به تمام معنا....جزیره کیش مرده. تموم شده.
پندارهای آرایه : توی جلسه ای بودیم توی یکی از این ادارات دولتی به شدت تر تمیز و براش هزینه شده. از میزهای چوب گردوش؛ دیوارهای چرمی؛ تا پذیرایی مفصلش. انواع و اقسام سیستمهای نمایش فیلم و پخش صدا و خلاصه خیلی مفصل. دور میزی بودیم که می شد راحت سی و خورده ای نفر دورش بشینن؛ توی صندلیهای مبله نرم چرمی.بیست نفری آقا بودن و من همین یک خانم که البته طبق معمول بی مقدمه سر از این جلسه در آورده بودم و قبلش هر چی زور زده بودم نتونسته بودم بوتهای رنگی جیرمو کمی از زیر زانوم پایین تر بکشم که به نشان ت بر ج همونجا درجا دستگیرم نکنند. فقط تونسته بودم رژ تم بنفشمو پاک کنم و یک آبی به صورتم بزنم تا شبیه جسد بشم. توی همین جلسه آقای معاون وزیر نشسته بودند و میوه میلومبوندند و می گفتن...نه...گوش کنید ببینید من چی می گم؟ یه طرح بدید که کیش بشه مثل دوبی. البته این آقا کلن هی یادش می رفت ما کارمندای وزارتخونه اش نیستیم و به نحوی آمرانه موضوع جلسه رو میپیجووند و چارتا کلمه ی خودش رو می گفت. مثلن ما قرار بود یکسری تجهیزات مدرن بهش معرفی کنم تا در اون در امر گمرک و این بازیهایشون استفاده کنه و اینهمه دزدی گرگی نشه؛ که صدالبته معلوم بود نمیخواست انجامش بده. تا می اومدیم این تجهیزاتو معرفی کنیم؛میزد به صحرای کربلا و می گفت نه!! شما بیا بگو بیا به من طرح بده پروپوزال بده؛که ما دوبی رو سوسکش کنیم(با همین ادبیات).چطوری می تونیم سرمایه ها و سرمایه گذارها رو از دبی جمع کنیم و بکشونیم اینجا؟ بدون اینکه هزینه و بودجه ای رو دولت صرف کنه!!! دیدم یا خدا....این بنده خدا اصلن تو باغ نیست و داشتم به خودم شک می کردم نکنه من کارمند اینجام و مستقیم دارم با خود اون کار می کنم؟ یکی دو بار جوابهای تندی پروندم و رئیس که بغلدستم نشسته بود دو سه باری پامو لگد کرد از زیر میز و قائم مقامش هم یک یاد داشت داد دستم که نوشته بود فقط گوش بده چیزی نگو...پروژه رو پروندی...عصبانیش نکن...آقای معاون همچنان حرف خودش رو میزد. گذاشتم همه موزهاشونو بخورن؛ شیرینی ها رو بلومبونن؛جلسه که تموم شد؛ گفتم هیچ کاری نداره؛ فقط تمام این بلاهایی که توی این هشت-نه سال اخیر سر کیش آوردین رو درنیارین دیگه. منظورم تمام ریدمانهایی بود که کرده بودن. همه ی راهکارها و سیاست گذاریهایی که ترکمون زده بودن به هر چی توریسم و گردش و گردشگریه. آقای معاون وزیر دستش از اون ور میز بهم نمی رسید وگرنه شاید می خواست خفه ام کنه.
سال 74 با مامان رفتم کیش. چیزی که از اون موقع یادمه؛ قایم شدن توی پاساژها و گشتن برای سوغاتی واسه مانی بود. دقیقن دم بزنگاه؛ همون وقتی که باید پول رو حساب می کردم مامان سر می رسید و مچم رو می گرفت. خلاصه که خوش بودیم اون روزا و خوش گذشته بود و مامان همچین بگی نگی یک کم نرم شده بود و بلاخره منطقه آزادی گفتن! زیاد سر به سرم نمی گذاشت و من کادوهای مردونه رو منسوب به سفارش دوستان برای داداشاشون می کردم! می فهمید اما به روش نمی آورد و در عین حال به من هم رو نمی داد. برای من جالب بود این سفر؛ پر از بازارهایی بود که می شد همه چیز توش پیدا کرد اونم به قیمت ارزون. خیلی ارزون. یادمه ادکلن دریک خریدم 5 تومن. یه سامسونت که اون موقع ها خیلی مد بود دانشجوها و مهندسا داشته باشن حتمن هم براش خریدم. کلی هم شکلات مکلات خارجی و لباس و کلن فک کنم یه نیم چمدونی شد.گفتم منطقه آزاد. حقیقتن بود ها. هم از نظر تجاریش هم از اون نظری که ما دنبالشیم. همون روزا بود که دوشیزه ی لب قرمزی و کاست مهرداد آسمانی پخش شده بود؛ و همون روزهای قبل اومدنمون بود که دختر داییمو برای گذاشتن این آهنگ توی ماشین برده بودن منکرات و ازش تعهد گرفته بودن. اونوقت همون روزا؛ تموم ونهای تور؛ این آهنگا رو می ذاشتن و ماها هم ندید بدید؛ از فاصله ی این بازار تا اون بازار می رقصیدیم توی ون. البته یادم نمیاد خودم رقصیده باشم؛ اما حتمن دست زدم تا پسر دخترهای همراهمون برقصن. بعد چیز دیگه ای که یادمه؛ اینکه هر چی عکس گرفتیم سوخت و داغی بر دلم گذاشت که نگو. همون روزها بود برای اولین بار سوار جت اسکی شدم؛ اونم با پسر دوست مامانم که هیچ هم ازش خوشم نمی اومد.
سال 77 هم از طرف دانشگاه رفتیم یک هفته ای اونجا حسابی خوش گذروندیم. خاطرات قشنگی دارم اما توی همه اش اون همکلاسی ام که مرده پررنگه و ترچیح می دم مرورش نکنم.
سال 83 گمونم، با مانی اینبار رفتم کیش. جزیره همیشه به من آرامش می داده. خوش گذشت باز هم. بدک نبود و ما چند تا وسیله برای خونه خریدیم که قیمتش با تهران نصف بود. هم فال شد و هم تماشا.
اما امسال...همین چند وقت پیش...دیدم که به تمام معنا....جزیره مرده. تموم شده. تاجرهای بزرگ خودشون رو کشیدن بیرون و شاگردها موندن و جنس چینی و بنجل و آشغال با قیمت تمام شده ی زیاد میخرن و می فروشن....البته کسی رو ندیدم خرید کنه. بازارها مسکوت و ساحل خلوت و سکوت زجرآوری داشت. البته یک عده بودند که ناچار توی هواپیما و بعضی از مکانهای تفریحی عمومی همسفرمون شدن. همونایی که می گفتن پول یارانه خوبه و برداشته بودن اومده بودن کیش رو ببینن. از این پول به عنوان کمک هزینه سفر به کیش! استفاده کرده بودند. آدمهای لوس و بیمزه ای که مزه های خرکی می پروندن و شوخیهای چندش بی مزه می کردند. زن و شوهر گنده ای که برای گرفتن جایزه ی بهترین تشویق!!! خودشون رو پاره می کردند. شادی خوبه....منکرش نیستم...اما با این آدما بهم خیلی سخت گذشت. می دونید چی می گم دیگه...آدمهایی از قماش دیگه. که شاید توی محل کار و جاهای دیگه باهاشون سر و کار داشته باشی، اما هیچوقت اینقدر از نزدیک طرف شوخی و خنده هاشون نبودی.
غیر از آدرز؛ (آدمهایی از قماشی که تا حالا باهاشون دمخور نبودم)؛ برنامه های مزخرف با قیمتهای وحشتناکش بود که خنده دار بود برام.
مثلن گشت با کشتی. دبی؛تایلند؛ ترکیه. اینا رو دیگه همه تون رفتید و می دونید. دبی کمی قسمت تفریحاتش گرونتره، تایلند خیلی ارزونتر، ترکیه هم خوبه. بعد گشت با کشتی تایلند، میز غذا برات می چینن اندازه هتل هفت ستاره. صدف و خرچنگ و بره کبابی و ازون برون درسته و شراب و نوشیدنی فراوون. ارکستر زنده و خواننده ای رقاصه ای...و رقص روی عرشه از لحظه ای که راه میفتی و پذیرایی در حد بنر. احترام و احترام و احترام...واقعن خوش می گذره و تو همه ی اینها رو با بیست دلار! می تونی داشته باشی و یک شب به یادموندنی برات بذاره؛ میون ملیتهای مختلف، آدمهای متفاوت و فرهنگهای عجیب غریب. دبی...نه به این شدت، اما بدک نیست. برادر زاده ی معین ای میاد برات می خونه و میخوری و مینوشی و خوشی....سی دلار. بعد اینجا....کشتی؟ چه عرض کنم؟! ما رو وارد یک محفظه ی حلبی کردند؛ مثل زیر زمین! دور تا دورشم پرده ها کشیده بود. مجری مثل جُنگهای صدا و سیما! مردم هم مثل مردمی که میرن تماشای این جُنگها! یعنی به درجه ای رسیده بود که می خواستم خودمو از کشتی پرت کنم پایین و همسفرش نباشم. غذا رو که آوردن؛ و ما به هوای شام مفصل کشتی ناهار رو هم دیکلاین کرده بودیم؛ دیگه خوشی ام تکمیل شد. جوجه کباب عمله ای نپخته ای که درسته ریختمش دور. انصافن مجری خیلی دلش می خواست فضا رو شاد کنه و شاید بیشتر از این با این دستهای بسته نمیتونست. ولی نمیشد مردمی رو که اینقدر ندیده بودند نادید گرفت. من آدم بدی هستم می دونم. من نمیتونم هر نوع و قماش آدمی رو تحمل کنم. میدونم خیلی آشغالم...اما اینجوری ام دیگه.
وقتی میرسید فرودگاه؛ یک باجه هایی همونجا هست که بهتون تور آفر می دن.مثلن همین گشت با کشتی. پارک دلفینها. بهتون می گن اینجا بخرید ارزونتره تا از هتل. باور نمی کنید خب! راهتون رو می کشید می رید. آخه هتل روی ووچرش بهتون پنجاه و نمی دونم چند درصد تخفیف این تورها رو داره. چه کاریه از اینها بگیرید؟ وقتی می رید هتل؛ میبینید بله! هر پکیج رو از سر و تهش زدن و با قیمت دوبرابر می فروشن! مثلن اگه شیش تا برنامه است با شام؛ سه تا برنامه بدون شام با قیمت دو برابر بهتون می دن. بعد شما تصمیم میگیرید برید فرودگاه دوباره؛ و از همونجا برنامه ها رو بخرید. فرودگاه که میرید؛ دیگه نمیتونید برید داخل! کلی التماس و دودوزه بازی کنید میشه ها...اما خب دیگه! راحت نیست. حالا این کار رو هم نکنید. درسته که خانمهای توی باجه بهتون میگن پاتونو از این در بیرون بذارید دیگه نیمتونید به این قیمتها این پکیجها رو داشته باشید؛ اما نچ! میتونید. این باجه ها یک شعبه ی دیگه هم دارن که توی اسکله ی جدید هست. اونجا هم میشه همین قیمتها رو تهیه کرد. هر چند من خودم به وضوح عدم تغییر قیمتها رو دیدم! بعد از سُخ اَن رانی ان ؛شب قبل که همین کشتی زپرتی بیست و پنج تومن بود؛ شد چهل تومن. قایق کف شیشه ای ده تومن اومد روش؛ جت اسکی هم یک هو بیست تومن کشید روش. بله. قیمتها گه می خورن تکون بخورن. هر کی مشکلی داره به ان بگه.خدا رو شکر که دیگه به کل کیش تعطیل شد و فاتحه اش خونده شد. قسم خوردم این آخرین سفر داخلی من باشه.
برنامه ی پارک دلفینها؛ باز هم خوش گذشت. چون برنامه ی شاد و مفرحی بود؛ بی مزه و لوس نبود؛ گرون بود و هر کسی نمیتونست با پول یارانه بیاد؛از همه مهمتر، شامش فوق العاده بود. توی سفره خونه ی ستنی و اون کافی شاپش که عرض کرده بودم توی یکی دو تا پست قبل خدمتتون.
پس برید؛ تفریج کنید؛ لذت ببرید؛ جت اسکی سوار شید؛شبها توی اسکله قدم بزنید؛ ماهیگیری کنید؛ اما پاتونو توی بازارها نذارید. یک مشت گرون فروش که منتظر طعمه اند فقط با جنسهای چینی و بنجلشون. وقت تلف کردنه و اینو منی می گم که عاشق ویندوشاپینگم.
در نهایت هم من راحت با همین پول و خیلی کمترش می تونستم برم دبی...اما چه کنم که عرق ملی داره خفه ام می کنه و از عربا بدم میاد. پاداش کسی هم که اینطوری مرام بذاره همینه که بره کیش و فک کنه پولشو ریخته توی چاه. اونوقت بذار فرماندار و استاندارش بشینن فک کنن کیش رو محل عبادت کنند و مسجد بسازن و مومنانه بشه و هی زور بزنن که چه کنن تا کیش دبی رو سوسک کنه آیا؟! خوش باشید آقایون....فردایی هم هست.
مطالب مشابه :
اولین سفر به دبی
شاید که نه حتما خیلیا به دبی رفتن و تجربه از اونجا با کشتی به کیش رفتیم چون بلیط ما از
دبی و برنامه های تفریحی
تور دبی، تورهای دبی، تور ارزان دبی، تور ۳ - شام کشتی : دارد کهبا تهیه بلیط مجزا امکان
جزیره هرمز-نگین خلیج فارس
زینگ هی ادامه می دهد ؛ کشتی های خارجی از همه جا جبل علی در دبی به بزرگترین بندر
مختصری از دانستنیها و دیدنیهای گیلان - بخش اول
فروش بلیط کشتی طول شاخه اصلی رودخانه 42/5 کیلومتر است و دارای دِبی قابل ملاحظهای می
تور مشهد و کیش هوایی
کوثر گشت - تور مشهد و کیش هوایی - فروش بلیط هواپیمای مشهد و کیش و برگزاری تور ارزان قیمت
سفرنامه تایلند
سفرنامه دبی وارد کشتی مسافربری Ferry شدیم کارشان تهیه بلیط اتوبوس برای
به تمام معنا....جزیره کیش مرده. تموم شده.
.چطوری می تونیم سرمایه ها و سرمایه گذارها رو از دبی جمع کنیم و بکشونیم اینجا؟
سفر زمینی به ترکیه با وسیله شخصی – 12 بورسا
اما بدلیل اینکه امکان رزرو بلیط کشتی به صورت اینترنتی برایم وجود سفر دبی -سفارت
کشور امارات متحده عربی - جاذبه های توریستی شهر دبی
آژانس زیارتی و گردشگری سیرجان تور - کشور امارات متحده عربی - جاذبه های توریستی شهر دبی
برچسب :
بلیط کشتی دبی