خواستگار
یادمه اولین خواستگاری که برای من و ناناز اومد یک فروند داداش های دوقلوی وکیل بودند ...ولی از آنجایی که من و ناناز 16 سال بیشتر نداشتیم با یه حرکت کاتای انفرادی پدر و مادر گرامی از طریق همون تلفن جواب شدند دومین خواستگار مشترکمون هم بازم یک فروند برادران دوقلوی خفن مذهبی با یک ته ریش حزب الهی که در سپاه مشغول بودند ، بود که البته در جشنواره دوقلوها چشممون به جمالشون روشن شد که البته این ها هم با همون حرکت قبلی دک شدند چون من و ناناز فقط 17 سالمون بود . سومین خواستگار مشترک هم دوباره دو عدد برادر دوقلو بودند که در هندوستان مشغول خوندن درس پزشکی بودند ولی از آنجایی که پدر و مادر گرامی تحمل دوری دختراشون رو نداشتن این ها هم متاسفانه جواب رد گرفتند و رفتند پی کارشون اون موقع 18 سالمون بود . از این سن به بعد چون دانشگاه هامون یکی نبود در نتیجه خواستگارامون هم تفکیک شد. از قدیم گفتن دختر پله و مردم رهگذر بنابر این مثل مشهورکه مادر بنده شدیدا بهش عقیده داره از بقال و چقال بگیر تا لیسانس و فوق لیسانس ...پولدار و بی پول پاشون به خونه ی ما باز شد . و بنده شروع کردم به ایراد گرفتن و ادا و اصول درآوردن که این عله است و اون بله ! و از آنجایی که در متون اسلامی اومده که میگن هر کی هر پسری رو که مومن و خانواده دار باشه بیخودی رد کنه خدا به خودش واگذارش میکنه ...براین اساس فکر کنم من یکی از همون موارد باشم خوب از خواستگاران محترم بگم :
اولین خواستگار انفرادی بنده یک آقای 31 ساله ی کاملا پولدار بود که در تهران مدیرعامل یه شرکت بود و اون موقع 11 سال از بنده بزرگتر می نمودبنابراین بنده فرمودم " ایشان نسبت به بنده عمویی هستند برای خودشان" و بدین ترتیب این جمله ی بنده در تاریخ خواستگارانم به ثبت رسید .
دومین خواستگار منفرد بنده یه مهندس عمران بود که در یکی از ارگان های دولتی مغشول به کار بود ایندفعه از خانواده ی محترمشان یک خروار ایراد گرفته و در محضر پدر و مادر ردیف نمودیم و اساسی قانعشان کردیم که جواب رد را کادو پیچ شده خدمت این خواستگار محترم تقدیم نماییم و موفق هم شدیم
سومین خواستگار منفرد بنده دانشجوی یک رشته ی مهندسی بود که این دفعه علی رغم راضی بودن بنده پدر و مادر گرامی با همان کاتای مشهور منفی بودن جواب خود را اعلام داشتند
چهارمین خواستگار از بر و بچ دانشگاه بود که ایشان هم با همکاری من و پدر و مادر جواب رد خود را دریافت داشت.
پنجمین خواستگار بنده یک سپاهی خفن مذهبی با مدرک بسیار بالای دیپلم بودند ! که ایشان هم جوابش مشخص بود .
ششمین خواستگار بنده هم باز که حدودا 30 ساله و شدیدا و موکدا همه ی خونه و زندگیش تکمیل بود و مایه دار بود باز هم به دلیل همان فاصله ی سنی رد شد.
هفتمین خواستگار یک آقای 33 ساله و فوق العاده خرپول بودند که به شغل شریف زرگری اشتغال داشتند و ایشان را هم به پیوست دلیل بالا جواب نمودیم .
هشتمین خواستگار بنده یک عدد مهندس کشاورزی بود که هنوز کاملا در موردش فکر نکردم ...ولی احتمالا جواب ایشان هم مثل خواستگاران قبلی است !
اگه راستش رو بخواید هیچ کس به دلم نمیشینه !!!!!!! دنبال دلیلشم... امیدوارم پیداش کنم و بدونم از زندگیم چی میخوام ... قبل از هر خواستگارم دعا می کنم که خدایا لااقل این یکی یه جورایی به دلم بشینه ولی ...
البته از طرفی فکر می کنم اینقدر بزرگ نشدم که بخوام مسئولیت یک زندگی رو به عهده بگیرم از طرف دیگه توو خانواده ی ما رسمه که دختر باید زود ازدواج کنه و بنابر حرف بزرگترها : هر دختری یه بهاری داره ، که اگه بهارش بگذره ... دیگه بیا و درستش کن
نمی دونم شاید به قول یکی از معلم هام که خیلی دوسش دارم و هنوزم باهاش در ارتباطم ...خداوند یک کادوی خوشگلی رو برامون یه گوشه ای از دنیاش نگه داشته ...ولی هنوز وقتش نرسیده که بهمون هدیه اش کنه ...
ولی خودم بر این عقیده استوارم که من برای شروع یه مرحله ی تازه از زندگی خیلی کوچولو تشریف دارم نه ؟
مطالب مشابه :
جلسه اول مشاوره
من خواستگار مذهبی می خواهم! توصیه آیتالله بهجت برای بختگشایی . جلسه اول
خواستگار...
سلام خوش آمدید هر دفعه آپ کنم یه مطلب اینجا براتون میذارم زندگي ، پنجره اي باز به دنياي وجود
خواستگار
امروز خواستگار دارم. هر بار برای آمدن خواستگار که موهایم را شانه می زنم. یاد فیلم "گربه های
خواستگار
ناقوس دل - خواستگار - یادمه اولین خواستگاری که برای من و ناناز اومد یک فروند داداش های
دخترانی که خواستگار ندارند حتما بخوانند
خواهران محترمه ای که مشکل ازدواج و نداشتن خواستگار را دارند امیدشان به خدا باشد و از دعا و
شناخت خواستگار واقعي
ازدواج - شناخت خواستگار واقعي - دفتر ازدواج شمال تهران(286).ارائه دهنده کلیه خدمات مربوط به
برچسب :
خواستگار