روش نگارش
مطالعه، هم حوزة الفاظ انسان را ميافزايد، هم حيطه و قلمرو معلومات و
مطالب را گسترش ميدهد. در نتيجه، آنكه مفاهيم ذهني بيشتري در اختيار
دارد و به تعابير و واژههاي بيشتري آشناست، راحتتر و غنيتر ميتواند
بنويسد و خواستهها و دانستههاي خود را روي كاغذ بياورد.
مطالعه، تمرين و آموزش موفقيت در امر نويسندگي و قدرت قلم، سه چيز را ميطلبد:
1. مطالعه
2. تمرين
3. آموزش
مطالعه
كسي كه ميخواهد در كار قلمي رشد كند، ناچار بايد اهل مطالعه باشد،
كتابهاي بسيار در سبكهاي مختلف و از نويسندگان برجسته و آثار قوي و شيوا
بخواند تا با شكل كار ديگران آشنا باشد، هر چند ممكن است بسياري از
كتابها از نظر محتوايي قابل تأييد نباشد، ولي مطالعه آنها براي آشنايي
با تكنيك كار و رمز و راز جاذبة كتاب مفيد است. اينگونه مطالعات به طور
غير مستقيم به انسان قدرت نويسندگي ميدهد و قلم را قوت ميبخشد. حتي در
سبك نگارش انسان اثر ميگذارد.[4]
غير از كتابهاي ادبي و متون زيبا، بخشي از مطالعات نيز بايد دربارة اصل
نگارش و فنون نويسندگي باشد. مطالعة كتبي كه روش نگارش و رمز و راز آن را
ميآموزد، راه را نزديكتر ميسازد.[5]
تمرين
نويسندگي هم مانند هر كاري نياز به تمرين دارد. هيچ كس بدون تمرين، راننده
يا نقاش يا خطاط يا ورزشكار و معمار نميشود. سخنراني و نويسندگي هم در
سايه تمرين، فراهم ميگردد. بايد آن قدر نوشت و نوشت و خط زد و اصلاح كرد
و تمرين نمود و دور انداخت و دوباره و ... كه قدرت قلمي افزايش يابد و
نوشتن براي انسان ساده و روان شود. بسياري از نويسندگان مشهور، قدرت قلمي
خويش را مديون تمرين بسيار هستند.
در تمرين دو نكته بايد رعايت شود:
اول: اينكه تمرين را از سادهترينها شروع كنيم تا به نوشتههاي جامع و
تحقيقي برسيم؛ مثلاً ابتدا ميتوان از نوشتن خاطرات روزانه و حوادث مربوط
به خود نوشت، كه علم و اطلاع بيروني و تخصص خاصي لازم ندارد و آسانتر است
و مايهها و مواد آن در ذهن هر كس موجود است.
دوم: توصيف. توصيف پديدههاي اطراف و صحنههايي كه ميبينيم و پيرامون ما
وجود دارد، گام ديگري در تمرين است. ابتدا بايد دربارة محسوسات نوشت، سپس
معقولات، درباره وضع خانه، صحرا، خيابان، كلاس، مسجد، بهار، شلوغي شهر، و
... ميتوان نوشت و آنها را توصيف كرد.
همچنين بايد دانست كه هر نوشته كاملي، نقطه شروع ناقصي داشته است. در
جريان تمرين و كسب تجربه است كه نقصها و كمبودها را ميشناسيم و بر طرف
ميكنيم. دربارة موضوعي ميتوان آنچه را به ذهن ميآيد نوشت؛ هرچند
نامنظم و ناقص، سپس در جهت تنظيم و آراستگي و كمال آن اقدام كرد و آنها
را منسجم ساخت. بنا گذاشتن بر اينكه نوشتة ما از همان اول بايد بي عيب و
نقص باشد، ما را عقب نگه ميدارد و مانعي براي نوشتن ميشود. كمال و قوت
را در جريان كار و تجربه بايد به دست آرود. « كار نيكو كردن از پر كردن
است.»
تشكيل جلسات با دوستان و كارجمعي و تمرين و نوشتن و خواندن و از يكديگر
ايراد گرفتن نيز، يكي از برنامههاي تمريني محسوب ميشود كه در صورت
دسترسي نداشتن به استاد و كلاس، ميتواند بسيار مؤثر باشد.
آموزش
فراگيري فن نويسندگي از استادان و صاحبان تجربه و شركت در جلسات و
دورههاي آموزشي، از گامهاي عمده در اين راه است. به ندرت كساني بدون
معلم، خودشان به استادي ميرسند. هم بايد فروتني كرد و در محضر استاد،
زانو زد و فن آموخت، هم براي اين كار، وقت صرف كرد و هنر نگارش را جدي
گرفت. نويسندگي نيز همچون هر هنر و مهارت ديگر، وقتي زير نظر مربي آموخته
شود، هم سرعت يادگيري بيشتر است هم بي راهه رفتن و هدر دادنِ عمر و حوصله
و مجال كمتر. مهم، حوصله است و طي مرحلهها و قدم به قدم پيش رفتن
انسانهاي كم حوصله و عجول، هيچ وقت به هدف نميرسند.
البته در آموزش، هم ذوق و كششِ فراگيرنده و استعداد فراگيري او سهيم است،
هم كوشش آموزگار و دلسوزي مربي و شناخت استعداد و زمينة رشد افراد تحت
تعليم.
« متن آموزشي » نياز ديگر كار آموزشي است كه بايد جامع و همراه تمرين و
ممارست باشد. در دورههاي آموزشي، مربيان هر چه با متعلّمان كار بيشتر
بكنند و آثار قلمي آنان را بررسي و نسبت به كارشان راهنمايي كنند، شتاب
فراگيري بيشتر خواهد بود. در كار قلم، نميتوان تنها به فراگيري قواعد و
مباحث نظري بسنده كرد.
استفاده از مطالعة شخصي و تمرين پيش خود، جايي است كه امكان يا فرصت آموزش نباشد.
استحكام قالب و محتوا
گاهي كسي يا چيزي، « جمال بي كمال » است، يعني ظاهري آراسته دارد، ولي بدون محتوا.
گاهي كسي يا نوشتهاي « كمال بي جمال » است؛ يعني محتواي ارزندهاي بدون آراستگي و قالب زيبا عرضه ميشود.
گاهي « كمال جميل » است، هم از كمال و هم از جمال برخوردار است. هم محتوا
عالي و خوب است و هم شيوة عرضه و قالب بياني، دلپذير و جذاب است.
[1] . غرر الحكم.
[2] . صائب تبريزي.
[3] . بحار الأنوار، ج 2، ص 30.
[4] . فهرستي از برخي كتابهاي خوش قلم و نثر شيوا و ادبي در پايان كتاب آمده است.
[5] . برخي از اينگونه كتابها در پايان همين بخشِ « روش نگارش » معرفي شده است.
روش نگارش-2
اين روش و اسلوب، ايدهآل و مطلوبتر و جاذبتر است، يعني مطالب خوب را،
خوب ادا كردن و حرف خوب را خوب گفتن. چرا كه بسياري اوقات، شكل و قالب، در
محتوا و تأثير آن نقش دارد و اين احتياج به كسب مهارت و شناخت از ابزار
كار و شيوههاي بيان دارد. در نويسندگي ابزار كار، كلمات و تعبيرات است،
همچنان كه رنگ در نقاشي سنگ در حجاري، چوب در نجاري، صدا در موسيقي و توپ
در ورزش ابزار كار به شمار ميآيد و شناخت هر يك از اينها و دقت و مهارت
در به كار گيري، محصول ارزندهتري به بار ميآورد. نحوة كاربرد واژهها و
جملهسازي و تأليف جملات با هم و انسجام بخشيدن به اثر، آن را مؤثر مي
سازد. نوشتهاي كه هم از نظر دستوري و قواعد، صحيح و متين باشد و هم
محتوايي جالب داشته باشد و نيز از اسلوب پرجاذبه و پركشش در آن بهره گرفته
شود، نوشتهاي مطلوب و ايدهآل به حساب ميآيد.
قوت و ضعف هر نوشته و نويسنده هم از مهارت و پختگي و رعايت اين نكات، در
دو جنبة لفظي و محتوايي ( شكلي و مضموني، قالبي و درونمايهاي ) شناخته
ميشود و نويسنده بايد نهايت هنر خود را در كسب شايستگي و پختگي در اين دو
زمينه به كار گيرد.
مراحل كار هنري
در هر كار ادبي و هنري ( از جمله نويسندگي ) انسان سه مرحلة زير را طي مي كند تا اثري در خور توجه عرضه كند:
1. انفعال نفسي
2. فعاليت ذهني
3. عرضة خارجي
ديدن صحنهها، شنيدن حرفها و خواندن آثار ديگران، در نفس انسان گاهي
تأثير و انفعالي ايجاد ميكند كه خمير ماية كار جديد از سوي انسان ميشود؛
مثلاً شهادت يك نفر، بروز زلزله، تصادف دو ماشين، بحراني در جامعه،
صحنهاي از فقر و محروميت، ولادت نوزاد، اعتياد يك جوان، عشق و محبت، طلاق
يك همسر و ... .
اينها مسائلي است كه بر جان نويسنده تأثير ميگذارد و حالت خاصي به روح
دست ميدهد. اين حالت، مرحله « انفعال نفس » است. از اين پس، ذهن انسان
روي موضوعي كار ميكند، ميانديشد، ميپروراند و طرحي ذهني ميسازد تا آن
احساس و ادراك و تأثر و حالت خويش را به شكلي ابراز و آشكار كند و
عكسالعمل بيروني از طريق نوشته، نشان دهد. اين سومين مرحله يعني عرضه
خارجي است. نويسندگي، تدبير، تعمق، تفكر و ارزيابي لازم دارد. نويسنده
بايد انديشمند هم باشد. انديشمندي او هم در انتخاب موضوعات، هم در پرداختن
و بار آوردن آنها و هم در انتخاب كلمات و عبارات به كار ميآيد.
تمركز فكري روي موضوع، از مهمترين كارها در نويسندگي است. پايه قرار
دادن دانستهها، براي كشف و بيان نادانستهها مفهوم تفكر است. فكر مستمر و
متمركز روي موضوع، نتيجه بخش و زاينده است؛ مثل ذرهبين كه اگر شعاع
خورشيد را روي يك نقطه كوچك متمركز كند و اين تمركز، چند لحظه استمرار
بايد، آن را ميسوزاند و كاغذ سيگار يا پارچه آتش ميگيرد. ولي اگر تمركز
نور در يك نقطه نباشد، يا در آنجا ثابت نماند، نميتواند بسوزاند.
زايندگي فكر انسان در ساية تمركز روي موضوع خاص است و اين هنر را بسياري
از افراد، ندارند ولي با تمرين ميتوانند به دست آورند.
انسجام در نوشته
« انسجام » كه از امتيازات هر نوشتهاي محسوب ميشود به اين معناست كه:
الف. مطالب، به هم پيوسته و در رابطه با موضوع باشد.
ب. ارتباطي خوب و منطقي ميان قسمتهاي نوشته ديده شود.
ج. نوشته، در مجموع، خواننده را به نتيجة مورد نظر برساند.
نوشتههاي منسجم، هدف مطلوب دارد و از وحدت هدف و جهت برخوردار است و در
نهايت موضوعي خاص را ساخته و پرداخته، عرضه ميكند. ولي نوشتههاي بي سر و
ته و نامنظم و مغشوش و بي ارتباط به هم، خسته كننده و بي نتيجه است.
انسجام در دو محور مطرح است:
1. انسجام ذهني
2. انسجام نگارشي.
انسجام ذهني، مقدمه و پايه انسجام نوشته است. نويسنده اگر ذهني منسجم و
منظم داشته باشد و مطالب در ذهن او، روشن، به هم پيوسته، مرتبط، هدف دار،
و داراي نظم منطقي و « اول » و « آخر » و « نتيجه » اي باشد، اين ذهنيت در
نوشته او هم تأثير ميگذارد. ولي ذهن آشفته و غير منسجم، مطالبي را هم كه
در قالب نگارش يا بيان عرضه ميكند، به همان صورت آشفته و نابسامان و فاقد
نظم و ترتيب است.
منسجم نبودن نوشته يا گفتار، يا از ضعف فكر و تنظيم شخص نسبت به مطالب
سرچشمه ميگيرد، يا علت آن انبوهي دانستهها و فشار معلومات بر ذهن اوست
كه مجال نظم و ساماندهي را از او ميگيرد. هر كدام كه باشد نقص است و بايد
در رفع آن كوشيد.
مراحل نگارش
منظور، گامها و اقدامهايي است كه رعايت آنها، به نوشته، اعتبار و غنا و
سلامت ميبخشد و آن را از انسجام، برخوردار ميسازد و كار نويسنده را
آسانتر ميسازد. براي نوشتن مقاله يا تحليل يا كتابي در مسأله خاص يا
تهية گزارش جامع پيرامون يك موضوع و حادثه و ... بايد اين نكات را رعايت
كرد:
1. فكر روي موضوع:
انديشيدن روي موضوع و يافتن طرحي جامع دربارة آن و احاطة ذهن به جوانب
مختلف آن، اولين كار در نويسندگي است. بي انديشه دست به قلم نبايد برد.
ميتوان گفت نويسندگي بر پاية انديشمندي استوار است. انديشيدن يعني:
ـ تمركز فكر روي يك موضوع و جلوگيري از تشتّت فكر و ذهن
ـ تمديد و استمرار آن فكر روي موضوع، مثلاً يك ساعت فكر مداوم
ـ شناخت رابطة اشياء (ايجاد رابطه)
ـ استنتاج (انتقال از جزئيات به كليات)
اينگونه انديشه دربارة موضوعات ذهن ما را خلاق و مولِّد ميسازد. همچنان
كه گفته شد مثل تمركز نور خورشيد به وسيلة يك ذره بين روي يك نقطه، كه
ايجاد احتراق ميكند و بدون تمركز و استمرار، اثر نميبخشد.
« فكر »، سرمايهاي است كه بايد آن را به كار زد و « ذهن » گنجينهاي است
كه بايد سراغش رفت. نگارشي كه فقط بر پاية نقليات استوار باشد و از انديشه
و فكر تهي، نوعي دست فروشي است نه « توليد ». انديشيدن يك هنر است و نوشته
را از پشتوانه برخوردار ميسازد. نويسندگي تنها احساس و توصيف و لفاظي و
عبارت پردازي نيست.
2. تعيين محورها:
هر موضوع را به تناسب محتوا و ابعادش ابتدا بايد محور بندي كرد، بخشهاي
اصلي و فرعي آن را مشخص ساخت و آن را از كلي بودن در آورد و عناوين ريزتر
را بر مبناي محورها و جهتهاي مختلف موضوع، استخراج كرد تا امر نگارش
پيرامون آنها سادهتر باشد. هر چه محورها ريزتر و جزئيتر باشد، نوشتن
آسانتر ميشود و تهية مواد خام، عمليتر ميگردد.
3. تهية مواد خام:
نويسنده، براي محورهاي تعيين شده در هر موضوع، نياز به معلومات دارد.
آگاهيهاي لازم، مواد خام هر نوشته را فراهم ميكند. اين معلومات لازم از
دو طريق به دست ميآيد:
ـ حافظه (يادآوري و فكر)
ـ مطالعه (جمع آوري و تحقيق)
حافظه انسان بسياري مطالب را در خود دارد كه بايد به آن مراجعه كرد و با
تأمل روي محورها، از ذخيرة ذهني و آرشيو حافظه مدد گرفت. تجربه نشان
ميدهد كه هر كس سراغ اين منبع برود، دست خالي بر نميگردد. « تداعي معاني
» در اين رهگذر به انسان كمك شاياني ميكند. معاني و مفاهيم، يكديگر را
فرا ميخوانند و ذهن و حافظه است كه آنها را در يك رديف قرار ميدهد.
مطالعه نيز براي كسب معلومات ضروري است؛ چه از طريق پرسيدن از افراد مطلع
و صاحب نظر، و چه از راه جمع آوري اطلاعات از مردم، به صورت گزارش و نظر
خواهي عمومي و چه با خواندن كتب و منابع.
4. تنظيم و تدوين:
وقتي معلومات و يادداشتهايي پيرامون ابعاد موضوع و محورهاي آن فراهم شد،
بايد آنها را به صورت منظم نوشت و تدوين كرد و پس و پيش نمود و حذف و
اضافه كرد، تا از تركيب و تأليف آنها، يك نوشته يا جزوه يا اثر تحقيقي
فراهم آيد. سليقه و ذوق در تدوين نيز، سهم عمدهاي دارد. همانگونه كه در
ساختن يك خانه و بناء، علاوه بر مصالح ساختماني و نقشه و طرح، كار معماري
و سوار كردن اشياء، خانهاي را پديد ميآورد، تنظيم يادداشتها نيز پيكرة
اصلي نوشته را ميآفريند. ظريفكاري مرحلة ديگر آن است.
5. آراستن و پيراستن (ويرايش):
پس از تكميل صورت نوشته، بايد به كار تزييني آن پرداخت. زوايدش را حذف
كرد، عناوين انتخابي را مرور و تجديد نظر نمود، در صورت لزوم، كلمات و
جملاتي را تغيير داد، نواقص را تكميل نمود، و به حسن تأليف و تركيب آن
اطمينان حاصل كرد. نويسندگي به نوعي شبيه قاليبافي است كه دار قالي، تار
و پود، نقشه، خامه و ابريشم، بافتن و گره زدن، قيچي كردن و پرداخت نهايي
دارد. در نويسندگي، چهار چوب همان دار است، طرح كلي همان نقشه است،
واژهها و تعبيرات و جملات ابزار بافتن است، اصلاح زوايد و بهسازي نهايي
متن، همان پرداخت است. هر چه طرح و نقشه و نخ و خامه و تعبيرات و دقت در
گره زدن و نگاشتن بيشتر و بهتر باشد، قالي گرانتر و نوشته زيباتر و
ارزشمندتر ميشود.
آنچه كه به نام « ويراستاري » مشهور است، پرداختن به همين جهات و بهبود بخشيدن به كيفيت متن و قلم در يك نوشته است.
ويراستاري صوري، حداكثر به جنبههاي رسم الخطي، علايم نگارشي، فصل و وصل
كلمات،[1] يكسان سازي ارجاعات در پاورقيها و سامان بخشي به ظاهر يك اثر
است. اما كنترل مطالب نقل شده، زيبا سازي نثر، تعيين مكانِ سر سطرها،
عنوان گذاريهاي اصلي و فرعي، اصلاح واژهها، حذف و اضافات لازم، درستي و
دقت ارجاعات، بهينه سازي تيترها، فصل بندي خوب مطالب، ايجاد وحدت رويه در
سراسر اثر، كاستن از مكررات و مباحث غير مرتبط، از جمله كارها در قلمرو يك
« ويرايش دقيق و فني » است.
[1] . متأسفانه در سالهاي اخير، فصل و وصل كلمات چنان دچار آشفتگي و
اِعمال سليقه و تغيير و تبديل شده كه نميتوان معياري براي بيشتر موارد آن
بيان كرد و هر كس نظر خود را مبنا قرار ميدهد.
روش نگارش-4
با اين حساب، بهتر است كه ويراستار هر اثر دربارة موضوع خاصّ آن تبحّر و
اطلاعات كافي داشته باشد تا بتواند نارساييهاي محتوايي و اشكالات علمي آن
را برطرف سازد و متني بي غلط (چه غلط شكلي چه محتوايي) ارائه دهد. به
پارهاي از نكات كه در ويرايش مورد توجه است، در همين بخش از كتاب اشاره
شده است.
6. نقد:
پس از تكميل نوشته، ميتوان به ديد انتقادي، نوشته را يك بار خواند يا به
ديگري داد تا نقادانه مطالعه كند و نظر اصلاحي بدهد. بهرهگيري از نقد و
نظر ديگران، تأثير به سزايي در تكميل و رشد كار قلمي نويسنده دارد. هرچند
نظر ناقد سبب ميشود پيكرة نوشته را كلاّ تغيير دهيم، اكر نظر او را به جا
و صحيح ميدانيم چنين دگرگوني ارزش دارد.
آنچه در تنظيم يك مقالة تحقيقي لازم است مورد توجه باشد:
ـ طرح ذهني پيش از نگارش
ـ تهية مطالب و مواد مورد نياز
ـ نظم منطقي مطالب و سير مطلوب و منسجم در نگارش
ـ اتكاء به برهان و استدلال، نه تخيلات و ذوقيات
ـ استفاده از مآخذ و منابع
ـ وحدت سبك و يك دستي روش قلم در مجموعة نوشته
ـ تناسب حجم مطالب با موضوع انتخابي
ـ رعايت امانت و دقت در نقلها.
نكات لازم در نويسندگي
رعايت نكات زير، رشد دهنده در امر نويسندگي است:
1. ايجاد انگيزه براي نوشتن
منظور اين است كه انسان به هر بهانه و هر جا و به هر شكل، براي خود
انگيزهاي نسبت به نوشتن پيدا كند، از درخواستها و پيشنهادها و تكليفهاي
تمريني استقبال كند و از زير بار « نوشتن » شانه خالي نكند. جرأت و جسارت
براي دست به قلم بردن نيز استعداد را شكوفا ميسازد.
2. اصالت دادن به نوشتن
يعني « نوشتن »براي نويسنده اصل باشد، پايه را بر نوشتن قرار دهد، زياد
بنويسد و تمرين كند تا ورزيده شود. با قلم و كاغذ، انس داشته باشد و رابطه
خود را از نوشتن قطع نكند. هر مهارتي اگر مدتي متروك بماند، يا از بين
ميرود يا ضعيفتر ميگردد.
3. سعي در بهتر نوشتن
نويسنده بايد سعي كند در هر مقاله يا تأليف جديد، بر آثار قبلي خود برتري
داشته باشد. تلاش در جهت عرضة نوشتهاي غنيتر و زيباتر، استعدادهاي نهفته
را بيدار ميكند و به كار ميگيرد.
4. مطالعه آثار خوب
ما بي نياز از مطالعه آثار خوب و نوشتههاي استوار و زيباي ديگران، از
قديم و جديد، نيستيم. غور و بررسي در آثار و تأليفات متقدمان و معاصران،
خواه ناخواه كار قلمي ما را هم قويتر و غنيتر ميسازد.
اين كار چند خاصيت دارد:
ـ كتابشناسي ما را تقويت ميكند.
ـ قدرت قلمي ما را ميافزايد.
ـ از غرور نسبت به كارهاي خودمان جلوگيري ميكند.
در زمينة شناخت آثار زيبا و نثرهاي شيوا و متون ادبي ميتوان از اهل مطالعه و صاحبان ذوق و آگاهي و نويسندگان توانا پرسيد.
5. دل بسته نشدن به اثر
روحيه حك و اصلاح و تغيير و پاك سازي و بهسازي و حذف و دور انداختن و ...
در كار نويسندگي رشدآور است. كسي كه به نوشتههاي خود چنان دل بسته و
مفتون شود كه حاضر نباشد صفحهاي را عوض كند يا نوشتهاي را دور افكند يا
انتقادي را بپذيرد، عقب ميماند. اين احساس كه: نوشته من بهترين است و هيچ
اشكالي ندارد، سد بزرگي در برابر پيشرفت انسان است. اين كه يك نويسنده،
متن اوليه را تغيير ندهد، گاهي ممكن است نشانِ پختگي و ورزيدگي باشد، ولي
اغلب نشان غرور يا بي اطّلاعي از ارزش آفرينيِ نقد و تغيير و اصلاح است.
6. نقد پذيري
بايد اثر را براي نقد ديگران عرضه كرد و از انتقاد هم حسن استقبال نشان
داد. شهامت پذيرش اشكال در نوشته، بسيار ارزشمند است. كسي كه حاضر نباشد
عيب و ايرادي بر نوشتهاش را از كسي بشنود، چگونه ميتواند اميد داشته
باشد كه اثري بي عيب عرضه كند يا در اين مسير، رشد يابد؟ بيماري كه حاضر
نباشد خود را به طبيب عرضه كند، سالها با مرض و درد ميگذراند و گاهي
متوجه بيماري خود هم نميشود و ميپندارد كه سالم است. احتمال اينكه شايد
يك بيماري داشته باشم، نبايد انسان را از مراجعه به طبيب گريزان كند!
اگر اين نكته را كه « نقد، برج مراقبت هنر است »[1] قبول داشته باشيم، از
طريق نقد ديگران، هم به كاستيهاي نوشته پي ميبريم، هم به آثار مثبت يا
منفي آن بر خوانندگان. البته شرط نقد صحيح آن است كه دور از غرض و مرض و
به قد اصلاح و تكميل باشد، نه مغرضانه و حسودانه و جاهلانه ومخرب.
« نقد پذيري » نيز شجاعتي از سوي نويسنده ميطلبد كه ضربههاي نقد را تحمل
كند و از نكتههاي نقادانة ديگران استقبال كند و متواضعانه بهره گيرد.
طبيعي است كه داشتن روحية تكبر و خودخواهي و غرور، مانع پذيرش نقد و رفع
كاستيها ميشود.
در ارائة اثر براي نقد و توجه به نظر ناقدان و بررسان بايد راهي ميانه
پيمود. بي اعتنايي و بي توجهي به نظر خوانندگان و منتقدان، مانع رشد
ميگردد، پيوسته چشم و گوش به حرف و نظر ديگران داشتن نيز، مانع خلاقيت
گشته، جسارتِ اقدام و آفرينش ادبي را از انسان سلب ميكند. هم بايد راه
رفت، هم به حرفها و نظرهاي ديگران توجه كرد. « نقد در هنر، مثل آينة جلوي
اتومبيل است. راننده ـ هنرمند ـ بايد به كمك آن مواظب پشتِ سرش باشد ولي
يك سره در آن نگاه نكند، چرا كه در اين صورت انحراف از جاده و خطر تصادف
در كمين اوست.» و « شاعري كه با منتقدين آثارش قهر كرده است، مثل
هواپيمايي است كه ارتباطش با برج مراقبت قطع شده باشد ... »[2].
آنچه دربارة هنر و شعر گفته شده، دربارة نويسندگي و هر يك از شاخههاي
ادبيات و مهارتهاي قلمي نيز صادق است و هر نقدي را نبايد به حساب حسادت
ناقد يا غرض ورزي او گذاشت. بايد از نقد ديگران، در كمال بخشي به اثر بهره
گرفت. حتي ميتوان اثر را به هم رديفان خود ارائه داد كه پس از خواندن يا
شنيدن آن، نظر بدهند و كاستيهايش را بيان كنند تا در رفع آن بكوشيم.
صفات نوشته خوب
ميتوان ويژگيها و اوصافي را براي هر نوشتة خود بر شمرد، كه وجود آنها
براي هر نوشتن، امتياز محسوب ميشود. اين ويژگيها عبارت است از:
1. سادگي و كوتاهي جملات
جملات طولاني، خسته كننده است و گاهي مطلب و پيام نوشته را نامفهوم
ميسازد. تعبيرات دشوار و جملات سنگين و اصطلاحات نامأنوس و دور از ذهن هم
همان اشكال را دارد و « نقض غرض » ميشود. با اين حساب، روشن است كه
كوتاهي و سادگي جملات، بر جاذبه و لطف نوشته ميافزايد. در برخي از آثار
جلال آل اَحمد (مثلاً خسي در ميقات) اين ويژگي ديده ميشود.
2. درستي و صحت
دستو زبان، عهدهدار درست نويسي است. شناخت قواعد جملهسازي و تركيب كلمات
و به كار بردن آنها، آبروي هر نوشته است. پس نويسنده بايد با قواعد
دستوري هم آشنا باشد و درست بنويسد؛ مثلاً مباحثي همچون: نهاد و گزاره،
حروف ربط، تناسب فعل و فاعل، ضماير و اشارات، جملات شرطي و استفهامي و
خبري. پسوندها و پيشوندها، تركيبها و اضافات و زمان ... . آنچه در اصلاح
يك متن به اسم « ويرايش » يا تصحيح انجام ميگيرد ناظر به ضعفهاي عبارتي،
غلطهاي املايي، كاربرد علايم نگارشي، غلطهاي دستوري يا رسم الخطي و
كاربردي در واژههاست. در كتابهاي تفصيلي به بيان انواع اين غلطها
پرداختهاند و در اينجا مجالي براي بسط سخن نيست.ُ
3. مشخص بودن پيام و موضوع
هدف و مقصود نويسنده بايد واضح باشد تا خواننده به نوايي برسد. سر درگمي و
ابهام و پيچيدگي مفاهيم مطرح شده، ضعف نوشته است و ميان خواننده و
نويسنده، ارتباط متفاهم را برقرار نميسازد. همچنان كه بيان ثقيل و
پيچيده، در «گفتار» هم عيب به شمار ميآيد.
4. محتواي زياد و حجم كم
از صفات خوب هر نوشته، پرهيز از پرگويي و اضافه گويي است. نوشته بايد
پربار و غني باشد؛ در حداقل عبارات و صفحات ممكن. حالت اسفنجي داشتن، ضعف
يك نوشته است كه هر چه آن را بفشاري، از حجم زياد آن چيزي به دست نميآيد
و عصارهاش اندك است.
البته نه به حدي خلاصه گويي و رمز نويسي كه اصل مطلب، هدر رود و تباه شود.
به تعبير ادبي بايد از « اِطْنابِ مُمِلْ » و « ايجاز مُخِلّ » پرهيز كرد.
آثار شهيد مطهري، در پرباري و پر محتوايي و پرهيز از لفاظيهاي بيهوده،
الگوي خوبي است.
5. فصاحت و بلاغت
درستي كلمه و كلام و تركيب الفاظ و سهولت تلفظ تعابير و رعايت قواعد، «
فصاحت » است. شناخت مقتضاي حال، تناسب زماني و مكاني، شرايط جامعه، روحيات
خواننده و نيازهاي فكري و پسند ذوقي او و ... به « بلاغت » مربوط ميشود.
نوشته هم بايد صحيح و فصيح باشد، هم رسا و بليغ.
6. نوآوري
نوشتهاي كه از ابتكار و نوآوري برخوردار باشد، امتياز دارد. اين ابداع،
هم در مضمون و ديدگاه پيام، مطرح است، هم در زاوية ديد و نوع نگاه به
موضوع و هم در شكل جملات و قالبهاي جديد در سبك نويسندگي، تكرار مكررات و
نداشتن حرف نو و نگاه نو، نوشته را از گيرايي دور ميكند. « سخن نو آر، كه
نو را حلاوتي دگر است.»
يا بايد حرفي تازه داشت، يا نگاهي تازه، يا سبكي جديد. يافتن « قالب نو »
براي « مفاهيم كهن »، آنها را از كهنگي نجات ميدهد و كارآمد ميسازد.
اگر تنها به استواري محتوا و صحت مضمون و آسماني بودن پيام اعتماد كنيم و
به عرضة آن مفاهيم با روشهاي جديد نينديشيم، شايد قشر عظيمي از
علاقهمندان به مباني ديني و ارزشي را از دست بدهيم.
[1] . برادهها، ص 30.
[2] . برادهها، حسن حسيني، ص 18 و 44.
ُ . برخي از غلطهاي رايج:
1. جمع بستن فارسي و خارجي به الف و تا (سفارشات، دستورات، نمرات، تلگرافات، گزارشات، فرمايشات و ...)
2. جمع بستن كلمات فارسي به « ين » (داوطلبين، بازرسين)
3. صفت مؤنث براي كلمات غير عربي (آستانة مقدسه، نامة واصله، مسؤول
مربوطه، بخش مربوطه، پروندة متشكله، تلگرافات واصله، آزمايشات عديده)
4. ساختن مصدر جعلي با « يَت » در كلماتِ غير عربي (ايرانيت، زنيت، رهبريت، منيت، دوئيت)
5. افزودن تنوين به كلمات غير عربي (دوماً، سوماً، جاناً، تلفناً، گاهاً)
6. مشتق ساختن شكلها و صيغههاي عربي از ريشههاي فارسي (مكلاّ، ممهور، بنادر، كفاش)
7. تركيب اضافي مركب از كلمات فارسي و عربي (حسب الفرمايش، حسب الخواهش، قليل الخرد)
8. افزودن « لا » و « بِلا » بر سر كلمات غير عربي (بلادرنگ، بلاجان، بلا انگيزه)
9. اقلاً و اكثراً. توضيح: صفت تفصيلي تنوين قبول نميكند چون غير منصرف است.
10. تركيبهاي مزجي عربي كه معادل فارسي دارد (علي القاعده، عليهذا، في
الفور، لا محاله، مع الأسف) اينها غلط نيست ولي بهتر است جايگزين رايج
فارسي به كار رود. (در اين زمينهها از جمله ر.ك: « غلط ننويسيم »،
ابوالحسين نجفي.
روش نگارش-4
7. رعايت علايم نگارشي
علامتهاي نگارشي، در نوشته، مانند تابلوهاي راهنمايي و رانندگي در جاده
است. نبودنش، خطا آفرين است و كاربرد و نصب غلط آنها هم حادثه آفرين.
علايم، به درست خواندن و درست فهميدن نوشته كمك ميكند و خواندن را هم
آسانتر ميسازد. كاربرد صحيح علايمي همچون نقطه، ويرگول، علامت سؤال،
نقل قول، دو نقطه، گيومه، پرانتز و ... از محسنات نوشته است، در
يادداشتهاي كوتاه هم بايد مقيد بود آنها را درست به كار برد. البته
افراط در علامت گذاري در نوشته از سوي ديگر عامل خستگي و مانع سرعت در
مطالعه است.
دربارة علايم نگارشي (سجاوندي) در كتابهاي مبسوطتر، بحثهاي مفصّلي
انجام گرفته است. در اينجا تنها عمدهترين آنها فشرده مطرح ميشود:
1. نقطه( . ) در پايان هر جملة كامل ميآيد. چه در متن، چه پاورقي.
همچنين پس از حرفي كه نشان اختصار يك كلمه است، مثل هـ . ق. (هجري قمري)
يا P.T.T (پست و تلفن و تلگراف)
2. دو نقطه ( : ) پس از كلمهاي كه براي نقل قول ميآيد ( ميفرمايد:)،
براي اجمال قبل از تفصيل ( اصول دين پنج است: )، براي مورد لغت و معني
(اعتدال: ميانهروي).
3. گاما، ويرگول ( ، )
ـ براي موارد مكث در وسط جمله
ـ هنگام عطف كلمات، به جاي واو ( شهرهاي تهران، قم، مشهد)
ـ آنجا كه آوردنش، ارتباط كلمه را تصحيح ميكند و مانع اشتباه خواني شود.
ـ جدا كردن توضيحات مربوط به نشان پستي يا منبع يك نقل (خيابان ري، كوچة خورشيد ... ) يا (تاريخ ايران، ج 2، ص 16).
4. نقطه ويرگول ( ؛ ) آنجا كه جمله از نظر دستوري كامل است ولي از نظر
معني ارتباطي با بعد دارد. مثل (نويسندگي ضرورت تبليغ است؛ پس آن را
بياموزيم).
5. علامت سؤال ( ؟ ) در پايان جملههاي پرسشي (چه سؤال واقعي، چه انكاري و
استهزاء) و نيز آنجا كه بخواهيم نسبت به مطلبي ايجاد شك كنيم يا يقيني
نباشد. مثل: سعدي، متوفاي 660 (؟)
6. علامت تعجب ( ! ) آنجا كه جمله، تعجبي باشد، يا در مواردِ دعا، ندا،
نفرين، تحسين، آرزو، حسرت و كلاً كلمات عاطفي. (چه شهر خوبي! دريغا!
احمد!).
7. خط فاصله ( ـ ) در مواردي از قبيل:
ـ دو سوي جملة معترضه
ـ ميان كلمات تركيبي (عقيدتي ـ سياسي)
ـ پس از كلماتي كه بخشي از آنها به سطر بعد منتقل ميشود.
ـ در گفت و گوهايي كه در نمايشنامه و داستان است.
ـ هنگام تقسيمبنديها پس از اعداد. 1ـ ؛ 2ـ .
در اين مورد، بعضي هم پس از اعداد در تقسيم بندي يا در پاورقيها، به جاي خط فاصله، نقطه ميگذارند.( 1. ).
8. گيومه ( « » ) در مواردي از قبيل:
ـ ابتدا و انتهاي نقل قول مستقيم
ـ مشخص ساختن اسمهاي خاص و اَعلام و اصطلاحات
ـ برجستهتر كردن كلماتي خاص (البته نه در حد افراط).
9. پرانتز ( ) براي توضيحاتي پيرامون برخي كلمات در متن: استقراض (وام گرفتن).
10. كروشه ( ) براي افزودن چيزي به متن اصلي، يا بيان اختلاف نسخه.
11. سه نقطه ( ... ) براي نشان دادنِ حذف يك كلمه يا بخشي از متن، نشانة افتادگي از متن اصلي، نشان ادامة مطلب.
12. ستاره ( ُ ) اغلب در سمت چپ بالاي كلمهاي در عنوان يا متن گذاشته
ميشود، براي توضيح خاص در پاورقي. گاهي هم براي جدا كردن بندها و
پاراگرافهاي يك نوشته به كار ميرود، كه در اين صورت اغلب سه ستاره ُُُ
آورده ميشود.
درست نويسي
در بحث درست نويسي، به طور عمده چهار محور مورد توجه است؛ از نظر: « محتوا
»، « قواعد دستوري »، « علايم نگارشي »، « املايي » و « رسم الخطّي ».
نويسندهاي كه مينويسد، بايد از درستي مطلب اطمينان خاطر داشته باشد.
حرفهاي بي حساب و بي دليل و مدرك و ادعاهاي بي سند و موضوعات غلط و
انحرافي ننويسد؛ چنان باشد كه بتواند مدافع صحت نوشتههايش باشد.
كتابها و مقالات بسياري كه در رد يا نقد كتابها و نوشتهها نگاشته
ميشود، نشان بي دقتي يا خطاي در انديشه و مضمون نوشتههاست. استناد به
نوشتهها و منابع سست، سستي پاية استدلال، نوشتههاي بي تحقيق، بسيار است.
آنچه ميتواند درستي محتواي سخن و آثار را تضمين كند، اموري ازاين قبيل
است:
1. فكر بسيار و تأمل كافي پيرامون موضوع مورد نظر
2. پرس و جو از صاحب نظران و كاوش بيشتر دربارة مطلب
3. شناخت منابع متقن و مدارك معتبر و تتبع در آنها
4. داشتن انگيزة كشف حقيقت، نه به كرسي نشاندن حرف و نظر خود
5. تأمل در حرفها و آثار مخالفان و صاحبان آراي ديگر
6. دقت در فهم و برداشت و نقل از منابع.
طبعاً شناخت درستي محتوا در هر زمينهاي و تشخيص صحت و سقم آن، با
كارشناسان و خبرگان آن موضوع است و رجوع به اهل نظر در هر موضوعي، سلامت
محتوايي آثار را بيشتر تضمين ميكند.
از نظر قواعد هم، با آشنايي با دستور زبان، چنان بنويسد كه كسي نتواند اشكال دستوري از آن بگيرد.
نسبت به رعايت علايم نگارشي هم دقيق باشد؛ مثلاً در جملة سؤالي، اگر علامت
سؤال نگذارد، خواننده آن را به صورت غير سؤالي خواهد خواند و درك و فهم
عوضي پيدا خواهد كرد.
از جهت املاي كلمات هم درست نويسي شرط اصلي است. غلط املايي، گاهي مفهوم
را عوض ميكند؛ مثلاً خاستن و خواستن، دو معنا دارد و هر كدام در موردي
نوشته ميشود كه اگر غلط نوشته شود معني عوض ميشود، يا عمل و امل، مراعات
و مراءات، مغلوب و مقلوب و امثال اينها.
درست نويسي، تأثير روي درست فهميدن و درست خواندن دارد.
درست فهميدن، تأثير روي صحيح خواندن ميگذارد.
درست خواندن نيز بر درست فهميدن يك متن، مؤثر است.
پس رعايت صحت و درستي از نظر املاي كلمات و قواعد دستوري و علايم نگارشي، امر تفهيم و تفاهم را آسانتر ميسازد.
عوامل جاذبه
نوشتههاي يكنواخت و تكراري و قالبي، گيرايي ندارد. اما برخي از آثار دل و
جان را به خود جذب ميكند و از جاذبه برخوردار است. بكوشيم با شناخت عوامل
جاذبه، آنها را در نوشته به كار بنديم و آثاري جذّاب پديد آوريم. عوامل
جاذبه در نوشته را ميتوان در امور زير خلاصه كرد:
1. ابداع و ابتكار
عرضة ابتكاري مطالب و قالبهاي نو و ابداع، اشباع كننده حس « نو گرايي »
انسان است. نوآوري در كار قلم از طريق مطالعه در آثار ديگران، ذوق و
خلاقيت هنري به دست ميآيد. آنكه با آثار كهن و سنتي ناآشنا باشد، چگونه
ميتواند نوآور و مبتكر باشد؟
2. صنايع لفظي و معنوي
گرچه از محسنات نوشته « سادگي » را بر شمرديم ولي گاهي براي برخي افراد
آرايشهاي لفظي و « صناعات ادبي » گيرايي خاص دارد. نوشتهاي كه از تشبيه،
استعاره، كنايه، ايجاز، ايهام، تمثيل، لف و نشر، مراعات نظير، مجاز، قلب،
جناس، سجع و ... اينگونه زيبايي آفرينيهاي مربوط به لفظ و معني برخوردار
باشد، براي افراد صاحب ذوق گيرا خواهد بود. (اين نوع مباحث، در كتب معاني،
بيان و بديع آمده است.)[1]
3. نوع ورود و خروج
كيفيت آغاز مطلب در جذب خواننده مؤثر است. كيفيت ختم و نتيجهگيري هم
همچنين. شيوههاي ابداعي را در نحوة ورود و خروج مطلب و مقاله هم ميتوان
به كار گرفت.
گاهي بعضي نوشتهها به نحوي آغاز ميشود كه كشش لازم را براي پيگيري از
سوي خواننده ندارد، حتي اولين كلام افتتاحيه هم سهمي در اين باره دارد، و
نيز آخرين جمله پاياني نوشته. « حسن مطلع » و « حسن ختام » تنها در شعر و
خطابه نيست، در مقاله و كتاب نيز مطرح است.
4. انتظار
ايجاد حالت انتظار و چشم به راهي و شوق براي مطالب بعدي، عامل جذب ديگران
به نوشته است. برآوردن اين انتظار و پاسخ دادن به آن شوق، در نوشته، بر
اين جاذبه ميافزايد. نوشتهاي كه فاقد جاذبه است و خواننده كششي براي
پيگيري آن در وجود خود نمييابد از اين جهت ناموفق است.
5. تجسم و تصوير
نوشتهاي كه بتواند به كمك كلمات صحنه و حادثه را ترسيم كند گيرا ميشود.
اين بستگي به قدرت ذهني و قلمي نويسنده دارد كه قدرت تجسم بخشيدن و تصوير
صحنه را داشته باشد و مثل يك نقاش حالت تجسمي به مطالب بدهد، به نحوي كه
خواننده، به موازات مطالعه، آن مفاهيم يا صحنهها را در ذهن خود ترسيم كند.
اين روش به خصوص در داستان بيشتر كاربرد دارد. شناخت عيني طبيعت و خواص
اشياء و رنگ آنها و نوع رابطهها و محيط پيرامون، دراين زمينه نقش مؤثر
دارد. براي ترسيم خوب، نياز به « چشم باز » و « نگاه دقيق » و توجه به
جزئيات و ريزه كاريهاست.[2] آنكه « جبهه » را نديده است، چگونه ميتواند
به كمك قلم جبهه را مجسم سازد و حال و هواي رزمندگان و شور و حماسه
مبارزان را بنگارد؛ آن چنان كه خود را در جمع رزمندگان و در جبهه حس كني؟
و آنكه محروميت محرومان را لمس نكرده، چگونه ميتواند رنجهاي آنان را
ترسيم كند؟
6. نوع خط و چاپ
نوشتهها اگر با خطي خوب، و حروفي جالب، در اندازه و شكلي زيبا چاپ يا
نوشته شود جاذبه پيدا ميكند. اين به نكات فني نوشته و كيفيت كار چاپ،
صفحه بندي، حروف چيني، رنگ، طرح، كاغذ و ... بر ميگردد. اغلب مجلات پر
محتوا و كتابهاب مفيد اما بد چاپ و بي كيفيت و دور از ذوق، نه مشتري
دارد، نه خواننده.
چهرة نوشته
شكل ظاهري نوشته را نميتوان به حساب نياورد.
تميز و با سليقه بودن نوشته و برخورداري از زيباييهاي هنري، به قوت كار ميافزايد.
[1] . در زبان فارسي از جمله ر.ك: « فنون بلاغت و صناعات ادبي »، جلال
الدين همايي، « هنجار گفتار ». سيد نصر الله تقوي، « معاني و بيان »، دكتر
جليل تجليل.
[2] . اين نوع قدرت هنري در شعر، بيشتر در « سبك هندي » و اشعار صائب و امثال او جلوهگر است.
روش نگارش-5
نكاتي چون:
ـ فاصله بين سطرها و ريز و درشتي خطوط
ـ فاصله اطراف صفحه تا نوشته، از چهار طرف
ـ تيترهاي اصلي و فرعي، عنوان درشت و عناوين ريز
ـ انتخاب نام گيرا و جالب براي نوشته
ـ رعايت علايم نگارشي و رسم الخطي
ـ ذكر مآخذ و منابع براي هر مطلب
ـ ارجاعات و پاورقيها براي نقلها و ذكر مدرك كلام و ...
ـ برخورداري نوشته از فهرست، مقدمه، مشخصات گوناگون و ... .
اينها و نكاتي از اين قبيل، در نوشته خوب است رعايت گردد تا ذوق خوانندگان را بر مطالعه بر انگيزد.
نكات فني و هنري، به ويژه در مورد قطع، حروف، طرح جلد، صفحه پردازي، حجم و
مقدار، فاصلة سطور، تصاوير، نام و محتواي كتاب، در نوشتههايي كه خاصّ
كودكان و نوجوانان نوشته ميشود، بيشتر بايد مورد دقت قرار گيرد، تا
متناسب با ذوق و روحيات اين مقطع سني ازخوانندگان آثار باشد. اين نيازمند
شناختِ ويژگيهاي فكري و روحي كودكان و نوجوانان و بايستگيهاي ادبيات
مربوط به آنان است.[1]
اطلاعيه نويسي
ضرورت انتقال يك پيام و خواسته به مخاطب، انسان را وا ميدارد كه يا با
استفاده از كلام و نوشته، يا راههاي ديگر، اين « اطلاع رساني » را انجام
دهد.
به طور كلي رساندن يك اطلاع به ديگران از راههاي زير انجام ميگيرد:
1. صوتي
مثلاً آژير كشيدن، اذان گفتن، صداي ناقوس، طبل، مارش عزا، پخش تلاوت قرآن،
زنگ مدرسه و ... هر يك صدايي است كه از موضوعي خبر ميدهد و شنوندة آنها،
پيامي را دريافت ميكند.
2. علايم
پرچم سفيد، سياهپوش كردن در و ديوار، رنگ قرمز و سبز در راهنمايي و
رانندگي، خطوط خيابانها، تابلوها وعلايم جادهها و ... هر كدام پيامي را
به بيننده منتقل ميسازد.
3. حركات نمايشي
در روابط انسانها حركت دست به عنوان سلام، خم شدن جهت احترام، تكان دادن
سر به عنوان تحسين يا قبول يا استهزاء، اشاره به مقصد در برابر تاكسي، و
خيلي حركات ديگر، مثل اخبار ناشنوايان يا حركات پانتوميم و نمايش صامت، به
جاي حرف زدن ايفاي نقش ميكند و مخاطب هم مقصود را ميفهمد.
4. كلام
واژهها و جملات، چه به صورت كتبي يا شفاهي، مهمترين وسيلة ارتباطي افراد
با يكديگر است. اطلاعيه و آگهي نيز، از آنجا كه ابزار اطلاع رساني است و
در هر دو به صوت كتبي و شفاهي، بر نگارش مبتني است، از اين رو در بخش
نگارش مطرح ميشود.
نقش اطلاعيه، خبر دادن به مردم درباره موضوعي خاص است. طبق اين تعريف ، سه
عنصر كه در اطلاعيه محور است، عبارت است از: « خبر دادن »، « مردم » و «
موضوع خاص ».
در نوشتن اطلاعيه بايد به نحوي اين سه عنصر را در نظر داشت و متناسب با
آنها اقدام كرد، تا مخاطبان اطلاعيه، بتوانند به آساني و فوريت، پيام را
از شما بگيرند. ميتوان گفت در اغلب اطلاعيهها، بايد شش عنصر مطرح باشد و
بتوانيم پاسخ خود را دربارة: كه؟ كي؟ كجا؟ چه؟ چرا؟ و چگونه؟ دريافت كنيم.
اقسام اطلاعيه
اطلاعيه از يك جهت به دو قسم شفاهي و كتبي تقسيم ميشود.
« اطلاعيه شفاهي »، از طريق بلندگو، راديو، تلويزيون، تريبون و خبر دادن به مردم ابلاغ ميشود.
اساس كار بر « شنيدن » است. در اينجا به تناسب بايد طوري اطلاعيه نوشت كه
از كانال گوش، مردم پيام را دريابند و براي سامعة آنان خوشايند و گيرا
باشد، اغلب اطلاعيه كتبي است كه خوانده ميشود و مبناي اطلاعية شفاهي قرار
ميگيرد.
« اطلاعيه كتبي »، نوشته ميشود و از طريق روزنامهها و مجلات، آگهيهاي
ديواري، پوستر، تراكت، پلاكارد، ديوار نويسي و ... به اطلاع مردم رسانده
ميشود. در اين نوع، « چشم » سهم اصلي را در پيامگيري دارد.
در اطلاعيههاي كتبي، نكات زير بايد رعايت شود، تا بر جاذبة آن و سرعت پيامرساني و پيامگيري بيفزايد:
1. طرح و فورم صفحه: عنوان صفحه، مطالب، حجم اطلاعيه، نوع صفحه آرايي و تنظيم مطالب، بايد توجهها را جلب كند.
2. خطوط ريز و درشت: يك نواختي همه نوشته، ملال آور است. بعضي قسمتها
بايد درشتتر باشد و قسمتهاي غير اصلي ريزتر، تا اين تنوع، نظرها را جلب
كند. اين هم در حروفچاپي لحاظ ميشود هم در خطاطي.
3. رنگهاي مختلف: تيتر و نقاط برجسته و لازمتر اطلاعيه، خوب است با رنگي
ديگر باشد تا تنوع رنگ، گيرايي بيافريند و هم خواندن و دريافت پيام،
آسانتر عملي گردد. توجه به نوع رنگ براي موضوعات مختلف و سنين و اقشار
گوناگون از نظر روان شناسي و آداب اجتماعي و نوع تأثير پذيري از رنگها
مهم است. مثلاً براي نوجوانان رنگهاي شاد و روشن جذابتر است و براي
موضوعات علمي و معنوي و اقشار ميانسال، رنگهاي سنگين مناسبتر است.
4. كوتاهي: اطلاعيه (چه كتبي و چه شفاهي) هرچه كوتاهتر باشد، گيرايي
بيشتري دارد و مؤثرتر است. البته نه به حدي كوتاه و مختصر كه ابهام
ايجادكند و نكات اصلي را به خواننده نرساند. اكتفا به حداقل عبارت و پرهيز
از طول و تفصيلهاي غير لازم، از شرايط ويژة اطلاعيه است.
5. جامعيت: اطلاعيهاي كه پيرامون مطلب يا دعوت خاصي تنظيم ميشود بايد
همه محورها و جهات لازم را دارا باشد و مردم، اطلاعات مورد نياز كليدي خود
را از آن به دست آورند و چيزي ناقص و مبهم در آن نباشد؛ مثلاً اگر عضو
پذيري براي كتاب خانهاي است جهاتي از قبيل: اسم كتاب خانه، شرايط عضويت،
مدارك لازم، ساعت مراجعه و محل مراجعه و ... را در بر داشته باشد. پيش از
نوشتن ميتوان محورهاي لازم را هم چون: موضوع، مكان، زمان، مناسبت، تكليف
مردم و ... مشخص ساخت تا چيزي از قلم نيفتد.
6. برخورداري از تصوير و طرح: طراحي صفحه و مصور ساختن آن از عوامل جاذبة اطلاعيه است.
7. اگر اطلاعيه مربوط به يك مؤسسه، مركز و نهادي است، آرم مخصوص آن در سرلوحة اطلاعيه قرار داده شود.
8. نوع اطلاعيه: در عنوان آن مشخص باشد. از قبيل: آگهي، اطلاعيه، مجلس
ترحيم، سالگرد، مجلس جشن، مسابقه، نمايشگاه، راه پيمايي، گردهمايي،
سمينار، فروشگاه و ... .
توزيع اطلاعيه:
نكتة مهم در اطلاعيه، به دست مردم يا به گوش مردم رسيدن آن است. پخش
اطلاعيه در زمان مناسب و مكان مناسب، تجربه، ذوق، آگاهي اجتماعي و
روانشناسي مخاطبان و زمانشناسي لازم دارد. دقت در اينكه اين اطلاعيه در
چه سطحي، در چه خيابانها و مدارسي در چه ساعات و زماني، به دست چه كساني
و به سمع چه تعداد از شنوندگان خواهد رسيد و مناسبترين مكان و زمان براي
پخش و توزيع آن چيست و كجاست، از اهم نكات لازم الرعايه در اين امر است.
شناخت عوامل توزيع و نيز، مهم است. براي رساندن مضمون اطلاعيه به مردم، وسايل ارتباطي زير، نبايد از نظر دور بماند:
روزنامه و مجلات
تابلوهاي اخبار و آگهيهاي در شهر
قفسههاي اطلاعات و آگهي
ملحقات جرايد و برگههاي لايي
نشر آگهيها از طرف يك مركز
تشكيل جلسات و كنفرانسها
نشر اخبار افواهي به صورت دهان به دهان
فيلم و اسلايد
تلويزيون مدار بسته
امواج راديوهاي محلّي
بر پا كردن نمايشگاهها
استفاده از نهادها و تشكيلات شعبهدار (مثل انجمنهاي اسلامي، سازمان تبليغات، امور تربيتي، احزاب و تشكلها، ناشرين سراسري و ...)
و ... هر راه و شيوة ابتكاري ديگر.
سبكهاي نويسندگي
به طور خيلي فشرده، سبكهاي مختلف و نوشتهها را اينگونه ميتوان يادكرد:
1. توصيفي و ادبي: اين سبك با استفاده از تخيل ذهني و بياني شاعرانه و ادبي و به كارگيري الفاظ زيبا انجام ميگيرد.
2. تحقيقي و علمي: موضوعي خاص (تاريخي، تربيتي، علمي و ...) مورد توجه
قرار ميگيرد و با مطالعه و تحقيق و پژوهش در مدارك و اسناد، موضوعي بيان،
اثبات يا رد ميشود و بر پاية استدلال و برهان استوار است.
3. ساده: ساده نويسي، هنري است كه تمرين و تجربه لازم دارد. پرهيز از
جملات سنگين و اصطلاحات تخصصي و فني و براي عموم نوشتن، هدف و روش در اين
سبك است.
4. كودكان: ادبيات كودكان، حال و هوا و زبان خاصي ميطلبد. هم تجربه و كار
ميخواهد، هم آشنايي بادنياي خاص كودكان و شناخت شرايط ذهني و روحي و سطح
آگاهي هر سني از گروههاي كودكان؛ چه در قصه و فيلمنامه، چه شعر، چه
نوشتههاي معمولي، و برنامههاي راديويي و تلويزيوني، اين شرايط لازم است.
5. طنز: نوشتههاي طنز، قالبي است كه براي بيان مسائل جدي و انتقادهاي
احتماعي و واقعيتهاي تلخ در حال و هواي شوخي و مزاح. طنز مثل چاقوي جراحي
است كه ميدرد ولي نه مثل چاقوي چاقوكشان و جانيان. ميبرد ولي به نيت
درمان، نه عيب جويي و انتقام و كينه توزي. كسي ميتواند طنز بنويسد كه
معايب اجتماعي را بداند و با اين آگاهي، آنها را در قالبي شيرين بيان كند
و مورد نقد قرار دهد. طنز نويسي چند چيز ميخواهد:
1. ذوق و شوخ طبعي
2. مطالعه در آثار طنز
3. آگاهي اجتماعي
6. قصه: هنر داستان نويسي، بسيار ارزشمند است. علاقه و كشش افراد، به
خصوص كودكان و نوجوانان به قصه، سبب ميشود به اين شيوه و قالب، جديتر
نگاه كنيم تا داستاننويسهاي مكتبي و متعهد و قوي داشته باشيم.
مطالب مشابه :
داستان آموزنده
ايران گردي ، وصيت نامه بزرگان و . . . - جملات براي ساختن اين خانه و زيبا ترين و كامل
جملات زیبا
نامه های که هرگز خوانده نشد::. کسي رو براي دوستي انتخاب کن زيرا هر دو پايان
روش نگارش
پایان نامه فرازها و جملات زيبا و برجسته، يا مخصوص براي ثبت جملات و قطعات زيبا
جملات زيبا
جملات زيبا در پايان زندگي ، از روي تعداد رخ داده اولين قدم براي پيروز شدن و
جملات زیبا
جملات زیبا زندگی نامه 11- براي تمام دردها دو علاج وجود دارد گذر زمان
چگونه يک نامه خوب اداري بنويسيم ؟
هر قدر طول جملات نامه زياد اينکه نامه هاي اداري براي اداي ودر پايان تشکر
جملات زيبا و عاشقانه تصويري انگليسي و فارسي
ارائه مطالب متنوع و جذاب براي علاقه مندان زبان جملات زيبا و عاشقانه (پايان) باور
جملات زیبا
مطالب زيبا; پاياننامه دورهی به مشكل هايتان بخنديد تا هميشه موضوعي براي خنديدن
جملات زيبا
جملات زيبا - جملات عاشقانه و جملات دلتنگی و عکس های عاشقانه - وبلاگ گروهي نويد
جملات زيبا و پرمعناوعكسهاي زيبا
جملات زيبا او كه دائما از اشك شسـته بود بر سنگ قبر من بنويســيد اين درخت عمري براي هر
برچسب :
جملات زيبا براي پايان نامه