ماهیت زبان و ارتباط در نخستی ها


ماهیت زبان و ارتباط در نخستی ها

 

محمد مهدی میرلو


مقاله حاضر در ماهنامه  علمی تخصصی اطلاعات حکمت و معرفت شماره 8 آبان ماه 1392 بچاب رسیده است


                     img_20130403_092701.jpg

چکیده :

      پیچیدگی زبان به قدری است که جهت گیری بسیاری از تحقیقات صورت گرفته در این حوزه متوجه درک ساختار زبان و نحوه کاربرد آن است. محور اصلی این تحقیقات،قوانین دستوری است که ترکیب های مجاز عناصر زبانی را مشخص می کند.همچنین این مساله جالب و در عین حال قابل تامل مطرح می شود که آیا تنها انسان از زبان استفاده می کند یا برخی از حیوانات نیز این توانایی را داراهستند. بدون تردید پیش از پرداختن به بحث پیرامون ویژگی های زبان در گونه های غیر انسان،باید میان ارتباط و زبان تمایز قایل شویم. کمتر کسی درباره این مساله که حیوانات به نحوی با هم ارتباط برقرار می کنند تردید دارد. سوال اصلی این است که آیا آنها این کار را به شیوه ای انجام می دهند که بتوان آن را به صورت معقول،زبان نامید. به عبارت دیگر،آیا امکان دارد که حیوانی یاد بگیرد که با انسان از طریق زبان ارتباط برقرار کند؟ و یا زبان انسان دارای ویژگی هایی است که آن را چنان منحصر به فرد  کرده که اصلا  شبیه به هیچ نظام ارتباط دیگری نیست و در نتیجه حیوانات دیگر ناتوان از یادگیری آن هستند؟ در این مقاله به بررسی سوالات فوق و دیدگاه های مطرح در این زمینه خواهیم پرداخت.

 

مقدمه :

       از سه دهه پیش تا کنون محققان از طریق شواهدی که بدست آوردند اظهار کردند که میمون های بزرگ مانند  شمپانزه ها و گوریل ها در توانایی های زبانی شباهت های بسیاری با انسان  دارند.هرچند این موضوع تا به امروز محل بحث و مناقشه برانگیز بوده است.در واقع، هرچند محققان  توافق دارند که میمون ها لغات بسیاری را می توانند بیاموزند اما نتایج در پاسخ به این سوالات که میمون ها تا چه حد خود بخود و خلاقانه زبان را بکار می برند گوناگون و متناقض بوده است(Shaw,2004).فیلسوف معروف فرانسوی رنه دکارت (René Descartes) اظهار داشت زبان چیزی است که به طور کیفی انسان را از سایر انواع متمایز می کند(Descartes,1637). حال این سوال قابل طرح است که آیا گفته دکارت با توجه به تحقیقات حاضر در حوزه زبان شناسی می تواند درست باشد؟ زبان شناسی (linguistics)به عنوان علم مطالعه زبان تعریف می شود. حوزه مطالعات زبان شناسی بسیار متنوع است و شامل رویکردهای نظری و روش شناسی مخصوص به خود است. به عنوان مثال رویکرد علوم اعصاب(neuroscience) که از روش مورد کاوی (case study) به بررسی نقایص زبانی بیمارانی می پردازد که به مغز آنها آسیب رسیده است. در رویکرد شبکه ای، چگونگی پردازش و ارایه اطلاعات زبانی مورد بررسی قرار می گیرد.از سوی دیگر برخی زبان شناسان مسیر مطالعه رشد انسان را مورد توجه قرار داده و نحوه رشد توانایی زبان و تغییرات آن در طی زمان و در حین رشد فرد را بررسی می کنند. در رویکرد فلسفی، پرسش هایی پیرامون ماهیت زبان و رابطه میان زبان و تفکر مطرح می شود(فردنبرگ،سیلورمن،1388). نکته قابل تامل این است که آنچه زبان شناسی را به عنوان یک علم منحصر به فرد معرفی می کند رویکردها یا ابزارهایی نیست که در این علم بکار می رود بلکه موضوع تحقیق آنها یعنی خود زبان است.

ماهیت و ویژگی های  زبان:

اگرچه مساله تعریف زبان مساله مهمی است اما بدلیل عدم توافق بر ارایه تعریفی دقیق از ماهیت زبان،بهتر است به جای تعریف، بر خصوصیات مهم زبان تمرکز کنیم  که عبارتند از :

1-    نقش ارتباطی(communicative role): زبان امکان برقراری ارتباط میان افراد را فراهم می کند. مقصود از ارتباط یعنی تولید،انتقال و درک اطلاعات است.این ویژگی زبان در راس ویژگی های زبان قرار دارد. به عبارت دیگر علاوه بر اینکه ارتباطی بودن آشکارترین ویژگی زبان است،چشمگیرترین ویژگی آن نیز است.به عنوان مثال، فردی می تواند درباره آنچه فکر و احساس می کند،بنویسد، به طوری که دیگران آن را بخوانند و افکار و احساسات آن فرد را درک کنند(استرنبرگ،1389).

2-    قرار دادی یا اختیاری  بودن(arbitratines):ماهیت قراردادی بودن سامانه زبان به نبود استدلال خاص برای انتخاب یک نماد ویژه برای یک مفهوم اشاره دارد. زبان شامل مجموعه ای از عناصر(symbolic elements) نمادین است. نمادها نماینده چیزی هستند یا به آنها اشاره می کنند که عموما صداها،تصاویر یا کلمات هستند.صفت بارز نماد،قرار دادی بودن آن است(فردنبرگ،سیلورمن،1388).در واقع اختیاری یا قراردادی بودن زبان به این معناست که ارتباط طبیعی بین صورت زبان و معنای آن وجود ندارد(یول،1385). به عنوان مثال ما با نگاه کردن به کلمه فارسی سگ ،نمیتوانیم از روی شکل آن بفهمیم که این کلمه دارای معنای طبیعی و آشکار است. در واقع صورت زبانی واژه سگ هیچ ارتباط طبیعی یا تصویری(iconic) با موجودی در جهان واقع که پشمالو و چهارپا است و پارس می کند ندارد.

3-    ساختارمنظم(regularly structured) : ترتیب نمادها در زبان مبتنی بر مجموعه ای از قوانین است که بر آن حاکم است. در واقع این قوانین،نحوه ترکیب این نمادها را مشخص   می کند. در واقع ،الگوی خاصی از آواها و حروف،کلمات معناداری را تشکیل می دهند.به عنوان مثال در زبان انگلیسی صفت را قبل از اسم می آورند. ترکیب تصادفی آواها و حروف همیشه چنین نیست و از سوی دیگر الگوهای خاصی از کلمات،جمله ها،بندها و گفتمان معنادار را می سازند. اکثر چیزهای دیگر بی معنا هستند(استرنبرگ،1389).

4-    زایا بودن(creativity): مولد بودن زبان اشاره به توانایی نامحدود و خلاق در تولید زبان دارد.عناصر نمادین زبان را می توان با هم ترکیب کرده و شمار بسیار زیادی جملات معنادار ساخت. خصوصیت زایایی زبان موجب قدرتمند شدن زبان می شود،چون هرفکری که به ذهن می رسد را می توان بیان کرد.از سوی دیگر این ویژگی به این مساله اشاره    می کند که تعداد احتمالی گفته ها(جملات) درهر زبان بشری ،نامحدود است (یول ،1385 ) . جنبه زایایی زبان به صورت کاملا طبیعی منجر به ماهیت پویا و تکاملی آن می شود. با ورود کلمات جدید و تغییر قوانین دستوری ،زبان به صورت مدام تغییر می کند که نشانه  پویایی زبان است.تصور اینکه زبان هرگز تغییر نمی کند به همان اندازه غیرقابل درک است که تصور کنیم مردم و محیط هرگز تغییر نمی کنند.برای مثال،انگلیسی جدیدی که امروزه افراد بوسیله آن  صحبت کنند  صورت تکامل یافته انگلیسی میانه است که خود انگلیسی میانه از انگلیسی باستان گرفته شده است(استرنبرگ،1389).

5-    جابجایی(displacement):انسان ها در فرایند بکارگیری زبان می توانند به زمان گذشته و آینده اشاره کنند. این ویژگی زبان را جابجایی گویند.این ویژگی باعث می شود که تا کاربر زبان بتواند درباره چیزها و وقایعی که در محیط بلافصلشان نیست،صحبت کنند. در واقع ، ویژگی جابجایی به ما امکان می دهد تا درباره چیزها و مکان هایی (برای مثال ،فرشتگان ، پری ها،بابانوئل،سوپرمن)صحبت کنیم که از وجود آنها حتی مطمئن نیستیم(یول ،1385 ).

6-    دوگانگی(duality):زبان انسان به طور همزمان در دو سطح یا لایه سازمان یافته است که این ویژگی را دوگانگی یا تولید مضاعف (double articulation)می نامند. در تولید گفتار،یک سطح فیزیکی وجود دارد که در آن سطح، اصوات منفرد از قبیل n,b,i تولید    می شود که به تنهایی معنای ذاتی ندارند ولی در ترکیبی خاص مانند bin ،سطح دیگری وجود دارد که یک معنا را محمول است که متفاوت از معنای ترکیب nib است. در نتیجه ما در یک سطح اصوات متمایز و در سطح دیگر معانی متفاوت را داریم. این ویژگی یکی از صرفه جویانه ترین ویژگی های زبان است زیرا با یک مجموعه محدود از اصوات منفصل می توان تعداد بسیار زیادی از ترکیبات صوتی ( برای مثال کلمات ) را بسازیم که از لحاظ معنا نیز متفاوت هستند(یول،1385).

     ویژگی های فوق موجب شده است که زبان را به یک نظام ارتباطی بی همتا تبدیل کند که کاملا متفاوت از نظام های ارتباطی دیگر حیوانات است.در نتیجه غیرمحتمل است که حیوانات دیگر بتوانند آن را بفهمند. برخی این واقعیت را نپذیرفته و مدعی هستند که مردم با زبان گفتاری با حیوانات حرف می زنند و مدعی هستند که حیوانات هرچه را گفته می شوند انجام می دهند. در پاسخ به این افراد باید این مطلب را بیان کرد که آن حیوان رفتاری خاص را در پاسخ به یک محرک صوتی خاص یا صدا انجام می دهد ولی در واقع نمی فهمد که این کلمات در یک مجموعه صدا به چه معنی هستند. از سوی دیگر ما هرگز حیوانات یک گونه را نمیتوانیم بیابیم که بتوانند علایم ارتباطی گونه های دیگر حیوانی را تولید کنند. ممکن است اسبی را در چراگاه گاوها برای مدت مدیدی نگه داشت اما حتی یکبار هم این اسب همانند گاوها ماغ نمی کشد.

 

زبان در نخستی ها

   این امر بدیهی است که حیوانات با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند. تحقیقات نشان داده است که گونه های مختلف حیوانات برای ادامه حیات،فریادهای خاصی را تولید می کنند که معانی مختلفی را دارا هستند.برای نمونه یک گونه از میمون ها در دشت آفریقا مجموعه ای از فریادهای خاص تولید می کنند که علامت انواع مختلف تهدیدات است. میمون ها از این فریادها در زمان غذا خوردن یا هنگام نزدیک بودن خطر استفاده می کنند. به عنوان مثال اگر یک میمون متوجه عقابی شود که بالای سرشان پرواز می کند فریادی می کشد که موجب پراکنده شدن اعضا و فرار میمون ها به طرف درختان و پنهان کردن خود می شود.اگر ماری مشاهده شود میمون فریاد دیگری می کشد که میمون های دیگر را وا می دارد روی پای خود بایستند و به اطراف نگاه کنند تا بتوانند محل مار را پیدا کنند (فردنبرگ ، سیلورمن،1388). در واقع هریک از این فریادها دارای معانی خاص است و هر فریادی نشان دهنده یک خطر خاص برای گروه است. هرچند این فرایند نوعی برقراری ارتباط است چون اطلاعات مربوط به یک رویداد،تولید ،منتقل و درک می شوند ولی این شکل طبیعی ارتباط،زبان نیست زیرا از یک سو این فریادها قراردادی نیستند و از سوی دیگر برای مرتب کردن این فریادها و تبدیل آنها به چیزی نظیر جمله،دستوری وجود ندارد و با ترکیب آنها نمی توان معنای جدیدی ابداع کرد.

     در سال های اخیر این پرسش در کانون توجه پژوهشگران در حوزه زبان قرار گرفته است که  آیا میمون ها می توانند ارتباط برقرار کردن با انسان ها را یاد بگیرند؟ از دهه 60 دانشمندان تلاش کرده اند به این سوال پاسخ دهند هنگامی که گزارش شد شمپانزه جوانی  بنام واشو تعلیم دیده است که علایم دستی را ایجاد کند(Savage-Rumbaugh,1992).از سوی دیگر این پرسش قابل طرح است که اگر حیوانات نمی توانند به تنهایی و به طور طبیعی از زبان استفاده کنند آیا امکان آموزش زبان به آنها وجود دارد؟ به عبارت دیگر توانایی زبانی آنها همانند توانایی انسان است؟ تحقیقات انجام شده در این حوزه بر روی نخستتی ها (primates)مانند شمپانزه ها و گوریل ها متمرکز شده چون دارای قابلیت شناختی نسبتا پیشرفته ای هستند. برخی از تحقیقات صورت گرفته از دهه 60 به بعد عبارتند از :

تحقیق بر روی واشو(washoe): تا چند دهه پیش ،تلاش برای آموزش میمون ها برای صحبت کردن بارها با شکست مواجه شده است. گاردنر(Gardner) در سال 1969 تلاش کرد که  بر دشواریهای آموزش نخستی ها از طریق  آموزش زبان اشاره ای آمریکایی غلبه کند (Arbib, Liebal, Pika,2008).بئاتریکس و آلن گاردنر شمپانزه ای بنام واشو را پرورش دادند و زبان اشاره ای آمریکایی را به او آموزش دادند. زبان اشاره ای آمریکایی تمامی ویژگی های اصلی زبان انسانی را داراست و بسیاری از کودکان ناشنوای مادرزاد آن را به عنوان زبان طبیعی اول خود یاد گرفته اند. روش آنها به این شکل بود که از همان شروع تحقیق ،واشو را شبیه به یک کودک انسان در یک محیط راحت داخل منزل بزرگ کردند و واشو را وادار کردند حرکات دستی که نمایشگر یک شی خاص بود را تقلید کند یا انجام دهد.واشو 132 علامت را یاد گرفت و شواهدی از کاربرد خودانگیخته زبان را نشان داد. به عنوان مثال هنگام دیدن مسواک در دستشویی بدون اینکه تحریک شود علامت آن را نشان می داد.همچنین واشو قادر بود کلمات را با هم ترکیب و برخی جملات مانند open food drink(برای اینکه کسی در یخچال را باز کند) بسازد.این مساله نشان می داد که برخی از ترکیبات،ابداعات خود واشو بود.نکته قابل توجه این بود که واشو نشان داد که تعداد بسیار بیشتری از اشاره ها را که نمی تواند تولید کند،می فهمد و قادر بود آن مکالمات ابتدایی را برقرار سازد که عمدتا به صورت توالی سوال-جواب بود(یول،1385).

تحقیق بر روی کوکو(koko):گروهی از محققان از تکنیک مشابه برای آموزش زبان اشاره ای آمریکایی به یک گوریل بنام کوکو استفاده کردند.کوکو گنجینه بزرگی از علائم را یادگرفت و گزارش شد برای نشان دادن علائم بطور اختیاری از نحو استفاده می کند. مربیان کوکو ادعا کردند که او جوک هم می گوید(فردنبرگ،سیلورمن،1388).

تحقیق بر روی سارا ((sarah:در پژوهشی  دیوید پریماک بجای علایم و حرکات دست از نشانه های پلاستیکی برای آموزش مهارت های زبانی به شمپانزه ای بنام سارا استفاده کرد (یول ،1385).  این نشانه ها شکل ها و رنگ های متفاوتی داشتند و نمایشگر کلمات و همچنین روابط بودند. نشانه هایی وجود داشت که نشانگر اسامی نظیر (apple)،افعالی مثل(give) و صفاتی مانند (red) بودند و نشانه هایی بودند که نشانگر روابطی مثل ( same as) بودند. وقتی دو سیب را به سارا نشان دادند او نشانه  ( same as) را می ساخت و وقتی دو نشانه متفاوت یعنی نشانه سیب و پرتقال به او نشان داده شد او نشانه تفاوت (different)را می ساخت . بنظر می رسد او دارای درک ابتدایی از دستور جمله است، چون او ظاهرا می توانست تفاوت میان جملاتی مانند "David  gives apple to sarah" و "Sarah gives apple to David " را بفهمد (فردنبرگ ،سیلورمن ، 1388).

تحقیق بر روی کانزی (Kanzi):سوزانساواج –رومباق با همکارانشان بر روی شمپانزه ای به نام کانزی تحقیق کردند که بنظر می رسید معنای واژه نگارها را یاد گرفته است.علاوه بر این،کانزی ظاهرا می توانست پاره گفتارهای تک کلمه ای و جمله های ساده انسان را بفهمد. توانایی های کانزی کاملا پیشرفته بود. بدون اینکه از کانزی خواسته شود، او برای شناسایی اشیاء درخواست غذا و اعلان کاری خاص که می خواست بعهده بگیرد از واژه نگارها استفاده می کرد.نکته قابل توجه این است که پس از آموزش زبان ساختار بندی شده تر، توانایی های او با توانایی های یک کودک دو و نیم ساله بنام آلیا مقایسه شد. به هردو دستورات تازه ای داده شد و از آنها خواسته شد اشیاء را حرکت دهند. در درک مطلب، هر دو توانایی های تقریبا یکسانی داشتند یعنی هر دو تقریبا 70 درصد دستورات را اجرا کردند. مهارت های زبانی که کانزی تولید می کرد بسیار محدود بود چون مطابق با مهارت های یک کودک یک و نیم ساله بود(فردنبرگ،سیلورمن،1388).

تحقیق بر روی نیم چیمپسکی(Nim chimpsky): هربرت تریس در 1981 تحقیقی بر روی شمپانزه ای بنام نیم چیمپسکی را که بتقلید از نام نوآم چامسکی زبان شناس برجسته ، بزرگ کرده بود انجام داد.نیم چیمپسکی در طول چند سال بیش از 19000 پاره گفتار چند نشانه ای از نسخه اصلاح شده زبان اشاره آمریکایی ساخت.اکثر پاره گفتارهای نیم،دو کلمه ای بود (استرنبرگ ، 1389).تحلیل دقیق تریس نشان داد که اکثر پاره گفتارهایی که نیم بکار می برد در واقع تکرار چیزی است که نیم قبلا دیده بود.تریس نتیجه گرفت که برغم آنچه پیشرفت مهمی بنظر می رسید،نیم حتی شکل ابتدایی بیان نحوی را نیز نشان نداده است.به عبارت دیگر،شمپانزه می تواند پاره گفتارهای یک یا حتی چند کلمه ای را تولید کند اما نه صورت سازمان یافته نحوی. برای مثال، نیم علائم «به نیم موز بده» را با «موزبده به نیم» و «موز به نیم بده»جابجا می کرد و این بدان معنا بود که شکل صحیح قواعد دستوری برای او رجحان نداشت. در نهایت تریس اعلام کرد که اگرچه شمپانزه ها می توانند پاره گفتارها را درک و تولید کنند، اما مهارت زبانی به آن معنایی که حتی انسانهای بسیار خردسال دارند،در آنها وجود ندارد و ارتباط آنها فاقد ساخت و بویژه ساخت چندگانه است (استرنبرگ ،1389).علاوه بر این ، شواهد اندکی وجود داشت که نشان دهد میمون هایی که آموزش دیده اند نشانه ها را در جمله ترکیب کنند و عباراتی را بسازند و همینطور به نظر بی فایده می رسید که این میمون ها بتوانند توانایی هایی را که در فرایند آموزش  یاد گرفته اند را به سایر میمون ها آموزش و منتقل کنند(Cheney, Seyfarth,1997).

      با بررسی نتایج پژوهش های فوق و تفاوت های قابل توجه در آنها می توان این احتمال را مطرح کرد که این امکان وجود دارد که تفاوت  نتایج پژوهش ها می تواند ناشی از ویژگی شمپانزه خاص مورد مطالعه یا روش های مورد استفاده آنها باشد. به تعبیر استرنبرگ، زبان شمپانزه ممکن است نتواند تمام الزامات زبان را برآورده سازد. برای مثال ، زبان مورد استفاده شمپانزه ها خود بخود کسب نمی شود بلکه آن را فقط از طریق برنامه های آموزشی بسیار ماهرانه و منظم          می آموزند. در شرایط حاضر نمی توان اطمینان داشت که آیا شمپانزه ها به طور واقعی دامنه کاملی از توانایی های زبانی را نشان می دهند یا خیر.از سوی دیگر تحقیقات مورد اشاره با انتقادات جدی مواجه شده اند. برای مثال نقد جدی بر تحقیقات فوق این است که برخی از حیوانات در تحقیقات فوق از طریق تقویت مثبت(positve reinforcement)آموزش دیده اند.آنها برای علامت دادن درست یا کاربرد مناسب نشانه ها یا واژه نگارها یک جایزه می گرفتند که معمولا خوراکی بود.مشکل این است که حیوانات یک نماد را با یک مفهوم مرتبط می کنند چون این طور آموزش دیده اند و ممکن است نسبت به این که این نشانه دقیقا به چیزی دلالت می کند آگاهی نداشته باشند.اگر این امر درست باشد،پس حیوانات جنبه قراردادی بودن زبان را نشان نمی دهند یعنی اینکه این نماد می تواند هرچیزی باشد و در عین حال نشانه مصداق (referent) باشد(فردنبرگ،سیلورمن،1388)..وقتی یک حیوان با ارایه سیب،نشانه سیب را انتخاب می کند، قراردادی بودن زبان را نشان نمی دهد ،اما وقتی سیب وجود ندارد و از نشانه سیب استفاده می کند، قراردادی بودن زبان اثبات می شود.

  از سوی دیگر این سوال قابل طرح است که جنبه ساختارمند بودن زبان در مورد حیوانات چگونه است؟ آیا حیوانات "نحو" را  که زیربنای ساختمان جملات است ،می فهمند؟ تاکنون تحقیقات انجام شده نشان می دهد نخستی ها جملات بسیار ساده را می فهمند و تولید می کنند یعنی جملاتی که در حد دو یا سه کلمه باشند. با توانایی تغییر آرایش کلمات و تبدیل آنها به ترکیب های جدیدی که بیانگر معانی جدید باشد، درک قوانین نحوی ثابت می شود که همان معیار زایایی زبان است که در بالا تعریف شد اگر حیوانات این کار را انجام هند این امر نشانگر قوانین نحوی است.هرب تراس(Herb Terrace) شواهدی ارایه کرد که داشتن درک ابتدایی یا توانایی بکارگیری نحو بوسیله برخی از حیوانات را رد می کند. تراس در مورد این که شمپانزه هایی مثل واشو معنای علایم و نمادها را   می فهمند مردد است(فردنبرگ،سیلورمن،1388).

 

نتیجه گیری :

    انسانها براي ارتباط با يكديگر زبان‌هاي متعددي را بكار مي‌برند كه به طور قابل ملاحظه‌اي در اطلاعاتي كه آنها به یکدیگرمنتقل مي‌كنند تغييراتی ایجاد مي‌کند. در سالهاي اخيرشواهد تجربي براي اين ارتباط علي (causal relation) مطرح شده است و به این نکته اشاره مي‌كند که زبان مادري يك شخص، واقعاً شيوه‌اي را كه فرد درباره جنبه‌هاي متعدد جهان شامل مكان و زمان و .. مي‌انديشد را شكل مي‌دهد. يافته‌هاي اخير همچنين به اين نكته اشاره مي‌كند كه زبان‌ (language) بخش و جزئي از جنبه‌هاي تفكر (thought) است و اهميت آن فراتر از آن چيزي است كه دانشمندان پيش از اين تشخيص داده بودند(Boroditsky,2011).در واقع نه تنها زبان‌ها برآنچه كه ما به ياد مي‌آوريم تأثير مي‌گذارند بلكه ساختار زبان‌ها مي‌تواند موجب سهولت يا دشواري يادگيري چيزهاي جديد شود.

       از سه دهه پیش تا کنون محققان از طریق شواهدی که بدست آوردند اظهار کردند که میمون های بزرگ مانند  شمپانزه ها و گوریل ها در توانایی های زبانی شباهت های بسیاری دارند.هرچند این موضوع مناقشه برانگیز بود.در واقع، هرچند محققان  توافق داشتند که میمون ها لغات بسیاری را می توانند بیاموزند اما نتایج در پاسخ به این سوالات که میمون ها تا چه حد خود بخود و خلاقانه زبان را بکار می برند گوناگون و متناقض بود(Shaw,2004).

از سوی دیگرحیوانات،قدرت صحبت کردن ندارند ولی می توانند صداها و حرکات معناداری برای ارتباط با یکدیگر و تبادل هیجاناتشان ایجاد کنند. صداهای ایجاد شده در حیوانات توسط قسمتهایی از مغز که سیستم لیمبیک(limbic) و آمیگدال((amygdala نامیده می شوند کنترل می شوند.بیشتر صداهای حیوانات در نتیجه  تحریک هیجانی است(کیمیایی اسدی،1389).شایع ترین صدایی که حیوانات در ابتدای زندگی ایجاد می کنند ضجه جدا شدن از مادرشان است. این ابتدایی ترین شکل ارتباطات اجتماعی سیستم لیمبیک است.به تعبیر استرنبرگ نخستیها- به ویژه شمپانزه ها- نویدبخش ترین بینش را درباره زبان غیرانسان ها بما عرضه کرده اند.جین گودال(jane Goodall)کاوشگر مشهور شمپانزه های وحشی، جنبه های مختلف رفتار شمپانزه ها را مطالعه کرده است که ازآن جمله جنبه آواگری (vocalizations)است. گودال بسیاری از آنها را آشکارا ارتباطی تلقی می کند.اگرچه لزوما معرف زبان نمی داند. برای مثال شمپانزه ها فریادهای خاصی دارند که نشانه مورد حمله واقع شدن است. فریاد دیگری برای صدا کردن شمپانزه های دیگر وجود دارد. با وجود این،بنظر می رسد مجموعه آواگری ارتباطی آنها،کوچک،غیرمولد،از نظر ساختار محدود،فاقد پیچیدگی ساختاری و نسبتا غیرقراردادی است. همچنین بطور انگیخته کسب نشده است(استرنبرگ ،1389). به همین دلیل از نگاه گودال ارتباطات شمپانزه ها را بر اساس معیارهای موجود نمی توان یک زبان تلقی کرد.

   با وجود  مطالعات و پژوهش های متعدد که در طول سالیان اخیر به ویژه سه دهه اخیر،همچنان این سوال در کانون توجه قرار دارد که آیا تیره های غیر انسان می توانند از زبان استفاده کنند. تردیدی وجود ندارد که مهارت های زبانی انسان بسیار فراتر از سایر تیره هایی است که تاکنون مورد مطالعه قرار گرفته است.نوآم چامسکی زبان شناس برجسته در تحلیل سوال فوق  از تعبیر معجزه تکاملی استفاده و بیان می کند :«اگر حیوان از ظرفیت مزیتی زیست شناختی چون زبان برخوردار بوده است، اما تاکنون از آن استفاده نکرده است،یک معجزه تکاملی خواهد بود، مثل یافتن یک جزیره با انسانهایی که بتوان به آنها پرواز کردن را آموخت»(استرنبرگ ،1389،ص484).

    تحقیقات مربوط به توانایی های زبان نخستی ها نشان می دهد که برخی از پژوهشگران معتقدند نخستی ها دارای توانایی های قراردادی بودن و جابجایی در زبان هستند، چون معنای تعداد محدودی از نمادها را به طور مستقل از خود مصداق درک می کنند.این مساله چه در آموزش مستقیم(با غذا) یاغیرمستقیم (با تایید) که تکنیک های تقویت مستقیم استفاده می کند صدق می کند.اما باید جانب احتیاط را رعایت کرد و این نکته را مدنظر قرار داد که توانایی های قراردادی بودن و جابجایی فقط در درک مطلب هایی ثابت شد که طی آن حیوانات نمادها را مشخص می کردند. در مطالعات قبلی که در آن ها شمپانزه ها از زبان اشاره ای آمریکایی و نشانه ها استفاده می کردند،شواهد اندکی وجود داشت که نخستی ها معنای نمادها را هنگام تولید آنها می فهمیدند(استرنبرگ ،1389). از سوی دیگر نکته مهم این است که به نظر می رسد مهارت های زبانی نخستی ها به انتها می رسد چون نخستی ها در مورد نحو(syntax)،به ویژه در مورد تولید زبان،خیلی کم می فهمند. به عبارت دیگر،نخستی ها می دانند که ترکیب کلمات بر معنا تاثیر می گذارد ولی بیشتر نخستی ها فقط جملاتی را تکرار  می کنند که آموخته اند و تنوع بسیار کمی در ساخت زبان دارند.آنها هرگز در هیچ موردی به توانایی زایایی زبان انسان نمی رسند. همچنین نخستی ها بر خلاف انسان ها وقتی مهارت های زبانی را کسب کردند نمی توانند این مهارت را به اعضای دیگر خود آموزش دهند. جورج یول در کتاب بررسی زبان پیرامون پژوهش های صورت گرفته در حوزه تعلیم زبان به شمپانزه ها می نویسد:

«آیا واشو و کانزی می توانستند با استفاده از نظام ارتباطی نمادین که توسط انسان ها و نه شمپانزه ها برای آنها انتخاب شده بود تعامل برقرار کنند؟ جواب این سوال صراحتا مثبت است. آیا واشو و کانزی از لحاظ زبانی در سطحی قابل قیاس با کودک انسانی که که همسال آنها بود،بودند؟ جواب این سوال صراحتا منفی است.افزون بر این یکی از مهمترین درس ها برای افرادی که در باب ماهیت زبان مطالعه می کنندف این واقعیت است که اگرچه می توانیم برخی از ویژگی های اصلی زبان را توصیف کنیم ولی مسلما تعریفی کاملا عینی و قابل قبول هم از کاربرد زبان نداریم. ما می پنداریم وقتی که کودک انسان صداهای زبان گونه را ادا می کند، در واقع رشد زبان را می بینیم،ولی وقتی شمپانزه های کوچک علایم زبان گونه را در تعامل با انسان تولید می کنند،بسیاری از دانشمندان مایل نیستند که این را به عنوان کاربرد زبان قبول کنند. هنوز هم ملاک هایی که در هر مورد بکار می گیریم،بنظر نمی رسد که یکسان باشد»( یول،،1385،ص 23). با توجه به شواهد بدست آمده از آزمایشات و پژوهش های مختلف در سه دهه اخیر بر روی شمپانزه ها، جورج یول معتقد است نوآم چامسکی باید این ادعای خود مبنی بر اینکه «یادگیری حتی حداقل مقدمات زبانی کاملا در ورای توانایی های یک میمون باهوش قرار دارد» را مورد تجدیدنظر قرار دهد. به تعبیر یول هرچند امکان دارد گزارش هایی درباره دیدگاه شمپانزه از نظریه زبان شناختی نداشته باشیم،ولی مطمئنا در مورد توانایی آشکار آنها با برآمدن از پس "حداقل مقدمات زبانی"گزارش  هایی خواهیم داشت.

       در مجموع اگر نگاهی دوباره به ویژگی های خاص زبان انسان  مانند نقش ارتباطی ،جابجایی ،خلاقیت، دوگانگی و قراردادی بودن بیندازیم و بخواهیم فارغ از سوگیری ها و با اتکا بر شواهد قطعی و نه حداقلی سخن بگوییم می توانیم تفاوت هایی پیرامون نوع ارتباطات حیوانات با یکدیگر و زبان انسان را با دقت بیشتری مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهیم. برای نمونه در مورد ویژگی جابجایی بنظر  می رسد که ارتباط در حیوانات منحصرا مربوط به این لحظه ،این مکان و زمان حال است. بنابر این نمی توان از این ارتباط برای مرتبط کردن وقایع با زمان و مکان در گذشته بهره برد.وقتی سگی صدای GRRR را تولید می کند این فقط به معنای GRRR در همین زمان است چون سگ نمی تواند معنای GRRR را برای عطف به شب قبل و یا در آن پارک،بکار ببرد.هرچند برخی پژوهشگران مدعی شده اند که ارتباط میان زنبورها از ویژگی جابجایی برخوردار است اما شواهد کافی برای این مدعا و اینکه آیا زنبورها بطور کامل از این ویژگی در ارتباطات خود برخوردارند ارایه نشده است.در مورد ویژگی اختیاری  یا همان قرار دادی بودن زبان نیز می توان چنین بیان کرد که هرگونه ارتباط در حیوانات شامل مجموعه ای ثابت و محدود از صوت های آوایی و اشاره ای است. بسیاری از این اشکال فقط در شرایط خاصی (برای مثال مشخص کردن قلمرو) و زمان های خاص ( برای مثال، در فصل جفت یابی) بکار می روند.در مورد ویژگی خلاقیت و زایایی نیز بدیهی است که نظام های ارتباطی موجودات دیگر فاقد انعطاف پذیری موجود در زبان انسان است. از سوی دیگر برای حیوانات مقدور نیست که تا علایم جدیدی را برای انتقال دادن تجارب یا وقایع جدید،ابداع کنند. به تعبیر لیمبر(2005) جنبه  خلاقانه زبان مساله ای نیست که براحتی از آن چشم پوشی کرد در حالیکه ارتباطات میان حیوانات فاقد این ویژگی برجسته است.

 

منابع :

استرنبرگ،رابرت.(1389)،روان شناسی شناختی،ترجمه کمال خرازی،الهه حجازی،تهران : انتشارات سمت

فردنبرگ،جی،سیلورمن،گوردن.(1388)،علوم شناختی مقدمه ای بر مطالعه ذهن،ترجمه محسن افتاده حال و همکاران ، تهران ، مرکز آینده پژوهشی علوم و فناوری دفاعی

کیمیایی اسدی،تقی.(1389)،خلقت و تکامل مغز،تهران: نشر معاصر

یول ،جورج.(1385). بررسی زبان.ترجمه علی بهرامی،تهران: انتشارات رهنما

 

Arbib, Michael,Liebal, Katja, Pika, Simone.(2008).Primate Vocalization, Gesture, and the Evolution of Human Language, Current Anthropology Volume 49, Number 6,pp1053-1076


مطالب مشابه :


نمونه رزومه

آموزش asp.net به زبان فارسی. در راستای درخواست چند نفر از دانشجویان، برای فایل نمونه رزومه




مفهوم نیمه عمر

Chemistry World - مفهوم که نیمی از اتمهای رادیوم در یک نمونه تازه تهیه شده تهیه کامل ترین رزومه




خطاهاي معمول در نوشتن رزومه

بررسي كنند با نمونهرزومه‌ها و نامه در یک تعریف کلی در زبان فارسی برابرهایی




فناوری نانو در صنعت نفت

در حال حاضر مطالعاتی بر روی نمونه‌هایی از خاک رس در ابعاد در یک محیط رزومه با




راهنمای نوشتن رزومه

راهنمای نوشتن رزومه نوشته شده توسط در توئیتر فارسی; FIFA World Player of the Year;




ماهیت زبان و ارتباط در نخستی ها

رزومه فارسی; تفصیل در بخش رزومه فارسی و دارا هستند.برای نمونه یک گونه از میمون




برچسب :