توازستاره هااومدی62
یذره بعدبه یه رستورانی رسیدیم ماشینوپارک رکدوپیاده شدیم کیفموروشنم انداختم وهمراهش شدم نگام روی زوج های جوانی بودکه داشتن به طرف رستران میرفتن که دستم دوباره گرم شدلبخندی دوباره اومدرولبام چشاموبستم حس شیرینی بوددستمومحکم گرفته بودانگارمخوان بدزدنم
باهم واردرستوران که چه عرض کنم باغ بودتوهرقسمتش یه تخت بودروش پشتی بودوفرش خیلی شیک بود
همراهش حرکت میکردم فکرکنم یه دورکامل چرخوندمنوتایه جای دنجی که به بقیه دیدنداشت وساکت بودبردتم باهم نشستیم داشتم مانتوموصاف میکردم که صداشوشنیدم
-نفس بانواخرشم نگفتی مناسبت این دعوت چیه؟
لبخندی زدموچشم دوختم به چشماش که اروم ترین نوای ارامشم بود
-هیچی مناسبت خاصی نداشت شنیدم زاهدان خیلی کارمیکردی گفتم یه شب بزورببرمت بیرون یکم تفریح کنی واستراحت باشه تااون اخمای دوهفته ایت بازبشن
خندید
-چه روش خوبی بانو
لبخندی زدم باصدای عرشیانگام رفت اونور
-ایناهاشن بیاخانومم بیابشین که شوهرت مردازخستگی
-اخی نکه زیادکارمیکنی ازسرروروت میباره خستگی
نگاهم رفت سمت یه دخترخیلی نازبودخیلی لاغروکوتاه قدتقریبا
اماصورت فوق العاده نازی داشت امامعلوم بودمثل عرشیاشیطونه
اومن نزدیک تخت لبخندی به صورت شیرین زدم
-به به بیاخانومم مرغ وخروس عشق هم اینجانشستن محفل عجیب جای خالی مادوتارودادمیزنه
خندیدم نگام رفت سمت فرزادچشاش میخندیدولی بازرفته بودتوجلدفرزادقطبی اخه این بشرچشه هرکیومیبینه سردومغرورمیشه؟؟
نزدیک تخت شدن به احترامشون ازجام بلندشدم ولبخندی به لبم اوردم شیرین بادیدنم لبخندصمیمی زد
-سلام شیرین جون
-سلام عزیزم خوبی؟
-ممنون گلم بیابشین
به شیرین کمک کردم اومدکنارم نشست
-سلام اقافرزاد
اوه اوه صداش اروم وترسوشده بودمعلوم بودحساب میبره هافرزادبایه لحن شخک گفت
-سلام خوش اومدین
-مرسی
خندم گرفت فکرکنم لبوشده بودم فرزادنگاشودوخت بهم وچشاشوریزکردوسرشوتکون دادیعنی چی؟چشاموبست وفهموندم بعدم میگم بهش
-به به باباخواهش میکنم انقدرمنوتحویل نگیرین اینقدرقربون صدقم نرین من جنبه ندارم ای باباچرااصرارمیکنین؟جای من خیلی خوبه نمیخوام بشینم فرزادجون بلندنشوتوعزیزم چراخجالتم میدی اخه؟نفس زنداداش چرابلندشدی تاجاتوبه من بدی من به همین زمینم راضیم ای بابا
صدای عرشیابوددوباره بلنبلندخندیدم
-عرشیاانقدرخودتوتحویل نگیربیابشین
-چشم داداش
عرشیاهم رفت کنارفرزادنشست روبروی شیرین گارسون اوموسفارشوگرفت فرزادوعرشیاجیک توجیک هم بودن وداشتن حرف میزدن معلوم بوموضوع جدی هستش که قیافشون حسابی درهم بودباصدای شیرین برگشتم طرفش
-نفس جون من خیلی وقته مشتااقتم ببینمت اماهرباربه اقای مهبدمیگفتم میگفت سرت شلوغه مگه چیکارمیکنی که سرت شلوغه عزیزم؟
نگاهی گودزیلایی به فرزادانداختم که باتعجب نگام کردپس اینطوراقافرزادنمیخواستی مارواشناکنی؟دارم برات
-من..خب عزیزم درگیرکارای دانشگلاهم بودم بعدم رفتیم مسافرت
-اره عرشیامیگفت نفس جون یه چیزی بگم ناراحت نشی؟
-نه گلم بگو
-توبااین اقای مهبدچطورزندگی میکنی؟باباخیلی ترسناکه من جلوش نمیتونم حرف بزنم ازش میترسم هروقت منومیبینه اخماش حسابی میره توهم انگاربهش فحش دادم
ازطرزفکرشیرین درموردفرزادخندم گرفت
-نه باباشیرین اونجوری نیست فرزادقافش مدلش جدیه(اره جان عمم)وگرنه خیلی خندرووخوبه
-منکه تاحالاندیدم
-اوهوم
شامواوردن وداشتم میخوردیم ومنم باشیرین درموردزندگی شخصیش میپرسیدم فهمیدم یه داداشم داره5ماهه باعرشیادوسته وقراره به زودی نامزدکنن دخترخوب بوانمکی بوددرست عین عرشیاطراحی میخوندو20سالش بودشماره هموگرفتیم تاهموببینیم بازم بهترازهیچی بودهیچ دوستی جزگلپری نداشتم باهاش بحرفم دوستای دانشگاهیمم که خیلی بی معرفت بودن اس هاموجواب نمیدادن معلوم بودسرشون شلوغه حسابی!!!
بعدشام شیرین رفت دستاشوبشوره
-فرزادبه چی فکرمیکنی؟
-عرشیایه حدسی زدم خداکنه درست نباشه اگه درست باشه این پاسبانوبه خاک سیاه مینشونم
-چی؟به منم بگو
-مطمئن نیستم
-بگوحالا
-توگفتی دوهفته پیش زنگ زدن گفتن پروژه زاهدان خراب شده نه؟
-اره
-پاسبانم یه هفتستت درخواست داده مگه نه؟
-اره چه ربطی داره؟
-خب توبین ایناربطی نمیبینی؟پاسبان یه ساله داره پیشنهادشرکت مارومیندازه جلوتربرای شراکت ولی ماقبول نکردیم حالاکه سهام ماتوخطره اون داره پیشنهادمیده چیزی به ذهنت نمیرسه؟
عرشیابه فرش چشم دوخت وکمی بعدبااستفهام فرزادونگاه کردوگفت
-یعنی..یعنی تومیگی پاسبان اون طرحوخراب کرده که سهام مابیادپایین ومامجبورباشیم برای جبرانش باهاش قراردادببندیم؟
-اوهوم
-این واقعیت داره؟
-نمیدونم ولی گمانم میره این طرف
-اره واقعیت داره شک نکنین
هردوشون برگشتن سمتم
-خانواده پاسبان ازاین روش برای خریدشرکت های بزرگ استفاده میکنن مواظب باشین تودامشون نیوفتین
نگاهی به فرزادانداختم باچشماش بهم فهموندمنظورموگرفته لبخندی بهم زد
-توازکجامیدونی زنداداش؟
-ازکجاش مهم نیست اقاعرشیامهم اینه که من حیله های اوناروخوب میشناسم
کمی سکوت شدباصدای فرزادهردومون به اون چشم دوختیم
-حدسی که من زدم باتاییدنفس میتونه احتمالش بیشترباشه عرشیابه کریمی بگوته توشودربیاره
-باشه فقط منوحلال کن داداش
-چرا؟
-اخه میدونی وقتی یکی ازنیروهاتوبه این شرکتای کلان فرستادی برای گزارشات استخدام بشن واخبارشونوبهت بدن اولش گفتم کاربیخودی کردی وبیخودپول میدی وکلی حرف تاچنددقیقه پیشم میگفتم کلامغزتوازدست دادی که امروزقراردادنبستی ولی بقول یکی توهیچ کاریوبدون دلیل نمیکنی ایول داداش
فرزادلبخندی زدوگفت
-این موهاروتواسیاب سفیدنکردما پسرجون هرچی باشه چندسالی بیشترازتوتجربه دارم
-بروباباموهاتورنگ میکنی بعدمیگی تواسیاب سفیدنکردم؟نه پس توحموم رنگ کردی شستیش سفیدشده الانم که رنگشوتغییردادی شده سیاه پس فردامیخوای مش هم بزاری؟وای خاک برسرم بلابدور
سرشوکردسمت من
-زنداداش مواظب باشاانگاراین فرزادباافرادناباب نشست وبرخاست کرده منحرف شده فرداپس فرداموهاشومش میکنه ابروبرمیداره ناخوناشومانیکورمیکنه مانتوکوتاه میپوشه لاک میزاره و...
که باپس گردنی فرزادچشای عرشیامثل دوتاتوپ زدن بیرون برگشت نگاش کرددرحالیکه دستشوگذاشته بودپشت گردنش
-چرامیزنی؟
-خفه شوعرشیا
-خب چرامیزنی بگوخفه شودیگه
-اخه توکلازبون ادمیزادنمیفهمی بایدباکتک حالیت کنم
-دستت دردنکنه یهوبگوخری دیگه
-بی شباهتم نیستی
عرشیابزلودگیش گرفت وصدای دخترونه ازخودش دراورد
-ایوای فرزادجونم عزیزم چراانقدربی ادب شدی تو؟اینجورنگوقلبم میشکنه هامن گوناه دالم
دستموگذاشته بودم رودلم وغش غش میخندیدم ازدشدت خنده نتونستم خودموکنترل کنم سرموگذاشتم به میله تخت وریسه رفتم
باصدای شیرین سرموبلندکردم
-اینجاچه خبره؟نفس جون چیشده؟
-هیچی خانومم چیزی نشده فرزادبچه بدی شده بودداشتم درس اخلاق میدادبهش بیابشین پیشم عززززززززززززیم
نیش شیرین بازشدامابادیدن قیافه فرزاد زودنیششوبست وگفت
-نه عزیزم پیش نفس جون راحتم
نگام افتادبه فرزادکه ازاین کارشیرین خندش گرفت منم که ته مونده خندم مونده بوددوباره زدم زیرخنده بی دلیل بدون حرف خاصی بادیدن قیافه خندون فرزادخندیدم
یکمم باهم نشستیم وچایی خوردیم وراه افتادیم ساعت12بودتقریبا
عرشیاوشیرین رفتن ومنوشیرینم قرارگذشاتیم بزودی هموببینیم
سوارماشین بودیم یه اهنگ بی صداپخش میشددوتامونم غرق فکربودیم دلم این سکوتونمیخواست
-فرزاد؟
-هووووووم
-بی ادب بگوبله
-بللللللللله
-توچرانمیگفتی شیرین سراغ منومیگیره؟
-چرابایدمیگفتم؟
-یعنی چی؟
برگشتم سمتش وپشتموکردم سمت پنجره
-قرارنیست که عرشیاباهرکی دوست شدتوروبهش معرفی کنم
لبخندی زدم اینم یکی اروحیات بودکشفش کردم تعصب زیـــــــــــــــــــــاد!!!!!!
-عرشیازیاددوست دخترداره؟
-اره زیادی لوده هستش باهرکی میخواددوست میشه دختررومسخره میکنه میخنده اخرشم خوددختره میبینه بهدردنمیخوره سرسه ماه کات میکنن این شیرین نمیدونم چراددووم اورده5ماهه البته شکیم نیست انگارمثل خودعرشیاخل چله
راست میگفت عین عرشیابودلبخندم عریض ترشد
-حالااین وسط توچراازشیرین شکاری؟بیچاره روجوری نگاه میکنی انگارمیخوادبکشتت
-شکارنیست ازاینجورروابطاهیچ وقت نداشتم ودوست ندارم همیشه به عرشیامیگم دست برداره ازاین کاراش ولی گوش شنوانداره ازدخترایی مثل شیرین وامثال اونم که زوددل میبازن وهی مدل عوض میکنن خوشم نمیادنفس یکیم خودت بهم میگی قطبی عادت ندارم باادمای غریبه گرم بگیرم
-بله حرفتون صحیح میباشد
-ممنون خانوم معلم
وخندید
ای خندتوجمع کن پسرم میپرم دوتاماچ میزارم رولپتا
استفرالله امتحان الهیه بایدخودموکنترل کنم بعـــــــــــــــــله
رسییم خونه بایه شببخیرهرکی رفت اتاقش وای فرداماه رمضون شروع میشدای جااااااااااااااان من میمیرم برای این ماه
چشاموبستم ساعتوتنظیم کردم تابیداربشم سحری بخورم وخوابم برد
مطالب مشابه :
مدل مانتو جدید .مدل مانتو تنگ . مانتو کوتاه. مانتو بلند .مانتو ۲۰۰۸ . مانتو دخترانه . مانتو زنانه
براي تبادل لينک ابتدا لينک مارو بانام :***عکس+sms+عشق+18*** - مدل مانتو جدید .مدل مانتو تنگ .
مدل مانتوی دخترانه ی جدید ۲۰۱۲ – ۱۳۹۱
جدیدترین مدل لباس2012عکس دختران هالیوود - مدل مانتوی دخترانه ی جدید ۲۰۱۲ – ۱۳۹۱ - مدل لباس
توازستاره هااومدی1
-هوی مواظب حرف زدنت باش همین مدل وکلاس گلپری دست گلنازوکه یه مانتوکوتاه جلف پوشیده
رمان تو از ستاره ها اومدی 25
♥ رمــــان رمان رمــــان ♥ - رمان تو از ستاره ها اومدی 25 - میخوای رمان بخونی؟ پس بدو بیا
توازستاره هااومدی62
فرداپس فرداموهاشومش میکنه ابروبرمیداره ناخوناشومانیکورمیکنه مانتوکوتاه مدل عوض
برچسب :
مدل مانتوکوتاه