علم بدیع
به نام خدا فن بدیع (= سخن آرایی ) کلمه ی بدیع در لغت به معنی چیز تازه و در اصطلاح عبارت است ازآرایش سخن فصیح بلیغ خواه نظم باشد و خواه نثر . موضوع علم بدیع : سخن ادبی فصیح و بلیغ است. بدیع را به دو قسم لفظی و معنوی تقسیم می کنند : 1- بدیع لفظی : آن است که زینت و زیبایی کلام وابسته به الفاظ باشد چنانکه اگر الفاظ را با حفظ معنی تغییر بدهیم آن زیبایی از بین برود . مانند : سجع - موازنه – ترصیع -جناس - اشتقاق و ... 2- بدیع معنوی : آن است که زیبایی و نزئین کلام مربوط به معنی با شد نه لفظ چنانکه اگر الفاظ را با حفظ معنی تغییر بدهیم باز آن حسن باقی بماند . مانند : حسن تعلیل - اغراق - ایهام – تضاد و ... حال به معرفی مهمترین صنایع بدیع پردازیم . صنایع بدیع لفظی 1- سجع : آن است که دو واژه در" واج یا واج های پایانی " وزن " یا هر دوی آن ها " یکسان باشند . سجع بر سه قسم است : مطرف " متوازن و متوازی . الف) سجع مطرف ) آن است که کلمات فقط از لحاظ حرف یا حروف پایانی مشترک باشند مثل : - ( هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون بر می آید مفرّح ذات . ) _( ابر آذارند و نمی بارند " چشمه ی آفتابند و بر کس نمی تابند " بر مرکب استطاعت سوارند و نمی رانند . ) ب ) سجع متوازن : آ ن است که کلمات ( ارکان سجع ) از لحاظ وزن مشترک و د ر حروف پایانی مختلف باشند " مثل : ( فلان را اصلی است پاک و طینتی است صاف " دارای گوهری است شریف و صاحب طبعی است کریم . ) پ) سجع متوازی : آن است که کلمات ( ارکان سجع ) در وزن و حروف پایان هر دو مطابق باشند : - ( نیک بخت آن که خورد و کشت و بد بخت آن که مرد و هشت . ) -( هنر چشمه ی زاینده است و دولت پاینده .) صفحه 2 تذکرات مهم در باره ی سجع : 1- سجع هم در نثر به کار می رود هم در شعر . شعری که به سجع مزّین باشد " شعر مسجع " گویند . باید توّجه داشت که سجع باید در پایان جملات و قرینه های نثر بیایداما در شعر به دو صورت است : الف) گاه در پایان نیم مصرع ها می آید که به آن" قافیه ی میانی " نیز می گویند. مثل : در رفتن جان از بدن گویند هر نو عی سخن من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود من مانده ام مهجور از او دلخسته و رنجور از او گویی که نیشی دور از او دراستخوانم می رود ( سعدی )ای مست شبرو کیستی ؟ آیا مه من نیستی ؟ گر نیستی پس چیستی؟ ای همدم تنها ی من (اوستا ) هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را ب) گاهی در درون مصرع است یعنی تنها در پایان مصرع یا نیم مصرع نیست . مثل : یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا روح تویی نوح تویی فاتح و مفتوح تویی سینه ی مجروح تویی بر در اسرار مرا 2- سجع در قرآن مجید نیز وجود دارد که به آ ن " فاصله " و جمع آن " فواصل " گویند . مثل : ( فیها سرر مرفوعه و اکواب موضوعه ) " سوره الغاشیه آیه 13 و 14 " 3- ارزش موسیقایی سجع ها متفاوت است : ارزش موسیقایی سجع متوازی از همه بیش تر و سجع متوازن از همه کم تر است . 4- اگر در اثنای جمله ی نثر یا نظم کلمات سجع را پیوسته یا نزدیک هم بیاورند ( البته معمولا سجع مطرف در این مورد بیشتر می آید ) آ ن را " تضمین مزدوج " گویند .مثل: - فلان رفیق شفیق است ادیب اریب . (سعدی) - به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق مژ ه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانش به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد. 2- موازنه و ترصیع : موازنه آن است که اگر در شعر مصرعی را در مقابل مصرع دیگر همان بیت ( یا نیم مصرع را در مقابل نیم مصرع ) قرار دهیم و کلمه به کلمه تشکیل سجع متوازن دهند . یا در نثر جمله ای را در مقابل جمله ای دیگر قرار دهیم و همین وضع را داشته باشد ’آرایه ی" موازنه گویند. به مثال ها به دقت توجه فرمایید : مشک و شنگرف است گویی ریخته بر کوهسار مصرع نیل و زنگار است گویی بیخته در مرغزار گر بنوازی به لطف نیم مصرع در مقابل نیم مصرع (سعدی) نیم ور بگدازی به قهر عقل گفت : من دبیر مکتب تعلیمم جمله در مقابل جمله (خواجه عبدا... انصاری) عشق گفت : من عبیر نافه ی تسلیمم ترصیع : اگر تمام سجع ها ی پدید آورنده ی موازنه ’ سجع متوازی با شد ’ آن موازنه را " ترصیع" گویند . مثل : ما چو نا ئیم و نوا در ما ز تو ست مصرع در مقابل مصرع ( مولوی ) ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست بر ظاهرش عیب نمی بینم جمله در مقابل جمله ( سعدی) در باطنش غیب نمی دانم ۳-جناس : آن است که نویسنده یا شاعر در سخن خود ’ کلماتی هم جنس بیاورد که در واج ها ی سازنده یکسانی و همسانی داشته باشند و در معنی مختلف باشند . انواع جناس : 1- جناس تام : یکسانی دو واژه در تعداد و ترکیب واج ها و اختلاف در معنی . مثل : - چنان خور کت زیان دارد چندان مخور کت زیان دارد . (بوستان) ( زیان اول به معنی زیستن و زیان دوم به معنی ضرر است ) - یکی باز را دیده بر دوخته یکی دیده باز و پر سوخته ( بوستان ) ( باز اول پرند ه است و باز دوم به معنی گشوده است ) - گرفتم کز افتادگان نیستی چو افتاده بینی چرا نیستی ؟ ( بوستان) ( نیستی دوم به معنی نمی ایستی ’ درنگ نمی کنی ’ کمک نمی کنی ) - طمع کرده بودم که کرمان خورم که نا گه بخوردند کرمان سرم (بوستان) (کرمان اول شهر است و کرمان دوم به معنی کرم ها ) - شنیدم که در مصر میری اجل سپه تاخت بر روزگارش اجل ( بوستان) ( اجل اول به معنی با شکوه و اجل دوم به معنی مرگ است ) ۲- جناس ناقص : دو رکن جناس علاوه بر معنی ’ در لفظ نیز اندکی تفاوت دارند . جناس ناقص بر سه قسم اند : الف) جناس ناقص حرکتی : آن است که دو یا چند واژه در صامت ها یکسان باشند ولی در مصوت ها ی کوتاه مختلف . مثل : - یکی دست گیرم به چندی درم که چندی است تا من به زندان درم (سعدی) - -صبحدم نا له ی قمری شنو از طرف چمن تا فراموش کنی فتنه ی دور قمری ( ظهیر فاریابی ) - -فلان در غفلت کار نا ستوده گزیده و به حسرت پشت دست گزیده . (سعدی) ب) جناس ناقص اختلافی : اختلاف بین ارکان جناس فقط در یک حرف باشد . مثل : -بدانگه که خیزد خروش خروس ز در گاه بر خاست آوای کوس ( فردوسی ) - زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز تا تو را خود زمیان با که عنایت باشد (حافظ) - علمی که ز ذوق شرع خالی است حالی سبب سیاه حالی است ( سنایی) -در خدمت تو اسب معالی بتافتم وز نعمت تو نرد امانی ببافتم (رشید وطواط ) پ) جناس ناقص افزایشی : یک رکن ازرکن دیگر جناس فقط یک حرف بیشتر داشته باشد . مثل : - آن چه نهد در ره عقل تو دام گفته ی جاهل شمرش نی مدام - تا چند زمن رمیده باشی با غیر من آرمیده باشی - این که تو داری قیامت است نه قامت وین نه تبسم که معجز است و کرامت (سعدی) - کفر است در طریقت ما کینه داشتن آیین ماست سینه چو آیینه داشتن (طالب آملی ) 4- واج آرایی (نغمه ی حروف ) : گاهی شاعر یا نویسنده یک یا چند واج ( صامت یا مصوت ) را در سخن خود تکرار میکند ’ به گونه ای که آفریننده ی موسیقی لفظی باشد . باید توجه داشت که واج آرایی صامت ها محسوس تر از مصوت ها ست و در واج آرایی تعمد وجود دارد و باید گوش نواز باشد و اگر این تکرار پشت سر هم و پیاپی بیاید تاثیر آن بیشتر است . مثال ها یی برای واج آرایی : - ریاست به دست کسانی خطاست که از دستشان دست ها بر خداست ( سعدی) - نرگس مست نوازشگر مردمدارش خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد ( حافظ ) -شبی چون شبه روی شسته به قیر نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر ( فردوسی ) - اما زبان گنجشکان // زبان زندگی جمله های جاری جشن طبیعت است . ( فروغ ) 5- مراعات النظیر ( تناسب ) : آن است که در سخن واژ ه ها یی را بیاورند که در معنی با یکدیگر متناسب باشند . این تناسب می تواند از نظر جنس ’ نوع ’ مکان ’ زمان ’ همراهی و ... باشد .مانند : { گل و لاله } ’ { شمع و پروانه } ’ { خسرو و شیرین } ’ { قد و سرو } . مثال ها ی دیگر : - از آن ز صحبت یاران کشیده دامانم که صحبت دگری می کشد گریبانم (فیض دکنی) - و کنار درک تو // کوه از کمر شکست . ( سید حسن حسینی ) - حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست ( حافظ ) - سر من مست جمالت’ دل من رام خیالت گهر دیده نثار کف دریای تو دارد ( مولوی) تذکر : صنعت مراعات النظیر از لوازم اولیه ی سخن ادبی است یعنی سخن نظم و نثر ’ وقتی ارزش ادبی پیدا می کند که ما بین اجزای کلام تناسب و تقارب وجود داشته باشد . این است که کمتر نظم و نثر مصنوع ادبی فارسی می توان یافت که صنعت " مراعات النظیر " نداشته باشد . ۶ - اشتقاق : آن است که در نظم یا نثر الفاظی بیاورند که همریشگی سبب شود واج ها ی آن متجانس و به یکدیگر شبیه باشند . مثل : { رسول ’ رسیل و رسایل } و { خواهان ’ خواهش و خواهنده } . تذکر : گاه دو واژ ه که همریشه ( اشتقاق ) هستند ’ تنها در یک حرف با هم اختلاف دارند ’مثل : { عاشق و عشق } ’ { حریم و حرم} ’{ شعر و شاعر } و ... که در این حال هم جناس دارند و هم اشتقاق . اما اگر اختلاف آن ها بیش از یک حرف باشد و تنها با هم همریشه باشند ’ فقط " اشتقاق " خواهند بود . مثل : { شاعر و شعور } و { طلعت و طلوع } و ... مثال های دیگر از اشتقاق : - در میان مالکان مملکت و والیان ولایت ’ رسل و رسایل متبادل گردید . - رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس گویا ولی شناسان رفتند از این ولایت (حافظ) - ای دلیل دل گم گشته خدا را مددی که غریب ار نبرد ره به دلالت برود ( حافظ ) - بر دیده ی من خندی کاینجا ز چه می گرید خندند بر آن دیده کاینجا نشود گریان (خاقانی ) 7- تکرار و تصدیر :تکرار یک یا چند کلمه در شعر{ و به ندرت نثر } به شکلی که موسیقی لفظی بیاورد . مثل : - ای جان جان جان جان ’ ما نا مدیم از بهر نان برجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا ( مولوی ) - گر برود جان ما در طلب وصل دوست حیف نباشد که دوست دوست تر از جان ماست (سعدی ) * اما گاهی این تکرار به گونه ای دیگر است یعنی اینکه کلمات تکراری در اوایل و اواخر بیت ( و نثر )می آ ید ’ در این صورت به این نوع تکرار "تصدیر " گویند مثل: - عصا بر گرفتن نه معجز بود همی اژ دها کرد باید عصا ( غضایری ) - سوگند خورم کزتو برد حورا خوبی خوبیت عیان است چرا باید سوگند ( عماره مروزی) -عبهر چشمش گرفته سرخی لاله لاله ی رویش گرفته زردی عبهر ( مسعود سعد ) - بیگانه که دوست باشد ’ خویش است و خویش که دشمن باشد بیگانه . (سعدی) 8- تلمیح : در لغت یعنی به گوشه ی چشم اشاره کردن و در اصطلاح بدیع آ ن است که گوینده در ضمن کلام به داستانی یا مثلی یا آیه و حدیثی و ... اشاره کند . پس تلمیح اشاره ای کوتاه است به بخشی از دانسته های تاریخی ’ اساطیری و ... مثل : - گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی روا بود که ملامت کنی زلیخا را ( سعدی ) - یا رب این آتش که بر جان من است سرد کن آن سان که کردی بر خلیل ( حافظ ) - یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود ( حافظ) - ای پریشانگوی مسکین پرده دیگر کن پور دستان جان ز چاه نا برادر در نخواهد برد ( اخوان ثالث) 9- تضمین : آن است که شاعر یا نویسنده در بین سخن خود آیه ’ حدیث ’ مصراع یا بیتی و ... را از دیگری عینا بیاورد . فواید و اهداف تضمین : 1- شاعر یا نویسنده مقصود خویش را به بهترین نحو ادا می کند . 2- با ایجاد تنوع در ذهن خواننده سبب لذت بیش تر وی می شود . ۳ -به اطلاع و آگاهی خویش از موضوع به طور غیر مستقیم اشاره می کند . مثال هایی برای تضمین : - حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی " من از آن روز که در بند تو ام آزادم (حافظ ) مصرع دوم را از سعدی تضمین کرده - زینهار از قرین بد زنهار " وقنا ربنا عذاب النار" ( سعدی) تضمین از آیه ی 201 س بقره - درویش بی معرفت نیارامد تا فقرش به کفر انجامد ’ " کاد الفقر ان یکون کفرا " (سعدی ) تضمین از حدیث 10- تضاد ( طباق یا مطابقه ) : آن است که در سخن کلمات ضد یک دیگر بیاورند : مثل روز و شب - زشت و زیبا - نیک و بد - تاریک و روشن - سرد و گرم - تلخ و شیرین و ... مثال هایی برای تضاد : - دل گرم و آه سرد و غم افزون صبر کم رخ زرد و اشک سرخ و لبان خشک و چشم تر ( عبد الواسع جبلی ) - این دشمنی ای دوست که با من به جفا آخر کردی نخست می دانستم ( ابو الفرج رونی ) - گدای نیک انجام به از پادشاه بد فرجام . ( سعدی ) - شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست افغان ز نظر بازان بر خاست چو او بنشست (حافظ) 11 – متناقض نما ( پارادوکس = paradox) آن است که شاعر یا نویسنده دو واژ ه یا دو موضوع و دو معنی متناقض را چنان در کلام با هم جمع کند که یکی دگری را نقض کند و از نظر منطقی محال باشد ولی چندان زیبا سخن را ترکیب کند که تناقض منطقی به نظر بیاید . مثل : - فلک در خاک می غلتید از شرم سر افرازی اگر می دید معراج زپا افتادن مارا (بیدل ) - هر کسی رویی به سویی برده اند وین عزیزان رو به بی سو کرده اند - هر کبوتر می پرد زی جانبی وین کبوتر جانب بی جانبی - هر عقابی می پرد از جا به جا وین عقابان راست بی جایی سرا - ما نه مرغان هوا نی خانگی دانه ی ما دانه ی بی دانگی - زان فراخ آمد چنین روزی ما که دریدن شد قبا دوزی ما ( مولوی) - غیر عریانی لباسی نیست تا پوشد کسی از خجالت چون صدا در خویش پنهانیم ما ( بیدل) -برگ بی بر گی تو را چون برگ شد جان باقی یافتی و مرگ شد (مولوی) - روشن تر خاموشی چراغی ندیدم .( با یزیدبسطامی) ۱۲-حس آمیزی: گاهی شاعر و نویسنده در کلام خود دو یا چند حس را می آمیزد و به این وسیله نوعی موسیقی معنوی ایجاد می کند که زیبا و موثر است . مثل : - بر هر گلی دمیده ست افسون آرزویی بوی شکسته رنگی رنگ شکسته بویی ( بیدل) - چون بوی غنچه ای که فتد در نقاب رنگ خون می خورد به پرده ی حسرت ترانه ام (بیدل ) - به طنین گل سرخ // پشت پر چین سخن های درشت ( سهراب سپهری) - نجوای نمناک علف را می شنوم ( سهراب سپهری) - صدای شکفتن دل با نسیم محبت مشام جان را می نوازد . (زبان فارسی 3 عمومی ) نکته ی قابل یاد آوری این که میدان دادن شاعر به این تصویر ها ی حس آمیزی عامل اصلی ابهام شعر اوست و گاه تصویر های نادری ایجاد می کند که برای خوانندگان عادی شعر مضحک به نظر می رسد مانند تعبیر " تبسم خاکستری " در این بیت " بیدل " : - چون سحر از قمریان باغ سودای که ام ؟ کز بهارم گر تبسم می دمد خاکستری ست 13- ایهام : در لغت به معنی به گمان و وهم افکندن و در اصطلاح بدیع آن است که لفظی بیاورند که دارای دو معنی نزدیک و دور از ذهن باشد و آن را طوری به کار برند که شنونده از معنی نزدیک به معنی دور منتقل شود . مثل : شش ایها م در بیت زیر یافت می شود : - به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشاید زتاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل ها 1- بوی : الف) رایحه ب) امید و آرزو 2- نا فه : الف) ناف آهوی مشکین ب) استعاره از حلقه ی خوشبوی گیسو 3- نافه گشایی الف) عمل بریدن ناف ب) کنایه از عطر پراکنی زلف با گشودن حلقه هایش 4- تاب : الف) پیچ و شکن ب) رنج و شکنج 5- مشکین : الف) سیاه ب) مشک آمیز و دارای رایحه ی مشک 6- خون در دل افتادن : الف) اشاره به خونی که در دل ( ناف) آهویی مشکین می افتد و جمع می شود . ب ) دلخون یا خونین دل شدن یا خونین جگر شدن مثال های دیگری از ایهام : - خود غریبی در جهان چون شمس نیست شمس جان باقی است او امس نیست (مولوی ) غریب : الف) غریب ( نا آشنا) ب) دور از فهم و عجیب - ور ایدون که زین کار هستم گناه جهان آفرینم ندارد نگاه (فردوسی) نگاه ندارد : الف) حفظ نکند ب) توجه نکند - چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم ( سعدی) 1- اوفتاده : الف) افتاده شده ب) حقیر و خاکسار 2- آفتاب : الف) استعاره از چهره ی یار ب ) خورشید { تناسب دارد با مهر و عیوق } 3- مهر :الف) عشق ب) نام دیگر خورشید { تناسب دارد با آفتاب و عیوق " ستاره ای در آسمان " } یاد آوری : گاهی در ایهام معنی دوم آن با یک یا چند واژه در بیت یا جمله تناسب و مراعات النظیر دارد . در این صورت " ایها م تناسب " گویند . ( مثل شماره های 2 و 3 در بیت فوق) - تو قلب فسرده ی زمینی از درد ورم نموده یک چند ( ملک الشعرا ) فسرده : الف) افسرده ب) منجمد 14-لف و نشر : آن است که در بخشی از کلام چند واژه بیاورند و در بخشی دیگر چند واژه ی دیگر بیاورند که هر کدام از آن ها به یکی از آ ن چیز ها که در اول گفته اند مربوط باشد . کلماتی که در اول آورده اند " لف " و اموری را که به آن ها بر می گرد د " نشر " می گویند . لف و نشر بر دو نوع است : اگر نشر ها به ترتیب توزیع لف ها باشد " مرتب " و اگر این چنین نباشد " نا مرتب یا مشوش " است . مثل : - آتش فروز قهر تو ’ آیینه دار لطف تو هم مغرب ادبار ها ’ هم مشرق اقبال ها (صائب) ( آتش فروز قهر تو --> مغرب ادبار ها ) - ( آیینه دار لطف تو --> مشرق اقبال ها )= ( لف و نشر مرتب) -کسری و ترنج زر ’ پروین و به زرین بر باد شده یکسر ’ با خاک شده یکسان (خاقانی) ( کسری و ترنج زر -->بر باد شده یکسان) - ( پرویز و به زرین -->با خاک شده یکسان ) = ( لف و نشر مرتب) - اگر زخلق ملامت وگر زکرده ندامت کشیدم از تو کشیدم شنیدم از تو شنیدم ( اوستا) ( اگر ز خلق ملامت --> شنیدم از تو شنیدم) - ( وگر ز کرده ندامت --> کشیدم از تو کشیدم )= ( لف و نشر نا مرتب ) - کنند ابره پاکیزه تر زآستر که این در حجاب است و آن در نظر (بوستان) ( ابره {= رویه ی لباس } -->در نظر ) - ( آستر --> در حجاب ) = ( لف و نشر نا مرتب ) - بهترین مثال لف و نشر مرتب گفته ی سلطان شاعران " حکیم فردوسی" است : به روز نبرد آن یل ارجمند به شمشیر و خنجر به گرز و کمند برید و درید و شکست و ببست یلان را سر و سینه و پا و دست ( یعنی : سر یلان را با شمشیر برید و سینه ی آن ها را با خنجر درید و پای آن ها را به گرز شکست و دست آن ها را به کمند ببست . ) 15- اغراق : آن است که در توصیف ’ ستایش ’ نکوهش و ... افراط و زیاده روی شود چنان که محال باشد یا بیش از حد معمول نشان دهد . لازم به ذکر است که بهترین و هنر مندانه ترین نمونه ها ی اغراق را نیز می توان در شاهنامه ی حکیم توس یافت ’ زیرا که اغراق مناسب ترین اسباب برای تصویر دنیای حماسی است : - به پیشش سه مجمر پر از بوی کرد زخون جگر بر دو رخ جوی کرد ( همان طور که می بینید شاعر در توصیف شدت گریه اغراق کرده است . ) -پس آنگه یکی چاره سازم تو را به خورشید سر بر فرازم تو را ( فردوسی در توصیف سر بلندی اغراق کرده و می گوید : " سر تو را به خورشید می رسانم . " ) - خروشی بر آ مد ز آوردگاه که تاریک شد روی خورشید و ماه ( حکیم توس در توصیف ناله و خروش اغراق کرده و می گوید: " که از شدت ناله و خروش هوا تاریک شد .") - چو گشتاسب روی نبیره بدید شد از آب دیده رخش نا پدید ( شا عر در مصرع دوم در توصیف شدت گریه سخن به اغراق رانده است ) و مثال هایی دیگر : - همی بکشتی تا در عدو نماندشجاع همی بدادی تا در ولی نماند فقیر ( رودکی) - ز سم ستوران در آن پهن دشت زمین شد شش و آسمان گشت هشت ( فردوسی ) - شود کوه آهن چو دریای آب اگر بشنود نام افراسیاب ( فردوسی) - که من از گشاد کمان روز کین بدوزم همی آسمان بر زمین (فردوسی) -هر گز کسی ندید بدین سان نشان برف گویی که لقمه ای است زمین در دهان برف (کمال الدین اسماعیل ) 16- حسن تعلیل :آن است که برای موضوع و پدیده ای معلوم که علتی مشخص و آشکار دارد ’ علتی خیالی و ادبی می آورند . حسن تعلیل باید توان قانع کردن مخاطب را داشته باشد و با وجود این که واقعی ’ علمی و عقلی نباشد ’ مخاطب آن را از علت اصلی دلپذیر تر بیابد و بپذیرد . مثال : - پیش دهنت پسته زتنگی زده لاف ز آن است که هر کس دهنش پاره کند ( سنا) ( شاعر ادعا می کند که علت پاره کر دن دهان پسته این نیست که می خواهند مغز آن را بخورند بلکه این است که چون پسته در مقابل دهان نجیب یار از دهان خود سخن گفته است بخاطر این خود ستایی همه دهان پسته را پاره می کنند . ) - مرحوم شریعتی در " کویر " در باره ی کندن دو درختچه " گز و تا ق " از زمین این علت ادبی و هنری را می آورد : " در پایان به جرم گستاخی در برابر کویر از ریشه شان بر می کنند ودر تنورشان میافکنند ... " -تا درد و ورم فرو نشیند کافور بر آن ضماد کردند (ملک الشعرا) ( شاعر در بیت فوق علت وجود برف (کافور ) را بر کوه مرهمی برای درد و ورم کوه می داند . یا در بیت زیر علت پنهان شدن قله ی کوه را در ابر این طور ادعا می کند که به خاطر این است تا مردم چهره ی زیبای او را نبینند :) - تا چشم بشر نبیندت روی بنهفته به ابر چهر دل بند ( ملک الشعرا) - رسم بد عهدی ایام چو دید ابر بهار گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد ( حافظ ) ( علت باران باریدن از ابر بهار را این طور ادعا می کند که وقتی ابر’ بی وفا یی روگار را دیده است به حال گل ها می گرید ) 17- اسلوب معادله : این صنعت و آرایه بیشترین بسامد را را در سبک هندی ’ آن هم در شعر صائب تبریزی می توان یافت . آن است که دو مصراع یک بیت را چنان می آورند که ظاهرا هیچ گونه ارتباطی با یکدیگر نداشته باشند ولی در حقیقت مصرع دوم در حکم مصداق مصرع اول است و می توان در معنا بین دو مصرع علامت مساوی قرار داد.در اسلوب معادله دو مصراع کاملا از لحاظ نحوی مستقل هستند هیچ حرف ربط یا شرط یا چیز دیگری آن ها را حتی در معنی ربط نمی دهد . در واقع ارتباط معنایی دو مصراع بر پایه ی تشبیه است و معمولا از نوع تشبیه مرکب . مثال هایی از صائب تبریزی: - در حلقه ی زلف او دل راست عجب شوری در سلسله دیوانه غوغای دگر دارد - راز ما از پرده ی دل عاقبت بیرون فتاد غنچه بوی خویش را تسخیر نتوانست کرد - در نگیرد صحبت پیر و جوان با یکدگر با کمان یک دم مدارا تیر نتوانست کرد - دل از مشاهده ی لاله زار نگشاید ز دست های حنا بسته کار نگشاید - خواری از اغیار بهر یار می باید کشید ناز خورشید از در و دیوار می باید کشید -آب از سر چشمه صائب لذت دیگر دهد باده را در خانه ی خمار می باید کشید - بلای مرغ زیرک دام زیر خاک می باشد ز تار سبحه بیش از رشته ی زنار می ترسم - از یار زنا سازی اغیار گذشتیم از کثرت خار از گل بی خار گذشتیم - عقل سالم ز می ناب نیاید بیرون کشتی کاغذی از آب نیاید بیرون - رو نهان می کند از روشنی دل شیطان دزد بیدل شب مهتاب نیاید بیرون - سرایی را که صائب نیست ویرانی است معمارش دل بی عشق می گردد خراب آهسته آهسته - عشق در کار دل سر گشته ی ما عاجز است بحر نتواند گشودن عقده ی گرداب ها - دنیا به اهل خویش ترحم نمی کند آتش امان نمی دهد آتش پرست را -می زیر دست خود نکند هوشمند را پروای سیل نیست زمین بلند را -ریشه ی نخل کهنسال از جوان افزون تر است بیش تر دلبستگی باشد به دنیا پیر را
مطالب مشابه :
سخنان دکتر شریعتی در مورد عشق و دوست داشتن
سخنان دکتر شریعتی در مورد عشق از غریزه سر زند بی ارزش زیبایی های دلخواه را در
مقاله ارزش علم
در مورد ارزش علم آیات و ارزش علم در و فنی و علاقه به زیبایی و ارزشهای روحی می
علم بدیع
شیرین سخنان - علم 3- ارزش موسیقایی مطرف در این مورد
احادیث در مورد علم
احادیث در مورد علم - درباره ی ارزش علم و تفاوت افراد عالم و غیر ♥ ♥ ♥ زیبایی عشق
نکات مهم املایی و موضوعات انشا در مقطع راهنمایی
شنیده های خودتان را در مورد رهبری ( اهمیت و ارزش علم و نمونه هایی از زیبایی های
سخنان : افلاطون
رود می تواند زیبایی را در در مورد كردارهاي [در] سه چيز است : علم، محبت و
جملاتی در مورد عشق از دکتر علی شریعتی
شریعتی در مورد کتاب و علم در مورد عشق سخنان داشتن زیبایی های دلخواه را در
برچسب :
سخنان زیبایی در مورد ارزش علم