میخواهم برگردم به مرد بودن.

 

 

 

 

هر روز نوشته های زیادی پیدا میکنم که دوست دارم من سُمبل بشینم لبه ی ایوان و چشمهای تو بخواندشان. صدای تو بخواندشان.

حال مرا که بخواهی بدانی، معمولی ام. جدای از آفتی که به جانم انداخته ای. آفت که چه عرض کنم.  انصافا هم آفت حق مطلب را ادا نمیکند. میلنگد.

اگر نَقل ِ غیرت و حلال و حرامی نبود همینجا پیش ِ چشم ِ همه داد میزدم که آفتت همین بس که هر شب و هر شب  توی خوابم با آن همه حریر و ساتن .....

استغفراله....لا اله الا اله

میبخشی ولی دیگر شبیه سابقی که تحصیل کرده بودم و متمدن بودم و مهندس بودم حتی و سبیلم با کلاس بود و دوست  داشتم توی جمع های دوستانه بنشینی روی پایم، نیستم.

 تمدنی که حرفش را میزدم ، اینجا لابلای سیرابی ِ گاو و شقه های قرمز رنگ گوشت  و سُم های فرو رفته توی پِهِن، مُیسر نمیشود.  اینجا تا  شبیه صنوبر رو به قبله نایستی و دبه ی آب نگیری جلوی سر ِ زبان بسته و بسم اله نگویی بهت نمیچسبد، سر بریدن ِ گاو.  انگار که با بچه ها خوابیده باشی.

ولو اگر در نظر بگیری  که اعتقادت به خدا را خیلی سال ِ پیش ریخته باشی توی مخلوط کن و باهاش شیر موز درست کرده باشی و سر کشیده باشیش و بعد هم دفعش کرده باشی.  اینجا گاو ها میترسند از چاقو. و تو تمدن را یادت میرود وقتی سر ِ گاو را بغل میکنی که بلکه قرار بگیرد قبل ِ مُردنش.

می بخشی ولی حالا از روی ماهت شرمنده ام که اینهمه جا این همه بار....غنچه ی شکفته ی دهانت را بوسیدم و بی ماتیکت کردم.

قباحت دارد این ها. ولی من با تو چه کردم؟  حالا لخت و عور نمی نشستیم  روی دسته های مبل و مدل ِ نقاشی نمیشدیم، حالیت نمیشد که عاشقم.؟ حالیت نمیشد که بی تابم برای کنارت نشستن؟  برای تجربه  ی داشتن زندگی؟ برای شوهر بودن حتی؟

قربان ِ قدت بروم،

یاد گرفته ام که "توی سر سگ بزنی روشنفکره" یعنی چه. و من دوست داشتم که داشتمت و برات مثلا از تجریش یک قواره چادری میخریدم که گلهاش هر کدام به قائده ی یک سکه بود و رنگشان هم به گلبهی میزد و بنفش ِ کم رنگ. سرت می کردی توی مهمانی های دوستانه و با فاصله از من مینشستی و چشم توی چشم که میشدیم میفهمیدی که به خاطر حجم توست روی پاهایم که اینهمه گشاد نشسته ام و به پشتی تکیه داده ام.

حمله ی انتحاری ِ ظرافت ِچشمهات را میشود از پشت ِ هر چادر و چاقچوری شناخت و دید و لمس کرد و زخمی شد و  رسید به هرچه که این روشنفکر ها از عشق حالیشان میشود. بی خونریزی و حبس.

و البته که  گوشه ای از وسعت ِ بدبختی  ما دستت می آمد اگر میفهمیدی که چه به این خط ِ "تاهما" حساس شده ام وقتی اینهمه منحنی دارد.

این رگ ِ روی گردنم تاب نمی آورد همه بیایند بخوانند و ببینند این تشدید روی ولضّالین را. شاید یکی فهمید. شاید یکی " تشدید ها را شناخت.

اصلا با "بی نازنین" مینویسم و بی تشدید . ولی تو نازنینی.

چه باشی چه نباشی.

 

 

یعقوب جان


مطالب مشابه :


تعبير ديدن " گاو " در خواب

تعبير ديدن " گاو " در خواب. ابن سيرين مي گويد : اگر بداند گاو ماده و چاقي دارد و بداند مال اوست




از شیر بریدن زادگان

از شیر بریدن زادگان حیوانی کشاله ران گاو موجب می شود که و از دو سوی سر کیسه با 4 قطعه




روش فنی بهداشتی ونظارت بر عمل اوری گوشت در کشتار گاه صنعتی

است.به محل سر بریدن دام هدایت میشود طول کانال لازم برای خونگیری یک راس گاو 1.5 متر با عرض




گوگ تپه خالصه - حمل ونقل دام

است.به محل سر بریدن دام هدایت میشود طول کانال لازم برای خونگیری یک راس گاو 1.5 متر با عرض




میخواهم برگردم به مرد بودن.

تمدنی که حرفش را میزدم ، اینجا لابلای سیرابی ِ گاو و شقه های نمیچسبد، سر بریدن ِ گاو.




نگاهی بر آکت­های مشترک در قصص آذربایجان

در چنین مواقعی بهترین راه برای بیدار ماندن بریدن انگشت خویش با چاقو و نمک ریختن روی بریدگی




خوردن یک فیل در دو ساعت از شدت گرسنگی/ تصویری

هر کی ندونه فکر میکنه این مردم یه گاو رو سر بریدن دارن گوشتشو تقسیم




برچسب :