شکل گیری نیروها
تعریف ترس اینست که ترس حسی است ناشی از در آستانه سقوط قرار گرفتن و یا از دست دادن چیزی .
ترس چگونه به وجود میاید و ماهیت آن چیست ؟ولی قبل از پاسخ به این پرسش بایستی ببینیم تاریکی چه اثری بر انسان میگذارد ، زمانی که تاریکی میاید ترس و ناامیدی و نفرت هم میایند و اگر کسی این حس ها را دارد خود دلیل وجود تاریکی میباشد.
هر انسانی را که خداوند آفریده در وجودش نیروهای بسیاری را قرار داده است چه آشکار و چه پنهان ، مانند دیدن تفکر وتعادل محبت و عقل و مجموع این نیروها به انسان توانایی هایی را میدهد که بالاتر از سایر موجودات قرار میگیرد.
بعد از آفرینش انسان بود که انشعاب نیروها در هستی شکل گرفت و تاریکی ها و روشنایی ها را از هم جدا شدندو در انسان موضوعی که مطرح شد مسِئله اختیار بود .
وقتی که میگوییم اختیار یعنی مختار است ولی در حیوان اینگونه نیست.
در حیوانات عقل وحس هست اما اختیار، نیست.وقتی حیوان گرسنگی را احساس کرد در جهت آن تفکر میکند ، کمین میکند صبرمیکند حیله و ترفند به کار میبرد و در یک لحظه به شکارش حمله میکند. اما در انسان به گونه ای دیگر است و ممکن است که با وجود گرسنگی شدید غذا را به کس دیگری بدهدو خودش نخوردو این همان معنی انتخاب است.
مهمترین کار تاریکی ها همانا گرفتن اختیار از انسانهاست و از راههای گوناگون استفاده میکند.
وقتی که انسانی در تاریکی فرو میرودآنگاه درجهت هر حسی که به سراغش میآید حرکت میکندوانجامش میدهد.و هر آنچه که نفس به او حسی را انتقال میدهداو بی درنگ تنجام میدهد.و اینجا دیگر او با اختیار خیلی فاصله گرفته است.
و تاریکی آن کاری را که میخواسته با شخص انجام داده است.
حال ببینیم چگونه اختیار گرفته میشود؟؟
زمانی این اتفاق رخ میدهد که ما یکسری حق انتخاب هایمان را از دست بدهیم و حق انتخاب ها زمانی کم میشود که انسان یکسری نیروها را که خداوند از بدو خلقت در وجود او به ودیعه گذاشته است را از دست بدهد.
وقتی نیروی ایمان ، شهامت ، تمرکز محبت و تفکر را از دست داد ، دیگر در مسائل مختلف حق انتخاب ها کم میشود و به حالت جبر نزدیک میشویم.مانند اشخاصی که در تاریکی میگویند زندگی همه اش جبر است و راست میگویند زیرا برای کسی که در این شرایط قرار میگیرد،نیروهایی که قبلآ در اختیارش بوده و به واسطه آنها تصمیمات مهمی میگرفته و زندگی را به گونه دیگری میدیده،و حال آن انتخابها از بین رفته و دنیای او تبدیل به دنیای بسته ای شده.
حال اگر همین انسان یکسری حسها و نیروها را در وجودش احیا گردد دوباره نظرش برمیگردد.و میگوید میتوانم درس بخوانم ، پول در آورم و فلان کارها را انجام دهم.
اگر نیروی پول در آوردن در انسان گرفته شود،دیگر نمیتواند مسائل ریاضی را حل نمایددر اینجا نیروهای انسان از بین نمیروندبلکه ضبط و یا مصادره میشوندو کسان دیگری از آن استفاده میکنندو در جایی مسدود و قفل شده ، و زمانی که این قفلها باز شوندو این نیروها بازگردند آن شخص از قبل هم بهتر میتواند آن کارها را انجام دهد،چون چیزهای جدیدی هم به آنها اضافه شده است.
ترس
زمانی که من با موضوع خارجی روبرو میشوم ، مثلاً میخواهم از جایی پذیرش بگیرم، میگویند این گزینه ها را باید امتحان بدهی تا استخدام شوی یا مثلآ بایستی 2 متر بپری و امتحان هوش بدهی.
اگر نیروهای مجانی در اختیارشخص باشد او میداند که هر وقت اراده کند خواهد توانست 2 متر را بپرد و یا 50 بار شنا برود.
در این حالت انسان در هر آزمونی که قرار بگیردمیتواند به موفقیت برسدو ترس به وجود نخواهد آمد. ولی کافیست درصدی از نیروهای انسان و یا نیروی مجانی که مثال زدیم در اختیار انسان نباشد ، انگاه اگر در برابر آزمونی قرار بگیردکه نتیجه آن حیاتی باشد،حتمآ در آن شخص ترس ظاهر خواهد شد.
پس میتوان اینگونه نتیجه گیری کردکه اگرآن نیرویی که درون من هست تحت فرمان کامل من باشد ، ترس ظاهر نمیشود ودر غیر اینصورت یعنی اگر بخشی از آن نیرو تحت فرمان من نباشد،ترس پدیدار میگردد.
برای اینکه انسان بتواند از اعماق تاریکی خارج گردد مثالی میزنیم :
اشخاصی که به غواصی میروند تا یک عمق مشخصی بیشتر نمیتوانند در آب پایین بروند، البته با تجهیزات دیگر امکان پذیر است مثلا تا عمق 200 متری آب بیشتر نمیتوان رفت چون فشاری که به انسان وارد میشود 21 برابر سطح زمین است.
به کف دست شما از طریق هوایی که وجود دارد100 کیلو گرم نیرو وارد میشود اما این نیرو را ما حس نمیکنیم چون فشار درون خون انسان آن فشار هوا را خنثی میکند واگر فشار خون وجود نداشت فشار هوا میتوانست تمامی بافت های انسان را متلاشی کند.
اما در کف دریا که میرویم((عمق 200 متر)) این فشار 21 برابر میشود و آنقدر این فشار زیاد است که نیتروژن در خون به صورت مایع در جمع میشودو شخصی که یکمرتبه ازاعماق آب به سطح آب بالا بیاید فشار به یکباره کم شده و در رگهای او حبابهای زیادی آزاد شده و جدار رگها پاره میشود و درد وحشتناکی ایجاد میشود و اگر این اتفاق سریع باشد در نهایت حتی منجر به مرگ میگردد.و به همین علت اتاقهایی وجود دارد به نام اتاق فشار که شخص غواص زمانی که از اعماق آب به سطح میاید داخل اتاق فشار میشود.و ظرف نیم ساعت یواش یواش فشار راکم میکنند تا نیتروژن جذب شود و اتفاق بدی رخ ندهد.
در عمق زیاد هم به یکباره نمیتوان رفت ، غواص ابتدا تا عمق 20 متری فرو میرود 10 دقیقه در آنجا توقف میکند و بعد میرود در 60 متری و 10 دقیقه دیگر را در آن عمق توقف میکند،سپس به عمق 100 متری رفته و 10 دقیقه دیگرو 170 متری نیز چنین تا نهایتا به عمق 200 متری میرسد که حدود 1 ساعت طول میکشد تا به این عمق برسد.ودوباره 1 ساعت جهت برگشت به سطح طول خواهد کشید.
در مورد انسانها هم همینطور است. برای اینکه انسانی از اعماق تاریکی ها خارج شود و به بالا بیاید نباید عجله داشته باشد چون اگر بخواهد سریع سفرش تمام شود ، سریع تیپر کند این زود خارج شدن همان حباب نیتروژن است.
به او کمک نمیکند و فقط درد و رنج برایش خواهد آورد.چون موقعی که بالا میاید متوجه نیست اما زمانی که به سظح زمین رسید از درد به خودش میپیچد.
باید آرام و به آهستگی و شمرده سفرش را طی کند تو هر مرحله میماند بستگی به عمقی دارد که در آن وارد شده اگر 50 متری بود ممکن است 20 دقیقه طول بکشد تا به بالا بیایدولی اگر 100 متری برود یکساعت طول میکشد تا به بالا بیایدو نقطه تحمل هم اینجا به و جود میاید.
نقطه تحمل در همین زمان دادن و خارج شدن بوجود میاید.
اگر انسان به رنج های زندگی و دردهای کشیده به عنوان یک سرمایه نگاه کند ، سرمایه هایی که میتواند در ادامه به زندگی شخص برکت دهد که
هم به خودش و هم به دیگران کمک کند.
آنوقت خیلی از بدی هایی را که در حقش انجام گرفته ، خیلی از انسانهایی که عذابش داده اند،باعث رنجش شده اند و باعث خیلی از مشکلات برایش شده اند.خیلی راحت میتواند از آنها رد شود چون بعداً متوجه میشود که آنها هم مامور بوده اندکه آن تجربه ها را برایش بوجود آورند.
یعنی جزء پروگرام و برنامه شان بوده است.زیرا گاهی اوقات آنقدر صفات بدی در انسان وجود دارد.
صفات هرچه بدتر سفت تر،صفات بد مانند رسوب است.
یکسری انسانها در زندگی شما وارد میشوند و ممکن است ضربه بدی به شما بزنندولی آن شخص با این عمل خود آن رسوب ها را کنده است و بالاآورده است
و ما میتوانیم آن رسوبها را ببینیم.
وقتی این موانع کنار میرود آنوقت زندگی و حیات دوبارمفهوم خودش را پیدا میکند واین مسئله هیچ ارتباطی به سن و سال ندارد.کسی نگوید من سنم بالاست پیر شدم و دیگر زمانی نیست بتونم جبران کنم نه: زمانش هست هر موقع که درون انسان آن آگاهی و بیداری بوجود آید آن لحظه به زندگی وارد میشود و زندگی اش مفهوم پیدا میکند.
زندگی ما مانند اعداد است و انتهایی نداردو آگاهی همه جابه دردانسان میخورد.
امین دژاکام
=========================================
نویسنده هادی پناهی
نگارنده مسافر رضا
مطالب مشابه :
نور و تاریکی در معماری اسلامی
در تاریکی مطلق ی شیشه ای تصور کرد ر معماری اسلامی ماسجد نور را به صورت تابیده در نقطه
بررسی اجمالی نقش نور در هنر
تنها نقطه پایدار - بررسی اجمالی نقش نور در هنر - تمامی نیروها پیوستن است, پیوستن به یک نقطه واحد
تاویل ها همواره در تاریکی رخ می دهند.
تاویل در تاریکی. با انبوهی از نشانه های بصری روبرو می شود مجبور می شود تا مدام از یک نقطه
خط در هنرهای تجسمی
خط زاویه دار یا شکسته، حامل دو نیروی متحد است که در نقطه برخورد ایجاد تاریکی و روشنی با
هنر هاي تجسمي
نقطه در هنرهای تجسمی اثر هر چیزی ایجاد تاریکی و روشنی با استفاده از خطوط یک اندازه که
عناصر بصری
خط زاویه دار یا شکسته، حامل دو نیروی متحد است که در نقطه برخورد ایجاد تاریکی و روشنی با
نقد فیلم "رقصنده در تاریکی" ( Dacer in the Dark )
نقد فیلم Dancer in the Dark (رقصنده در تاریکی) نویسنده و کارگردان: Lars Von Trier محصول: سال 2000
عناصر بصری ( نقطه، خط، سطح و حجم)
نقطه در زبان هنر تجسمی چیزی حد فاصل دو صفحه را خط می نامند و همچنین فصل مشترک تاریکی و
شکل گیری نیروها
وقتی که انسانی در تاریکی فرو میرودآنگاه درجهت هر حسی که به نقطه تحمل در همین زمان دادن و
برچسب :
نقطه در تاریکی