محمد اوراز
«به نام یزدان پاک»
۱۶ شهریور یعنی همین چند روز پیش پنجمین سالروز عروج قهرمان بزرگ کوهنوردی کشورمان، محمد اوراز بود. روحش شاد. او رفته، اما یادش کماکان زنده است و راهش کماکان ادامه خواهد داشت.
و اما چند خط دل گفته هایم با او:
با کمی تدبّر در تعلیمات دینیمان در می یابیم که وقتی کسی در راه تعالی گام برمی دارد و در این راه جان می بازد، شهید به حساب می آید. پس:
«شهد شیرین شهادت گوارایت باد محمد جان»
حال درود برتو ای بزرگ مرد، تویی که مرگ را پایان کار ندانستی، تویی که مرگ را در هشت هزار متری ها به سخره گرفتی. تو که ساده و سالم زیستی و شرافت و انسانیت و تلاش را ضمیمه ی فتح قله های معرفت کردی. تو که در هوایی تنفس کردی که آلودگی های جوامع بشری هنوز در آن راه پیدا نکرده است.
و .... تویی که همّتت آنست که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست.
آری تو اینگونه زیستی، همّتت تو را از ریا، دروغ، بی مهری، ناجوانمردی و ..... دنائت های این دنیای فانی رها کرد. خوشا به حالت.
اما من چطور؟ با روحی آزرده در کشاکش جدالی سخت در این دنیا منتظر .....؟ نمی دانم چه هستم؟! دنیایی که برای بقاء در آن باید همرنگ جماعتش شوی ..... اولین چیزی هم که باید در این راه از آن بگذری، صداقتت است و کم کم تمام خوبی هایت را از تو می گیرد و می بینی که عریان شدی و مجبور می شوی پیراهن چرکینی که دنیا برایت دوخته را به تن کنی و آن را زیر ردای ریا پنهان کنی.
نه قهرمان...، این دنیا ارزش ماندن ندارد. سوگند به آفریدگار هستی که ندارد ... آه ... ندارد.
در این جای کلامم به مقبل هنرپژوه، جوان پاکی که در موقع همنوردی با تو هم سن و سال من بوده قبطه می خورم. او دوست بزرگی یا بهتر بگویم برادر بزرگتری چون تو داشته. ولی من .... تنهایم .... و یار و همراهی ندارم تا با او عزم سفر کنم، ای کوهمرد .....! هر چند نمی گذارم این تنهایی مرا از راه هدفم باز دارد.
ای تو که روح بزرگت این دستنوشته ی مرا می خواند، مرا هم دعا کن و دستم را بگیر.
آیا می شود من هم در این ایام جوانی از تعلقات آزاد شوم و به تو بپیوندم ای آزاد مرد...؟!
خود را بشناسم و در پی آن خدایم را ...؟ آیا خدایی که مرا تا اینجای کار آورده، برای رهایی انتخابم خواهد کرد؟ آیا سینه ی من توانایی درک عظمت کوههای در هم پیچیده را دارد؟ کوههایی که خودت گفتی: "اگر کسی جسارت شوخی با مرگ را نداشته باشد به طور حتم اگر شکار طبيعت خشن نشود دق مرگ خواهد شد. کسانی که قصد صعود قله را دارند بايستی مرگ را به تمسخر بگيرند در غير اينصورت جريان برعکس خواهد شد" آری همان. آیا می توانم به آنچه در پس این جبروت قرار دارد، برسم؟ می توانم مدال افتخاری را به گردن بیاویزم که کمتر انسانی قادر به گرفتن آن است؛ مدال لبخند پروردگارم را ....؟
و در آخر درود بر تو ای بزرگ مرد که در راستای رضای آفریدگارت جان دادی.
و درود بر کوهساران، این نشانه عظمت پروردگار.
مهرداد زهتاب <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
چهارشنبه ۲۰ شهریور ماه ۸۷
مطالب مشابه :
تصاویر برنامه صعود به قله بینالود 3 - 4 - 90
گروه کوهنوردی توانا جانپناه شهید ایمانی . تصویری جالب از یار قدیمی و اولیه گروه توانا
قله بینالود
در راه بازگشت از قله به سمت دو شهید: گروه کوهنوردی توانا
مراسم یادمان هیمالیانورد و پهلوان ملی خطه خراسان رضوی، مهدی عمیدی
گروه کوهنوردی توانا بزرگراه شهید کلانتری - جنب هتل پردیسان - پردیسان شهید بهشتی
گزارش برنامه کرمان
گروه کوهنوردی توانا. (البته در تابلوی ورودی، از اونجا با عنوان "شهر شهید پرور لاله زار" یاد
گزارش مراسم سالروز تاسیس باشگاه
باشگاه كوهنوردي شهيد توانا یزدانی ریئس محترم هیت کوهنوردی دراز مدت گروه
محمد اوراز
برمی دارد و در این راه جان می بازد، شهید به حساب کوهنوردی توانا یک گروه خانوادگی
طبیعت گردی گرمابدشت به طرف چشمه ذغالی زیارت
باشگاه كوهنوردي شهيد توانا گروه های کوهنوردی باشگاه کوهنوردی شهید توانا
مطالبی چند راجع به قله بينالود
گروه کوهنوردی توانا. ۴۰ دقیقه به روی یال میرسیم از این نقطه پناهگاه دو شهید دیده می
کلات نادر _ قره سو (قله سه چینگه)
گروه کوهنوردی توانا مدرسه شبانه روزی شهید علیپور تیم ما یک گروه خانوادگی _ کوهنوردی
گزارش صعود به قله شیرباد بام خراسان بزرگ 8 - 9 - 92
گروه کوهنوردی توانا - گزارش صعود به قله شیرباد بام خراسان بزرگ 8 - 9 - 92 - (شهید رضوی)
برچسب :
گروه کوهنوردی شهید توانا