سفر به سرزمين تزارها

سفر به سرزمين تزارها

تابستان سال 1383 كه با يك تور سياحتي به اتفاق خانم به  "مسكو" و "سن پطرزبورگ"، عزيمت كرديم، هيچگاه به خاطرم خطور نمي كرد كه دگر بار گذرم به مسكو افتد، آن هم در بهمن ماه و در اوج سرما .اين بار اما من به عنوان يك ”دولت مرد" عازم آن ديار بودم. دولت مردي كه در ظاهر هيچ نشاني از دولت مردي نداشت و اين مأموريت از آن رو به وي پيشنهاد شده بود كه آنها يعني " خداي خوب خلق كردگان" توان و دانش كافي براي اين مهم را نداشتند. در چنين مواقعي اخذ مجوز از "هيأت نظارت بر سفرهاي خارجي" نهاد رياست جمهوري و هماهنگي با "وزارت امورخارجه"، كار حضرت فيل است! اينكه پس از قريب به يك ماه اطلاع قبلي از سفر، در ساعات اداري پاياني روز قبل از سفر، در اوج استرس و التهاب و تازه به مدد يك دانشجويت كه از قضا در ادراه صدور رواديد و گذرنامه وزارت فخيمه خارجه شاغل هست ، بتواني  پاسپورت خدمت دريافت كني، كاري است كارستان و شبيه به معجزه! طرفه آنكه به علت نوسانات ارزي و "مديريت بحران ارز" ، حتي يك دلار يا يورو  نيز بابت حق مأموريت دريافت نكني و عازم پايتخت يكي از كشورهاي قدرتمند جهان شوي تا از منافع كشورت دفاع كني! اين شاهكار فقط از سيستم اداري ما برمي آيد و لاغير.

جد و جهدي كه از رأس تا دون دستگاه اداري ما براي انجام نشدن يك كار صورت مي گيرد، اگر به اندازه فقط يك هزارم آن صرف انجام كار شود، يقين مملكت ما به گلستان بدل مي شود. ساعت پرواز من 5 بامداد 22 بهمن ماه مي باشد. اين به مفهوم آن است كه ساعت 2 بامداد بايد از خواب ناز بيدار شوم.دلهره ناشي از تأخير باعث شد تا اصلاً چرتم نگيرد. به هر حال ساعت 5 /3بامداد در فرودگاه بين المللي امام خميني بودم.وقتي با چشمان بادامي و خواب آلود از اطلاعات پرواز سراغ خروجي پرواز مسكو را گرفتم، خانم پشت باجه گفت Sorry ,you are late!  من با تلخي گفتم يعني چه يو آر لِيت خانم؟! شما هم وقت گيرآورده ايد. اِه ! آقا ببخشيد من فكر كردم... مي دانم فكر كرديد من اهل تركمنستانم! شايد هم چچنستان! سريع خودم را به صف طويل گِيت خروجي پرواز مسكو مي رسانم.به رسم معمول بايد اشياي فلزي، كت و كمربند را در ظرف پلاستيكي جداگانه از زير دستگاه عبور داد. اين كار از نظر امنيتي واجب است. اما شلوار تازه دوخته ام كه خير سرِ خياط ، مثلاً نوار مخصوص "ترمز كمر" نيز دارد، نزديك است به پايين سقوط كند و ...! بگذريم در ساعت مقرر اعضاي هيأت ايراني اعزامي از بيش از 15 دستگاه اجرايي، سوار هواپيماي "ايرفلوت" مي شويم. چون بليط ما  Business هست، براي همين هم روسها كه به ناخن خشكي شهره هستند ، همان كله سحر، صبحانه و ناهار را يك جا به خورد ما مي دهند. ابتدا آب ميوه و بادام زميني و درختي گرم و نرم سِرو مي شود. نوشيدني هاي غير مجاز نيز هست، ولي كسي جرأت اين ريسك را ندارد! بعد با يك غذايي كه نمي دانم چيست پذيرايي مي شويم .دست آخر نيز تكه اي مرغ با فقط چند قاشق برنج نصيب ما مي شود. باز هم نوشيدني مجاز چاشني آن هست.جالب اينجاست كه ميهمانداران هواپيما جملگي مرد هستند و نه نامرد!

سنگيني پلك و بيخوابي شب قبل مرا به خواب دعوت مي كند. چشم كه باز مي كنم خودم را در اوج آسمان و تماشاگر توده هاي انبوه و متراكم ابرهاي سفيد مي بينم. اگر بگويم بخشي از رمز و راز فلسفه آفرينش را بايد در عالم بالا جستجو كرد، سخني به گزاف نگفته ام . توده هاي ابر مرا به ياد كف روي شير، آن هم به گاه دوشيدن گوسفندان از سوي مادر عزيزتر از جانم ، در سالهاي دور مي اندازد ياد مادر و مهرباني ذاتي اش و صورت پر چين وچروكش و رنج هايي كه كشيده است ، براي لحظاتي مرا به عالم بچگي مي كشاند.خيلي زود به خود مي آيم و از اينكه بالاخره ما هم راهي به عالم بالا يافته ايم ، احساس خوشايندي به من دست مي دهد!بتدريج كه هواپيما ارتفاع كم مي كند، منظره مسكو نيز نمايان مي شود. همانگونه كه انتظار مي رود مسكو كاملاً سفيدپوش شده است.در محوطه فرودگاه بين المللي شرمتيوو ، توده هاي انبوه برف را كه روي هم تلنبار شده اند، مي توان مشاهده كرد.هيأت اعزامي جمهوري اسلامي در فرودگاه مورد استقبال  نمايندگي سياسي ايران در مسكو قرار مي گيرد.قيافه اي جوان و خندان در حالي كه مرا با لقب دكتر طرف خطاب قرار مي دهد به سويم آمده و ورود مرا به مسكو خوشامد مي گويد. ايشان از دانشجويان مقطع كارشناسي ارشد بودند كه يكي دو ترم قبل با من نيز درس داشتند و اكنون فارغ التحصيل و به عنوان "دبير اول سفارت ايران در مسكو" فعاليت مي كنند.صرفنظر از اينكه تا چه ميزان شايستگي احراز اين مسئوليت را دارند، من از اين حسن تصادف خيلي خوشحال مي شوم.برخي از اعضاي هيأت ما كه چندين معاون وزير نيز در بين آنها وجود دارد، زير چشمي مرا برانداز مي كنند. چون ظاهرم خيلي به آنها شباهت ندارد.بلافاصله سوار بر ماشينهاي مخصوص به قصد سفارت ايران حركت مي كنيم. فرصتي دست مي دهد تا از منظر يك استاد دانشگاه به مسكو بنگرم.زندگي مثل همه جاي دنيا در اين كلان شهر جاري است.مسكو نيز مشكلات يك كلان شهر را دارد.با وجود تعطيلي يكشنبه، ترافيك نسبتاً شديدي خودنمايي مي كند. مشاهده  چاله چوله ها در خيابانهاي مسكو بيانگر آن است كه تهران در اين زمينه رقبايي دارد! همچنانكه برف نرم نرمك مي بارد، با گوشه دستمال كاغذي شيشه بخار گرفته ماشين را از درون پاك مي كنم تا  پايتخت سابق كمونيسم بين الملل را بهتر ببينم.دستمالم رنگ تيره به خود مي گيرد. معلوم مي شود كه مسكو از اتهام آلودگي نيز تبرئه نشده است.تيزرهاي تبليغاتي نصب شده در حاشيه بولوار پاتروفسكي نشان مي دهد كه، خيلي زودتر از آنچه تصور مي شد، پايتخت ابر قدرت سابق شرق، دست ها را به نشانه تسليم در مقابل دنياي سرمايه داري به بالا برده است.

قبل از عزيمت به مسكو از هواي 20 درجه زير صفر ما را مي ترساندند. اما كاملاً برعكس سرماي هوا قابل تحمل هست. با وجود اين همين سردي هوا دو بار مسكو را از دست ارتش ناپلئون بناپارت و هيتلر نجات داده است.البته هوا آنقدر سرد هست تا خانم هاي جوان روسي شال و كلاه كرده و برخي از ريبايي هاي خدادادي خود را از ديده ها پنهان كنند. جالب تر از همه ، عليرغم ديد كافي، خودروها با چراغ روشن در خيابان ها حركت مي كنند. ظاهراً در اين خصوص مسكو نيز از ديگر پايتخت هاي اروپايي تقليد مي كند.گويا براي تأمين امنيت بيشتر شهروندان اين قاعده حكمفرماست..عدم توجه برخي از رانندگان احتمالاً جوان به قوانين راهنمايي و رانندگي و لايي كشيدن هاي پي در پي آنان اين باور را تقويت مي كند كه روسيه بيشتر يك كشور شرقي و آسيايي است تا غربي و اروپايي!

مسكو در قرن 15 ميلادي براي اولين بار به پايتختي روسيه انتخاب شد. در سال 1712 پطركبير پايتخت را به سِن پطرزبورگ (لنين گراد بعدي) منتقل كرد.با حاكميت بالشويك ها در سال 1918 ميلادي، پايتخت دوباره به مسكو منتقل شد.در مسكو انواع گوناگوني از مجتمع هاي ساختماني مرتفع با رنگهاي آبي روشن، كِرم و زرد ديده مي شوند كه به بيننده آرامش مي بخشند. در نقاط مختلف شهر ساختمانهاي بزرگ و با ابهت موسوم به هفت خواهران – كه در زمان استالين ساخته شده اند-خودنمايي مي كنند.اين ساختمانها ، قوطي هاي كبريت روي هم  چيده شده را به ذهن متبادر مي كنند.دانشگاه مسكو و ساختمان وزارت امور خارجه مسكو از جمله اين  خواهران هستند. ساعت 11 بامداد در سفارت ايران هستيم. صبحانه اي تدارك ديده شده است كه در واقع براي ما حكم ناهار را دارد. از گردوي سفيد اعلا  گرفته تا پنير ليقوان تبريز و عسل طبيعي سبلان ، كره، مربا و خلاصه از شير مرغ تا جان آدميزاد در سر ميز يافت مي شود.اگر اعضاي سفارت هميشه اينگونه صبحانه مي خوردند، احتمالاً خيلي خوش به  حالشان مي شود.پس از صرف صبحانه به سمت هتل محل استقرار يعني  هتل اينتركنتينانتال واقع در بولوار تِورسكايا حركت مي كنيم.ظاهراً سفارت با لابي گري اين هتل را به قيمت مثلاً مناسب (هرشب 225 يوروي ناقابل!) رزرو كرده است.خستگي سفر، بهانه اي است براي استراحت و بعد هم يك حمام بخار و آماده شدن براي جلسه هماهنگي بعد از ظهر با اعضاي سفارت به منظور شركت در جلسات كارشناسي فردا با روسهاي مو بور!

ديدار با اعضاي سفارت اين بار در شهرك محل اقامت سفير پيش بيني شده است.به درستي نمي دانم كه  شهرك در كدام منطقه  از مسكوقرار دارد. اما آنطور كه پيداست شهرك آبرومندي است با معماري كاملاً ايراني و در محوطه آن نمازخانه و نيز مدرسه جهت تحصيل فرزندان كاركنان احداث شده است.آقاي سفير ابتدا در ارتباط با وضعيت روسيه در نظام بين الملل و نيز پايگاه ولاديمير پوتين رئيس جمهور روسيه در داخل آن كشور صحبت كردند. ارزيابي كلي اين بود كه روسيه از لحاظ استراتژيكي نمي تواند با غرب همگرايي داشته باشد.اگر چه پوتين با 63 درصد آراي مردم روسيه در كاخ كرملين نشسته است، اما به ناچار سياست تعامل با سرمايه داران داخلي طرفدار غرب و نيز يهودي هاي روسيه(7 درصد سرمايه روسيه در دست يهودي هاست) را در پيش گرفته است.در عين حال آقاي پوتين سعي كرده است رويكرد اوراسيائي خود را نيز تقويت كند.توجه روسيه بيشتر معطوف به اتحاديه بريكس(برزيل، هند، چين، آفريقاي جنوبي و روسيه) و نيز كشورهاي عضو سازمان شانگهاي مي باشد. اين به مفهوم شكست سياست اعتمادسازي با غرب نيز هست.

ديدار مقامات بلند پايه جمهوري اسلامي ايران با روسيه و از آن جمله ديدار وزيركشور روسيه از ايران، بيانگر علاقه روسيه به روابط بيشتر و بهتر با ايران است.روس ها تحريم هاي اِعمال شده عليه ايران ، از سوي غرب را محكوم كرده اند.البته در زمينه اقتصادي آن سرعتي كه در رفتار سياسي دولت پوتين مشاهده مي شود، به چشم نمي خورد.روسيه اگر چه در زمينه كالاهاي مصرفي يك وارد كننده هست(حدود 26 ميليارد دلار واردات در سال)، اما با زيرساخت هاي قوي تكنولوژيك و صنعتي، بويژه در زمينه نيروگاه ها، معدن، انرژي هسته اي و.. آماده همكاري با ج.ا.ايران است.

بعد از  جلسه هم انديشي، معارفه اعضاي هيأت صورت مي گيرد. يكي از هم دانشكده اي هاي سابق من در سالهاي دورتر نيز جزء هيأت هست. از عجائب روزگار يكي از "الوار" نيز در كِسوت معاون وزير در هيأت حضور دارد! با توجه به زمينه هاي همكاري با روسها، كميته ده گانه اي تشكيل مي شود، تا در جلسه كارشناسي فردا با روسها به مذاكره بپردازند.من به تنهايي مسئول كميته مربوطه سازمان متبوع خود هستم.قرار است يك مترجم ايراني آشنا به زبان روسي مرا همراهي كند.

بعد از صرف شام و ميوه و اداي نماز جماعت در نمازخانه شهرك، عازم هتل محل استقرار مي شويم. در بين راه به دوست هم دانشكده اي سابق خاطر نشان مي كنم كه ديدار از مسكو بدون ديدار از ميدان سرخ اصلاً مفهومي ندارد. اگرچه او نيز مانند من قبلاً به مسكو آمده و ميدان سرخ را هم ديده است، با اين حال قبول مي كند تا به اتفاق به ميدان سرخ برويم.سري به پذيرش هتل مي زنم.

. Good night! Good… I am…, I am Elena! OK ,Elena! How far from here to Red Square? You can go there just around 30 minutes by walking. Thank you so much! You are welcome!

. دختر موبور و زيباي روس با عشوه گري تمام ما را راهنمايي مي كند! معلوم مي شود از هتل محل اقامت ما تا ميدان سرخ قدم زنان حدود 30 دقيقه فاصله هست. با يك تشكر روسي( اس پاسي با) از اِلنا خداحافظي و به سمت ميدان روانه مي شويم. ميدان سرخ كه مهمترين ميدان روسيه و مسكو مي باشد، در كنار كاخ كرملين واقع شده است و حدود 72500 متر مربع وسعت دارد و شامل تعدادي كاخ و كليساي بسيار زيبا و شگفت انگيز مي باشد. كاخ كرملين در هسته مركزي شهر مسكو در قرن 15 بنا شده است.اين كاخ تا قبل از فروپاشي اتحاد شوروي به عنوان اقامتگاه تشريفاتي رئيس جمهوري شوروي مورد استفاده قرار مي گرفت. اكنون نيز رئيس جمهور در آن فعاليت مي كند. شايد هيچ بنايي به اندازه گنبدهاي پيازي شكل و رنگارنگ كليساي سنت بازيل نمي تواند نماد مسكو محسوب شود. اين معماري بي نظير قطعاً يكي از خارق العاده ترين بناهاي روي كره زمين است و شامل مجموعه اي سوررئال از طاقها و برجك هاست كه در انتها به گنبدهاي زيبا ختم مي شوند.در داخل هر كدام از 9 برج اين كليسا يك كليساي كوچك قرار دارد. گفته شده است پس از اتمام بنا، تزار دستور داده است تا چشمان معمار اين بنا را كوركنند تا ديگرنتواند بنايي به اين زيبايي طراحي كند!

با وجود اينكه شب است، ذره اي از عظمت ميدان وبناهاي آن كاسته نشده و حتي در زير نور چراغ قشنگ تر و زيباتر هم شده است. من سعي كردم اين خاطرات مسرت بخش را با گرفتن عكسهايي چند از زواياي مختلف زنده نگهدارم. اهالي مسكو از پير و برنا علاقه عجيبي به سيگار دارند.اگرچه استعمال دخانيات در مكانهاي سرپوشيده دولتي اخيراً ممنوع شده است، اما در بيرون و در سر هر كوي و برزن جواني را مي بيني كه سيگاري برلب دارد. بعضي ها از آن رهرماري ها هم (به قول ما ايراني ها)  زهرمار و شايد هم نوش جان مي كنند!  در بخشي از محوطه ميدان پيست اسكيت تعبيه شده است. جوانان اعم از دختر و پسر دست در دست هم مشغول اسكيت بازي هستند. بعد از پايان چند دور اسكيت از سوي يك جوان ، برگرفتن بوسه اي چند از دلدار منتظر در گوشه  ديگر پيست ، آرامش را به تن و جان خسته آن جوان باز مي گرداند.قدري كه جلوتر رفتيم ناگهان سرمايي سوزناك به سمت ما هجوم مي آورد. معلوم مي شود كه ما نزديك به رودخانه شهر هستيم. با عجله به سمت هتل بر مي گرديم.ساعت 12 شب به رختخواب مي روم.

11 فوريه2013

ساعت 8 بامداد از جلوي هتل محل اقامت ، جهت شركت درجلسه  كارشناسي  با طرفهاي روسي عازم وزارت توسعه و انرژي روسيه مي شويم .در اطاق كنفرانس و در پشت ميزهاي دايره اي شكل مستقر مي شويم. خانم ميانسال و تپل كه رئيس هيأت روسي است، ورود هيأت ايران را خوشامد و ازنظم ايراني ها تمجيد مي كند! اين به آن مفهوم هست كه روسها از ما هم بي نظم ترند! رئيس هيآت ايراني نيز با چاشني كلمات ديپلماتيك از ميهمان نوازي روسها تشكر مي كند. هر كدام از اعضاي هيأت بطور مختصر خود را معرفي مي كنند.كميته هاي تشكيل شده از سوي طرفهاي ايراني و روسي پيرامون موضوعات مورد بررسي،  در جاهاي پيش بيني شده مستقر مي شوند.من به عنوان تنها عضو ايراني كميته ،بايد با روسها مذاكره كنم.اين نخستين تجربه مذاكره انفرادي من با روسهاست.در مقابل من يك كارشناس عالي رتبه و البته مسن روسي، يك حقوقدان جوان و نماينده شركت روسي طرف قرارداد با ما ، قرار دارند.مترجم  ما يك پزشك ايراني جوان است. اگر چه طرفين پيشنهادات خود را جهت درج در "يادداشت تفاهم" قبلاً به اطلاع همديگر رسانده اند، اما از همان آغاز كار معلوم است كه روس ها فقط هدفشان قبولاندن پيشنهادات خودشان است و به هر ترفندي دست مي زنند نا پيشنهادات طرف مقابل را ناديده بگيرند.مذاكرات با تأخير به پيش مي رود.به مترجم يادآور مي شوم به طرف روسي بگويد، فراموش نفرمايند كه ما داريم در قالب "دهمين كميسيون مشترك ايران و روسيه" مذاكره مي كنيم و بايد به پيشنهادات متقابل همديگر كه برگرفته از يادداشت تفاهم قبلي است و به امضاي وزراي دو طرف نيز رسيده است، احترام بگذاريم.مرد مسن كه سماجت و خشك مغزي دوران كمونيست ها را هنوز يدك مي كشد، به لطايف الحِيل از زير بار مسئوليت شانه خالي مي كند. اما من هم بيدي نيستم كه با اين بادها بلرزم!مرد مسن كه حريف را هم قَدَر مي يابد، در مقابل اصرار من با گفتن اينكه اختيارات لازم را ندارد از خود سلب مسئوليت مي كند. چنين پيداست كه روسها در پس ظاهري آراسته هنوز در انديشه هاي دگماتيستي خود غوطه ورند. حتي وقتي كه مرد مسن مي خندد، من در پس تكان موهاي سبيل او سبيل هاي استالين را در ذهنم مجسم مي كنم. به نظر مي رسد كه روسها از اصل اتلاف وقت استفاده مي كنند. رفته رفته به زمان break نزديك مي شويم .. من پس از سِرو قهوه و شيريني به سراع رئيس هيأت ايراني و به اتفاق به سراغ خانم رئيس هيأت روسي مي رويم. به خانم روسي يادآور مي شوم كه اين سبك مذاكره و اصرار زياد بر تصويب پيشنهادات خودي و عدم توجه به مفاد بندهاي كميسيون مشترك قبلي، براي من قابل درك نيست. چرا كه ديگر نام آن را نمي توان كميسيون مشترك گذاشت. با ادامه اين وضعيت من فكر نمي كنم كميته ما به يك توافق دست يابد و البته مسئوليت اين وضعيت با طرف ايراني نخواهد بود! خانم روسي به اتفاق من سر ميز مذاكره ما حاضر و عباراتي به زبان روسي ميان او وطرفهاي روسي ردوبدل مي شود.مترجم سربسته مي گويد كه خانم روسي گفته است كه درمذاكرات انعطاف لازم را داشته باشيد.با رفتن خانم روسي اخم در چهره آقاي رومانف رئيس بخش همكاري با دولتهاي خارجي وزارت....، هويدا مي شود.من از مترجم مي خواهم به ايشان بگويد كه اصرار وي براي دفاع ازمنافع كشورش قابل احترام است. اين پيشنهاد من بوده است تا رئيس هيأت آنها اين مطالب را بگويد تا او با خاطري آسوده به مذاكره ادامه دهد. اين باعث شد تا پيشنهادات ما نيز بي كم و كاست در متن يادداشت آورده شود. در مواردي كه مترجم از يافتن كلمات مناسب جهت انتقال مطلب به طرف روسي عاجز مي ماند و ناچار به ديكشنري متوسل مي شد، خود من به زبان انگليسي به نماينده شركت روسي توضيحاتي مي دادم . او با گفتن Ya (بلي انگليسي)و من با گفتن Da (بلي روسي) حرفهاي همديگر را تصديق مي كرديم . مسئله اي كه شايد بعد از زمان استراحت بيش از يك ساعت وقت ما را گرفت، اصرار روسها مبني بر درج واژه "بدهي" در متن يادداشت تفاهم بود. آنها بابت اجراي پروژه مشتركي كه با ايران داشتند مبالغي از ما طلب كار بودند و امكان وصول آن از طريق سيستم بانكي ( به دليل تحريم بانكي ايران) فراهم نبود. من به طرف روسي يادآورشدم كه درج اين واژه به همين شكل چندان با ادبيات مرسوم در مذاكرات بين المللي سازگار نيست و ما بايستي بار حقوقي كلمات را در نظربگيريم. سرانجام پس از كش و قوس هاي فراوان و تماس من با تهران، متني با اين مضمون كه طرفين موافقت مي كنند هزينه هاي مرتبط با فلان پروژه را به طريق مقتضي تسويه نمايند،  تهيه و درج شد. البته چينش كلمات به گونه اي بود كه چندان اثر الزام آور حقوقي بر آن مترتب نبود.اين بار رئيس هياًت ايراني از من خواست كه خيلي سخت نگيرم! سرانجام متن مورد توافق از سوي من به فارسي بازنويسي و طرف روسي نيز آن را به زبان روسي بازنويسي مي كند. مترجم پس از بازبيني توضيحاتي مي دهد و بالاخره متن پيش نويس سند از سوي هر دو طرف امضاء و به دبيرخانه كميسيون تسليم مي شود تا در كنار ساير متون مورد توافق در كميته هاي ديگر، در قالب يك توافق نامه كلي تنظيم و به امضاي وزراي مربوطه برسد.

مطابق برنامه پي بيني شده ما بايد شام را در محل  "رستوران آذربايجانيها" سِرو مي كرديم.فضاي رستوران بي شباهت به سفره خانه هاي سنتي ما نيست.آهنگي ملايم نواخته مي شود وگليم هاي دست باف كه درگوشه و كنار آويزان شده اند، خودنمايي مي كنند.خانم گارسون يا همان دِووشكا (به زبان روسي يعني خانم) به آرامي كلمه اي مي گويد كه احتمالا خوشامد گويي است. من به تركي مي گويم ساق اول ، چوخ تشكورلَر! خانم روسي هاج و واج مرا نگاه مي كند.بهرحال ما محضر يك كباب قفقاز واقعي را درك مي كنيم و به ميزان دغل بازي و تقلب رستورانهاي وطني در عرضه كباب قفقازي نيز پي مي بريم! چه مي شود كرد ، هنر نزد ايرانيان است و بس! حالا ديگر ساعت عدد 11 شب را نشان مي دهد و ما بايد به هتل محل اقامت برگرديم. چون فردا بايد توافقنامه مشترك در هتل President به امضاي دو وزير برسد.

12 فوريه 2013

از آنجا كه پايان مراسم  ساعت 2 عصر پيش بيني شده بود . و ما بايد  از آنجا به سفارت و بعد هم به فرودگاه مي رفتيم. با توجه به ترافيك سنگين موجود در مسكو قرار شد چمدانهاي ما با يك ماشين به سفارت منتقل شود تا مشكلي پيش نيايد.ساعت 9 بامداد در محل هتل پرزيدنت بوديم. اهتزاز پرچم ايران و اسرائيل در محوطه هتل و در كنار هم، اسباب شگفتي برخي از اعضاي هيًات ايراني را فراهم آورده بود. برخي اين كار را توهين تلقي مي كردند! من با يادآوري ترتيب الفبايي انگليسي Iran و Israel خيال همه را راحت كردم.در داخل سالن اجلاس دايره اي شكل هركس در سر جاي خود مستقر مي شود. پس از خوشامد گويي وزير روسي، مشخص مي شود كه به علت بروز مشكل در سيستم صوتي، دستگاه مترجم خوب عمل نمي كند.براي دقايقي وقفه در كار حاصل مي شود.البته در مراودات ديپلماتيك اين براي يك كشوري كه هيأتي را در سطح وزير پذيرا شده است چندان جالب نيست.به هرحال نوبت به سخنراني وزير خارجه ايران رسيد. ايشان با لحن كاملا ديپلماتيك به روسها فهماندند كه مناقشات ما با ديگر كشورها  كه مخالف روابط ما با يكديگر هستند،( منظور آمريكا بود) ابدي نخواهد بود .ايشان در واقع بطور ضمني مي خواستند بگويند كه اگر با ما روابط خوبي برقرا نكنيد، شرايط آتي اصلا قابل پيش بيني نيست. البته اين استنباط من بود. پس از آن رؤساي كميته هاي كارشناسي روسيه و ايران به تناوب  گزارش كوتاهي از جلسه ديروز، در چند دقيقه ارائه كردند.سپس طرف روسي آمادگي خود را براي امضاي موافقت نامه اعلام كرد. اعضاي هيأت به فضاي بيرون از سالن هدايت شدند.روس ها به سنت اروپايي ها ، اسناد را توسط دختران جوان و خوش سيما به طرف ايراني جهت امضاء تسليم مي كردند، تا احتمالا طرف ايراني ديگر بر اندك ترديد خود نيز غلبه كند به هر حال هنگامي كه نوبت امضاي اسناد موافقت نامه از سوي وزرا رسيد ، فلش هاي دوربين عكاسي خبرنگاران مرتب برق مي زد.  وزير امور خارجه ايران پس از امضاي سند،.به همه اعضاي هيأت ايراني خسته نباشيد گفت و رفت تا در ضيافتي كه به افتخار او از سوي طرف روسي تدارك ديده شده بود، شركت كند. اعضاي هيأت نيز در ضيافت ويژه كارشناسان ارشد به صرف ناهار پرداخت. ساعت 2 عصر بود و طبق برنامه ما عازم سفارت جمهوري اسلامي ايران در مسكو شديم. پس از صرف چاي و اداي نماز  روانه فرودگاه بين المللي مسكو شويم. دو ساعتي را در ترافيك سنگين خيابانهاي مسكو بوديم. برخي از اعضاء در اين فاصله موفق شدند چرتي بزنند. قيمت هاي بسيار بالاي اجناس در فرودگاه، باعث شد تا هيچ دستي نتواند به طرف جيب مبارك حركت كند! ساعت 9 شب به وقت مسكو سوار هواپيما شده و به قصد ميهن به پرواز در آمديم. اين مأموريت با همه اوصافش براي من تجربه بسيار خوبي بود.يكي دو روز ديگر كه دانشگاه شروع مي شود.من در درس "سمينار روابط خارجي ايران" حرفهاي جديدي براي دانشجويان كارشناسي ارشدم خواهم داشت. و همينطور راجع به جمهوري فدراتيو روسيه، اوضاع سياسي اجتماعي آن، نهادهاي تصميم گيرنده و.....


مطالب مشابه :


تبريز سفر مسافرت مكانهاي د يدني

واقع در منطقه جنوب غرب تبريز ميباشد كه در سالهاي اخير رستورانهاي بزرگ و شهرك صنعتي




برگزاري مراسم قرعه كشي اولین سالگرد فروشگاه بزرگ جواهر

شركت شهرك هاي صنعتي فتاخحي عضو شوراي شهر اروميه ، نماينده دادستاني ، مدير فروشگاه و




کاش یک زن نبودم 4

نگاه ميكردم شلوغي ،فرياد ، آلودگي صداي فرياد رانند هاي تاكسي رستورانهاي بزرگ شهرك غرب




رمان کاش یک زن نبودم 4

نگاه ميكردم شلوغي ،فرياد ، آلودگي صداي فرياد رانند هاي تاكسي رستورانهاي بزرگ شهرك غرب




سفر به سرزمين تزارها

بعد از صرف شام و ميوه و اداي نماز جماعت در نمازخانه شهرك و تقلب رستورانهاي وطني




از آبادان تا تالاب شادگان با دوچرخه

ما قصد داشتيم كه صبحانه را در رستورانهاي ميان راهي صرف كنيم ولي شمس العماره و شهرك




بازتاب سازگاري زنان مسن ايراني در آمریکا

مي كردند.آنها در فعاليتهاي فرهنگي ايرانيان شركت مي كردند،در رستورانهاي شهرك اطراف




برچسب :