تاريخ مكتبخانه و مدارس نوين
تاريخ مكتبخانه و مدارس نوين
با تكيه برحصار خروان
دكتر محمد مهدي شير محمدي
مقدمه:
تعليم و تربيت فرزندان، از تكاليفي است كه آئين مبين اسلام، آن را براي والدين فرض كرده است. به همين سبب، تربيت كودكان در حد توان و آموزش اخلاق، آداب و رسوم زندگي و مناسك دينداري، همواره در خانوادههاي مسلمان دغدغه پدران و مادران بوده است. در حصار خروان نيز اين دغدغه با اعزام كودكان به «مكتب خانه» مورد توجه بود. باب مدراس جديد و يا به تعبير نخستين «رشديه» در دهه 1330 در حصار خروان باز شد. در اين بحث سعي داريم، با تكيه بر گزارشهاي افواهي و سينه به سينه پيران حصار خروان به معرفي اجمالي مكتبخانه و مكتبداري و سپس گشايش مدارس در حصار خروان بپردازيم.
مكتب و مكتبداري
«مکتب» يا «مکتبخانه»، نخستين محل آموزش و تربيت بود كه كودك به آن اعزام
ميشد. مدير مكتب را معلم، مکتبدار، مُلَّا و يا آخوند ميناميدند. در
حصار خروان به مكتب «مِلَّايي» هم ميگفتند يعني جايي كه منسوب به «مُلّا» و
به گويش اهالي حصار خروان «مِلّا» در آن درس مي داد و اميد ميرفت كودكان
با ورود به آن پاي در مسير دانش و ملا شدن، بگذارد.
تايخ تأسيس مكتب به تاريخ تأسيس اسلام باز ميگردد. نخستين مكتبي كه برپا
شد در سال چهارم بعثت، در خانه خانه «ارقم بن ابي ارقم» بود. خانه او بر
فراز کوه صفا در مكه بود و به دليل استقرار بر فراز بلند، محل امني محسوب
ميشد. رسول خدا(ص) در آن حضور مييافتند و علاقهمندان به اسلام را با
آيات قرآن آشنا ميساختند. بر فراز بام خانه عدهاي مراقب اوضاع بودند تا
مكتب از تعرض مشركان مصون بماند. اين خانه را بعدها خيزران، مادر هارون
الرشيد خريد و در جاي آن مسجدي به نام خود بنا كرد. اين مسجد تا سالهاي
اخير با وجود چندبار بازسازي برقرار بود تا اينكه عمال وهابي به بهانه
طرحهاي توسعه مكه آن را خراب كردند.
پس از هجرت و بناي مسجدالنبي، مكتب در اين مسجد برپا شد و پيامبر اعظم و
ديگر مسلمانان، در آن به نومسلمانان و كودكان علوم و معارف اسلامي و قرآن
آموزش مي دادند. غير از مسجد، مكتب به اراده مكتبدار در هر جائي مي توانست
برپا شود. بقعه امامزادگان و بزرگان و صلحا، خانقاهها، تكيهها، زاويه و
حتي دكان مكتبدار يا خانه او مكتب ميشد.
اگر خانه مكتب دار اگر جاي مناسبي داشت به ويژه در فصول سرد، محل برپائي
مكتب بود. گاه مكتبدار، دانش آموزان خود را به دشت و صحرا ميبرد و آموزش
هاي خود را همراه با يك سفر علمي به كودكان منتقل ميكرد. مكتبدار ممكن
بود همزمان با تدريس مشاغل ديگري چون عطاري، كشاورزي باغباني و... نيز
داشته باشد و برخي از اوقات حلقه درس خود را در محيط كار خود برقرار كند.
«دكتر علي ذاكري» دانش آموخته دكتراي گروه فرهنگ و تمدن اسلامي دانشكده
الهيات دانشگاه تهران كه در سال 1357 پايان نامه تحصيلي خود را به موضوع
«مدارس و کتابخانههاي نيشابور تا قرن پنجم» تدوين نمود. اطلاعات جالبي از
تاريخچه مكتب و مكتب داري گردآوري كرده است. اين پايان نامه ظاهرا منتشر
نشده است. نسخهاي از اين پاياننامه را از پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات
فرهنگي، موجود است. نگارنده طي سالهاي گذشته براي دليل تدريس تاريخچه
مراكز علمي و آموزشي در تاريخ تمدن اسلامي به طلاب علاقهمند در يكي از
مدارس علميه تهران ناگزير شدم، يك نسخه از اين پاياننامه كپي بگيرم كه نزد
حقير موجود است.
شيوه آموزش و سرفصلهاي درسي در مكتب
آموزش در مكتب، همراه با تربيت بود. از ابتدا كودك آداب معاشرت، اخلاق،
احترام به معلم و والدين، قرآن و عبادات و... را همراه با ديگر دروس مورد
نياز سپري ميكرد.
زمان تدريس در مكتب، همانند مكان آن به اراده مكتبدار و هماهنگي با اولياي
دانش آموزان بستگي داشت. مكتب وقتي بنا بود در مسجد برپا شود، اوقات آموزش
هنگامي بود كه مسجد خالي از نمازگزار بود و در آن نماز برپا نميشد. يعني
از بامداد تا نيمروز و بعداز ظهر مكتب برپا ميشد. در مسجد، جايگاه درس
(مدرس) به اقتضاي شرايط در شبستان، رواق و ايوان مسجد برپا ميشد. مثلا اگر
هوا سرد بود به داخل مسجد پناه ميبردند و در ايام گرم، در سايه درخت در
حياط مسجد درس برقرار ميشد.
مفاد تدريس در آغاز آشنائي با الفبا، خواندن سورههاي كوچك، يادگيري نماز و
عبادات، سپس روانخواني قرآن، حديث، بحث در اصول دين و مذهب، تفسير قوانين
شرع (فقه) و.... همچنين آموزش خوشنويسي، زبان و ادبيات فارسي، حساب، اخلاق،
انشاء و نامه نويسي، در مكتب صورت ميگرفت.
كتب آموزشي براي قرآن، جزء سيام قرآن كريم بود كه همراه با آموزش الفبا
در كتابچهاي به نام « عَمَّ جزء» براي دانش آموز تهيه ميشد. اين كتابچه
از آن رو كه با سوره «عم يتسائلون» آغاز ميشد به اين نام خوانده ميشد.
براي آموزش ادبيات فارسي از كتابچه «نصاب الصبيان» بود. اين كتاب سروده
ابونصر بدرالدين فراهي» شاعر قرن ششم و هفتم، كه به سال640 هجري قمري وفات
يافته، ميباشد. نصاب الصبيان بيش از 6 قرن، كتابچه آموزشي مكتب خانهها در
ايران و هندوستان، افغانستان، تكيه (آسياي صغير) و همه مراكز تحت نفوذ
زبان فارسي بود. نصاب در اصطلاح فقهي عبارت از عدد 200 است كه حد نصاب
وجوب «زكات نقره» است. چون ابونصر فراهي اين كتاب را در 200 بيت شعر سروده،
آن را نصاب گفتهاند و صبيان به معناي (كودكان) است. از مزاياي اين كتاب،
نظم شعري آن بود كه حفظ آن را براي كودكان آسان ميكرد.
از ديگر دانشهايي كه در مكتبخانهها به كودكان داده ميشد، ادبيات فارسي
بود. براي اين امر «گلستان» و «بوستان» سعدي شيرازي كتاب درسي رايج بود.
همچنين مكتب دار بر اساس ذوق خود ميتوانست، بخشهايي از شاهنامه فردوسي،
خاوران نامه ابن حسام خوسفي (در وصف حماسههاي امير مومنان)، مثنوي معنوي
مولوي، موش و گربه عبيد زاكاني و... صد كلمه حضرت امير (به عربي) و ترجمه
آن به فارسي، مثنوي نان و حلواي شيخ بهايي، پندنامه فريدالدين عطار، ديوان
جودي، ديوان حافظ، حسين كرد را تدريس كند.
پس از فراگيري الفبا و قرآن، گزينش ديگر كتابهاي درسي قاعده معيني نداشت و
به توان و علاقه استاد از يك سو و استعداد کودک و گاه ميل والدين بستگي
داشت. برخي از شاگردان "سياق" علم حساب هم ميآموختند.
آموزش خط، آموزش قرآئت نماز، احكام فردي مانند وضو، غسل، و... نيز به
كودكان و نوجوانان داده ميشد. كودك ميبايست ابتدا با ذغال روي لوحي از
چوب الفبا و جمله نويسي را تمرين كند. او سپس ميتوانست با مركب روي
صفحهاي فلزي كه «لوح» ناميده ميشد، تمرينات خود را ادامه دهد. بعد كتاب
رايجي مانند نصاب الصبيان، عمجزء، گلستان و... را رونويسي كند تا هم براي
خود و فرزندانش آن را به يادگار بگذارد و هم در امتحان خطنويسي موفق شود.
دوره آموزشي فرد در مكتب، معادل آموزش دوره ابتدايي بود و از حدود 5-6
سالگي آغاز ميشد و معمولا به سن 15 سالگي - آغاز بلوغ- منتهي ميگرديد. در
مكتبخانه يكي از نوجوانان مودب، با اخلاق و مستعد همانند مبصر و ارشد
تعيين مي گرديد و در كار نظم و انضباط كودكان به مكتب دار كمك ميكرد. اين
فرد در برخي موارد «خليفه» (جانشين استاد)، «معين» (ياور استاد) ناميده
ميشد.
استعداد دانش آموز در بدو ورود به مكتب از سوي مكتب دار سنجيده ميشد تا به
صورت انفرادي و يا در مواردي چند نفره مقدمات الفبا به او درس داده شود.
اگر دانش آموزي كماستعدادتر بود، دوره آموزشي او طولانيتر ميشد و ممكن
بود از سطح روخواني قرآن و رونويسي ساده هم بيشتر نشود. اگر استعداد
فوقالعادهاي داشت، به سرعت مقدمات تحصيلي را در مكتبخانه طي ميكرد. سپس
مكتبدار او را به استادان خود در مدارس علميه معرفي ميكرد و راه را براي
ادامه تحصيل وي در فقه، طب، رياضيات، هيئات و نجوم و... باز كند. ديگر
كودكان هم بر اساس استعداد خود يا اشتغال پدر و بستگان نزديك، به عنوان
شاگرد به كار و پيشه خود ميپرداختند.
كار مکتبخانه گاه از بامداد پس از نماز صبح آغاز ميشد و تا نماز مغرب
ادامه داشت. در فاصله اين زمان مكتب دار اگر دنبال كار و زندگي خود ميرفت،
مكتب را به مبصر و معين ميسپرد تا او بر كار مشقنويسي شاگردان نظارت
كند. دانش آموز، براي صرف ناهار ميتوانست به خانه خود برود يا آذوقه خود
را كه همراه آورده است ميل كند.
دستمزد مكتب دار به صورت هفتگي يا ماهيانه پرداخت ميشد. در برخي از
مکتبخانهها هر روز به نوبت به ترتيب يكي از دانش آموزان ناهار معلم را هم
تأمين ميکرد.
مكتبدار كودك را ملزم ميكرد با بلندخواندن درس، تلفظ درست كلمهها را
فراگيرد و سخن گفتن بياموزد و به اصطلاح زبان بازكند. كودك ميبايد حواس
خود را به درس متمركز كند و مفاد درسي را از بر (حفظ) كند. اگر در آموختن
تا تمركز به درس يا انجام تكاليف نظم و حسن سليقه نداشت، تنبيه ميشد.
تنبيه رايج ضرب و شتم كودك با «تَركِه» (چوب تر) و در موارد جديتر «فلك»
بود. مكتب دار اغلب كودك را خود با تركه ميزد اما فلكزدن به كمك چند دانش
آموزش ديگر صورت مي گرفت. كودك را ميخواباندند و پاي او را به چوبي
ميبستند و سپس معلم يا خليفه يا يكي از شاگردانش با تازيانه يا تركه به كف
پاي ميزد. حسن اين تنبيه آن بود كه با وجود دردآور بودن، و حتي بروز تاول
در كف پا، موجب شكستگي و آسيب ممتد در كودك نميشد.
از مكتبخانه تا رشديه
ورود مدارس جديد (رشديه) به نظام آموزشي كشور، آغاز براندازي مكتبخانهها
در ايران بود. باب اين مدارس را ميرزا حسن بن ملا مهدي تبريزي گشود. ميرزا
حسن در سال ۱۲۳۰ ه.ش در تبريز به دنيا آمد. وي با حمايت و هزينه آيت الله
ميرزا جواد آقای ملکی تبريزی، به استانبول و بيروت اعزام شد تا با
بهرهگيری از تجربيات ديگر ممالك به ويژه دارالمعلمين فرانسويان در بيروت،
به نوسازي آموزشي و روش هاي تعليم و تربيت در ايران بپردازد.
ميرزا حسن، البته در بيروت از اسلام عدول كرد و به فرقه بابيت پيوست. به
همين سبب تا زمان حيات ميرزا جواد آقا تبريزی مأموريت خود را با انجام
نرساند. هنگام بازگشت ناصرالدين شاه از سفر فرنگ، ميراز حسن، طرح آموزشي
خود را ارائه کرد و شاه او را مأمور کرد که در ايران به همين سبک مدرسه بنا
کند اما اندكي بعد با مخالفت علما از اعطاي اين مأموريت به ميرزا حسن،
پشيمان شد. برخلاف آنچه ادعا ميشود علماي اسلام با نوسازي مدارس مخالف
بودند، آنان از اينكه ميديدند نظام تعليم و تربيت كشور، را عناصر فرقه
استعماري بابی تغيير ميدهند نگران شده بودند.
وي ابتدا در سال ۱۳۰۱ ه. ق. نخستين مدرسه به سبک جديد را در "ايروان" تاسيس
کرد. وي بعدها اين مدرسه را به برادر ناتني خود "حاج آخوند" سپرد و با
عزيمت به تبريز مدرسه ديگري را در سال ۱284 ه. ش. در محلهٔ ششگلان در مسجد
مصباح الملک تاسيس نمود. اما با مخالفت علماي تبريز مواجه شد و شبانه راهي
مشهد شد. 6 ماه دوباره به تبريز بازگشت و دومين مدرسه را در محلهٔ بازار
تاسيس کرد. اما باز هم با مخالفت مردم به مشهد گريخت. اين اتفاق چندبار
ديگر هم تكرار شد. وي دوبار نيز در مشهد مدرسه بنا كرد اما با مخالفتهاي
مردم نتوانست آنها را برقرار نگه دارد. در نهايت با حمايت «امين الدوله» كه
زماني والي آذربايجان، بود، ميرزا حسن رشديه در تبريز دبستان باشکوهي بنا
كرد. وقتي امين الدوله در سال ۱۲۷۶ ه.ش به تهران آمد، ميرزاحسن را با خود
به تهران آورد. و در ترهان نيز مدارس جديد به نام رشديه تأسيس شدند. وي
بعدها در قم نيز مدرسهاي تاسيس کرد و تا آخر عمر يعني ۲۹ آذر ۱۳۲۳ در قم
به سر برد.
همزمان با رونق گرفتن مدارس جديد (رشديه) دولت رأسا وارد كار تعليم و تربيت
عمومي شد. تا پيش از آن، آموزش و پرورش امري مردمي بود كه با نظارت علماو
مراجع در سطوح كلان و مديريت مكتب داران در مقاطع ابتدايي صورت ميگرفت.
با شكلگيري رژيم پهلوي طومار مكتبخانهها در هم پيچيد. در سال ۱۳۰۲ در
اواخر دوره قاجار وزارت فرهنگ مديريت مکتبخانهها را برعهده گرفت. به
موجب آييننامهاي كه در ۲۷ بهمنماه ۱۳۰۳ به تصويب شوراي عالي فرهنگ رسيد،
تأسيس مكتبهاي جديد نيازمند اجازه وزارت فرهنگ شد. وزارت فرهنگ ضمن
صلاحيت تدريس مکتبدار، او را ملزم بود برنامه آموزشي مصوب وزارت فرهنگ را
آموزش دهد. بر اساس اين آئين نامه بايد شرايط بهداشتي مکتب رعايت يم شد و
تعداد شاگردان هر مکتبخانه نميبايست از ۳۰ نفر تجاوز ميكرد. تنبيه بدني
نيز ممنوع شد و مكتبدار حق نداشت دانش آموز را به انجام كارهاي شخصي خود
ملزم كند.
همزمان با شكلگيري مدارس جديد، مدارس عالي نيز جاي حوزههاي علميه را
گرفتند و تدريس در حوزههاي علميه به علوم ديني منحصر ميگرديد. به بيان
ديگر از دو شاخه اصلي علم (العلم علمان؛ علم الاديان و علم الابدان) تنها
انتقال علم دين، مأموريت حوزه هاي علميه شد و تدريس طب، نجوم، جغرافيا و...
به دارالفنون و مراكز دانشگاهي واگذار گرديد.
در دوره ناصرالدينشاه در سال ۱۲۷۲ه.ش وزارت علوم بنياد نهاده شد و علينقي
ميرزا اعتضادالسلطنه به وزارت آن برگزيده شد. در دهههاي بعد دارالمعلمين،
مدرسه عالي فني آلمانيها (امروزه با نام هنرستان فني راهيان قدس در چهار
راه شهيد مصطفي خميني تهران برقرار است)، دانشگاه تهران، پلي تكنيك تهران
و... به راه افتادند. از آن پس مدارس عالي زيادي پديد آمدند و از تعداد
مكتبخانهها و مدارس علميه كاسته شد.
تأسيس رژيم پهلوي، آغاز ريشهكني مكتبخانهها بود. اين رژيم همزمان با از
بين بردن حجاب و متحدالشكل كردن لباس مردان و ويراني كتابخانهها و
مكتبخانهها، با ادعاي مدرنسازي نظام آموزش و پرورش، ميراث كهن تعليم و
تربيت در ايران را از بين برد و مديريت تعليم و تربيت فرزندان را به انحصار
دولت درآورد.
در خرداد سال ۱۳۱٦ه.ش شمار مكتبهايي كه دولت از وجود آن ها آگاهي داشت دو
هزار و ۷۵۴ مكتب و شمار شاگردان آنها ۵٦ هزار و ۵۳۳ نفر بود. 22 سال بعد
يعني در خرداد ۱۳۳۸ه.ش شمار مكتبها به ۳۳٦ مورد كاهش يافت و شمار شاگردان
آنها هشت هزار و 34 نفر بودند. در بسياري از اين مكتب هاي هنوز موجود،
کتاب هاي درسي جديد به كار مي رفت و برخي از مواد برنامه ي دبستان ها مانند
حساب نيز در آن ها تدريس مي شد و بازرسان وزارت فرهنگ مكتب ها را سركشي مي
كردند و از لحاظ بهداشت و اخلاق تذكرات قانوني را به مکتبداران مي دادند.
پيشتر ، در قانون اساسي مشروطيت، مصوب آبان ماه سال ۱۲۹۰ه.ش آموزش اجباري
براي هر ايراني از 7 سالگي مقرر شده بود. در مردادماه ۱۳۲۲ه.ش نيز اجراي
آموزش اجباري به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد و بر پايه آن ميبايست در ظرف
10 سال در همه کشور آموزش دبستاني اجرا شده باشد. آموزش دبستاني به موجب
ماده ۲۳ قانون متمم بودجه ۱۳۱۲ه.ش از آغاز آن سال در همه دبستان هاي دولتي
رايگان شد.
آخرين مكتبداران حصار خروان
در حصار خروان نيز همانند همه بلاد ايران اسلامي، مكتبخانه تا اواسط دوره
پهلوي برپا بود. افراد مسن حصار خروان، هنوز آخرين مكتبداران را به ياد
دارند. يكي از آنها «بانو فاطمه شيخ سليماني» مشهور به نوبر خاله كه تا
سالهاي نخست پيروزي انقلاب اسلامي مكتب قرآن خود را بر داشت.
گزارشي از مكتبداري در سدههاي گذشته در حصار خروان در دست نيست. امّا با
وجود وسعت و جمعيت روستا، نزديكي آن به قزوين و نيز وجود افراد باسواد در
ميان ساكنان در سده سيزدهم به نظر ميرسد در اين روستا مكتب برپا بوده است.
از قديميترين افراد باسواد «شاه ميرزا شير محمدي» -كدخداي حصار خروان بود
كه در عهد ناصرالدينشاه و تا اوائل سده چهاردهم ميزيست. به گفته پيران
حصار خروان، وي خط نيكو مينوشت. قرآن ميخواند و كتابهايي چون شاهنامه و
گلستان سعدي را در محافل خانوادگي ميخواند. نوادگان او هماكنون در قيد
حياتند و به كار دامداري و كشاورزي اشتغال دارند.
آخرين مكتبداران در حصار خروان، «ملا عبدالله قاضي»، «سيد مولود حسيني» و
«فاطمه شيخ سليماني» بودند. ملا عبدالله قاضي، مشهور به «ملاآقا» احتمالا
از اهالي روستاهاي الموت بود و طي سالهاي نخست سده چهاردهم وارد حصار خروان
شد و مكتب خانهاي برپا كرد.
وي در ضمن برپا كردن مكتب، به اموري مانند دعا و تعويذ نويسي، نظارت بر امر
تغسيل و تدفين اموات و اقامه نماز بر آنها نيز ميپرداخت. ملاعبدالله
قاضي، تا زماني كه از دنيا رفت مقيم حصار خروان بود. پيكر او را پس از رحلت
در ايوان جنوبي بقيه امامزاده احمد (ع) دفن كردند. در سالهاي اخير با
توسعه اين بقعه قبر او داخل حرم، چند قدم پائينتر از ضريح قرار گرفته است.
نوادگان او اكنون در حصار خروان زندگي ميكنند.
«سيد مولود حسيني» احتمالا همزمان با ملاعبدالله قاضي، مكتخانه خود را
برپا ميكرد و كتب او تا اواخر دهه 1330 برپا بود. مكتبخانه او در فصول
سرد در خانه وي در كوچهاي كه هنوز به نام او است برپا ميشد. در بهار و
تابستان او در جوار امامزادگان احمد و محمود (ع) مكتب خود را برپا ميكرد.
وي به كار كشاورزي نيز اشتغال داشت و همزمان توليت بقعه مباركه امامزادگان
را نيز بر عهده داشت. به علاوه وي به امور ديگر چون وعظ و روضهخواني،
نوشتن دعا و تعويذ، نظارت بر تغسيل و تدفين اموات و... نيز ميپرداخت.
او در مكتبخانه خود، به آموزش الفبا، عم جزء، روخواني قرآن كريم و
خطنويسي به كودكان مي پرداخت. در مكتبخانه او غير از پسران چندنفر از
دختران نيز حاضر ميشدند تا روخواني قرآن بياموزند. در اواخر دهه 1330 پس
از چندبار دستور، مكتبخانه او با حضور مأموران امنيه و به همراه كارمندان
اداره فرهنگ تعطيل شد و او را از برپا كردن مجددا مكتب منع كردند. با اين
وصف او تا اوائل دهه 1360 ه.ش كه در قيد حيات بود، اموري چون وعظ و
روضهخواني و نوشتن دعا و تعويذ را ادامه ميداد و پس از آن اين امور را
افراد ديگري چون آقا ميرهادي تقوي و نيز آقا شيخ حسين اسحاقي (تعزيه خوان)
ادامه ميدادند. مزار سيد مولود حسيني در حجرهاي در حياط امامزاده احمد(ع)
قرار دارد. فرزندان و نودادگان سيد مولود حسيني هماكنون در حصار خروان و
محمديه اقامت دارند. از نوادگان او سيد هادي حسيني، از نخستين دانش
آموختگان دانشگاه تربيت معلم تبريز بود كه پس از سالها تدريس در مدارس
قزوين در سالهاي اخير بازنشسته شد.
با وجود تأسيس مدارس جديد در حصار خروان، خانوادهها كمتر به فرستادن
دختران خود به مدرسه تمايل نشان ميدادند. در سال 1342 تنها دو دختر دانش
آموز به مدرسه حصار خروان ميرفتند. بدين ترتيب مكتخانه دختران همچنان در
حصار خروان برقرار بود. اين مكتب را «بانو فاطمه شيخ سليماني» در منزل خود
در نزديكي مسجد الشهدا برپا ميكرد. از اجداد او «شيح سليمان جبل عاملي»
از عالمان لبناني بودند كه در دوره صفويه به قزوين عزيمت كرده بودند. بانو
شيخ سلمياني، مانند ديگر مكتداران حصار خروان، سواد اندكي داشت با اين
حال، با علاقه به آموزش روخواني قرآن كريم ميپرداخت و مكتخانه خود را تا
اوائل دهه 1350 حفظ كرد. وي پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز چندسالي مكتب
خود را در ايام تابستان در مسجد برپا ميكرد. وي و فرزندانش هماكنون در
قيد حيات هستند. فرزندان وي نيز تحصيلات عالي خود را ادامه دادند و چند تن
از آنها معلم شدند.
تآسيس مدرسه رشديه در حصار خروان
نخستين گزارشي كه از تأسيس مدرسه نوين (رشديه) در حصار خروان در دست است
متعلق به دهه 1330 ه.ش است. اين مدرسه پس از چندبار تذكر به سيد مولود
حسيني مبني بر تعطيل كردن مكتبخانهاش برپا شد.
ابتدا مدرسه را در اتاقهاي حياط مسجد خروان (صاحب الزمان) برپا كردند تا
به عنوان دبستان و براي آموزش سالهاي نخست دوره ابتدائي مورد استفاده قرار
گيرد. اين اتاقها، كه يادگار اولين مدرسه در حصار خروان بودند از گل و با
سقفي از چوب، ني و كاه گل بنا شده بود و تا سالهاي نخست دهه 1360 ه.ش كه
به دليل فرسودگي تخريب شد، برپا بود.
اين مدرسه چند ميز و نيمكت چوبي داشت و معلمان آن از قزوين اعزام ميشدند
تا در آن مقطع ابتدائي را تا كلاس ششم نظام قديم به دانش آموزان آموزش
دهند. دانش آموزان ملزم بودند صبح تا ظهر در مدرسه حاضر باشند. براي صرف
ناهار ميتوانستند به خانه بروند و سپس حدود دو ساعت ديگر در مدرسه حاضر
شوند و كتابهاي مصوب اداره فرهنگ را ياد بگيرند.
بعد از مدتي دبستان به خانه «شاه ميرزا شير محمدي» كه در آن زمان در اختيار
فرزندش «حسن شير محمدي» بود، منتقل شد و كلاسها در طويلههاي خانه او
برپا ميشد. سپس در دهه 1340 ه.ش مدرسه به محوطه اربابي خروان كه در واقع
انبار غلّه ارباب بود، منتقل گرديد. مديريت اين دبستان ابتدا با فردي يهودي
بود كه او را «موسيو» خطاب ميكردند. او با اينكه فارسي را به خوبي
نميتوانست صحبت كند، سرپرستي چند معلم را كه از سوي اداره فرهنگ قزوين به
حصار خروان اعزام ميشدند، برعهده داشت. در سالهاي بعد مديريت مدرسه به
فردي به نام آقاي «رضوي» سپرده شد كه اهل قزوين بود و از بستگان خانواده
شيخ سليماني بود.
در اواخر دهه 1340 زميني وسيع در بخش شمالي بادامستان خروان براي احداث
دبستان حصار خروان اختصاص يافت. در اين زمين، با كمك اهالي روستا و نيز
اداره فرهنگ قزوين بناي نخستين مدرسه با عنوان «دبستان حصار خروان» گذاشته
شد. ساخت اين مدرسه تا اوائل دهه 1350 طول كشيد. پس از پيروزي انقلاب
اسلامي، «علي اكبر كاوه» معلم ورزش اين دبستان، با حضور در جنگ تحميلي به
شهادت رسيد و از آن پس اين دبستان به نام او به «دبستان شهيد علي اكبر
كاوه» نامگذاري گرديد. پيكر شهيد كاوه را كه خود اهل قزوين بود، در حياط
امامزاده حسين (ع) در ضلع شمال شرقي بقعه امامزاده و در جوار مزار شهداي
دانش آموز دوران انقلاب اسلامي قزوين به خاك سپردند.
در دبستان حصار خروان، دانش آموزاني از روستاهاي اطراف نيز تحصيل كردند. از
نخستين دانش آموختگان اين دبستان آقاي «امير احمدي» اهل انجيلاق است كه
بعدها خود به كسوت معلمي درآمد. از ديگر دانش آموختگان اين مدرسه برادران
«رضائيان» فرزندان بانو فاطمه شيخ سليماني هستند كه تحصيلات خود را تا مقطع
دانشگاهي ادامه دادند و تعدادي از آنها خود معلم شدند.
مديريت دبستان شهيد كاوه، در ابتدا با آقاي منوچهر فرهنگي بود. پس از آن با
احداث اوليت مدرسه راهنمائي با نام «مدرسه راهنمائي شهيد رجائي» آقاي
فرهنگي مدير مدرسه راهنمائي شد و مديريت دبستان شهيد علي اكبر كاوه به آقاي
«علي اصغر آشوري» سپرده شد. كلاسهاي دبستان حصار خروان، تا سالهاي نخست
پيروزي انقلاب اسلامي به صورت مختلط و در دو شيفت صبح و عصر برگزار ميشد.
سپس با افزايش تعداد دانش آموزان دختر، دختران و پسران از هم تفكيك شدند و
هر گروه در يك شيفت صبح يا عصرگاهي به مدرسه ميرفتند. با اين وجود با
افزايش سريع جمعيت حصار خروان و افزايش مهاجرپذيري، تعداد دانش آموزان به
سرعت افزايش مييافت و آقاي آشوري در جريان سالهاي نخست پيروزي انقلاب
اسلامي با تكيه بر همياري اهالي و با زحمت بسيار چند كلاس هم به اين مدرسه
اضافه كرد تا پاسخگوي افزايش جمعيت دانش آموزان روستا باشد.
طي سالهاي بعد و پس از بازنشستگي آقاي آشوري مديريت اين دبستان بر عهده
آقاي «شعباني» قرار گرفت. وي تا سالهاي اخير مديريت اين دبستان را برعهده
داشت.
اين دبستان، كتابخانه نيز داشت و به نوعي آن را ميتوان نخستين كتابخانه
حصار خروان ناميد.
شكوفائي مدارس در حصار خروان
در سالهاي نخست پيروزي انقلاب اسلامي با تدبير حضرت آيت الله
امامينيا و همياري اهالي روستا، يك مدرسه راهنمايي در مجاورت خيابان امام
خميني(ره) (سرچشمه) بنا گرديد. تا دانش آموزان مقطع راهنمايي از عزيمت به
قزوين بينياز شوند. مديريت اين مدرسه را آقاي منوچهر فرهنگي برعهده گرفت.
طي سالهاي دهه 1360 كلاسهاي مدرسه توسعه يافت و به ياد شهيد محمد علي
رجائي، نام آن «مدرسه راهنمائي شهيد رجائي» گذاشته شد.
در اين مدرسه نخستين آزمايشگاه مجهز به وسائل آزمايشگاهي و كمك آموزشي در
روستاهاي اطراف، بنا گرديد. به طوري كه در سالهاي نخست، گاه دانش آموزان
مدارس راهنمايي روستاهاي اطراف، به عنوان يك سفر علمي، با مينيبوس به حصار
خروان ميآمدند تا از اين آزمايشگاه استفاده كنند.
در سالهاي نخست تا ابتداي دهه 1370، اين مدرسه مختلط بود. دختران و پسران
در برخي از كلاسهاي آن به صورت مختلط حضور مييافتند و در صورت رسيدن آنها
به حدنصاب كلاس مستقل براي هر گروه تشكيل ميشد. در سالهاي بعد و در ميانه
دهه 1370 ساختمان جديدي براي مدرسه راهنمائي شهيد رجائي در محوطه گورستان
قديمي حصار تأسيس شد و به آموزش پسران اختصاص يافت و مدرسه سابقه با عنوان
«مدرسه راهنمائي زينبيه» به دختران اختصاص يافت.
در اواخر دهه 1380 به همت خانواده بياضيان، كه در اطراف حصار خروان
كارخانجاتي داشتند، يك دبيرستان و يك درمانگاه نيز تأسيس گرديد. اين
دبيرستان به نام باني آن به «دبيرستان بياضيان» ناميده شد. طي سالهاي اخير،
با تدبير وزارت آموزش و پرورش، مدارس نزديك به هم به صورت مجتمع و تحت
مديريت واحد اداره ميشوند.
- - -
منابع:
۱- تاريخچه فرهنگ نيم سده اخير (منبع مركز آمار ايران) تأليف دكتر هومان
خواجهنوري ۱۳۴۵.
۲- تاريخ فرهنگ ايران (از آغاز تا زمان حاضر) تأليف دكتر عيسي صديق- چاپ
دوم ۱۳۳۸، انتشارات دانشگاه.
۳- تاريخ رويان اولياءالله آملي- چاپ تهران.
۴- سفرنامه ناصرخسرو- چاپ برلين ۱۳۴۰
5- گزارشهاي ميداني و گفتگو با اهالي حصار خروان.
مطالب مشابه :
دعای ام صبیان - آزار و اذیت اجنه کودکان
معجزه قران و ادعیه - دعای ام صبیان - آزار و اذیت اجنه کودکان - خواص دعاها و آیات قرانی در رفع
آزار دیدن از اجنه و ام صبیان
آیدین گونش = روشن مثل آفتاب - آزار دیدن از اجنه و ام صبیان - درمان ناملایمات روزگار با دعا و
ادعيهي آن حضرت در پوشيده ماندن از دشمنان و بيماريها
» دعاي آن حضرت يکي از اصحاب به آن حضرت نامه نوشت در مورد کودکي که بيماري امصبيان او را
آشتی کردن زن وشوهر/از كجا بفهميد كسي شما رو جادو كرده يا خير؟/دعای محبت-2ابطال سحر، جادو، طلسم، دل س
دعاي ام صبيان - بسم الله الرحمن الرحيم - بسم الله و بالله و من الله و الي الله و لاغالب الا
ولایت فقیه
اس ام اس درباره دهه محجورين و ديوانگان و صبيان و مجانين و مفلسين خطاب نمى دعاى مستجاب
تاريخ مكتبخانه و مدارس نوين
كتب آموزشي براي قرآن، جزء سيام قرآن كريم بود اند و صبيان به دعاى ندبه» سيد
اخلاق امام حسن مجتني عليه السلام
از كتاب سير اعلام النبلاء ذهبى-يكى از دانشمندان اهل سنت-از ام از دعاى مكارم صبيان
برچسب :
دعاي ام صبيان