سبک ها و مکتب ها(معرفی سبک های هنری)

سبک ها و مکتب ها(معرفی سبک های هنری)

رئالیسم

کوبیسم

امپرسیونیسم........

آرابسک یا اسلیمی :
نقوش گیاهی پیچک وار و درهم تنیده که مشخص ترین نقشمایه ی تزئینی هنر اسلامی است .دراواخر سده های میانه(قرون وسطی)این الگو و نقوش در اروپا به عنوان (مغربی (morasques) ) رواج یافت.اما درسده ی16 که اروپا به تدریج به هنر دنیای اسلام علاقه مند شد واژه ی آرابسک ظهور کرد .با این حال قدمت این نقوش بسیار کهن تر از دوره ی اسلامی است , زیرا نمونه هایی از آن را می توان در هنر هلنی وبه ویژه در هنر آسیای صغیر مشاهده کرد.اولین صورت اسلامی این نقوش نخست در حدود سال 1000 میلادی ظهور کرد و پس از آن مشخصه ی اصلی تمامی آثار هنرمندان شد که درآن جذابیت خاص و رمزآلود می دیدند. زیرا-حداقل درعرصه ی نظریه-مذهب آنان ,بازنمایی موجودات زتده را منع کرده بود .این اصطلاح همچنین در مفهوم گسترده تربه نقوش متشکل از خطوط در هم تنیده ی گل وگیاه و پیکر های تخیلی که توسط برخی از تزئین پردازان در دوره ی رنسانس به کار می رفت استفاده می شد .
اکسپرسیونیسم :
نقاشی اکسپرسیونیستی وگرایش فلسفی نهان پشت آن صرفا به مکتب نقاشی آلمانی سده ی بیستم که با همین نام شهرت دارد محدود نمی شود .اکسپرسیونیسم عمیقا درتاریخ نژادشمالی ریشه دارد و بسیار متاثر از گرایشاتی است که معمولا به عنوان رمانتیک از آن یاد می شود .اما اکسپرسیونیسم به عنوان توصیفی سبک پردازانه از هنر مدرن معمولا برای توصیف جنبش های هنری مشخصی در آلمان بین سال های 1905تا دهه ی 1920اطلاق می شودو به دو گروه عمده تقسیم میگردد :گروه پل که ویژگی کاملا آلمانی داشت و در1905 در شهر درسدن شکل گرفت ودیگری سوارکار آبی که جهانی تر بود ودر 1911 در مونیخ تشکیل شد .
هنرمندان اکسپرسیونیست با بکار بردن روش و فنون مختلفی چون فنون مختلف چاپ ومجسمه سازی بر احساسات شخصی نسبت به موضوع تاکید بسیار داشتند .خود موضوعات آثارشان هم حائز اهمیت بود و غالبا به موقعیت و شرایط انسانی مربوط بود و از رنگ های خام -درخشان,پر تضادونامرتبط با موضوع نقاشی -استفاده می شد که به ظهور تجلیات گسترده تر تمایلات فردی میدان می دادا کسپرسیونیست ها بر خلاف معاصرین فرانسوی خوذ یعنی فووها که از رنگ به گونه ای استفاده میکردند که به نقاشی هایشان آرامش و نشاط می بخشید , برخی آثارشان چنان تاثیر گذارندکه موجب می شوند از ناآرامی به خود بلرزیم . اگر موضوع اثر منظره باشد هنرمند با رویکردی پرسو ء ظن روبروست که فرسنگ ها از هنر کلاسیک فاصله دارد .
در اکسپرسیونیسم احساسات درونی به بیرونی تجلی می کند وبه دیگران منتقل می شود .

اما در تاریخ و نقد هنر این اصطلاح به سبکی اطلاف می شود که در آن قراردادها و سنت های طبیعت گرایی کنار نهاده می شود و در عوض تا کید بیشتری بر ایجاد اغراق در شکل و رنگ به جهت بیان فوری احساس هنرمند وجود دارد. از این رو اکسپرسیونیسم در معنای وسیع آن می تواند به هنر هر مکانی و زمانی اطلاق شود که تاکیید بر واکنش حسی هنرمند اولی تر از نظاره های دنیای خارج است .در این مفهوم کلی واژه اکسپرسیونیسم در لاتین با (e) نوشته می شوداما کاربرد رایج این واژه برای توصیف گرایشی در هنر مدرن اروپا و به طور خاص تر به یک جنبه ی خاص آن گرایش بکار می رود -جنبشی که از حدود 1905 تا 1930 در آلمان گرایش غالب بود . با این وجود , این گرایش تا1905 به عنوان یک برنامه ی متمایز تبلور نیافت و خود واژه از1911 و برای توصیف آثار کوبیستی و فوویستی که در برلین به نمایش گذاشته شده بود بکار رفت .
مهمترین پیشگام اکسپرسیونیسم ون گوگ بود که به طور آگاهانه طبیعت را برای بیان رنج دهشتناک آدمی به صورت اغراق آمیز به تصویر کشید . (پل گوگن-یعقوب درحال کشتی گرفتن با فرشته) (فرانز مارک- اسب های آبی)   باروک:
باروک در ایتالیا نضج گرفت و مشخصات اصلی آن که در زیر اشاره می شود عمدتا" از سبکی که میانه ی سده ی هفدهم در آن جا بسط و گسترش یافت مشتق می شود .با این حال وقتی این مشخصات در نقاط دیکری از اروپا یا در مقاطع زمانی مختلف بکار می رود با برخی تغییرات همراه می گردد زیرا با دیگر سبک ها و روحیات بومی تلفیق می شود .
باروک علارغم آن که فاقد صلابت و وقار است اما سبکی است که بیش از همه گرایش یه ایجاد تعادل و انسجام دارد .بلوری(بیوگرافی نویس ایتالیایی ) درباره ی یکی از آثار فرسک لانفراکو در کلیسای سنت اندر یا دلاواله رم نوشت : " و... این نقاشی دقیقا شبیه گروه همخوانان است که تمامی صداها در کنار هم یک هارمونی را تشکیل می دهند ... "
در باروک تاکیید بر اساس هارمونی بخش ها از جزئیات تا کلیات بر توازن است.در این حالت سبک باروک متفاوت از آرمان رنسانس متعالی بود که بر توازن بخش هایی مبتنی بود که هر یک به طور مجزا کمال یافته بودند . با این وجود مشترکاتش با رنسانس (و کلاسی سیسم تا سده ی 17) مشترکاتی است که با سبک غالبا" نامنسجم تعمدی منریسم یا پراکندگی سودایی سبک روکوکو(که باروک بعدها به آن تعالی یافت) دارد.این جهد در دستیابی یه وحدت کلی تاثیر زیادی بر هماهنگ کردن نقاشی و مجسمه با نیازهای ایجاد وحدت بصری داشت که معماری متکی به آن بود .از این رو تصور می شود ویژگی های مجزای هریک از سه واسطه (نقاشی,مجسمه سازی,معماری) باید برای دستیابی به یک نتیجه ی موزون کاملتر , با مهارت تمام به کلیتی منسجم و همبسته بدل شود.
وحدت مورد نظر باروک فراتر از یک وحدت صوری و خودبسنده است.درواقع بیشتر شبیه یک نمایش است و بدون حضور مخاطب ناقص است .این از مشخصات باروک است که به طرق گوناگون به صورت جسمانی و به تبع آن به صورت حسی مخاطب را به مشارکت وا می دارد .از این رو نقاش ومجسمه ساز باروک برای دست یابی کامل به این هدف نخست باید تصویری قابل قبول از واقعیت وحقیقت موضوع ارائه دهد.
در این سبکبر ماده ی رنگ و بافت چیزها تاکید می شود و فضایی خلق می گردد که موضوع و مخاطب در یک لحظه ی خاص و گاه مهیجی از زمان پیوند می یابد . این ضرورت در دستیابی به واقع نمایی به ویژه از طریق محاسبات دقیق نور دربرابر سایه , سطح در برابر حجم , کاربرد خطوط قوی مورب یا منحنی , بر هم زدن قواعد صفحات تصویر ( پرسپکتیو ) مورد انتظار و جداکننده حاصل می شود.ارائه ی جسمیت از طریق کاربرد رنگ و تضاد نور ( یعنی رویکردی نقاشانه ) این سبک را از رویکرد خطی سبکمنریسم و روکوکو متمایز می سازد.
گرچه تعریف رایج قبلی باروک به عنوان ( سبک ژوزوئیت ) به درستی مهجور شده اما قطعا این اندازه حقیقت دارد که باروک عموما در کشور هایی شکوفا شد که مخالف اصلاحات دینی بودند نظیر: جنوب آلمان , ایتالیا و اسپانیا . ولی در کشورهای شمال اروپا به ویژه انگلستان , هلند ودر بین پروتستان چندان قوتی نیافت . با این حال روبنس استاد مسلم نقاشی باروک بود و در هیچ کجایی به اندازه ی کاخ ورسای نمونه های درخشان وحدت آرمانی باروک در هنر قابل مشاهده نیست .زیرا در آنجا نقاشی , معماری و مجسمه سازی هنرهای کاربردی و طراحی باغ برای خلق یک کلیت منسجم در هماهنگی کامل با یکدیگر هستند .
درد و رنج آندرو ماخه بر جسد شوهرش هکتور-اثر ژاک لویی دیوید پایین کشیدن مسیح (ع) از صلیب - اثر پیتر پل روبنس   منریسم:
این اصطلاح در زمینه ی مباحث هنر های تجسمی (و با انتقال به مطالعات ادبیاتی و موسیقی) با تلفیق آشفته ای از معانی ضمنی تاریخی و نقد هنر به کار می رود . این اصطلاح نیز همچون بسیاری از عناوین سبک شناسانه توافق اندکی بین صاحب نظران برای تعیین حدود آن وجود دارد.
امروزه این اصطلاح عمدتا به هنر ایتالیا در دوره ی بین رنسانس متعالی و باروک که از 1520تا 1600 میلادی را در بر می گیرد, اطلاق می شود.
درواقع عمدتا نوشته های واساری , نقاش این دوره بود که اصطلاح منریسم را رایج کرد زیرا به کرات از واژه ی maniera(به معنی سبک پردازی یا شیوه گرایی) به عنوان اصطلاحی برای تحسین وتعریف کیفیت و وقار , متانت , سهولت و پیچیدگی استفاده کرد و اصطلاح منریسم در معنای وسیع ترش به هنری هر مکان و زمانی که مشخصاتی مشابه با مشخصات طرح واساری داشته باشد اطلاق می گردد.با این حال استفاده از این اصطلاح با این مفهوم به دلیل تعصب همیشگی به هنر سده ی 16 ایتالیا بلااثر و ضایع شده است.از سده ی17 تا نیمه ی اول سده ی20 رفتار شایع این بود که هنر ایتالیای دوره ی مورد بحث را (به استثنای نقاشی ونیزی) نوعی انحطاط و گویای نزول از اوج کمال هنر کلاسیکی که با میکل آنژ در سقف نمازخانه ی سیستین و رافائل در استانزای واتیکان حاصل شد می دانستند .پیروان بداقبال آنان که با چنین سرمشق های غیرقابل رقابتی مواجه شدند خود را کاملا ناتوان در رقابت با آنان می دیدند, لذا کار خود را به ابداعات و اداهای خودساخته و سرقت های هنری زبونانه واز شکل انداختن آثار شاهکار های استادان بزرگ تنزل دادند. تنها در فاصله ی بین دو جنگ جهانی و با توجه این که بسیاری از آثار سده ی 16 به شدت مورد اقبال ذوق و سلیفه ی معاصر قرار گرفت برخورد عمومی مثبت تری نسبت به منریسم ظهور یافت .این واکنش را می توان در نوشته های اریک مرسر (در کتاب هنر انگلیسی بین 1625تا1553 چاپ 1962) مشاهده کرد که مدعی است این سبک " به شدتانظباطی , با نوعی بی بندو باری تعمدی , با وقا ر و دلنشین , هرزه نگار و در عین حال مملو از سودای مذهبی است ملهم از ( دنیای دیگر) باستان با این وجود به وضوح آگاه از وحشت های سده ی16 است "
بلوری در در زندگی نامه ی آنیبال کاراتچی واژه ی meniera را یک جنبش تاریخی مرتبط دانسته که وی دنباله ی آن راتا رافائل و مالواسیا و گروهی از هنرمندان که تقریبا همعصر با سالویتی بودند ,پیگیری می کند .
حال که دیگر منریسم با بارمعنایی تمسخرآمیز ودشنام آلود به کار نمی رود مقولات جدی تری ذهن تاریخ شنایان را به خود مشغول نگه داشته است. مثلا تا چه گستره ای می توان این اصطلاح را برای هنر خارج از ایتالیا( به عنوام مثال در آثار ال گریکو در اسپانیا, نقاشان رمی ساکن هلند و نقاشان مکتب فونتن بلو در فرانسه)یا برای معماری به کار برد .
منزیسم را می توان به طور عموم برای اشاره ی تلویحی به یک سبک باوقار ,پالوده , تصنعی , خود آگاه و درباری به کار برد, مفهوم تلویحی ملازم با آن بر حسب متن و دیدگاه نویسنده ای که از آن استفاده می کند می تواند بسیار متفاوت باشد .
پائولو ورونز- شام آخر (مسیح در خانه ی لوی) 1573
  رنسانس:
معنای لغوی رنسانس (نوزایی) است و به جنبش فردگرا وهنری اطلاق می گردد که در سده ی 14 میلادی در ایتالیا آغاز شد ودر سده ی16 در همان جا به اوج خود رسید وآنگاه به طرق کاملا متفاوت و متنوعی در سراسر اروپا گسترش یافت .
واساری تاریخ هنر ایتالیا از جیوتو تا میکل آنژ را به عنوان پیشرفتی پیوسته مورد ملاحظه قرار داد و آن را با فرآیند رشد اندام وار (ارگانیک) قیاس کرد.این نظریه ی وی به عنوان مفهوم تاریخ هنر تا دوران متاخر نظریه ی مسلط بود . گسترش مفهوم این اصطلاح از یک جنبش در هنر و ادبیات به یک دوره ی زمانی در سده ی 18 آغاز می شود و رواج نهایی آن زمانی بود که ژول میشل فصلی از کتاب فرانسه ی خود را(رنسانس ) نامید . چند سال بعد یاکوب بورکهارت کتاب معروف خود به نام (تمدن رنسانس در ایتالیا ) را منتشر کرد که تاثیر زیادی در رواج و همگانی کردن این اصطلاح به عنوان دوران شکوفایی عظمت روح انسان داشت-(کشف دنیا و انسان).
بدیهی است تعریفی چنین گسترده برای اصطلاح , تعیین حدود تاریخی آن را به ویژه دشوار می کند . اگر از ( کشف دنیا) پیشرفت به سمت طبیعت گرایی در هنر منظور باشد ,چنین گرایشی را می توان در سده ی 13 میلادی نیز تشخیص داد. معمولا" هنر فرانسوی را به عنوان گوتیک توصیف می کنند . اگر (کشف انسان) محک و معیار باشد ,در آن صورت اشخاص کاملا قرون وسطایی همچون سنت فرانسیس آسیسی را باید به عنوان طلایه دار عصر جدید تلقی کرد.این گونه تناقضات در محدود کردن دوران مورد بحث , منجر به مناقشات فراوانی درباره ی کلیت این مفهوم بین تاریخ شناسان سده ی 20شد .
در هنر های تجسمی این اصطلاح عموما" برای توصیف تقلید آگاهانه نقوش کلاسیک یا بازگشت آگاهانه به معیارهای ارزشی کلاسیک به کار برده می شود. اما در معماری است که تفلید از آثار کلاسیک به آسانی قابل تشخیص است ., زیرا واژگان معماری رومی کاملا" از سبک معماری گوتیک متمایز است و برونلسکی بی تردید نخستین معماری بود که حالت و صورت آنتیک را نوزایی کرد . از همین رو سر رینالد بلوم فیلد در کتاب تاریخ معماری رنسانس در انگلستان دوره ای را مد نظر قرار داد که امروزه به مقولات دیگری چون باروک و نئوکلاسیسم تقسیم می شود . در نقاشی و مجسمه سازی , حتی دشوار تر است که رنسانس را بر حسب تقلید از سرمشق های باستانی تعریف کنیم .
مشکل تعریف آنچه نقاشی رنسانس را شکل می دهد , با استفاده از همین اصطلاح به طور چشمگیری غامص تر است , زیرا عملا هیچ سرمشق باستانی از آثار نقاشی آن دوران آن گونه که در مورد مجسمه سازی و معماری صادق است وچود ندارد .
مطابق نوشته های نویسندگان کلاسیک, مردم رنسانس به نحوی پرورش یافته بودند که از نقاشی درجه ی والایی از وفاداری به طبیعت و یافتن فرم های کامل را انتظار داشته باشند. گاه جیوتو را که پیشرفت زیادی در طبیعت گرایی داشت در صدر سنت رنسانس قرار می دهند , اما شایسته تر است که این جایگاه را به مازاتچیو که موشکافی علمی نوینی در مسئله ی بازنمایی به ارمغان آورد .مازاتچیو نیز همچون دوستان خود برونلسکی و دوناتلو , فلورانسی بود و ازهمین رو منطقی است که فلورانس را مهد تمدن رنسانس بدانیم .و دوره ی 1425 را برخی از ابداعی ترین شاهکار های خود را خلق می کنند به عنوان نقطه ی چرخش در هنر اروپا بدانیم .
اصطلاح رنسانس متعالی به دوره ی کوتاه مدتی اطلاق می شود که در آن انجام حصول تمامی ایده هایی که نقاشان از جیوتو به بعد در جست و جویش بودند , متحقق می شود . لئوناردو داوینچی , میکل آنژ و رافائل چهره های بر جسته ی این دورانند . واساری معتقد است تسلط کامل بر ابزارها که طی این دوره حاصل شد منجر به دستیابی به سهولت حالت و هما هنگی زیبایی شد که در تقابل و تضاد چشمگیری با تلاش های نسل های متقدم قرار می گیرد .خطوط خشن پیکر تراشی جای خود را به سرمشق های پخته و مطبوع لئوناردوداوینچی میدهد . تقارن دقیق پروجینو جای خود را به تنوع موزون ترکیب بندی های هرمی شکل رافائل می دهد .
آرمان های رنسانس بیشتر به دلیل تلاش های آگاهانه ی مردانی پرکار و در راس آن ها آلبرش دورر بود که رسالت خود را در کاشت نهال نوزایی هنر ایتالیا درون خاک آلمان می دانست . وی به قصد کسب رازهای استادان ایتالیایی یعنی اصول ریاضی پرسپکتیو و تناسبات , دوباره به ایتالیا سفر کرد وی یک عمر تلاش . مجاهدت خود و نیز نوشته های نظریه پردازانه و هنر خود را مصروف شناخت کنه راز زیبایی کلاسیک کرد .
لئوناردم داوینچی-مونالیزا- رنگ روغن روی چوب -1503تا1505-رنسانس میکل آنژ- پی تا - مرمر - 1489تا1500-رنسانس   روکوکو:
سبکی در هنر و معماری که مشخصه ی آن درخشندگی, شکوه , نشاط و صمیمیت است . در حدود 1700 در فرانسه ظهور کرد و طی سده ی 18 در سراسر اروپا گسترش یافت .این اصطلاح در معنای گسترده ترش صرفا" به مثابه ی عنوانی برای یک دوره ی خاص -یا عصر روکوکو- بکار برده می شود .واژه ی روکوکو نیز مانند بسیاری از عناوین سبک شناسانه حیات خود را به عنوان یک اصطلاح تحقیرآمیز آغاز کرد وتا مدت ها محتوای معنایی خود را حفظ کرد . اما با تغییراتی که در ذائقه زیبایی شناسی پدید آمد , این اصطلاح ارج نهاده شد و امروزه با مفهوم عینی و بدون بار معنایی تحقیرآمیز مصطلح شده .و برای توصیف یک سبک هنری و تزئینی که دارای انسجام و ثبات خاصی است به کار گرفته می شود .این سبک به دلیل تزئینات ظریف و پرآب و رنگ , تمایل به موضوعات کوچک به جای موضوعات برجسته و تمایل آن به اشعار دهقانی ,به آن یک ویژگی مشخص وبا هویت داده است. فیسک کیمبال برجسته ترین مورخ این سبک در کتاب (آفرینش روکوکو) از آن به عنوان سبکی که اساسا" به دلیل وقار سرزندگی و ملایمت آن فرانسوی است یاد میکند. روکوکو به نوعی ادامه وشکل تحول یافته ی سبک سنگین تر باروک است و هم واکنشی است در برابر آن.
هردو سبک در علاقه اشان برای پرداختن به فرم های پیچیده وجه اشتراک دارند با این تفاوت که روکوکو به جای پرداختن به حجم , وسواس و دقت بیشتر در پرداختن به سطح داشت و به جای استفاده از رنگ های مطنطن و آب طلاکاری از رنگ های آبی, صورتی, سبز باسفیدی بیشتر استفاده می کند .
گرایش بیشتر به سمت زیبایی و خشنودی به جای عظمت و شکوه بازتاب جامعه ای بود که از افراط کاری های ورسای به تنگ آمده بود. از جمله شاهکار های اولیه ی این سبک آثار نقش برجسته ی هنرمندانی چون کلود اودران و ژان برین و نخستین نقاش بزرگ این سبک واتئو بود .بوشه و فراگونار نقاشانی بودند که بیشتر روح دوران اوج وبلوغ روکوکو را به نمایش می گذارند .فالکونه را نیز شاید بتوان برجسته ترین مجسمه ساز این سبک برشمرد .
در هر کشور اروپایی روکوکو با ورودش ویژگی و مشخصه ی ملی به خود گرفت . این سبک در خارج از فرانسه بیش از همه در آلمان و اطریش شکوفا شد و در آنجا با سنت فراگیر باروک درهم آمیخت . در کلیسایی چون ویزن هایلگن (1343-72 م) توسط بالتازار نیومان کیفیات باروک همچون , مجسمه سازی و آثار نقاشی حالتی رها تر و فراختر می گیرد و سرزنده تر و با نشاط تر می شود .
تا پایان سده ی 18 روکوکو در مرکز اروپا به شکوفایی می رسد اما در فرانسه و جاهای دیگر , به تدریج از دهه ی 1760 طبع هنری از سبک سری و ساده دلی به سمت سبک عبوس نئوکلاسی سیسم متمایل می شود . در این مورد شاید سرنوشت فراگونار آموزنده باشد؛ چهار تابلوی او با عنوان (( به دنبال عشق)) که حال به عنوان شاهکار وی از آن یاد می شود در 1773م از سوی مادام دوباری یکی از معشوقه های لوئی 16 به فراگونار پس داده شد زیرا سبک وی در حوزه ی دربار لوئی به عنوان آثار از مد افتاده و کهنه شده ارزیابی شد و سرانجام با پایان یافتن فعالیت کاری او از یادها رفت .
ویلیام هوگارت- 1743تا1745 - ازدواج باب روز دوم -رنگ روغن بروی کانوس- ابعاد واقعی اثر:69.9در90.8   امپرسیونیسم :
در بهار 1874 گروهی از هنرمندان فرانسوی تحت نام ( انجمن هنرمندان گمنام) متشکل از نقاشان،مجسمه سازان،حکاکان و... گرد هم آمدند . آنان یک استدیوی عکاسی را برای نمایش آثارشان اجاره کردند و آن ها را در معرض دید عموم نهادند .
با این کار آنان خصمانه ترین و شدیدترین برخوردها را که تا آن هنگام دنیای هنری پاریس با آن مواجه شده بود برانگیختند و این خود الگویی برای دستورالعمل تقریبا" تمامی ایده های هنری طی 50سال بعدش بدل شد . طی سده ی 19 رابطه مردم وهنرمند هرروز تصنعی تر می شد و در نهایت در نمایشگاه آثار به نقطه ی گسست خود رسید .
تعریف : امپرسیونیسم صرفا" یک سبک نقاشی نبود بلکه رویکرد نوینی به زندگی و هنر بود ؛ همین رویکرد آغاز هنر مدرن را مشخص می سازد .آثار نقاشی امپرسیونیست ها ثبت تغییرات گذرا و ناپایدار بود ؛ این با آگاهی از اینکه واقعیت فرآیند ، پیشرفت و تغییر است ، با این دوگانگی و تناقض مواجه شدند که پذیرش استاندارد های زیبایی شناختی فرهنگستانی فرانسه که کیفیت تغیییرناپذیر هنر کلاسیک را مقدس می شمرد با تمایل امپرسیونیت ها در تبعیت از منطق جستجو برای دگرگونی در تضاد بود و از این رو انزوایشان را در جامعه به همراه داشت .
نخستین هسته ی این جنبش توسط مونه ، رنوار ، سیسیلی و بازی که در اوایل دهه ی 1860دانشجویان پیروی گلیر بودند شکل گرفت. وجه اشتراکشان گسست از آموزش های فرهنگستانی بود .آنان روابط بسیار دوستانه ای با کامی پیسارو ، سزان ، برث موریس ، آرماند گیوم و روابط منظمی را در کافه مونمارتر و در کارگاهی کوچک که بازی و رنوار شریک بودند ، ترتیب دادند . بعدها دگا و مونه هم به آنان پیوستند. همچنین در این ملاقات ها منتقدین هنری نظیر تئودور دورت و جورج ریویر که در1877 مجله ای هنری به نام( L' impressioniste ) را منتشر کردند ، حضور می یافتند و تحت حمایت یک دلال هنری به نام دوراند رول بودند .در 1873 نمایشگاه از پذیرش آثار پیسارو ، مونه ، رنوار ، سزان و سیسیلی اجتناب کرد و این امر انگیزه ای برای آنان در برداشتن اولین گام نامتعارف برای تشکیل نمایشگاه های مستقلی برای آثارشان شد .در اولین نمایشگاه در آوریل 1874 در آتلیه ی عکاسی نادار این هنرمندان نام خود را " انجمن هنرمندان نقاش،مجسمه ساز و گراوور گمنام " نهادند . اما بعدها نام یکی از تابلو های مونه به نام " امپرسیون ، طلوع آفتاب " منتقد جوان لوئیس لوری را واداشت تا در مجله ی charivari کل گروه را امپرسیونیست خواند . درمجموع 8 نمایشگاه ار آثار امپرسیونیست ها بر پا شد (1874-1876-1877-1879-1880-1881-1882-1886) و نام امپرسیونیسم به جز در اولین و چهارمین و آخرین آنها پذیرفته شد .

تمایل منظره پردازان امپرسیونیست به ثبت بیان تصویری لحظه ها به جای جنبه های پایدار موضوعات ، آنان را واداشت تا به نقاشی در فضای باز ( که بیش از آن مکتب باربیزون دست پیش را داشت ) و اتمام تابلو در نقطه ای پیش از آنکه شرایط نوری عوض شود ، گنجینه ای غنی فراهم سازند . در نقاشی آنان سایه ها نه به رنگ خکستری یا سیاه بلکه با رنگ مکمل نقاشی می شدند . آنان با کم رنگ کردن خطوط اصلی اشیاء ارجحیت آنان را گرفتند و نقاشی های امپرسیونیستی مبدل به رنگ آمیزی نور و فضا شدند ؛ بازی نور مستقیم و بازتاب شده .
با تمام این مونه که بیش از همه مروج نقاشی در فضای باز بود - بیشتر آثار خود راتمایل داشت تا در کارگاه اصلاح یا روتوش کند . با انجام چنین کاری او به یک تناقض ذاتی در رویکرد امپرسیونیستی اعتراف کرد ، زیرا هرچقدر هنرمند به تغییرات جوی حساس تر باشد زمان کمتری برای ثبت آن پیش از تغییر روی بوم دارد .
نقاشی امپرسیونیتی در آغاز با گنگی یا تردید و غالبا" تمسخر مواجه شد . همزمان با نمایشگاه 1876 فیگارو نوشت :" .... نمایش رعب آوری است که بیهودگی انسانی تا آستانه ی جنون برسد .کسی باید با تحکم به آقای پیسارو بگوید که آقای عزیز درختان هرگز بنفش نیستند، آسمان هرگز به رنگ کره ی تازه نیست و اینکه در هیچ کجای دنیا این چیزهایی که در تابلویتان کشیده اید وجود ندارد. ... "

از سال 1926 که مونه به عنوان پیرمرد بزرگ نقاشی فرانسه درگذشت ، نرخ های مزایده ی آثار امپرسیونیست ها شروع به افزایش یافت و از دهه ی 50 به بعد به سمت ارقام نجومی رفت .
تاثیر امپزسیونیست ها بسیار عظیم بود و بخش عمده ی تاریخ نقاشی اواخر سده ی 19و اوایل 20 حکایت بسط و گسترش جنبش های متاثر از آن یا در مقابل آن بود . برای مثال نئو امپرسیونیست ها سعی کردند تا اصول بصری امپرسیونیسم را بر بنایی علمی بنا نهد و پست امپرسیونیست ها آغازگر زنجیره ای طولانی از جنبش ها بودند که تلاش داشتند تا رنگ وخط را از کارکرد های بازنمایانگر محضش رها سازند وبه ارزش های حسی و نمادینی باز گردانند ، که امپرسیونیست ها آن را صرف تاکید خود بر عنصر گذر زمان و اجمال لحظات کردند.
طلوع آفتاب - کلود مونه - 1872 - رنگ روغن بر روی کانوس گلدان آبی رنگ - پل سزان - 6-1885-رنگ روغن بر روی کانوس   کوبیسم :

در نمایشگاه آثار برگزیده ی سالن پاییزه ی پاریس در1908 یکی از اعضای هیئت داوران به نام ماتیس در حالی که به روش کار ژرژ براک اشاره داشت زیر لب به لوئی واسل (منتقد هنری) گفت : (( پر از مکعب های کوچک (Cube) است)) .
کوبیسم نیز همچون بسیاری از نام های گرو های هنری ، توصیف کاملا" مناسبی برای جنبش یا سبک نیست زیرا گرچه این نام برای توصیف یک دوره ی 10 ساله از هنر مدرن به کار می رود ، اما فقط مناسب آن دسته از آثار نقاشی است که طی 1907تا1908 خلق شدند . دو مرحله ی مهم در طی دوره ی بلوغ کوبیسم قابل تشخیص است : دوره ی کوبیسم تحلیلی Analytical cubism بین سال های 1910تا 1912 و دوره ی کوبیسم ترکیبی Synthetic cubism طی 4 سال بعد آن .
در دوران کوبیسم تحلیلی تاکید بیشتر بر فرآیند جستجوی بصری در ویژگی های اساسی موضوعات آتلیه ای به ویژه تصاویری از طبیعت بی جان بود .هنرمندان حول موضوع نقاشی خود که در مرکز تابلو قرار می گیرد گردش می کند و آن را از زوایای مختلف می نگرد و مجموعه ای از نقاط دید و پرسپکتیو های مختلف را در اثر خود ارائه می دهد . در این آثار توجه به رنگ یا تقریبا" نادیده گرفته می شود و یا شدیدا" به چند مایه رنگ آبی ، خاکستری یا قهوه ای روشن که هماهنگ با سنگینی حجم های مو جود در نقاشی است محدود می شود .
در مرحله ی کوبیسم ترکیبی ، رنگ واپس می نشیند و هنرمند با کلاژ کلمات حروف و بافت نا مقبول سطح تابلو را پر میکند . معمولا" از سطوح واقعی نظیر لینولئوم ، کارتن، کاغذ دیواری یا روزنامه در سطح کار نقاشی استفاده می شود .
در مجموع کوبیسم جنبشی در نقاشی و مجسمه سازی بود که از آن به عنوان یکی از نقاط ثقل مهم در هنر غرب یاد می کنند . کوبیسم را ابداع پیکاسو و براک می دانند و بعد ها این سبک را نقاشانی چون : ژان گریس و سپس فرنان لژه ،دلونی متزینگر،گلایزیس و کوپکا ادامه دادند.مشخص ترین دوره ی فعالیت و اوج گیری کوبیسم را بین 1907 تا 1914 تخمین می زنند . با این وجود بسیاری از کشفیات این هنرمندان مدت های طولانی مکاتب و سبک های هنری بسیاری را در سدهی 20 تحت تاثیر خود قرار داد .
کوبیسم از ایده ی هنر به مثابه ی تقلید از طبیعت که از دوره ی رنسانس به بعد در نقاشی و مجسمه سازی اروپا تفوق داشت، به طور کامل جدا شد . پیکاسو و براک اشارات قراردادی پرسپکتیو و کوتاه نمایی و نقاشی از مدل را کنار نهادند و مصمم شدند تا حجم و پیکره را در سطحی دو بعدی و بدون هیچگونه ایجاد توهم بصری در خلق تصویری سه بعدی به نمایش بگذارند . تا آن زمان هر هنرمندی قصد داشت تصویری از اشیاء واقعی نمایش دهد و هدفش این بود که اشیاء را آنگونه که در دنیای خارجی هستند به تصویر بکشد و نه آنگونه که بخشی از آن در لحظه و مکانی خاص حضور می یابند .
دو عامل مهم که بر ظهور کوبیسم تاثیر به سزایی داشتند عبارت بودند از : تندیس های آفریقایی و آثار متاخر سزان وتابلوی سنت شکن پابلو پیکاسو به نام دوشیزگان آوینیون که مملو از فرم های زاویه دار و مجزا بودند .
وقوع جنگ جهانی اول به همکاری پیکاسو و براک خاتمه داد اما آثار آنان هواخواهان زیادی یافت . کوبیسم علاوه بر آنکه به یکی از سرچشمه ها و منابع هنر انتزاعی بدل شد، خود این قابلیت را داشت که بی نهایت سازگار باشد و موجب ظهور جنبش های بی شمار و متنوعی همچون فوتوریسم ، اورفیسم ، ورتی سیسم ، خلوص گرایی شود . از آنجا که این سبک بیشتر تاکید بر نمایش ایده دارد تا نمایش واقعیت ، خود به یکی از بنیان های گرایشات زیبایی شناختی سده ی 20 بدل شد .
بسیاری از نقاشان برجسته ی سبک کوبیسم ، به عنوان هنرمندان مطرح در زمینه ی طراحی گرافیک، تصویر گری کتاب شهره بودند .و علاوه بر نقاشان مجسمه سازان نیز تحت تاثیر این جنبش آثار برجسته ای خلق کردند که از آن می توان به اکیپنکو ، لیپشیتس ، زادکین ونیز خود پیکاسو اشاره کرد .
دوشیزگان آوینیون- پابلو پیکاسو-1907-کوبیسم   واقعگرایی ، رئالیسم :

معنای تحت الفظی رئالیسم واقعگرایی است ، اما این اصطلاح در مباحث تاریخ و نقد هنر با معنای مختلفی یه کار رفته است . در مفهوم وسیع آن که همانند طبیعت گرایی مبهم است به معنای گرایش به بازنمایی چیزها به طور دقیق وعینی است . با این حال غالبا" به همراه این اصطلاح مفهومی از دوری گزینی از موضوعات سنتا" زیبا یا تاکیید بر زندگی معمولی و یا فعالیت های روزمره ی آدمی، مستفاد می شود .اما در مفهوم خاص تر آن واژه ی رئالیسم ( که با این مفهوم در لاتین با R بزرگ نوشته می شود Realism) به جنبشی اطلاق می گردد که در سده ی 19 در فرانسه ظهور یافت و ویژگی آن مخالف با موضوعات تاریخ گرایانه ، اسطوره ای و مذهبی و به جای آن پرداختن به موضوعاب غیرآرمانی و اسطوره زدایی شده ی زندگی مدرن بود. هنرمند پیشرو این جنبش گاستاو کور بود که می گفت :" نقاشی هنری عینی است که باید برای چیز های واقعی وموجود به خدمت گرفته شود ."
از دهه ی 1950 این اصطلاح همچنین با مفهومی متضاد برای هنری به کار می رفت که به طور کل از بازنمایی و نمایش واقعی اجتناب می جست و از تمامی فرم های توهم آلود پرهیز می کرد.در این مفهوم اثر هنری زمانی (( رئالیستی )) خوانده می شد که مواد یا موضوعاتی که اثر از آن شکل گرفته دقیقا" به همان گونه که موجودند و شناخته می شوند ، نمایش داده شود.
همچنین اصطلاح (( واقع گرایی اجتماعی ، Social Realism)) طی سذه های 19و 20 میلادی به کار گرفته شد . این مفهوم به آن نوع از آثار گفته می شود که موضوعات و مسائل سیاسی را دستمایه ی خود قرار دهند.البته باید این اصطلاح را از واقعگرایی سوسیالیستی تمیز داد که اصطلاحی بود برای سبک رسمی اتحاد جماهیر کومونیستی شوروی و دیگر کشور های کومونیستی بود .این سبک ورای رویکردی انتقادی به مسائل اجتماعی ودر واقع مبلغ خط سیاسی حزب در سبک فرهنگستانی بود .
علاوه بر این اصطلاحات رئالیسم جادویی و سوپر رئالیسم نیز طی سده ی20 رایج شدند .در این سبک ها با رویکردی واقعگرایانه ی افراطی - به مفهوم دقت و توجه پر وسواس به جزئیات - جلوه ای کاملا" غیر واقعی پدید می آید .
اما رئالیسم در مفهوم گسترده تر آن به نوعی زیبا شناختی خاص اشاره دارد که توسط هنرمندان پیرو این جنبش - اگرچه به صورت ناخود آگاه و مبهم- به خدمت گرفته شد .برای مثال رئالیسم تطبیقی نقاشی سده ی17 ، در واکنش به ترفندهای ترکیب بندی به شدت رسمی منریسم سده س 16 بود .در ایتالیا بازگشت به رئالیسم برای نخستین بار توسط کاراتچی ، کاراواجیو و پیروان آنها صورت گرفت ، در اسپانیا توسط ریبالتا ، ریبرا، ولاسکز و زوربارن در فنلاند توسط روبنس ( که به سرعت سبک او به باروک تغییر یافت) ،در هلند توسط هالس ، ورمر ، رامبراند ودر فرانسه با نقاشان منظره پردازی نظیر لاتور ، لونن ، تورنیه چهره پردازانی نظیر شامپین ، بوردون ونقاشان طبیعت بی جان نظیر بوجین انجام شد که همگی مدافع ثبت وفادارانه و در عیت حال غنائی عالم واقع و مخالف معیار های نقاشی تاریخی و افراط کاری های سبک منریسم و مکتب فونتن بلو بودند .
کاستاو کوبه، سنگ شکن ، 1849، رئالیسم   مینیاتور :

نقاشی بسیار ظریف و ریز بویژه نقاشی پرتره که بتوان در دست جای داد و یا به عنوان یک شیء تزئینی یا زیورآلات استفاده کرد. این اصطلاح برای نسخ تذهیبی و نیز پرتره به کار می رفت و ماخوذ از واژه ی لاتین minium است- آذین سرواژه ی قرمز رنگی که با نقوش مینیاتوری (miniator) تزئین می شود . از سده ی17 میلادی این اصطلاح به دلیل یک خطای لفظی برای همه نوع تصویر سازی نسخ خطی به کار برده شد ؛ زیرا این واژه با واژه ی minute به معنی کوچک هم خانواده است . اما آنچه امروزه مینیاتور خوانده می شود در قرون وسطی با واژه ی historia بیان می شد .در دوره ی الیزابت نیز آثار پرتره و نقاشی ها ی هیلارد و دیگران ((تذهیب کاری)) یا ((نقاشی کوچک)) خوانده می شد . این نقاشی ها بر روی پوست گوساله ویا گاهی روی عاج یا مقوا انجام می گرفت و در سده های 17 و 18 نقاشی مینیاتور به شکل مینا کاری رایج و فراگیر شد . نقاشی مینیاتور پرتره از ادغام سنت های تذهیب کاری سده های میانه و مدال سازی دوره ی رنسانس ابداع شد که از اوایل سده ی 16 تا میانه ی سده ی 19 که ظهور عکاسی عملا" موجب افول نقاشی شد ، شکوفا بود .( گاه از این واژه به غلط برای توصیف آثار نگارگری سنتی ایرانی استفاده می شود ، که کاملا" اشتباه است .)
 



   


مطالب مشابه :


معماری ارگانیک

هم برای پروژه های معماری خود این نوع سبک رو 3- تاریخچه معماری ارگانیک 4- آثار برجسته




مفهوم ارگانیک

معماران سبک ارگانیک آثار برجسته سبک ارگانیک. خانه




بررسی آثار دو معمار برجسته در جهان غرب و خاورمیانه

آثار. سبک طراحی برجسته درحزب دمکرات معماری ارگانیک در فهمی معاصر




بررسی آثار دو معمار برجسته در جهان غرب و خاور میانه

بررسی آثار دو معمار برجسته در مدرن و سبک بین معماری ارگانیک فرانک لوید




سبک ها و مکتب ها(معرفی سبک های هنری)

(ارگانیک) برجسته ی سبک کوبیسم ، به تاثیر این جنبش آثار برجسته ای خلق کردند




فرانک لوید رایت _ اسطوره معماری ارگانیک

مفهوم سبک “* ارگانیک ” نیز از آثار رایت بیشتر از این اثر برجسته رایت به میان




مفهوم ارگانیک ریشه در رمانتیک دارد…

مفهوم سبک “‌ ارگانیک ” نیز از آثار رایت بیشتر از این اثر برجسته رایت به میان




آثار هنری پیشاکلمبیایی آمریکای لاتین در موزه هنر لس آنجلس

آثار هنری ابتدا تزئین دیوارها با برش های منظم ولی با فرم های ارگانیک تنوع سبک




برچسب :