متن سخنرانی حجت الاسلام حسینی قمی در پنجمین یادواره شهدای روستای ورین
متن سخنرانی دانشمند فرزانه حجت الاسلام والمسلمین استاد سید حسین حسینی قمی
در پنجمین یادواره شهدای روستای ورین
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد (ص) و آله الطاهرین
بدون مبالغه عرض میکنم به شدت تحت تأثیر این فضای بسیار معنوی ـ ملکوتی که نشان از یک همدلی بسیار بسیار ریشهدار دارد قرار گرفتم. ای کاش مجالی بود من دست تکتک جوانهای عزیزی که این مجلس باعظمت را برگزار کردند میبوسیدم. خدا شاهد است بدون مبالغه عرض میکنم این جلسه جلسهای نیست که با تلاش یک هفته و یک ماه برگزار شود. پیدا است از این یادواره شهداء، عزیزان به فکر یادواره شهدای سال آینده هستند و در تلاش. دست همهی اون عزیران را جداً میبوسم. و اگر اجازه میدادند و فرصت بود و این افتخار برای من بود از نزدیک دست همه را میبوسیدم.
فرمودند روزی در اینجا در روزی که تنها 120 خانوار وجود داشت شما 110 رزمنده در میدانهای نبرد داشتید. تا روزی که این انقلاب چنین امتی را دارد مطمئناً غم و غصهای نخواهد داشت. تا روزی که امام راحل ما، این امتِ بیدار، رهبری بزرگوار انقلاب ما، این امت همیشه در صحنه را دارد، این انقلاب به لطف امام زمان (سلام الله علیه) بیمه است. در حالی که فرمودند گاهی چندین شهید را در یک روز، شما در این جا تشییع کردید. این صفا و صمیمیت و اون پشتوانه شهادت و رزم به ضمیمهی پشتوانهی علم و دانش؛ منطقهای که دهها عالم دینی در طول زمان داشته و امروز هم بحمدلله دارد. فرمودند امام امت ما امام راحل ( رضوانالله علیه) از علمای این منطقه در نجف یاد میکردند و به عظمت تجلیل میکردند.
عزیزان من! خدا شاهد است به جدّ میگویم امروز اگر نامی از شهداء در جامعهی ما باقی مانده است تنها به همت شما مردم و همین یادوارههای شهداء است. پدرها! مادرها! شهید دادهها! جوانهای عزیزی که امروز در فکر راه شهیدانید! اگر امروز در جامعهی ما نام و یادی از شهداء است در سایهی همین یادوارههاست. خدا شاهد است الان که نشسته بودم فکر کردم ای کاش رسانهی ملی ما میتوانست، که نمیتواند، این همه عظمت، این همه صفا، این همه صمیمیت، این همه همراهی با شهداء را به تصویر بکشاند.
ما امروز نگرانیم برای نسل دوم و سوم انقلاب. آیا آنها از شهداء خاطراتی دارند؟ از رزمندگان و جبهههای نبرد خاطراتی دارند؟ چندی پیش یک مصاحبهای را میدیدم در رسانهی ملی با فرزند شهید شیرودی خلبان پر افتخار ما. میدانید این بزرگوار سال 61، 62 به شهادت رسید. 30 سال از شهادت این خلبانِ شهید میگذرد. با فرزندش مصاحبهای میکردند. خبرنگار از او پرسید چه خاطرهای از پدر دارید؟ آن خاطره را برای بینندگان برنامه بگید. این فرزند شهید با کمال ادب و احترام گفت شما انتظار دارید من چه خاطرهای از پدر داشته باشم؟! میدونید من چند روزه بودم وقتی پدرم به شهادت رسید؟ من تنها 17 روز از ولادتم گذشته بود. یک طفل 17 روزه چه خاطرهای از پدر دارد. الان 30 ساله از شهادت این عزیز بزرگوار میگذرد.
فرزندان شهدایی که الان در این مجلس حضور دارید، روزی که پدرانتان به افتخار شهادت نائل شدند. یک سالتون بود، دو سالتون بود، چهار سالتون بود، پنج سالتون بود، ده سالتون بود. عزیران کیا باید به نسل دوم و سوم ما در این انقلاب پیام رزم و جهاد و جبهه و جنگ و شهادت و شهید را برسانند؟ از کی باید انتظار داشته باشیم؟ غیر از همین یادوارهها؟ من به جرئت میگویم و پای این سخنم میایستم و ثابت میکنم که امروز تنها چیزی که در کشور ما در این نظام اسلامی ما در یاد شهداء باقی مانده همین یادوارههاست. همین تلاش شماهاست.
عزیران و سروران ما فرمودند این یادواره به همت مردم تشکیل میشود. مردمیه کاملاً مردمیه. من هر کجا رفتم یادوارههای شهداء همینه. همت خود مردمه. این جوانها هستند، این بسیجیها هستند، این خانوادههای شهداء هستند. شما چه تلاش دیگری را میبینید برای رساندن پیام میدانهای نبرد به نسل دوم و سومی که جبهه را ندید؟ شهادت را ندید. شهداء را ندید.
بنابراین حرف اولم تقدیر و تشکر و سپاس از همهی دستاندرکاران این برنامه است. همهی کسانی که سهمی دارند در این برنامه و این صفا و این صمیمیت مخصوصاً. شهداء همه را جمع کردند، خیلیها از راههای دور در این مجلس حضور پیدا کردند. شاید عزیزانی باشند که فقط سالی یک بار در این جا میآیند سر سفرهی شهداء مینشینند. این شهداء هستند که شما را دور هم جمع میکنند.
و اما عنوان سخنم سه ویژگی از شهیدان بزرگوار انقلاب، شهیدان بزرگوار دفاع مقدس، رزمندگان جبهههای نبرد. ببینید اجازه بدهید واقعی صحبت کنیم. تجلیل از شهداء، همه قبول داریم به ادامهی راه شهداء است؛ همهی این برنامه مقدمه همین یک کلمه است: یک قدم ما به راه شهیدان و به راه رزمندگان نزدیکتر بشیم. یک قدم بیاییم نزدیکتر. من در این فرصت به سه ویژگی از ویژگیهای میدانهای نبرد و رزمندگان شما و شهدای شما اشاره میکنم. امیدوارم شهداء از مجلس ما راضی باشند.
این شهدای بزرگوار، این 55 شهیدی که ما افتخار داریم حداقل این عرض ادب و احترام را داریم به ساحت مقدسشان انجام میدیم از مجلس ما راضی باشند.
ویژگی اول شهداء
ویژگی اول در میدانهای نبرد و در میان رزمندگان ما؛ عزیزان! جبههها اوج عبادت و عبودیت بود. خیلیها هستند، بزرگورانی که در جبهههای نبرد حضور داشتند؛ شماها بگید. بگید به نسل دوم و سوم. یادتون هست؟ از یکی دو ساعت به اذان صبح بیدار می شدند نماز شب میخواندند، دعا میخواندند، قرآن میخواندند، راز و نیاز با خدا داشتند، هر شب به یه بهانهای یا دعای کمیل داشتنند، یا دعای توسل داشتند، یا نوحهخوانی داشتند.
یادم نمیره، باز خدا را شاهد میگیرم. شرمندهام از شهداء که بخوام خاطره بگم و بگم من تو اون مسیر بودم. اما چارهای نیست. در عملیات مقدماتی والفجر در منطقهی «زلیجان» یادم هست یک رزمندهای که از چند ناحیه مجروح شده بود. داشتند میبردنش به طرف اتاق عمل در بیمارستان صحرائی. نگاهش به من افتاد. با لباس روحانیت بودم. با زحمت اشاره کرد گفت من را نگه دارید. ایستاد، نایستاد؛ یعنی اون برانکاردی را که میبردند اون برانکارد را چند لحظه نگه داشتند. چه سوالی داره؟ چی میخواد بگه؟ اتاق عمل را آماده کردند که چندین عمل جراحی روی این رزمنده جوان انجام بدند. گفت من فقط یه سوال دارم، آقا من دارم میرم اینجا، وقت نمازم که میشود چگونه باید نماز بخوانم؟ قیام و قعودم چه جوری باشه؟ وضو چه جوری باشه؟ طهارت؟ و...
جبهه اوج عبادت و عبودیت بود. حرفی جز اخلاص، جز خدا، جز نماز، جز تسلیم، چیز دیگهای توی میدانهای نبرد شما نمیدیدید. اگر میخواهید شهداء از ما راضی باشند اون عبادت و عبودیت را در جامعه زنده کنید، احیاء کنید.
جوانهای عزیز! ما امام راحلی داشتیم، امامی که توانست این انقلاب و این نهضت را رهبری کنه. من این خاطره را یه وقتی در رسانه گفتم در این جا هم بگم. فرزند امام، شهید آیتالله حاج آقا مصطفی میفرمودند: ما تو خانه امام بودیم. هنوز ازدواج نکرده بودیم. گاهی بعد از نماز صبح، نماز صبح را که می خوندیم میدیدیم صدای گریه بلند بلندِ پدرمون از اون اتاق میاد. از مادر سوال میکردیم مادر چی شده؟ صبح زود، بعد از نماز صبح، چرا پدر گریه میکنند؟ میفرمودند حتماً نماز شبشون قضا شده. شبهایی که نماز شبش قضا بشه صبح با صدای بلند گریه میکنه.
کسانی در میدانهای نبرد حضور داشتند که عبادتشون، نافلهشون، نمازشون، اول وقتشون، تلاوت قرآنشون، اُنسشون با قرآن، اُنسشون با معارف دین در اوج بود. این بود که تونستند در برابر دشمن بایستند.
این روزها شهادت سردار رشید اسلام بود؛ نیمهی ماه شوال، حمزه سید الشهداء. ازش سوال کردند چی شد این قدر بیمحابا به میدان میری؟ جوابی داده که در قالب چند بیت شعر آمده:
گفت حمزه: چون که بودم من جوان/ مرگ میدیدم وداعِ این جهان
گفت من در جوانیام مرگ را پایان میدانستم. ولی امروز چی:
پیش مُردن کس به رغبت کِی رود؟ / پیش اژدرها برهنه کِی شود؟
لیک از نور محمّد (ص) من کُنون / نیستم این شهر فانی را زبون
اون که مُردن پیش چشمش تَهلُک است/ نهی لا تلقوا بگیرد او به دست
وان که مردن پیش او شد فتح باب / صارِ او آید مَرو را در خطاب
یادتونه تو مدرسهی فیضیه بعد از شهادت شهید مطهری امام چند دقیقه سخنرانی کردند فرمودند ما را از مرگ نترسانید؟ همین شعر را خواندند.
اون که مُردن پیش چشمش تَهلُک است/ نهی لا تلقوا بگیرد او به دست
وان که مردن پیش او شد فتح باب / صارِ او آید مَرو را در خطاب
اگه میخواهیم ما پیش شهداء شرمنده نباشیم همون فضای معنویت رو بپذیریم. اعتراف کنیم. من هفته گذشته در شمال، یادوارهی شهداء داشتم. عنوان سخنرانیام این بود: «عذرخواهی از شهیدان».
گفتم آمدیم از شهداء عذرخواهی کنیم. شهداء! عذر میخواهیم از شما. عذر تقصیر به پیشگاه شهیدان.
امروز جامعهی ما اون فضای معنوی که شما در اون فضای معنوی به شهادت رسیدید و نثار و ایثارِ جان داشتید، اون فضای معنوی امروز کمرنگ شده، امروز حاکم نیست. تعارف نداریم. عرض کردم آمدیم چیزی بگیم که شهدا از ما راضی باشند. یادتونه؟ فیلمش را دیدید یه رزمنده نوجوان شاید 14 سالشه، یه آزادهای که اسیر و دربند زندانهای صدام بود. دیدید یه خبرنگار هندی اومد باهاش مصاحبه کنه چی گفت به اون خبرنگار خارجی؟ یه نوجوان 13 ساله 14 ساله 15 ساله اسیر و دربند دشمن گفت: من با تو مصاحبه نمیکنم. تو حجاب نداری. یادتونه این شعر را خواند:
ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است/ ارزندهترین زینت زن حفظ حجاب است
اینجوری رفتند میدان. اینجوری شهید شدند. اینجوری اسیر شدند. غم و غصهشون دین بود، حجاب بود. یادم نمیره این خاطره را بگم: خدا رحمت کند مرحوم آیتالله العظمی بهجت (رضوانالله علیه) رو. ایشون یه همسایهای داشتند و من مصاحبه این همسایه را میخواندم. همسایه آیتالله بهجت گفتند: ما چهل سال همسایه این مرد بزرگ، این مرجع تقلید بودیم. روزی که همسرم از دنیا رفت ایشون آمدند تشییع جنازهی خانم من. گفتم آقا حال شما اجازه نمیدهد، شما پیرمردی 80 - 90 ساله، برگردید. فرمودند: من باید بیام. تا حرم حضرت معصومه (سلامالله علیها) اومدند. گفتم آقا حالا برگردید. فرمودند: نه من باید تا خاکسپاری این زن بیام. گفتم آقا چه اصراری دارید شما؟ ما راضی نیستیم، شما دعا کنید. فرمودند: نه این زن جز شهداست و بهشتی است. گفتم آقا شما از کجا میدانید این قدر قاطع می گویید این زن جز شهداست و بهشتیه؟ فرمودند: ما 40 سال همسایه دیوار به دیوار خانهی شما بودیم. من تو این 40 سال یک بار صدای این زن را نشنیدم. با یک دیواری که بین خانهی ما و شما فاصله بود. اون پیامهای دینی بود. اون اوج معنویت بود که رزمندگان ما را اینجوری در برابر دشمن مقاوم قرار داد. پس حرف اول اون فضای معنویت را باید توی جامعه حاکم کنیم. من فراوان این جمله را گفتم. تو رسانه گفتم، گلایه کردم حالا این جا هم میگم. شاید به هر ترتیب یه گوشهای صدای ما به یک جایی برسد. من گفتم آیا بعد از شهادت سردار قلم شهید آوینی فرد دیگری نبود که روایت فتح را بسازد و نشان بدهد تا نسل دوم و سوم ما با جبهه و رزمنده و شهید آشنا بشه؟ شما امروز تو رسانه ملی ما 18 شبکه تلویزیونی و صدها شبکه صدا، چند ساعت وقت میبینید برای معرفی شهدای ما، برای معرفی جبهههای ما، برای ویژگیهای رزمندگان ما، چه قدر وقت میبینید؟ چه قدر براشون مهمه؟
ویژگی دوم شهداء
سخن دومم، ویژگی دومِ میدانهای نبرد که از اونها چهرههای تاریخی ساخت این بود که اونها در اوج رضایتمندی از خدا بودند. بچههای شما، فرزندانِ شما پدر ومادرها، من مکرر گفتم، من خدا شاهده نه اینجا مکرر گفتم، ای کاش رسانهی ما این کار را میکردند. اگه اونها این کار را نمیکنند شما جوانهای عزیز! شما که دوربین دستتان است تا این پدران شهداء باقی موندند، باقیماندههایشان از میان ما نرفتند، این دوربینها را روی دوشتان بگذارید. توی خانهها برید. با پدران و مادران شهداء مصاحبه کنید. نگذارید خاطرات رزمندگان ما، همونطوری که جمع زیادی از پدران و مادران شهداء به خاک سپرده شدند و با خود بردند، نگذارید این خاطرات از دست برود. برید این دروبینها را بر دوش بگیرید. رسانه این کار را نمیکند، شما این کار را بکنید. ما الان حسرت میخوریم. بزرگان ما بسیاری از دست رفتند. ای کاش یک جلسه ما میتونستیم. 10 دقیقه در خدمتشون مینشستیم، یک خاطره برای ما میگفتند. یک موعظه میکردند.
برید با این پدرها و مادرهای شهداء مصاحبه کنید. اینجا 55 شهید بزرگوار داره، من نمیدونم چند نفر از پدران و مادران شهداء هنوز هستند. اینها که هستند را قدر بدانیم. من تقاضا میکنم. جداً میگم. انشاءالله تا سال آینده یادوارهی شهدای سال آینده یک گزارش بدهید که با چند پدر و مادر شهید مصاحبه کردید. خاطرات را بگیرید. اونها باید حرف بزنند. اونها باید سخن بگویند. اونها باید بگن شهداء را چه جوری تربیت کردند؟ اونها باید به ما بگویند چه شیر پاکی این مادرها به فرزندانشان دادند؟ چه لقمه حلالی پدرها به این فرزندان دادند که مسابقه دادند برای میدان؟ مسابقه دادند برای شهادت. اینها برای ما پیام است.
در اوج رضایتمندی بودند. ویژگی دوم جبهههای نبرد ما و رزمندگان ما و شهدای ما اوج رضایتمندی بود. این روزها شهادت رئیس مذهب امام صادق (سلام الله علیه) بود. کسی آمد محضر امام صادق(ع). حضرت در بستر شهادت بودند. نگاه کرد به امام دید ای وای فقط یک مشت پوست و استخوان از امام صادق(ع) باقی مانده. گریه کرد. آقا فرمودند: چرا گریه میکنید؟ گفت آقا چرا گریه نکنم؟ امامِ خود را دارم در این حالت میبینم. حضرت فرمودند گریه نکن. مگر نمیدانی جدم رسول الله فرمود: «المؤمن إن مَلِکَ ما بینَ المشرقِ و المغربِ کان خیراً له و ان قُرِضَ بالمَقاریض کان خیراً له»
مؤمن را اگر با قیچی قطعه قطعهاش کنند در راه انجام وظیفه، راضی است به رضای خدا، خیرشه. اگر مالک شرق و غرب عالم هم باشه باز راضی است به رضای خدا و خیرشه. گریه نداره، نگرانی نداره. این مکتبه. در اوج سختی و گرفتاری، ولی اوج رضایتمندی.
شب جمعه است، شب زیارتی سالار شهیدان ابی عبد الله الحسین(ع) است. هیچ میدانید الان امام حسین کجا هستند؟ از سوم شعبان آمدند از مدینه بیرون، در شهر مکه هستند. فردا شب اول ماه ذیقعده است. امام حسین دقیقاً یک ماه و هفت روز دیگه تو شهر مکه خطبه میخوانند: هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله. اوج رضایتمندی را در کلام سیدالشهداء ببینید. ندیدم شعری به این زیبائی در شعر فارسی که پیام سالار شهیدان را تونسته باشه منتقل کند. امام حسین یک خطبه خواندند در هفتم ذیالحجه. اوج رضایتمندی در این کلام و در این خطبه موج میزند. تو قالب چند شعر، نَیِّر تبریزی آورده. این حرف شهدای شما بود، مادران شهید! افتخار کنید که افتخار میکنید. به من فرمودند وقتی میرفتیم جنازه شهیدی را در همینجا بیاوریم مادر شهید میگفت من تا چهار فرزندم به شهادت نرسند خودم را سرافراز نمیدانم این پیام شماهاست:
گفت ای گروه هر که ندارد هوای ما / سر گیرد و برون رود از کربلای ما
این عرصه نیست جلوهگه روبَه و گراز / شیر افکن است بادیه ابتلای ما
تا دست و رو نشست به خون، مینیافت کَس / راه طواف بر حرم کبریای ما
ما پروریم دشمن و در خون کشیم دوست / کَس را وقوف نیست زِ چون و چرای ما
یزدان ذوالجلال به خلوتسرای قدس / آراسته است بزم ضیافت برای ما
ما را هوای سلطنت مُلک دیگر است / (این دنیا برای شهدای شما کوچک بود) کاین عرصه نیست در خور فرِّ هُمای ما
برگردد آن که با هوس کشور آمده/ سر ناورد به افسرِ شاهی گدای ما
اوج رضایتمندی بود. حرف اول و آخرش رضایتمندی بود. «رِضا الله رضانا اهل البیت نَصبِرُ علی بلا»[1] خب این حرف دیروز چه ربطی به امروز ما دارد؟ من از شما سوال میکنم. خاضعانه، خاشعانه، متواضعانه. الحق امروز تو جامعهی ما اون رضایتمندی که در میان رزمندگان سالهای نبرد بود وجود دارد؟
امروز پای سفرهی درد دل هر کسی که مینشینی همه نیمهی خالی لیوان را داریم میبنیم. همه شکایت داریم. همه گلایه داریم. چرا اینجوری شدیم؟ چرا در زمان میدانهای نبرد، در اوج دفاع مقدس، همهی سختیها بود یک نفر شکایت نداشت؟ ناله نداشت، اعتراض نداشت. امروز این همه نعمت خدا به ما داده، الان برید بشینید. عرض کردم تعارف نداریم یک کم بدون تعارف سخن بگیم. شهداء از ما راضی باشند. امروز پای سفرهی درد دل هرکسی بشینی میبینی از مشکلات میگوید، از گرفتاریها میگوید. هیچ نعمتی نداریم؟ هیچ لطفی نداریم؟ هیچ عنایتی خدا به ما نکرده؟ میشه امروز خودمون را با 30 سال پیش با 40 سال پیش مقایسه کنیم؟
شهداء در اوج رضایتمندی بودند. سختی میدیدند، مشکلات را میدیدند. الان برید ببینید جانبازی که بیش از 20 ساله، 24 ساله، 25 ساله، 30 ساله برای تنفسش مشکل داره. من چند روز پیش خانه یکی از عزیزان جانباز بودم در کاشان. خدا شاهده میگفت خدا شاهده؛ جلسهای بود گفتم چرا نیامدی جلسه؟ گفت من از 24 ساعت شبانهروز نیمی از این زمان را یعنی 12 ساعتش را تنفسم مصنوعی است. دستگاه کنارم است نمیتونم ساده نفس بکشم. ولی خدا میداند در اوج رضایتمندی بود. نعمتهای الهی را از یاد نبریم فراموش نکنیم.
ویژگی سوم شهداء
و ویژگی سومی که در میدانهای نبرد بود و شهدای ما داشتند و باید امروز بگم شاید نه شاید، حتماً تو جامعه ی ما گوشه و در کنار میبینیم کمرنگ شده، ضعیف شده، جوانهای عزیز! اولِ سخنرانی گفتم به حق این شهداء قسم اگر مجال بود امشب دست همهی اونهائی که این یادواره را تأسیس کردند، یک سال برنامهریزی کردند میبوسیدم. اما با کمال ادب و تواضع میگم اگه میخواهید این 55 شهید از ما راضی باشند؛ نکته سوم که در اونجا بود و امروز کمرنگه اوج استفاده از فرصتها بود. میدانهای نبرد مسابقه بود برای استفاده از فرصت. سنگ قبر این شهداء را ببینید من الان قبل از حضور در این مجلس نگاه میکردم ولادتها را ببینید. شهادتها را ببینید. جوانهای 20 ساله 18 ساله 15 ساله 14 ساله.
من هفتهی گذشته در یادوارهی شهداء گفتم: بعضیها دست میبردند در شناسنامه. پدر شهیدی بعد از سخنرانی آمد گفت: آقا چرا این حرف را زدی؟ شاید بعضیها تصور کنند که یعنی شهداء تقلب میکردند. نه، خدا شاهده یک هفته نگذشته من هنوز این سخن در ذهنم باقی مانده این پدر شهید با چه استقامتی میگفت: فرزند من 12 ساله رفت میدان نبرد 14 ساله جنازهاش را برای من آوردند و من افتخار میکنم گفتم. آخه مگه میشه تو 12 سالگی کسی را جبهه نمیبردند. میگفت نه، درشت هیکل بود متوجه نمیشدند 12 سالشه. . گفت 12 ساله رفت 14 ساله پیکر خونینش را برای من آوردند و من افتخار میکنم.
اوج استفاده از فرصتها بود. عزیزان من! جوانهای عزیز! مخصوصاً جوانهای عزیز، مواظب باشید. جواب اینها را باید بدیم. اینها به 18 سالگی رفتند، به 20 سالگی رفتند. به 14 سالگی رفتند. امروز به بعضی از جوانها میگی عزیز من! مسیرت را بهتر ادامه بده. راه شهداء عبودیت و عبادت و رضایتمندی است. ببین چی میخواستند شهداء. میگه آقا بزار جوانیمان را بکنیم! اینها جوانی نداشتند؟ اینها پدر نداشتند؟ این ها مادر نداشتند؟ اینها آرزو نداشتند؟
از فرصتها خوب استفاده کنید. کی باید این کشور را بسازد؟ علم، دانش، تقوا. همین جوانها. کوتاهی نکنیم. من یک خاطرهای در یک وقتی تو رسانه گفتم. بعدش چند شهر رفتم میگفتند یک بار دیگر اینجا بگو. گفتم خوب نیست آخه من تازه گفتم. بعضیها میگویند تکراریه، مگه چیز دیگهای بلد نیست؟ گفتند آخه خیلی جالبه یک بار دیگر بگو. یک بار دیگه اینجا هم میگم.
خدا رحمت کند این استاد بزرگ علامه محمد تقی جعفری (رضوان الله علیه) میفرمودند: من در نجف شاگرد درس آیتالله مرحوم آشیخ مرتضی طالقانی بودم. یک روز رفتم تو حجره. تو حجره خودشان درس میگفتند. درب حجره را بازکردم برم داخل. فرمود: برای چی آمدی؟ گفتم آقا برای درس دیگه. امروز هم درسه. فرمود تمام شد، برو. گفتم آقا چی تمام شد؟ گفت همین که گفتم، برو، تمام شد. گفتم آقا درسهای دیگه هنوز تعطیل نشده؟ آخر سال بود من فکر کردم ایشان به خاطر آخر سال دارند زودتر تعطیل میکنند. گفتم آقا بقیه درسها تعطیل نشده. گفت همین که گفتم، تمام شد. از من تمام شد. فهمیدم دارند از مرگ خودشان خبر میدهند. گفتم «إنا لله و إنا إلیه راجعون» همون روز ایشون از دنیا رفتند. همون روز. علامه جعفری فرمودند: که من به استاد عرض کردم آقا من این همه راه آمدم درس بخوانم حالا که شما درس را تعطیل کردید و روز آخر عمرتان است حداقل یک نصیحتی به ما بفرمائید یک موعظه به جای درس. یک نگاهی کرد یک شعر خواند فرمود:
تا که دستت میرسد شو کارگر / چون فُتی از پای خواهی زد به سَر
از فرصتت خوب استفاده کن. اونچنان علامه جعفری (رضوانالله) تحت تأثیر کلام این استاد قرار گرفت، اونچنان جدیت در علم و دانش کرد، رسید به اونجا که شد علامه استاد محمد تقی جعفری.
شهدای ما اون روز اونجوری از فرصتها استفاده کردند و نیز رزمندگان ما. امروز هم ما تلاش کنیم. ببینید نظام ما چی میخواد؟ خدا از ما چی میخواد؟ علم، دانش، تقوا، هدر ندادن فرصتها. وقتهای خود را تلف نکنیم. بازی خوب است؛ ولی یک حدی دارد. تماشای فیلم و سریال و سرگرمی یک حدی دارد. آیندهی این کشور، این نظام، آیندهی همه مسلمانها در عالم به تلاش شما، به کوشش شما، نگاهشان به دست شماست.
خدا رحمت کند یاد کنم این روزها ایام شهادت شهید رجائی و باهنر بود و در آستانه شهادت شهدای بزرگوار دیگری هستیم. ماه شهریور میدانید تیر و شهریور خیلیها، شهدای ترور به شهادت رسیدند. شهید آیتالله قدوسی، شهید آیتالله بهشتی (رضوانالله علیه). ایشون در قم یک دبیرستانی تأسیس کردند. مدیر دبیرستان بودند. دبیرستان دین و دانش، هنوز در قم است. جوانهای عزیز دین و دانش را در کنار هم قرار بدهید.
بگذارید یک جمله دیگر اضافه کنم و عرضم تمام. الان خدمت عزیزان بودم یاد کردیم از مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا حسین فاطمی (رضوانالله علیه). تو قمِ ما یک استاد اخلاقی بود شاگرد مرحوم آیتالله ملکی تبریزی، عارف بزرگ (رضوانالله علیه)، شب جمعه سخنرانی میکرد در خانه اش موعظه اخلاقی داشت. عزیزانی که اینجا هستنند میفرمودند: مکرر این شعر را در شبهای جمعه در موعظهاش میخواند. مکرر. من خیلی این شعر را دوست دارم، الان که دارم به مناسبت میخوانم. ولی حتی مناسبتم نداشته باشد دنبال یک بهانه میگردم سخنرانی را ربط بدهم این شعر را بخوانم. مرحوم حاج آقا حسین فاطمی، شاگرد مرحوم آیتالله ملکی تبریزی، بدون استثنا هر شب جمعه، یک بار یا چند بار، این شعر را میخواندند. شعر پایانی من باشد:
صَمت و جوع و سَهَر و عزلت و ذکرِ به دوام/ ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
اگه کمال میخواهید، اگه دنبال سیر و سلوک میگردید، اگه دنبال راه شهداء میگردید. صَمت به معنای سکوت است، حرف نزدن، مراقبِ سخن بودن، مواظب کلام بودن. این زبانی که در روایات هست ببینید دهها گناه از زبان صادر میشود. قدم اول کمال صَمت است. جوع یعنی دوری از پرخوری که منشأ انواع و اقسام بیماریهاست. سَهَر (با ه دو چشم) یعنی شبزندهداری. عُزلت نه به معنای گوشهگیری، بلکه عزلت یعنی نبودن در جایی که خدا راضی نیست. ما در دین رهبانیت نداریم «لارهبانیه فی الاسلام» هنر امام راحل ما (ره) این بود، همون امامی که مواظب همه چیز بود، همون امامی که چهارده سال در نجف زیارت جامعه کبیرهاش ترک نشد، همون امامی که نماز شبش ترک نشد، همون امامی که تلاوت قرآن و دعا و اشک شبانهاش ترک نشد، در برابر استکبار جهانی میایستاد و اونها را به لرزه درمیآورد.
صَمت و جوع و سَهَر و عزلت و ذکرِ به دوام/ ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
عرض من تمام. جداً میگم خدا را شاهد میگیرم، باز میگم اهل مبالغه نیستم. یکی از بهترین و پرخاطرهترین یادوارههای شهدایی که من حضور داشتم در جمع شما عزیزان و امشب بود. من وظیفه دارم تقدیر و تشکر کنم از همهی اونهایی که دستاندرکار این برنامه بودند. علمای بزرگواری که از شهرهای مختلف آمدند. طبقات مختلفی که از شهرهای مختلف آمدند. خانمها، آقایان، جوانهای عزیز، علمای بزرگوار. نماز را به امامت سرور معظم و روحانیمون، روحانی بافضیلت، حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای بهرامی خواندیم. شنیدم تابستان را در اینجا در جمع شما مردم مؤمن حضور دارند. قبل از نماز، مدتی در خدمت سروران عزیز روحانی خودم بودم. حضرت حجت الاسلام المسلمین حاج آقای کریمی مفصل از سابقه این منطقه، از خدمات این منطقه، علمای این منطقه، مردم مؤمن و رزمنده و شهید پرور این منطقه میفرمودند. مجال نشد همهی اون گزارش را بگویم. مخصوصاً از همت والای برادر عزیز و بزرگوارم حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج آقای بهرامی، ریاست محترم سازمان عقیدتی سیاسی نیروی انتظامی، که میدونم واقعاً این علاقه به شما و این خطه و این مردم است. چند ماه پیش با همه اشتغالی که داشتند به من تأکید میکردند که امسال یادواره شهداء را شما حضور پیدا کنید. تو این چند ماه چند مرتبه باز دوباره پیگیری میکردند. و من خدا شاهده، خدایا تو میدونی اهل تعارف و تبلیغ نیستم. شاید عزیزان دیدند من تو برنامهها بدون معطلی بسم الله را میگم و سخن را شروع میکنم. این چیزها را بلد نیستم و اعتقاد هم ندارم. اما خدا میدونه از این همت و تلاش و پیگیری و علاقهی عزیزانی که یک سال تلاش میکنند، چندین بار پیگیری فرمودند که این افتخار برای من باشد، برای حضور من در این مجلس از ایشون تشکر میکنم. از همهی سروران عزیز روحانی خودم، از همهی امت حزبالله. قطعاً این وعده را میدهم که پیام این مجلس ملکوتی و معنوی و باصفا و صمیمیِ شما را به یادوارههای شهداء در جاهای دیگه ببرم. و انشاءالله مجالی باشد در رسانه به گوش همه مخاطبین رسانهی ملی برسانم. بلکه ان شاءالله اونها هم از همت شما یاد بگیرند. برای احیای راه شهداء قدمهای بلندتری بردارند.
شب جمعه است، شب زیارتی مخصوص سیدالشهدا سلام الله علیه است. من روضه خونم. خدا میدونه افتخار میکنم اگر نامم جزء روضه خوان های أباعبدالله ثبت شود. سلام مخصوص به نیابت از همه شهداتون به ساحت امام حسین تقدیم میکنیم:
صلی الله علیک یا أباعبدالله... صلی الله علیک یا أباعبدالله... صلی الله علیک یا أباعبدالله...
نمیدونم چند نفر از شما پدران شهداء در اینجا حضور دارید. ایکاش اونها میامدند میگفتند. اونهایی که داغ شهید و فرزند شهید ندیدند نمیتونند درک کنند آن داغی که بر قلب پدران و مادران شهدا و همسران و فرزندان شهدا نشسته. بگذارید یک خاطره دیگه بگم. ما که دیگه به این زودیها مزاحم شما نمیشیم. با این سخنرانی طولانی هم شاید دیگه شما ما رو دعوت نکنید! خدا رحمت کند مرحوم آیت الله العظمی آسید ابوالحسن اصفهانی، مرجع اعلای شیعه، که در نجف بودند و همه عالَم از ایشون تقلید میکردند. ایشون فرزند بسیار خوبی داشتند که میگفتند بعد از پدر جانشین پدر میشه. در حرم امیر مؤمنان در موقع نماز؛ پدر نماز میخوند و این فرزند تو نماز حضور داشت، یک جنایتکاری آمد و این فرزند را به قتل رساند. ایشون همونجا فرمود من قاتلش رو حلال کردم. یک پولی هم دادند به این قاتل گفتند زودتر برو. اگر در نجف یا عراق بمونی برات دردسر ایجاد بشه. از عراق فرار کن، من هم حلالت کردم. من این قصه رو برای این یک جمله گفتم که از خادم آقا پرسیدند: اون شبی که آقا داغ این فرزند رو دید چه کرد؟ چه حالی داشت؟ گفت: من که خبر ندارم از داغ این پدر، ولی تا صبح در خانه قدم میزد این شعر رو میخوند:
داغی که حسین از غم اکبر به جگر داشت / زان داغ به جز خالق اکبر که خبر داشت؟
شما پدرهای شهدا، مادرهای شهدا، خانوادههای شهدا، همهتون گفتید. یادتونه تشییع جنازههای شهداء میگفتید: هزاران گلِ پرپر، فدای علی اکبر...
کی میفهمه چه داغی بر دل شما پدر مادرها نشسته؟ کی میفهمه؟ کی درک میکنه جز کسی که داغ دیده باشه؟
داغی که حسین از غم اکبر به جگر داشت / زان داغ به جز خالق اکبر که خبر داشت؟ تا صبح این پیرمرد قدم میزد و این شعر رو میخوند. من دلم میخواد مهمان کنید شهداتون رو با همین یک جمله. من ندیدم در شعر فارسی از این زیباتر، رساتر، در بیان داغ دل امام حسین (سلام الله علیه)، اون لحظه ای که علی اکبرش میرفت میدان. همه رو معطل کرد، ولی تا علی اکبر آمد گفت برو پسرم.
گه دلم پیش تو و گه پیش اوست / رو که در یک دل نمیگنجد دو دوست...
علی برو... علی رفت. ولی نوشتن امام حسین دنبال علی میدوید. نگاهش به آسمان، دست زیر محاسن: خدایا تو شاهد باش، جوانی رو فرستادم أشبه الناس برسول الله. عرض کردم که من ندیدم در شعر فارسی از این شعر زیباتر. چون شاید آیندهها بیان بگن که چطور امام حسین به راحتی از علی اکبر دل کند. این شاعر از زبان حال امام حسین جواب داده:. پدرای شهدا، مادرای شهدا، این زبان حال شما هم هست:
گمان مَدار که گفتم برو، دل از تو بریدم / نفس شمرده زدم، هَمرَهت پیاده دویدم
نه تیغ شمر مرا میکشد نه نیزه خولی / زمانه مرا کُشت لحظهای که داغ تو دیدم
کنار کشتهی تو با خدا معامله کردم / نجات خَلقِ جهان را به خونبهات خریدم
صلی الله علیکم یا اهل البیت النبوه. صلی الله علیکم و رحمت الله و برکاته. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته...
[1] . ما اهل بیت رضا به قضای خدا داده، بر بلای او شکیباییم. (سخن امام حسین هنگام خروج از مکه ـ لهوف سید بن طاووس ص 52 و 53)
*با تشکر از برادر بسیجی آشیخ محمد بهرامی (ف موسی) که زحمت پیاده سازی این متن را به عهده داشتند.*
مطالب مشابه :
متن سخنرانی حجت الاسلام حسینی قمی در پنجمین یادواره شهدای روستای ورین
متن سخنرانی حجت الاسلام حسینی قمی در پنجمین یادواره شهدای روستای شعر پایانی من باشد:
متن سخنرانی فرماندار شهرستان شهریار در نماز جمعه شهر اندیشه
ویژه نامه نقش نو - متن سخنرانی فرماندار شهرستان شهریار در نماز جمعه شهر اندیشه - سرپرستی غرب
متن خطبه ابتدای سخنرانی
شاگرد آسید مجتبی حسینی - متن خطبه ابتدای سخنرانی - اخبار و خلاصه جلسات و تحریر دروس
دانلود سخنرانی های سید حسن نصر الله همراه با ترجمه فارسی و متن عربی
الأدب - دانلود سخنرانی های سید حسن نصر الله همراه با ترجمه فارسی و متن عربی - موقع لكل
نکات مهم سخنرانی حسن عباسی درباره ی انتخابات در دانشگاه اراک/قسمت دوم(پایانی)
اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی - نکات مهم سخنرانی حسن عباسی درباره ی انتخابات در
گزارش و دانلود متن و صوت سخنرانی زیبایی شناسی اسلامی
دانلود متن سخنرانی: نکته ی پایانی آن است که به نظر می آید استاد برای قدردانی از زحمات
دانلود سخنرانی استاد رائفی پور ایام فاطمیه 1394 (شب پنجم و پایانی اضافه شد)
تیم توابین 313 - دانلود سخنرانی استاد رائفی پور ایام فاطمیه 1394 (شب پنجم و پایانی اضافه شد
متن کامل سخنرانی صلاح الدین ربانی در کنفرانس بیداری اسلامی
متن کامل سخنرانی محترم صلاح الدین ربانی سرپرست جمعیت اسلامی افغانستان و رئیس شورای عالی
برچسب :
متن پایانی سخنرانی