انتخاب
خاطره ای از مرحوم علامه محمد تقی جعفری که شرط کرده بودند تا در قید حیات هستند ، بازگو نشود :
ایشان در تابستان 1376 در جمع تعدادی از شاگردان خصوصی درباسخ به سوالی درباره مهمترین عامل موفقیت ایشان در تحصیل علم و ترویج معارف دینی ، فرمودند : من توفیقی را که در زمینه ی تحصیل علوم و ترویج مبانی دینی کسب کرده ام ، مدیون توجه خاص مولای متقیان امیرالمومنین هستم . در سالهای جوانی و اقامت در نجف اشرف در یک شب گرم تابستان به دلیل گرمای بیش از حد و سختی اقامت در حجره ، دعوت مومنی را جهت پیوستن به جمع فضلائی که در منزل آن شخص بودند ، پذیرفتم ]آقای استادی می فرمودند:شب عید غدیر بوده [ در آن جلسه شخصی که به مزاح و طنز گوئی معروف بود، طبق معمول به شوخی و بذله گوئی پرداخت و اظهار داشت : من عکس رنگی ملکه ی زیبائی یکی از کشورهای اروپائی را که در مجلات چاپ شده ، با خود آورده ام تا دوستان حاضر در جلسه ببینند و قضاوت کنند . او از همه خواست که بدون تظاهر به تقدس و به اصطلاح آخوند بازی ، هر کس عکس را مشاهده کرد با صراحت و بدون تعارف بگوید : بین یک لحظه ملاقات و دیدار با مولا امیر المومنین (ع) به طور حضوری و یک عمر زناشوئی با صاحب این عکس کدامیک را برمیگزیند ؟ عکس آن زن را به نوبت به افراد نشان میداد و افراد هم هر کدام در فراخور برداشت و سلیقه ی خود درباره ی عکس نظری میدادند .معمولا افراد بیننده اظهار میداشتند : حضرت امیر (ع) را که انشاء الله در لحظه مرگ و عالم برزخ از نزدیک زیارت میکنیم ، اما در این دنیا زندگی با این زن مفید است ! من پنجمین نفر بودم . وقتی میخواست عکس را به من نشان بدهد ، طوفانی در قلبم به وجود آمد . به خودم لرزیدم و با خود گفتم :چه آزمون حساس و بزرگی است ! آیا به راستی سزاوار است لحظه ای دیدار با علی بن ابیطالب (ع) آن مرد بزرگ را با شهوات مبادله کنیم ؟! بدون اینکه عکس را ببینم از جا برخاستم و جلسه را ترک کردم و مورد اعتراض حاضران واقع شدم ولی اعتنائی نکردم و خود را با ناراحتی به حجره رساندم اما به دلیل گرم بودن هوا داخل حجره نشدم . روی پله نشستم و در حالیکه سرم را به دیوار تکیه داده بودم به خواب رفتم . ناگهان خود را در سالنی نسبتا بزرگ یافتم که تعدادی از علمای گذشته حضور داشتند و در صدر جلسه کرسی ای قرار داشت و حضرت امیر المومنین (ع) روی آن نشسته بودند . قنبر غلام حضرت ، مالک اشتر و ... نیز مراه حضرت بودند . حضرت امیر رو به من کرده فرمودند : محمد تقی بیا جلو . با شوق وصف ناپذیری از جا برخاستم و لحظاتیمرا در آغوش مبارکشان گرفتند و مورد لطف و محبت قرار دادند . من هم حضرت رت با همان خصوصیاتی که در روایات خوانده بودم دیدم و لذت بردم . در همین حال بیدار شدم و متوجه شدم که از لحظه نشستن در کنار درب حجره تا بیدار شدن چیزی حدود هشت دقیقه طول کشیده است . با حالتی وصف ناپذیر خود را به جلسه ی دوستان رساندم و دیدم همه هنوز سرگرم همان عکس هستند ! به انها گفتم : من نتیجه ی انتخابم را گرفتم . از آن لحظه به بعد این موفقیتها در زندگی علمی نصیبم شد . {به نقل از آیه الله استادی}
مطالب مشابه :
لالهزار، گورستان بزرگ سینمای ایران
روز اول فروردین با قطار عادی سینمای مشهد، سالنی اتوبوسی كه قرار بود ساعتی
زندگی کوتاه و شیرین من در سرزمین کانگوروها! (زندگی خوب و بدش بکام ما شد ...)
تو طبقه اول سالنی روزای شنبه آخرین سرویس ساعت 3.30 هست و دیگه هیچ اتوبوسی سیستم قطار
همه چیز درباره نمایشگاه کتاب - 8
اطلاعرسانی نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران از 16 ایستگاه سالنی قطار از ایستگاه
انتخاب
ناگهان خود را در سالنی نسبتا بزرگ یافتم که تعدادی از علمای » در کوپه قطار » بحث اتوبوسی
برچسب :
قطار اتوبوسی سالنی