تبدیل شدن یک انسان معمولی به یک انسان متعالی - متعالی شدن
تبدیل شدن یک انسان معمولی به یک انسان متعالی
به نظر شما انسان سالم چه ویژگیهایی دارد؟
فردی که افسردگی ، وسواس فکری، توهم و اختلال روانی ندارد و بیمار نیست، سالم است؟
گاهی ممکن است فرد بیماری خاصی نداشته باشد و زندگی او کاملا معمولی باشد اما از زندگیاش راضی نباشد، قدرت نفوذ نداشته باشد و خلاصه اینکه انسان کاملی نباشد...
روانشناسان برای تبدیل شدن یک انسان معمولی به یک انسان متعالی چه ویژگیهایی را لازم میدانند؟ برای یافتن پاسخ این پرسشها پای صحبتهای یک روانشناس نشستهایم. صحبتهای دکتر جمشید افشنگ - روانشناس، استاد دانشگاه و عضو هیات علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران - را در این باره بخوانید. چند سؤال اساسی شما شرایط، همسر و فرزندانتان را آنچنان که هستند میبینید یا آنچنان که دوست دارید؟ امکانات و عدم امکانات را میشناسید؟ خودتان را بهعنوان یک واقعیت آنطور که هستید میبینید؟ تواناییهایتان را دست کم میگیرید؟ کلماتی مانند نمیتوانم، نمیشود و از من برنمیآید را به زبان میآورید؟ یا دچار خودشیفتگی هستید و تواناییهایی که ندارید را برای خودتان درنظر میگیرید؟ اگر میخواهید انسان سالمی باشید، واقعیتها را همانطور که هستند بشناسید. شرایط، دیگران و خودتان را بهعنوان یک واقعیت بشناسید.
دنیای درون خودتان و دیگران را به رسمیت بشناسید و شرایطی فراهم کنید تا دیگران هم دنیای درون شما را درک کنند. بیشتر مشکلاتی که بهوجود میآیند، به خاطر پیشداوریها، قضاوتها و کلیشههای فکری اشتباه است. چشم شما اشتباه نمیبیند، گوش شما اشتباه نمیشنود اما داوریها اشتباه است و کلیشههای فکری موجب میشود درک درستی از واقعیت نداشته باشید. لازم نیست درباره آنچه که میبینید و میشنوید قضاوت کنید، کافی است فقط بیننده و شنونده خوبی باشید. خوب ببینید و خوب بشنوید بدون اینکه کلیشههای فکری گذشتهتان را دخالت دهید. پذیرش چرا جواب من را آنطوری داد؟ چرا دروغ گفت؟ چرا با من اینطوری رفتار کرد؟ دکتر افشنگ در این باره میگوید: خدا این هیاهو را دوست دارد، این تفاوتها را دوست دارد وگرنه همه را کامل و شبیه هم میآفرید. نخواه دنیا را عوض کنی، این دست تو نیست، مسئولیت رفتار و برخوردهای دیگران با تو نیست. پس تو چرا حرص میخوری؟ از محیط، شرایط و اطرافیان انتظار نداشته باش آنطوری باشند که تو دوست داری. پدر ، مادر، خواهر، برادر، خاله، عمه، عمو، همسر و فرزندت را همانطور که هستند بپذیر. خودت را هم همانطور که هستی بپذیر. تواناییها و نقاط قوت و ضعف و ناتوانیهایت را بشناس. به خودت بگو قبول دارم یک کمی حسودم، بگی نگی اعتماد به نفسم کم است و گاهی عقده حقارت دارم اما میخواهم پیشرفت کنم. همین پذیرش موجب میشود به آرامش برسی و روحت آرام بگیرد. احساس امنیت و آرامش، انرژی، توانایی و قدرت لازم برای رسیدن به هدف را تامین میکند.پذیرفتن با قبول داشتن تفاوت دارد.
اینکه شما واقعیتی را بپذیرید، به این معنا نیست که حتما آن را قبول دارید. لازم نیست تمام شرایط، اطرافیان و رفتارهای آنها را قبول داشته باشید؛ کافی است آنها را همانطور که هستند بپذیرید. جایگاه و نقش خودتان را بشناسید و با استفاده از تواناییها و انرژیهای خدادادیتان تلاش کنید به هدفتان برسید. از خودتان و شرایط توقع غیرواقعی نداشته باشید و انتظار نداشته باشید همهچیز مطابق میل شما باشد. قبول کنید که زندگی در کنار شادی و موفقیت و خوشی، رنج، درد، ناکامی و شکست هم دارد. اجازه ندهید این رنجها و ناکامیها شما را از پا دربیاورد و بیمار و افسردهتان کند. خود پیروی اگر این کار را انجام بدهم، دیگران چه فکر میکنند؟ اگر قبول کنم که با او ازدواج کنم، دیگران چه خواهند گفت؟ این سؤالها خیلی مخرب و بازدارندهاند. ارزشها و اهداف زندگیتان را خودتان انتخاب کنید و به همان ارزشها پایبند باشید و طبق آنها عمل کنید. بسیاری از مواقع افراد بهصورت مردمپسند عمل میکنند. بیشتر افراد به خاطر مهرطلبی طوری رفتار میکنند که دیگران رفتار آنها را تایید کنند. انسان سالم به خاطر نظر، القائات و انتظارات دیگران زندگی نمیکند و فردیت و هویت خودش را فراموش نمیکند. انتقاد و تعریف و تمجید دیگران اعتماد به نفس او را تحت تاثیر قرار نمیدهد. انسان سالم میخواهد خودش باشد و دیگران هم اگر میخواهند او را دوست داشته باشند، باید او را همانطور که هست، دوست داشته باشند. او به خاطر جلب توجه و تایید و علاقه دیگران ارزشهایش را زیر پا نمیگذارد و به چیزی که نیست تظاهر نمیکند.
افرادی که برخلاف ارزشهایشان عمل میکنند و شخصیتی از خودشان به نمایش میگذارند که خود واقعیشان نیست، شاید تایید و احترام دیگران را جلب کنند اما احساس خوشبختی نمیکنند چون میدانند دیگران واقعا آنها را تایید نمیکنند بلکه تمام تاییدها، تشویقها و احترامها به شخصیت غیرواقعیای که ساختهاند تعلق دارد نه خود واقعیشان. تصمیمگیرندهبودن چرا با او ازدواج کردی؟ - آخر خاله جانم گفت معتاد نیست، دست بزن ندارد و پسر خوبی است. - یعنی خودت نمیدانستی چه میخواهی؟ معیار خاصی برای انتخاب همسر نداشتی؟ ها، یعنی اشتباه کردهام! انسان سالم خودش برای زندگی خودش تصمیمگیری میکند، خودش انتخاب میکند و مسئولیت انتخابها و تصمیماتاش را بهعهده میگیرد. مسئول بودن بعضیها از همسرشان توقع دارند که آنها را خوشبخت کند و آنها را به تمام خواسته هایشان برساند. بعضیها هم از پدر و مادر، خانواده، اقوام و دوستانشان انتظار دارند آنها را به اهدافشان برسانند یا اینکه انتظار دارند دیگران شرایط را برای موفقیت آنها فراهم کنند. این نکته را فراموش نکنید که هیچکس و هیچچیز به زندگی معنا نمیدهد مگر خودتان. انسان سالم خودش را مسئول خواستها، نیازها، انگیزهها، امیال و آرزوهایش میداند و از دیگران توقع ندارد که او را به اهداف و آرزوهایش برسانند.
او نسبت به هدف و انگیزه و خواستههایی که دارد متعهد است و تلاش میکند به آنها دست پیدا کند. هدفمند بودن اگر از بعضیها بپرسید هدفتان از زندگی چیست، پاسخی برای این پرسش ندارند و خودشان هم اهداف زندگیشان را به خوبی نمیدانند. انسان سالم هدف زندگیاش را میشناسد. او میداند که حق انتخاب دارد و اهدافش را خودش انتخاب میکند، با انگیزه تلاش میکند به اهدافش دست پیدا کند و موفق شود اما وابسته به نتیجه کار نیست. نرسیدن به هدف، اعتماد به نفس او را کم نمیکند و موجب نمیشود افسرده و ناامید شود و دست از تلاش بردارد
منبع:ویستا
ویرایش وتلخیص:برگزیده ها
,