صحبت های شنیدنی رضا رشید پور
رضا رشیدپور یکی از مجریان سابق صدا و سیماست که بخش قابل توجهی از دوران اجرای وی در رسانه های استانی این سازمان سپری شده است. او کار خود را با گزارشگری و اجرا در رادیو و تلویزیون استانی تبریز آغاز کرد و بعد از مدتی فعالیت در شبکه یک سیما، موفق ترین و در عین حال جنجالی ترین و پرحاشیه ترین برنامه های سالهای کاری خود را در شبکه های استانی اصفهان و تهران اجرا کرد.
برنامه "زنده رود" در شبکه اصفهان و "شب شیشه ای" در شبکه تهران از مهمترین و حاشیه دار ترین برنامه های رضا رشیدپور در دوران فعالیتش در صدا و سیما بوده است. او غیر از کار در صدا و سیما، تجربه کار در سینما و یکی از شبکه های ماهواره ای (که گفته می شد مجوز فعالیت دارد) را نیز دارد.
منبع وبلاگ استانی ها
اشاره: از مسجد حاج شفیع خیابان شهریار تبریز تا استودیوی شب شیشه ای، از مصاحبه های ناگرا به دوش دوره نوجوانی تا همکاری با مطرح ترین چهره های تلویزیون و سینمای کشور، از مهندس ناظری پروژه فرودگاه امام خمینی تا خلبانی در پهنه آسمان های ایران. رضا رشیدپور این همه را یک تنه دویده است، اما هنوز هم خیال قدم زدن در خیابان های تبریز برایش رنگ دیگری دارد. او بعد از یک سال مصاحبه نکردن با مطبوعات و روزنامه ها در دفتر کارش در جردن تهران پذیرایمان شد و از زندگی، رسانه و البته رشیدپور بودنش حرف زد.
تبریز، خیابان شهریار، مسجد حاج شفیع؟
(میخندد) جایی که من در آن بزرگ شدم. تازگی ها هم رفتم و آنجاها را دیدم. خیلی بزرگ شده و همه چیز هم تغییر کرده است. زمان ما آنجا خیلی محله تر بود. از یک سالگی تا ۱۵، ۱۶ سالگی همانجا بودم. (می خندد)
تا کی تبریز بودید؟
تا ۲۱ سالگی، بعد آمدم تهران. اما قبل از آن چون بخشی از خانواده مادری ام تهران بودند و خودمان هم تهران خانه داشتیم، زیاد رفت و آمد میکردیم و تقریبا دو ملیته بودیم. اما اصالتا و با تاکید میگویم من اهل خیابان شهریاری و تبریزیم و به این مسأله افتخار میکنم.
گویا متولد تهران هم هستید؟
بله. تهران بدنیا آمده ام اما محل تولد یک چیز نوشتاری است و گرنه من با هوا و خاک تبریز رشد کرده ام و خودم را تبریزی میدانم.
شما کار اجرا را از تبریز شروع کردید، با اینکه در تهران به شهرت رسیدید؟ چطور شد در تبريز وارد کار اجرا شدید؟ سالهای دبیرستان در تبریز یک دبیر پرورشی داشتم به اسم آقای خدایی. خودش هم واقعا مرد خدایی ای بود. من در مدرسه سر صف برنامه اجرا میکردم، دعا و قرآن میخواندم و به ایشان گفتم که کار کردن در رادیو را دوست دارم. ایشان من را به آقای شیرین دل در صداوسیمای مرکز تبریز معرفی کردند. آقای شیرین دل از مدیران خیلی خوب صداوسیمای آن زمان تبریز بودند. یک مدیر معتقد و مذهبی که اعتقادش اصلا ابزاری نبود. پدر بنده جانباز جنگ بود و ویلچر نشین. با اینکه شرایط سختی داشت و خیلی مخالف ورود من به کارهای هنری بود برای تست همراهم آمد. او ترجیح میداد من یا مهندس باشم یا خلبان.
مهندس هم شدید؟
خلبان هم شدم!
چه جالب. مخالفت پدرتان به کجا رسید؟ پدرم فکر نمیکرد من در تست قبول شوم. برای این موافقت کرد برای تست برویم. روزی که برای تست رفتیم خانم داداش زاده که از مجری های خوب صداوسیمای آذربایجان بودند هم حضور داشتند و بعد تست به من گفته شد: از همین فردا بیا سر کار. وقتی به خدا بیامرز پدرم گفتم باور نکرد. فکر کرد چون بچه ام نخواستند دلم را بشکنند!
چند سالتان بود مگر؟
۱۵ سال
با چنین سن و تجربه کمی، در چه عنوانی کار را شروع کردید؟ خب. شش ماه اول با این ضبط های سردوشی که اسمش ناگرا بود، میرفتم چهارراه آبرسان تبریز و گزارش های خیابانی میگرفتم برای برنامه های مختلف رادیو تا زمانی که قرار شد آقای هاشمی رفسنجانی برای افتتاح پروژه پتروشیمی تشریف بیاورند تبریز و برنامه افتتاح به صورت زنده از شبکه یک تلویزیون پخش شود. شانس و تقدیر این بود که چون من لهجه نداشتم مدیران آن زمان صداوسیما من را برای اجرا بفرستند. آن زمان دانشجو بودم. رفتم جلوی دوربین و چهار پنج ساعت برای شبکه یک برنامه اجرا کردم. خوب پخش زنده برای شبکه یک خیلی مهم بود و من به خوبی رصد شدم. مديران شبکه یک خصوصا آقای ارجمند که خدا بیامرزدشان، من را در آن برنامه میبینند و به عنوان یک جوان یا بچه خوش سرو زبان از من خوششان می آید.
کات به هشت ماه بعد برنامه "صبح بخیر ایران". آن سال ها شبکه یک با مراکز استان ها برنامه مشارکتی پخش میکرد و مجری های شهرستانی برای اجراي برنامه به تهران میرفتند. نوبت به آذربایجان شرقی که رسید به خاطر همان لهجه نداشتن و نگاه مثبت شبکه یک به اجراي بنده، من را به همراه آقای مصطفی سلامی که ایشان هم متاسفانه فوت شده اند فرستادند تهران. آمدم تهران و آرام آرام درگیر کار در صدا و سیمای پايتخت شدم اما در تبریز دانشگاه میرفتم و رفت و آمد میکردم. هم زمان هم دوره خلبانی را در مرکز آموزشهای هوایی پایگاه تبریز میدیدم. بعد دانشگاه هم که رسماً به تهران آمدم.
"شب شیشه ای". خیلیها معتقدند که این اولین talk show واقعی تلویزیون بود. ایده این کار از چه کسی بود و چطور به آن جنس از اجراها رسیدید؟
اولا ممنون که از برنامه تعریف کردید. متاسفانه در برنامه های تلویزیون ما hard talkهای واقعی وجود نداشتند. یک کارهایی انجام شده بود اما در معنای واقعی به این نوع برنامه ها نزدیک نشده بودیم. قبل از شب شیشه ای ما فقط از اینکه دو تا صندلی داشته باشیم و یک دوربین با مجری و مهمان، فکر میکردیم به چنین برنامه ای رسیده ایم اما یک فوت کوزه گری براي اين كار لازم است. خدا را شکر بعد این همه سال هر روزنامه نگار و یا خبرنگاری که با من صحبت میکند حتما گریزی هم به این برنامه میزند. این برنامه نشان داد گفتگو، استاندارد و فوت و فنی دارد که باید رعایت شود.
ایده کار از چه کسی بود؟ و چرا این برنامه ادامه پیدا نکرد؟
ایده کار از طرف من بود. در واقع در دنیا برنامه هایی با این سبک وجود داشت و منظورم این است که در تلویزیون ایران، ایده کار و طراحی گفت و گوها از من بود. من کار را به شبکه پنج (تهران) پیشنهاد دادم. شب شیشه ای مقدمه ای به اسم عبور شیشه ای داشت باز هم در شبکه تهران. عبور شیشه ای یک قسمتی از برنامه ماه رمضان آن سال های شبکه تهران بود که در آن از هنرمندان سوالات خاصی میپرسیدیم. ما ایده را گسترش دادیم و رسیدیم به فرمت شب شیشه ای. فرمتی متشکل از گفت وگوی سخت با هنرمندان و چهره های مطرح. آن زمان به من گفتند اگر بتوانی مهره های خوب بیاوری برنامه ات شاخص خواهد شد اما با بازیگرهای درجه دو، سه به جایی نمیرسی. من قول دادم کسانی را به عنوان مهمان به برنامه بیاورم که تا به حال به تلویزیون نیامده اند. این برنامه اولین و آخرین گفت و گوي تلویزیونی محمد رضا گلزار بود یا مریلا زارعی جزو معدود مصاحبه های تلویزیونی ابراهیم حاتمی کیا، پرویز پرستویی، احمدرضا درویش و خیلی های دیگر. در مورد شب شیشه ای باید بگویم ما مردم ایران در شرایط خاصی هستیم. اول موبایل به این سرزمین آمده است بعد فرهنگش، اول کامپیوتر آمده است بعد فرهنگش. اين مسأله ربطی هم به سیاسیون یا فرهنگیون ندارد. شب شیشه ای هم این چالش را داشت. وقتی این برنامه را آغاز کردیم فرهنگ گفت وگوی سخت و همه جانبه در ایران جا نیفتاده بود. الان این فرهنگ هست. اگر الان شب شیشه ای را داشتیم به این سرنوشت مبتلا نمیشد و ادامه پیدا میکرد. آن موقع، بحث ها در مورد برنامه خیلی زیاد شد و انتقادها را بر نتابیدند. فکر میکنم اگر الان شب شیشه ای روی آنتن بود آن سرنوشت برایش به وجود نمی آمد. برای تلویزیون آن زمان زود بود.
برنامه ای از آن مجموعه هست که تعلق خاطر خاصی نسبت به آن داشته باشید؟
خیلی از اجراها را واقعا دوست داشتم مثلا گفت و گویم را با حاتمی کیا. حاتمی کیا حرف هایی را در شب شیشه ای مطرح کرد که هیچ وقت مطرح نکرده بود. هنوز هم گاهی مینشینم و آن برنامه راميبينم.
جناب رشیدپور ما عموما بر خلاف همه دنیا برنامه های مجری محور نداریم. در چنین فضایی چطور توانستید کاراکتر اجرای خودتان را به وجود بیاوردید؟
اینکه ما برنامه مجری محور نداریم به این دلیل است که فرهنگ ما فرهنگ نخبه کشی است. نه اینکه منظورم این باشد که من نخبه ام. نه. قیاس مع الفارق البته. کلا عرض میکنم. از طرفی فرهنگ رسانه هنوز در جامعه ما جا نیفتاده است و در مورد متولیان رسانه این مسأله بیشتر احساس میشود. ببینید در همه دنیا مجری ها در برنامه های خاصی میگویند به برنامه من خوش آمدید. من اگر این جمله را در برنامه ام بگویم همه فکر خواهند کرد که من سند این برنامه را به نام خودم زده ام و چقدر دماغم باد کرده است. ما قبول نمیکنیم که برنامه ها یک مالکیت معنوی دارند. خوب این ترس در ذهن مدیران هم وجود دارد چون آنها هم از همین جامعه هستند و در همین فرهنگ هستند. وقتی کسی چهره میشود احساس خطر میکنند و فکر میکنند که قرار است این مجری ناز و افاده بدهد. (میخندد). گاهی هم سعی میکنند مجری را خنثی کنند. این سرنوشت در انتظار من هم بود اما من نمیخواستم خنثی شوم، برای همین جا خالی دادم. گفتم خوشحالم با تلویزیون کار کردم و همین تلویزیون به من شهرت داده است. اما نمیخواهم خنثی کار کنم. من مهندس، خلبان و برنامه سازم و میتوانم کارهای دیگری انجام دهم و در صداو سیما نباشم. نمیخواهم من بودنم از من گرفته شود.
این باعث نمیشود که ما نیروهایی را که برایشان سرمایه گذاری کرده ایم، از دست بدهیم؟ این یک جور اتلاف بیت المال نیست؟
حتما همین طوری است. نتیجه اش این میشود که ما شدیدا مخاطب برنامه مان را از دست میدهیم. ما الان ۵۰ شبکه تلویزیونی داریم با مخاطب كم. شاید مخاطبینی کمتر از کارمندان آن شبکه. بعد یک شبکه خارجی میآید و مخاطبین به سمتش میروند و یا یک مطلب در فیسبوک به اندازه شبکه ما برد پیدا میکند. زلزله آذربایجان را یادتان بیاورید. یک زلزله فیسبوکی هم اتفاق افتاد و صداوسیما عملا در روزهای اول از این جریان عقب ماند. دلیل دیگری هم برای این مسأله وجود دارد. مدیران صداوسیما هم از ما هستند. ما خودمان پشت چراغ قرمز نمی ایستیم و به این فکر نمیکنیم که هزینه چراغ قرمز هم از بیت المال است و شکستن قانون، اتلاف بیت المال است. هر کس به اندازه قدرتی که دارد این منابع را به هدر میدهد. ما چون مملکت ثروتمندی هستیم قدر منابع خود را نمیدانیم و به راحتی منابع، ثروت و استعدادهایمان را تلف میکنیم و فکر نمیکنیم که یک روز این منابع تمام خواهند شد. مردم ایران بر روی بیت المالشان حساس نیستند متاسفانه حالا چه نفت باشد یا چیز دیگری.
شما از بین این همه کار متنوع مثل کار رسانه، بازیگری، اجرا، برنامه سازی و حوزه نشریات کدام کار را بیشتر دوست دارید؟
خلبانی! (میخندد)
مطالب مشابه :
دانلود تیتراژ سریال خوب بد زشت
دانلود گزارش کارآموزی و کارورزی - دانلود تیتراژ سریال خوب بد زشت - دانلود گزارش کارآموزی
چگونه یک گزارش کار خوب و کامل بنویسیم
خاکستون - چگونه یک گزارش کار خوب و کامل بنویسیم - دانشجویان مهندسی کشاورزی - علوم خاک دانشگاه
دانلود رایگان گزارش کارآموزی ساختمان اسکلت فلزی(1)(مهندس حسن فراهانی)
نقل قول : گزارش کارآموزی عمران بسیار خوب و ۵۰ صفحه ای در خدمت شما هستیم که این گزارش کارآموزی
گزارش کارآموزی
ساخت و تولید - گزارش کارآموزی - Sanat Tabriz. (اگه امکانات آموزشکده خوب باشد)
4815 گزارش کارآموزی حسابداری کارخانه آرد
در پی فردا - 4815 گزارش کارآموزی حسابداری کارخانه آرد - زندگی زیباست، کافیست خوب ببینیم و مثبت
صحبت های شنیدنی رضا رشید پور
دانلود گزارش کارآموزی و کارورزی خوب پخش زنده برای شبکه یک خیلی مهم بود و من به خوبی رصد شدم.
فرم های کارآموزی
پروژه ها + گزارش کارآموزی. گزارش پيشرفت کار آموزي خوب (3 نمره)
برچسب :
گزارش کارآموزی خوب