه موضوعات خوب در درس
های نظریمون می خونيم، آيا نمی تونيم پيشتاز راه اندازی اين سيستم های مفيد در
دانشگاه ها باشيم؟ آيا ساير دانشکده ها نبايد دانشکده علوم تربيتی را با خلاقيت ها
و تغييرهای در محيط عملی خودش، به رسميت بشمارند؟ تا کی بايد به عنوان افرادی که
حرف های انتزاعی می زنند، مورد مقاومت ديگران باشيم؟
امتحان آيلتس
نوشته شده در جمعه هشتم مهر 1390 ساعت 9:15 شماره پست: 66
خب بالاخره
نتيجه آيلتس هم آمد و بدک نشد! 6.5 شدم. راضی بودم، فقط اگر رايتينگ بهتر کار می کردم،
7 می شدم. البته خيلی استرس آور بود چون در جلسه متوجه شدم همه کلی کلاس رفتند و
معلم داشتند و من معلم سرخود بودم!!! اما در کل پيشنهاد می کنم همه دانشجوهای
دکتری يک بار امتحانش کنند. استاندارد آزمون با ساير آزمون هايي که برای زبان هست
متفاوته. به خصوص چون بخش اسپيکينگ هم داره، ليسنينگش هم صحبت های روزمره محيط
دانشگاهی است و رايتينگش هم مثل گزارش پژوهش نوشتنه و ریدینگش هم به جای مبتنی
بودن بر حفظیات، قدرت استدلال و فهم را می سنجه بسيار مناسب تره.
البته من
تو بخش اسپيکينگ خيلی می ترسيدم اما خوشبختانه 7 شده بودم. مصاحبه کننده ام هم
انگليسی بود و نيتيو اما خيلی مهربون. تو بخش مصاحبه اسپيکينگ بيشتر از اونکه دانش
زبان به کارتون بياد، نحوه ارتباط برقرار کردن با فرد، زبان بدن، واکنش به سؤالاتش
و دانش اجتماعی به کارتون میاد. مثلا از من در مورد مد، در مورد تزيينات خانه، در
مورد خانه ايده آل، در مورد ساختن دست سازه ها توسط کودکان، در مورد خريد لباس، در
مورد رنگ های مورد علاقه و معانی اونها و در مورد نگاهم به آينده سؤال کرد. اولش
هم کلی خوش و بش کرد که قبلا امتحان دادی؟ برا چی می خوای آيلتس را؟ استرس داری؟ و
خلاصه يک جو بسيار بسيار بسيار دوستانه.
به نظرم
میرسه کتابهای کمبریج آيلتس 1 تا 8 (من 4 تا 8 را خواندم) خيلی مفيد بود. در همه
بخش ها. فقط راستش من در مورد رايتينگ اصلا وقت نگذاشته بودم.
راستش
اونچه جالبتر از همه بود ديدن عده ای از دانشجوها بود که هر کدام تجربه ارتباط با
يک کشور را داشتند و تجربياتشون را از اپلای کردن و نمرات آيلتس اونجاها می گفتند.
مثلا من فهميدم تو استراليا که خيلی از ايرانی ها می رن، برای ارشد 6.5 ، برای
دکترا 7 و برای علوم انسانی يک نمره بيشتر نياز است. يعنی 7.5 و 8. کشورهای غير
انگليسی زبان کمتر می خوان و البته دانشگاه به دانشگاه فرق داره اما جالبيش
اينه که علوم انسانی يک نمره بالاتر بايد باشه!!!! اونوقت دانشجوهای علوم تربيتی
ما ضعيف ترين دانشجويان در زمينه دانش زبان هستند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
محتوای جلسه اول کلاس
نوشته شده در جمعه هشتم
مهر 1390 ساعت 12:23 شماره پست: 67
دوستان
گرامی، ممنون از همراهی شما در کلاس روش تحقيق بنده.
استقبال
شما از ارايه نظرات و نيز حضور در کلاسم مايه خوشحالی بنده است. راستش من همين
چندی پيش در گفتگوهای گوگل گروپ شواب در مورد درس پژوهی در آموزش عالی، فکر می
کردم اين امر امکان پذير نيست. با آنکه روز آزمون شفاهی ورود به دکتری برنامه درسی
وقتی ازم پرسيدند رو چی می خوای کار کنی؟ گفتم اينکه در آموزش عالی چطور می توانيم
درس پژوهی و مشارکت استادان در محتوا و تدريس يک کلاس را داشته باشيم و بعدها
متوجه شدم اونقدر استادها درگير خودشون هستند که اين طرح ناممکن است، بسيار خوشحال
شدم که می بینم اتفاقا امکانات وبلاگی و ... موجب تسهيل اين امر است.
من طرح
درسم و فايل پاورپوينت جلسه اول را اينجا می گذارم. سعی می کنم کلاس را نيز ضبط و
فايلش را قرار دهم.لطفا من را از نظرات خود بی خبر نگذاريد. البته اميدوارم حضور
رو در روی دوستان خوبم که ابراز تمايل کرده اند را بتوانم فراهم کنم تا ان شاالله
بتوانيم يک کلاس روش تحقيق ايده آل داشته باشيم، چيزی که خودم هميشه آرزويش را
داشتم. راستش اين هم شده فلسفه تدريس من: هر چی خودم کمبودش را تحمل کردم، برای
دانشجوهام جبران کنم! البته يک زمانی يک بنده خدايي بهم می گفت اول کار من هم ذوق
و شوق تو رو داشتم اما کم کم از بين رفت. اما راستش من در جريان رساله ام با
استادانی برخورد کردم که اصلا از رو نمی روند! ان شااللله من هم از رو نروم!!!!
در زير
دانلود کنيد:
http://www.4shared.com/document/nI_jfyA1/___online.html
http://www.4shared.com/document/9cWOUiI_/__online.html
راستی من
هنوز یاد نگرفتم چطوری هایپرلینک بسازم تو وب! ببخشيد بايد لینک را کپی و پيست
کنيد!!
بعد از
کلاس برمی گردم!!
جلسه اول چگونه بود؟
نوشته شده در یکشنبه دهم مهر 1390 ساعت 1:7 شماره پست: 68
امروز جلسه اول کلاس روش تحقيق کيفی بود. راستش را بخواهید اولين باری است که
سطح دانشجوهای کلاسی بيشتر از آن چيزی است که من از قبل پيش بينی می کردم!
از اين بابت البته بسيار خوشحالم. و راستش را بخواهيد تسلط و علاقه خودم به تدريس
اين درس بسيار بيشتر از ساير دروسی است که تا الان تدريس کردم. با دو کلاس درس
دارم. جمعيت کلاس ها 12 و 19 نفری است. بر خلاف کلاس های شلوغ کارشناسی. دانشجوهام
بسيار شارپ هستند، حداقل نسبت به تصوری که ازشان داشتم. واکنش بچه ها به درس خيلی
جالب بود. آن ها ترم گذشته درس روش تحقيق کمی را داشتند و ظاهرا استادشون پوستشون
را کنده! و بايد ازش سپاسگزار باشم چون دانشجوهام شل و ول نيستند!!! به خصوص کلاس
اولم.
راستش امروز در کلاس يک قانون برای بچه ها گذاشتم: سؤال هايي بپرسيد که من
جوابشان را ندانم! اولش بچه ها خنديدند اما بهشون گفتم که من حتی ممکنه 20
به کسی بدهم که سؤال جالب مطرح کنه! راستش اين از وقتی به نظرم رسيد می تونه به
عنوان يک استراتژی مطرح بشه که به نظريه تعليم و تربيت سؤال محور دکتر مهرمحمدی
بيشتر فکر کردم. و نمی دونيد چه تأثير مثبتی داشت!! دانشجوها سعی می کردند در سؤال
پرسيدن از هم سبقت بگيرند و من کيف می کردم. باور بفرماييد اغراق نمی کنم اما من
حتی سر کلاس های دوره دکتری خودمان هم اين اتمسفر را تجربه نکرده بودم.
جالب ترين نکته کلاس آن بود که با گفتن ماجرای طيف روش تحقيق و مبانی فلسفی که
به پيشنهاد استادم و نظرات دوست منتقدم قرار شد تمرکز بر آن بکنيم و از اول کلاس،
حالات هيجانی نسبت به تحقيق کيفی و ميکسد را از ذهن بچه ها دور کنم، و بگذارم
تصوير دنيای روش تحقيق در ذهنشون به صورت يک دنيای منسجم شکل بگيذه، اتفاق افتاد.
آخر بحثم به بچه ها گفتم حالا آنها نظر بدهند. بحث جالبی اتفاق افتاد. اين که
اونها می گفتند به نظرشون میاد تحقيق کيفی از يک طرف سخت و از يک طرف ديگه آسونتر
از تحقيق کمی است. ازشون خواستم توضيح بدهند. اونها می گفتند تحقيق کمی يک چيز
قاعده مند بود، تحليل هاش از قبل معلوم بود و گزارشش را نوشتن انگار راحت تره تا
اين چيزی که از تحقيق کيفی فهميدن. خيلی سخته که اين همه داده جمع کنند، اين همه
توصيف و تحليل دقيق، اينکه اعتبار يافته هاشون را بگن اما از اونطرف، راحت تره چون
جامعه کوچکتره و احساس می کنن جذاب تره و حتی اونهايي که مشارکت کننده يا مورد
مطالعاتیشون می شوند اشتياق بيشتری به دادن اطلاعات داشته باشن. حس می کنن خلاقانه
تر و منعطف تره اما ذهنی تره.
نکته جالبی که بحثش درگرفت اين بود که به نظرشون می رسيد تحقيق کمی تو سازمان
ها پذيرفتنی تره و حتی يکيشون می گفت مثلا حتی رسانه ها هم علاقه دارند درصد و
نسبت بگن تا توضيح و نظريه. در واقع باور عمومی ما هم عدد را قبول کرده، پس چرا
بايد اين تحقيق سخت را ياد بگيريم؟ اون يکی می گفت اتفاقا به نظرش تحقيق کيفی چون
خلاقانه تره اجازه می ده نظريه های جديد توليد بشن اما انگار تحقيق کمی اين وضع را
نداره. بحث تا جايي پيش رفت که يکيشون می گفت: به نظرم میاد حتی پايه تحقيفات کمی،
کيفی است. مثلا قبل از اين که اين پرسشنامه ها و اينها ساخته بشه، فرد حتی در
محتوای موجود، يک تحليل کيفی انجام میده تا متغيرها را مشخص کنه. ديگری می گفت
ميشه گفت تحقيقات کمی به کيفی نياز دارن اما کيفی به کمی نياز نداره؟؟؟ يکی ديگه
از این می پرسيد که استاد خب چه ارزشی داره ما بريم يک نفر را مطالعه کنيم؟ نميشه
که تعميم داد؟ ديگری بهش جواب می داد: اتفاقا وقتی عميق يک نفر را مطالعه کنی چيزی
که به دست بياری خيلی ارزشش بيشتره. اون يکی می گفت: استاد اگه ما رو يک نفر
تحقيق کنيم، حالا وقتی دفاع کنيم معلوم نيست داور قبول کنه. شايد فکر کنه اگر اون
تحقيق را انجام بده نتيجه بهتری میگیره. ديگری راجع به تعداد نمونه می گفت....
خلاصه بحث ها يکی بعد از ديگری رو می شد و جهت کلاس را به مسايل اعتباربخشی يافته
ها و همين طور به مسايل خاص تحقيق کيفی می کشوند. اين وسط يکی هم پرسيد که آيا
مسئله می تونه به روش کمی و کيفی بررسی بشه. جالب اين بود گذاشتم خود بچه ها پاسخ
بدن. و اونها هم با توجه به موضوعات ترم قبل خودشون در روش تحقيق کمی، شروع می
کردن به نظر دادن. يکی می گفت نميشه. يکی می گفت ميشه و روشش را می گفت. خلاصه باز
هم سر نکته دکتر مهرمحمدی را باز کردم و براشون اين را مطرح کردم که به نظر اونها
آيا روش، مسئله را ايجاد می کنه يا مسئله، روش را؟
بايد بوديد و می ديد چطوری برای هم استدلال می کنند و مثال می آورند. آخرش يکی
از بچه ها گفت: استاد، شما خودتون الان می گيد يک پروژه به روش کيفی انجام بديم
ديگه، پس روش هم مسئله را مشخص می کنه!!! کلاس منفجر شده بود!!! عجب استدلال
جالبی! بچه راست می گفت ديگه ....
بعدش کار رسيد به پروژه هاشون. وقتی براشون از يک مسئله کيفی که ممکنه از يک
اتفاق ساده تو زندگيشون شروع بشه گفتم، خيلی جذب شده بودند! از مسئله کارشناسی
ارشد خودم، رساله دکتريم و چند تا پژوهش کيفی ديگه که مسئله هاشون از اتفاقات ساده
شروع شده بود براشون گفتم و با کمال تعجب، ديدم اونها هم شروع به بازگويي دغدغه
هاشون به عنوان مسئله پژوهشی کردن. يکيشون گفت از وقتی اومده رشته علوم
تربيتی، درس های حفظی براش سخته(بچه ها همه ديپلم رياضی هستند) و هميشه به اين فکر
می کرده که چرا اينطوريه و کل کلاس متمرکز شديم روی مسئله او .....
القصه، کلاس عالی بود. بايد از همکلاسیم که موجب شد اين فرصت برام فراهم بشه و
در جمع اين بچه ها قرار بگيرم تشکر کنم. راستش به شکر خدا هر ترم، تدريس های من
نوع خاص و آموزنده ای می گيرند. آغاز ورود به دوره دکتری که در خلا رشته رياضی و
علوم تربيتی بودم، به لطف دکتر عطاران در شرايط تدريس علوم تربيتی قرار گرفتم که
خودش دنيايي گسترده از دانشجوهای علوم تربيتی و نوع نگاهشون روبرويم قرار
داد و جرقه های رساله ام را نيز بيشتر کرد. ترم بعد دوباره برگشتم تا رياضی در
رشته شيمی تدريس کنم که خب اين تفاوت در حضور خودم در رشته علوم تربيتی و تدريس
رياضی، موجب شکل گيری موضوع رساله ام شد. اکنون در تدريس به دانشجوهايي با پايه
رياضی که به علوم تربيتی آمدند، بيشتر و بيشتر به هويت خودم، به آينده حرفه ایيم و
به ادامه کار رساله دکتری ام بعد از دفاع، در رشته علوم تربيتی، فکر می کنم.به قول
دوستم زهرا خانم، انگار خدا خواسته واقعا تجربه دوره دکتری من با همه بالا و پایین
هاش یکطوری من را سمت یک چیزایی ببره. نمی دونم واقعا اگر تدریس برای من اینقدر
پررنگ و مهم شده که لحظه لحظه اش برایم مالامال از مسایل پژوهشی است و اگر پژوهش
هایم پیوند بسیار محکمی با تدریس خورده است، اگر تمام دغدغه فکری من این موضوع است
که استاد علوم تربیتی و آن هم برنامه درسی، باید بتواند مسایل محیط کلاس درس خودش
را تبدیل به زبان پژوهشی کند و نظریات پژوهشی را به کلاس درس خودش پیوند بزند، اگر
همه کمبودهایی که تجربه کردم ، همه انتقاداتی که داشتم و دارم، را روی هم جمع کنم
آیا خودم تبدیل به چیزی که به خاطرش اینجا هستم خواهم شد؟ آیا آن معلمی خواهم شد
که بتواند جهت بخش باشد و تجربیات شیرین و آموزنده ای برای یادگیرنده هایش خلق کند
و از بودن با آنها و کار با آنها بياموزد؟ آیا یک پژوهشگر عملی و یک عمل کننده
پژوهشی خواهم بود؟
خدایا در تردیدهایم تنهایم نگذار.
پینوشت: قول داده بودم فایلهای صوتی را بگذارم. کلاس اول را که اصلا یادم رفت
ضبط کنم! اما دومی را راستش بنا به دلایلی روی وب نمی گذارم که توضیحش هم نمی توان
داد! اما به صورت حضوری در اختیارتان خواهم گذاشت. در مورد حضور در کلاس، کلاس ها
جمعیت کمی دارد و مشکلی نیست(البته راستش اینم یادم رفت از دانشجوهام بپرسم! اما
بعید است مخالف باشند!!) فقط مشکل آموزش است که مسئولش روز شنبه نبود. لطفا جمعه
با من تماس بگیرید. سعی می کنم تا آن زمان خبری حاصل کنم.
جلسه دوم- مسئله پژوهش
نوشته شده در جمعه پانزدهم
مهر 1390 ساعت 18:38 شماره پست: 69
اين جلسه
را با سؤال هايي که از جلسه قبل، آخرش برای بچه ها گذاشتم شروع می کنم. بهشون گفته
بودم برن دنبال اینکه:
مسئله، روش
را تعيين میکنه يا برعکس؟ فرق تحقيقات کمی با کیفی چیه؟ کی از تحقيق کيفی استفاده
کنیم؟
مسئله اول
در کلاس بحث شد. همان نکته ای بود که در صحبت های گروه شواب نيز آقای دکتر
مهرمحمدی بهم تذکر دادند که بگم. اما می خوام از تو مسئله دوم به يک جدول منظم
برسم که در ستون وسطش مراحل تحقيق را نوشته و ستون های دو طرف، تفاوت کمی و کيفی
را نشان بده(تو طرح درسم در لینک زیر ببينيد).
بعد هم می
رم سراغ اولين سطر جدول که اولين مرحله هر تحقيقی است و آن مشخص کردن مسئله است.
بعد به
سؤال سوم هم همينجا بپردازيم که کی می ريم سراغ روش کيفی؟
چند نمونه
از تجارب دوستام که چطوری مسئله را از تجربه زيسته خودشون گرفتن بهشون ارايه خواهم
کرد.
در درس
مسئله پژوهش به چهارتا سؤال خواهيم پرداخت: اوليش همينه که گفتم. دومی اينه که
حالا فرض کنيم مسئله کیفی را پيدا کرديم، آيا هر مسئله ای را بايد مسئله پژوهشی دانست؟
و تفاوت اينها را بگيم.
بعد از
همون نمونه ها، بهشون می گم محقق ها چطوری فهميدن، مسئله شخصیشون می تونه مسئله
پژوهش بشه؟
بعد هم به
اين می پردازيم که فرق موضوع، مسئله پژوهش و سؤال پژوهش چيه و ارتباط اينها چيه؟
يک مثال عينی هم براشون می زنم(تو طرح درس ببينيد)
بعد هم می
ريم رو اين سؤال که حالا مسئله را پيدا کرديم، پژوهشی بودنش هم فهميديم، سؤال و
موضوع و مسئله و ارتباط اينها هم تحليل کرديم، اما چطوری اينايي که تو ذهنمونه
برای مخاطب بيان کنيم؟ يعنی چطوری مسئله را بيان کنيم؟
اونجا يک
چارچوب کلی بهشون می دهم که چطور اين کار را بکنند. يکی دوتا بيان مسئله هم از
مجلات علمی پژوهشی براشون ارايه می کنم تا با هم بررسی کنيم و در مسئله عينی
ببينيم.
در نهايت
هم گروه بنديشون می کنم و به هر گروه يک بيان مسئله از همون مجلات می دهم تا با هم
تحليلش کنن و ارايه کنند.
فایل طرح
درس را با اين لينک دريافت کنيد:
http://www.4shared.com/document/6ubafFjL/__online.html
جلسه دوم چگونه گذشت؟
نوشته شده در شنبه شانزدهم مهر 1390 ساعت 23:20 شماره
پست: 70
اين جلسه
هم عالی گذشت. بچه ها در برگه های تحت عنوان پوشه کار که بهشون گفته ام در مورد
يادگرفته ها و يادنگرفته هاشون بنويسند نکات جالبی را نوشتند. مثلا برام جالبه
مفهوم هستی شناسی، معرفت شناسی و اين اصطلاحات فلسفی را اشاره کردند که ابهام
دارند. همينطور يکيشون برام نوشته: اگر تحقيق کيفی اينقدر دردسر داره و قابل تعميم
هم نيست، اصلا برای چی انجامش میديم؟
راستش
خوشحالم که اونها اين سوال ها به ذهنشون رسيده چون يه کم از وضع هيجانی که بين
دانشجو و استادها در اين مورد می ديدم می ترسيدم. امروز وقتی دانشجوها گفتن:
استاد، استقرای تحليلی يعنی چی؟ و يکيشون گفت: چرا میگید تحقیق کیفی زمان بره وقتی
مثلا 10 نفر را میگیریم و مصاحبه می کنيم؟ نهايت هر نمونه، دو روز وقت بخواد.
راستش سؤالاتشون برام جالب شد. تصميم گرفتم فرايند مکافات استقرای تحليلی که در
رساله خودم درگيرم کرده را براشون بگم تا بفهمن اين لغت همچين هم ساده نيست! وقتی
بهشون گفتم که در حدود 28 مصاحبه انجام دادم و به نظر میاد، هر مصاحبه دو روز هم
وقت بگيره الان ديگه من بايد دفاع کرده باشم، اما هر مصاحبه که انجام می دادم،
داده ها و يافته های قبلیم را کاملا کن فيکون می کرد و همين طور ادامه داشت تا
تقريبا در شانزدهمی، ارتعاش تغييرات کمتر شد و کمتر شد و ديگه مصاحبه های آخر،
تغييری در مقوله ها ايجاد نمی کرد و به اشباع رسيده بودم، بچه ها تازه فهميدن اين
لغت چه مکافاتی دنبالش داره!!!!
راستش،
دفعه پيش که استاد مشاورم را ديدم، دو ماه پيش بود که يک نکته بهم گفت که همه چيز
تحليل را به هم ريخت و دوباره از اول!!! تو اين دو ماه، من همش و همش کار کردم، تا
برسم به اينکه بالاخره يک چيزی برای ارايه داشته باشم!!!
يک جورايي
وقتی درس می دم، انگار واقعا تجربه رساله را دارم میگم! دانشجوهام تو همه مثال
هايي که براشون می زنم و مقاله ها و پايان نامه های کیفی که می برم، وقتی می خوان
سؤال بپرسن، می گن: استاد تو رساله خودتون چی؟؟؟ انگار، اين مثال براشون از همه
چيز عينی تره!!! يا شايد چون بهتر درکش کردم، بهتر براشون می گم. داشتم فکر می
کردم، واقعا استادهايي که خودشون اين فرايند را انجام ندادند و باهاش درگير نشدند،
نمی فهمن چه اتفاقی واقعا می افته که بتونن خوب تدريسش کنند يا راهنمايي بدهند.
همين چند دقيقه قبل با دوستم حرف می زدم و او هم در حال به هم ريختن داده هاشه،
اما استادش بهش گفته اشتباهه. اما راستش من کار خودم را براش گفتم و ا
مطالب مشابه :
پروفسور سرکار آرانی : “چرا” شروع یادگیری است
آموزش، پژوهش و مدرسه، محور تحول” با و به تدریج به تفاوت و نتیجه این دو
برگ برنده اروپا
تعلیم و آموزش بوده است. اما فرق میان تعلیم و آموزش چیست؟ در تعلیم و پژوهش هستند
مقاله : دانشگاه فرهنگیان و پذیرش دانشجو با کدامین الگو، مدل و رویکرد
4-آموزش و پرورش به نیازمندیم و یکی از تفاوتهای فرق است بین دانشجوی الهیاتی
مطالب وبلاگ قبلی-4
اينکه اصلا تحقيق چیست و چه باز بود و دانشجوی که فرق موضوع، مسئله پژوهش و سؤال
رشته علوم قرآن و حدیث؛ تاریخچه، آسیبها و ضرورت های اصلاح
شد که سوابق آموزش و پژوهش این رشته چیست شده باشد و به عبارتی پژوهش محور
برچسب :
تفاوت فرق دانشجوی آموزش محور و پژوهش محور چیست