اعزام به خدمت
86.08.04<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
( چهار روز بعد از اعزام به خدمت )
شب قبل از اعزام نتونستم بخوابم. احساسی آمیخته از ترس، کنجکاوی و هیجان داشتم. ترس به خاطر اینکه احساس می کردم 2 سال از بهترین سالهای عمرم به راحتی هدر می رود و کنجکاوی و اشتیاق برای اینکه زودتر آنچه را در مورد سربازی شنیده بودم از نزدیک لمس کنم ، برای اینکه بیشتر با کسانی که دوست دارم از کارها و از طرز فکرشان سر در بیاورم از نزدیک تماس داشته باشم ،برای اینکه فضای زندگیم بار دیگر عوش شود و ... .در کل حالتی هیجانی داشتم که جالب بود. چند ساعتی اخبار اینترنتی مطالعه کردم. بعدش هم رفتم سراغ جمع آوری مطالب و خاطراتی در مورد نظام وظیفه و سربازی. خاطرات جالبی هم بود. یکی به خوشی از آن دوران یاد می کرد و یکی به بدی، یکی از دوستان خوبش در پادگان می گفت و یکی از فرماندهان تخسش، یکی نگاهی احساسی و اغلب مسرت بخشی از آن دوران داشت و دیگری نگاهی منطقی و اغلب همراه با آه و افسوس که چرا باید این دو سال از عمرش به راحتی به هدر می رفت!؟ و خلاصه همه جور طرز فکر و احساسی بود. و من بیشتر از خاطرات ، به دنبال سایتی، مطالبی یا گروهی بودم که در اعتراض به نظام سربازگیری اجباری و یا حقوق و مزایای صفر کیلومتر سربازها و یا قیاس بین نظام وظیفه ایزان با دیگر کشورها و به طور کلی نسبت به نظام وظیفه در ایران نقدی داشته باشد.
چنان غرق مطالعه بودم که اصلا متوجه دویدن ساعت نشدم.دیر شده بود. به سرعت ساکم رو بستم ( اگر چه فردایش متوجه شدم که احتیاجی به این کار نبود ) و به سمت پادگان ساری حرکت کردم. اعلام شده بود که باید ساعت 6 صبح در پادگان حضور داشته باشیم. من ساعت 30/5 به پادگان رسیدم اما در پادگان رو راس ساعت 8 باز کردند. سربازهایی که باید به محل های آموزشی مختلف می رفتند رو جدا کردند. من کد 12 بودم، مرزن آباد چالوس. ما رو تو یک فضای باز زیر آفتاب نشوندن. تا ساعت 12 ظهر منتظر موندیم تا اینکه بالاخره یک اتوبوس اومد و ما رو به مرزن آباد برد.ساعت 3 بعد از ظهر رسیدیم به مرکز آموزشی شهید ادیبی ناجا که بین کوه های سرسبز و چشم نواز مرزن آباد قرار دارد. وارد پادگان که شدیم چند فرم اطلاعات شخصی را به ما دادند که پر کنیم ( اطلاعاتی که پیش از این هم برای نظام وظیفه ارسال کرده بودیم و در بانک اطلاعاتی آنها موجود بود! ). این کار را کردیم و بعد در صف قرار گرفتیم تا پذیرش شویم و لباس هایمان را تحویل دهند و به مرخصی استحقاقی 7 روزه برویم. فکر می کردیم این کار نهایتا حدود 4-3 ساعت طول بکشه، اما...
بیش از هزار نفر سرباز باید توسط یک کامپیوتر و یک اپراتور پذیرش می شدیم. ساعت 6 غروب شد. ساعت 9 شب ، ساعت 12 شب شد، و ما همچنان منتظر. ساعت 3 صبح شد، 10 نفری مانده بود تا نوبت من شود، خوشحال بودم که تا چند دقیقه دیگر کارم تمام می شود و مرخص می شوم . اما درست در همین لحظه اپراتور اعلام کرد که ما خسته شدیم و ساعتی برای صبحانه و نماز می رویم و برمی گردیم. ساعت 3 رفتند و ما را با خستگیمان، خواب آلودگیمان، تشنگیمان و گشنگیمان ( از صبح دیروز تا حالا غذا نخوردیم ) و از همه بدتر با سرمای هوا تنها گذاشتند. حتی اجازه ورود ما به مسجد را هم ندادند با این توجیه که باید بازرسی بدنی بشوید و ما حوصله این کار را نداریم و تعداد شما هم زیاد هست. با دو سه نفر از بچه ها رفتیم داخل اتاق نگهبانی روی زمین نشستیم و حوله همام را انداختیم رویمان تا شاید کمی گرممان شود و بتوانیم چند دقیقه ای بخوابیم . اما چنان از شدت سرما ویبری می زدم که حتی چشمانم گرم هم نشد. خلاصه به زور آتیش درست کردن و ورجه وورجه کردن گذران عمر کردیم. ساعت 7 صبح آقایان تشریف آوردند اما همزمان با آمدن آنها یک دسته دیگر از سربازها هم آمدند و بنابراین دوباره از نو صف بستیم و من نفر 60-50 شدم و هم چنان گذشت و گذشت تا اینکه بالاخره ساعت یک ظهر من پذیرش شدم. بعدش هم رفتیم و یک سخنرانی با کمی خط و نشان گوش کردیم و لباسمان را تحویل گرفتیم و تمام.
خلاصه 30 ساعتی وقت صرف شد تا اینکه ما یک برگه مشخصات را تحویل بدیم و یک کیسه لباس تحویل بگیریم!!! ( ماشاءالله به این همه مدیریت و نظم آقایون ). اغلب این سی ساعت رو به حرف زدن، فحش دادن و حرص خوردن گذراندیم. فقط کمی احساس مسئولیت و لیاقت لازم بود تا این همه آدم اینجوری الاف نشوند.
حیف.......
مطالب مشابه :
ده تا عکس از دوره آموزشی
این هم ده تا عکس از گروهان جهاد کربلا ٬ پایه خدمتی آبان ۸۶ . پادگان شهید ادیبی مرزن آباد
خاطره سربازی
این خاطره بسیار جالب رو که مربوط میشه به پادگان شهید ادیبی نظامی شهید ادیبی سایت خبری
خاطرات خدمت
ساری ،ساعت 6 صبح جلوی درب پادگان نیروی پادگان شهید ادیبی که بین بزرگترین سایت
دانستنی هایی نظامی
وب سایت اطلاع گروه موشکی شهید در پادگان های ارتش رژه و صبحگاه از برنامه
آدرس ونلفن فروشگاههای اتکا
آدرس: مرزن آباد ,جنب پادگان شهید ادیبی 5644519 5644519 * عاملیت اتکا نکا نکا اطلاعات سایت.
سردار قاسم کارگر که لیا قت باشهدا وجانبازان بودن برایش سخت شده وزودخودشو گم کرد
۱ دیدگاه آلبوم ناصر ادیبی, شهید گردان حمزه به پادگان دوکوهه اومد، بعضی از سایت مدیریت
شهدای لیله القدر استان کرمانشاه
از شهید وحید ادیبی که همیشه در سلام زیرشنی تانک های دشمن بعثی در پادگان ابوذر سایت
اعزام به خدمت
من ساعت 30/5 به پادگان رسیدم اما در به مرکز آموزشی شهید ادیبی ناجا که بین کوه سایت خبری
اولین داوطلب بمباران اسرائیل چه کسی بود؟
خلبان «عباس دوران» طی گفتوگویی با فارس رشادتهای این خلبان شهید پادگان بعثیها
شهدای مازندران
شهدای عملیات بیت المقدس ,پادگان در مورد شهید هوشنگ ادیبی سایت ایلیا علی
برچسب :
سایت پادگان شهید ادیبی