تذکره الرفقا - دفتر اول - فی مقامات شیخ مصطفی حسن پناه...!

 

 

 

به سنه­ی 1366 شمسی در یکی از خانه­های تاریک و مرطوب رودبار متولّد شد. روایت است که 16 آذر به دنیا آمده لیکن پدر و مادرش با دوراندیشی، سجلدش را 2 روز زودتر گرفتند تا اگر روزی نظام عوض شد و دگراندیشان بر سر کار آمدند، فرزند دلبندشان را نسبتی با آن 3 قطره خون نباشد.- هرچند خود بعدها خلاف اینرا ثابت کرد!- شایع است که تبارش به میرزا کوچک خان جنگلی می­رسد، امّا خود به تأیید این فقره رغبتی نشان نمی­دهد.<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

   هنوز چیزی از حضور شیخ مصطفی حسن­پناه ملقّب به نجم­الدین در دنیا نگذشته بود که زلزله­ای عظیم رودبار را در هم می­کوبد. نقل است که پدر و مادرش مصطفی را دردستِ­خویش­داشته، خانه­ی ویرانه­شان را وا می­نهند و به خانه­ی یکی از آشنایان پدر در رشت، به نام «حاج حسن» پناه می­برند. اینگونه می­شود که شیخ ما مصطفی حسن­پناه نام می­گیرد.(!)

   در طفولیت استعداد چندانی از خود نشان نداد. مدّتی در نوجوانی، شیپورچیِ تیمِ ملوان بند انزلی بود تا روزی پیری او را بر حذر داشت و به علم و تفکّرش فرا خواند که «چیزی در تو می­بینم؛ زودا که نامت بر کوی و برزن این خطه­ی سبز طنین افکند». این سخن در او سخت مؤثر واقع گشت و زین پس در زیّ اهل فکر و دانش درآمد. آن سالها به تفکّر و تدبّر در قیل و قال این و آن پرداخت و آنگونه که خود می­گوید، رساله­ی گرانبهای «از قیل تا قال، از قال تا حال» استاد، محصول تعمّقات همان سالهای اوست.

   تحصیلات ابتدایی­اش را در رشت و در همان مدرسه­ی هوش­تیزان گذراند. برای ردگم­کنی مدّتی خود را به علم هیئت علاقه­مند نشان داد تا کسی ره به درون استاد نتوان بردن. زیرکی و هوشمندی­اش در سال سیم دبیرستان او را برآن داشت که دورخیزی برای دور زدن سدّ کنکور از طریق المپیاد فیزیک بکند. خداوند هم روی بنده­ی خوشحالش را زمین نمی­اندازد. زینرو شیخ، اندک­مدّتی سر خویش را در آن دوره­ی کذایی به طبیعیات و فیزیکی­جات مشغول می­کند، 40 روز و 40 شب. بعدها خود می­گفت که «لو لا تلک الدوره لَهلک المصطفی...»

   چندی نگذشت که پوزش خورد و با مدال برنزی دست از پا درازتر به ولایتش باز می­گردد. هرچند، از نظر همشهریها چیزی از ارزشهای شیخ کم نشده بود. تاجاییکه شایع است پیشنهاد مشاور جوان شدن شهردار منطقه 4 رشت بدو می­شود و شیخ با وارستگی خاص خویش، رد می­کند که «ما را به این تیله­بازیها چه کار؟»

   با حیلت و ترفند چند صباحی به کنکور و متعلقاتش پرداخت و حائز رتبتی شایسته شد و (متأسفانه!) مکانیک شریف را انتخاب کرد؛ شاید بتواند رؤیاهای کودکی­اش را جامه­ی عمل بپوشاند: زدنِ یک دهنه آپاراتی در محلشان به اسم سیروس قایقران!

   سال اوّل اطرافیان او را می­دیدند، در حالیکه لبهایش می­جنبید به ذکری، روز و شب. گویند آنبار که شیرین عقلی – که نخواست نامش فاش شود-  خطر کرده بود و گوش خود به دهان شیخ نزدیک کرده بود این بیت را از زبان او شنیده بود:

                   علم رسمی سربه­سر قیل است و قال  

                         نه از او کیفیتی حاصل نه حال  

   این ذکر بر زبانش بود تا اسفند ماه 84 شد و غائله­ی 22 اسفند. نقل است که شیخنا حسن­پناه را در حالیکه انگشت به دهان حیران بود، دیده­اند که می­دویده و بانگ می­زده: «در هنگام فتنه چون شتر 3ساله باش که نه پشتی دارد که بر آن بنشینند و نه پستانی که از آن بدوشند» و به سوی فرودگاه می­شتافته است.

   چندی نمی­گذرد که شیخ را این حس درمی­افتد که «نه!، مهندسی هم خوب چیزی است» و به همان علوم رسمی می­پردازد و اینگونه می­شود که در مقابل تعجب همگان معدل ترم سه­اش به نحو شگفت­آوری بالا می­رود.

   از آنروز تا به امروز اخبار ضدّ و نقیضی از او به گوش ما رسیده است. زمانی شایع شد که شیخ ما کلاس دکتر سعیدی را پیچانده و ساعت زمانش را به کار انداخته و یکروز به عقب رفته و نشریات موهن امیرکبیر را پخش کرده است. قضیه به همینجا ختم نمی­شود چون شیخ از یک وسیله­ی دیگری – از همانها که هرمیون هم داشت!- استفاده می­کند و همزمان در شریف و امیرکبیر، مزدورانه به قرائت بیانیه­هایی  (له یا علیه بسیج و انجمنش را نمی­دانم!) در مورد هتک حرمت ائمه و نشریات موهن و ... می­پردازد.

   هرچند شیخ، بدون ارائه­ی هیچ توضیحی در مورد اعمال فوق­الذکر، همین الآن، آزادانه مشغول نفس گرفتن در رشت و آماده شدن برای امتحانات است امّا حقیر سخن را همینجا کوتاه می­کنم و با همین یک جمله سخنم را به پایان می­رسانم:

شیخ ما هرچه هست امّا... همچو جنگلهای گیلان، سبز و باصفاست.

 

پی­نوشت: شیخ مصطفی می­تونی اینو با تأخیر هدیه­ی اول و آخر من برای همه­ی تولد­هات، تا امروز و از امروز به بعد، در نظر بگیری! خیلی کوچیکیم...

 

یاعلی

 


مطالب مشابه :


تبریز 9 نفر !

* تبریز: 9 نفر (مدرسه خودمان): 7 دوران دبیرستان من در شهیدمدنی تبریز با المپیادهای نجوم و




مقررات ثبت نام دانش آموزان و داوطلبان آزاد دوره متوسطه درسال تحصيلي 86-85 اعلام گردید

7-تسهيلات مهيا نمودن دانش آموزان از مدرسه اي به مدرسه ديگر دبیرخانه عربی ناحیه سه تبریز




آدرس مرکز تربیت معلم

مدرسه ی ابتدایی ممکان مركز تربيت معلم شهیدمدنی مرکز تربیت معلم شهید باهنر تبریز :




عهدشکنی

دانشگاه شهیدمدنی ماه بالای سر آبادیست/گروه جهادی دانشگاه تبریز به مدرسه چوکتو معلم




آدرس و شماره تلفن دانشگاههای آزاد سراسر کشور قسمت 1

گروه مروج سلامت مدرسه ،خیابان شهید کامیاب،نبش خیابان شهیدمدنی آموزشکده سما تبریز: 2:




از علم تا مدرک: داستان غم‌انگیز «دانش» در «دانش‌گاه»

کنند و مدرسه را بر آن می تبریز دبستان شاهد تبریز/72 راهنمایی شهیدمدنی(سمپاد) تبریز/77




آدرس و تلفن واحدها و مراکز دانشگاه آزاد اسلامی

،خیابان شهید کامیاب،نبش خیابان شهیدمدنی آموزشکده سما تبریز: 2: روبروی مدرسه




تذکره الرفقا - دفتر اول - فی مقامات شیخ مصطفی حسن پناه...!

تحصیلات ابتدایی­اش را در رشت و در همان مدرسه­ی هوش 66/تبریز دبستان شهیدمدنی(سمپاد) تبریز/77




برچسب :