بازگشتبه مکه پیامبراعظم (ع)
مورخین نوشتهاند: ابو طالب بعد از سفر به شام و داستان بحیرا دیگر سفر تجارتی نکرد و بیشتر به حفاظت و تربیت رسول خدا(ص)همت میگماشت، و در محافل بزرگان قریش و کارهای اجتماعی او را با خود میبرد، در اجتماعات او را شرکت میداد و احیانا با او در کارها مشورت میکرد و حتی نقل شده که در جنگهایی که گاه گاه اتفاق میافتاد و به عنوانی پای قریش به جنگ کشیده میشد، آن حضرت را با خود میبرد - که از آن جمله شرکت آن حضرت را در جنگهای فجار ذکر کردهاند که برای ما از نظر تاریخی صحت آن به اثبات نرسیده و بلکه مورد تردید و شبهه است (1) - .
و چنانکه از خود آن حضرت نقل شده و مورخین نیز نوشتهاند: در این خلال چند سالی هم چوپانی کرد و گوسفندانی را که از پدر و مادرش بدو رسیده بود و یا از کسان نزدیکش بود به درههای مکه میبرد و میچرانید و این خود وسیله دیگری برای پرورش روح و اجتماع قوای فکری و آماده ساختن خود برای هدایت و رهبری مردم در آینده بود.
زیرا محیط صحرا و بیابان برای آن حضرت که به دنبال جاهای خلوتی میگشت تا بهتر بتواند فکر و تامل در کارها بکند محیطی آماده و مهیا بود و پرورش گوسفندانی که بی دفاعترین چهارپایان و ناتوانترین بهایم هستند تاثیر زیادی در قلب و روح وی برای تربیت افراد انسان و رهبری فرزندان آدم داشت. و از همه بالاتر آنکه وسیله و فرصتخوبی بود تا از آن محیط شرک و آلوده به انواع مفاسد، فحشا، گناه، ظلم و بی عدالتی به محیطی آرام و دور از این مفاسد پناه برده و در آن زمانی که نمیتوانست عملا با آنها به مبارزه برخیزد و قدرت این کار را نداشتبه بیابان برود تا آن مظاهر فساد و مناظر رقتبار را نبیند.
و اینکه برخی از نویسندگان مسیحی در اینجا نیز نوشتهاند که«در دورهای از عمر که اطفال دیگر، تمام اوقات خود را صرف بازی میکنند محمد خردسال مجبور شد که تمام اوقات خود را صرف کار برای تحصیل معاش نماید آن هم یکی ازسختترین کارها یعنی گلهداری (2) »علتی جز همان که در صفحات قبل گفتیم یعنی غرض ورزی و یا بی اطلاعی ندارد، زیرا همان گونه که گفتیم آن حضرت برای کسی گوسفند نمیچرانید و اجیر کسی نبود و گوسفند چرانی برای آن حضرت وسیله سرگرمی و پناه بردن به محیط آرام بیابان و فکر و تجمع حواس بیشتر بود.
باری دیدنیهای سفر تجارتی شام و پس از آن ورود در اجتماعات قریش و مشاهده رفتار آنها و اطلاع از جنگ فجار و کشت و کشتارهای بیهوده و شنیدن قصاید افتخار آمیز شعرای نامی عرب در بازارهایی که به مناسبت اجتماعات و فصول در جاهایی مانند«عکاظ»و جاهای دیگر تشکیل میشد در روح کنجکاو رسول خدا(ص)که پیوسته از عادات زشت و تسلط جویانه قبایل عرب و مردم مکه رنج میبرد اثر عمیقی میگذارد و او را برای مبارزه با این همه اخلاق ناپسند که گریبانگیر اجتماع شده بود آماده میساخت.
بیشتر دوست میداشت تنها باشد و فکر کند و به اسرار و رموز زندگی و خلقت واقف شود و تا جایی که میتوانستبا عادات ناپسندی که میدید مبارزه میکرد و اشتباهات اطرافیان را به آنها گوشزد مینمود، در برخورد با مردم همیشه با مهربانی و خوش خلقی رفتار میکرد، هرجا طرف معامله و داد و ستدی قرار میگرفت جانب حق و عدالت را کاملا مراعات میکرد و عملا راه و رسم زندگی صحیح انسانی را به مردم میآموخت.
از همه بالاتر امانت و صداقت عجیبی بود که در زندگانی آن حضرت وجود داشت و در زندگی اجتماعی و برخوردها از او مشاهده میشد، هیچگاه در خلوت و جلوت، در هیچ امر مالی و غیر مالی، در معاشرت با مردان و زنان، کوچکترین انحراف اخلاقی و خیانتی از او دیده نشد تا آنجا که هنوز سنین جوانی و دوران طوفانی زندگی را پشتسر نگذارده بود و شاید بیش از بیستسال از عمرش نگذشته بود که به«محمد امین»معروف شد و مردم مکه این لقب پرافتخار را به او دادند و هر کجا او را میدیدند به همدیگر نشان داده و میگفتند: - امین آمد!
حسن اخلاق و امانت و صداقت رسول خدا(ص)تدریجا زبانزد خاص و عام و نقل مجلس مردم در هر کوی و برزن گردید و آن حضرت را محبوب مردم مکه گردانید، و همین جریان سبب باز شدن صفحه جدیدی در زندگی آن بزرگوار شد و یکی از اسباب و علل ازدواج آن حضرت با خدیجه بود.
جبین عزیز«قریش»،از دوران کودکی و جوانی،آثار قدرت و شجاعت،صلابت و نیرومندی نمایان بود.وی در سن پانزده سالگی،در یکی از جنگهای قریش با طائفه«هوازن»که آن را«حرب فجار»مینامند،شرکت داشت.کار او در جبهه رزم،این بود که تیر به عموهای خود میرساند.ابن هشام در سیره خود (1) ،این جمله را از آن حضرت نقل میفرماید که حضرتش فرمود:«کنت ائبل علی اعمامی:به عموهایم تیر میدادم تا پرتاب کنند».
شرکت او در این جنگ،آنهم با این سن و سال،ما را به شجاعت آن حضرت رهبری میکند و روشن میشود که چرا امیر مؤمنان درباره پیامبر میفرماید:«هر موقع،کار در جبهه جنگ،عرصه بر ما(سربازان اسلام)سخت و دشوار میشد،به پیامبر پناه میبردیم و کسی از ما به دشمن از او نزدیکتر نبود». (2)
جنگهای فجار ازحوادث مشهور عهد جاهلیت و دوران قبل از اسلام است. موضوع این بود که گفتیم عرب که پیوسته در صحاری سوزان خود به غارتگری و جنگ و نزاع اشتغال داشتند. تعهد کرده بودند که چهار ماه رجب، دیالقعده، دیالحجه و محرم دست از جنگ و کشتار بکشند، و در بازارهایخود به خرید و فروش و مفاخرت و شعر و خطابه بپردازند. ولی چهار بار حرمت احترام ماههای حرام شکسته شد، و اعمال یانجام گرفت که کار به جنگ کشید. فجار از فجور یعنی اعمال ناشایستی گرفته شده است که در آن ماههای محترم به وقوع پیوست.
در چهارمین جنگ فجار که تا چهار سال ادامه یافت، پیغمبر هم شرکت داشت. سن پیغمبر در ایام جنگ چهارم به اختلاف روایات چهارده یا پانزده یا بیستسال بوده است.
شاید این اختلاف روایات به واسطه مدت این جنگها پدید آمده است که شراره آن در مدت چهار سال شعلهور بود.
جنگ در میان قبیله هوازان و قریش و قبیله کنانه همپیمان قریش روی داد. پیغمبر در این جنگ که تمام افراد پیر و جوان قبیله قریش به طرفداری از همپیمان خود «کنایه» شرکت داشتند، در گرما گرم جنگ تیرهای دشمن را از عموهایش برطرف میساخت. معنای این سخن این است که شخصا به طرف کسی تبر اندازی نکرد، و کسی را نکشت و تنها از جان عموها دفاع میکرد.
تحلیلی راجع به شبانی پیامبر (صلی الله علیه و آله)
در چند روایت که از طریق اهل سنت و پارهای از کتابهایشیعه نقل شده آمده است که رسول خدا(ص)در دوران جوانیمدتی هم گوسفند چرانی میکرد،و این موضوع نیز نزد برخی ازنویسندگان مورد خدشه و ایراد قرار گرفته،که ما در آغاز روایاتیرا که در این باره رسیده نقل میکنیم و سپس به بحث و بررسیدر باره آنها میپردازیم.
1-بخاری در کتاب صحیح خود(در کتاب الاجاره)
بسندش از ابو هریره روایت کرده که رسول خدا(ص)فرمود:
«ما بعث الله نبیا الا راعی الغنم،قال له اصحابه و انتیا رسولالله؟قال:نعم،و انا رعیتها لاهل مکه علی قراریط» (1) یعنی-خداوند پیغمبری نفرستاد جز گوسفند چران(جز اینکهگوسفند چرانی میکرد)اصحاب آنحضرت عرض کردند: شما نیزای رسول خدا؟فرمود:آری،من نیز برای اهل مکه در برابر چندقیراط (2) گوسفند چراندم!
و نظیر این روایت در کتابهای دیگر حدیث و سیره نیز روایتشده مانند سیره نبویه قاضی دحلان و سیره حلبیه و فتح الباری وطبقات ابن سعد (3) .
2-و در روایت دیگری که در طبقات از زهری از جابر بنعبد الله روایتشده گوید:ما به همراه رسول خدا بودیم و میوهدرخت اراک (4) را جمع کرده و میچیدیم،رسول خدا(ص)
فرمود:سیاه رنگهای آنرا بچینید که گواراتر و پاکیزهتر است و مننیز هنگامی که گوسفند میچراندم!آنها را میچیدم!ما عرضکردیم:شما نیز گوسفند میچراندی ای رسول خدا؟«قال:نعم،و ما من نبی الا قد رعاها»فرمود:آری و هیچ پیغمبری نبوده جزآنکه گوسفند چرانده!
3-و در روایت دیگری که از ابن اسحاق روایت کردهگوید:میان گوسفند داران و شتر داران نزاعی در گرفت وشتر داران بر گوسفند داران تکبر میورزیدند،و چنانچه برای ما نقل کردهاند رسول خدا در این باره فرمود:
-موسی علیه السلام مبعوث شد در حالی که گوسفندمیچرانید،و داود علیه السلام مبعوث شد و گوسفند میچرانید ومن مبعوث شدم و گوسفند خاندانم را میچراندم در«اجیاد».
و ظاهرا«اجیاد»نام جائی بوده که طبق این روایت رسولخدا(ص)در آنجا گوسفند چرانی میکرده.چنانچه قراریط را نیزبرخی گفتهاند:نام جائی در مکه بوده (5) اگر چه بعید بنظرمیرسد.
و بدنبال این مطلب داستان موهن دیگری در تاریخ طبری ازآنحضرت نقل شده که متن آن چنین است که فرمود:
...من آهنگ انجام کاری از کارهای زمان جاهلیت نکردمجز دو بار که در هر بار میان من و کاری را که آهنگ انجامش راکرده بودم خداوند حائل و مانع شد،و پس از آن دیگر آهنگ کاربدی نکردم،تا وقتی که خدای عز و جل مرا به سالتخویشمفتخر ساخت،و داستان بدینگونه بود که در یکی از شبها بهپسرکی از قریش که در قسمتبالای مکه با من گوسفندمیچرانید گفتم:چه خوب بود اگر تو از گوسفندهای منمواظبت میکردی تا من به مکه بروم و همانند جوانهای مکهشبی را به شب نشینی و قصه گوئیهای شبانه بگذرانم؟
آن پسر قرشی گفت:من اینکار را میکنم!
من هم بدنبال منظور خود براه افتادم و همچنان تا به نخستینخانههای شهر مکه رسیدم و در آنجا صدای نواختن«دف»ومزمارهائی (7) شنیدم،پرسیدم:این چیست؟(چه خبر هست؟)
گفتند:فلان پسر با فلان دختر ازدواج میکند،من هم بهتماشای ایشان نشستم ولی خدا گوشم را بست و خوابم برد، وچیزی جز تابش خورشید مرا بیدار نکرد(و هنگامی بیدار شدم کهماجرا به پایان رسیده بود).
رسول خدا فرمود:من بنزد رفیق خود(یعنی همان پسرکقرشی)باز گشتم وی از من پرسید:چه کردی؟گفتم:هیچکاری نکردم!و جریان را برای او شرح دادم.
این جریان گذشت تا دو باره در یکی از شبها همان سخنرا تکرار کردم و او مانند شب قبلی حفاظت گوسفندانم را بعهدهگرفت و من به مکه آمدم و همانند گذشته در آن شب نیز صدایدف و مزمار شنیدم و به تماشا نشستم و خدا بهمانگونه گوشم رابست و بخواب رفتم و بخدا سوگند جز تابش خورشید چیز دیگریمرا بیدار نکرد،آنگاه بنزد رفیق خود باز گشتم و داستان را برای او باز گفتم،و از آن پس دیگر آهنگ کار بدی را نکردم تا اینکهخدای عز و جل مرا به مقام رسالتخود مفتخر فرمود.
4-و در کتابهای شیعه از علل الشرایع صدوق(ره)نقل شدهکه امام صادق(ع)فرمود:
«ما بعث الله نبیا قط حتی یسترعیه الغنم یعلمه بذلک رعیهالناس» (8) .
یعنی هیچگاه خداوند پیامبری نفرستاد تا آنکه او را بهچرانیدن گوسفندان وا میداشت تا بدینوسیله راه تربیت مردم رابدو یاد دهد.
نگارنده گوید:قبل از آنکه به بررسی و تحقیق در باره اینداستان و این روایات بپردازیم بد نیست پارهای از توجیهاتفیلسوف مآبانه و عارفانهای را نیز که در توجیه این روایاتکردهاند بشنوید،و آنگاه این روایات را از جهات دیگر موردبررسی قرار دهیم.
توجیهاتی در باره این روایات
از آنجا که این روایات در نظر بسیاری از اهل سنت مورد قبول واقع شده و نتوانستهاند در سند و یا متن آنها تردید کننداصل مطلب را پذیرفته و با سخنانی عارفانه و فیلسوف مآبانه درصدد توجیه آن بر آمدهاند که از آنجمله گفتار زیر است:
اول-«و حکمتخدای عز و جل در این باره چنان بوده که انسانوقتی گوسفندان را که ناتوانترین حیوانات چهار پا هستند بچراندمهر و عطوفتی در دلش جای گیر میشود و چون به سر پرستیانسانها مامور گردد دلش از تندیهای طبیعی و ستمهای غریزیپاک و مهذب میشود و به حد اعتلای اعتدال میرسد» (9) .
که البته به این گفتار ایرادهائی شده،از آنجمله اینکه:
1-گفته شده:چگونه کسی میتواند باور کند که پیامبربزرگوار الهی و نبی اعظم-صلی الله علیه و آله-نیازی به تهذیب وپاک کردن دل از تندیهای طبیعی و ستمهای غریزی داشت.آنپیامبری که خدا در بارهاش فرمود:
2-اگر هم ظلمی در وجود آنحضرت بود آیا مدرسهای بهتر از مدرسه گوسفند چرانی برای تهذیب آن نبود؟!
3-این مطلب مخالف استبا حدیثی که در باره آنحضرتاز ائمه معصومین(ع)روایتشده که فرمودند:
یعنی و براستی که خدای تعالی از زمان شیرخوارگی،بزرگترین فرشته خود را قرین آنحضرت قرار داد که راههایکرامت و اخلاقهای نیکوی جهانیان را در شب و روز به ویبیاموزد... (11)
4-اساسا مگر ظلم و ستم و یا سایر اخلاق زشت و ناپسندغریزی است که احتیاج به تهذیب داشته باشد؟!...
5-از همه اینها گذشته این گفتار نیز مورد سئوال و خدشه استکه چرانیدن گوسفندان دشوارتر از چرانیدن حیوانات چهار پایدیگر است؟
و خلاصه آنکه این توجیه از جهاتی مورد خدشه است گذشتهاز اینکه خود این روایات از جهاتی مخدوش است که در بحثآینده خواهید خواند.
دوم-و نظیر این توجیه،گفتار دیگری است که در شرح صحیحبخاری در ذیل همین حدیث آمده که گفتهاند:
حکمت در گوسفند چرانی پیغمبران الهی آن بود که چون اینان باگوسفندان مخالطت و آمیزش داشته باشند بر حلم و شفقتشانافزوده گردد،زیرا وقتی اینان در برابر دشواریهای گوسفند چرانی وگرد آوردن گوسفندان مختلف الطبیعه و چراگاههای پراکنده وبخصوص با توجه به ناتوانی و نیاز گوسفندان صبر و بردباری بخرجدادند،در اینصورت در مقابل دشواریهای مردمان امتخود بااختلافی که در طبیعت و اصناف خود دارند سزاوارتر و شایستهترخواهند بود... (12) .
و البته باید دانست که این گفتار مضمون همان روایتعلل الشرایع است که اگر صحت آن روایت تایید شود نیازی بهاین گفتار نیست و همان روایتبرای ما معتبر است،ولی ظاهراروایت از نظر سند ضعیف است.
سوم-توجیه دیگری که قدری بیاشکالتر از دو توجیه سابقاست آنست که گفته شود:
از آنجا که محیط شهر مکه محیطی آلوده به گناه و ظلم و شرک و بت پرستی و بیعدالتی و مفاسد دیگری بود،و رسولخدا(ص)که از کودکی با انواع مفاسد و مظالم مبارزه میکرد واز مشاهده آن وضع رقتبار و ظلم و ستمهائی که بوسیلهسرکردههای شهر به افراد ضعیف و ناتوان میشد وبیعدالتیهائی که عموم مردم آن زمان بدان دچار بودند رنجمیبرد،و از طرفی قدرت جلوگیری آنها را نداشت،بدنبالوسیلهای میگشت تا هر چه بیشتر از آن منطقه و محیط و مشاهدهآن وضع ناهنجار،کنار و دور باشد و بهترین وسیله برای وصول بهاین منظور خروج از شهر و سرگرمی با آن حیوانهای صامت وزبان بسته و محیط بیابان بیسر و صدا و بدور از فحشاء و فسادبود،و روی همین منظور رسول خدا(ص) بی آنکه نیازی به اصلاین کار و یا دریافت مزدی در این باره داشته باشد داوطلب اینکار شد و خود وسائل این سرگرمی را برای خود فراهم کرده ومشتاقانه بدنبال آن میرفت.
گذشته از اینکه برای مردم مکه چرانیدن گوسفندان و شترانبهترین سرگرمی و شغل محسوب میشد و بسیاری از آنهابی آنکه نیازی به این کار و یا دریافت مزدی در برابر آن داشتهباشند علاقهمند به انجام آن بودند و آنرا شغل خوبی میدانستند ومورد پسندشان بوده.
و البته اگر اصل مسئله مورد قبول باشد و صحت آن موردتردید و خدشه نباشد این توجیه خوبی است و شاید در صفحاتآینده نیز توضیحی بیشتر برای آن بدهیم.
سخنی در باره اصل این داستان و روایات وارده در اینباره
ما بهتر است این روایات را جداگانه تحتبررسی و تحلیلقرار دهیم و از اینرو میگوئیم:روایت نخست که در صحیحبخاری نقل شده از چند جهت مورد خدشه است:
1-از نظر سند،چون راوی حدیث ابو هریرة است و اوکسی است که به بازرگان حدیث معروف شده و پیش از این درقسمت اول بحث در باب معیارها (13) شواهدی براینمطلب ذکر کردیم و گویند:کار وی بجائی رسید که هر کسکسب و کارش کساد میشد و کالای تجارتی روی دستشمیماند با پرداخت مال و یا وجه و یا آش و پلوئی به ابو هریره وجعل حدیثی در آن باره از زبان رسول خدا(ص)از ورشکستگینجات مییافت (14) و بهمین خاطر است که برخی گفتهاند:
هیچ بعید نیست که ابو هریرة خود این نوع حدیثها را جعلکرده تا برای شغل خود آبروئی تحصیل کند زیرا وی در دوران حیات زندگی خود را به چوپانی میگذرانید و بهمین خاطر نیزاین نام بر او غالب گردید زیرا وی«هرة»-یعنی گربهای-راپیوسته همراه خود داشت که با آن بازی میکرد،و چون در زمرهمسلمانان در آمد این نام ملازم او گشت،ولی وی این نام راخوش نداشت و از اینرو این نوع احادیث را جعل کرد تا آبروئیبه خود بدهد،و در زیر پوشش این گونه روایات وجههای برایخود دست و پا کند. (15) 2-این حدیث مخالف استبا روایت دیگری که ابن کثیردر کتاب البدایة و النهایة،و یعقوبی در تاریخ خود از عمار بنیاسر روایت کردهاند که در باره آنحضرت گفته:
«...و لا کان اجیرا لاحد قط» (16) یعنی هرگز آنحضرت اجیر کسی نبود-و بصورت کارگر ومزدور برای کسی کار نکرد-و اگر نوبتبه ترجیح نیز میاناین دو روایتبرسد روایت عمار بن یاسر نزد ما ترجیح دارد.
3-این حدیثبا روایت دیگری نیز که ذکر شد و در آنآمده بود که فرمود:
«...و بعثت و انا ارعی غنم اهلی باجیاد»مخالف است زیرا در روایت ابو هریره«اهل مکه»است،ودر این روایت«اهلی»است،و از این نظر نیز روایت ابو هریرهغیر قابل اعتبار و ضعیف میشود.
این در مورد روایت ابو هریره.
و اما در مورد روایات دیگر نیز باید بگوئیم از نظر سند ضعیفاست،گذشته از اینکه اصل پذیرفتن این مطلب یعنی تن دادنابو طالب به چنین کاری برای رسول خدا مورد تردید و قابل خدشهاست.
زیرا با توجه به علاقه شدید ابو طالب در حفاظت و نگهداریآنحضرت و بخصوص با سخنانی که از کاهنان و پیشگویان ودیگران در باره آینده آنحضرت و دشمنی یهود با وی شنیده بود وخود همین راویان و تاریخ نویسان آن را با آب و تاب و طول وتفصیل نقل کردهاند چنانچه در داستان بحیرا نمونهای از آنسخنان را شنیدید،و روایات دیگری که ابو طالب پس از شنیدنآن اخبار لحظهای رسول خدا را از خود جدا نمیکرد و سخت درحراست و حفاظت آنحضرت میکوشید، پذیرفتن این مطلب کهآنحضرت را روزها و شبها به تنهائی رها میکرد تا در بیابانهایمکه تک و تنها برای مردم مکه گوسفند چرانی کند بسیار بعید بنظر میرسد.
و با توجه بدانچه گفته شد این قسمت از تاریخ نیز کهبسیاری از سیره نویسان و اهل حدیث آنرا بصورت یک خاطرهمسلمی در زندگانی آنحضرت آورده و نقل کردهاند مورد خدشه وتردید است و در نتیجه موردی برای اظهار نظر و اجتهادنویسندگانی همچون نویسنده کتاب«محمد پیامبری که از نوباید شناخت»باقی نمیماند که میگوید:
«...در دورهای از عمر که اطفال دیگر تمام اوقات خود را صرفبازی میکنند محمد خردسال مجبور شد که تمام اوقات خود راصرف کار برای تحصیل معاش نماید،آن هم یکی از سختترینکارها یعنی نگاهداری گله».
زیرا همانگونه که گفتیم اصل قضیه مورد تردید است تا چهرسد به اجتهادهای دیگر...که ما با تفصیل بیشتری در قسمتاول از همین سلسله مقالات پاسخ آنرا ذکر کردیم.
و در خاتمه باید بگوئیم:با توجه به همه روایات و احادیثیکه در باره گوسفندچرانی رسول خدا(ص)در دوران کودکی و یاجوانی وارد شده و با جرح و تعدیل و جمع و تفریقی که میان آنهابکنیم و بخواهیم اصل قضیه را بنحوی پذیرفته و مردود ندانیم،و از اشکالات و ایرادها نیز تا حدودی در امان باشیم باید همانگفتاری را که در مقاله نخست ذکر کردهایم بپذیریم، و بگوئیم:
از آنجا که تلاش برای تحصیل معاش و تحمیل نشدن بردیگران در زندگی،یکی از برنامههای سازنده و شیوههای آموزندهزندگی پیمبران الهی بوده و پیوسته سعی میکردهاند تا کارهایخود را بدیگران واگذار نکنند و خود انجام دهند، دیگران را نیز بهاین شیوه پسندیده تشویق و تحریص مینمودند....
و از آنجا که چرانیدن گوسفندان نیز یکی از شغلهای پسندیدهو کارهای مورد پسند پیمبران الهی بوده و در شرح حال و زندگیابراهیم خلیل و موسای کلیم و حضرت شعیب و دیگر از انبیاءعظام نمونههائی از آن دیده میشود،و در قرآن کریم نیز بداناشاره شده... (17) و شاید یکی از علل آن نیز همان باشد که درروایت علل الشرایع ذکر شده،البته اگر از نظر سند ضعیفنباشد....
و از آنجا که گوسفند چرانی در زندگی اعراب آنزمان نیزیکی از رسوم معمولی و بلکه از کارهای تفریحی کودکان وجوانان آنزمان بوده...
و از آنجا که رسول خدا خود دارای شتران و گوسفندانی بودهکه از پدرش عبد الله و احیانا از مادرش آمنه به ارث برده بود (18) ، واحتمالا گوسفندان و شترانی نیز از عمویش ابو طالب بوده که نیازبه چرا داشتهاند....
و از آنجا که محیط شهر مکه محیطی آلوده به شرک و فساد وظلم و فحشاء و زنا و میخوارگی و دهها آلودگی و زشتیهایدیگر بوده،و روح پاک و با صفای رسول خدا که از آغاز زندگیو اوان جوانی با این نوع آلودگیها مخالف بود و سخت ازمشاهده آنها رنج میبرد و قدرت مبارزه و دفاع مظلومان را نیزنداشت،و دنبال بهانهای میگشت تا از آن محیط آلوده و پر ازفساد به دور باشد و حتی المقدور آن مناظر زننده و زشت رانبیند....
میتوان قبول کرد که برای مدتی آنوجود مقدس روزها کهمیشده گوسفندان و شتران خود و خاندانش را-همانگونه که درآن روایتبه تعبیر«اهلی»نیز آمده بود-بصحرا میبرده و بهبهانه چرانیدن آنها خود را از محیط شهر مکه بکناری میکشیده و شب هنگام بشهر میآمده و گاهی شبها را نیز در همان محیطبی سر و صدای بیابان بسر میبرده است،و این نهایتسخنیاست که میتوان در اینباره پذیرفت،وگرنه اصل مطلب خالیاز خدشه نیستبهمانگونه که شنیدید،و ماجرای حلف الفضولنیز که در صفحات آینده میخوانید میتواند شاهدی بر این گفتارباشد،و الله اعلم.
برای خواندن ادامه زندگانی پیامبر اعظم به
خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر(ص)
بروید....
مطالب مشابه :
شعر چاوشی خوانی حجاج (شعر بازگشت از مدینه و مکه)
zakere shams - شعر چاوشی خوانی حجاج (شعر بازگشت از مدینه و مکه) - وبلاگ شخصی ذاکر اهل بیت علیهم
پيام تبریک بازگشت از حج91
91 متن تبريك زيارت حج متن تبریک بازگشت از عتبات عالیات متن تبریک بازگشت از مکه متن شعر
چاووشی سنتی فراموش شده به مناسبت بازگشت حجاج بيت الله
طوف عباس علي را کرده ايم از جان و دل ما طواف مکه را از شعر مضمون زيارت يا بازگشت از شعر از
بازگشت زائرین از مکه و مدینه
شعر آف متنوع بازگشت زائرین از مکه و
بازگشتبه مکه پیامبراعظم (ع)
بازگشتبه مکه ابو طالب بعد از سفر به شام و داستان بحیرا دیگر سفر تجارتی نکرد و
اس ام اس خیر مقدم بازگشت از حج | اس ام اس خیر مقدم حجاج
اس ام اس خیر مقدم بازگشت از شعر و متن متن خیر مقدم حج - پیام تبریک بازگشت از مکه - اس ام
متن کارت دعوت به مجالس
بشکرانه بازگشت از مکه معظمه و مدینه منوره و توفیق حج بیت الله شعر. ورود بلاگ
دانلود به جای آنکه همه ساله به مکه روی
اشعار مذهبی و سیاسی وزندگینامه و آثار صوتی وتصویری وآلبوم عکس از به مکه روی بازگشت
تحفه العراقین (ختم الغرایب)
خاقانی هنگام بازگشت از مکه، یعنی به مکه، از مسیر مسائل، از یکسو به شعر خود حال
فتح مکه با شعار رحمت
چنانکه سورۀ فتح در بازگشت از حدیبیه به مکه بازگشت. خطاب به او اينشعر را
برچسب :
شعر بازگشت از مکه