گلچین غزلیات مولوی (قسمت 71)

وبلاگ  اشعار عرفانی شعرای بزرگ

  http://hafezasrar.blogfa.com/

                                                  

  داری کتابها و لینکهای مختلفی در زمینۀ) خداشناسی - گلچین غزلیات ادبی-سخنان دانشمندان و بزرگان- احادیث- مقالات و کتب علمی- کتابهای پزشکی –نجوم و موسیقی و فایلهای صوتی قرآن و دعا و سخنرانی و غیره میباشد) که همگی به صورت رایگان قابل دانلود میباشند.مقدم همۀ عزیزان را گرامی میداریم و از همۀ عزیزان دعوت میشود از موضوعات مختلف سایت که در دسته بندی آمده است بازدید به عمل آورند.

در این مجموعه سعی ما بر این بوده است که علاوه بر قرار دادن کتابهای بسیار مفید در سایت ،لینک کتابهای علمی و دانشگاهی را نیز از سایتهای معتبر در سایت قرار دهیم تا مرجع خوبی برای دانشجویان فراهم شده باشد.

جهت دسترسی به موضوعات کلیه مطالب وبلاگ بر روی آرشیو کلی مطالب وبلاگ

و یا بر روی آدرس

 http://hafezasrar.blogfa.com/post-1382.aspx کلیک نمائید

غزلیات مولانا از نظر مضامین عرفانی در سطح بسیار بالایی می باشد و سعی ما در این مجموعه انتخاب زیباترین غزلیات بوده است که از 3200 غزل در حدود 500 غزل گزینش شده است .البته مجموعه کامل غزلیات مولانا و دیگر بزرگان شعر و ادب به صورت pdf  در همین وبلاگ موجود می باشد که با کلیک بر روی لینک 

دانلود رایگان 1000 کتاب ادبی و شعر(pdf )به آنها دسترسی پیدا میکنید

جهت دسترسی به همۀ قسمتهای گلچین غزلیات مولوی  که 40 قسمت می باشد بر روی

گلچین غزلیان مولوی     کلیک نمائید  و یا بر روی آدرس ذیل

http://hafezasrar.blogfa.com/cat-12.aspx   کلیک نمائید

 

غزل شمارهٔ۲۵۸۰

ای خیره نظر در جو پیش آ و بخور آبی

بیهوده چه می‌گردی بر آب چو دولابی

صحراست پر از شکر دریاست پر از گوهر

یک جو نبری زین دو بی‌کوشش و اسبابی

گر مرد تماشایی چون دیده بنگشایی

بگشادن چشم ارزد تا بانی مهتابی

محراب بسی دیدی در وی بنگنجیدی

اندر نظر حربی بشکافد محرابی

ما تشنه و هر جانب یک چشمه حیوانی

ما طامع و پیش و پس دریا کف وهابی

ره چیست میان ما جز نقص عیان ما

کو پرده میان ما جز چشم گران خوابی

شش نور همی‌بارد زان ابر که حق آرد

جسمت مثل بامی هر حس تو میزانی

شش چشمه پیوسته می‌گردد شب بسته

زان سوش روان کرده آن فاتح ابوابی

خورشید و قمر گاهی شب افتد در چاهی

بیرون کشدش زان چه بی‌آلت و قلابی

صد صنعت سلطانی دارد ز تو پنهانی

زیرا که ضعیفی تو بی‌طاقت و بی‌تابی

این مفرش و آن کیوان افلاک ورای آن

بر کف خدا لرزان ماننده سیمابی

دریا چو چنان باشد کف درخور آن باشد

اندر صفتش خاطر هست احول و کذابی

بگریزد عقل و جان از هیبت آن سلطان

چون دیو که بگریزد از عمر خطابی

بکری برمد از شو معشوق جهانش او

از جان عزیز خود بیگانه و صخابی

ره داده به دام خود صد زاغ پی بازی

چون باز به دام آمد برداشته مضرابی

خاموش که آن اسعد این را به از این گوید

بی‌صفقه صفاقی بی‌شرفه دبابی

غزل شمارهٔ۲۵۸۹

نه چرخ زمرد را محبوس هوا کردی

تا صورت خاکی را در چرخ درآوردی

ای آب چه می‌شویی وی باد چه می‌جویی

ای رعد چه می غری وی چرخ چه می‌گردی

ای عشق چه می‌خندی وی عقل چه می‌بندی

وی صبر چه خرسندی وی چهره چرا زردی

سر را چه محل باشد در راه وفاداری

جان خود چه قدر باشد در دین جوانمردی

کامل صفت آن باشد کو صید فنا باشد

یک موی نمی‌گنجد در دایره فردی

گه غصه و گه شادی دور است ز آزادی

ای سرد کسی کو ماند در گرمی و در سردی

کو تابش پیشانی گر ماه مرا دیدی

کو شعشعه مستی گر باده جان خوردی

زین کیسه و زان کاسه نگرفت تو را تاسه

آخر نه خر کوری بر گرد چه می‌گردی

با سینه ناشسته چه سود ز رو شستن

کز حرص چو جارویی پیوسته در این گردی

هر روز من آدینه وین خطبه من دایم

وین منبر من عالی مقصوره من مردی

چون پایه این منبر خالی شود از مردم

ارواح و ملک از حق آرند ره آوردی

 

غزل شمارهٔ۲۵۹۴

از مرگ چه اندیشی چون جان بقا داری

در گور کجا گنجی چون نور خدا داری

خوش باش کز آن گوهر عالم همه شد چون زر

ماننده آن دلبر بنما که کجا داری

در عشق نشسته تن در عشرت تا گردن

تو روی ترش با من ای خواجه چرا داری

در عالم بی‌رنگی مستی بود و شنگی

شیخا تو چو دلتنگی با غم چه هواداری

چندین بمخور این غم تا چند نهی ماتم

همرنگ شو آخر هم گر بخشش ما داری

از تابش تو جانا جان گشت چنین دانا

بسم الله مولانا چون ساغرها داری

شمس الحق تبریزی چون صاف شکرریزی

با تیره نیامیزی چون بحر صفا داری

غزل شمارهٔ۲۶۱۶

من نیت آن کردم تا باشم سودایی

نیت ز کجا گنجد اندر دل شیدایی

مجنونی من گشته سرمایه صد عاقل

وین تلخی من گشته دریای شکرخایی

زیر شجر طوبی دیدم صنمی خوبی

بس فتنه و آشوبی افکنده ز زیبایی

از من دو جهان شیدا وز من همه سر پیدا

فارغ ز شب و فردا چون باشم فردایی

می‌گفت کرایم من وقتی که برآیم من

جان کی فزایم من گفتم دلم افزایی

دریای معانی بین بی‌قیمت و بی‌کابین

تبریز ز شمس الدین بی‌صورت دریایی

غزل شمارهٔ۲۶۱۸

 

جانا نظری فرما چون جان نظرهایی

چون گویم دل بردی چون عین دل مایی

جان‌ها همه پا کوبند آن لحظه که دل کوبی

دل نیز شکر خاید آن دم که جگر خایی

تن روح برافشاند چون دست برافشانی

مرده ز تو حال آرد چون شعبده بنمایی

گر جور و جفا این است پس گشت وفا کاسد

ای دل به جفای او جان باز چه می‌پایی

امروز چنان مستم کز خویش برون جستم

ای یار بکش دستم آن جا که تو آن جایی

چیزی که تو را باید افلاک همان زاید

گوهر چه کمت آید چون در تک دریایی

مردم ز تو شد ای جان هر مردمک دیده

بی‌تو چه بود دیده‌ای گوهر بینایی

ای روح بزن دستی در دولت سرمستی

هستی و چه خوش هستی در وحدت یکتایی

ای روح چه می‌ترسی روحی نه تن و نفسی

تن معدن ترس آمد تو عیش و تماشایی

ای روز چه خوش روزی شمع طرب افروزی

او را برسان روزی جان را و پذیرایی

صبحا نفسی داری سرمایه بیداری

بر خفته دلان بردم انفاس مسیحایی

شمس الحق تبریزی خورشید چو استاره

در نور تو گم گردد چون شرق برآرایی

غزل شمارهٔ۲۶۱۹

گل گفت مرا نرمی از خار چه می‌جویی

گفتم که در این سودا هشیار چه می‌جویی

گفتا که در این سودا دلدار تو کو بنما

گفتم نشدی بی‌دل دلدار چه می‌جویی

گفتا هله مستانه بنما ره خمخانه

گفتم که برو طفلی خمار چه می‌جویی

گفتا ز چه بی‌هوشی بنمای چه می‌نوشی

گفتم برو ای مسکین هشدار چه می‌جویی

گفتا که چه گلزار است کز وی نرسد بویی

گفتم اگرت بو نیست گلزار چه می‌جویی

گفتا که وفاجویان خوابی است که می‌بینند

گفتم که خیال خواب بیدار چه می‌جویی

 

 

غزل شمارهٔ۲۶۲۴

برخیز که جان است و جهان است و جوانی

خورشید برآمد بنگر نورفشانی

آن حسن که در خواب همی‌جست زلیخا

ای یوسف ایام به صد ره به از آنی

برخیز که آویخت ترازوی قیامت

برسنج ببین که سبکی یا تو گرانی

هر سوی نشانی است ز مخلوق به خالق

قانع نشود عاشق بی‌دل به نشانی

هر لحظه ز گردون برسد بانگ که ای گاو

ما راه سعادت بنمودیم تو دانی

برخیز و بیا دبدبه عمر ابد بین

تا بازرهی زود از این عالم فانی

او عمر عزیزی است از او چاره نداری

او جان جهان آمد و تو نقش جهانی

بر صورت سنگین بزند روح پذیرد

حیف است کز این روح تو محروم بمانی

او کان عقیق آمد و سرمایه کان‌ها

در کان عقیق آی چه دربند دکانی


مطالب مشابه :


گلچین زیباترین غزلیات مولوی -قسمت51 (غزلهای1789-1798 )

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گلچین زیباترین غزلیات مولوی -قسمت51 (غزلهای1789-1798 ) - منتخبی از




غزلیات مولوی (قسمت 69 )

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - غزلیات مولوی (قسمت 69 ) - منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی مولوی




گلچین غزلیات مولوی (قسمت 75 )

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گلچین غزلیات مولوی (قسمت 75 ) - منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی




گزیدۀ زیباترین غزلیات مولوی (قسمت 81 )

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گزیدۀ زیباترین غزلیات مولوی (قسمت 81 ) - منتخبی از زیباترین اشعار




برترین غزلیات فارسی -گلچین غزل مولوی (قسمت 79)

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - برترین غزلیات فارسی -گلچین غزل مولوی (قسمت 79) - منتخبی از زیباترین




خداشناسی در غزلیات مولوی-بخش اول

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - خداشناسی در غزلیات مولوی-بخش اول - منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی




رباعیاتی از مولوی

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - رباعیاتی از مولوی - منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی مولوی، حافظ




گلچین غزلیات مولوی (قسمت 71)

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گلچین غزلیات مولوی (قسمت 71) - منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی مولوی




گلچین غزلهای مولوی (قسمت 74 )

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گلچین غزلهای مولوی (قسمت 74 ) - منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی




برچسب :