مقاله 42) شاهنامه های منظوم و منثور پیش از فردوسی
شاهنامه های منظوم و منثور پیش از فردوسی
پیش از شاهنامه فردوسی (ق 4 ق) شاهنامه های زیادی به نظم و نثر سروده شده اند. از جمله آنها تعداد نه شاهنامه را بطور دقیق میتوان نام برد، که سه تای نخستین آن به زبان اوستایی و پهلوی، و شش تای بعدی به زبان پارسی دری میباشد.
1) گاتها و یشتها یعنی نخستین و چهارمین بخش اَوِستای کیانی را که بطور منظوم سروده شده اند، میتوان از جمله نخستین داستانها و شاهنامه های منظوم شمرد. یعنی میتوانیم بعضی قطعات «گاتها» را که منظوم است، داستان منظوم بخوانیم.[1]در کتابهای پنجگانه اَوِستا بویژه در یشتها و بالاخص در یشت نوزدهم موسوم به کیان یشت، از بسیاری از شخصیتهای شاهنامه و جایگاه آنها نام برده است.
2) پس از گاتها و یشتها دوازدهمین بخش اوستای ساسانی را نیز می توان شاهنامه نامید. در متون پهلوی مانند «بُندِهِش» و «یاتکار زریران» و «دینکرت» که تفسیر و بازتاب اوستای کیانی هستند، اشارات بسیاری به قهرمانان و پهلوانان شاهنامه وجود دارد. دکتر پور داود مترجم اوستا، درین باره چنین می نویسد: «بدبختانه دوازدهين نسكِ عهدِ ساسانيان كه از اين ناموران (پیشدادیان و کیانیان) سخن میگفت از ميان رفته است ... در كتاب هشتم دينكرد در فصل دوازده، از دوازدهمين نسك سخن گفته، مينويسد: «اين نسك موسوم به چيتردات (Citradat) است و مندرجات آن عبارت است از: 1) بيان نژادهاي آدمي از كيومرث، نخستين بشر. 2) از مشيا و مشيانه و كيفيت خلقت آنان و تفصيل ازدياد نوع بشر در كشور مركزي خونيرس و واقعة نفوذ بشر در روي شش كشور ديگر كه در اطراف خونيرس واقع است. 3) ذكر پيشداديان و شهرياري آنان. 4) ذكر هوشنگ پيشدادي و سلسلة نسب وي كه نخستين پادشاه بود. 5) ذکر تهمورث كه در روي هفت كشور دومين پادشاه بود. 6) ذكر سلسلة جمشيد كه سومين پادشاه هفت كشور بود و در آگاهي از زمان وي. 7) ذكر پادشاه ستمگر ضحاك و نژاد وي. 8) ذكر سلسلة نسب از جم تا فريدون. 9) ذكر سلطنت فريدون پادشاه خونيرس و دست يافتن وي به ضحاك، و كشتن وي ديوهاي مازندران را و تقسيم كردن كشور خونيرس در ميان سه پسرش سلم و تور و ايرج. 10) ذكر پادشاهي منوچهر در ايران زمين و سلسلة نسب ايرج. 11) ذكر پادشاهي افراسياب پادشاه توران. ذکر «زو» پسر تهماسب پادشاه ايران زمين كه از پشت منوچهر بود. 12) ذكر سلطنت كيقباد سلسلة كيانيان و ايرانخداي. 13) ذكر پادشاهي گرشاسب كه به مملكت تور دست يافت. 14) ذكر پادشاهي كيكاوس نوة كيقباد پادشاه كياني و پادشاه هفت كشور. 15) ذكر كيخسرو پسر سياوش كه خونيرس خداي بود. 16) ذكر مشروحي راجع به نژادهاي ايران و توران و مملكت سِلم تا به عهد كيلهراسب و كيگشتاسب و پيغمبر دين مزدِيسنا زردُشت سپِنتمان و ...
این کتاب در قرن سوم هجري نيز يعني در زمان آتَرفَرِنْبَغْ مؤلف «دينكرد» موجود بوده است.»[2]
3) یکی از شاهنامه های باستانی «خُوتای نامک» پهلوی یا شاهنامه بزرگ ابن مُقَفع است. خوتای نامک پهلوی توسط عبدالله ابن مُقَفع شیرازی (ترجمان و دبیر «منصور» دومین خلیفه عباسی، 142 هجری) بنام «سِیر مُلوکِ الفُرس» به عربی ترجمه شده است. این ترجمه ، یکی از منابع مهم مورخان دوره اسلامی در باره تاریخ پارسیان باستان بوده است. [3] و خداینامک پهلوی و شاهنامه مؤیدی، هردو بنام شاهنامه بزرگ یاد شده اند. میرخواند بلخی از شاهنامه بزرگ که شاید خداینامک پهلوی باشد، به عنوان منبع مورخان قرون نخستین اسلامی نظیر ابن مقفع و طبری و بلعمی و حافظ ابروی هروی و... نام برده است. [4]
علامه قزوینی زبان خداینامه ای را که عبدالله ابن مُقَفع شیرازی به عربی ترجمه کرده، زبان پهلوی نوشته است؛ اما حمزه اصفهانی و ابن ندیم و... زبان خداینامه قدیم را زبان «فارسی» نوشته اند که شاید منظور آنها از فارسی همان پهلوی بوده است.[5]
... بدبختانه همة آنها از ميان رفته اند. گرچه مندرجات آنها عموماً در كتب بعدی كه بی واسطه يا با واسطه از آنها اقتباس كردهاند، مانند تاريخ طبري و كتاب البدء والتاريخ مُقدسي [بُستی] و مؤلفات ابن قتيبه دينوري و مسعودي و ابن واضح يعقوبي و حمزة اصفهاني و ابوريحان بيروني و ثعالبي و غيرهم باقي مانده است.[6]
4) پس از شاهنامه های سه گانه نامبرده، نخستین شاهنامه به زبان پارسی دری، شاهنامه نثر ابوالمؤید بلخی (ق دوم یا سوم ق) بنام «گرشاسبنامه» است. تقی زاده درین باره نوشته است: «در این که شاهنامه های منثوری به فارسی پیش از زمان فردوسی وجود داشته شکی نیست. مانند: شاهنامه ابوالمؤيد بلخي شاعر معروف و شاهنامه ابومنصوری و شاهنامة ابو علي محمد بن احمد بلخي، و شاهنامه مسعودی مروزی که ثعالبی در غُرر ملوک الفُرس از آن سخن میگوید. شاهنامة ابوالمؤيد بلخي ظاهرا قديم ترين اين نوع کتب است.»[7]
شاهنامه ابوالمؤید بنام «گرشاسب» پهلوان زابلی سروده شده است. «در تاریخ سیستان در موارد متعدد از شاهنامه ابوالمؤید نه بنام شاهنامه، بلکه بنام «کتاب گرشاسب» نام برده شده است.» [8]
بلعمی مترجم تاریخ طبری در داستان فرار جمشید به زاولستان، از شاهنامه ابوالمؤید بنام «شاهنامه بزرگ ابوالمؤید البلخی» نام برده است. [9] شاهنامه مؤیدی و خداینامک پهلوی، هردو بنام شاهنامه بزرگ یاد شده اند. «قديم ترين منبعی که در آن از شاهنامه نثر ابوالمؤید یاد شده، ترجمه فارسي تاريخ طبري است که بلعمي آنرا در سال 352 هجری نوشته است... شاهنامه ابوالمؤید پيش از سال 352 هجری و شايد هم زمان درازی پیش از تاريخ مزبور تاليف شده بود. چونکه مدتي براي انتشار کتاب در آن زمان لازم بوده تا مؤلفِ کتابِ ديگر از آن نقل و یاد بکند.[10] از شاهنامة نثر ابوالمؤيد بلخي در مقدمة ترجمة تاريخ طبري[11] و مقدمة قابوسنامه تالیف عنصر المعالی،475 ق، و در مجملالتواريخ، 520 ق، و در تاریخ طبرستان ابن اسفندیار، 613 ق، صريحاً به عنوان «شاهنامة ابوالمؤيد بلخي» یاد شده است.»[12]
گفتنی است که امروزه گرشاسبنامه ای منظوم بنام اسدی طوسی نیز میباشد. اما به گفته علامه بهار: كتاب «گرشاسب» (شاهنامه ابوالمؤید) غير از گرشاسبنامه منظوم اسدى طوسى است، و بايد آن كتابى ديگر باشد كه اسدى طوسى داستان گرشاسب و خانواده وي را از روى آن كتاب به نظم آورده است. و به موجب تصريح اين كتاب در جاى ديگر، كتاب گرشاسب از تأليفات ابو المؤيد بلخى و شايد جزء شاهنامه وى بوده است و اين داستان از شاهنامه ابو منصورى فوت شده است. [13]
5) پس از شاهنامه نثر مؤیدی، شاهنامة نثر ابو علي محمد بن احمد بلخي بوده است. ابوريحان بيروني در «الآثار الباقيه»، ص 99، در بحث آغاز جهان و آفرینش کیومرث، فقط يك بار از آن نام برده است.[14] بیرونی از کتاب های سِیَرالمُلوک عبدالله ابن مقفع و کتاب محمد بن جهم برمکی و هشام بن قاسم و بهرام بن مردانشاه موبد شهر شاپور و بهرام بن مهران اصبهانی و از کتاب بهرام هروی مجوسی، به عنوان منبع شاهنامه ابوعلی محمد بن احمد بلخی یاد نموده است. [15]
6) ششمین شاهنامه که سیومین شاهنامه دری و نخستین شاهنامه منظوم دری محسوب است، شاهنامه منظوم مسعودی مروزی (ق 2 یا 3 ق) به نام «تهمورث نامه» است. این شاهنامه بنام تهمورث سیومين شاهنشاه پيشدادي سروده شده است. به گفته تقی زاده: «قدیمترین اثری از نظم فارسی بعد از اسلام که به ما رسیده، شاهنامه مسعودی مروزی است. مسعودی مروزی تا آنجا که ما فعلا خبر داریم قدیم ترین شاعری است که داستان ملی و تاریخ ایران را از کیومرث تا آخرین یزدگِرد به رشته نظم کشیده است.» [16] نام این شاعر قدیمی و شاهنامه فارسی وی در دو منبع یاد شده است.
نخستین کسی که از این شاهنامه یاد کرده، مُقدسي بُستی(355 ق) است. وی در كتاب «البَدء و التاريخ» دو بار از مسعودي نامی صاحب منظومهاي به زبان فارسي در تاريخ پادشاهان گذشتة پارسیان نام برده و دو سه بيت از منظومة او را نمونه آورده است. مانند:
نخستين كيومرث آمذ به شاهي - گرفتش به گيتي درون پيش كاهي
چو سي سال به گيتي پادشاه بوذ - كه فرمانش به هر جايي روا بوذ
سپري شد نشان خسروانا - چو كام خويش راندند در جهانا
مقدسی بُستی افزوده است که: من اين ابيات را از اين سبب در اينجا آوردم كه ديدم پارسیان اين ابيات و اين قصيده را بزرگ مىشمارند و آن را مصور مىكنند و تاريخ خويش مىشمارند.» [17]
دومین کسی که از شاهنامه مسعودی مروزی نام برده، ثَعالِبي مرغني (408 تا 412 ق) است. وی در «غُرر ملوك الفُرس» دو بار از این شاعر قدیمی و مثنوی فارسی وی نام برده است. نخست در صفحه 10 در شرح احوال سلطنت تهمورث و دیگر در میانه های کتاب در ص 288، در شرح لشکر کشی بهمن بن اسفندیار به سیستان و جنگ وی با زال پدر رستم. [18]
شاهنامه مسعودی مروزی، در شهر مرو شاهجهان سروده شده است. [19] و در باره تاریخ این شاهنامه باید گفت که: «چون تاريخ تأليف كتاب البدء و التاريخ به تصريح خود مؤلف در سال 355 بوده، پس تأليف منظومة مسعودي یقینا پیش از این تاریخ خواهد شد.»[20]
7) هفتمین شاهنامه که چهارمین شاهنامه پارسی دری محسوب است ، شاهنامه نثر ابومنصوری (قرن 4 هجری) است، که مقدمه آن بنام «مقدمه قدیم شاهنامه» شهرت و اعتبار ویژه دارد. به قول مرحوم قزوینی: «ديگر از اين قبيل شاهنامههاي پیش از فردوسي شاهنامه ای بوده است به نثر، كه به فرمان شخصي موسوم به ابو منصور ابن عبدالرزاق طوسي(؟) در اواسط قرن چهارم (346 ق) جمعآوري شده است و ما از وجود چنين شاهنامهاي فقط از سه مأخذ خبر داريم. 1- از صفحات 37 و 38 و 116 آثار الباقيه ابوريحان بيروني (388-400 ق) در بحث نسب جعلی پادشاهان و نسب جعلی عبدالرزاق طوسی تا منوچهر. 2- از مقدمة قديم شاهنامه. 3- از مقدمة جديد شاهنامه يعني مقدمة بايسنقري.[21] ... مقدمة شاهنامة ابومنصوري هنوز گويا بطور کامل باقي است و آن عبارت از همين مقدمة قديمي است كه در بعضي نسخه های قديمی شاهنامه هاي فردوسي (پیش از هفتصد هجري) يافت ميشود.[22]
بطور قطع و یقین چنانکه مقدمه قدیم شاهنامه صراحت دارد، این شاهنامه ابومنصوری نثر بوده است نه نظم، و نیز به گمان بسیار قوی چنانکه باز صریح همان مقدمه است، همین شاهنامه را فردوسی به نظم کشیده و شاهنامه معروف خود را (بجز مقدار کمی که دقیقی قبلا به نظم درآورده بود) از آن ساخته است.[23]
در مقدمة شاهنامه فردوسی (چاپ بمبیی و چاپ سنگی تبریز در عهد قاجار) که مقدمه جدید شاهنامه شمرده میشود، پس از داستان و حکایتی دراز، یعقوبِ لیثِ صفاری حاکم سرزمین سیستان و خراسان را بانی اصلی شاهنامه قدیم یا شاهنامه ابومنصوری دانسته و چنین آورده است: « تا در خراسان دولت به آل یعقوب رسید. یعقوبِ لیث فرستاد و آن نسخه را بیاورد و بفرمود ابومنصورِ عبدالرزاق بن عبدالله فرخ را که معتمد الملک بود تا آنچه دانشور دهقان به زبان پهلوی ذکر کرده بود به پارسی نقل کنند و از زمان خسرو پرویز تا ختم کار یزدجرد شهریار، هرچه واقع شده بود به آن کتاب الحاق کردند. پس ابو منصورِ عبدالرزاق، وکیل پدر خود سعود بن المنصور المعمری را بفرمود تا آن نسخه را به اتفاق چهارتن دیگر، یکی تاج بن خراسانی از «هَرِی» و یزدان داد شاپور از «سیستان» و ماهُوی بن خورشید از «نشابور» و سلیمان بن نورین از «طوس» در تاریخ ستین و ثلثمأة (360) هجری این کتاب را درست کردند و در عراق (عراق عجم) از آنجا نسخه ها گرفتند. چون نوبت از ایشان به سامانیان رسید، آل سامان را به مطالعة آن اهتمام تمام بود. چنانکه دقیقی شاعر را فرمودند که آن را نظم کند و دقیقی یک دو هزار بیت گفته [بود] که ناگاه بر دست غلام خود کشته شد و آن همچنان بماند تا زمانی که دولت از ایشان منقطع شده و مُلک به دست سلطان محمود سبکتکین افتاد و چون او در زمان سامانیان نشو و نما یافته بود... فی الجمله به مطالعة تاریخ ملوک عجم حرصی تمام داشت و خواست که در آن تصرفی کند که هیچکس از ایشان سامانیان نکرده باشد. فرمود که آن را منظوم گردانند.»[24]
علامه قزوینی در باره تاریخ مقدمه شاهنامه ابومنصوری نوشته است: «تاريخ اتمام تأليف اين مقدمه و اصل خود شاهنامه ابومنصوری به طور تحقيق چنانكه در خود مقدمه مذكور است، در ماه محرم سال سيصد و چهل و شش هجري بوده است. بنا بر این تالیف مقدمه شاهنامه ابومنصوری نزدیک شش سال زودتر از ترجمه تاریخ طبری (تاریخ بلعمی) که در سیصد و پنجاه و دو به پایان رسیده، میباشد و نتيجه اين ميشود كه اين مقدمه (بغیر از دو سه صفحه از پایان آن) فعلاً قديم ترين يادگار نثري خواهد بود كه از زبان فارسي بعد از اسلام تاكنون باقي مانده است و پس از هزار و هشت سال كه از زمان تأليف آن گذشته است به دست ما رسيده، و هذا ايضاً من بركت البرامكه.»[25]
8) هشتمین شاهنامه شاهنامه منظوم دقیقی بلخی (ق 4 ق) به نام «گشتاسبنامه» است. این شاهنامه بنام گشتاسب (پنجمین شاهنشاه کیانی بلخ و حامی زردشت) سروده شده است. شاهنامة دقیقی بزرگ یکی از منابع فردوسی و پَی سنگ شاهنامه فردوسی شمرده میشود. فردوسی هزار بيت آن را در شاهنامه خود عینا درج كرده است.
در مقدمه جدید شاهنامه در باره دقیقی و شاهنامه سرایی نوشته است: « ... چون نوبت از ایشان به سامانیان رسید، آل سامان را به مطالعة آن (شاهنامه) اهتمام تمام بود. چنانکه دقیقی شاعر را فرمودند که آن را نظم کند و دقیقی یک دو هزار بیت گفته [بود] که ناگاه بر دست غلام خود کشته شد و آن همچنان بماند تا زمانی که دولت از ایشان منقطع شده و مُلک به دست سلطان محمود سبکتکین افتاد و چون او در زمان سامانیان نشو و نما یافته بود... فی الجمله به مطالعة تاریخ ملوک عجم حرصی تمام داشت و خواست که در آن تصرفی کند که هیچکس از ایشان سامانیان نکرده باشد. فرمود که آن را منظوم گردانند.»[26]
[فردوسی دقیقی را بخواب می بیند.]
چنان ديد گوينده يك شب بخواب - كه يك جام مى داشتى چون گلاب
دقيقى ز جايى پديد آمدى - بران جام مى داستانها زدى
بفردوسى آواز دادى كه مى - مخور جز بر آيين كاوس كی
كه شاهى ز گيتى گزيدى كه بخت - بدو نازد و لشكر و تاج و تخت
شهنشاه محمود گيرنده شهر - ز شادى بهر كس رسانيده بهر
از امروز تا سال هشتاد و پنج - بكاهدش رنج و نكاهدش گنج
ازين پس بچين اندر آرد سپاه - همه مهتران برگشايند راه
نبايدش گفتن كسى را درشت - همه تاج شاهانش آمد بمشت
بدين نامه گر چند بشتافتى - كنون هرچ جستى همه يافتى
ازين باره من پيش گفتم سخن - سخن را نيامد سراسر به بن
ز گشتاسپ و ارجاسپ بيتى هزار - بگفتم سر آمد مرا روزگار
گر آن مايه نزد شهنشه رسد - روان من از خاك بر مه رسد
كنون من بگويم سخن كو بگفت - منم زنده او گشت با خاك جفت[27]
[فردوسی از دقیقی بنام جوان گشاده زبان و دارای طبع روان یاد نموده و داستان مرگ وی و نا تمام ماندن شاهنامه او را چنین شرح میدهد:]
چو از دفتر اين داستانها بسى - همى خواند خواننده بر هر كسى
جهان دل نهاده بدين داستان - همان بخردان نيز و هم راستان
جوانى بيامد گشاده زبان - سخن گفتن خوب و طبع روان
بشعر آرم اين نامه را گفت من - ازو شادمان شد دل انجمن
جوانيش را خوى بد يار بود - ابا بد هميشه به پيكار بود
برو تاختن كرد ناگاه مرگ - نهادش بسر بر يكى تيره ترگ
بدان خوى بد جان شيرين بداد - نبد از جوانيش يك روز شاد
يكايك ازو بخت برگشته شد - بدست يكى بنده بر كشته شد
برفت او و اين نامه ناگفته ماند - چنان بخت بيدار او خفته ماند
[ الهى عفو كن گناه و را - بيفزاى در حشر جاه و را][28]
9) نهمین شاهنامه شاهنامه معروف فردوسی ( اواخر ق 4 ق) است. در مقدمه قدیم شاهنامه در باره شاهنامه فردوسی آورده است: پس از آنکه [شاهنامه را] به نثر آورده بودند، سلطان محمودِ سبکتکین، حکیم ابوالقاسم منصور الفردوسی را بفرمود تا به زبان دری به شعر گردانید.[29]
در تاریخ سیستان نوشته است: بوالقاسِم فردوسى شاهنامه به شعر كرد، و بر نام سلطان محمود كرد... محمود گفت همه شاهنامه خود هيچ نيست مگر حديث رستم و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست. بوالقاسم گفت زندگانى خداوند دراز باد، ندانم اندر سپاه او چند مرد چون رستم باشد، اما اين دانم كه خداى تعالى خويشتن را هيچ بنده ديگر چون رستم نيافريد. اين بگفت و زمين بوسه كرد و برفت.
سخن گفتم درست و زود رفتم – به عالم نیست مردی همچو رستم.
ملك محمود وزير را گفت اين مردك مرا به تعريض دروغ زن خواند. وزيرش گفت ببايد كشت. هر چند طلب كردند نيافتند. [30]
تقی زاده در باره شاهنامه فردوسی و نسخ خطی آن نوشته است: «شاهنامة فردوسي را قوام الدین البنداری (620 تا 624 ) را به عربی ترجمه کرده است. نسخه های خطی موجود شاهنامه در کتابخانه های اروپا و هندوستان بسیار زیاد است. از قدیم ترین نسخه ها یکی نسخه موزه لندن است، که ظاهرا در تاریخ 675 نوشته شده است. از آن گذشته نسخه های لینینگراد و [مسکو] و لیدن است که اولی به تاریخ 736 استنساخ شده... یک نسخه قدیم که ظاهرا قدیم ترین کل نسخ معلومه است در پاریس در دست یک کهنه فروش موسوم به «دموت» موجود است که بدبختانه کسی بدان دسترسی ندارد. نسخه های شاهنامه اختلاف زیادی با هم دارند، بطوری که مطابقه و مقابله آنها و پیدا کردن اصل اشعار بدین واسطه بسیار مشکل است و چنانکه «نولدِکه» اشاره می کند، نُساخ از زمان خیلی قدیم با شاهنامه به دلخواه خود بازی کرده اند. بهترین طبع های نقادانه که تا امروز به عمل آمده چاپ «ماکان» است و چاپ «موهل» و چاپ «ولرس»... در شاهنامه از قدیم الایام تصاویر نقش می کرده اند و به احتمال زیاد این رسم خیلی قدیمی است. [31] شاهنامه ظاهرا پس از شصت هفتاد سال پس از تألیف، در خراسان و ترکستان و هندوستان منتشر بوده، ولی ظاهرا در عراق عجم (ایران امروزی) دیرتر شهرت یافته است.»[32]
[1] نک: مقاله تقی زاده، هزاره فردوسی، ص 44
[2] پورداود، يشتها، ج 2، صص 46-47
[3] نک: تاریخ بلعمی تک جلدی، صص 4 تا 9 چاپ 1341 تهران / تاریخ حمزه اصفهاني (متن عربی، چ برلین ، ص9 / نیز نک: تاريخ پيامبران و شاهان ترجمه دكتر جعفر شعار، ص7 / ابوریحان بیرونی، الآثارالباقیه، ص 100
[4] نک: روضت الصفای میر خواند بلخی، چاپ سنگی عهد قاجار ، بحث جمشید.
[5]. حمزه، تاريخ سنی ملوك الارض و الانبياء، صص 16- 24- 50- 64 / ابن ندیم، الفهرست، ص 172
[6] علامه ميرزا محمد قزويني، بيست مقاله، ص 9 و 10 / و نیز نک: مقاله قزوینی، هزاره فردوسی، ص 125 به روضت الصفای میرخواند بلخی، تلخیص دکتر عباس زریاب خویی، ج1 ص11 و 12 نیز رجوع شود.
[7] نک: مقاله تقی زاده، هزاره فردوسی، ص 51 / و نیز نک: لغتنامه دهخدا، ذیل ابوالمؤید.
[8] نک: تاریخ سیستان، صص 1 و 35 (چ بهار)
[9]تاریخ بلعمی، چاپ بهار، ص132- 133.
[10] نک: مقاله تقی زاده، هزاره فردوسی، ص 51 و نیز نک: لغتنامه دهخدا، ذیل ابوالمؤید.
[11]تاریخ بلعمی، چاپ بهار، ص132- 133.
[12] علامه ميرزا محمد قزويني، بيست مقاله، ص 10 و 11 / و نیز نک: مقاله تقی زاده، هزاره فردوسی، ص 52، و نیز نک: مقاله قزوینی، هزاره فردوسی، ص126 و 154 / مجملالتواريخ والقصص، ص: 2 و 3
[13] نک: تاریخ سیستان، زیر نویس ص1، (چ بهار)
[14] نیز نک: علامه قزويني، بيست مقاله، قسمت دوم ، ص 12 / و مقاله قزوینی، هزاره فردوسی، ص 126 و مقاله تقی زاده، ص 54،
[15] ر.ک: الآثارالباقیه، ص 100
[16] نک: هزاره فردوسی، ص 49 و 51 مقاله تقی زاده
[17] مقدسی بُستی، «البَدء و التاريخ» ج3 ص138 و 173 / نیز ر.ک. علامه ميرزا محمد قزويني، بيست مقاله، قسمت دوم، ص 14 / نیز نک: هزاره فردوسی، ص 50، مقاله تقی زاده
[18] ثعالبی مرغنی، غُرر ملوك الفُرس، صص 10 و 228/ به مقاله تقی زاده و قزوینی، هزاره فردوسی، صص49 و 126 / و بيست مقاله قزوینی، قسمت دوم ، ص 13 نیز رجوع شود.
[19] نک: مقاله تقی زاده، هزاره فردوسی، صص 49 و 51
[20] علامه ميرزا محمد قزويني، هزاره فردوسی، ص، 127 / و بیست مقاله، قسمت دوم، ص 15 / به مقاله تقی زاده ، هزاره فردوسی، ص 49 و 50 نیز رجوع شود.
[21] محمد قزويني، هزاره فردوسی، ص 128/ و بيست مقاله، قسمت دوم، ص16 و 17 و 18 و نیز نک: مقاله تقی زاده، هزاره فردوسی، ص 56 و 59
[22] محمد قزويني، بيست مقاله، قسمت دوم ، ص 20 و 21 / و هزاره فردوسی، ص 128
[23] علامه ميرزا محمد قزويني، هزاره فردوسی، ص، 129 / و يست مقاله، قسمت دوم، ص 15 / به مقاله تقی زاده ، هزاره فردوسی، ص 51 و لغتنامه دهخدا، ذیل ابوالمؤید نیز رجوع شود.
[24] مقدمه شاهنامه تک جلدی/ چ بمبیی ص، 4 و چاپ سنگی
[25] علامه قزويني، هزاره فردوسی، ص 132 و 133 / بيست مقاله، قسمت دوم ص 26 و 27.
[26] مقدمه شاهنامه تک جلدی/ چ بمبیی ص، 4 و چاپ سنگی
[27] شاهنامه مسکو.
مطالب مشابه : شاهنامه - فردوسی
برای دسترسی به آرشیو کامل کتاب ها می توانید از توانند مجموعه ی کامل شاهنامه ی صوتی را
سایت خرید کتاب
کتاب تفسیر قرآن کتاب شاهنامه چاپ کتاب شاهنامه فردوسي چاپ کامل.
گزارش شاهنامه خوانی...
شاهنامه وفردوسی و ضمن آن به شرح و تفسیر ابیات پرداخته می از شش سال یک دور کامل شاهنامه
تفسیر اعطینا - سید محمدجواد شرافت
وبلاگ اشعار کامل شاعران - تفسیر اعطینا - سید محمدجواد شرافت شاهنامه فردوسی ( صوتی )
بانک جامع معرفی سایتهای ادبیات فارسی، مرجع و ایرانشناسی
حکيم ابولقاسم فردوسي (شاهنامه) تفسیر کامل 3 غزل ناب از غزلیات شمس توسط دکتر عبدالکریم
کتابشناسی ادبیات حماسی ، ادبیات شفاهی و ادبیات اقلیمی:
شاهنامه شناسی1، مجموعه گفتارهای نخستین مجمع مشاوره تحلیل و تفسیر مشاوره نگارش کامل
تاثیر شاهنامه بر اشعار حافظ
گروه آموزشی زبان و ادبیات فارسی ( آمل) - تاثیر شاهنامه بر اشعار حافظ - ازكودكان ياد بگيريم: بي
مقاله 42) شاهنامه های منظوم و منثور پیش از فردوسی
زابلستان - مقاله 42) شاهنامه های منظوم و منثور پیش از فردوسی - نگاهی نو به تاریخ افغانستان و
شیوه ی صحیح اعمال ارجاع و آدرس دهی در پایان نامه و مقاله ادبیات فارسی
مثلا کسی که موضوعش درباره ی شاهنامه اش ارجاع به مشاوره تحلیل و تفسیر مشاوره نگارش کامل
برچسب :
تفسیر کامل شاهنامه