شعر عقاب
خواست تا چاره ی نا چار کند دارویی جوید و در کار کند
صبحگاهی ز پی چاره ی کار گشت برباد سبک سیر سوار
گله کاهنگ چرا داشت به دشت ناگه ا ز وحشت پر و لوله گشت
وان شبان ، بیم زده ، دل نگران شد پی بره ی نوزاد دوان
کبک ، در دامن خار ی آویخت مار پیچید و به سوراخ گریخت
آهو استاد و نگه کرد و رمید دشت را خط غباری بکشید
لیک صیاد سر دیگر داشت صید را فارغ و آزاد گذاشت
چاره ی مرگ ، نه کاریست حقیر زنده را فارغ و آزاد گذاشت
صید هر روزه به چنگ آمد زود مگر آن روز که صیاد نبود
آشیان داشت بر آن دامن دشت زاغکی زشت و بد اندام و پلشت
سنگ ها از کف طفلان خورده جان ز صد گونه بلا در برده
سا ل ها زیسته افزون ز شمار شکم آکنده ز گند و مردار
بر سر شاخ ورا دید عقاب ز آسمان سوی زمین شد به شتاب
گفت که : " ای دیده ز ما بس بیداد با تو امروز مرا کار افتاد
مشکلی دارم اگر بگشایی بکنم آن چه تو می فرمایی"
گفت : " ما بنده ی در گاه توییم تا که هستیم هوا خواه تو ییم
بنده آماده بود ، فرمان چیست ؟ جان به راه تو سپارم ، جان چیست ؟
دل ، چو در خدمت تو شاد کنم ننگم آید که ز جان یاد کنم"
این همه گفت ولی با دل خویش گفت و گویی دگر آورد به پیش
کاین ستمکار قوی پنجه ، کنون از نیاز است چنین زار و زبون
لیک ناگه چو غضبناک شود زو حساب من و جان پاک شود
دوستی را چو نباشد بنیاد حزم را باید از دست نداد
در دل خویش چو این رای گزید پر زد و دور ترک جای گزید
زار و افسرده چنین گفت عقاب که :‹‹ مرا عمر ، حبابی است بر آب
راست است این که مرا تیز پر است لیک پرواز زمان تیز تر است
من گذشتم به شتاب از در و دشت به شتاب ایام از من بگذشت
گر چه از عمر ،دل سیری نیست مرگ می آید و تدبیری نیست
من و این شه پر و این شوکت و جاه عمرم از چیست بدین حد کوتاه؟
تو بدین قامت و بال ناساز به چه فن یافته ای عمر دراز ؟
پدرم نیز به تو دست نیافت تا به منزلگه جاوید شتافت
لیک هنگام دم باز پسین چون تو بر شاخ شدی جایگزین
از سر حسرت بامن فرمود کاین همان زاغ پلید است که بود
عمر من نیز به یغما رفته است یک گل از صد گل تو نشکفته است
چیست سرمایه ی این عمر دراز ؟ رازی این جاست،تو بگشا این راز››
زاغ گفت : ‹‹ ار تو در این تدبیری عهد کن تا سخنم بپذیری
عمرتان گر که پذیرد کم و کاست دگری را چه گنه ؟ کاین ز شماست
ز آسمان هیچ نیایید فرود آخر از این همه پرواز چه سود ؟
پدر من که پس از سیصد و اند کان اندرز بد و دانش و پند
بارها گفت که برچرخ اثیر بادها راست فراوان تاثیر
بادها کز زبر خاک و زند تن و جان را نرسانند گزند
هر چه ا ز خاک ، شوی بالاتر باد را بیش گزندست و ضرر
تا بدانجا که بر اوج افلاک آیت مرگ بود ، پیک هلاک
ما از آن ، سال بسی یافته ایم کز بلندی ،رخ برتافته ایم
زاغ را میل کند دل به نشیب عمر بسیارش ار گشته نصیب
دیگر این خاصیت مردار است عمر مردار خوران بسیار است
گند و مردار بهین درمان ست چاره ی رنج تو زان آسان ست
خیز و زین بیش ،ره چرخ مپوی طعمه ی خویش بر افلاک مجوی
ناودان ، جایگهی سخت نکوست به از آن کنج حیاط و لب جوست
من که صد نکته ی نیکو دانم راه هر برزن و هر کو دانم
خانه ، اندر پس باغی دارم وندر آن گوشه سراغی دارم
خوان گسترده الوانی هست خوردنی های فراوانی هست ››
آن چه ز آن زاغ چنین داد سراغ گندزاری بود اندر پس باغ
بوی بد ، رفته ا زآن ، تا ره دور معدن پشه ، مقام زنبور
نفرتش گشته بلای دل و جان سوزش و کوری دو دیده از آن
آن دو همراه رسیدند از راه زاغ بر سفره ی خود کرد نگاه
گفت : ‹‹ خوانی که چنین الوان ست لایق محضر این مهمان ست
می کنم شکر که درویش نیم خجل از ما حضر خویش نیم ››
گفت و بشنود و بخورد از آن گند تا بیاموزد از او مهمان پند
عمر در اوج فلک بر ده به سر دم زده در نفس باد سحر
ابر را دیده به زیر پر خویش حیوان را همه فرمانبر خویش
بارها آمده شادان ز سفر به رهش بسته فلک طاق ظفر
سینه ی کبک و تذرو و تیهو تازه و گرم شده طعمه ی او
اینک افتاده بر این لاشه و گند باید از زاغ بیاموزد پند
بوی گندش دل و جان تافته بود حال بیماری دق یافته بود
دلش از نفرت و بیزاری ، ریش گیج شد ، بست دمی دیده ی خویش
یادش آمد که بر آن اوج سپهر هست پیروزی و زیبایی و مهر
فر و آزادی و فتح و ظفرست نفس خرم باد سحرست
دیده بگشود به هر سو نگریست دید گردش اثری زین ها نیست
آن چه بود از همه سو خواری بود وحشت و نفرت و بیزاری بود
بال بر هم زد و بر جست ا زجا گفت : که ‹‹ ای یار ببخشای مرا
سال ها باش و بدین عیش بناز تو و مردار تو و عمر دراز
من نیم در خور این مهمانی گند و مردار تو را ارزانی
گر در اوج فلکم باید مرد عمر در گند به سر نتوان برد ››
شهپر شاه هوا ، اوج گرفت زاغ را دیده بر او مانده شگفت
سوی بالا شد و بالاتر شد راست با مهر فلک ، همسر شد
بی چند براین لوح کبود لحظه بی بود وسپس هیچ نبود نقطه
زهرا نقوی -کارشناسی ادبیات دانشگاه شهید بهشتی
مطالب مشابه :
نگاهی به زندگی هوشنگ ابتهاج و نقد اشعارش
کارشناسی ادبیات 91 ـ دانشگاه ثامن مشهد - نگاهی به زندگی هوشنگ ابتهاج و نقد اشعارش - - کارشناسی
سماع در تصوف
کارشناسی ادبیات 91 ـ دانشگاه ثامن مشهد - سماع در تصوف - - کارشناسی ادبیات 91 ـ دانشگاه ثامن مشهد
تفاوت عرفان و تصوف و زهد
کارشناسی ادبیات 91 ـ دانشگاه ثامن مشهد • وبلاگ مشاوران جوان دانشگاه فرهنگیان
وقتی نوشته ها آرا وگیرا می شوند !
کارشناسی ادبیات 91 ـ دانشگاه ثامن مشهد - وقتی نوشته ها آرا وگیرا می شوند ! - - کارشناسی ادبیات 91
مقایسه ذیل سیر العباد و نی نامه
کارشناسی ادبیات 91 ـ دانشگاه ثامن مشهد - مقایسه ذیل سیر العباد و نی نامه - - کارشناسی ادبیات 91
شعر عقاب
کارشناسی ادبیات 91 ـ دانشگاه ثامن مشهد - شعر عقاب - • وبلاگ مشاوران جوان دانشگاه فرهنگیان
شرح زندگی مولانا
کارشناسی ادبیات 91 ـ دانشگاه ثامن مشهد - شرح زندگی مولانا - - کارشناسی ادبیات 91 ـ دانشگاه ثامن
آشنایی با آزمون های بین المللی تیمز پرلز وکانگرو
گروه علوم تربیتی دانشگاه فرهنگیان مشهد - آشنایی با آزمون های بین المللی تیمز پرلز وکانگرو
خدا!!!
گروه علوم تربیتی دانشگاه فرهنگیان مشهد - خدا!!! - شهید هاشمی نژاد ،کامیاب،بهشتی،ثامن الحجج
نقاشی با اشکال هندسی
گروه علوم تربیتی دانشگاه فرهنگیان مشهد - نقاشی با اشکال هندسی - شهید هاشمی نژاد ،کامیاب
برچسب :
دانشگاه فرهنگیان ثامن