اشعار شهادت حضرت مسلم عليه السلام
-----------------(شعر)------
من
کوفه را چون مردگان بیدرد دیدم
نـامردهاشان
را بـه شکل مـرد دیـدم
ایـن
نـاسپاسان جمـله اشبـاهالرجالند
خصم
رسـول و حیـدر و قـرآن و آلند
اینان
به آن دستی که بـا من عهد بستند
عهـد
مـن و فـرق مـرا با هم شکستند
تنهـا
نـه در کوفـه مـرا آواره کردنـد
قـلبم
دریدنـد و لبـم را پـاره کردنـد
این
شهر را پیوسته نـامردی بـه من بود
ای
قوم تنها مـردشان یـک پیرزن بود
زنهـا
ز نـامردان کوفـه وانماندنـد
از
بامها بر فرق من آتش فشاندنـد
مـن
جـان نثار عترت خیرالانـامم
صید
بـه خـون غلطیده بـالای بامم
وقتی
که خود را از عطش بیتاب دیدم
عکس
لب خشک تـو را در آب دیدم
در
موج خون دریای لا را دیدم امروز
از
بـام کوفـه کربلا را دیـدم امروز
انگـار
میبینم جراحـات تنـت را
خونين
به چنگ گرگها پیراهنت را
انگـار
بینـم لالههاي پـرپـرت را
پاشیده
از هم عضوعضو اکـبرت را
انگار
میبینم که بعد از قتـل یـاران
هم
تیرباران میشوی هم سنگ باران
انگـار
مـیبینم ذبیـح کـوچکت را
زخم
گلوی شیرخواره کودکت را
انگار
میبینم که با اشک دو دیـده
داری
به روی دست خود دست بریده
انگار
بينم غرق خـون آیینهات را
جای
سم اسبان و زخم سینهات را
انگار
بينم شمـر مـیآید بـه گودال
انگار
بينم ميزني در خون پر و بال
****
...انگار
دیدم جان شیـرینت فـدا شد
زهرا
نگه کرد و سرت از تن جدا شد
من
بهترین مهمان شهـر کوفـه هستم
مهمـان
قصابـان شهـر کـوفـه هستم
لب
تشنـه از پیکر جـدا گردد سر من
آویـزه
گـردد بـر قنـاره پیکـر من
تنهـا
نـه ايـن نامرد مردم میکُشندم
در
کـوچههای شهر کوفه میکِشندم
«میثم»
شرار از نظم جانسوزت فشاندی
بس
کن که دلها را به بحر خون نشاندی
-----(شور- زمينه- سايه بالاي سرم)---
من كه غريب وبي كسم توي اين شهر غربت
تنها حمايت مكينم ازتو واز ولايت
دوباره نامه مينويسم حسين كجايي
من الحبيب الي الغريب كرب وبلايي
خدا كنه بابچه هات كوفه نيايي
واي ، امون از اين غريبي 3
خسته شدم ازاين همه كوچه ي تنگ كوفه
روي سرم از هرطرف ميباره سنگ كوفه
ذكر مدام من اينه هر روز وهرشب
همش ميگم با ناله هاي به روي لب
خدا چطور بايد بدم جواب زينب
واي .................................
هنوز صداي ناله ي علي توچاه كوفه است
چهره ي نورانيش روي صورت ماه كوفه است
هنوز داره صداميزنه علي غريبه
حيدر وتنها نذاري كه غم نصيبه
وعده هاي مردم شهر پراز فريبه
واي ....................................
--------(واحد- يه مدينه)----
يه كبوتر يه غريبه كه سفير امام آسمونه
بي كس ويار بالاي دار برا دلدار غريبونه ميخونه
ميا كوفه 3 ميا عزيز زهرا
وقتي دل شعر غريبي ميخونه
سر رو ديوار ميذارم غريبونه
تك وتنها توي اين شهر غريب
روي هرديوار نوشتم شبونه
من نوشتم كه بيايي يا حسين
چطوري بگم نيايي يا حسين
ميا كوفه ...................................
لب تشته دست بسته دل شكسته به سوي حضرت شاه
زير لبهاش ميگه آروم السلام علي ابي عبداله
ميدوني دلم برات تنگه آقا
اماكوفه پر نيرنگه آقا
بيايي پذيرايي خواهرت
روي پشت بوما با سنگه آقا
كوفه آماده ي كشتنت شده
تيغشون تشنه لب تنت شده
ميا..........................................
شمشيراشون نيزه هاشون چشم براه علي اكبرليلاست
يه سه شعبه توي چله چشم براه دوتا چشماي سقاست
بيايي داغ دلا تازه ميشه
غمِ تو در غما آوازه ميشه
بيايي سر تو مثل سر من
زينت بالاي دروازه ميشه
چشم براه تو روز وشب ميشينن
روي باما واسه زينب ميشينن
ميا.............................................
--------------(شعر)-----
كساني كه دم از كمك ميزنند
به زخمي كه داري نمك ميزنند
من ايمان ندارم به اي عده اي
كه درخانه ها ني لبك ميزنند
دراينجا فقط مردشان يك زن است
بقيه تماما كلك ميزنند
قديمي است اين كينه هاشان هنوز
به هرخانه حرف از فدك ميزنند
زپيغام خود نادمم بازگرد
فلك را دراينجا فلك ميزنند
سه شعبه نه تنها به چشم عقاب
كه بر حنجر شاپرك ميزنند
عيار طلاي تمام تورا
دراينجا به حنجرمحك ميزنند
سفال لبت رادر اين سرزمين
به تشنه لبي ات ترك ميزنند
مياور فرشته به همراه خود
كه آتش به بال ملك ميزنند
ميا كوفه اينجا كسي مرد نيست
كه طفل تورا هم كتك ميزنند
-----(نوحه – ياابا عبداله)-----
من ويك آسمان بيقراري
تو ويك باغ و دشت بهاري
مانده در هر قدم ردّ خونم
بين اين كوچه ها يادگاري
يا ميا جان زهرا- يا مياور علي را
واي-كوفه لشگر دارد
واي-تيغ وخنجر دارد
واي- قصد اكبر دارد
واي- ياابا عبداله 3
پيش پايت زهر ديده ام من
اشك خون باره پاشيده ام من
بخدا كم نياوردم آقا
تا نفس بوده جنگيده ام من
من كه رفتم غمي نيست-دردمن از خودم نيست
واي-من كه بي سرهستم
واي-پاره پيكر هستم
واي- فكر اصغر هستم
واي ..........................
اي سفركرده ترك سفر كن
جان زهرا زكوفه حذر كن
ابرهه لشگر آماده كرده
كعبه بر كعب ني ها نظر كن
مسلمت بيقرار است-نيزه درانتظاراست
واي- دست صاحب علمت
واي – آتش است وحرمت
واي – سرفداي قدمت
واي ...........................
*------(نوحه- بايادت)-----
دركوفه، ماندم غريب وتنها
مي گِريَم ، بهر تو يابن الزهرا 2
بالاي دارم و گويم به زمزمه
كوفه ميا تواي فرزند فاطمه
واي-ازغريبي-ناله هاي-ياحبيبي 2
آه-يابن الزهرا-يابن الزهرا-يابن الزهرا
**************
ازغصه ، جانم رسيده بر لب
امّا من ، باشم به فكر زينب
اينجا شود جدا رأس مطهرت
اينجا شود اسير غمديده خواهرت
واي-ازجدايي-ازغم و واز-بينوايي 2
آه – يابن ............................
دشمن از ، كينه كند شهيدم
از احسان، بارغمت كشيدم 2
بسته زهر طرف شد راه چاره ام
ياد سه ساله و آن گوش پاره ام
واي-ازيتيمي-ازنواي-دل دونيمي 2
آه يابن ..............................
مطالب مشابه :
شعر چاوشی خوانی حجاج (شعر بازگشت از مدینه و مکه)
شعر چاوشی خوانی حجاج (شعر بازگشت از مدینه و مکه) اشعار زیر از وبلاگ حسن فطرس برداشته شده است.
چاووشی سنتی فراموش شده به مناسبت بازگشت حجاج بيت الله
چاووشی سنتی فراموش شده به مناسبت بازگشت حجاج بيت الله. اين روزها همزمان بابازگشت حجاج بيت
مراسم مذهبی قزاآن
در بازگشت از سفر زیارتی نیز گروه زیادی از مردم و برخی اشعار هوم بابایی در سایر سایت های
اشعار شهادت حضرت مسلم عليه السلام
گلبانگ حسینی - اشعار شهادت حضرت مسلم عليه السلام - فعاليت درخصوص امور مداحي بازگشت حجاج.
اشعار درمورد مکه و مدینه وقبرستان بقیع
البته بعضی از اشعار توسط خود دوستان شاعر به بنده اعطا شده وبعضی دیگر از طریق بازگشت حجاج.
اشعار شهادت حضرت عبداله ابن حسن عليه السلام
گلبانگ حسینی - اشعار شهادت حضرت عبداله ابن حسن عليه السلام بازگشت حجاج. فال
عید غدیر
در مسير بازگشت حجاج، جبرئيل بر پيامبر وارد و اين آيه را نازل كرد: «هان! گلچین اشعار
اشعار اربعين
گلبانگ حسینی - اشعار اربعين - فعاليت درخصوص امور مداحي - گلبانگ حسینی بازگشت حجاج.
برچسب :
اشعار بازگشت حجاج