دفترچه سربازی
برای شروع ابتدا باید به عکاسی میرفتم و عکس تمام رخ با پشت زمینه سفید میگرفتم پس حاضر شدم و به عکاسی در نزدیکی خانه رفتم . وقتی از پله های عکاسی بالا رفتم ناگهان صدای دلنشینی گوش من را نوازش کرد:
(بفرمایید قربان چه کار میتونم براتون انجام بدم) سرم را که بالا کردم عکاس باشی زنی جوان و خوش سیما بود که هرکس او را میدید بی شک مجذوب وی میشد .
(ببخشید میخواستم یک عکس 3*2 بازمیته سفید و تمام رخ برای سربازی بگیرم : )(بله خواهش میکنم بفرمایید برید در آتیله حاضر بشید من میام خدمتتون) بله چشم . بعد به سمت آتلیه رفتم موهامو شانه زدم ویه دستی به ابروهام کشیدم وبه روی صندلی ای که آنجا گذاشته بودن نشستم . نمیدونم چرا ضربان قلبم بالا رفته بود فکرکنم هل شده بودم .
بعد از چند لحظه خانم جوان وارد شد و نور افکنهای آتیه را روشن کرد دوربین را تنظیم کرد و به من گفت که یکم به راست مایل بشید: (خوبه حالا سرتون رو یک کم کج کنید خوبه لبخند) ناگهان صدای تیکی اومد (خوب تمام شد حالا می تونید عکستون رو ببنید) من به طرف دوربین رفتم و عکسم را در صفحه نمایش دوربین دیدم عکس خوبی بود تعریف از خود نباشه آدم خوش عکسیم ها . قرار شد که فردا نزدیک ظهر برم و آنها را بگیرم .
فردا عکسهامو از عکاسی گرفتم و بعدش نوبت به رفتن پیش دکتر بود که من به درمانکاه علی بن ابی الطالب در میدان شهدا رفتم .شانس من هر جا که میرفتم با خانم های جوان و خوش سیما برخورد میکردم ایندفعه هم منشی دکتر دختری جوان بود رفتم جلو(سلام حالتون خوبه یه شماره میخواستم واسه معاینه برای سربازی . سلام خواهش میکنم عکس دارین . بله دارم خدمت شما . لطفا 2900 تومان بدین . بله چشم .ممنون بفرمایید بشینید تا خانم دکتر بیان . بله چشم) با خودم گفتم به به دکتر هم که خانمه چه شود. ناگهان خانم دکتر از پله ها پایین آمد تا چشمم بهش افتاد دوباره تپش قلبم رفت بالا آخه تو برگه معاینه دفترچه قسمتهایی که باید معاینه میشد نوشته شده بود و یک قسمتش مربوط به قسمت خصوصی آقایون بود با خودم گفتم یعنی باید برم جلوی ایشون شلوارمو در بیارم وای خدایا حالا چه کار کنم . یک مریض قبل از من در نوبت بود بعد از معاینه او نوبت من شد رفتم داخل (سلام حال شماخوبه. ممنون بفرمایید. ) روی صندلی نشستم و گفتم(برای معاینه سربازی اومدم اینم دفترچه . خوبه آستینه پیرهنتو بزن بالا . بله چشم .)فشارمو گرفت بعد گوشی معاینه رو برداشت گذاشت روقلبم( خوبه حالا نفس عمیق بکش )با خودم گفتم الان با خودش میگه این پسر چه ضربان قلبه بالایی داره دیدم نه چیزی نگفت (خوبه حالا برو رو ترازو ببینم وزنت چقدره . 89 کیلو خانم .ممنون بفرمایید اینم دفترچتون . متشکرم) و از اتاق خارج شدم و یک نفس راحتی کشیدم . یکی بعد از من هم برای معاینه سربازی اومده بود و وقتی من اومدم بیرون رفت داخل .
حالا نوبت واکسن زدن بود اونم2تا یکی مننژیت و یکی دیفتری . بچه های دیگری برای زدن واکسن اومده بودن که از من کوچکتر بودند وقتی بهشون نکاه میکردم خندم میگرفت آخه از واکسن میترسیدن وقتی وارد اتاق شدم دکتر گفت (دفترچتو بده تا مهر بزنم .بله بفرمایید .حالا برو رو صندلی بشین و آستینتو بزن بالا .) ولی هر کار کردم آستین بالا نیامد که نیامدخلاصه مجبور شدم کلا پیرهنمو در بیارم و جناب دکتر دو عدد واکسن یکی به دست راستم و یکی به دست چپم زد. وقتی از اتاق خواستم خارج بشم یکی از پسرا که اومده بود واکسن بزنه جلوی من رو گرفت و گفت(ببخشید درد گرفت . نه درد بابا 2 سوزن کوچیک مگه درد داره پس شما چه جور میخواهید تو دوران سربازی طاقت بیارید .) لبخندی زدم و از او خداحافظی کردم و از درمانگاه خارج شدم موتورم را که قفل کرده بودم را بازکردم و به سوی دفتر خدمات پلیس +10 به راه افتادم .
وقتی به آنجا رسیدم بازم چشمم به( اگه گفتی درسته) چشمم دوباره به یک خانم جوان که چه عرض کنم به 3 4 تا خانم جوان افتاد خلاصه مدارکم را به ایشان تحویل دادم وایشان پس از ثبت کردن در کامپیوتر 2 برگه به من داد و گفت (اینا رو بخون و بعد امضا کن . بله چشم ) من هم با دقت اطاعات وارد شده در برگه را با طلاعات خودم تطبیق دادم و 2 برگه رو امضا زدم و به او تحویل دادم .ایستتاده بودم که یک نفر اومد و گفت(یک دفترچه سربازی بدین لطفا . بفرمایید . چقدر میشه؟ 500تومان) تعجب کردم آخه من انو از اداره پست 650 تومان خریده بودم با خودم گفتم خوب چه کار میشه کرد . بعد رو کرد به من گفت (من پاکتمام تمام شده برو از انور خیابون یک لوازم التحریری هست یک پاکت بگیر . عذر میخوام پاکت نامه ) با خنده گفت (نه پاکت آ4 . آها باشه) و رفتم یک پاکت آ4 خریدم و بهش دادم اونم مدارکم را که به 2 دسته کرده بود یکی شو داخل پاکت گذاشت و سر پاکت رو منگنه کرد و تحویل من داد و گفت (یک ماه دیگه نامت میاد.خیلی ممنون خداحافظ .) سوار موتور شدم وبه سمت خانه به راه افتادم و خوشحال از اینکه کارام درست شدوتا یک ماه دیگه برگه اعزامم میاد
پایان قسمت اول
مطالب مشابه :
سربازی
حرفهای جوانی - سربازی - مطالب و دل نوشته های جوانی
جملات قصار در مورد سربازی (1)
- سربازی از آن جمله وقت هایی است که آسانسور خراب می شود و آدم با غریبه ها در آن گیر می افتد.
● مضرات سربازي:
مهر آئین - مضرات سربازي: - ۱-به نظر من سربازی با اصول اسلامی ناسازگار است.
دفترچه سربازی
سربازی - دفترچه سربازی - عمومی برای شروع ابتدا باید به عکاسی میرفتم و عکس تمام رخ با پشت
کد مرکز های آموزشی شما سروران را قرار دادم به همراه نکات مفید
سربازی در اردکان یزد - کد مرکز های آموزشی شما سروران را قرار دادم به همراه نکات مفید - اگاهی
سربازی و ...
مهدی یك ماه دیگر سربازی خود را به پایان میرساند و در یكی از شهرهای جنوبی كشور از شركت ملی
برچسب :
سربازی