hانسان شناسی در اسلام
چكيده
مقالة حاضر به بررسي ويژگيهاي انسان از
ديدگاه اسلام، اهداف تعليم و تربيت و ويژگيهاي تربيت كودك بر اساس سيرة نبوي
پرداخته است. به اين منظور، ابتدا اصول جهانبيني اسلامي توضيح داده شده است؛ چرا
كه ناگزيريم براي تعريف و شناخت انسان، تفسير و تحليلي از جهان داشته باشيم. اين
اصول عبارتند از: اصل توحيد، اصل آفريده بودن جهان، اصل غيب و شهادت، اصل تكامل
هستي، اصل جهت تكاملي پديدهها و اصل معاد؛ سپس از ويژگيهاي انسان از نظر اسلام،
چون خصوصيت تكاملي، عقل، آزادي، خودآگاهي و هدف زندگياش بحث، و با ارائة تعريفي
از تعليم و تربيت و اشاره به ضرورت آن، اهداف تعليم و تربيت اسلامي به اختصار
عنوان شده است. در پايان، ويژگيهاي تربيت كودك از منظر سيرة رسولاعظم(ص) را به
ايجاز بررسي كردهام.
كليد واژهها:
1. جهانبيني اسلامي؛ 2. وجودشناسي؛ 3.
انسانشناسي اسلامي؛ 4. تعليم و تربيت اسلامي؛ 5. سيرة نبوي(ص)
مقدمه
1. مسألة تحقيق
شناخت انسان و ويژگيهاي او از ديرباز مورد
توجة بسياري از انديشهوران و صاحبنظران بوده و در اين راه كوششهاي فراواني صورت
گرفته است. به رغم عظمت و فراواني اين تلاشها، انسانشناسي كنوني كه بيشتر به روش
تجربي متكي است، نهتنها نتوانسته ابعاد ناشناخته وجود انسان را روشن سازد، بلكه
دچار نوعي بحران شده است، بدين معنا كه در آن، نوعي سردرگمي و سرگرداني در
پاسخگويي به پرسشهاي محوري درباره انسان پديده آمده است؛ بنابراين، در وضعيت
كنوني به استفاده از روشي جامع جهت شناخت انسان نياز است؛ چرا كه هرگونه نقصاني در
شناخت او، در چگونگي نظام تعليم و تربيت اثر مستقيم دارد. بر اين اساس، مقاله حاضر
از مجموع روشهاي انسانشناسي، با استفاده از انسانشناسي ديني، به بررسي
ويژگيهاي انسان پرداخته است. [
انسانشناسي، سلسلة دروس انديشههاي بنيادين اسلامي، ص 13 ـ 34 و 203 ـ 204]
روش انسانشناسي
ديني با استفاده از متون ديني و روش نقلي، درصدد شناخت انسان برميآيد. اين روش به
دليل بهرهگيري از دستاوردهاي وحياني در مقايسه با روشهاي ديگر انسانشناسي
(فلسفي، عرفاني و تجربي) جامعيتي ويژه دارد و داراي ويژگي اتقان و خطاناپذيري است.
همچنين به مبدأ و معاد انسان در جايگاه دو بخش اساسي وجود او توجه ميكند و انسان
را در ساختاري كلي، كه در آن ارتباط ابعاد گوناگون وجودي انسان با يكديگر به خوبي
ترسيم ميشود، بررسي ميكند. افزون بر اين، با توجه به آنكه مكتب الاهي اسلام حامل
كاملترين و فراگيرترين پيام خداوند است، شايستهترين مكتبي به شمار ميرود كه
ميتواند شناختي كامل و جامع از انسان، هدف زندگي و اهداف تعليم و تربيت وي ارائه
كند. بنابراين، در مقاله حاضر كوشيده شده است تا با بهرهگيري از جهانبيني
اسلامي، ويژگيهاي انسان و هدف زندگي او از ديد اسلام و همچنين تصويري كلي از
اهداف تعليم و تربيت اسلامي ارائه شود.
2. هدف تحقيق
هدف از انجام اين تحقيق، بررسي مجموعهاي از
ويژگيهاي انسان با استناد به آيات قرآني و كتابهاي تفاسري و ارائه راهكارهاي
تربيتي مناسب در چارچوب جهانبيني اسلامي و سيرة نبوي(ص) است.
3. اهميت و ضرورت تحقيق
بحث دربارة انسان و ويژگيهاي وي از ديرباز
مورد توجه فيلسوفان، متفكران و عالمان علوم اجتماعي و انساني بوده و به رغم
تلاشهاي فكري، علمي و تجربي قابل توجهي كه از سوي صاحبنظران علوم انساني در اين
حوزه صورت گرفته، هنوز هم معمّاي چيستي انسان به طور كامل حل نشده و پاسخ به
سؤالهاي عميق فلسفي و عرفاني در مورد اينكه انسان چيست؛ هدف از خلقت وي چه بوده،
و سرنوشت غايي انسان چه خواهد بود، داده نشده يا اينكه به دليل ناتواني در پاسخ به
سؤالات اساسي پيشين كوشيدهاند صورت مسأله را پاك كنند، پس هرگونه تلاشي كه در
ساية پيشرفتهاي علمي در عرصة علوم انساني و ساير نحلههاي فكري، درباره انسان و
شناخت بهتر وي صورت پذيرد ميتواند در حد خود مفيد باشد. مفيد بودن كوششهاي فكري
و علمي براي شناخت هرچه بهتر انسان، نهفقط از لحاظ گسترش مفاهيم نظري در قلمرو
تحقيقات فلسفي ميتواند مهم تلقي شود، بلكه از لحاظ كاربردي، نتايج اينگونه
تحقيقات ميتواند در تدوين محتواي مطالب درسي يا اصلاح مواد آموزشي در دورههاي
گوناگون تحصيلي نيز به كار گرفته شود.
4. روش تحقيق
تحقيق حاضر از نوع تحقيقات كيفي است كه با
استفاده از رويكرد وصفي ـ تفسيري به تبيين ويژگيهاي انسان از ديدگاه اسلام ميپردازد
و سرانجام با توجه به تحليل مباني انسانشناسي ديني، به ارائه اهداف تعليم و تربيت
متناسب و مطلوب انسان در چارچوب جهانبيني اسلامي و تعليم و تربيت دوران كودكي بر
اساس سيرة نبوي(ص) اقدام خواهد كرد.
5. ابزار تحقيق
گردآوري دادهها و اطلاعات مورد نياز براي
وصف و تحليل اصول و مباني جهانبيني و انسانشناسي اسلامي و نيز تبيين اهداف
تربيتي از ديدگاه اسلام و سيرة تربيتي نبياكرم(ص) با استناد به روش اسنادي از
طريق غور در منابع و مآخذ مربوط، ارجاع مستقيم به قرآن كريم و نيز نگارههاي
الكترونيكي موجود صورت گرفته است. اطلاعات گردآوري شده، پس از طبقهبندي موضوعي،
جهت وصف و تحليل هر كدام از پرسشهاي تحقيق استفاده شده است.
6. پرسشها يا فرضيات تحقيق
تحقيق پيشرو درصدد پاسخگويي به پرسشهايي
در زمينه جهانبيني اسلامي، ويژگيهاي انسان از ديدگاه اسلام و مؤلفههاي مربوط به
اهداف تعليم و تربيت در اين جهت است. پس سؤالهاي اصلي اين پژوهش را ميتوان در
موارد ذيل خلاصه كرد:
1. مؤلفههاي
جهانبيني اسلامي كدامند؟
2. ويژگيهاي
انسان بر اساس روش انسانشناسي ديني كدامند؟
3. اهداف تعليم و
تربيت اسلامي جهت پرورش انسان مورد نظر اين مكتب كدامند؟
4. روشهاي تربيتي
كودكان بر اساس سيرة نبياكرم(ص) كدامند؟
7. قلمرو نظري تحقيق
پژوهش حاضر به منظور تلخيص ديدگاههاي
گوناگون دربارة انسان از منظر اسلام و نيز پرهيز از طولانيشدن مباحث، ضمن اذعان
به اهميت مطالعات تطبيقي انجام يافته در اين حوزه، صرفاً به وصف و تحليل مباحث
مطرح در چارچوب سؤالهاي تحقيق ميپردازد و تحليل و تبيين ديگر مقولههاي مورد
بحث، با در نظر گرفتن يافتههاي علمي در ساير نحلههاي فكري را به انجام پژوهشي
ديگر موكول ميكند؛ بنابراين، قلمرو نظري تحقيق به طرح اصول جهانبيني اسلامي،
ويژگيهاي انسان و اهداف تعليم و تربيت وي از ديدگاه اسلام و سيرة نبوي(ص) محدود
ميشود. در چارچوب جهانبيني اسلامي، از مقولههايي چون هستيشناسي[ Ontology]، انسانشناسي[ Anthropology]، ارزششناسي[ Axiology] و زيباييشناسي[ Aesthetic] بحث ميشود كه در اين پژوهش بر حسب ضرورت
و تناسب موضوع، از دو مقوله هستيشناسي و انسانشناسي بحث شده است.
جهانبيني اسلامي
هر مكتب و عقيدهاي براي تعريف و شناخت
انسان در جايگاه مهمترين پديده هستي و تبيين جايگاه او، ناگزير است تفسير و
تحليلي از جهان هستي داشته باشد. سپس، در پرتو آن به تعريف انسان بپردازد. بر اين
اساس، در اين قسمت به توضيح اصول جهانبيني اسلامي پرداخته ميشود.
1. هستي يك آفريده است و آفريدگاري دارد
جهانبيني اسلامي جهانبيني توحيدي است، و
توحيد در اسلام به خالصترين شكل بيان شده. از نظر اسلام، خداوند مثل و مانند
ندارد )ليس كمثله شي( (شوري: 12)، شبيه چيزي نيست و هيچ چيزي را نميتوان به
خداوند تشبيه كرد. خداوند بينياز مطلق است، همه به او نياز دارند و او از همه
بينياز است )أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَي اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِيُّ
الْحَمِيدُ(. (فاطر: 15) خداوند بر هر چيز آگاه )إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ(
(شوري: 12)، و بر همه چيز توانا است )أَنَّهُ عَلي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(. (حج: 6)
او مجمع كمالات به شمار ميرود )وَ لِلّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْني( (اعراف: 180) و
به چشم ديده نميشود )لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ(.
(انعام: 103) به فرموده امام علي(ع) آغاز دين، معرفت و شناخت كردگار، و كمال
معرفت، ايمان به ذات آفريدگار است. كمال ايمان در توحيد و يگانه دانستن او و تكامل
توحيد در اخلاص به ساحت قدس ربوبي است و اخلاص هم فقط به احديت ذات حق و در پرتو
نفي صفات زايد صورت ميگيرد.[ نهج البلاغه،
خطبه 1]
در جهانبيني توحيدي، جهان يك آفريده است و
چيزي در هستي نيست كه از قلمرو آفرينش خداوند خارج باشد.[ ده مقاله پيرامون مبدأ و معاد، ص 181 ـ 182] جهان در نگرش جهانبيني توحيدي با عنايت الاهي نگهداري
ميشود و اگر لحظهاي عنايت خداوند از اين جهان گرفته شود، نابود خواهد شد. تمام
واقعيت جهان از خدا و منتسب به حق است. در مقام تحليل، بايد بين آنچه تمام واقعيتش
از يك چيز است با آنچه واقعيت اضافياش از چيز ديگري، اما واقعيت وجودياش از او
نيست، تفاوت قائل شد. براي مثال، فرزند از پدر و مادر، ولي واقعيت وجودياش غير از
واقعيت اضافه و نسبتش به پدر و مادر است. در مقابل، تمام واقعيت جهان از آفريدگار،
و واقعيت اضافه و نسبتش به حق يكي است. معناي مخلوق بودن همين است. اگر غير از اين
بود، توليد نام ميگرفت نه تخليق.[ مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي، ص 72 - 218]
2. هستي غيب و شهادت دارد
جهانبيني اسلامي جهان را مجموعهاي از غيب
و شهادت ميداند. در قرآن كريم، مكرر از غيب و شهادت، به ويژه از غيب ياد شده، و
ايمان به غيب، ركن ايمان اسلامي است )الَّذِينَ يُؤمِنُونَ بِالْغَيْبِ(. (بقره:
3) غيب يعني نهان و به حقايقي اطلاق ميشود كه ناديدني هستند؛ يعني به علت نامحدود
و غيرماديبودن، قابل احساس به حواس ظاهره نيستند و به اين اعتبار آنها را نهان
مينامند. رابطة جهان غيب و شهادت رابطهاي شبيه رابطة اصل و فرع است. از قرآن
كريم چنين استنباط ميشود كه هرچه در اين جهان وجود دارد، وجود تنزل يافته موجودات
جهان ديگر است. آنچه در اين جهان به صورت امري مقدر و محدود است، در مرتبهاي و در
جهاني مقدم بر اين جهان (جهان غيب)، به صورت وجودي نامقدر و نامحدود و به تعبير
قرآن به صورت خزائن وجود دارد.[
مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي، ص 72 - 218]
علامه فقيد محمدتقي جعفري، ضمن انتقاد از
ديدگاههاي برخي از متفكران معاصر غربي از جمله سارتر و راسل، كه بهطور محسوس
ميان قلمرو طبيعت و ماوراي طبيعت مرزبندي كرده، ماوراي طبيعت را پوچ يا مفاهيمي
تاريك و غير قابل وصول و بررسي علمي ميدانند، معتقد است كه مسلماً «وسايل درك يا
بهطور عموم جز نمودها و جريانات و ارتباطات معنا را در جهان طبيعت نشان نميدهند
و ما چنين فرض ميكنيم كه اين وسايل، قدرت شناساندن همه نمودها و جريانات و
ارتباطات اجزاي عالم طبيعت (جهان هستي) را داشته و ما را با همه آنها آشنا
ميسازد. آيا با اين وصف ميتوانيم ادعا كنيم كه همه واقعيتهاي جهان هستي براي ما
شناخته شدهاند؟در پاسخ به پرسشي كه درباره شناخت عالم هستي كرده، خود پاسخ منفي
ميدهد و در ادامه اينطور مينويسد: ترديدي نيست در اين كه واقعيت جهان با قطع
نظر از شعور و آگاهي ما دربارة آن، وجود دارد و سفسطه بازيهايي كه ايدهآليستهاي
صف كشيده در دهليز نيهيلستي به راه انداختهاند، نتيجهاي جز افزودن بر نادانيهاي
بشري در بر ندارد.[ مولوي و جهانبينيها ص 16 ـ 17] به اعتقاد وي، در جهانبيني اسلامي، فهم دقيق ماهيت سه عنصر
اصلي جهانبيني يعني واقعيت، عوامل درك كننده و معرفت ضرورت دارد؛ زيرا منشأ همه
مناقشهها و اختلافها بين مكاتب فكري نيز چگونگي تفسير ماهيت سه عنصر مذكور بوده
است.در جهانبيني توحيدي، عالم شهادت عبارت از مجموعه آيهها، پديدهها و سنتها
است. پديدههاي طبيعي مثل خورشيد، ماه، زمين و...، پديدههاي اجتماعي مثل خانواده،
طبقات اجتماعي، ساخت سياسي و...، پديدههاي تاريخي مثل تمدنها، ظهور و سقوط آنها
و غيره.[
موضعگيري طبقات اجتماعي، ص 12] آنچه در اصطلاح
فلسفه، نظام جهان و قانون اسباب و مسببات خوانده ميشود، در زبان دين، سنت الاهي
ناميده ميشود. از نظر اسلام، جهان داراي نظام متقن علّي و معلولي و سببي و مسببي
است[
عدل الهي، ص 63 ـ 129] كه در آن هرگز
تغييري نخواهي يافت. پس پديدههاي جهان به يك سلسله قوانين ثابت و سنتهاي لايتغير
الاهي محكومند. بدين ترتيب، ملاحظه ميشود كه در جهانبيني اسلامي هر دو عالم غيب
و شهادت يا به تعبيري، طبيعت و ماوراي آن مورد نظر بوده و آنچه در اين رابطة مهم
مينمايد، جايگاه انسان در اين عالم هستي و هدف از خلقت او و مسئوليت وي در بودن
در اين جهان است. اين همه را حضرت مولانا جلالالدين محمد مولوي، در يك بيت چنين
بيان ميدارد:
دو
سر هر دو حلقه هستي به حقيقت به هم تو پيوستي
يعني اولاً، جهان
داراي دو حلقه هستي (عالم غيب و شهاده) است و انسان از منظر جهانبيني اسلامي چنان
جايگاه با عظمتي دارد كه اين دو عالم را به هم ميپيوندد. به عبارت ديگر، معرفت
عميق انسان از جهان واقع، زمينه كشف حقايق و معارف و اسرار نهفته الهي را، كه
منظور همان عالم غيب است، فراهم ميآورد.
3. تكامل مداوم هستي و جهت تكاملي پديدههاي آن
عالَم در جهانبيني اسلامي، واقعيت متغير و
متحرك، بلكه عين حركت است.[
مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي، ص 72 ـ 218] حركت عبارت از
رهايي تدريجي چيزي از قوه و استعدادي و رسيدن به فعليت و كمال وجودي است. بنابراين،
اگر موجودات هستي و نيز كل هستي داراي تمام كمالهاي وجودي خود باشند و هيچ كمبودي
از لحاظ فعاليتهاي متناسب خويش نداشته باشند، حركتي وجود نخواهد داشت؛ چرا كه قوه
و استعداد در آنها نيست تا از آن برهند و كمالي را فاقد نيستند تا در اثر كوشش به
آن برسند؛[
ده مقاله پيرامون مبدأ و معاد، ص 181 ـ 182] اما بايد توجه
داشت كه هر پديده و موجودي بر اساس مدار تكاملي و ظرفيت وجودي خاص خود، به كوششي
پيگير در جهت به فعليت رساندن استعدادهاي خود، اقدام ميورزد. بنابراين، پديدهها
در نظام هستي از نظر قابليتها و امكان فيضگيري از مبدأ هستي با يكديگر
متفاوتند.
هر موجودي در هر
مرتبهاي كه هست، از نظر قابليت استفاضه، استحقاق خاص خود را دارد. ذات مقدس حق كه
كمال مطلق، خير مطلق و فياض مطلق به شمار ميرود، به هر موجودي كه براي او ممكن
است از كمال وجودي اعطا ميكند. بنابراين، كمال هر موجودي با موجود ديگر تفاوت
دارد.[ مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي، ص 72 ـ 218] جهان هستي كه حدوث زماني داشته، عين حركت است، هدفي دارد؛
زيرا حركت بدون هدف محال است. نميشود چيزي حركت كند و تمام سمتها و جهتها براي
او يكسان باشد و رابطة ويژهاي با هيچ كدام از آنها نداشته باشد؛ بنابراين، براي
هر حركتي پايان و هدفي خاص وجود دارد كه قبل از رسيدن به آن پايان و هدف مخصوص،
سيال، و با رسيدن به آن ثابت ميشود؛[
ده مقاله پيرامون مبداء و معاد، ص 181 ـ 182] پس جهان ما، جهاني
هدفدار است؛ يعني درون موجودات كششي خاص به سوي هدف كماليشان وجود دارد. پديدهها
با نيروي مرموزي كه درونشان هست، به سوي كمالشان كشيده ميشوند. اين نيرو همان
است كه از آن به هدايت الاهي تعبير ميشود. با اين اوصاف، جهان، واقعيت هدايت شده،
و تكامل جهان، تكامل هدايت شده است. تمام ذرات جهان در هر مرتبهاي كه هستند، نور
هدايت دارند. غريزه، حس، عقل، الهام، وحي همه مراتب هدايت عامه جهانند. در سوره طه
آيه 50 اينگونه آمده است: )قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ
ثُمَّ هَدي(؛ پروردگار ما آن است كه به هر چيز آن نوع خلقتي كه شايستهاش بود عطا؛
سپس آن را هدايت كرد.[ مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي، ص 72 ـ 218]
4. معاد
هستي در جهانبيني
اسلامي، واحد تجزيهناپذير است؛ يعني رابطة اجزاي جهان اين گونه نيست كه بتوان فرض
كرد قسمتهايي از آن قابل حذف و قسمتهايي قابل ابقا باشد. حذف بعضي، مستلزم عين
حذف همه اجزا است. همچنان كه ابقاي بعضي، عين ابقاي همه است. بنابراين، هستي،
سامانهاي است كه همه اجزاي آن بهطور دقيق با هم در ارتباطند و يك واحد حقيقي را
تشكيل ميدهند. اين واحد حقيقي در حركت است و هيچگونه سكون و آرامشي در او وجود
ندارد و چون در حركت است، هدف و مقصد نهايي براي آن ضرورت خواهد داشت.[ مقدمهاي بر
جهانبيني اسلامي، ص 72 ـ 218]
ويژگيهاي انسان از ديدگاه اسلام (انسانشناسي ديني)
انسان در جايگاه يكي از پديدههاي هستي،
سرنوشتي جدا از ساير پديدههاي جهان نميتواند داشته باشد. در عين حال، اين پديده
(انسان) ويژگيهاي مختص به خود را دارد. اين ويژگيها سبب شده كه تكامل و شيوه
تكامل آدمي با ساير پديدهها متفاوت باشد.
1. ويژگي تكاملي انسان
ويژگي تكاملي
انسان از ويژگي وجودي و ماهيت او سرچشمه ميگيرد. انسان در عين اينكه مركب حقيقي و
واحد حقيقي به شمار ميرود، موجودي داراي دو بعد اساسي است. اين موضوع سبب امتياز
او از ديگر موجودات ميشود. يكي بعد مادي يا خود طبيعي كه همان تمايلات و غرايز او
است و ديگري بعد معنوي كه جنبة ملكوتي دارد و در فلسفه، روح ناميده ميشود.[
جهاد با نفس، ج 1، ص 39] بُعد مادي انسان
محسوستر از جنبه معنوي او و فعليت يافته است. برعكس، بُعد معنوي انسان كه امري
بالقوه مينمايد، حياتيتر، با اهميتتر و بامعناتر است؛ يعني در طليعه پيدايي،
امري بالقوه و همسطح طبيعت است كه در اثر تكامل جوهري مجرد ميشود. فعليت يافتن و
تحقق بُعد معنوي انسان به شرايط مناسب بستگي دارد؛ به طوري كه ميتواند بر حسب مساعدت
يا عدم مساعدت شرايط، فعليت يابد يا نيابد و در صورت فعليت يافتن، به طور كامل
تحقق يابد يا بهطور ناقص. همچنين كيفيت تحقق آن، بسته به شرايط، در موارد گوناگون
متفاوت است. به صورتي كه ميتواند يا به افراط يا به تفريط كشانده شود يا بين
جنبههاي مختلف آن هماهنگي پديد آيد.[ تعليم و تربيت و مراحل آن، ص 4 ـ 28]
ارتباط بين دو بُعد وجودي انسان بسيار قوي
است. اول آنكه بُعد مادي، ميدان فعاليت بعد روحي انسان است و اين بُعد در بُعد مادي
به فعليت ميرسد. سير تكاملي انسان از حيوانيت آغاز و بهسوي انسانيت كمال
مييابد. روح انسان در دامن جسم او زاييده ميشود، تكامل مييابد و به استقلال
ميرسد. البته انسانيت در انسان اصالت و استقلال دارد و صرفاً انعكاسي از زندگي
حيواني او نيست. دوم آنكه، بعد مادي همواره طالب اشباع بيقيد و شرط و جوياي تأمين و تضمين خود
است. جاذبهها و كششهايي مثل ميل به غذا، ميل به خواب، ميل به استراحت و امثال
اينها انسان را به سوي بُعد مادي خود ميكشاند. در عين حال، بُعد معنوي انسان نيز
داراي كششهايي است كه انسان را به سوي خود ميكشد. به علت اين عناصر متضاد همواره
در انسان كشمكش دروني وجود دارد كه او را از اين سو به آن سو ميكشاند. اين تضاد
دروني همان است كه در زبان دين، تضاد عقل و جهل، عقل و نفس يا روح و بدن ناميده
ميشود. سوم آنكه، تكامل انسان به لحاظ بدني و عضوي به حد توقف رسيده است. پس
قلمرو تكامل انسان در بعد معنوي او است. حال اين بعد استعدادهاي گوناگوني دارد.
بنابراين، كمال وجودي انسان در گرو رشد و پرورش همه استعدادهاي موجود و ظهور و
بروز كليه صفات و خصايص نوعي او در حد كمال است. پس انساني به تكامل رسيده كه به
سوي يك استعداد گرايش نيابد، بلكه همه استعدادهاي خود را با هم رشد دهد. [
شناخت انسان در تصعيد حيات تكامل، ص 86 ـ 189]
2. ويژگي عقل
بين استعدادهاي
خاص انسان، استعداد عقلاني اهميت ويژهاي دارد. در انسانشناسي اسلامي بر اين وجه
از ويژگي انسان تأكيد بسياري شده است به گونهاي كه آن را پيامبر باطني انسان
شمرده و اصول دين را جز با تحقيق عقلاني نپذيرفته و در فروع دين نيز عقل را يكي از
منابع اجتهاد معرفي كرده است. عقل در مقام ابزاري آن، نيرو و قوه تجزيه و تحليل
است كه با آن ميتوان خير را از شر تميز داد. در واقع، منظور از عقل، در جايگاه
منبعي از منابع تعليم و تربيت اسلامي، استعداد يا نيرويي است كه انسان با آن،
حقيقت را از خطا، حق را از باطل يا درست را از نادرست تشخيص ميدهد و به شناخت و
معرفت كلي ميرسد.[ مباحثي چند پيرامون مباني تعليم و تربيت اسلامي، ص 33 و 201
ـ 209]
3. ويژگي آزادي
انسان به حكم آنكه داراي جوهر روحاني مستقل
است و ارادهاش از درون ذات روحانياش سرچشمه ميگيرد، مختار و آزاد است.[ مقدمهاي بر
جهان بيني اسلامي، ص 72 ـ 218]
اختيار داشتن با
مقهور غير نبودن مساوي است. بدين منظور، بايد مرزهاي خودي و بيگانه شناخته شود.
عوامل بيگانه به دو دستهاند: بيروني و دروني؛ يعني نهتنها بيگانگان بيروني
ميتوانند اراده انسان را به اسارت درآورند، بلكه بيگانگان دروني نيز ميتوانند آن
را تحت سلطه خود درآورند. اين بيگانگان دروني همان رذايل هستند كه انسان براي آزاد
و مختار بودن ناگزير است خود را از آنها برهاند.[ حكمت و معيشت، ص 80] بيگانگان بيروني عبارتند از: جامعه، طبيعت و تاريخ. اين
عوامل با ايجاد محدوديتها ميتوانند ارادة انسان را تحت تأثير قرار دهند. بهطور
مثال، محيط طبيعي محدوديتهايي را پيشروي انسان نهاده يا جامعه تعيينكننده نوع
زبان فرد، نحوة بروز و كنترل عواطف، فرهنگ و تمدن او است. در عين حال انسان
ميتواند با نيروي تفكر و تعقل خود اين محدوديتها را كنترل كند. براي مثال، در
مورد محدوديتهايي كه محيط طبيعي براي انسان پديد آورده است، آدمي ميتواند با
نيروي تعقل، قوانين كلي جهان را كشف و به كمك اين قوانين خود را از جبر محيطي و
محدوديتهاي طبيعت برهاند.[
مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي، ص 72 ـ 218]
از ديدگاه اسلام،
انسان ميتواند با انتخاب ابزار و بهكارگيري آنها جامعه و تاريخ را مطابق با
اراده خويش بسازد، نه آنكه محصول آنها باشد. او در انتخاب اهداف و راه و روش زندگي
خويش آزاد است و اگر چنين نبود، موضوع مسئوليت انسان منتفي ميشد؛ چرا كه اساساً
آزادي و اختيار انسان از يكسو و مسئوليت وي از سوي ديگر لازم و ملزوم يكديگرند.
ذكر اين نكته نيز لازم است كه آزادي مورد نظر اسلام فقط در چارچوب قوانين الاهي
معنا مييابد و از نوع آزادي به معناي آنچه امروزه در ليبراليسم غرب مفهوم ميشود،
متفاوت است. [
سيماي انسان آرماني، ص 115 ـ 138]
4. ويژگي خودآگاهي
انسان ميان انواع آفريدگان، يگانه موجودي
است كه ظرفيت و توان خودآگاهي دارد. خودآگاهي عبارت از ادراك كيفيت و سرشت خويش،
كيفيت و سرشت جهان و كيفيت و سرشت رابطة خويش با جهان است.[ انسان بيخود، ص 131] اسلام عنايت ويژهاي به اين نكته دارد كه انسان خود را
بشناسد و موقعيت خويش را در جهان آفرينش تشخيص دهد. اين همه تأكيد در قرآن دربارة
انسان براي اين است كه انسان خويشتن را، آنچنان كه هست، بشناسد و مقام و موضع خود
را در عالم وجود درك كند. هدف از اين شناخت نيز آن است كه خود را به مقام والايي
كه شايسته آن است برساند.[ مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي، ص 72 ـ 218]
(وَ لا تَكُونُوا
كَالَّذِينَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ)
(حشر: 19)؛ از آنان مباشيد كه خدا را فراموش كردند، پس خدا آنها را از خودشان
فراموشانيد. آنان همه فاسقانند.
حضرت علی(ع) نيز
ميفرمايد: «من عرف نفسه عرف ربه»؛ هر كه خود را بشناسد، خداي خويش را ميشناسد.
من عرف زین گفت شاه اولیا
عارف خود شو که بشناسی خدا
مولانا
خود انسان همان چيزي است كه روح الهي ناميده
ميشود و با شناخت آن است كه انسان احساس شرافت، كرامت و تعالي ميكند؛ به خداي
خويش پيميبرد و مقدسات اجتماعي و اخلاقي برايش معنا و ارزش مييابد.
5. ويژگي هدفمندي انسان
بر اساس ويژگيهاي
متعدد و متنوعي كه براي انسان متصور است، به نظر نميرسد استعدادهاي او براي رسيدن
به كمال مطلوب و نوع ماهيتي كه ميتواند به دست آورد، محدود باشد. بستر حركت
تكاملي انسان در قرآن صراطالمستقيم نام يافته، و آن مسيري است كه نه به افراط
گرايش دارد، نه به تفريط.[
سيماي انسان آرماني، ص 115 ـ 138] در اين بستر،
انسان رو به سوي كمال مطلق دارد.«إِلي رَبِّكَ مُنْتَهاها»؛ بنابراين، در منطق
اسلام، هدف اصلي زندگي جز خدا چيز ديگري نميتواند باشد. قرآن ميفرمايد: )ما
خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ( (ذاريات: 56). يا از زبان
حضرت ابراهيم نقل ميكند: )إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي
لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ( (انعام: 162)؛ نماز و عبادت و زندگي و مرگ من براي
پروردگار جهانيان است. البته، لازم به يادآوري است كه در راه رسيدن به اين هدف، اهداف
ديگري نيز وجود دارند كه در فرايند زندگي انسان همسان، همعرض و در يك رتبه
نيستند. برخي از اين هدفها، هدفهاي مقدماتي و زمينهساز نيل به هدفهاي بالاتر و
برخي ديگر، هدفهاي ميانه و حد واسط هدفهاي مقدماتي و نهايي هستند. به عبارت ديگر
اين سه دسته هدف (هدف مقدماتي، واسطهاي و نهايي) در طول يكديگرند. مقصود از هدف
و كمال نهايي انسان، نقطهاي است كه كمالي فراتر از آن براي انسان متصور نيست و
قرآن مجيد از اين نقطه اوج، با واژگان فوز (كاميابي)، فلاح (رستگاري) و سعادت
(خوشبختي) ياد كرده است. مصداق اين كمال نهايي قرب به خداوند است كه همه كمالات
جسمي و روحي، مقدمه رسيدن به آن، و انسانيت انسان در گرو دستيابي به آن است. [ انسانشناسي،
سلسله دروس انديشههاي بنيادين اسلامي، ص 13 ـ 34 و 203 ـ 204]
تعليم و تربيت
«تربيت» در لغت به معناي رشد و نما دادن،
زياد كردن و مرغوب يا قيمتي ساختن است. انسان، استعدادهاي گوناگوني دارد كه با
تقويت و تربيت هر يك از آنها شخصيتي مييابد و چون در ابتدا و پيش از تربيت، بعد
حيواني انسان بالفعل است، بر مقتضاي فطرت و بعد معنوي خود عمل كردن دشوار
مينمايد. پس بر خلاف بعد مادي يا حيات طبيعي محض، بعد روحي انسان، به تعليم و
تربيت و اراده به فعليت رساندن استعدادهاي خود نياز شديد دارد. فقط اين اراده است
كه انسان را متولد ميسازد؛ يعني از موقع بروز اين اراده است كه فرد در جايگاه
انسان شروع به زندگي ميكند. پيش از بروز آن، حيواني است كه استعدادهاي متنوعي
دارد. بنابراين، براي به فعليت رساندن بعد معنوي انسان، به شرايط مساعد و مناسب
نياز است كه چون اين شرايط فراهم آيد، رشد استعدادها آغاز ميشود. در واقع، تربيت
از يك ديدگاه، اتخاذ تدابير مقتضي جهت فراهم ساختن شرايط مساعد براي رشد
استعدادهاي انساني است. به بيان ديگر، منظور از تربيت انسان، به فعليت رساندن
استعدادهاي بالقوه موجود در او است.[
سيماي انسان آرماني، ص 115 ـ 138]
هدف تعليم و تربيت
چون براي هر
موجودي كمالي است كه هدف خلقت او به تبع آن هدف رسيدن به آن كمال است، هدف تعليم و
تربيت، تسهيل سير صعودي و استكمالي انسان به سوي حالت كمالي است كه در خلقتش مقدر
شده است. در واقع، هدف نهايي تعليم و تربيت در اسلام، رضاي خدا و تقرب ذات او است.[
سيماي انسان آرماني، ص 115 ـ 138]
هدف، اخلاص و
نزديك شدن به كانون بيمنتهاي هستي است كه با فزوني و استكمال در ايمان، علم،
اراده، انديشه، خلاقيت و نظم و نسق در زندگي همراه و هماهنگ خواهد بود. اين هدف
فقط شعار نيست، بلكه مظاهر و ابعادي دارد كه ميتوان آنها را به نوعي هدفهاي
زمينهساز ناميد. اين هدفهاي زمينهاي را ميتوان به صورتهاي گوناگون طبقهبندي
كرد. مظاهر و ابعاد تقرب به خداوند را در سه طبقه جاي ميدهد كه عبارتند از:
خودشناسي و حركت انسان به سوي كمال، خدمت به خلق و برخورد مسئولانه با جهان طبيعت نيز اين هدفهاي زمينهساز را در چهار طبقه، يعني تعليم و
تربيت فرد درباره مبدأ آفرينش، تعليم و تربيت فرد در مورد خويشتن، تعليم و تربيت
فرد كه با جامعه بشري مرتبط است و تعليم و تربيت فرد كه با عالم طبيعت ارتباط
دارد، جاي ميدهد. در ادامه، با قبول و استناد به طبقهبندي پيشين در تشريح هر يك
از آنها خواهيم كوشيد. [
تعليم و تربيت و مراحل آن، ص 2 ـ 48]
1. تعليم و تربيت فرد درباره خدا
در اين مقام، تعليم و تربيت بايد در جهت
برقراري ارتباط انسان با مبدأ آفرينش برآمده و راه پرستش و بندگي خداوند را كه
همان هدف نهايي خلقت هستي و انسان است، هموار سازد. اعطاي آزادي و اختيار از جانب
خداوند به انسان، همراه با أخذ تعهدي بوده است كه آدمي را به استفاده از
استعدادهاي خود در جهت بندگي و شناخت و انتخاب نزديكترين راه (صراط المستقيم)،
رسيدن به او ملزم ميسازد. قرآن كريم در اين زمينه ميفرمايد:
(وَ إِذْ أَخَذَ
رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلي
أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلي شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ
الْقِيامَةِ إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلِينَ) (اعراف: 172) و هنگامي كه خداي تو از
پشت فرزندان آدم ذرية آنها را بر گرفت و آنها را بر خود گواه ساخت كه من پروردگار
شما هستم، همه گفتند بلي، ما به خدايي تو گواهي ميدهيم كه ديگر در روز قيامت نگوييد
ما از اين واقعه غافل بوديم. اين تعهد فطري كه بنيانش در ساخت وجودي انسانها است،
او را وا ميدارد تا از وسوسههاي نفساني بپرهيزد و از پيروي شيطان خودداري كند.
پس تعهد انسان در برابر خداوند به واسطه استعداد شناخت، آگاهي، آزادي، اراده و
هدايتي است كه از جانب خداوند به عمل آمده.
يكي از جلوههاي ارزشمند اين تعهد فطري ايمان
است كه در واقع ضرورت تعليم و تربيت نيز در رشد اين صفت ارزشمند معنا مييابد.
تعليم و تربيت بايد بر معرفت و ايمان به خداي يكتا و اعتقاد به اسلام و حسن قبول
به قرآن مبتني باشد و به عمل بر اساس همان علم و ايمان نيز بينجامد.[ تعليم و تربيت
و مراحل آن، ص 2 ـ 48]
ايمان آن چيزي است
كه، هم قادر است جلو انسان را از منفعتپرستي تا حدود فراواني بگيرد و هم براي
انسان مطلوبها و خواستههاي ماوراي منافع فردي و مادي را عرضه ميدارد، مطلوب
ميسازد و ميآفريند و آن وقت عقل انسان را به سوي همان مطلوب پيش ميبرد.
بنابراين، نظام تعليم و تربيت ارزشمند، نظامي است كه انسان را به سوي ايمان به
پروردگارش و عمل صالح سوق دهد و بذر گرايش به خداوند را كه به صورت فطري در نهاد
بشر قرار داده شده، شكوفا، و آن را به عمل منتهي سازد. در واقع، از نظر قرآن شرط
اصلي وصول انسان به كمالاتي كه بالقوه دارد، ايمان است. با ايمان، علم از صورت
ابزار ناروا در دست نفس اماره خارج ميشود و به صورت ابزار مفيد در ميآيد.[
مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي، ص 72 ـ 218]
2. تعليم و تربيت فرد درباره خود
تعليم
و تربيت در اين باره بايد بر شناخت و معرفت استعدادهاي گوناگون انساني و ابعاد
مختلف جسمي، رواني، قواي مادي و معنوي، نقاط ضعف و قوت انسان مبتني باشد. تهذيب و
تربيت بُعد معنوي انسان در گرو آگاهي او است. هر انساني به مقدار آگاهي و معرفتش
ميتواند رشد يابد و كامل شود. پس مهمترين عامل رشد و تكامل انسان آگاهي او است.
انسان متعهد انساني است كه موقعيت خود را در جهان شناخته و در به ثمر رساندن ملكات
نفساني خود كوشا باشد. افزون بر اين، از آنجا كه انسان پرتويي از كمال مطلق و نشأت
او از خدا است، وظيفه دارد خود را به صفات خداوند متصف كند و هرگز گرد ظلم و
بيعدالتي و ديگر انحرافهاي اخلاقي و اجتماعي نگردد.[ تعليم و تربيت و مراحل آن، ص 2 ـ 48]
چنانچه ملكات نفساني انسان را مورد توجه قرار دهيم، تقوا
نيكوترين فضيلت او است. تقوا به معناي حفظ و نگهداري است. وقتي اين كلمه در زمينه
اخلاقي و تربيتي به كار ميرود، به معناي حفظ خود، تسلط بر خود، اداره خود و قرار
دادن اعمال و رفتار خود در مسير منطقي است. پس هدف اين است كه انسان به صورتي
تربيت شود تا ادارهكننده خويشتن باشد. تمايلات يا هواي نفساني خود را تحت كنترل
درآورد و از آنچه غير منطقي و غير عقلاني است، خود را دور كرده و آنچه را شايسته
انسان بودن او است، انجام دهد. بنابراين، تقوا به معناي عام كلمه، لازمه زندگي هر
فردي است كه ميخواهد انسان باشد و تحت فرمان عقل سليم زندگي، و از اصول معيّني در
زندگي خود پيروي كند. تقواي ديني و الاهي يعني انسان از اصول و روشي كه دين براي
زندگي معيّن ساخته، پيروي كند. بنابراين، اهميت دادن به واجبات نخستين گام در مسير
رشد و تعالي انسان است و از سوي ديگر بايد از آنچه دين خطا، گناه و پليدي شناخته،
خود را حفظ و صيانت كند؛[
تعليم و تربيت اسلامي، ص 23 ـ 82] چرا كه گناه،
انسانيت انسان را از بين برده، وجدان اخلاقي را در انسان ميكشد و او را به مرحلهاي
ميرساند كه قرآن ميفرمايد: (أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ) (اعراف:
178).
3. تعليم و تربيت فرد درباره طبيعت
تعليم و تربيت در اين بعد بايد بر شناخت
عالم طبيعت و كشف قوانين حاكم بر آن مبتني باشد، بنابراين، بايد روحيه تتبع و تفكر
را در آدمي ايجاد و تقويت كند و افراد را به تحقيق، ابداع و ابتكار تشويق و كسب
تخصصهاي لازم و استفاده از امكاناتي را كه در طبيعت موجود است، در سرلوحه
برنامههاي خود قرار دهد. اسلام استفاده از طبيعت را در حد معقول و منطقي نه تنها
منع نميكند، بلكه به صراحت توصيه ميكند كه از آن بهره گيريد. البته، اسلام هر
نوع تخريب، بهرهكشي، آلودگي، از بين بردن منابع يا هرگونه استفاده انحصارگرايانه
غير اخلاقي و غير انساني از طبيعت را غير مجاز دانسته و به ايجاد آبادي در زمين
توصيه فرموده است.[
مباحثي چند پيرامون مباني تعليم و تربيت اسلامي، ص 33 و 201 ـ 209]
4. تعليم و تربيت درباره جامعه
در نظام اسلامي
كوشش در جهت تشخيص و شناسايي نيازهاي جامعه در همه زمينهها و كسب دانش و
آگاهيهاي لازم و انجام ديگر مقدمات به منظور رفع اين نيازها، چنان اهميتي دارد كه
از آن به صورت تكليف شرعي نام ميبرد. درباره اين مسأله، تعليم و تربيت بايد بر
شناخت و تبيين ارزشهاي زندگي گروهي در ابعاد اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي، و
نيز بر ايمان قلبي به اين ارزشها مبتني باشد و افراد را در عمل هماهنگ با اين علم
و ايمان در جهت تشكيل خانواده و امت اسلامي سوق دهد. در قلمرو روابط فرد با جامعه،
گام اول آشنايي با مفاهيم گوناگون زندگي گروهي، مزايا و محدوديتهاي زندگي
اجتماعي، شناخت گروههاي اجتماعي و ارزشها، معيارها و قوانين حاكم بر آنها از
ديدگاه اسلام و كشف، درك و دريافت اصول تشكيل و تداوم و اعتلاي جوامع بشري نظير
تعاون، برابري، برادري، آزادي، استقلال و... خواهد بود.[
مباحثي چند پيرامون مباني تعليم و تربيت اسلامي، ص 33 و 201 ـ 209]
چنين علم و ايماني
بايد فرد را به شركت داوطلبانه و مسئولانه در فعاليتهاي مربوط به جوامع كوچك و
بزرگ سوق دهد و به رعايت حقوق ديگران وا دارد. در اين مناسبات انساني است كه يكي
از عاليترين ويژگيهاي آدمي يعني احسان مطرح ميشود. احسان، نيكي كردن به ديگران
و مراعات مردم است.[
متدلوژي تدبر در قرآن، ص 156 ـ 157]
همچنين تعليم و تربيت بايد سازگاري و مخالفت با
جامعه را به فرد بياموزد. در سازگاري، انسان ضمن حفظ ويژگيهاي فردي بايد درصدد
تفاهم و وحدت با ديگران برآيد. سازگاري در جامعه به معناي مطلق تسليم در برابر جمع
يا تأييد وضع موجود نيست، بلكه فرد ضمن اينكه با ديگران ميزيَد، استقلال و هويت
فردي خود را نيز حفظ ميكند و آزاد است تا هدف و خط مشي زندگي خود را بر اساس
تجربيات و امكانات موجود برگزيند.
مخالفت فرد با جامعه نيز جنبه ديگر تعليم و
تربيت است. اختلاف نظر امري طبيعي است. افراد از لحاظ خصوصيات رواني، تجربيات
اجتماعي، امكانات و تخصص با هم تفاوت دارند. تفاوتها اين فرصت را فراهم ميآورد
تا افراد طبق استعدادهاي خود پرورش يابند و نقش خود را در زندگي جمعي ايفا كنند.
البته، تعليم و تربيت بايد تفاوت ميان مخالفت اصولي با منفيبافي، عيبجويي، حمله
و تعرض به ديگران را نيز به افراد بياموزد.[ تعليم و تربيت اسلامي، ص 23 ـ 82]
سيرة تربيتي پيامبر اعظم(ص) در خصوص كودكان
روشهاي تربيتي
منتسب به پيامبر عظيمالشأن اسلام(ص) اساساً برداشتهايي است كه از كيفيت گفتار و
چگونگي و كيفيت رفتار حضرت به دست آمده است. چگونگي بيان مطلب و چگونگي برخورد
رفتار مربي با متربي در موقعيتهاي گوناگون تربيتي و ميزان اثربخشي آن نوع رفتار و
گفتار بر ذهن و روان كودك موضوعي است كه بر كسي پوشيده نيست. در سيرة نبي گرامي(ص)
چه در مقوله گفتار و چه در مقوله رفتار از لحاظ كيفيت و چگونگي آنها، مواردي
ملاحظه ميشود كه كمتر مربي و معلمي توان انجام آنها در تمام لحظات آموزشي و
تربيتي در ميدان عمل را دارد.تبيين ارتباط مفهومي سيرة تربيتي نبي اكرم(ص) و ساير
مفاهيم تربيتي مطرح شده در اين مطالعه با مباني هستيشناسي و انسانشناسي بهطور
كلي، آنچه از سيرة آن بزرگوار درباره روشهاي تربيتي كودكان فهميده ميشود، آن است
كه افزون بر موعظه، به كارگيري اصولي چون ترغيب و ترهيب، ارشاد و راهنمايي، تذكر و
عادت دادن كودكان به انجام فرايض و درونيسازي ارزشها و آداب و مهارتهاي اجتماعي
نيز مورد نظر حضرت بوده است و مربيان افزون بر والدين و معلمان و ساير متوليان در
تربيت، به استفاده از آنها توصيه شدهاند.توصيههاي تربيتي پيامبرعظيمالشأن
اسلام، ترجمان نگرش و نگاه عميق آن بزرگوار به جهانبيني، هستيشناسي و
انسانشناسي اسلامي است. آنگاه كه در تربيت آدمي از توجه داشتن به رشد كرامت و
عزت نفس، آزادي و عدم تبعيض توصيه ميفرمايد، تا آنجا كه به پرهيز از تنبيه و عدم
عيبجويي از متربي امر ميفرمايد، در حقيقت توجه همه انديشهوران را به تبيين
ارزش، جايگاه و منزلت انسان در نظام آفرينش يا بهتر بگوييم انسانشناسي مورد نظر
اسلام معطوف ميدارد؛ زيرا ويژگيهاي انسان از منظر انسانشناسي اسلامي، آنگونه
كه پيشتر هم اشاره شد، استكمال عزّت و كرامت، آزادي، عقلانيت و خودآگاهي انسان در
مسير تكامل نفساني و روحاني وي مطرح شده است يا زمانيكه متوليان تربيت را به لباس
و وجهه كودكي درآمدن و با كودكان از طريق بازي و ابراز محبت ارتباط برقرار كردن
توصيه ميفرمايد، در واقع، توجه ما را به روشهاي بنيادي جامعهپذيري و اصول
انتقال معارف اوليه به كودكان جلب ميكند. انسان، به نظر ما، بدون تعامل با
ديگران، از فيض رشد و كمال باز ميماند. معرفتشناسي اسلامي، كسب معارف اوليه از
طريق ابزار حسّي را تأييد ميكند، و ابزار حسّي انسان در تعامل رفتاري، گفتاري و
مشاهدهاي با ديگران است كه رشد مييابد و زمينه ادراك بهتر و بيشتر را ميسر
ميسازد. حتي ميتوان گفت كه انسان در تعامل با نوع خود است كه به معرفت به خويش
پيميبرد و همانگونه كه در مبحث جهانبيني اسلامي مطرح كرديم، اين نوع معرفت،
مقدمه معرفت الاهي است. پس نتيجه ميگيريم كه، در تعليم و تربيت اسلامي، از همان
لحظات اوليه زندگي كودك، زمينههاي رشد فراگير او را مدنظر قرار ميدهد و شرايطي
را توصيه ميكند كه چنانچه مدبرانه و آگاهانه به آنها پرداخته شود، انسانهايي با
جهانبيني الاهي كه عشق به كمال و شوق وصال به منبع فيوضات خداوند تمام وجودشان را
پرميكند، به جامعه بشري عرضه خواهد كرد. اما لازمه تحقق چنين امري، اعتقاد عملي و
نظري به چنين انديشه و روشي است. منظور از اعتقاد عملي آن است كه به امكان وجود
چنين روشها و شيوههاي تربيتي يقين داشته باشيم و در ساختارمند كردن نظريه مذكور
و عينيت بخشيدن به آن اقدام كنيم. تعليم و تربيت اسلامي، چه از لحاظ محتوا و روش و
چه از لحاظ اهداف و آرمان، بر مبناي جهانبيني، هستيشناسي و آنگونه انسانشناسي
استوار شده است كه دامنه معرفت را از خود تا خدا، جهانشناختي را از ازل تا معاد و
انسانشناختي را از سفلا به عليا و مرتبة خليفة الاهي شكل ميبخشد. بنابراين،
ترسيم اصول كلي كه بر مبناي جهانبيني، هستيشناسي و انسانشناسي در اسلام استخراج
شده و راهنماي عمل مربيان تربيتي در مراحل گوناگون تعليم و تربيت آدمي واقع ميشود،
نخستين گام در اجراييكردن سيرة نبوي(ص) و بناي نظام تعليم و تربيت اسلامي است.
نتيجه گيري
با توجه به آنچه
بيان شد ميتوان گفت: از ديد اسلام، جهان هستي كه مجموعهاي از غيب و شهادت
بهشمار ميرود، آفريده خالق يكتا است. جهان هستي واقعيتي متحرك است كه حركت آن
هدفدار بوده، رو به سوي كمال دارد و آرامش و سكون خود را در جهان آخرت خواهد
يافت. در اين ميان، انسان نيز در جايگاه يكي از پديدههاي هستي در عين حال كه تابع
نظم حاكي بر هستي است، ويژگيهاي مختص خود را دارد. از ديد اسلام، انسان موجودي
آزاد و مختار است كه ميتواند در وضعيت حاكم بر زندگي خود تغيير ايجاد كند و در
عين حال، به دليل برخورداري از آزادي، در برابر اعمال و فعاليتهاي خود مسئول است.
البته، آزادي مورد اعتقاد اسلام آزادي عنان گسيخته نيست، بلكه در چارچوب قوانين و
آموزههاي الاهي معنا مييابد. همچنين انسان با بهرهگيري از ويژگي عقلانيت خود و
با آگاهي از خدا، جهان و رابطه خويش با جهان ميتواند خود را به مقام والايي كه
شايسته آن است برساند. آنچه حركت انسان را به سوي كمال نهايياش كه چيزي جز قرب به
خداوند نيست، ميسر ميسازد و استعدادهاي بالقوة او را به فعليت ميرساند، تعليم و
تربيت است. در اين جهت، سيرة تربيتي نبي گرامي اسلام(ص) ميتواند راهگشاي عملي
مسئولان نظام آموزشي كشور براي ايجاد وضعي باشد كه در آن انسانها بتوانند نيروهاي
بالقوه خود را از همان دوران كودكي رشد داده، به فعليت برسانند. آنچه در اين
مقاله، به اختصار و در عين حال با نقصان، از سيرة نبي اكرم(ص) در زمينة تربيت
كودكان ارائه شد، فقط بخش كوچكي از مجموعة گستردة افعال و اقوال آن بزرگوار در اين
خصوص است. اصل اساسي و مهم در تبيين سيرة نبوي دربارة تربيت كودكان، عملياتي كردن
آن در نظام تعليم و تربيت كشور است. انجام اين مهم بدون فراهمسازي بستري مناسب و
در خور، ميسر نخواهد بود. براي اين كار لازم است تا در مرحله اول، برنامههاي
آموزشي و محتواي كتب درسي نظام تربيت معلم كشور اصلاح شود تا معلماني تربيت شوند
كه با سيرة تربيتي نبوي آشنا شده، شرايط علمي و عملي براي اجراي روشهاي تربيتي
حضرت را بيابند. در مرحله بعد، اصلاح محتواي كتابهاي درسي در همه مقاطع تحصيلي
ضرورت مييابد. به گونهاي كه محتواي آنها با روشهاي تربيتي معلمان دوره ديده
همخواني داشته، در تناسب كامل با آن باشد. در مرحله سوم، روشهاي ارزشيابي تحصيلي
نيز بايد دگرگون شوند و نگاه مربيان معطوف به نمرههاي اكتسابي دانشآموزان در
آزمونهاي تكويني و تكميلي نشود، بلكه تأكيد آنها بيشتر بر ميزان درونيسازي،
ارزشگذاري و عملي كردن جوانب گوناگون سيرة نبوي در رفتار، گفتار و انديشه
دانشآموزان شود. نظام تعليم و تربيت اسلامي، نظام جامعي است كه به پرورش همه
استعدادهاي انسان به طور هماهنگ تأكيد دارد. در اين نظام، افزون بر توجه به رابطه
دينداري انسان با مبدأ آفرينش و تأكيد بر مسائل مذهبي و ديني، به پرورش انسانها
در جهت شناخت خود، عالم طبيعت و جامعه نيز اهميت داده ميشود. در واقع از نظر
اسلام، انساني به معناي واقعي تكامل يافته است كه در تمام اين جنبهها رشد يافته
باشد. بنابراين، هرگونه قصوري در هر كدام از اهداف تعليم و تربيت اسلامي به معناي
انحراف از آموزههاي تربيتي اسلام تلقي ميشود.
منابع
1ـ انسان بي خود،علی شریعتی، تهران، قلم، 1361.
2ـ انسانشناسي،محمود
رجبی ، چ سوم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1380.
3ـ تعليم و تربيت
اسلامي،علی شریعتمداری، تهران، اميركبير، 1369.
4ـ تعليم و تربيت
و مراحل آن،غلامحسین شکوهی، مشهد، آستان قدس رضوي، 1374.
5ـ تعليم و تربيت
در اسلام،مرتضی مطهری،تهران، صدرا، چ سيزدهم، 1367.
6ـ جهاد با نفس،
قم،حسین مظاهری، انجمن اسلامي، معلمان، 1363.
7ـ حكمت و معيشت،عبداکریم
سروش،تهران صراط، 1373.
8ـ ده مقاله
پيرامون مبدأ و معاد،عبدالله جوادی عاملی، تهران، الزهرا،1363.
9ـ سيماي انسان
آرماني،ولی الله موسوی، گيلان، جهاد دانشگاهي دانشگاه، 1373.
10ـ شناخت انسان
در تصعيد
مطالب مشابه :
چگون ميتوان باورهاي ديني را در دانش آموزان نهادينه كرد
درباره اجراي طرح نتايج امتياز و هر سؤال اين نتايج از آزمون هاي مختلف براي
راهکارهای نوین تعلیم و تربیت
درباره اجراي طرح نتايج امتياز و هر سؤال اين نتايج آزمون هاي پياپي مي
نمونه سوالات تشریحی دین و زندگی ( معارف )2 پیش دانشگاهی همراه با پاسخنامه
پايه هاي استوار. 1)آيه شريفه هر تمدنی 7- پيامدها و نتايج تمدن جديد در چند موضوع قابل
بررسی تولید نسخ خطی در قلمرو فرهنگ و تمدن اسلامي- ايراني
است كه بر حسب طرح و نقش هاي معين بر فهرست هاي ايراني هر فهرست هاي آستان
روشهای تربیت دینی،نمونه اي از روشهاي تربيتي قرآن ، شیوه آموزش برخی مفاهیم دینی
ديني و پياده نمودن اين مسائل از جمله حجاب كه در جامعه كنوني از هر سو در معرض تيرهاي
hانسان شناسی در اسلام
و تحليل هر كدام از پرسشهاي هاي تاريخي مثل تمدنها در آزمونهاي تكويني
برچسب :
آزمون طرح آيه هاي تمدن نتايج هر استان