به مناسبت چهلمین روز در گذشت شادروان محمد حقوقی

 

به بهانه چهلمین روزدرگذشت روانشاد استاد محمدحقوقی بایکی

ازکارهای او نقدشعر/دلم گرفته است /ازفروغ فرخزاد به چلِه

می نشینیم.روح و روانشان شاد

forugh.jpg32388_275.jpg 

دلم گرفته است

دلم گرفته است

 

به ایوان می روم وانگشتانم را

بر پوست کشیده شب می کشم

چراغهای رابطه تاریکند

چراغهای رابطه تاریکند

 

کسی مرا به افتاب

معرفی نخواهد کرد

کسی مرا به میهمانی گنجشگها نخواهد برد

 

پرواز را به خاطر بسپار

پرنده مردنی است

نقد شعر

 

این شعرمجموعه تصاویری است که در یک لحظه-وقتی که

شاعر در نهایت اندوه در شب نشسته و همه راهها را مسدود

دیده-نوشته شده است.

کوششی صمیمانه و شاعرانه برای ایجاد رابطه و رهایی از

شب-ولی بیهوده وبی سرانجام.

شعری کوتاه-که گویی تمامی زندگی آن زن عزیز را بازگو

می کند. فشرده ای و عصاره ای اززندگی و مرگ-عشق و

نومیدی . بازبانی نشانۀ صمیمیت محض:

دلم گرفته-پرنده مردنی است-کسی مرابه آفتاب معرفی نخواهد کرد-کسی مرا به میهمانی گنجشکهانخواهد برد...

وآیا مگر می شود در شعری ده یازده سطری اینهمه سخن گفت

و اینهمه رابطه ایجاد کرد؟

شاعری که به چنین مرتبه ای از تربیت ذهنی می رسد و چنین

با روح زمان می آمیزد-وهمواره در شعرش کوشش می کند

که راه رهایی را بیابد اگر ناگهان در یک لحظه (وقتی که

شبانگاه در اطاقش تنها نشسته است) دلش گرفت اصولن ازآن

گروه شاعران نیست که بتواند همانجا بنشیند و به آهی وناله ای

اکتفا کند و برای اینکه شعری ساخته باشد شعری بسازد-

بلکه وقتی ناگهان با خود زمزمه می کند:

 

دلم گرفته است

دلم گرفته است

 

حس می کند که تمام روح او تکان خورد و به لرزه در آمد.

پس حرکت آغاز می شود-چون چاره ای نیست.

باید خود را از این /لحظه/ کند و از اطاق بیرون پرید.

چون به بیرون می پرد در جلو چشم خود چه می بیند؟

/ایوان/ . اما ایوان /ظرف/ است ومظروف آن چیست؟

/شب/ و فقط شب. لیکن او شاعری نیست که بخواهد بگوید:

شب است-تاریک است-چه بکنم-چه نکنم –غصه بخورم-

غصه نخورم. واز انجاکه پایان شب سیه سپید است و برای

اینکه شعری گفته باشد سرانجام گریزی هم به صبح بزند و

والسلام . بلکه او می خواهد با شب رابطه بر قرار کند.

زیرا تنها شب است که در پیرامون اوست ونه کلمه/شب/

که وقتی می گوید

 

به ایوان می روم و انگشتانم را

بر پوست کشیدۀ شب می کشم

 

در حقیقت از مجموع کلمات /شب/ و /پوست/ و /کشیده/ و...

جمله ای را به صورت /شیء/ درآورده است.

گویی حجاب کلمه را برداشته و به عبارت دیگر کلمه را

شیء کرده است. چرا که او شاعر است و در چشم هر شاعر

واقعی کلمات نه به صورت کلمات که به هیئت اشیاءاند.

درست مصداق نظر سارتر. و مبین اینکه-درحقیقت این مفهوم

همان سطر آغاز شعر است:/دلم گرفته است/ که این چنین به

هیئتی ملموس و محسوس و طبیعی تبدیل یافته و به صورت

جمله ای شیء شده در آمده است.

چنانکه گویی شاعر برای اولین بار است که با این / شیء/

 روبرو می شود. و این حقیقتی است که هر شاعر واقعی

شیء را (کلمات شیء شده را) برای نخستین بار است که

می بیند زیرا همیشه آنچنان عمیق به شیء می نگرد که به نظر

می رسد بی واسطۀ نام (با انگشتان) ایجاد می شود.

این است که وقتی انگشتانش را روی پوست کشیدۀ شب می کشد

شاید بدان امید است که جرقه ای ایجاد شود-اما نمی شود و به

همین لحاظ است که در دنبال آن می گوید:

 

چراغهای رابطه تاریکند

چراغهای رابطه تاریکند

 

چرا که در آغاز شعر نیز دوبار گفته بود:/دلم گرفته است/ و

چون از دست کشیدن بر روی پوست شب جرقه ای نمی جهد

روشن است که شعر در ذهن او چگونه شکل خواهد گرفت

و ادامه خواهد یافت:

 

کسی مرا به آفتاب

معرفی نخواهد کرد

 

زیرا شب منطقن جز وسیلۀ ارتباط با آفتاب نیست. ومنطقن هر

وسیلۀ ارتباطی رابط بین دو قطب است:

قطب اول که شاعر است و لاجرم همۀ عرقریزیش را برای

حصول ارتباط انجام داد و قطب دیگر که هیچ فعالیتی نداشت-

زیرا با آن بیگانه بود. پس منطقن کلمۀ /معرفی/ مناسبترین

کلمه ای بود که می بایست به کار رود. چرا که به کار بردن

آن کلمه مستلزم حضور شیء ثالثی است: /کسی/ که به وسیلۀ

او به آفتاب  /معرفی/ شود- تا از این پس بتواند در هرلحظه ای

از شب با آفتاب رابطه برقرار کند. و توجه کنید که این ارتباط

دقیق را تصنعن به وجود نیاورده بلکه آنقدر تربیت ذهنی حاصل

کرده است که تمام کلمات در ذهن او خود می دانند که کدام کلمۀ

دیگر را جذب کنند. این است معنای زندگی با کلمات-زندگی در

دنیای اشیایی که جملگی جان گرفته اند و خون پیدا کرده اند.

پس اگر در دنبال شعر ادامه می دهد

 

کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد

 

این همان .کس/ است که چون شاعر از /شب/ نا امید شد خواست

تا او را به کمک بطلبد. چرا که شاعر در این لحظه هیچ فکری

جز /رهایی/ از این لحظه را نداشت. بنا بر این میهمانی

گنجشکها همان حرکتی است که با دمیدن آفتاب آغاز می شود:

گنجشکهایی که آزادند ومیهمانی انها در حقیقت نفس کشیدن در

هوای آزادی و /رهایی/ است. سطری که هم خواننده وهم شاعر

را ناگهان از فضای شبانه وتاریک شعر در فضای بامدادی

پرندگان پرواز می دهد. تا آنجا که گویی آن هر دو از این پس

نه پرنده که خود نفس /پرواز/اند. /پرواز/ که در این شعر

(از آنجا که شاعرهیچ ارتباطی نتوانست بر قرار کند)

سرانجام به لحظۀ توقف خواهد رسید. همان لحظه ای که فبل

از ورود در فضای شعر برای شاعروجود داشت. خواست

از آن نجات پیدا کند- به بیرون پرید. خواست به وسیلۀ / شب/

رابطه ایجاد کند- ممکن نشد. خواست /کسی/ اورا به آفتاب

معرفی کند- بی نتیجه ماند. پس آخرین دوسطر منطقی شعر

همین است و نه جز این:

 

پرواز را به خاطر بسپار

پرنده مردنی است


مطالب مشابه :


چهلم آمد و یارم نیامد

چهلم آمد و یارم نیامد. وقتی که رفتی تو بوی غم آمد. غمت عزیز دل چقدر سنگین است . غم دوری تو غم




شعر سنگ قبر

مجلس ترحيم - شعر سنگ قبر - دانلود مجالس ختم چهلم سالگرد سنگ قبر درگذشت تقدیر عكس اشعار روضه




شعر برای مجالس ختم عزیزان

مجلس ترحيم - شعر برای مجالس ختم عزیزان - دانلود مجالس ختم چهلم سالگرد سنگ قبر درگذشت تقدیر




به مناسبت چهلمین روز در گذشت شادروان محمد حقوقی

نجوای شبانه - به مناسبت چهلمین روز در گذشت شادروان محمد حقوقی - شعر - نقد و




بر چسب

+ اشعار در سوگ پدر + شعر اعلامیه ترحیم پدر + شعر سنگ قبر پدر + سوگ + شعر چهلم پدر + شعر ترحيم




دانلود آلبوم در فراق پدر و مادر

مجلس ترحيم - دانلود آلبوم در فراق پدر و مادر - دانلود مجالس ختم چهلم سالگرد سنگ قبر درگذشت




شعری به مناسبت چهلم معلم شهید

یار مهربان - شعری به مناسبت چهلم معلم شهید - - یار مهربان




رباعی چهلم

هر شب یک رباعی - رباعی چهلم تهران برای شعر شدن شهرکوچکی ست (ملک زاده) آسمان مهتابی (حامد)




برچسب :