قسمت سوم رمان تانیا

همش تقصیر این ترافیک لعنتیه حالا اگه خیلی روی زمان حساس باشه چی کار کنم .
همین طور که با خودم حرف می زدم وارد ساختمان شدم اینقدر استادیو مجهز بود که یه لحظه جا خوردم ولی سریع به خودم اومدم .یه پسری بهم نزدیک شد.
:سلام بفرمایید باکسی کار دارید؟
-:بله با آقای صادقی ،شروین صادقی.
پسره یه نیشخند زد و گفت:مگه سر چهارراهه که همین طور اومدید تو تازه می خواید آقا شروین وببینید.
-:نخیر اینجا سر چهارراه نیست ولی چاله میدانم نیست که اینطوری با یه خانوم صحبت می کنید.
:خانوم مزاحم وقتم نشو من کاردارم زمان بحث کردن با شما را هم ندارم.
-:جداً .مگه من خیلی مشتاقم با شما همکلام بشم در ضمن شما دارید وقت منو می گیرید.
پسره اومد حرف بزنه که صدایی ساکتش کرد.
:آرش خانوم چی می خوان؟
از استحکام توی حرف زدنش و لحن جدیش حدس زدم شروین باشه سریع برگشتم سمتش خودش بود خودمونیم ها خودش جیگر تر از عکس هاشو بود .
آرش:هیچی هر چی بهشون می گم شما وقت ندارید می گه    می خواد شما را ببینه.
شروین:بفرمایید خانوم می شنوم.
-:من تانیا سهیلی هستم فکر کنم فربد در مورد من با شما حرف زده باشه.
شروین نگاهی از سر تا پا به من انداخت و گفت:تانیا خانوم شمایید؟
-:بله چطور؟
شروین:اینطوری که فربد از حرفه ای بودن شما حرف زدم گفتم حتماً سنتون بالاست.
-:حرفه ای بودن چه ربطی به سن داره.
شروین:بله حق باشماست بفرمایید داخل دفتر .
نگاهی تمسخر آمیز به آرش انداختم و دنبال شروین راه افتادم رفت تو منم پشت سرش وارد شدم دفتر نسبتن بزرگی بود داشتم دفتر و از نظرم می گذراندم که گفت:خب این طور که فربد گفت باید رشته ی دانشگاهیتون موسیقی بوده باشه درسته؟
-:بله .
شروین:فقط گیتار می زنید؟
-:حرفه ی اصلیم گیتاره ولی پیانو هم می زنم.
شروین:فکر کنم  فربد بهتون گفته باشه که من به این سادگی ها نوازنده انتخاب نمی کنم.
-:بله .
شروین:الان آمادگی دارید یه قطعه برامون بزنید؟
-:بله.
شروین:پس دنبال من بیاید.
همین طور که دنبالش می رفتم براندازش می کردم قد بلند داشت موهاش هماهنگ با چشم و ابروش مشکی بود اصلاً شباهتی با شاهین نداشت اگه کسی نمی دونست نمی فهمید باهم برادرند.توی این افکار بودم که با صداش به خودم اومدم.
شروین:احسان یه گیتار بده خانوم.
توی اون لحظه استرس تمام بدنمو گرفت بود تا حالا کنسرت زیاد رفته بودم افراد زیادی روبروم بودند اما حالا با این که اینجا تعداد اونقدر زیاد نبود اما هول شده بودم .
شروین:بیا این نت آرش همراهیش کن علی تو هم  بخون .
یه نگاهی به نت انداختم برام راحت بود ولی دستم میلرزید . یه لحظه پیش خودم گفتم اگه می خوای به هدفت برسی باید بتونی پس یه نفس عمیق بکش و تمرکز کن.
یه نفس عمیق کشیدمو تمرکز کردم .
احسان:با شمارش من بریم.
1،2،3 شروع.
با پایان شمارش احسان شروع کردم اولش یه کم استرس داشتم ولی بعد آرامش همیشگیم و به دست آوردمو زدم.
بعد از پایان آهنگ چشمم و از گیتار برداشتم و به شروین دوختم توی نگاهش رضایت بود
شروین:خوبه به سنت نمی خوره اینقدر خوب بزنی.
-:ممنون .
شروین :از همین امروز می تونید شروع کنید .میثم همه چیز و براشون توضیح بده نت آهنگ جدیدم در اختایرشون بذار فقط قبلش تشریف بیارید برای بستن قرار داد.
توی قرار داد مدت یک ماه قید شده بود قرار شد اگه از کارم راضی بود بعد از یک ماه قرارداد و دائم کنه.
ساعت نزدیک 6 بعد از ظهر بود که شروین اعلام کرد  تمرین برای امروز تمامه . همه دست از کار کشیدند و بعد از خاموش کردن چراغ ها از ساختمان بیرون اومدند شروین و میثم به سمت پارکینگ رفتند تا ماشین هاشون و بیرون بیارن.
بقیه هم ماشین نداشتند همین طور که منتظر ایستاده بودند آرش گفت:احسان این ماشینه مال کیه بد جگریه ها .کدوم دست ودل بازی اینجا گذاشته .
خنده ام گرفته بود داشتم چهرشونو وقتی می رم سمت ماشین تصور می کردم چه دیدنی  می شدند.
با صدای آرش به خودم اومدم.
آرش :تانیا خانوم اگه وسیله نداری سوار بشید .نگاهی به ماشین کردم ماشین میثم پراید بود کنار ماشین اون لامبرگینیه شروین ایستاده بود .
-:نه ممنون وسیله هست.
شروین: تاکسی سخت پیدا می شه ها.
-:کی خواست تاکسی سوار بشه گفتم ماشین دارم.
آرش:کو؟ اینجا غیر از این بنز ماشین دیگه ای نیست.
-:دقیقاً همین بنز ماشین بنده است نیاز نیست دنبال ماشین دیگه ای بگردید.
وجلوی چشمای متعجبشون رفتم سمت ماشین نازی و با صدای بلند خداحافی کردم و سوار شدم. رفتم سمت لواسون قبلاً یه بار با فربد و نازی اونجا رفته بودم برای همین راه و بلد بودم .در را با ریموت باز کردم و رفتم تو .وقتی از ماشین پیاده شدم سکوت حیاط را گرفته بود چراغ های حیاط را روشن کردم و رفتم سمت ساختمان .روی مبل ها با کاور سفید پوشانده شده بود مشخص بود که قبلاً کسی اینجا زندگی نمی کرده باید دکورسیون خونه را عوض می کردم .روی دیوار قاب عکس پدر و مادر فربد قرار داشت .
بعد از این که خونه را نگاهی انداختم رفتم سمت خونه باید چند نفر را می گرفتم تا خونه ی لواسون را تمیز کنند .
صبح با هماهنگی فربد چند نفر را فرستاد خونه ی لواسون تا تمیزش بکنند منم برای نظر دادن توی تغییر دکوراسیون رفتم. کار خونه تقریباً تا ساعت 5بعد از ظهر تمام شد برای ساعت 6 باید خودم و به استادیو می رسوندم ساعت 6خودم و رساندم هنوز تمرین شروع نشده بود با وارد شدن من همه به احترامم ایستادند اما شروین بین جمعیت نبود .
آرش:سلام چه خوش قول.
-:سلام .ممنون.
میثم:خود آقاشروین هنوز نیومده .
شروین:منم رسیدم البته اگه این مردم بذارن.
احسان:دوباره گیرت انداخته بودند.
شروین:اوهوم.
-:مشهور شدن این سختی هاراهم داره دیگه.
احسان:اینم حرفیه.
در این بین فربد در را باز کرد و اومد تو.
فربد:سلام بر همگی دیروز  بی من بهتون بد گذشت نه؟
شروین:اتفاقاً راحت بودیم .
فربد:دست شما درد نکنه آدم دوست این شکلی داشته باشه دیگه نیازی به دشمن نداره.
-:آرش:به نکته ی ریزی اشاره کردی.
در این حین نگاهش به من افتاد اومدم سمت و گفت:به تانیا دیروز شنیدم گل کاشتی .
-:در اون حد نه یعنی نت آسون بود .
فربد:که نت آسون بود .این نازی می گفت تو نصفیت تو زمینه باور نمی کردم.
-:نازی حرف زیاد می زنی تو کلاً باور نکن.
شروین:فربد نگفتی رابطت با خانوم چیه؟
فربد:دوست دانشگاهیه من و نازگله.
شروین:اوکی .خب بریم برای تمرین.

یه هفته گذشت توی این یه هفته اتفاق خاصی نیوفتاده بود .بعد از ظهر روز چهارشنبه بود بعد از تمرین یه راست رفتم خونه نازگل فربدهم خونه بود .
نازگل:سلام خانوم بی معرفت سرت شلوغ شده دیگه به ما سر نمی زنی.
-:سلام ببخشید واقعاً این چند روز در گیر بودم فربدم خبر داره .
فربد:بله چه درگیری بیشتر از آقا شروین.
-:دست شما درد نکنه عوض دفاع کردنته.
نازگل:خب داره راستشو می گه دیگه.
فربد:حالا بیا بشین بقیه ی بحث را بذارید برای بعد از خوردن چایی.
-:بیا بازم به فربد تو که یه تعارف نمی زنی.
نازگل:بیا بشین کم غر بزن.
نازگل رفت توی آشپزخونه تا چایی بیاره فربد روبروی من نشست و گفت:چی شد شماره ی آقاشروین را گیر نیاوردی.
-:مسخره می کنی .نترس آهسته آهسته یهو که نمی شه .
فربد:ببینیم و تعریف کنیم.
-:شما برای فردا مهمون نمی خواید؟
نازگل:شما که هر وقت بیای قدمت روی چشم ماست.
-:غیر از خودم.
فربد:مثلاً کی؟
-:تو چه دوستی هستی که دوستت را برای شام دعوت      نمی کنی .
نازگل:دوستم.  منظورت کیه؟
-:منظورم شروینه .
فربد:شررررررررروین؟
-:چته بابا شررررررررروین نه شروین.
نازگل:به چه مناسبتی؟
-:الکی آخه خواب های خوبی براش دیدم.
فربد:چی تو سرته؟
-:میگم به موقعش حالا تو گوشی را بردار زنگ بزن دعوتش کن تا بعد؟
فربد:خدایا ما چه گناهی به درگاهت کرده بودیم که این زلزله را به جون ما انداختی.نازی اون گوشی را کنارت بده .
نازگل:می خوای زنگ بزنی؟
فربد:راه دیگه ای هم دارم؟
نازگل:بیا .
-:اگه گفت نه بهش اصرار کن.
بعد از گرفتن شماره گوشی را گرفت دم گوشش که گفتم:بذار روی بلنگو ما هم بشنویم.
دکمه ی بلنگو را فشار داد و گرفت وسط من و خودش و نازی.
بعد از چند بوق صداش تو گوشی پیچید:بله بفرمایید؟
فربد:سلام آقا شروین.
شروین:فربد تویی چی شده این موقع زنگ زدی؟
فربد:مزاحم که نیستم؟
شروین:دست بردار آخه من با تو تعارف دارم؟
فربد:غرض از مزاحمت می خواستم برای فردا شب شام دعوتت کنم خونه .
شروین:نه بابا مزاحم نمی شم تازه باعث دردسر برای خانومتم می شم.
آهسته جوری که شروین نفهمه گفتم:وای چقدر تعارف می کنه .فربد اصرار کن.
فربد:شروین جان خانومم خوش حالم می شه .
شروین:آخه فردا تا 8شب تمرین دارم.
فربد:اشکالی نداره بعد از تمرین بیا .دیگه بهانه نیار که ناراحت می شم.
شروین:چشم خدمت می رسم .
فربد:پس تا فردا .
شروین:ممنون .خداحافظ.
فربد:خداحافظ.
گوشی را قطع کرد و نگاهی به من انداخت و گفت:تانی چه خوابی برای این بدبخت دیدی؟
-:نترس بلایی سر دوست عزیزت نمی یارم.
نازگل:آخی چه پسر با شعور و فهمیده ای بود تانی دست از سر این بدبخت بردار.
-:چرا یه جوری حرف می زنید انگار می خوام بکشمش.
فربد:حالا نگفتی تو سرت چه نقشه ای داری؟
-: به موقعشمی فهمی فقط فردا من و شروین با هم می یایم.
فربد:به همین خیال باش حتماً فکر کردی اگه فهمید راهتون یکیه تو را هم سوار ماشینش میکنه؟
-:نه .
نازگل:ولش کن این حرف بزن نیست بالاخره فردا می فهمیم.




مطالب مشابه :


بوسه ی خونین 8

♥♡ ~`:"رمان کده♥♡ ~`_'- - بوسه ی خونین 8 - ♥♡ رمااااااااااااااااان بوسه ی خونین♥♡




ایندفعه کارن گیلان

رمان کده - ایندفعه کارن گیلان – رمان روز های بارونی“>




یه عالمه عکس

رمان کده - یه عالمه عکس – رمان روز های بارونی“>




قسمت پنجم رمان تانیا

رمان کده - قسمت پنجم رمان تانیا - نوشتن رمان - رمان کده




قسمت سوم رمان تانیا

رمان کده - قسمت سوم رمان تانیا - نوشتن رمان - رمان کده




قسمت چهارم رمان تانیا

رمان کده - قسمت چهارم رمان تانیا - نوشتن رمان - رمان




بوسه ی خونین 10

♥♡ ~`:"رمان کده♥♡ ~`_'- - بوسه ی خونین 10 - ♥♡ رمااااااااااااااااان بوسه ی خونین




قسمت ششم رمان تانیا

رمان کده - قسمت ششم رمان تانیا - نوشتن رمان - رمان کده




برچسب :