نمایشنامه تک نفره (کمدی پرواز ) نوشته عبدالرضا رشیدی
به نام خالق زیبایی و هنر
نمایشنامه تک نفره
کمدی پرواز
عبدالرضا رشیدی
صحنه :
فقط یک صندلی در وسط صحنه قرار داده شده است ، مسافر زیر نور موضعی کمرنگ نشسته و پشت به صحنه است یا لااقل کسی نیمرخ او را درست نمی بیند. مارش خبری رادیو پخش می شود و..
گوینده : شنوندگان گرامی ، امروز هم با یک سری خبر تکراری در خدمت شما هستیم .. با ما همراه باشید .. ابتدا به گزارش ارسالی همکارم از اون طرف توجه فرمایید ...
گزارشگر: به علت عدم داشتن تصویر باکیفیت و قابل پخش این گزارش را به صورت رادیویی اما زنده تهیه می کنیم که شما را به شنیدن بخشی از اون جلب می کنم ..
مهماندار : با سلام به روح تمام مسافرین عزیز .ورود شما را به پرواز لایتناهی هواپیمای بووووووووووق خوشامد می گوییم..
مقصد ما به احتمال 99% بهشت موعود و احتمالأ 1% مقصدی كه بر روی بلیط درج شده می باشد.خلبان پرواز از گروه پروازی بد اخلاق؛ سفری خوش برای شما آرزمند است.
لطفأ به علامت نكشیدن سیگار اصلأ توجه ننموده و آخرین سیگار زندگیتان را به خوشی دود نمایید. بستن كمربندها اصلأ ضرورتی ندارد و كاملأ بدرد نخور است و بیشتر جنبه تزیینی دارد.
در صورت بروز اشكال در سیستم هوای كابین ماسكهایی از بالای سر شما آویزان خواهد شد كه شما قبل از آن که اکسیژن بگیرید ، رایحه خوش ملایك را احساس خواهید كرد .
این هواپیما مربوط به هزاره دوم میلادی بوده و دارای دو درب اضطراری در جلو، دو در كنارین و یك درب عقب می باشد كه چندین سال است اهرم های آن كار نمی كند.
ارتفاع پرواز به احتمال قریب به یقین تا آسمان هفتم بوده و هوای بهشت بسیار عالی است.
سفر خوشی را برای شما آرزومندیم ... از اون جاییكه هیچ خارجی احمقی وجود ندارد كه من لازم باشد یه بار دیگر به انگلیسی بلغور كنم ، سرتونو درد نمی آورم و پیشنهاد می کنم خوراکی هاتون را میل کنین و مرگ راحتی داشته باشین ...
گزارشگر : از این دست گزارش ها به وفور در اینترنت پیدا می شه .. کافیه یه ذره از وقت بی یا شایدم با ارزشتون را تلف کنین و گشتی توی آسمون دنیای مجازی بزنین ... این گزارش باشه خدمت شما تا بخش خبری بعدی ، همکار گرامی ...
گوینده : با تشکر از همکار گزارشگرمون در ارسال این گزارش زنده .. تا بخش بعدی خبر ، خدانگهدار
نور صحنه می آید ...
مسافر : ( روزنامه ای را باز می کند و می خواند ) ما آخرش نفهمیدیم چه طوری این گزارش ها را تهیه می کنن ... بروز ، مهم و گاهی هم خیلی هم احساساتی ان ... اینکه می گم به روز یعنی اینکه تمام خبرگزاری ها و روزنامه ها و رادیو و تلویزیون و اینترنت و ... چه می دونم هرچی رسانه است راجع بهش حرف می زنن و بعضی هاشون خیلی اتفاق ها را پیش بینی می کنن .. مثل همین پرواز آخری مون گزارشش را شنیدین ؟ قبل از بلند شدن ببین چه کارها که نکردن ، حتی دوربین هایی که قابلیت ارسال تصویر را دارن را تو اون لونه فلزی تعبیه کردن و از اون بالا ، نه ، اینجا ، فیلم می فرستن پایین تا بقیه ببینن اینجا چه خبره .. مگه چه خبره ؟ ما هنوز از زمین بلند نشدیم ؟
( با روزنامه کفش هایش را تمیز می کند )
خوب شد ؟ منم با روزنامه تون این کار را می کنم .. زنم هم باهاش کاشی های کثیف و شیشه های آشپزخانه را تمیز می کنه ، بچه هام پاره پاره اش می کنن و ازش کاردستی و قایق درست می کنن و می اندازنش تو آب که زودی هم غرق می شه ، تازه می دونین چیه وقتی بچه اولم به دنیا اومد انقدر پول نداشتیم که براش پوشک و کهنه بخریم واسه همین با همین ها ، ( سکوت می کند ) حالا هی بشینین و توش بنویسین ارائه گزارش زنده از سقوط یک بوق در خطوط هوایی بوق از هواپیمایی بوق ... ( سکوت می کند )
خب ، وقتی آدم را عصبی می کنین همینه دیگه .. هرچی که نباید بگه ، می گه ، دست خودش نیست
من که انتظار یه همچین پروازی را نداشتم ، تازه می خواستم کمربندمو باز کنم و یه نفس راحتی بکشم ، تو همین فاصله دیدم بازم به کمربند نیاز دارم ، بستمش ، بغلی هام چی ، از هیچ کدومشون خبری نیست نه از اون زن خپله که دائم داشت خوراکی هاشو می لومبوند و چپ چپ نگام می کرد ، حتی تو سالن انتظار هم امان نداشت ، انگار وظیفه داشت فقط کالری ذخیره کنه .. نه از اون خانواده که همه شون سعی می کردن از جملات قلمبه و سلمبه و ایسم و نیست و اینا حرف بزنن ، تازه سگ شون هم اینجا با من نمونده ، همراهشون بردن ، همسرم می گه : پولدارها هر کاری را همیشه واسه تفریحش انجام می دن ، خاک تو سر من که دوباره اون کمربند الکی را بستم و تنها شدم ، کاشکی هم نمی بستم .. آخه یکی اونجا نبود به من بگه مرد حسابی آدم که تو اون سرازیری وحشتناک فکر بستن کمربندش نیست ، همه اش اصرار زنم ( کراواتش را مرتب می کند ) نه ، خانونم بود که می گفت: عزیزم تو هر شرایطی بستن کمربند یادت نره ، اگه منو دوست داری ببندش .. همین دیگه کمربندمو بستم شدم این ، تک و تنها ...
حالا هیچ وقت به من سفارش چیزی را نمی کرد ، چه تنها بودیم و چه کسی اگه با ما بود همیشه با سیاست می گفت : عزیزم ! تو چقدر کودنی .. واسه چی اون سس فرانسوی را ریختی روی لباس هات و عزیزم ! تو چقدر احمقی که نمی فهمی منظورم چیه ... و از این جور حرف ها که معمولا بین زن و شوهرها رد وبدل می شه ... البته اون خیلی با محبته که گفت : عزیزم ! بیا این بلیط مال هواپیمایی بوووووووووووو ق را بگیر و برو مسافرت ، یه جای خوبی تو این دنیا هست مثله بهشته ، برو یه مدت واسه خودت صفا کن ...
حالا نه روزنامه ها ، نه سایت ها ، نه رادیوها ، نه تلویزون ها و نه رسانه ها و نه ماهواره ها و نه هرچی دیگه می آن از خبرهایی بنویسن و بگن که این کار می خواد اتفاق بیفته ، این کار را نکنین ، این کار را بکنین ، با این وسیله برین مسافرت و با این نرین و .. ( روزنامه توجهش را جلب می کند و آن را بر می دارد )
( تیتر روزنامه را می خواند ) پرواز شماره ....شرکت هواپیمایی بوووووووووووق به مقصد نخواهد رسید ...
خبرنگار روزنامه بوووووووووق در گفتگو با مدیرعامل شرکت هوایی بوووووووووق گفت : این هواپیما برای آخرین بار در آسمان دیده خواهد شد و برای اطمینان از اینکه مسافران آن زنده به مقصد برسند نبایدکمربند ایمنی خود را ببندند و در صورت بروز مشکل و سقوط با چتر نجات به زمین خواهند رسید، مدیرعامل بووووووووق ادامه داد : این موضوع مدت 4 ماه است که در نشریات ، روزنامه ها ، رادیو و تلویزیون و اینترنت و ... اطلاع رسانی شده و بلیط این پرواز به خاطر هیجانش پیش فروش شده است ، حتی دوربین هایی که قابلیت ارسال تصویر از راه دور را دارند نیز در این هواپیما تعبیه شده اند که گزارش از این سقوط را لحظه به لحظه برای بینندگان و شنوندگان مخابره کند ...
پس چتر نجات من کجاست ؟ چتر نجات من ...آه... همسرم گفت : اگه به تو هم چتر نجات دادن یواشکی بندازش یه گوشه که کسی اونو نبینه .. آخه عزیزم ، غیر این که واسه ات مزاحمتی را درست کنه چیزی نیست ...
( روزنامه می خواند ) گفتنی است حق بیمه این پرواز برای هر نفر بوووووووووق هزار دلار می باشد ..
اه ه ه ه ... چقدر پول ! چه پرواز گرانقیمتی را سوار شدم ! واقعا که عجب پروازی ... همه زنده رسیدن به زمین و زنده موندن اما بی پولن ، و من زنده نموندم و اومدم تو آسمون و اما زنم باید تا حالا پولدارترین آدم تو محله مون شده باشه .. شرکت بیمه بووووووووق با اون همه پولی که بهش داده دیگه عقده فقیری را نخواهد داشت ... خوش به حالش .. حالا با خیال راحت می شینه رو کاناپه بزرگه و پاهاشو می اندازه رو هم و یه روزنامه می گیره دستش و ... ( نور می رود و مرد زیر نور موضعی ابتدای نمایش پشت به تماشاگر نشسته است )
( مارش خبری رادیو پخش می شود )
گوینده : شنوندگان گرامی ، پرواز هواپیمایی بوووووووووق فقط یک کشته داد .. به گزارش ارسالی همکارم توجه فرمایید ...
گزارشگر: یک نفر از مسافرین در پرواز بوووووووووق به علت نداشتن چتر نجات جان باخت و از این طریق شرکت بیمه بوووووووووق مبلغ بوووووووووق دلار به خانواده آقای بوووووووووووق غرامت پرداخت کرد...
تا بخش بعدی خبر خدا نگهدار ...
پایان
عبدالرضا رشیدی
اجرای نمایش فوق با مجوز نویسنده بلامانع است.
مطالب مشابه :
نمایشنامه صحنه ای کمدی با موضوع خاص برای آدم های خاص
نمایشنامه - نمایشنامه صحنه ای کمدی با موضوع خاص برای آدم های خاص - نمایشنامه - نمایشنامه
نمایشنامه کمدی : قهوه خانه قنبر
صحنه ( وب لاگ تخصصی تئاتر ) - نمایشنامه کمدی : قهوه خانه قنبر - ( کمدی ) قهوه خانه ي
نمایشنامه کمدی : قهوه خانه قنبر
کافه شب - نمایشنامه کمدی : قهوه خانه قنبر - حقيقت چيزي نيست که نوشته ميشود آن چيزي است که
نماییشنامه کوتاه کمدی : تست بازیگری
دانلود نمایشنامه های حامد مربوط صادق - نماییشنامه کوتاه کمدی : تست بازیگری - دانلود
نمایشنامه کمدی صدف
گروه تئاتر افق - نمایشنامه کمدی صدف - فعالیت هنری گروه تئاتر افق
نمایشنامه طنز خیابانی : حامد بابا نامزد می شود
دانلود نمایشنامه های حامد مربوط صادق - نمایشنامه طنز خیابانی : نمایشنامه کمدی,
نمایشنامه کمدی اکتشافات
هنرهای نمایشی - نمایشنامه کمدی اکتشافات - هرچه شما ازنمایش،فیلم و می خواهید.
نمایشنامه کمدی تراژدی کوتاه : فربه و نحیف
نمایشنامه کمدی تراژدی : فربه و نحیف. شخصیت ها . فربه : حدود 25 سال،رئیس،وزن حدود 120 کیلو،بسیار
نمایشنامه تک نفره (کمدی پرواز ) نوشته عبدالرضا رشیدی
هنر نمايشي تئاتر و تعزيه - نمایشنامه تک نفره (کمدی پرواز ) نوشته عبدالرضا رشیدی - دشمني با هنر
برچسب :
نمایشنامه کمدی