زنگ انشا (وقتی باران به صدا در می آید...)
اری شقایق های لطیف ان دشت را برای شکفتن برگزیده بودند . انگار نمی دانستند ان دشت دشت بلاست. در میان ان گل های شقایق غنچه های نازنینی بودند که برگهای لطیف شان زیاد طاقت خشکی و بی ابی را نداشتند . ذخیره ی ابی رو به پایان بود . شقایق های نازنین رو به پزمردگی می رفتند. خار های خسی کمر به پر پر کردنشقایق ها بسته بودند. ای کاش تکه ابری در اسمان پدیدار می شد . ای کاش سایه می افکند . ای کاش چند قطره از ان می چکید. ای کاش... ای کاش ... اما ابری در اسمان نبود . سایه ای نبود . بارانی نبود. شقایق های نازنین دیگر طاقت نیاوردند پزمرده شدند . پر پر شدند. وحشی های بیابان طاقت دیدن زیبائی ها را نداشتند . همه را از دم تیغ گذراندند . حالا دشت پر شده بود از شقایق های پر پر شده .صدای غرش ابرها زمین و اسمان را لرزاند . انقدر عصبانی بودند که زمین به لرزه در امد. صدائی همه ی دشت را فرا گرفته بود ’ صدائی که گوئی شقایق های پر پر شده را نوازش می کرد . صدا ’ صدای اسمان بود . اما افسوس چه قدر حوصله کردی باران ’ دیر امدی دیگر کسی منتظرت نیست ’ دیگر کسی ارزویت نمی کند.شقایقی نمانده که سیراب کنی . اری ... وقتی باران به صدا در می اید . دیگر زمزمه ای نیست.
زینب احمدی کلاس سوم راهنمایی مدرسه اندیشه/اسلامشهر
وقتی باران به صدا درمی آید...
آیا تا کنون به بارش باران فکر کرده ایم ؟
باران که می بارد ، بعضی ها دلشان می گیرد وخیلی ها شاعر می شوند. آخر تازه یادشان می افتد که احساسات فطری پاک و زلالی هم هست که در لابه لای افکار مادّی و تکراری روزمره ، فراموشش کرده بودند.
وقتی باران می آید، دیگر، مردم ، خودشان را برای چیزهای کم ارزش و بیهوده معطل نمی کنند، حتی جلوی زیباترین ویترینهای مجللترین مغازه ها هم خالی است.هر که را می بینی با عجله به سوی مقصد حرکت می کند یعنی باران باعث می شود که انسان مقصدش را فدای زرق و برقها نکند.
سواره ها نیز در بارش باران بیشتر از قبل ، دلشان برای پیاده ها می سوزد و زودتر آنها را سوار می کنند. یعنی باران ، مردم را سخاوتمندتر و سخاوتمندان را دلسوزتر می کند.
باران که می بارد، مردم صمیمی تر ، متحدتر و فداکارتر می شوند. چرا که خیلی ها را می شود دید که یک نفر دیگر را زیر چتر خود گرفته اند.
باران ، زمین را پاک می سازد ، هوا را تصفیه می کند و برخی ویروسها را از بین می برد و شاید آن وقت مردم کمی پاکتر زندگی کنند!
وقتی باران بر خاک ، کشتزارها و کوهها فرو می ریزد ، حیات ، جان می گیرد و همه به تداوم زندگیشان امیدوارتر می شوند و ممکن است برای یک بار هم که شده صاحب باران را شکر گویند.
در بارش باران عدالت را هم می توان دید. چرا که قطره ها ، در همهء محله های یک شهر و یا بر بام همهء خانه های یک محله ، با یک نواخت مساوی فرو می ریزند.
وقتی که باران میآید، گاهی سالهای کودکی ، قیل و قال آرامش بخش مدرسه! و درس «باران آمد ، آن مرد ، در باران آمد » در ذهنها رژه می روند و آن وقت تازه یادمان می افتد که آن مرد ، در باران نیامد. پس می شود کمی هم برای آمدن او (روحی فداه) دعا کرد.
باران ، سرشار از خیر و برکت است و آن باران نیز، آن باران سرنوشت سازی که از هوای ابری چشمها بر گونه هایمان می نشیند و سبب می شود که بهتر بتوانیم مسیر زندگیمان را عوض کنیم. زیرا باران کمیاب اشکها، توفیق توبه را سهل الوصول تر می کند.
قطره های اشک می توانند بغض سنگین تاریخ معصومان مظلوم را نیز بشکنند و آموزه های بی بدیل مردان شهید روز دهم را در سینه ها زنده و بالنده نگهدارند. چرا که حسین علیه السّلام بیش و پیش از آن که تشنهء آب باشند تشنهء اندیشهء انسانهای زمانها هستند.
پس ای باران عزیز! ما را تنها نگذار.
فاطمه نوری کلاس دوم راهنمایی مدرسه سپاهان 2 ناحیه ۲بهارستان
وقتی باران به صدا در می آید...
دیگر آسمان دارد تیره و خاکستری می شود و باران نم نم وکم کم شروع به بارش می کند.
باران مانند اشک های حضرت زینب(س)همچنان میبارد.
ناگهان صدای مهیبی به گوش میرسد.!!!این صدا صدای رعد و برق ها هستند.
باران تندتر و تندتر میشود.همه ی مردم درخیابان به دنبال پناهگاهی میگردند.!
چترهای مردم و بالکن های مغازه ها مانند یک پناهگاهی اند که به مردم درخیابان آغوش بازمیکنند تا مردم زیر این رحمت الهی خیس نشوند.!!!
با گذر زمان خیابان ها خلوت شده وتعداد کمی از انسان ها در خیابان پیدا می شود و باران سرد شده و به تگرگ تبدیل می شود و با شکل و شمایلی خاص مانند سنگ های یخی به زمین فرو میریزند.
-باران باغبانی میشود که به گل و گیاهان و درختان و سبزه ها آب می دهد.
-کشاورزی میشود که به کشاورزان کمک می کند.
-و باران رفتگری خواهدشود که خیابان را تمیز می کند.
-و سقایی میباشد همچون(ابوالفضل<ع>)که به تشنگان آب میرساند.
باران آهسته وآهسته تر می شود.
کم کم رنگین کمان نمایان می شود رفته رفته پر رنگ تر و پر رنگ تر می شود و خیابان ها باز هم رو به شلوغی برمی گردند.
تا چندین ساعتی زمین نم خواهد داشت ولی زمین خشک خواهد شد.
مهدی نجف نزاد مدرسه برادران شهید قاسمی /ناحیه ۲بهارستان
وقتی باران به صدا در می آید...
وقتی ترانه ی دلپذیر باران درگوش هایم جاری می شود ،وقتی ناله ابر را می شنوم به رویاها پرواز می کنم .چشمانم را می بیند ،پیچک هایی که در دل وروح انسان بی روح می پیچد ودل سرد اورا پر از مهر ومحبت می کند.
نغمه های چک چک باران را که با هماهنگی خود را بر سرزمین سرد می اندازند وچه زیباست ابرهای تیره ای که از حسادت خود را روبه روی ماه درخشان گرفته است ودر جاده های عشق جلوه نمایی می کنند.
وقتی قطره های باران ا به دور دست ها می برد ،جایی که دور از دغدغه های روز ماست .صدای باران همانند صدای گیتار است که وقتی شروع به نواختن می کند باید تا انتها بنوازد تا تمام هستی را از خوا ب غفلت وسر درگمی بیدار بیدار کند ،مانند آن روزی که وقتی امام حسین (ع)بارانی از سخنان خود را جاری کرد وباعث بیداری اسلام شد.
هنگامی که ابروآسمان وباران وترانه های آن دست به دست داداند تا دنیایی را بیدارکنند .صدای باران مرا به یاد شعر کودکی هایم می اندازد که در دوران ابتدایی با همکلاسی هایم زمزمه می کردیم .
باز باران
با ترانه
باگوهرهای فراوان
می خورد بربام خانه.....
زهرا محمدی /دانش اموز پایه دوم /اموزشگاه حضرت زینب(س)/منطقه فشافویه
وقتی باران به صدا در می آید...
در دل من شور وهیجانی تازه جان میگیرد .وقتی قطرات باران بروی شیشه ها می نشیند انگار مهمان جدیدی به خانه ما می آید به طوری که با امدنش نشاطوطراوتی که به همراه دارد به خانه ما نیز وارد می شود.
وقتی صدای چک چک باران به گوش می رسدتازه به یاد می اورم که خداوند چه زیبایی های فراوانی آفریده ونعمت ها ی بیکرانی را در اختیار ما قرار داده تا به نهایت از انها استفاده کنیم .
وقتی دانه های بلورین بر روی زمین می افتد ،دل زمین شسته می شود؛ای کاش ما هم همین گونه بودیم .
ای کاش با باریدن باران تمام بدیها از دل ما شسته می شد واز بین می رفت .
وقتی باران می بارد درختان ،گل ها ،چمن ها ،و...جانی دوباره می گیرند گویی دوباره متولد شده اند ،سرشان را به آسمان بلند می گیرند واز خدا به خاطر این نعمت تشکر می کنند .ما انسانها نیز با شنیدن صدای باران با طراوت می شویم واز این نعمت خداوند نهایت استفاده رامی بریم .
نسرین گلستانی /دانش اموز پایه سوم راهنمایی/منطقه فشافویه
وقتی باران به صدا در می آید...
رحمت الهی به سوی زمین وزمینیان سرازیر می شود ،جوی ها ونهرها پر اب می گردد ،زمین سیراب می شود ف درختان وگیاهان طراوتی دوباره می یابند ،غبار ها وآلودگی ها زدوده شده وهوا تمیز می شود،عطر باران همه جا را فرا گرفته وطبیعت جلوه ای زیبا پیدا می کند .
وقتی صدای باران می اید،دلهای ادمیان به ویژه مومنین خدا روشن وشاد می گردد گویی قطرات باران غبار درون را نیز از وجود آنان شستشوداه وجان خسته اشان را حیاتی دوباره می بخشد.
صدای نم باران ترنم دلنشینی است در گوش جان آدمیان که درهای عظیم رحمت الهی به رویتان گشوده شده وعشق با بندگان خویش آغاز گردیده است .پس بخوانید ش تا استجابت کند شما را.
صدای باران که می اید دل ها به حضرتش نزدیک تر می شود واحساسی زلال آدمی را به سویش فرا می خواند انگار که دستان پر مهر او این بار می خواهد با قطرات باران نوازش گر سر و روی بندگان خویش باشد.ان گونه که مادری مهربان عاشقانه کودک دلبند خود را نوازش می کند .
باران نه تنها رحمت ،که مایه تطهیر است ؛نشانه است ،نشانه ای محکم برای آنانی که می خواهند قلب ها را جلا دهند ودل ها را از هر چه سیاهی ،پاک کنند تا در سایه ی این پاکی بتوانند پاک بخورند پاک بیاشامند، پاک ببینند،پ.اک بشنوند،پاک بیندیشندوپاک زندگی کنند تا رستگار شوند.
مهدی حاجیان-اموزشگاه 22 بهمن 57 ناحیه 1 ری
وقتی که باران به صدا درمی آید
وقتی که ذرّات الماس گونه ی باران از میغ های دل آسمان سر بر می آورند،خورشید سرخ خجل می شود و نصرت و منی خود را محال می داند. زمانی که دل صبح مدیون مخوف ترین برق های برنده می شود، مصائب هم چو خار روشنایی را در دل ما می شکافند...
آبان،آذر،باران،نم نم،گزاف می بارد،مفتون می نماید...محفوظ گشتم،چتری دارم ولی به خدا سوگند که بی امانم، مدهوش گشتم از این مقّر مقدور،نزد خداوند مرهونم بسیار مدیون. وقتی که باران به صدا درمی آید یعنی زمانِ ماتم است! یعنی سرآغاز عزّت و سربلندی... بیندیش، نم نم باران مرادت را خواهد داد مقرون شد...مقهور باش، که ملک این چرخ بلند در دستان ربّ بزرگوار است. مسخّر شو، که مدیونی به این صدای زیبا هستی!
مستع و ملول بگرد از آنچه در زمان مِی کشانی عمل کرده ای! نهیب در خون ملّاحان به گردش درآمده که نکند در طوفان نابود بگردیم! پس ای کُنام پلنگان و شیران فرو کاستن را بر درو دیوارِ رگ خود احساس کن.
فرو بتراش که فرهیختگان هم در این باران فراست یافته اند...!
به نقش بر آیینه بنگر، درقطرات هم زندگی شناور است، بی صدا، بی هیاهو. بر تب و تاب تولدی دوباره برخیز که در زندگی فرصتی دوباره وجود خواهد داشت!
درست وقت که باران به صدا در می آید راه نیک بختی را خوهی یافت!
نگار اقا میرزایی-کلاس سوم –مدرسه شهید غیوری-ناحیه 1 ری
وقتی باران به صدا در می آید...
هوا گرگ ومیش بود ومن با اندکی گرفته در کنار پنچره ی اتاقم نشسته بودم .از شدت بغض احساس خفگی می کردم .چشم هایم آنقدر تار شده بود که دیگرحتی دست هایم را هم نمی دیدم .
کم کم اولین قطره اشکم مانند رودی که از کوهی جاری می شود، گونه هایم را لمس کرد وبه پایین غلتید .جویی از اشک برگونه هایم جاری شد .شروع به گریه کردم وپاهایم را به جای همدم نداشته ام در آغوش گرفتم .همزمان با گریستن من آسمان هم شروع به گریه کرد .با هم ودرکنار هم به گریه پرداختیم.
آوای دلنشین باران مرا وادار کرد از خانه خارج شوم .به محض خارج شدن از خانه قطره ای از اشک آسمان برروی پوست داغ وتب دار صورتم فرود آمد واحساسی باور نکردنی به من داد، احساسی که به من می گفت:"من نیز در غمت شریکم ".
چشم هایم را بستم وبه سال های پیش باز گشتم .زمانی که کودکی بیش نبودم، زمانی که نمی فهمیدم مهر چیست ودل شکسته کیست؟ اما اکنون نه تنها می فهمم بلکه با تمام وجودم احساسش می کنم.
احساس غریبی است ، همان قدر که مهر ورزیدن شیرین است ، دل شسکستگی بسی تلخ وناگوا ر است .
کاش می شد آسمان بود ،کاش می شد آنقدر مهربان می بودیم که حتی گریستنمان هم سبب تولد غنچه ای زیبا ودوست داشتنی وابریشمین می شد .
در افکارم غرق شده بودم که متوجه شدم گریه آسمان پایان گرفته است ونسیم دست نوازشگر خود را برگونه هایم می کشید .چشمانم را گشودم وبه آسمان نگریستم ودیدم لبخند ی هفت رنگ برلبان آسمان نقش بسته است.
دریا چشمه علایی/ کلاس سوم -مدرسه احمد ابراهیمی/شهرستان دماوند
وقتی باران به صدا در می آید...
دست اگر برای لمس قطره ای باران پیش می رفت !نشان از طراوت دل زلال تودارد ....بدان که هنوز آغاز راهی وباران از باریدن باز نمی ایستد .پس تو نیز ما یوس مشو وببار تا به زندگی وهدفت جلای دوبار بخشی .باران نیز مثل تو از شکاف ابرهای تیره برخاسته است ،مشکلاتت را پشت سر بگذار ولذت طهارت را بچش ،صبر را از باران بیاموز وعشق بارش را در خودت باورکن باران تنها یک پدیده نیست ،بلکه معجزه است .
در دنیا هیچ بویی لذت بخش تر ازبوی خاک های بارن خورده نیست .
هنگامی که قطره های بلورین بر درخانه ی وجود ت ،دلت را می کوبند فرصت را از دست نده ودست در دست اوبرای شکفتن قدم بگذار وهمراه با آوای دلنشینش رویشت را تکمیل کن واورا واسطه ای بین خود وخدای خود قرار ده که بی شک این قطرات اشک شوق خدا به سبب موفقیتش در آفرینشت خواهد بود.
ای اشرف مخلوقات او وقتی تو را آفرید به خود آفرین گفت . پس تو چطور می توانی از بهترین نعمتهایش همانند باران چشم پوشی کنی وخود را بنده کسی جز او بخوانی.
باران در فصلی می بارد که همه ی رخدادها دم از تواضع وفروتنی می زنند.پاییز فصلی است که برگهای سبز با وجود اینکه به رنگ طلا تغییر می کنند اما با خشوع وفروتنی به زمین می افتند ؛شگفت در این آفرینش که باران هم با عظمتش می بارد تا گلی زنده شود وزمینی را تازه کند تا دل خاک خورده ی انسانی را از غم بشوید بارانی که از خود می گذرد تا شاعر با آهنگ دلنشینش شعری بسراید ،اما شاید باران هم می ترسد ،می ترسد از اینکه روزی تنها شود وبه همین دلیل می بارد .گاه باران همه ی دغدغه اش بارش نیست ،گاهاز غصه ی تنها شدنش می بارد.
مایده فلاح /کلاس سوم راهنمایی-مدرسه احمد ابراهیمی-شهرستان دماوند
حس عجیبی به انسان دست می دهد ،او حس می کند خداوند نعمت الهی برایش را به ارمغان می فرستد در این حال است که انسان باید به خاطر این نعمت عظیم وبزرگ که سر منشا تمام موجودات عالم است راه خوشبختی را پیدا کندوبا توسل به اهل بیت وقرآن کریم به سعادت اخروی برسد .
وقتی باران به گوش انسان میرسد احساس آرامش به او دست میدهد،وسقف وسر پناهی بالای سر خود می بیند واین چقر عاشقانه است.
وقتی باران به صدا در می آید شایداین قطره های باران اشک های کودکانی باشد که تشنه لبان در صحرای کربلا شاهد شهادت عزیزان خود بودند واشک می ریختند ،شاید این باران می توانست روی خیمه های که کفار آنها را آتش زدند در حالی که نگاهی به گریه های معصومانه کودکان نینداختند که چگونه گریه می کردند ،می بارید! کافران زیورآلات آن ها را زیر عباهایشان ویا چادرهایشان از گوشهای کودکان در آوردند وبه غنیمت می بردند در حالی که نمی دانستند این گریه ها می تواند همان بارانی باشد که قطره قطره از چشمان کودکان به زمین ریخته می شود!اه وافسوس این صحنه ها چه قدر غم انگیز وتاسف بار است.
مهدی پار کلاس دوم راهنمایی مدرسه امام مهدی (عج)-ناحیه ۱ بهارستان
وقتی باران به صدا در می آید...
امروز سر صف بودیم که ناظم خوبمان موضوعی رابرای نوشتن انشا پیشنهاد داد .موضوع عجیبی بود .اگر باران به صدا در بیاید ...ذهنم را خیلی مشغول کرد تمام طول روز را فکر می کردم ؛حتی سر کلاس هم حواسم به درس نبود از پشت پنجره کلاس به آسمان نگاه می کردم .هوا ابری بود ؛ابری سیاه که هرلحظه منتظرش بود ومن فکر می کردم که اگر باران به صدا در بیاید ....
نمی دانم چگونه زمان گذشت .زنگ آخر زده شد با دوستانم خدا حافظی کردم تا منزل نگاهم به آسمان بود که شاید ابر ی باریدن می گرفت اما باران نیامد ومن در حسرت بارش باران ماندم.
ایکاش می با رید تا من راحت می نوشتم شاید با من حرف میزد؛چه می گفت؟چقدر دلم می خواست ان بالا پیش ابرها بودم .راستی اگر من باران بودم ؟
راستی اگر من باران بودم دلم می خواست کجا ببارم ؟به کدام سرزمین تشنه ؟به کجای این هستی پهناور؟
آری؛ من باران شدم با هزاران ،نه با میلیون ها قطره ی دیگر همراه شدم تا به زمین برسم.زمین آغوش باز کرده بود وما را به گرمی می فشرد ،لبخند گل ها دیدنی بود ،نمی دانم کدام نسیم مرا از دشت پر از گل به شهر آورد .
آدم ها ،این موجودات که خود را اشرف مخلوقات می دانند برای اولین دیدار جالب به نظر می رسیدند .هواچقدر کثیف بود، وسنگین؛ماموریت داشتم هوا را تمیز کنم.... هوا تمیز شد.
من در جوی آبی روان شدم ،ای کاش نمی شدم تا نبینم ونشنوم آنچه را دیدم وشنیدم ...جوی مرا با خود برد،بردوبرد ،شدیم جویبار ، رودخانه تا به دریا برسیم . دریا؟
دوستانم می گفتند دریا آخر این قطره ها چند بار باریده بودند وبازبخار شده بودند وراه را از بیراهه می شناختند .ماهی ها همراه ما می آمدند .چیز های نوک تیزی در آب بود دوستانم می گفتند انها قلاب هستند .ماهی ها در قلاب ها گرفتار انسانها می شدند ؛چقدر دردناک بود جدای آنها از ما .
ناگهان راکد شدیم ،ایستادیم .دوستانمان گفتند:ای بابا !ادم ها سد جدید ساختند ؟!چند روزی آنجا بودیم من از روی کنجکاوی به کنار سد رفتم ؛ناگهان دستان کوچکی وارد آب شد مرا به اتفاق دوستانم تنگ آبی که یک ماهی کوچکی درونش بود ریختند .تنگ آب را به کنار سفره اشان بردند .ماهی درون تنگ بی تابی می کرد وکودک به ماهی کوچک زندانی خیره بود .
ادم هر جه بود خوردندوزباله هایشان را همان جا رها کردند ورفتند . من درون تنگ احساس خفگی کردم دستان کودک تنگ را سخت می فشرد .اتومبیل انها حرکت کرد ؛صدای رادیو شنیده می شد ،ادم ها گفتند :ساکت اخبار می گوید.صدایی می گفت:دریاچه ارومیه در حال خشک شدن است .زاینده رود دیگر رود نیست .دریاچه ها در حال مرگ هستند ...دریاچه ها.....؟
از شنیدن این اخبار به تنگ آمدم ؛دیگر صدایی نمی شنیدم ساعت ها گذشت .اتومبیل ایستاد ؛آدم ها پیاده شدند ،ناگهان تنگ از دستان کودک برزمین افتاد وما روی زمین داغ که آسفالت نامیده می شد رها شدیم ماهی کوچک به درون جوی آب پرید .کودک اشک می ریخت وما داشتیم بخار می شدیم .من اززمین جدا شدم وبه طرف اسمان رهسپار می شدم ،از این بالا زمین چقدر زیبا به نظر می رسید ؛ای کاش همان پایین هم به اندازه این بالا زیبا بود .دیگردوست ندارم ببارم ،دیگر زمین را دوست ندارم وبه باران می گویم نبار ،زمین جای قشنگی نیست.
نسترن باغلوجه -آموزشگاه گلستان علم -ناحیه ۱ بهارستان
وقتی باران به صدا در می آید...
چقدر لذت بخش است هنگامي كه با طنين دلنشين باران كه از پشت پنجره با باد رقصان ضربه هاي آرام به شيشه ي آن ميزند صبح خود را آغاز كنيم.....
-صبحي كه سرآغاز آن نعمت گواراي پروردگار باشد باراني كه گاه آرام و بي صدا گونه گلهارا نوازش ميدهد و گاه با بي رحمي بالها پرندگان را خيس ميكند.....
-باران با دانه هاي نگين مانند خود" آسمان را به زمين وصل ميكند. وقتي باران به صدا در مي آيد دلم ميگيرد.....
- كاش من هم مانند كودكاني كه آمدن باران را به يكديگر خبر ميدهند و به دنبال چترهاي رنگي خود ميگردند شور شوق بازي در زير اشك هاي آسمان را داشتم.....
لحظه هاي زيباييست وقتي كه دختر بچه اي آرام با جعبه ي شكلاتش كنار جاده زير قطره هاي باران نشسته است ولي پسرك او را با سايه ي چتر خود مواجه ميكند.....
-باران رحمت اتهي را از معصيت پاك و منزه ميكند كاش مي شد دلهايمان هم با بارش باران همچون گلي نو شكفته تازه و پاك ميشد.....
-كاش قلب هايمان صاف و آينه مانند قلب كودكان بود كه با آواي دلنشين باران همخواني مي كردند و در هنگام برق آسمان يكديگر را در آغوش مي كشيدند به گمانم آماده ي عكس انداختن آسماني بودند.....
-صداي تپش قلب آسمان به وسيله قطرات ريز باران به زمين ميرسد.....
-كاش زودتر برسد روزي كه همه ي ما بدون چتر در زير باراني كه به يمن ظهور امام مهدي (عج) مي بارد بايستيم.....
فاطمه فتحي پور -شهرستان ورامین
دردل وجانم روح وروان تازه ای دمیده می شود ، هنگامی که قطره های ریز باران بر گونه ها و لب هایم می نشیند... آن زمان است که معنای زندگی کردن و در عین حال خوشبخت بودن را تجربه می کنم . کمی گوش فرا ده ... کمی بیشتر دقت کن . گوش هایت را تیز کن . به راستی که صدای باران چه زیبا و دلنشین است . این قطره های زیبا و با طراوت که با ملاطفت دست نوازش برصورتمان می کشند ، هدیه های گران بهای خداوند به ماهستند . آیا خداوند را شکر می کنی ؟ می بینی که چگونه قطره ، قطره در دل زمین فرو می روند ؟او می بیند که چگونه ما انسان ها در دنیای مادی زندگی خود غرق شده ایم . آری او این باران را به صدا در می آورد تا ما به خود بیاییم و از همین جا به دنبال زندگی روانه شویم . به راستی که چقدر خداوند ما را دوست دارد. وقتی باران به صدا در می آید ما انسانها تنها موجوداتی نیستیم که از آمدنش شاداب می شویم . بلکه دیگر مخلوقات زمین هم از شنیدن صدای آهنگین و گوش نواز باران به وجد آمده و ثناگوی خداوندمی شوند . هنگامی که قطره های باران در دل زمین فرو می روند زمین از اعماق وجودش نفس عمیقی می کشد و تمام آلودگی ها ی درونش را با بازدمی بیرون می راند باران که به صدا در می آید دوست داری زیر باران راه بروی . با او سخن بگویی ، با خدایت سخن بگویی . دوست داری هرگزپایانی برای آن نباشد . برخلاف میل ما باران می رود . امام هیچ نگران مباش . زندگی هم چنان جاریست و باز هم باران به صدا در می آید ...
سمیه تاجیک کلاس سوم راهنمایی مدرسه بعثت۲ شهرستان ورامین
با تشکر فراوان ازشما همکاران عزیزو ارجمندخانم موسوی،خانم رمضانی ،خانم دارندی،خانم سهرابی ،خانم هاشم پور ،آقای تاجیک(بهارستان ۲ )که در ارسال به موقع انشای وقتی باران به صدا در می آید ما را یاری کردید.
مطالب مشابه :
زنگ انشا (وقتی باران به صدا در می آید...)
زنگ انشا (وقتی باران به صدا در می آید...) اری شقایق های لطیف ان دشت را برای شکفتن برگزیده بودند . انگار نمی دانستند ان دشت دشت بلاست. در میان ان گل های شقایق
انشا یک بچه دبستانی در مورد ازدواج (نمیری از خنده!!!)
نام : کمال. کلاس :دوم دبستان. موزو انشا : عزدواج! هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم. تا به حال من پنج تا کار خوب
انشا 2 (نيلوفر راستي)
9 فوریه 2012 ... انشا 2 (نيلوفر راستي). يك روز باراني را توصيف كنيد. تماشاي باران از پشت پنجره واقعا تماشايي است.ديدن قطره هاي باران كه براي رسيد به اغوش
موضوع انشاء : یک روز بارانی را توصیف کنید!
1 مه 2010 ... قطره قطره شبنم - موضوع انشاء : یک روز بارانی را توصیف کنید! ... همین جوری میای تا برسی به ایستگاه اتوبوس که نم نم بارون تبدیل میشه ... About
طرح درس
2 جولای 2010 ... موضوع:انشا در مورد باران. کلاس:پنجم ابتدایی. گروه تک :کبری صفری ،زهره عباس زاده وزلیخا علی پور. هدف کلی :دانش آموز بتواند انشایی در مورد باران
توصیف یک روز بارانی:
صدای قطرات بارانی که به شیشه می خورد،بوی خاک نم خورده ی باغچه ی کوچک حیاط خانه که در فضاپیچیده بود،همه وهمه خبر از ... موضوع انشا (توصيف يك روز بارا ني ).
موضوعات انشاي پيشنهادي
براي هر مورد براي آن ها نمره تكويني ثبت مي شود. از ديگر برنامه هاي كلاس انشا ،بيان نكات زيباي هنري ،علمي و دانستني ها می باشد كه دانش آموزان در بيان آن آزاد هستند.
برچسب :
انشا در مورد باران