قصه حسنی
آی قصه قصه قصه یک قصه ی پیوسته
قصه ی اون عم قزی کفش های او قرمزی
همان که یک نوه داشت اون رو خیلی دوست می داشت
زندگی می کردند با هم خوش حال و شاد و بی غم
یک روز خوب خدا عم قزی با صفا
گفت :نوه ی خوب من حسنی محبوب من
ای حسنی گل پسرم برای تو خوش خبرم
با قلی و با دوستان باید بری دبستان
حسنی گفت با دوستان نمی رم به دبستان
آنجا قد قدا نیست جوجه ی پر طلا نیست
بزک سم حنا نیست گاو شیطون بلا نیست
غازه نمی گه قاقا حسنی یه پارچه آقا
مرغک صدا را شنید خندید و خندید،خندید
گفت برو به دبستان میون باغ و بستان
هرکسی درس نخونه توی خونه بمونه
نمی تونه کتاب بخونه قصه های خوب بدونه
درس بخون دانا می شی بینا و توانا می شی
بعد هم بزبز قندی گفت : تو به من نخندی
ای حسنی محبوب ای پسر ناز و خوب
برو تو به دبستان میون باغ و بستان
گل های خوش بو داره بچه های خوش رو داره
می کنید با هم بازی توپ و طناب اندازی
می کشی تو با آبرنگ نقاشی های قشنگ
مطالب مشابه :
قصه حسنی
پیش دبستانی صبح امید - قصه حسنی با قلی و با دوستان باید بری دبستان حسنی
پاور پوینت ها
صبح اميد اولی دبستان هیئت من این وبلاگ را با همه کاستی هایش به محضر دوستان تقدیم می کنم
برنامه امتحانات دبستان پسرانه امید خردادماه 90
د بستان پسرانه امید دبستان پسرانه امید ها به موقع بخوابند و صبح ، صبحانه اى
پوشاک مدارس
دبستان صبح امید دبستان نسیم دبستان راه
پیک نوروز 93 کلاس اول و دوم (سیب سبز)
دبستان شهیداندرزگو روستای • کلاس دوم امـــیـــد • صبح امید اولی
طرح درس کلاس چند پایه
دبستان شهیداندرزگو روستای • کلاس دوم امـــیـــد • صبح امید اولی
برچسب :
دبستان صبح امید