زن و عشق در دوبیتیهای هزارگی
زن و عشق در دوبیتیهای هزارگی
اشاره: محتوای درونی بیشتر دوبیتیهای هزارگی «عشق و زن» است که با زبان ساده و بیپیرایه سروده شدهاند. بدینسان سرایندگان دوبیتیهای هزارگی هرچه دل تنگشان میخواستهاند، میسرودهاند. نه عریانگویی و نه عریانسرایی عاطفی و بیسانسور و نه نامی و نه ننگی آنان را واداشتهاند که چنین نهسرایند و نه موقعیتهای اجتماعی آنان را به هراس انداختهاند که از عشق پاک و سادهي شان نگویند. آنان از وصف معشوق بهزیباترینوجه (کمر تالمانند و داشتن چشمان گرگی میانرمه) یاد کردهاند که در توصیفگونگی معشوق و زن در زبان فارسی کممانند است.
همینطور هجران، گلایه، قدرنشناسی معشوق و دلنباختن آسان (دلسنگ داشتن) عذر و التماس، آرزوی وصل و دیدار، شکایت از دور فلک و کجی زمانه، شکایت از حریف و رقیب در سرای عشق و همینطور اطرافیان، شرم از تنگدستی و کیسهاي تهی، اظهار صداقت، پاکی و یک رنگی و اخلاص به محبوب یک رنگ و گاهی دو رنگ مضمون و تم اصلی این دوبیتیها را تشکیل ميدهد.
در همین سو، درآميختگي ادب عاشقانه در افغانستان با ادب عرفاني در مشرقزمين و هزارستان موجب توهم، دیگرفهمی و سردرگمي مخاطب شعر دريافتن چهره حقيقي معشوق شده است. گاهي در ادب کهن ما به ویژه در حوزه عرفان مخاطب حقيقتا چهره واقعي معشوق را در نمي يابد که خداوند و يا انسان است. این معشوق طوري معرفي مي شود که مخاطب نهايت کمال و زيبايي او را به چهره اي ميبیند که نميتواند بپذيرد معشوق انسان زميني است، اما در دوبیتیهای هزارگی این مرزبندی تا حدی مشخص است و بیشتر عشقها، معشوق وچهرۀ عاشقانۀ دو دلداده و یا عشقهای یک طرفه هویداست و تقریبا مصداق خارجی دارند.
درآمدی بر متن
بنابرآنچه گفته آمد- عشق زمینی یعنی نگاه انسانی، اجتماعی و حقوقی به زن در دوبیتیهای هزارگی ازمحبوبیت بالایی برخوردار است. هزارهها با این دوبیتیها لحظههای غم و شادی خود را سپری کردهاند و ميکنند. این زیباسراییهای عاشقانه و لطیف انسانی بازتاب دهنده ی زیبا ترین آرمانها، دلبستگیها و آرزوهای انسانی و اجتماعی آنهاست. از طرف دیگر زنانهسرایی و گفتن از زن و عشق و باز کردن گفتمان زنانهسرایی درجامعه ی مذهبی و تک بعدی هزارهها میوهی ممنوعۀ است که راه بردن بر آن دست بر آتش کشیدن است که عاقلان قومی را از آن پرهیز ميباید و تنها حسرتگزیدگان و پاکباختگان قومياند که بر آن دست ميیازند. زیرا طبع تسلیم ناپذیری انسان دلباختهاي هزاره وی را به سوی چنین ماوای کشانده و به بهره مندی از آن تشویقش کرده است. این دویبتیها صدایی غم دلباختگی کهن انسان اجتماعی هزاره است که از ذهن و زبان به صدا در آمده و جهانی را به رقص فرا خوانده است. در طرف دیگر این سادهسراییهای شفاهی با دنبوره هزارگی پیوندخورده است که با لذت حاصل از آن غوغایی را به جهان عرضه کرده است که در جهان ما بینظیر است. زیرا دوبیتیهای هزارگی تسهیلات زیادی برای رسیدن به نیکوترین وزن دراختیار سرایندگان قرار داده است که شاید دلیل آن گویش زیبای هزارگی است. این گویش فارسی دری همرا با بهره مندی ازواژههای ترکی ـ مغولی و دارا بودن کلمههای مترادف و صورتهای مختلف ازیک کلمه در گوناگونی صوت، لحن، وزن و موسیقی و سر انجام (غزل خوانی) با دمبوره را به اوج رسانده است. در این مقولههای ساختاری زبانی به این دوبیتی که بیشرین امکانات دوبیتیسرایی را دارد؛ توجه کنید:
پیجه سیا رَ پیشکی چنگ موکونی
پوشت خوره چرخ دَدَه نیرنگ موکونی
اَمی کارای تو یِد رایِ خودا نیست
دیل آشوقـــه هـــردم تنــگ موکونی
این همنوایی و همگرایی ساختاری در حقیقت واقع احساسات، هیجانها و درد دلهای است که در آن زیبا ترین آرزوها و آرمانهای اجتماعی و فرهنگی انسان هزاره خواسته شده است. گفتگوهایی دونفر که درآن اظهارات عاشق است و پاسخ پاک و سادهاي معشوق:
دانِ درگه بیشینوم روی دَ روی تو
دُوا در تو کنوم بَدوا دَه شوی تو
دُوا درمه نکو بَدوا دَ شوی مه
یَکَگ بوسه بگیر ازخال روی مه
در این مورد مولانا و محي الدين عربي مي آورد كه هر كس عشق را تعريف كند، آن را نشناخته است، سخن سهروردي در باب عشق این است كه عشق افراط الحب( محبت شديد ) است. از نگاه ابن مسكويه رازي، عشق افراط در محبت است و از دوستي خاص تر و محدودتر است و عشق جز بين دو نفر امكان ندارد. جداي از نگاههاي مذموم امثال امام محمد غزالي و ملامحسن فيض كاشاني به عشق، مي توان گفت كه بهترين و عميق ترين غذاي دل، عشق است. اما بايد به قول دكتر علي شريعتي بين عشق و ايمان پل زد تا از آفات آن مصون ماند. شريعتي ايمان بي عشق را زنداني پر از زنجير و غـل و بند مي داند كه روح را مي ميراند و دل را ويرانه مي سازد.( گفتگوهاي تنهايي، ص 86 ).
و یا (خدایا! به هرکه دوست ميداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هرکه دوست تر ميداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر).( همانجا)
ریشۀ هزارگی واژه ی عشق
واژۀ عشق که همه آن را عربی ميدانستهاند ریشۀ، هزارگی ( اشق، اشک)- فارسی هند و اروپایی دارد و پیشینۀ آن بدین قرار است: واژۀ "عشق" از -iška اوستایی به معنی خواست، خواهش، میل ریشه میگیرد که آن نیز با واژهی اوستایی -iš به معنای "خواستن، میل داشتن، آرزو کردن، جستجو کردن" پیوند دارد. واژهی اوستایی -iš دارای جدا شدهها ( مشتقات) زیر است: aēša آرزو، خواست، جستجو، išaiti - میخواهد، آرزو میکند، -išta خواسته، محبوب، -išti آرزو، مقصود. پسوند ka- نیز که در -iška اوستایی وجود دارد کاربرد بسیار دارد و برای نمونه در واژههای زیر دیده میشود: mahrka مرگ، -araska رشک، حسد، واژهی اوستایی -iš هم ریشه است و با -eṣ آرزو کردن، خواستن، جُستن در سنسکریت -icchā آرزو، خواست، خواهش، icchati میخواهد، آرزو میکند، -iṣta خواسته، محبوب، -iṣti خواست، جستجو همگنانی دارد.
همچنین، به گواهی شادروان فرهوشی، این واژه در فارسی ِ میانه به شکلِ išt به معنی خواهش، میل، ثروت، خواسته و مال باز مانده است. این واژه در زبانهای دیگر که ریشه در زبانهای هندو اروپایی و ایرانی و گویش کهن و باستانی هزارگی دارند چنین آمده است: در روسی iskat جستجو کردن، جُستن، در ارمنی aic بازرسی، آزمون، در آلمانی بالای کهن eiscon خواستن، آرزو داشتن، در لاتین aeruscare خواهش کردن، گدایی کردن، در انگلیسی کهن ascian پرسیدن، در انگلیسی امروز askپرسیدن، خواستن و در هزارگی(اشک و اشق).
به هر روی بدون هیچ شکی این واژه از عَشَق عربی (ašaq') به معنای "چسبیدن" (منتهیالارب)، "التصاق به چیزی" (اقربالموارد) ومأخوذ از عَشَقَه - لبلاب که بر درختی بپیچد و خشکش کند نیست. برابری این واژه در عربی و عبری که هردو جزو ِ خانوادهی زبانهای سامیاند، اَحَو (ahav) "خَشَق" (xašaq وحَبَّ (habba) است. (برای نمونه: سفر تثنیه ۱۰:۱۵، ۲۱:۱۱؛ اول پادشاهان ۹:۱۹؛ خروج ۲۷:۱۷، ۳۸:۱۷؛ پیدایش ۳۴:۸). و اینکه به جای واژه "عشق" در قرآن حَبَّ (habba) آمده است. مهمتر از همه اینکه فردوسی بزرگ که خود از به کار بردن واژههای عربی آگاهانه و هوشمندانه خودداری میکند، واژهی عشق را به آسانی و با رغبت و میل بسیار به کار میبرد و ميسراید:
بخندد بگوید که ای شوخ چشم
ز عشق تو گویم نه از درد و خشم
نباید که بر خیره از عشق زال
نهال سرافکنده گردد همال
پدید آید آنگاه باریک و زرد
چو پشت کسی کو غم عشق خورد
دل زال یکباره دیوانه گشت
خرد دور شد عشق فرزانه گشت
به احتمل نزدیک به یقین فردوسی به اینکه خود واژهی عشق را نه با "ع"، بلکه به شکل "اِشق" و یا حتا "اِشک"هزارگی به کار برده باشد؛ نميتوان شک کرد. فردوسی یک خراسانی- دهگان اصیل است و هزارهها از اقوام کهن و باستانی- بومی خراسان بزرگ. از طرف دیگر ترادیسی ِ و معرب شدن واک ِ فارسی ِ "ک" به عربی ِ "ق" نیز در ایران افغانستان و هزارستان کمیاب نیست، چند نمونه: گر- کر- کرکر- غر- گرستان- غرجستان، کندهار- قندهار، کندوز (کهن دژ) قندوز، کروت- قروت( کشک) کندک، خندق، زندیک، زندیق.
بدنسان هزارهها همخوان (ع) را به شکل کهن و باستانی آن (ا) به کار ميبرند و عشق را ( اشق و یا اشک) ميخوانند. از طرف دیگر با اطمینان ميتوان گفت که: واژهی اوستایی –iška و سپس išk در فارسی میانه پدید آمده و به خاطر آمدوشد فرهنگی بین عربها و فارسی زبانان و اینکه عربها هزاران سال در دوران ساسانیان و پیش از آن بخش از امپراتوری بزرگ ایران باستان بودهاند؛ وارد این زبان شده و در دوران اسلامی و پس از آن به شکل واژۀ عشق در عرفان و تصوف وارد زبان فارسی شده است.
(آریا ادیب، پروفسور اسکات ب. نوگل، پروفسور دکتر ورنر آرنولد و پروفسور دکتر جلیل دوستخواه).
از نگاهـي ديگر مجموعة روابط عاشقانة انسان هزاره در بستر سرایشش در چهار شكل « عشق مرد به مرد( محمود و ایاز) مرد به زن، زن به زن( در درون دوستیهای خانوادگی) زن به مـرد » خلاصـه مي شود که البته در دوبیتیهای هزارگی دو شكل آن ( يعني عشق زن به مرد و مرد به زن) متدوال تر است. در دیگر سو گاهی در این زنانهسرایی کتمان عشق دیده ميشود که شاید ریشه در مذهب و باور دینی هزارهها داشته باشد. زیرا در حديثهای شيعي « كتمان عشق » مورد توجه قرار گرفته و آمده است: آنكه عاشق گردد، پس آن را كتمان كند و عفيف بماند و بميرد، شهيد است. و يا: كسي كه عاشق شود و آن را كتمان كند و عفيف بماند و صبر كند، غفران خدا براي اوست و او را داخل بهشت مي كند.
به دیگر سخن دو بیتی، ترانه و عاشقانههای هزارگی همۀ مشخصات عشق جدید را در خود دارند. با دو نگاه: یکی عشق به نهاد و کانون خانواده و زناشویی یعنی شوهر و دیگری عشق به دیگر خواهی که مردم هزاره اولی را قانونی، هنجاری و دومی را ممنوع ميخوانند. یعنی اولی را عشق همسرانه و دومی را عشق آزاد ميدانند. بدون داوری در این دو مورد، منظور از عشق آزاد روابط بی بندوبار جنسی نیست، بلکه باور داشتن به رابطهاي عاطفی ـ یا تعهد غیر رسمی است، یعنی همان شیوه که در طول تاریخ عاشقانههای بشر، معمول بوده و شاهکارهای بس بزرگ ادبی و غیر ادبی بر اساس آن آفریده شده است. برعکس آن عشقهای همسر خواهانه بیشتر دست یافتن به شادی و آرامشی است که زندگی مشترک با معشوق برای به وجود آوردن خرسندی است. اگرچه در دورههای مختلف در دوبیتیهای هزارگی نسبت به زن و معشوق خانه نشین و مطیع گاهی شوریده شده و او را در برابر شوهر خود خوا ميشوراند و دخالت مردم و قانون را در روابط عاشقانۀ غیر همسر خواهی نميپذیرد. اما در این گونه نگاه به عشق در دوبیتیهای هزارگی، دو طرف از آرامش برخوردار نیست و پیوسته در آن بیم زوال، شکست عشقی و دلهرۀ ویرانی در زندگی پس از شکست عشقی بسسب ساختار اخلاق سنتی و هنجارهای اجتماعی دیده ميشود. در این گونه دوبیتیها با وجود مرزهای عرف و قانون و ساختارها عاشق بی پروا احساس و مسایلی عاطفی اش را بیان ميکند. گاهی ستایش کنندۀ این عشق به ظاهر ناپسند مردمی و فراتر از مرزهای زناشویی است. از این رو، عاشق در بیان احساسات عاطفی خود آزاد تر و پرشورتر است. با این وجود، آنچه در این گونه عشق مایه شگفتی و زیبایی در دوبیتیهای هزارگی است، نگاه نوگرایانه به این موضوع است. عاشق به فرد مشخص مينگرد و آشنا در روابط عاشقانه از مجردات، نوع و عشقهای آسمانی و دور از ذهن ميگریزد. زیرا عشق عاطفی و شاید هم دگرخواهانه بین دو فرد یکی از کهن ترین پدیدههای انسانی است. بدین سان زمینۀ حقوقی و اجتماعی زندگی انسان به یک دلباخته امکان بروز پیدا ميکند و عشق عاطفی ـ دگرخواهانه به صورت برابر ميبالد و به کمال ميرسد. در نتیجه، زمینۀ حقوقی و اجتماعی انسانی آنان در خلا و دنیای مه آلود از تجرید و تصوف شرقی و آسمانی پنهان نميماند. از این نظر، عشق در دوبیتیهای هزارگی دستمایه بیشتری برای بررسی جامعه شناختی و مردم شناسی عاطفی دارند. بنابراین نگاه چندگانه از عشق و زن در فرهنگ و ادبیات رسمی و غیررسمی فارسی ودیار شرقی؛ در این نوشته تلاش بر این است که از چهار دستگاه اندیشه در مورد مقولۀ زن و عشق در دوبیتیهای هزارگی نگرسته شود:
عشق مولوی ( عشق مجرد و آسمانی)
زن و جنس زنانه در شعر و اندیشۀ مولانا از یک طرف نماد عشق الهی، روح، جان، زمین و رویش است. بنابراین اصل: وحدت عشق و عاشق و معشوق، هر چه هست، خداوند است. از سوی دیگر این زن نماد جسم، نفس، دنیا و حرص و آز است که باعث رشد نیافتگی روح و جان آدمی ميشود که وی او را گاهی در مرتبۀ خالق و گاهی مخلوق ميخواند. زیرا در این گونه دستگاه اندیشه، نگاه به زن از گونهاي عشق زمینی است که برعکس آن زن نماد و خاستگاه عشق الهی را نمادینه سازی ميکند. عشق و نگاه این چنینی به زن، زن: اکسیر حیات است، باعث تکامل بشر و بهانۀ بودن، اگر نباشد، هستی چیزی از حیات کم دارد. اگر چند در این گونه تلقی از زن، عشق زنانه باز هم آسمانی و الهی است. این نگاه به زن از دید مولانا دارای دو جنبه ی منفی و مثبت است. یکی از بارزترین این موارد، زن را نماد نفس قرار دادن است که مجازی اش خوانند. عشق مجازی مرد و زن به یک دیگر باز هم در دستگاه اندیشۀ مولانا جلوهاي از همان عشق مطلق الهی است به این معنی که مولانا زن را نماد روح و جان ميداند، همچون جامی است که از آن جام، شراب مينوشد. (من عاشق شرابم و شما را نظر بر قدح است؛ از شراب آگاه نیستید).( فیه مافیه) در این باور زن را فارغ از تمایلات جسمانی و صرفنظر از جنسیت او را خواستهاند که خود روح و جان آدمی است. از این نظر که لطیف ترین جانب وجود انسان و جان را مؤنث ميدانند. در این دیدگاه عرفانی مولوی، مهر و محبت میان زن و مرد قطرهای از دریای بی کران محبت الهی است. چنان که مولانا میگوید
ای تـو پنـاه همـه روز مِحـَن
باز سپردم به تو من خویشتن
قلزم مهری که کناریش نیست
قطرهً آن، الفت مردست و زن
از سوی دیگر چنانچه گفته شد نگاه زمینی به عشق و زنانهسرایی و پرداختن به زن از دیدگاه مولانا باز هم آسمانی است. بهطور نمونه در عشق لیلی و مجنون، لیلی نماد و تجلی گاه خداوند است؛ اما مولانا به مخاطبان خود اشاره دارد که این نمادپردازی از زن و عشق نباید باعث دور شدن آنها از یگانگی خداوندی گردد.
ابلهان گفتنـد مجنـون را زجهل
حسن لیلی نیست چندان، هست سهل
بهتـر از وی صـد هزاران دلربـا
هسـت همچـون مـاه انـدر شــهر مـا
گفت صورت کوزه است و حسن مي
می خـدایــم ميدهـد از نقــش وی
کوزه ميبینی ولیکن آن شـراب
روی ننمایـد بــه چشــم نـاصـواب
این تلقی عرفانی و معنوی از لیلی که سرآمد نوع زن در مقام معشوقه است، فارغ از تمایلات جسمانی و صرفنظر از جنسیت اوست.
این نگاه به زن و عشق در دوبیتیهای هزارگی کم است. زیرا سرایندگان دوبیتی هزارگی بیشتر مردم و به ویژه زنان عادی است. آنان کمتر نگاه عارفانه به هستی و زن به عنوان معشوق آسمانی دارند. اگر چند این نگاه را ميتوان به صورت دیگرگونه و تلویحی در دوبیتیهای هزارگی یافت:
پریشانم، پریشانم، پریشان
خداوندا مره با غم بپوشان
مره قد لطف خود در آتش افگن
مره قد قار خود هرگز نپوشان
*
خداوندا دهاي دنیاست جای مو
مرا از تو جودا کرده گنای مو
به لطف و عشق خود موره بپوشان
به خاطر علی و اولیای مو
*
سرای عاشقی از سر بگیروم
مثال چوب آرچه در بگیروم
صبای گاه کنار کو وصارا
خبر از حضرت داور بگیروم
*
خداوندا به حق چارده ماصوم
ده اِي دنیا نکو بندی خو سرگوم
ده اِی دنیا اگر ده غم مو نشنی
ده او دنیا میوم ده پیشتو مالوم
عشق شمسی (مولانا وشمس)
در این نگاه، اندیشه عرفانی عشق جای باور و گفتمان عقل ناقص اندیش و خرد خرد اندیش را ميگیرد و به جای عشق عاطفی ـ دگرخواهانه شیرین، عشق عرفانی شیخ صنعان، ایاز و شمس وارد گفتمان عاشقانهسرایی ميشود. در این گونه نگاه به عشق، جایی برای پیوند عاطفی و دگرخواهانه میان دو فرد انسانی وجود ندارد. آن چه هست عشق به خدا و نمایندگان او در زمین یعنی پیغمبران و مرشدان ودلدارانی چون شمس و ایاز است که تجلی گاه عشق به حق اند. در دیگر سو، نمایندۀ عشق جسمی، زن است که نفس زمینی را جسمیت ميبخشد. برای رسیدن به این گونه عشق، باید از امور مادی و زمینی دست برداشته، جنسیت و بویژه عشق به زن را به عنوان نفس جسمی و زمینی شمرد.
این گونه نگاه به زن و عشق نیز در دوبیتیهای هزارگی کم است. زیرا سرایندگان عادی هزاره نه چنین نگاهی به عشق دارند و نه به زن چنین مينگرند. نمونههای این گونه عشق را به سختی ميتوان در دوبیتیهای هزارگی یافت.
سرکوه بیلن مو رای دلبر
تمام کو صارای مو پای دلبر
امی رَه از دیل اوگار خو موگوم
سیتاره گصبا چیشمای دلبر
*
صبای گاه خبر از یار بگیروم
صبا رفتَه رای مازار بیگروم
سَر خوره خاک کَنوم دَسر رای شی
سوراغ شی از دل اوگار بگیروم
*
به مزار میروی رایت بپورسوم
خدا کنه بیوم جایت بپورسوم
بگیروم جایی پایایی سمندت
از زخم دل و دردایت بپورسوم
عشق شیرینی ( شیرین وفرهاد)
در این نگاه عشق یک تجربۀ شخصی، زمینی و انسانی است که دو دلداده درآن برای رسیدن به یکدیگر نه تنها باید از موانع بیرونی چون مخالفت پدر و مادر بگذرند، بلکه مخالفت اقوام را نیز تحمل و پشت سر بگذرانند. هدف این عشق پیوند عاطفی و دگرخواهانه دو دلداده است نه وصلی عرفانی؛ و در یک کلام جوهر عشق دگرخواهانه، یعنی پیوند عاطفی و کامی دو فرد را به نمایش ميگذارند. این نوع نگاه به زن و عشق، آغاز عشقهای انسانی و زمینی است.
این گونه نگاه به عشق و زن در دوبیتیهای هزارگی جایگاه وسیع دارد. نمونههای آن را ميتوان در دوبیتیهای هزارگی به فراوانی یافت:
چادر باد گولونه ما بلیخور
شیشتِ تَی دالونه ما بلیخور
دَرا گشتو کی نَخره گگ موکونی
نازو نخره کلونه ما بلیخور
*
کوجا مــــوری دم افـــتو پَرا پَر
کوجا موری عزیز دَم برابر
بـــِیَه کـــی ما تو یکجا بشینیم
امــی دونیا نميمانه سَراسر
*
اگر یادت کنم دردم شَود زور
فرا موشت کنم چشمم شَوَد کور
تو میدانی نکردم بی وفایی
وفــا دار تــو هســـتم تا لب گور
*
ده شیوه میروم نالیده موروم
سون درگه قلایت دیده موروم
سون درگه قلایت دیده دیده
زگریه چشم خود مالیده موروم
*
سمند یِرغه گگ یالت بنازوم
به دور گردنت طَوقی بسازوم
اگه اِمشو مَرَه منزیل رسانی
طیلا رَه او کده نالت بسازوم
عشق فرهادی (فرهاد وشیرین)
عشق ورزی میان دو فرد همیشه متقابل نیست، گاهی یک طرفه، مردانه یا زنانه است. غم و عشق بی پاسخ از طرف معشوق، فضیلت ساخته خودی از عشق و یک جانبه، خواستار و توجه به پایدار ماندن عشق یک طرفه که تجلی آن فرهاد در منظومههای عشقی فرهاد و شیرین است. این گونه عشق، نشان دهندۀ عشق خیالی و رویایی، غیر دگرخواهانه و یک طرفۀ یک مرد عاشق وارسته و گاهی تنها نسبت به یک دلدادۀ سرکش و دور از دسترس است. زیرا این عاشقان نه در پی وصل، بلکه شیفتۀ فراق و دسترس ناپذیر بودن دلداراند. عشق فرهاد نسبت به شیرین عاطفی ـ دگرخواهانه نیست، بلکه بیشتر زائیدۀ خیال فرهاد و دلمشغولی اش با تصویر معشوقه است. این گونه نگاه به عشق از طبیعت اصلی عشق برميخیزد: فرهاد محسور یک تصویراست نه یک زن زنده و به علاوه او خواستار وصلت نیست، بلکه جدایی و فراق را ميپسندد و عدم دسترسی به معشوق را یک فضیلت ميشمارد.
این گونه نگاه به عشق و زن در دوبیتیهای هزارگی نیز وجود دارد. نمونههای آن را ميتوان در دوبیتیهای هزارگی کم و بیش یافت:
شمالك مي زنه با برگ گندم
غريبي مي كنم در ملك مردم
غريبي كرده كرده تار گشتم
ميان دوست و دشمن خار گشتم
*
زمستان رفت وآمد وقت نَوروز
شبِ هجران فاطو کی شود روز
دان دروازه خو جوره نشسته
مه یارجان از غمت گشتم جگر سوز
*
کلو کوتا استه میدونِ آشوق
همیشه کم آسته دَورون آشوق
آشوق الیگو نو خلی غریبه
یِد کس نَمونه خو پور سانِ آشوق
*
زمانه در حَقَم بی حد سیتم کد
جودا از فاطمه جان قیسمَتم کد
وگرنه او کوجا و بی وفایی
اول حُسنیه ودوم قَدم کرد
*
خودا ما و توره پیدا نموکد
اگه پیدا کَدد آشنا نموکد
اگه آشنا کدد یکدل نه صد دیل
خودا ما و توره جودا نموکد
عشق زمینی ( فروغ، در تولد دیگر)
در این گونه نگاه به عشق و زن، باید در پی اندیشه و گفتمانهای طبیعت و ساختار اجنماعی، خلق و مردم و ظهور ادبیات عاشقانۀ جدید در دوبیتی و شعر بود. به این معنا که در این گونه نگاه، توجه به فرد و مشخصههای او جای نوع و روح مجرد را ميگیرد. این نوع نگاه به عشق و زن، نشان دهندۀ احساسات عاطفی و دگرخواهانه دو فرد به یکدیگراست. چه از نوع همسرانه آن و چه از نوع آزاد و فراتر از مرزهای ازدواجهای قانونی که گاهی از دید برخی ناپسندیده است. نگاه این گونه به عشق و زن نوگرایانه و امروزی است که به فرد مشخص مينگرد و از مجرد و نوع ميگریزد. عشق عاطفی ـ دگرخواهانه بین دو فرد که دارای زمینۀ حقوقی و اجتماعی زندگی انسان مشخص و زمینی است. این گونه نگاه به زن و عشق در دوبیتیهای هزارگی فراوان است. شاید بشود گفت: درونمایه دوبیتیهای هزارگی را این گونه نگاه به عشق و زن تشکیل ميدهد. زیرا سرایندگان عادی در زندگی روزانه خویش بشتر زمینی و امروزی به عشق نگاه ميکنند تا آسمانی و از نوع مجرد و دور از دسترس آن. نمونههای این گونه نگاه به عشق و زن در دوبیتیهای هزارگی فراوان است:
به دستت جام او باشه الا يار
جمالت ماه نو باشه الايار
مه كه رفتم سوي ملك سخي جان
دلم پيشت گرو باشه الايار
*
چی وقت باشه که آردوی موتنا گگ
جوره بوری دَ مازار خَوالگ
بشـــینیم دو بَه دو تنهای تنها
غمای خو پیش تو بوگوم یکایگ
*
مه قوربان دوچشمان عقیقت
سونِ ما سَیل نکو می شُم رفیقت
سون ماسیل نکو ناجورميشی
اگه ناجور شَوی ميشُم طبیبت
*
رسیدم بر سر کوتل خاکباد
که لیلا چادرش را ميزنه باد
بُورید از مادر لَیلا بپرسید
که لیلا آدمی یه یا پریزاد
*
شیرن جانم به دالان بخیه ميکرد
به هر سوزن هزاران نخره ميکرد
خوداوندا مرا تاری ميساختی
به لب ميزد به سوزن نیفه ميکرد
بدین گونه يکي از شيرين ترين و زیبا ترین ژانرهاي ادبيات شفاهی هزارهها را ادبيات عاشقانه تشکیل ميدهد. زیرا در نگاه نخست شعر در دیار هزارهها با ويژگي عاشقانه بودن تداعي مي شود. چنانچه با توجه به تفسیر تلویحی از ادبیات عاشقانه در ادبیات فارسی که ادبیات هزارگی کم و بیش پیروی آن است؛ انسان در سرشت خويش، عشق را از خداوند امانت گرفته است و عرفاي ما اعتقاد دارند آن امانتي که خدا در روز الست برآفريدگان عرضه داشت و تنها انسان توانست آن را بر دوش گيرد، همين عشق است. از آن جايي که ما نمي توانيم براي احساسات يک انسان که يک مقوله کاملا انتزاعي است، حد و مرز قائل شويم، ناچار به طبقه بندی آن هستیم. این دسته بندی از عشق باید زمینی تا آسمانی را در برگیرد. درکنار ادبیات رسمی ادبیات غیر رسمی ما نیز دارای چنین خصلتی است. بهطور نمونه دوبیتیهای هزارگی نیز با درونمایۀ عشقهای آسمانی و زمینی سروده شدهاند. در این نوشته چنانچه دانسته شد، اصل در دوبیتیهای هزارگی عشقهای انسانی و زمینی است. زیرا سرایندگان عادی هزارگی کمتر نگاه آسمانی به عشق و زن دارند که درست هم همین است.
در پایان برای بهتر فهم شدن نوشتههای بالا تعدادی دوبیتی هزارگی از نو و کهن آورده ميشود:
شامبيگا چيراغه داغ كَنوم ما
كمرباريگ روي تو رَ ماخ كَنومما
خودا مر دِيه ما ديوزده رهَ
قار يِنگه سَر تو آق كَنوم ما
*
بینی پوچوق، بِیهَ بیلندَه گلبخت
چطور ازدور سونمَه میخنده گلبخت
دندوسفید صدف،چیمای شی بادام
ماهِ چارده واری نوربنده گلبخت
*
از درگه بور شُودي ناز كو گول ما
مره ديدي بغل واز كو گول ما
مردوم تُهمد كده بله مو آردو
تهمد مردومه راسگول ما
*
امو روزی گولی کوله مودوختی
زعشق همدیگه آردوی مو سوخـتی
الایی از جوانی خیر نبیـــنی
که عاشوقیره ده بیگانه فروختی
*
شيخي چادر كشاله ما بليخور
شيخي كومِه شي خاله ما بلَيخور
شيخي كومِه شي خال باشه نباشه
پيشْنَه دندون شي شاله ما بلَيخور
*
کمرباریک "قمر"بور شُد سر شاو
ماه چارده خجیل افتاد مَنهِ آو
لاتهِ نیلی قمرجان پور ستاره
قاشایی قَلَمی، قمر ماه ناو
*
لاتهِ کَشدگیره ململ کو آغی
سوزو ره قد قــلم بدل کو آغی
کمر بســـته بُرو دهَ جنـگ ظلمت
سر قاومو ره از خاک بل کوآغی
*
شمالِ كويِ اورسندُو رهَ قوربان
شير و قيماق گوسپَندو رَه قوربان
شير و قيماق گوسپَندوچي باشه
اَمو بوسه مَنِه قوطو ره قوربان
*
سرتوی مُروم بوسراغ ده تای قچیغ مه
کشکی دخـترخان باشه قنجیغ مه
ازو کومای سرخ چاکهِ گیلاس شی
ماخای دومبلدوم باشه قتـیغ مه
مسلمانا سه كار آمد دَ يگ بار
خكيوِ كيشت كَمَي كندو غميار
خكيوِ كيشت، كَمي كَندونه خَيره
مره كوشته غمِ يار وفادار
*
به جانت رخت نو پوشيده ديدم
جواهر دور گردن چيده ديدم
به اين زيبايي و ناز و نزاکت
به عمر خود ترا پاليده ديدم
*
اَلَيگو پير شُودِم بد پيرشُودِم ما
گيريفتار شيكم ناسيرشودِم ما
گيريفتار شيكم ناسير جاييل
از زيندگي خو پگ ديلگيرشودِم ما
*
سر کوي بيلن يگ دانه گندوم
غريبي مي کنم در ملگ مردوم
غريبي کرده کرده تار گشتم
به پيش دوست و دشمن خوار گشتم
*
يکگ دوختر بديدوم قد گندوم
به ديل گفتوم که دنبالش بگردوم
خبر آمد که دختر مال مردوم
لب خوشک وخجالت پس بگردوم
*
ازدر گه بور شُودم ديده رَه ديدُم
کمرباريگ وگلچره رَه ديدوم
نشُود فيرصت کي رازِديل بگويوم
عجايب يار بي جوره رَه ديدوم
*
سر کوتل رسيدوم دَم گيريفتوم
رفيق ريزَه گگ همدم گيريفتوم
ندانيستوم کِي يارجان بي وفايه
دَ جان درد و ديل ماتم گيريفتوم
*
خودايا بال و پر ميدادي مارا
ازي کوتل گوذر ميدادي مارا
ازي کوتل گوذر آسو نموشه
زي يار جانم خبر ميدادي مارا
*
پانوشت: در این نوشته از مقالۀ چهار نگاه به عشق در ادبیات فارسی فراوان بهره برده شده است( مجید نفیسی)
---------------------------------------------
منابع و مآخذ
1- سعیدی سیرجانی، علی اکبر، "سیمای دو زن: شیرین و لیلی در خمسۀ نظامی گنجوی، نشر نو، 1363
2- تاریخ طبری، جلد اول
3- معلقات سبع، ترجمه عبدالمحمد آیتی، نشر سروش تهران، چاپ پنجم، 1382
4- مقاله ی "زال بدنشان" از کتاب: "شعر و سیاست و بیست و چهار مقاله ی دیگر"، مجید نفیسی، نشر باران، سوئد 1998
5- شاهنامه، جلد دوم، ویراسته ی جلال خالقی مطلق، نشر مزدا کالیفرنیا، 1369
6- مقالات، شمس، ویراسته جعفر مدرس صادقی، تهران، نشر مرکز، 1373
7- کلیات سعدی، ویراسته ی محمدعلی فروغی، نشر ایران،
8- نوئل مک آفی (۱۳۸۵)، ژولیا کریستوا، ترجمه مهرداد پارسا، نشر مرکز ۱۳۸۵
9- دوبيتيهاي عاميانه هزارگي نوشته محمد جواد خاوري: چاپ تهران، نشر عرفان.
10ـ رجوع کنید به مقاله ی "چهره ی زن در شعر احمد شاملو" از کتاب "شعر و سیاست".
11- رجوع کنید به مقاله ی "مولوی: عشق حق یا عشق خر" از کتاب "در جستجوی شادی" و همچنین مقاله ی "مولوی در آمریکا" از کتاب "من خود ایران هستم".
12-"مقالات" شمس، ویراسته ی جعفر مدرس صادقی، تهران، نشر مرکز، 1373، صفحه ی 278.
13- رجوع کنید به مقاله ی "عطار و شوق حلاج به مرگ" از کتاب "در جستجوی شادی.
14- فرهنگ مرگ پرستی و مردسالاری در ایران"، مجید نفیسی، نشر باران، سوئد، 1991".
15- رجوع کنید به مقاله ی "عشق ممنوع" در ویس و رامین گرگانی" از کتاب "شعر و سیاست و بیست و چهار مقاله ی دیگر"، مجید نفیسی، نشر باران، سوئد 1998.
مطالب مشابه :
سنگ مزار
سنگ مزار خوش آمده یی مادر بر سنگ مزارم دوبیتی های
دوبیتی زیبا از خواجه حافظ شیرازی
دوبیتی زیبا از خواجه حافظ "اوقات خوشی برای شما آرزو می کند . اشعار سنگ مزار
دوبیتی های فایز دشتی
دوبیتی های فایز دشتی - "اوقات خوشی برای شما آرزو می کند . اشعار سنگ مزار
از بهترین دوبیتی های میلاد عرفان پور
تعدادی از بهترین دوبیتی های میلاد عرفان پور : شاید که نرفته است، مادر! اشعار سنگ مزار
زن و عشق در دوبیتیهای هزارگی
زن و عشق در دوبیتیهای دهنده ی زیبا ترین دارد و برای نمونه در واژههای
از بهترین های شیخ بهایی
دوبیتی های شیخ در ضمن برای حمایت ما می توانید کد لوگوی زیر را اشعار سنگ مزار
یکی از بهترین دوبیتی های شاطرعباس صبوحی
یکی از بهترین دوبیتی های شاطرعباس "اوقات خوشی برای شما آرزو می کند . اشعار سنگ مزار
بهترین دوبیتی های رحیم معینی کرمانشاهی
بهترین دوبیتی های رحیم معینی در ضمن برای حمایت ما می توانید کد لوگوی زیر را
کاش مي دانستم چيست
شعرهای بسیار زیبا مزار ایشان در بهشت دوبیتی های زیر از سه دفتر آقای فریدون مشیری
برچسب :
دوبیتی های زیبا برای سنگ مزار مادر