تور دوچرخه سواری سه روزه ترکمن صحرا (نوروز 94)

تور دوچرخه سواری سه روزه ترکمن صحرا (نوروز 94)


امسال هم مثل سال پیش فرصتی به وجود اومد تا بتونم سفری به استان گلستان داشته باشم و برنامه ای سه روزه رو در منطقه ترکمن صحرا با دوستان خوبم داشته باشم.
طبق برنامه یک روز قبل از آغاز سال جدید، به همراه دوست عزیزم آقا ستار عزیز که همیشه همراه فنی من در اکثر برنامه ها بودن قرار حرکت رو گذاشتیم.
هوا هم بسیار سرد و بارانی بود که به مرور بر شدت باران هم افزوده می شد.
به هر زحمتی بود، ماشین رو تا خرخره بار زدیم و از جاده فیروزکوه به سمت گنبد حرکت کردیم.



باران سیل آسا می بارید و توی اتوبان دریاچه هایی درست کرده بود که ماشین ها گاهاً تا کمر داخل آب میرفتن!



از استان تهران که خارج شدیم، با ورود به مازندران هوا باز شد و بارون هم قطع شد، تازه آفتاب هم دراومد، حتی زمین هم خشک بود!!!





شب به گنبد رسیدیم و فردای تحویل سال، ستار به منطقه خودشون در خراسان شمالی رفت و قرار شد تا چند روز دیگه برگرده تا برنامه رو اجرا کنیم. از اونجایی که گروه آراکس هم برنامه مشابهی در گلستان داشت، ستار با اونها هماهنگی کرد که با اونها همرکاب بشیم.

روز اول
صبح روز هشتم به همراه ستار در ورودی اصلی گنبد حاضر شدیم تا با گروه همراه بشیم. گروه که از راه رسید، صبحانه خوردیم و راهی برج قابوس (بلندترین برج آجری جهان) شدیم.



بعد از گرفتن یک عکس دسته جمعی بالا رفتیم و دوری هم بین آلاچیق های ترکمنی اونجا که به نوعی محل عرضه صنایع دستی، غذا و سوغاتی های خاص منطقه بود، زدیم.



یکجا هم تشابه اسمی عجیبی پیش اومده بود که به روش خاصی حل کرده بودن



کلاههای ترکمنی ساخته شده از پشم گوسفند، از جمله لباسهای ترکمنی محسوب میشه که فوق العاده گرم و راحت هست.



آقا متین (لیدر گروه) هم از هر فرصتی برای ترویج فرهنگ دوچرخه سواری استفاده می کرد! از پلاکش هم معلوم بود دوچرخه در حده رود رانر میرفت!



بعد از جمع شدن گروه، از شهر خارج شدیم و در هوایی صاف و آفتابی به سمت گورستان و زیارتگاه خالدنبی در فاصله 90 کیلومتری شمال شرق گنبد، حرکت کردیم.



به کلاله که رسیدیم، رفتیم و چند تایی هندونه سوا کردیم تا بعد از اینکه رسیدیم بخوریم. ستار هم بخش فنی کار رو بر عهده داشت.



بعد از کلاله وارد گندمزار و دشت های سرسبز و زیبا شدیم. فروردین و اردیبهشت بهترین زمان برای دیدن این منطقه اس که به علاقه مندان اکیداً توصیه میکنم در اوایل بهار به خالدنبی سفر کنن تا بتونن از حداکثر زیبایی و هوای فوق العاده منطقه لذت ببرن



چنتا از عکسها رو قراره بفرستم مایکروسافت نامزد بک گراند ویندوز 10 بشه!





جلوتر دیدیم که اتوبوس وایستاده و گروه مشغول عکاسی و هواخوری شده، ما هم فرصت رو غنیمت دونستیم و کمی جلوتر زدیم کنار تا تنفسی کنیم



لای چمنا هم یه رفیق آفرودباز مثه خودمون پیدا کردیم و با ما همسفر شد!






کمی بالاتر یک گله بز و گوسفند مشغول چرا کردن بودن و بچه هاشونم سرگرم شیر خوردن بودن



جلوتر هم سگای گله به گرمی ازمون استقبلا کردن، شانس آوردیم لاک پشته بچه اون منطقه بود وساطت کرد وگرنه داستان داشتیم



پایین تر نشستم و محو منطقه شدم



ستار (چاوشی) هم داشت کاور آلبوم جدیدش رو بنام چوبدستی بی چوپان (پاروی بی قایق) آماده می کرد





لاک پشت مون دیدم نمیتونه روی سقف وایسته، آوردمش داخل، قشنگ جلو رو بتونه ببینه! بیچاره فکر نمیکنم در طول عمرش اینقدر که با ما بود سفر کرده باشه!





آخرین سربالایی خالدنبی رو بالا رفتیم و تپه های اطراف همونطور که در گوگل ارث رگه رگه بودن، دیده می شد



ورودی زیارتگاه ایستادیم تا اتوبوس هم برسه، کل منطقه زیر پامون قابل مشاهده بود



مهمون آفرود بازمون هم داشت میزد بیرون، که کمکش کردیم بیاد پایین بقیه راه رو خودش ادامه بده



اتوبوس هم رسید و براش جای پارک پیدا کردیم تا پارک کنه



امسال برای موتورها هم پارکینگ جداگانه ای در نظر گرفته شده بود



برای نفرات گروه هم یک آلاچیق ترکمنی در نظر گرفته شده بود که بعد از اسکان، برامون غذای سنتی ترکمنی (چکدرمه) آوردن و همه با لبان خندان مشغول خوردن نهار شدن





بعد از نهار تصمیم بر این شد که قبل از تاریکی هوا، به سمت گورستان بریم و بازدیدی از اونجا داشته باشیم، از اونجاییکه دوچرخه های گروه هنوز نرسیده بود، همه پیاده اومدن و فقط ما دو تا با دوچرخه به سمت گورستان سرازیر شدیم و زودتر از بقیه رسیدیم و مسیر رو تا تپه بعدی ادامه دادیم





گروه هم کم کم از راه رسیدن و به سمت اونا برگشتیم و اونها رو در حال پایکوبی دیدیم



هوا در حال تاریک شدن بود که به آلاچیق برگشتیم و با وصل شدن برق آلاچیق همه به سمت پریز حمله ور شدن تا دستگاههای تشنه رو به آب (همون برق) برسونن!



شام که صرف شد هر کس جاشو انداخت و با حداکثر استفاده از فضای موجود خودشو آماده خوابیدن کرد. سرپرست و کمک سرپرست هم که مرکزیت آلاچیق رو در دست داشتن.



تا به خودم اومدم دیدم جایی برای من نمونده! ای ددم وای یر یوخدی، چیکار کنم، چیکار نکنم، چاره ای نبود جز اینکه تو ماشین بخوابم! البته فرداش فهمیدم که بد هم نشد، چون مثل اینکه یک عده شب خیلی سردشون شده بود ولی من با یه پتو مسافرتی خیلی راحت توی ماشین خوابیده بودم.


روز دوم

صب ستار اومد بیدارم کرد و توی خواب و بیداری ازم عکس گرفت!



همه که بیدار شدن، صبحانه رو خوردیم و آماده حرکت شدیم. خوشبختانه دوچرخه ها هم به موقع رسیدن



بعد از پیاده کردن و تنظیم مجدد چنتا از دوچرخه ها، برای گرم شدن بدن، نرمش کردیم



با گرفتن یک عکس یادگاری همه به سمت پایین سرازیر شدن



ستار جلودار(سرقدم) بود، متین هم سرپرست تیم، و من هم عقب دار بودم و پشت آخرین نفر باید می اومدم!
چند صد متری که پایین اومدیم به یک مسیر فرعی سمت راست خودمون رسیدیم که همون مسیری بود که در برنامه قبلیمون به خالدنبی از اون بالا اومده بودیم، اما اینبار می خواستیم که همون مسیر رو پایین بریم



از اینجا مسیر فنی تر و بکرتر می شد و جز موتور سواران محلی که گهگاه دیده می شدن، ماشین یا وسیله دیگری در اون تردد نمی کرد که نگران خطرات جاده ای باشیم



بچه ها همینطور آرام آرام پایین می رفتن و از مناظر لذت می بردن



مسیر هم ابری و خنک بود و همین موضوع رکابزنی رو بسیار دلچسب و شیرین کرده بود



نیم ساعتی که پایین رفتیم، برای استراحت توقف کردیم و یه عده برای تنوع بایکشون رو عوض کردن! تنه سفید، تولید داخل، فرمون تیون شده و زنگوله هم بین اکسسوری هاش دیده می شد (محض اطلاع ایشون قبلش سوار TREK بودن!!!)



جلوی یک خونه روستایی هم شاهد تولد لایو یک بزغاله هم بودیم



جلوتر از جاده ماشین رو منحرف شدیم و از یک میانبر مسیر رو ادامه دادیم



بچه ها از بکر اومدن مسیر به وجد اومده بودن و هر کی یه طرف روی چمن ها واسه خودش می رفت!
یکی دو نفر هم عملاً از کنترل خارج شده بودن و امیدوار بودیم یجا گیر کنن، خودشون برگردن!



مسیر پر بود از بده بستان های کوتاه که نمیزاشت مسیر یکنواخت یا کسی خسته بشه







یک نوع سوسک هم در این منطقه هست که از مدفوع احشام تغذیه می کنه و نکته جالب اون نحوه حمل غذا به لانه اشه، بدین صورت که به صورت دنده عقب میاد و اون گلوله توپ رو با پاهای عقبش با بالا هل میده!



دشت پر بود از گلهای وحشی و گندمزارهایی که از بین اونها رکاب می زدیم و رد می شدیم







تقریباً نیمی از مسیر رو اومده بودیم که استراحت دوم رو هم در این نقطه داشتیم، همراه با چای و آوازهای دوستان اهل دل



از اونجاییکه مسیر رو از ابتدا برای دوستان علاقه مند ریکورد میکردم، در اینجا توقف موقت کردم که آمار دوچرخه سواری ناشی از اتلاف وقت در طول مدت استراحت و غیره، روی اطلاعات کلی اثر نزاره و آمار دقیق تری داشته باشم.
مسیر رو به سمت روستای نارلی داغ ادامه دادیم...


یجایی ماشین پشتیبانی مون هم فکر کرد میتونه مسیر ما رو بیاد، دیدیم از مسیر منحرف شده و داره آفرود میاد بالا!



ولی جلوتر دید که نه! نمیشه! میره تو زمین های کشاورزی گیر میکنه! سر ته کرد و رفت که از مسیر اصلی دور بزنه و خودشو به ما برسونه



لیدر تیم که مسئولیت کل گروه با اون بود و زحمات زیادی رو برای گروه می کشید



دیگه داشتیم به آخرای مسیر نزدیک می شدیم که دو نفر ترجیح دادن با ماشین ما رو همراهی کنن و یکی دو نفر هم ماشین رو هل بدن تا راحت تر حرکت کنه!



در نهایت بعد از 4 ساعت رکابزنی و طی مسافتی حدود 40 کیلومتر به روستای نارلی داغ رسیدیم
بعد از تجدید قوا، دوچرخه ها رو پشت وانت بار زدیم



جورابای بعضی بچه ها هم فنی و در حد بود!



با بار زدن دوچرخه ها و رسیدین اتوبوس به روستا، همگی سوار شدیم تا به روستای لوه در نزدیکی آبشار لوه، در کیلومتری شهرستان گالیکش بریم.
حوالی ساعت 11 شب به روستا رسیدیم و بدلیل محدودیت حمام و با توجه به تعداد نفرات و علیرغم قرعه کشی رسمی برای مشخص شدن ترتیب نفرات برای دوش گرفتن، تا حوالی 3 صبح بچه ها بیدار بودن!
در نهایت همه خوابیدن تا برای اجرای برنامه فردا انرژی کافی داشته باشن.
همونطور که گفتم، اواسط مسیر GPS رو نگه داشته بودم تا بعد از حرکت مجدداً استارت بزنم ولی متأسفانه فراموش کردم و اواخر مسیر یادم اومد! برای همین قسمتی از مسیر خط صاف نشون داده میشه! راست مبدأ (خالدنبی)- چپ مقصد(نارلی داغ)
اما دشت باز و راههای مالروی زیادی هست که روی نقشه هم دیده میشه و میتونید بدون هیچ مشکلی مسیرتون رو پیدا کنین.




روز سوم

صبح حوالی ساعت 9 بیدارباش اعلام شد. هوا سرد و بارانی بود. البته باران پودری و با شدت خیلی کمی در حال بارش بود. با اینحال برنامه اجرا می شد و همه موافق اجرای اون بودن.
بعد از حاضر شدن و گرم کردن همه آماده حرکت شدن



در جاده اصلی روستا، همه در یک ردیف به سمت آبشار حرکت کردیم



فرمان حرکت صادر شد و من عقب دار گروه بودم



هر چه بالاتر می رفتیم، بر شدت باران و غلظت مه افزوده می شد. با اینحال منظره جنگلی فوق العاده ای بوجود اومده بود که در نوع خودش بسیار زیبا و خاص بنظر می رسید





سر یک دوراهی همه ایستادن تا یک عکس دسته جمعی بگیرن



محض اطلاع! نفر اول دوچرخه سوار نیست! راننده نیسان حمل بایک و تدارکاتمون هست! البته روحیه شون در حد فری راید سوارا هست...
مسیر رو به سمت چپ ادامه دادیم و از مسیر اصلی آبشار خارج شدیم تا از مسیر دیگه ای به آبشار بریم
کمی جلوتر دیدم یکی از خانواده های گروه کنار جاده ایستادن و یک چیزی نظرشون رو جلب کرده
بهشون که رسیدم دیدم، یک سگ لاغر و مردنی، مثه موش آب کشیده، در حال لرزیدن کنار جاده اس، و یه پاش شکسته بود و پوستش چاک خورده بود. خیلی دلم براش سوخت، بیشتر به این دلیل که کاری نمی شد براش کرد.



با اینحال دست بچه ها درد نکنه که بهش نون و آب دادن و اونم حسابی گشنه و تشنه اش بود و با خوردن نونا کمی جون گرفت، حتی یکم بتادین هم به زخمش زدن که نهایت کاری بود که می شد براش کرد.
مسیر رو در مه و بارون ادامه دادیم و بعد از کمی مسیر خاکی شد. دو نفر خواستن که ازشون عکس بگیرم، دیدم عکس خیلی خوبی دراومد، منم دوربین دادم تا از من یک عکس بگیرن!



همراه با آخرین نفرات گروه مسیر رو سواره و پیاده طی کردیم
بعد از حدود یکساعت به یک مسیر فرعی دیگه که شیب بسیار تندی داشت رسیدیم، با بالا رفتن از این شیب و طی یک سرازیری تند در طرف دیگه ی این تپه از بالای آبشار بهش میشد رسید.
اوایل مسیر رو میشد رکاب زد



ولی بالاتر بدلیل شیب بسیار تند، گل بودن مسیر و نامناسب بودن کفش بعضی ها از جمله خودم حرکت فوق العاده سخت بود



برای همین طی تماس با سرپرست گروه، قرار شد من و کسانی که در بالا اومدن مشکل دارن، همین مسیر رو تا سر دوراهی برگردیم و از مسیر اصلی به سمت آبشار بیایم و اونجا به همدیگه ملحق بشیم.
من با 10 نفر دیگه همون مسیر رو برگشتیم و با اینکه انگشتامون از سرما بی حس شده بود و تمام لباسامون گلی بود، دوباره به سمت آبشار، اما اینبار از جاده آسفالت راهی شدیم.
در عین ناباوری نیم ساعته به آبشار رسیدیم و دیدیم خبری از بقیه گروه نیس!
در همین حال، بچه ها نظرشون به یک آقا و خانمی که آش میفروختن جلب شد، و از اونجایی که هیچکی از صبح تا حالا چیزی نخورده بود، نفری یکی دوتا گرفتن



ولی واقعاً غذای داغ و خوشمزه در اون هوای سرد همه رو ریکاور کرد و لبخند به لبهاشون برگردوند



بعد از اعلام موقعیت به گروه، فهمیدیم اونها هم نزدیک هستن و دارن میان. یک ربع بعد اولین نفرشون (ستار) رویت شد.



بقیه هم یواش یواش با سر و وضعی به مراتب گلی تر از ما پیداشون شد و نشون می داد از مسیر مشکل و گل آلودی عبور کردن



گروه دوم ار اونجایی که انرژی زیادی مصرف کرده بودن تا بوی آش رو که شنیدن، به سمت اون حمله ور شدن



من فقط دیدم صابحش داره فرار میکنه و بچه ها کودتا کردن و ملاقه رو از دست صاحبش گرفتن و مثل زامبی ها به دیگ خالی حمله کردن!



خلاصه دیگ رو لیسیدن و تحویل صاحبش دادن!



برای رسیدن به آبشار باید چند متری پایین می رفتیم، برای همین دوچرخه ها رو یکجا جمع کردیم و راننده پشتیبان رو به عنوان نگهبان کنار دوچرخه ها گذاشتیم و خودمون پیاده پایین رفتیم
به دلیل غلظت بالای مه، آبشار به سختی دیده می شد.



دو نفر به هر دلیلی پاشون داخل آب رفته بود و بچه ها رو کمک می کردن تا بدون خیس شدن از رودخونه رد بشن تا به آبشار نزدیک تر بشن



نزدیک آبشار شدیم و هر عکس مشغول عکاسی از خودش شد (منم ایضاً)



اینم سرقدم گروه پیروزمندانه و خوشحال



دوتا خانوم هنرمند هم بودن که برای ما آواز اپرای ایرانی و خارجی خوندن که مورد تشویق گروه قرار گرفتن



در مورد مسیر، از مسیر سمت چپ که حدود 5-6 کیلومتر هست بسادگی و در جاده آسفالت میشه به آبشار رسید، ولی ما مسیر رو از راست رفتیم که آفرود هم داشته باشیم اما قسمت انهتایی اون که ازش برگرشتیم، تا آبشار، در این فصل و زمستان و حتی پاییز گل هست و باید کفش مناسب داشت، در غیر اینصورت و در وضعیتی که زمین خشک باشه مسیر فوق العاده فنی و زیبایی هست که میشه از بالا به آبشار رسید.


فایل های GPX برنامه:
خالدنبی: Khalednabi SportyPal-2015-03-30
آبشار لوه: Loveh SportyPal-2015-03-31

امیدوارم از گزارش این سفر لذت برده باشین...

با تشکر از آقا متین تیم لیدر آراکس، همرکاب خوبم آقا ستار و تمامی بچه های گروه آراکس که این فرصت رو در اختیار من قرار دادن که باهاشون همرکاب بشم...

دنیای دوچرخه سواری من


مطالب مشابه :


همایش دوچرخه سواری قزوین 93/06/16

دنیای دوچرخه گروه سهیل ام تی استارت زدم، بدون اینکه بدونم کجا میرن، کی هستن، چه




موتور سيكلت

موتور سیکلت همانند دوچرخه دو چرخ ایتالیا و بی ام ۲۵۰ کره‌ای و کی تی ام 250




عکس‌های هفته: پرینترهای سه‌بعدی تا کجا پیش می‌روند؟

بیانسه در حال اجرای یک آهنگ در مراسم اهدای جوایز موزیک ویدئوی امتی بی‌.کی. بانگاش تی




تصادف خودروی چینی با دوچرخه آلمانی !!!!

تصادف خودروی چینی با دوچرخه آلمانی !!!! آئودی کوپه تی تی; آئودی آر 8; بی ام و 530; رنو پی کی;




تور دوچرخه سواری سه روزه ترکمن صحرا (نوروز 94)

دنیای دوچرخه اکسین ام تی بچه ها از بکر اومدن مسیر به وجد اومده بودن و هر کی یه طرف روی




نامه ای به خودا

(دوچرخه) خایم، بابی تی حق ایسه تی بوشو اوتاق دورون ایته نامه خودا ره بینیوس کی اون تره




'سیمرغ'؛ روایت موسیقایی داستان زال

گروه ”دوچـرخـه ی کـوهسـتان اگر من گناهی گران کرده‌ام/ وگر کیش کی شعر تر انگیزد




خبر هايي از دنياي خودرو سازان داخلي و خارجي

‌ای برای لذت رانندگی موتورسیکلت 900ss، بمب اتمی دوکاتی گرانترین دوچرخه کی.تی.ام ایکس‌بو




جوک جدید

که عین کلاغ منتظرن تلفنت تموم بشه تا سریع بپرسن کی بگو دوچرخه…… ته آمُ ایتالیایی: تی




بررسی تریل آفرود HONDA CRFX

تریل انجام میشه.تشابه اسمی داره با crosscountry در دوچرخه سواری کی تی ام شرکت بی ام




برچسب :