پارس آباد
پارسآباد برآيند موقعيّت جغرافيايي و اقتصادي مغان است. حدود 50 سال پيش، آنگاه كه برنامهريزان كشاورزي ايران چشم گشودند و مغان را «ديدند»، پارسآباد جوانه زد و به سرعت رشد كرد.
اين رشد به قدري سريع بوده است كه امروزه پارسآباد شهري است با مختصّات خاصّ خود: شهر مهاجران، شهر اسكانيافتگان عشاير و ايلات، شهر توليد گندم و ذرّت و پنبه و قند، شهر كارخانهها و شهر كار.
از گذشتههاي دور نقطهاي كه شهر كار، در آن واقع است، چه ميدانيم؟ اطّلاعات اندك ما در بارهي آن بخش از تاريخ كرهي زمين، كه در ادوار زمينشناسي، از هم ميگسلد و گم ميشود؛ نشان ميدهد كه «مغان تا اوايل دوران سوّم زمينشناسي به صورت درياي كمعمق، در زير آب بوده است و چون ارتفاع كمتري نسبت به سطح آبهاي آزاد دارد (پارسآباد حدود 30 تا 40 متر) تا نيمهي دوّم دوران سوّم، شكل خليج داشته است. از اين دوران به بعد، بر اثر كاهش تدريجي آب، به صورت جلگهي وسيعي بين رود كر و ارس شكل گرفته و اكنون حدود سه ميليون سال است كه صورت خشكي دارد»(1)
ميدانيم كه بخش عمدهي اين سه ميليون سال در «نقطهي تاريك تاريخ»(2) واقع است و دانش ما در مورد رويدادهاي آن بسيار اندك، غير يقيني و تنها مبتني بر فسيلشناسي و شناخت عمر رسوبات است. پيشتر كه ميآييم اندك ـ اندك در مييابيم كه به قول زيست شناسان، «حدود يك ميليون سال از پيدايش آدمي بر روي زمين ميگذرد.»(3)
حقيقت آن است كه بخش روشن اين يك ميليون سال، به سختي بر10هزار سال بالغ ميشود. به اين معني كه كمتر ملّتي را ميتوان پيدا كرد كه تاريخ روشن 10 هزار ساله داشته باشد. چه ابتداي بخش روشن تاريخ، اختراع خط است و اختراع خط، حتّي با سخاوتمندي خاصّي كه در اندازه گيري عمرهاي تاريخي به عمل ميآيد، به سختي تا «هفت هزار سال» بالغ ميشود.(4)
روشن است كه از اين نظر وضع مغان ـ زادگاه و زيستگاه پارسآباد ـ پوشيدگي پيچيدگي و ايهام بيشتري دارد.
مورّخين و گزارشگران پارسآباد كه با احساس غروري تحسينبرانگيز، از كتاب درسي جغرافياي استان اردبيل، سال دوّم آموزش متوسّطه عمومي، نقل ميكنند كه «جلگهي مغان روزگاري آباد بوده و تمدّني داشته كه بعدها بر اثر حوادث نامعلومي از ميان رفته است»(5) و آبادي اولتان را بازماندهي 12 شهري ميدانند كه به اسامي 12 ماه سال، در كنار ارس بنا شده بوده است،(6) در صدد برنيامدهاند كه روشن كنند چرا بايد تمدّني در ساحل رودخانهاي پر آب و زميني با خاك زراعي مرغوب، آنچنان نابود شود كه ديگر تا قرنها كوچكترين ادامهاي نداشته باشد.
اينكه شهري يا شهرهايي بر اثر زلزله يا فرو رفتگي زمين از بين برود، عجيب نيست. شگفتآور و سؤال برانگيز آن است كه ساحل رودخانه ارس از نابودي آن شهرها! تا اواسط سدهي حاضر، لميزرع و غير مسكون باقي مانده و تنها مرتع زمستاني شبانكاران باشد، تا آنكه در سال 1328 هجري شمسي به نام قوچقشلاقي(7) نمود پيدا كند!
منظور انكار وجود احتمال تمدّني از دست رفته نيست. بلكه گفتني است كه در مورد اين شهرها و تمدّن آنها چيزي نميتوان گفت مگر آنكه عمليّات باستانشناسي كافي صورت پذيرد، اشياء و آلات بدست آمده مورد مطالعهي علمي قرار گيرد و آنگاه كه وجود چنين شهرهايي به اثبات رسد اين مسأله روشن شود كه آيا اين شهرها در استفاده از آب رودخانه، به نحوي ابتدايي، موقعيّت مردم امروز پارسآباد را داشتهاند يا نه؟ چه ميدانيم كه لازمهي اسكان و دهنشيني كه بعداً به شهرنشيني تبديل ميشود، بوستانكاري و كشاورزي است ـ مخصوصاً كشت آبي ـ چيزي كه فلسفهي وجودي پارسآباد بوده است.
بسيار گفتهاند(8) ايرانيان قديم در استفاده از آب به وسيلهي قنات «= كانال) استاد و پيشرو بودهاند. با اين حال اگر روزگاري؛ تمدّني در شانهي جنوبي رود ارس وجود داشته، بيشك از چنين امكاني ـ امكان فارياب كردن زمين زراعي به وسيلهي رود ارس ـ برخودار بوده است. قرايني در دست است كه انسان را وا ميدارد تا حدس بزند كانالهاي كمعمقي كه در جابهجاي اين پاره از دشت وجود دارد و به كانالهاي نادري معروفاند، احتمال سابقهي ديرينهتري دارند. اين تنها يك حدس است در كنار يك واقعيّت. و آن اينكه زمين اين پاره از دشت، براي ديمكاري مناسب نيست و خشكسالي مداوم آن را تهديد ميكند. نمونهاش را در هفت هشت سال گذشته ديديم. مگر آنكه فرض كنيم تغييرات آب و هوايي مهمّي بعد از فروريزي تمدّن باستاني بوجود آمده باشد.
اگر اين فرض را كنار بگذاريم درمييابيم كه تهديد خشكسالي و عدم بهرهبرداري صنعتي به منظور آبياري زمين زراعي دو متغيّر اجتنابناپذيري بوده است كه پارسآباد و حوالي آن را براي مردم غير قابل سكونت دايمي ساخته است كما اينكه به محض استفادهي كشاورزي از آب ارس اسكان شروع شد و پارسآباد شكل گرفت.
در حد فاصل بخش تاريك جلگهي مغان (قسمت پارسآباد) و بخش امروزي و روشن آن، يك فاصلهي زماني تقريباً هزار ساله قرار گرفته است. و مبداء اين حد فاصل مساعي جغرافيدانان مسلمان از قرن چهارم هجري به بعد است كه گاهي با پاي پياده حدود «بلاد» و «قراء» ـ شهرها و روستاها ـ را مساحي ميكردند. آنان از «مغان» كه به صورتهاي «موغان»، «مغكان»، «موقان» ثبت كردهاند، غفلت نكردهاند.
گي لسترنج كه متخصّص جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي است نوشتههاي جغرافيدانان نامبرده را در كتاب خود(9) خلاصه كرده، ميگويد: «موغان يا مغكان يا موقان نام دشت باتلاغي بزرگي است كه از دامنهي كوه سبلان تا كنارهي خاوري درياي خزر كشيده شده و در جنوب مصبّ رود ارس و شمال كوههاي تالش قرار دارد.… كرسي موغان در قرن چهارم، شهري بوده، به همان نام، كه اكنون تعيين محل دقيق آن دشوار است.
تعيين محل دقيق كرسي مغان كاري شايسته بوده و وجهه همت كساني است كه شناخت جغرافياي تاريخي مناطق و كشف اماكن باستاني را مشغلهي ذهني و علمي خود ساختهاند. كار باستانشناسان را به خودشان واگذاريم و اميدوار باشيم كه به زودي در مغان اقدام به حفاري خواهند كرد و جنبههاي گوناگون زندگي نياكان ما را روشن خواهند كرد. به واقعيّت بنگريم.
عمر پارسآباد تقريباًٌ به اندازه متوسط عمر ساكنان آن است. در سال 1330 پارسآباد به وسيلهي مهندس پارسا مدير عامل شركت شيار بنياد نهاده و به همين سبب پارسا آباد خوانده شده است(10) امّا بعدها به دليل اشكال در تلفّظ «دو الف بلافاصله» يكي از الفها حذف شد و شكل نوشتاري پارسآباد صورت امروزي خود را يافت «پارسآباد»
موقعيّت پارسآباد يعني طول جغرافيايي 38 و عرض شمالي 39 درجه، از فروريزي شهرهاي افسانهاي دوازدهگانه تا حضور شركت شيار (1330) محل قشلاقي دامداران بوده است و البته به دليل وابستگي زمين به آسمان يعني انتظار باران، استفادهي اقتصادي غير دامداري از عرصهي دشت مغان ممكن نميشده است و همين مسأله جايگاه مناسبي براي حيات وحش ايجاد ميكرده كه اشتهار آهوي مغان از همين زاويهي ديد قابل بحث است.
چنين است كه اين پاره از دشت، خالي از حضور صنعت و شهر، به عرضهي رقابتهاي دائمي شبانكاران با همديگر در قرنهاي گذشته و بعدها عرصهي جنگهاي ايران و روس و همچنين نا آراميها و ستيزهجوييهاي طايفهاي در عصر قاجار تبديل ميشود. ناآراميهايي كه به موجب آن شاه قاجار به خانلرخان اعتصامالملك مأموريّت داد تا به مغان بيايد و مأمور «سرشماري و قطع و فصل دعاوي شاهسون بشود.»(11)
شركت شيار و بعدها بنگاه عمران دشت مغان با در ديدرس نهادن گونهاي ديگر از زندگي ـ كشاورزي ـ و نيز با در اختيار نهادن زمين زراعي موجب جذب مهاجران(12) از شهرها و آباديهاي دور و نزديك و جلب و جمع ايلات و عشاير شد. و بعدها تشكيلات شركت كشت و صنعت و دامپروري مغان كه به نوعي برآيند همان بنگاه عمران مغان و شركت شيار بود (و همهي اينها محصول اقليم جذاب مغان بود) به اين جذب و جمع سرعت بخشيد و در اندك مدّتي كه به سختي بر نيمقرن بالغ مي شود وضعيتي پيش آمد كه پارسآباد امروز را داريم.
شكل گيري و رشد دامنگستر اين شهر محصول چرخهي موجواره و به همپيوستهي كار و زمين و سرمايه همراه با نيروهاي متخصص و ابزارهاي پيبشرفتهي كشاورزي و صنعتي است(13) پارسآباد از نمونههاي برجستهي يك شهر نوبنياد است كه از پيش طرّاحي شده نيست. از 20 ساله تا 70 ساله نميتوان كسي را سراغ گرفت كه شاهد نطفه بستن، بدنيا آمدن و كامل شدن محلّهاي نبوده باشد.
به طور كلّي شايد بشود گفت كه پارسآباد جزء نادر شهرهايي است كه ساكنان آن شاهدان توسعهاش هستند.
پارسآباد شهر بزرگي است. نه از اين نظر كه اماكن باستاني و آسمانخراشهايش چشم هر بينندهاي را به خود خيره كند و نه حتّي عليرغم انبوه جمعيّت دانشگاهي، چنان دانشگاهي داشته باشد كه بشود به آن افتخار كرد. خيلي از شاخصهايي كه درجهي بزرگي و رفاه شهر را معيّن ميكنند در پارسآباد وجود ندارد. اين شهر كه شهر مرفّهي نيست با وجود آنكه در اوّل راه است، امّا شهر بزرگي است از اين رو كه تفكّر روستائي و قبيلهپرستي ايلاتي را به سرعت پشت سر نهاده و به تفكّر و تعقّل شهري رسيده است و اگر با يك دست در حال صدور كالاهايي مانند گندم و پنبه و شكر و موادّ لبني به تمام نقاط ايران است با دست ديگر مينويسد و به صدور انديشه ميپردازد و از آنجائيكه ذهن و عين شهر در ساختار آيندهي آن اثر قاطع دارند، توسعهي مضاعف شهر در آينده نياز به حدس و پيشگويي ندارد.
اگر بخواهيم پارسآباد را با يك شهر بزرگ بسنجيم درخواهيم يافت كه معمولاً نيروي كار از حاشيهي شهر به درون آن جذب ميشود. در اينجا اين روند درست برعكس است يعني نيروي كار از شهر به بيرون سرريز ميكند و شبانه به خانه بر ميگردد، به شهر. به شهري كه عيناً و ذهناً هر روز گسترش بيشتري مييابد و پنبهزارها و گندمزارها و… كارگران و همزمان با آنها متخصّصان هر روز به توفيق ديگري نايل ميآيند.
آنچه اين توفيق را به اين شهر نوجوان ارزاني كرده است، تعدد بسيار زياد قبايل ساكنان آن است به طوري كه كسي نميتواند خود را بومي بنامد و در عين حال هيچ كس غير بومي نيست. افراد را هدفها و آرمانها به يكديگر مرتبط ميسازد و نه ايلات و قبايل.
هواي شهر نه ماه معتدل است و سه ماه تقريباً سرد.
انديشهها، متساهلانه نفس ميكشند، رشد ميكنند و به تفكّر ميرسند. تفكّر به تمدّن شكل ميدهد و زبان وسيلهي تبادل تفكّر و انديشه است. شناخت يك منطقه از طريق شناخت ذهن و زبان آن مطمئنترين نوع شناخت است.
مردم پارسآباد همچون مردم ساير نقاط آذربايجان به زبان تركي آذربايجاني تكلّم ميكنند. متأسّفانه الفباي خاصّي براي اين زبان وضع نشده است. اين زبان اصوات مخصوصي دارد كه نوشتن و خواندن آن را به خط عربي مشكل ميسازد، از اين رو كه اصوات اختصاصي زبان تركي آذربايجاني در اين خط ميشكند. اين زبان در مقايسه با زبان فارسي نوعي مصدر مركّب دارد كه امكان بالقوّهاي براي آن پديد ميآورد.(14)
هنر: موسيقي و صنايع دستبافت
كمتر خانهاي ميتوان پيدا كرد كه در آن چيزي از دستبافتهاي سنّتي مانند گليم و جاجيم ديده نشود. در بررسي تاريخ هنر منطقه، رسوب زندگي درازمدّت شبانكارهاي، كمبودها و امكانات خاصّ آن را نبايد از ياد برد كه طبعاً بر هنر مردم اثر ماندگار نهاده است. به طوري كه رفتن و گم شدن در آن سوي كوهها، در صنايع دستبافت، خود را به صورت بز_روها و بزرگراههاي بيبازگشتي كه تنها نخي آنها را از همديگر جدا ميسازد(15)(كساني كه به موازات هم يا در جهت خلاف هم ميروند) و در نهايت راضي شدن به نوعي تقدير شبانكارهاي را به نمايش ميگذارد. مفاهيمي مثل حسرت و هجران و تعبيرات و سمبلهايي از آنگونه كه گفتيم از اين رو كه بيانگر حالات نفسانياند در اشعار و ترانهها و قصّهها به وفور به گوش ميخورد و خوانده ميشود. آنچه كه خالق ماهنيسي «ترانهي تودهاي» خوانده ميشود اغلب شعري از نوع باياتي است، كه از كوتاهترين اشكال بيان است امّا آنچنان بدوي و زيبا و اصيل و اثرگذار است كه نظيري برايش نتوان پيدا كرد. ترانهها مشحون از پياله و نمادهايي مانند آن است كه هفتههاست آن را به دست خودمان در طاقچه گذاشتهايم و از ديدن آن غافل ماندهايم. آيا اين پياله استعاره از واقعيّت وجود عزيزي نيست؟
پيالالار ايريفدهدير
هرهسي بير طرفدهدير
گؤرمهميشم بير هفتهدير
يار بيزه قوناق گلهجك
بيلميرم نه واخت گلهجك
زندگي شهرنشيني، گليمبافي و جاجيمبافي را به قلّاببافي و مليلهدوزي و منجوقدوزي و بافت ورني تبديل كرده است و ترانههاي آكنده از حسرت و ضربآهنگ سازهايي كه صلابت كوهها را به ياد ميآورد، به اجبار جهان پيرامون اندك اندك رنگ ميبازد و مجبور ميشود كه خود را با دادههاي صوتي و تصويري روزگار معاصر همقدم و همكلام سازد.
شهر و فضاي تنفس آن
شهر تقريباً فضاي سبز ندارد و از سالهاي پيش شهرداران مجموعاً در تخريب فضاي سبز فعّال بودهاند. امكانات بالقوه بسيار زياد است. اگر مسئولان زيبا و سالمسازي شهر، سر خود را به طرف ارس برگردانند خواهند ديد كه اين مادر/رود علاوه بر به بار و بر نشاندن مزارع و باغات، لطفهاي ديگري نيز دارد. از جمله آنكه ساحل ارس كه فاصلهاي با شهر ندارد گردشگاه طبيعي دلپسندي است كه اندكي دلسوزي، اندكي تفكّر اقتصادي و اجتماعي ميطلبد. خاصه كه ارس ساحلبندي شدهاست و طغيان رودخانه وايجاد خسارت تقريباً منتفي است و نام ارس كه در ادبيات اين كشور ريشه دوانيده است به خودي خود جاذبهي توريستي ايجاد خواهد كرد.
فعاليّتهاي ذهني
شهر اكنون درصدد بر آمده است كه خود را بشناسد. امروز محصول ديروز است و شناخت امروز با توجّه به گذشته به دست ميآيد. توجّه به گذشته در واقع جستجوي ريشههاست. تا بدانيم از كجا و چگونه آمدهايم؟ و به كجا و چگونه خواهيم رفت؟ از اين لحاظ است كه چهار كتاب نسبتاً مفصّلي كه صبغهي تاريخي/ مونوگرافيك دارند بطور همزمان چاپ و منتشر شده است.
اشكالاتي كه هر كدام از اين كتابها ممكن است داشته باشند، مد نظر نيست. حقيقت آن است كه جز در يك مورد همهي آنها اوّلين تجربهي نويسندگان بوده و هر يك از نقطه نظر خاصّي شايستهي توجّه است.
در اين كار نسبتاً بزرگ، آقاي عزيزالله قلمي مغان را از روزگاران قبل از تاريخ تا عصر مشروطه و تا امروز، زير ذرّهبين گذاشته و به علاقهمندان نشان ميدهد كه اين سرزمين چگونه در روزگاران گذشته عرصهي رقابت و ميدان كارزار اقوام و دولتها بوده است. به قراري كه در پايان جلد اوّل كتاب تأكيد شده است، در جلد دوّم به «بررسي اوضاع و تغييرات و تحوّلات در سالهاي اخير ميپردازد»: كه اميدواريم هر چه زودتر چاپ و منتشر شود.
مشخّصات كتابشناسي كار آقاي قلمي در فهرست منابع آمده است.
دو سال بعد از چاپ كار آقاي قلمي، خانم اعظم عوضپور با علاقه و پشتكار خاصّي كتابي با مشخصاتي كه در فهرست منابع خواهد آمد، به چاپ رساند.
كتاب او مخصوصاً از دو نظر جالب توجّه است. اوّل آنكه با تكيه بر جداول هواشناسي در نهايت، تصوير نسبتاً علمي و قابل توجه از وضعيّت آب و هواي مغان به دست ميدهد و ثانياً با ارائهي آمار و ارقام مربوط آموزش و پرورش «دانش آموزان مقاطع مختلف تحصيلي» سيماي آموزشي شهر را به روشني نشان ميدهد. نظرگاه خانم عوضپور در مورد جغرافياي مغان تنگتر از نظرگاه لسترنج است. يعني او مغان را محدود به حدود بيلهسوار و پارسآباد و گرمي ميداند.
جلد اوّل اين كتاب حاوي اطّلاعاتي در مورد جغرافياي طبيعي و تاريخي مغان و ويژگيهاي شهرها و آباديهاي مهمّ آن است.
نظرگاه آقاي قاسمي همان نظرگاه رايج و امروزي يعني محدودهي سه شهرستان پارسآباد، گرمي و بيلهسوار ميباشد. او در جلد دوّم كتابش به كند و كاو در حيات روزمرّهي كوچنشينان دشت مغان پرداخته است. همين پرداختن به زندگي عشاير كه گسترش شهرنشيني روزبهروز صحنهي زندگي شبانكارهاي را براي آنها تنگتر ميكند و دور نيست كه اين نوع زندگي در دشت مغان به كلّي متروك شود، حسن كار آقاي قاسمي است.
مقدّم بر اين سه كتاب ـ احتمالاً در سال 1364 ـ گام اوّل را در ارائه توصيفي از مغان، آقاي سهراب آديگؤزلي برداشت. كار او اگر چه جزء كتابهاي به اصطلاح جلد سفيد بوده و صفحهي حقوق نيز ندارد، با اين به طور غريزي از اصول منوگرافي دور نيست. در اين كتاب آقاي آديگؤزلي با رعايت اقتصاد كلام زير عنوان اوضاع اجتماعي و فرهنگي دشت مغان با تيترهاي…، مراسمها(عين نگارش آديگوزلي حفظ شده است)، ادبيّات كهن و جديد، خرافات واعتقادات، هنرها و سرگرميهاي دشت مغان سخن ميگويد. اين كتاب 122 صفحه دارد.
در ارائه فهرست و بررسي كتابهايي از اين دست، كتاب «مغان در گذر تاريخ» نوشتهي آقاي احد ناصري بيلهسوار را نبايد فراموش كرد. نظرگاه آقاي ناصري در مورد حدود مغان بيشتر معطوف به شهرستان بيلهسوار است اين كتاب حاوي يك سري اسناد تاريخي در مورد خطوط مرزي ايران و روس است كه خودي خود بسيار گرانبهاست.
شعر و ادبيّات
پرداختن به شعر به عنوان يكي از عاليترين محصولات تفكّر بشري كه در مشرق زمين حامل بار اخلاق و حكمت و فلسفه نيز بوده است، از همان آغاز پيدايش شهر مشهود است. از نخستين مجموعه شعرهاي چاپ شده، بايد به مجموعهي «آي ساوالان» كار آقاي بختيار عليمرادي(موغان اوغلو) اشاره كرد. بعد از چاپ «حيدر بابا»ي شهريار كه جلد اوّل آن از نمونههاي برجستهي شعر سهل ممتنع تركي بود خيليها به فكر نظيرهسازي بر آن افتادند كه كار آقاي عليمرادي در همان حوزه قابل بررسي است. اين مجموعه عليرغم تمام مشكلاتي كه از نظر تكنيكي دارد، به عنوان نخستين قدم در چاپ مجموعه شعر از پارسآباد به يادماندني است.
چند سال بعد در سال 1370 آقاي فرامرز دهقان مبادرت به چاپ مجموعه شعر «جلوه عشق» كرد. جلوه عشق حاوي مجموعهاي از اشعار دو زبانهي تركي و فارسي است كه در قالبهاي متفاوت به نظم در آمده است. درونمايهي اغلب سرودههاي آقاي دهقان، عرفاني است و البتّه گاهي اشاراتي نيز به ذات شبانكاري شاعر دارد.
به دنبال «جلوه عشق» در سال 1376 شادروان جعفر قرهپور كه نخست «مغانلي سرمد» وبعد «تورال» تخلّص ميكرد. مجموعه شعر تركي «سئويمليدير اؤز وطنيم» (= وطنم دوست داشتني است) را چاپ و منتشر كرد.
پروفسور غلامحسين بيگدلي كه بر اين مجموعهي 213 صفحهاي مقدّمهاي نسبتاً مفصّل به زبان تركي نوشته است موضوعات اين كتاب را در شش بند چنين خلاصه كرده است:
بنابه اطّلاع نگارنده مرحوم قرهپور چهار مجموعه آمادهي چاپ ديگر نيز داشت كه متأسّفانه قبل از آنكه آنها را به چاپ برساند، رحلت كرد. روانش شاد.
در همان سالها كه دهقان و مرحوم قرهپور در چاپ و نشر آثار خود به تشريك مساعي و رقابت پرداخته بودند آقاي مالك رهنما بهزاد موفّق شد اوّلين مجموعهي شعر خود را با عنوان «كوسن سازيم» (= ساز قهر كردهي من) به چاپ برساند. درونمايهي اشعار آقاي رهنما چيزي است مثل درون مايهي اشعار شادروان قرهپور. امّا رهنما زبان خاصّي دارد. شعر او بيشتر با ضربآهنگ تند سازهاي نوازندگان قرهداغ سازگار است. دست او در ساخت منظومههاي انتقادي تواناست.
فعاليّت ذهني تنها در حوزهي شعر نيست. در زمينهي نظريّهي ادبيّات و تعريف و شناخت انواع ادبي در سال 1377 آقاي بابالله آذري اجيرلو، كتاب «اؤزوموز و سؤزوموز» (= خودمان و سخنمان) را از خطّ كريل به خطّ عربي/ فارسي انتقال داد. كتاب را دو نفر از سرشناسان ادبيات جمهوري آذربايجان به نامهاي «ائلچين افندياف» و «ولايت قلياف» نوشتهاند. اين كتاب در واقع نوعي دايرهالمعارف انواع شفاهي و مكتوب ادبيّات آذري است.
علاوه بر كتابهايي كه ذكر آنها رفت بخش معنوي تمدّن پارسآباد به سرعت در حال شكوفا شدن است. اگر روزگاري شاعران در چاپ اشعار خود عجله ميكردند، امروز با رسيدن به نوعي آرامش دروني و خردورزي هنرمندانه در انديشهي اعتلاي كار خود هستند.
نسل اوّل شعرا، بيش از انكه دغدغهي هنري داشته باشند براي آنها خيلي مهمّ بود كه شعر به چه زباني نوشته شده است. امّا براي نسل دوّم ذات شعر مهمّ جلوه ميكند.
شعر و به طور كلّي هنر، در ذات خود دريچهاي است كه ما را به وجود ساده و بدوي خود برميگرداند.(16)
درك انفعالات وجودي بدوي و ساده، واقعاً خيلي سادهياب و آسانفهم است. امّا رسيدن به مرحلهي بيان آن، آنگاه كه از موجود بچّهگي خود فاصله گرفتيم، متأسّفانه خيلي سخت بهدست ميآيد. از فايق آمدن بر اين «سختي» هنر زاده ميشود.
يك بار ديگر، امّا اين بار از وراي پديدههاي مكتوب فرهنگ معنوي پارسآباد بر آن بنگريم. حقيقت آن است كه تاريخ و آيندهي يك ملّت ريشه در ذهن آن ملّت دارد. اگر امروز فرزند ديروز است فردا برآيند امروز خواهد بود. فرداي روشن.
منابع:
(1) قلمي، عزيزالله، مغان در گسترهي تاريخ، جلد اوّل، از عهد باستان تا آغاز انقلاب اسلامي، تهران. 1376 فرشاد ص19
(2) تعبير از كارل ياسپرس است رجوع كنيد به كتاب آغاز و انجام تاريخ. چاپ و انتشارات خوارزمي
(3) دورانت، ويل، تاريخ تمدّن جلد اوّل: مشرق زمين گاهوارهي تمدّن، ترجمهي احمد آرام و ديگران. ويرايش 2، چاپ دو، ص111، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1376
(4) همان ص128
(5) عوضپور، اعظم، دشت مغان در گذر زمان. تهران، انوار ص92 و نيز رجوع كنيد به قاسمي، احد، مغان نگين آذربايجان. تهران، ناشر: مؤلّف، ص160
(6)عوضپور، 92/ قاسمي 160
(7) عوضپور 192
(8) محمّدي، محمّد، دل ايرانشهر، ص126 و نيز رجوع به تاريخ اجتماعي ايران نوشتهي مرتضي راوندي، جلد يك، ص585 و همچنان قنات جلد سه ص177 و آبرساني شهري نوشتهي م. ت منزوي چاپ دانشگاه تهران 69، ص2
(9) لسترنج، گي، جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي، ترجمهي محمود عرفان ـ تهران، انتشارت علمي و فرهنگي 1367، ص188
(10) قلمي، همان، ص359 ـ عوض پور و قاسمي نيز همين را ميگويند
(11) اعتصام الملك، ميرزا خانلر خان، صفرنامهي ميرزه خانلر خان اعتصام الملك، تهران، منوچهر محمودي 1351، ص24
(12) قلمي، 358، عوضپور و قاسمي هم به اين مطلب اشاره كردهاند
(13) در اين مورد و نيز هنگامي كه پارسآباد با يك شهر بزرگ مورد مقايسه قرار ميگيرد از مشورت آقاي اسكانلو بهره بردهام. با تشكّر
(14) هيئت، جواد، آذربايجان ادبيّات تاريخينه بير باخيش (= نگاهي به تاريخ ادبيّات آذربايجان)، صص2و 14 اين كتاب در سال 1358 در تهران چاپ شده است
(15) سلماني، ترحيم، جستوجو در ارزشهاي تصويري آثار هنري زنان مغان، رسالهي پاياننامهي كارشناسي هنر
(16) يار شاطر، احسان، نقّاشي نوين ـ تهران: اميركبير، 1356 ص 1ـ مغان در گسترهي تاريخ: 2ـ دشت مغان در گذر زمان: 3ـ در فاصلهي زماني چاپ دو كتاب فوق ـ در سال 1377 ـ آقاي احد قاسمي مبادرت به چاپ كتاب «مغان نگين آذربايجان» كرد. اين كتاب كه از نقطهي نظر فنّي خوب و پيراسته چاپ و به وسيله ي مؤلّف منشر شده داراي دو جلد است. 1ـ موضوعات ديني و عقيدتي = اينام و عقيده موضوعسو 2 ـ قطعههايي دربارهي وطن و وطنپرستي = وطن و وطنپرورليك ميتولري 3 ـ مسائل خداپرستي و خلقخواهي = خلق و خاليق سئورليك مسألهسي 4 ـ شعر و غزل، صنايع ادبي و هنري = شعر و غزل، ادبيّات و هنر اينجيلري 5 ـ احوالات و تأثّرات شخصي = شخصي و خصوصي تأثّرات و احوالاتلاري 6 ـ امثال و حكم = آتالار سؤزلري و مثللري 50
مطالب مشابه :
پارس آباد
پارسآباد برآيند موقعيّت جغرافيايي و اقتصادي مغان است. حدود 50 سال پيش، آنگاه كه برنامه
برنامه و نتایج مسابقات فوتسال جام رمضان 92شهرستان پارس آباد
ورزش پارس آباد - برنامه و نتایج مسابقات فوتسال جام رمضان 92شهرستان پارس آباد - وبلاگ علمی
محصولات کشاورزی شرکت کشت و صنعت مغان- پارس آباد مغان
**پارس آباد مغان** - محصولات کشاورزی شرکت کشت و صنعت مغان- پارس آباد دانشگاه آزاد پارس آباد;
مغان در سفرنامه ها
**پارس آباد مغان** - مغان در سفرنامه ها - - **پارس آباد مغان** دانشگاه آزاد پارس آباد;
برچسب :
ازاد پارس اباد