ظاهر سارایی: پاسخی به نوشتهی «خندهدار مثل کردی جنوبی»
خنده از بی خردی خیزد (1)
کردی عنوانی است برای مجموعه ای از زبانها که کرمانجی ، سورانی ، هورامی و کردی جنوبی شاخص های آن هستند . وقتی که میگوییم مجموعه زبان ها یعنی این که واقعاً همهی کردها به زبان واحدی سخن نمی گویند و هر یک از شاخه های آن به خاطر اختلاف در صرف و نحو و واژگان و آوا زبانی واحد به شمار می آیند . با این وصف اختلاف زبانی آن چنان نیست که به کلی نتوانند با هم ارتباط برقرار کند مضافاً این که اشتراکات فرهنگی و علایق مشترک آن ها را علی رغم گوناگونی به هم پیوند داده است. این مقدمه را از این رو ذکر کردم که تمهید پاسخی بوده باشد برای کسانی که فکر میکنند چون کردی جنوبی با سورانی و کرمانجی و هورامی فرق دارد پس کردهای جنوبی واقعا کُرد نیستند . اگر معیار، اختلاف زبانی است باید گفت که کرمانجها و سورانیها و هورامیها هم به سختی زبان همدیگر را می فهمند . آیا این باعث می شود که آن ها را کرد ندانیم؟ کردی اسم عامی است برای همهی این زبانها و هیچ یک از آنها شاخص زبان کردی محسوب نمیشود، گرچه سورانی و کرمانجی به دلایل نقش سیاسی و اجتماعی و فرهنگیشان در صد سالهی اخیر توانستهاند برجستگی بیشتری کسب کنند . زمانی زبان کردی جنوبی؛ یعنی گورانی کهن زبان معیار ادبی و شعری همهی کردها به جز کردهای کرمانج بود . دفترهای سرانجام و آثار فراوانی که بخشی از آن ها در کتاب گلزار شعرای لرستان اثر مرحوم غضنفری آمده ، ازاین طیف است .
ما ایلامی ها که امروزه خود را کُرد می دانیم ، از دیرباز و قدیم الایام خود را کُرد دانستهایم و از هر کس که بپرسید همین جواب را به شما خواهد داد و اگر آن ها را لر بنامید، ممکن است توهین به خود تلقی کنند . ضمن این که برخی منابع تاریخی بر کردبودن ایلامیها حداقل تا سال 16 هجری قمری دلالت دارد . ازجمله موارد زیر :
پس از شكست ساسانيان، عمر «قيس بن سلمه الاشجعي» را مأمور جنگ با كردان ماسبذان و سيمره كرده است ( ئاوینه ، 1377:62) . لازم به توضيح نيست كه ماسبذان و سيمره دو استان واقع در محدودهی استان ايلام فعلي بودهاند كه اولي در محدودهی شهرهاي ايلام، ايوان و شيروان چرداول به انضمام مناطق گرمسيري همجوار بوده است و دو كرسينشيني به نامهاي سيروان (در محلي منطبق با روستاي سراب كلان شهرستان شيروان و چرداول) و اريوجان (منطبق با زرنهی ايوان) داشته است، و دومي مركز ايالات مهرجان قذق واقع در نواحي جنوبي استان بوده است (سارايي ، 1379 : 44- 54) .
مؤلف كتاب الفصوص الفخريه نيز نوشته است: «اكراد قبايل بسيارند و آنها در كوههاي ماسبذان و حوالي آن جا ميباشند» ( همان، 1377 )
3- ناقد محترم و بعضی از هواخواهان او در حاشیهی بحثی که در سایت" لور" داشتهاند ، مهمترین دلیل لر بودن ایلامیها را این دانستهاند که زمانی در تقسیمات سیاسی جزء ولایت لرستان بوده است . می خواهم بپرسیم این موضوع چه نکته ای را ثابت می کند ؟ امروزه در استان آذربایجان غربی جماعت عمدهای از کردها زندگی می کنند ؛ آیا می توان به تبع آن ، کردهای مهاباد را ترک نامید ؟ این ایراد ناقد ، آن قدر سست است که حیفم می آید بیش از این وقت خود و دیگران را با آن هدر دهم . ایلامی ها در زمانی که در جزء ولایت لرستان بودهاند باز تحت عنوان " پشتکوه " متمایز بودهاند و هیچ گاه لفظ "پشتکوه " معنی لر را به ذهن تداعی نکردهاست .
علاوه بر آن ، اگر با همین استدلال بحث کنیم باید گفت که قبل از این که پشتکوه جزئی از لرستان بوده باشد ، حاکمان کُرد " حسنویه " و " بنیعیار " در فاصلهی سال های (348 تا 507 هـ . ق ) بر ايلام و لرستان حکمروایی داشتهاند و البته این دلیل آن نیست که الزاماً لرهای تحت ِ حاکمیت ِ این دو خاندان ِ کُرد ، کُرد بودهاند .
4- گفته اند اگر والیان لرستان سلطهگر بودهاند پس چرا در طی دوران حاکمیت آن ها هیچ شورش و اعتراضی علیهشان صورت نگرفته است ؟
فرض کنیم که چنین بودهاست و هیچ اعتراض وشورشی علیه والیان لرستان صورت نگرفته است ، این موضوع چه چیزی را ثابت می کند ؟ شاید مردم به دلیل سرکوبگری آنها نتوانستهاند ،اعتراض و شورشی بکنند. حال آن که چنین نیست ؛ مردم ایلام در بدو ورود والی لرستان با او سر ناسازگاری داشتند . حسن خان والی بعد از این که به اجبار حکومت قاجاریه و نیز اختلافاتی که بر اثر برادرکشی در لرستان و ماجرای مرگ ماخان ( محمد خان ) داشت ، مجبور به ترک لرستان و ورود به پشتکوه شد . با ورودش تغییرات مهمی اتفاق افتاد ؛ به خاطر مخالفت دو ایل بزرگ پشتکوه یعنی " سوره میری " و " ریزه وند " با والیان پشتکوه ، آن ایلات به شدت منکوب ومستاصل شدند ، چنان که شیرازهی ایلی آنها از هم گسست و امروزه به صورت پراکنده در ایلام و کرمانشاه ساکناند . شاهد دیگر غلام رضا خان ارکوازی شاعر بزرگ کردی سرای ایلام است . او قهرمان مبارزه با ستم و بیدادگری والیان لرستان است و این موضوع به ورود حسن خان به ایلام برمی گردد . حسن خان والی علاوه بر آن که غلامرضا خان ارکوازی را به بند میکشد و وحشیانهترین شکنجهها و ستمها در مورد او اعمال میکند ، طایفهی او یعنی بخش " ژیرتوه "ی ارکوازی را مورد هجوم قرار می دهد . شاعردردمند ایلامی پس از سالها آوارگی وغربت بی آن که امکان مراجعت به زادبومش را بیابد، درمیگذرد . ضمناً جور و جفای والیان لرستان در متون تاریخی منعکس شده است ، لابد سفرنامهی حاج سیاح محلاتی را خواندهاید ، اگر نخواندهاید من آن را در مقدمهی کتاب " شاعر قله های مهآلود ،صص 69-72 ، آورده ام . طوایف ایلام به دلیل زورگوییهای والیان لر مجبور به ترک یار و دیار و پناه بردن به اعراب عراق می شدند و در آن جا به مصایب بزرگ دچار میشدند . طایفهی " دیوالای " از جفای والی گریختند و به منطقهی " قوله و دکه "ی عراق پناه بردند که در آن جا به طاعون گرفتار آمدند و گذشت بر آنها آن چه گذشت . این که ناقد محترم هنوز فرصت مطالعه نیافتهاند و خیلی چیزها را نمیدانند، گناه من نیست . لرهای مهاجر و مسلط در ایلام آن چنان با ساکنان اصلی تمایز داشتهاند که هنوز پس از گذر نزدیک به سیصد سال خاندانهای لر مهاجر را که امروزه لری هم حرف نمی زنند ، تحت عنوان " لر " می شناسند .
5- این که گفتهاند باید خوشحال باشیم که رضاخان به ما هویت تازه ای بخشیده و مانند آذربایجان ، لرستان را به دو بخش شرقی و غربی تقسیم نکردهاست ؛ در جواب باید گفت که حتی افراد کم سوادی مانند رضاخان هم این را درک میکرده اند که این دو منطقه به هیچ وجه تحت یک عنوان قرار نمیگیرند .
6- گفته اند که " کرد فیلی " هیچ کجا شناخته شده نیست و همیشه این " لرفیلی " بوده است که معروف بوده است . در پاسخ میگویم که بخشی از حرفهایتان درست است . لرهای فیلی به لرهای لرستان اطلاق میشدهاست ، اما کرد فیلی از زمانی به وجود آمد که کردهای ایلام به دلایل بسیار و از جمله جست وجوی کار به عراق رفتند و در آن موقع خاندان والی ایلام که به فیلی معروف بودند - و هنوز هم به این نام موصوف هستند - بر پشتکوه حکومت می کرد . آن ها درعراق خود را "کُرد فیلی "معرفی کردند ؛ یعنی کردهایی که در حوزهی نفوذ والیان فیلی قرار دارند . کردهای فیلی در آغاز به کل کردهای جنوبی ساکن درعراق اطلاق نمیشد بلکه تنها به کردهای مهاجر ایلامی گفته میشد که بعدها به دلیل شرکت عموم کردهای جنوبی و شیعه مذهب عراق و مخصوصاً کردهای فیلی ایلامی در معادلات سیاسی عراق و پیوستن به جریان مبارزات کردی و همکاری با ملامصطفی بارزانی و رسیدن به مناصب بالای حزبی عموم کردهای شیعی عراق و حتی ایران به این نام معروف شدند، به گونهای که امروزه کرد فیلی در سراسر جهان مخصوصاً دراروپا تحت همین عنوان شناخته شدهاست. کافی است در اینترنت این کلمه را جستوجو کنید تا به حجم قابل توجهی به مقالات و اطلاعات و وبگاه ها و رسانه های مربوط به کرد فیلی برسید .
7- دوستان لرستانی ما و مخصوصا این نویسندهی مورد اشاره ، خیلی این موضوع را برجسته کردهاند که کردهای عراقی خود را" لر" می نامند و دلیلشان هم وجود سایتی است به نام " اللورستان الغربیه " . به اطلاع این عزیزان می رسانم ، اصولا تلقی کردهای عراقی از" لر "چیزی جز کردی جنوبی نیست و منظورشان کردهای ایلام و کرمانشاه و لکستان است و با کمال تعجب و تاسف باید گفت آنها کمترین شناخت و تلقیای از لری رایج در لرستان و بختیاری ندارند و خیال میکنند که همه لرهای عالم مانند ایلامی ها وکرمانشاهی ها و لکها حرف میزنند . من این را علاوه بر توجه بسیار بر روی این موضوع در مواجهه با اهل قلم کردهای عراق دریافتم و در این مورد با آن ها بحث کردم . سایت " اللورستان الغربیه " هم از این نوع است و جالب این که لرهای عزیز هم فریب این مغلطه و اشتباه را خوردهاند و به شدت آن را تبلیغ می کنند . نمیدانم این دوستان واقعاً مطالب این سایت را خوانده اند یا نه ؟ نیازی نیست که حتما عربی بلد باشند، نگاهی به عناوین روز یک شنبه 23 فروردین این سایت می اندازیم و می گذریم :
اعتصام کردی فیلی فی سوئد/الکورد یحتفون بالدکتورمنذرالفضل /جمعیه المراه الکوردیه .../ الطفل الکردی مخلوق من ... / الاکراد الفیلیه قبل سقوط الصنم / الکرد الفیلی و مثال الحلبجه / الکرد الفیلیله یطالبون باعاده حقوقهم ...
8- اشاره ای به استاد سلطانی داشته اند و طعنه ای بر او که چرا شاه خوشین را کُرد دانستهاست ؟ نمی خواهم از طرف استاد سلطانی حرف بزنم اما می خواهم توجه این عزیز و دیگرعزیزان را به این نکته جلب کنم که اگر کسی می خواهد نقدی را متوجه ایشان کند باید بسیار بیندیشد و بی شمار کتاب بخواند و از صحت موضوع مورد ادعایش مطمئن باشد . این که شاه خوشین به لرستانی معروف است به آن خاطر است که در ولایت لرستان آن عهد به دنیا آمدهاست . زیستن در جایی و نامبردار شدن به آن منطقه الزاماً دلیل انتساب به هویت فرهنگی آن منطقه نمی باشد . او از بزرگان و صدور اهل حق است که شعرش در دفتر سرانجام گواه آن است که او کرد است و تا پایان عمر در شهرزور عراق زیسته است . من در بارهی شاه خوشین مقالهی مفصلی نوشته و مطالب تازه ای در باب او نگاشتهام که به فضل حق آن را در آینده منتشر می کنم .
9- نوشته اند که لک ها 80 در صد از جمعیت لرستان را تشکیل می دهند . من این موضوع را قبلا در نشریهی آسو نوشتم و گفتم که ازحیث جمعیتی لکها قوم غالب در لرستان هستند که مورد اعتراض ناقدی قرار گرفت . خوشحالم که این ناقد محترم گفتهام را تایید می کند . و از آن جا که ایشان خود لر هستند وگویا لر بختیاری ، این موضوع بیشتر اهمیت می یابد .
10- ناقد و دیگرهمفکرانش خیلی کوشیدهاند با طرح موضوع " کردستان بزرگ " و تبلیغ ماهوارهها و تریبون های معاند ، بنده و دیگر کسانی را که چون من میاندیشند ، مرعوب کنند تا به اصطلاح از میدان دربرویم . موضوعی که طرح کردهام بیشتر برای پاسخگویی به نسل جوان ایلام بوده است که میخواهند بدانند در کجای جهان قرار دارند و هویتشان چیست ؟ و نیز برای پاسخگویی به کسانی بوده است که سال ها می کوشیدند هویت کردی ایلام را انکار کنند . خوش بختانه براثر این پاسخگوییها امروز نسل جوان ایلام هویت کردی خود را باور کرده است . درکنکاش های علمی به این نتیجه رسیدیم که مغلطه ای در لرستان برای انکار هویت لک ها نیز صورت گرفته است که من در شماره ی 4نشریه ی داخلی ادارهی فرهنگ وارشاد اسلامی کوهدشت به نام " آسو " مطرح کردم که دوستان می توانند به آن ، ونقد و جواب نقد آن مراجعه نمایند . خوشبختانه موضوع کردی جنوبی موضوعی درراستای همگرایی و منافع ملی کشوراست . کردهای جنوبی کردهای شیعه مذهب هستند و کردهای شیعه همواره درخدمت ایران بودهاند و چنان که استاد سلطانی در کتاب قیام علویان زاگرس فرمودهاند ، آنان حامیان خاندان صفویه در رسیدن به قدرت بودند . زمانی که بیشتر ایران و حتی جاهایی که امروزه قطب تشیع محسوب میشوند ، مذهب تسنن داشتند ، زاگرس پناهگاه دگراندیشان مذهبی و از آن جمله خرمدینان و اهل حق و داعیان شیعی بود . بازتعریف این بخش از کردان ،اتفاقاً مانعی است بر راه سر کسانی که میخواهند تمام کردها را تحت عنوان خاصی دستهبندی کنند . درعراق جمعیت قابل توجهی از کردها زندگی می کنند که میتوانند تاثیرات معناداری از کردهای این طرف مرز بپذیرند. بیش ازاین ، در این مورد صحبت نمیکنم چرا که : آن کس است اهل بشارت که اشارت داند . مسئولان هم این نکته را در ایلام دریافتهاند و هویت کردی ایلام را پذیرفتهاند چنان که دهها ساعت پخش برنامهی کردی از صدا وسیمای ایلام در هفته و حتی پخش اخبارکردی به صورت روزانه ، موید این نکته است . درایلام انجمن های ادبی کردی مورد حمایت نهادهای رسمی هستند، چنان که کانون کردی هانا زیرنظر حوزهی هنری سازمان تبلیغات فعالیت دارد و سالانه دهها جشنواره و برنامهی کردی در ایلام و کرمانشاه برگزار میگردد و دانشجویان و اهل قلم با اشتیاق وبی آن که کردیگرایی و کردی پژوهی را در تضاد با هویت ملی و ایرانی خود بدانند ، به تدوین پایان نامه و تالیف کتاب میپردازند و بدان افتخارمی کنند . عزیزان منتقد توجه داشته باشند که حنای تهدید و امنیتی کردن موضوع رنگی ندارد ، چرا که ما حساب فرهنگ و ادبیات و زبان شناسی را از قضایای سیاسی خائنانه جدا کردهایم .
11- حال به خاطر این که کمی فضای بحث را فاضلانه تر کرده باشیم و عصبانیت ها و رنجشها را به کناری نهاده باشیم ، نگاهی میکنیم به آرای کسانی که خود را در زمینهی زبان کردی و دسته بندی های آن زبان ، صاحب نظر دانسته اند . در ذیل به اختصاراین سیر را با نگاهی انتقادی بررسی می کنم :
امير شرف خان بدليسي در شرفنامه، كردها را به چهار دستهی: كرمانج، گوران، كلهر و لر تقسيم كرده است ( اميرشرف خان بدلیسی ، 1373 : 23 ). از اين تقسيم بندي به دست ميآيد كه از ديرباز لرها طايفهاي از كردها شناخته شدهاند چنانكه در شرفنامه به تفصيل دربارهی لرها و حاكمانشان سخن گفته شده است.
شيخ محمد خال، زبان كردي را به چهار لهجهی اصلي تقسيم ميكند؛ 1- زازايي 2- كرمانجي شمال كه عبارت است از: بوتاني، حكاري، با يزيدي، شمديناني3- لري كه عبارت است از: بختياري، لكي، فيلي 4- كرمانجي شرق كه عبارت است از سوراني، باباني، مكرياني، اردلاني،گوراني،كلهري ( به نقل از : مرتضایی ، 1357 : 30 ).
اين تقسيم بندي نشانگر ناآشنايي اين محقق با گويشهاي كردي جنوبي مخصوصاً فيلي است و سخت متأثر از تقسيمبندي سياسي و اداري. چه، كردي فيلي و حتي لكي نزديكترين گويش به كلهري و گوراني است و قاعدتاً بايد در اين دسته ميآمد نه در دسته مربوط به لري. اين محقق توجه نداشته است كه در اين دستهبندي اشارهاي به لري رايج در لرستان نشده است.
توفيق وهبي به سال 1951 ميلادي زبان كردي را به چهار دستهی كرمانجي، لري، گوران و زازا تقسيم كرده است ( ئاوینه ، شماره ی 37 ) و بختياري و لكي و فيلي را در ذيل عنوان لري ذكر كرده است كه همان ايراداتي كه بر تقسيمبندي خال وارد شد، متوجه آن است.
اي.م.ارانسكي خاورشناس روس در كتاب ارزشمند خود به نام مقدمهی فقهاللغه ايراني، گويشهاي كردي را چنين تقسيم كرده است:
» 1- كرمانجي (گويشهاي شمال غربي زبان كردي)؛ و 2- كردي (گويشهاي جنوب شرقي)». و آورده است: « لهجهی كورمانجي بيشتر در ميان كردان تركيه ( نواحي ماردين و نخجوان و بهدينان و حقيار و وان موش و ارزوم) و ايران (در نواحياي كه از قسمت مغرب به درياچهی رضائيه (اروميه) متصل ميباشد و در خراسان و شمال عراق (كردان سنجاروموصل) و سوريه و شوروي متداول است».
« در كردستان ايران (در كرمانشاه و سنندج و مهاباد و غيره) و شمال شرقي عراق (ناحيهی رواندوز اردبيل و كركوك و سليمانيه) بيشتر به لهجهی «كردي» سخن ميگويند.» و افزوده است: « لهجههاي بعضي از قبايل كردي با لهجههاي اصلي مزبور آن چنان متفاوتند كه محققان آنها را زبانهاي مستقلي ميدانند؛ مثلاً از آن جمله است لهجهی گوراني (در ناحيهی كرمانشاه) كه افراد قبيلهی گوران بدان متكلمند و لهجهی زازا (متكلمان به اين لهجه را «ديملي» ميخوانند) كه در ميان كردان بعضي از نواحي تركيه متداول ميباشد.»(ارانسكي ، 1357 : 308-311)
از اين تقسيمبندي به دست ميآيد كه بر خلاف ديگر تقسيمبنديها «لري» جزء گويشهاي كردي محسوب نشدهاست و به پيروي از همان شائبهی پيشين و توجه به تقسيمات سياسي و اداري، اشارهاي به گويش كردي ايلامي در زمرهی گويشهاي كردي نگردیده است ،حال آن كه كه گويش اهالي كرمانشاه، كردي ذكر شده است. پيداست نظر به همساني گويش كردي ايلامي و كرمانشاهي اين نظريه خلل پذير است.
«جهمال نهبهز» در كتاب خود به نام « زماني كگرتوي كوردي» زبان كردي را به دو شاخهی اصلي و دو شاخهی فرعي تقسيم كرده است. 1- شاخههاي اصلي عبارتند از: كرمانجي (كردي) شمالي،شامل گويشهاي: بوتاني، جزيرهاي، هكاري، باديناني، آشيتهاي و با يزيدي ( با محوريت گويش جزيرهاي)؛ و 2- كرمانجي (كردي) ميانه، شامل گويشهاي: سليمانهاي، سنهاي- اردلاني، كركوكي، گرمياني، اربيلي- سوراني، مكري و شاباژيري ( با محوريت گويش سليمانيهاي)
و دو شاخه فرعي را چنيني تقسيم كرده است: 1- كرمانجي (كردي) جنوبي، شامل گويشهاي: فيلي، كرماشاني، لكي، كلهري و خانقيني؛ و 2- كرمانجي (كردي) گوراني – زازايي.(جه مال نه به ز :22)
اين محقق اين مجموعه گويشهاي فرعي و جنوبي را تحت عنوان «لري» آورده است و چنين به دست ميآيد كه تلقي ايشان از «لري» همان است كه ما تحت عنوان كردي جنوبي ميشناسيم و به عبارتي ديگر هيچ اشارهاي به لري لرستان و بختياري نكرده است. اينجاست كه «لري» يك معني اصطلاحي يافته است و معنايي جز آن چه ما از «لري» در مييابيم، به ذهن تداعی میکند . پيداست اين كژتابيها منشأ اختلافها و دريافتهاي متفاوتي از «لري» ميشود كما اين كه چنين نيز شده است. اين اصطلاح امروز نيز رايج است و به نظر ميرسد هر جا كه به لر اشاره ميشود، كردهاي جنوبي منظور است. اما اين پرسش پيش ميآيد كه لرها نه به معني اصطلاحي كه به معناي قاموسي و اصلي خود چه هستند و در كجاي اين تقسيمبنديها قرار ميگيرند؟
12- در این بند می خواهم در باره ی واژه ی لر در معنای دقیق آن بحث کنیم .
«واژهی لر» براي اولين بار در نوشتههاي بعضي از مورخين و جغرافيانگاران قرن چهارم هجري و بعد از آن ميبينيم كه اغلب به صورت «اللريه، لاريه، بلاد اللور و لوريه» ضبط سده است.( امان اللهي بهاروند ، 1377 : 15 ) با اين حال تا قرن هفتم هيچگونه نظري دربارهی وجه تسميهی اين قوم ابزار نشده است و از قرن هشتم به بعد است كه بعضي از مورخين چون حمدالله مستوفي، معينالدين نطنزي و قاضي احمد بن محمد غفاري كاشاني مطالبي در اين زمينه نوشتهاند ( همان : 16 ) .
ماحصل اين نظرات در باب وجه تسميهی لر چنين است؛ برخي لرها از نسل شخصي به نام لر دانستهاند. بعضي واژة لر را مشتق از كلمات ايراني چون لهراسب و غيره گرفتهاند و برخي واژة لر را مخفف «اللور» بوده است و تعدادي نيز «لر» را مخفف «لير» يا «لر» به معني كوههاي پوشيده از جنگل دانستهاند ( همان : 19 ) 0
مسعودي و ياقوت حموي «لرها» را در زمرهی طوايف كرد محسوب كردهاند ( همان : 19 ) حمدالله مستوفي ( قرن هفتم) از گروهي خبر ميدهد كه اوسط قرن ششم از جبل السماق شام به بختياري مهاجرت كردهاند (امیر شرف خان بدلیسی : 44) . و فضلالله العمري ( در گذشته به سال 740) از وجود طوايف لر در شام و مصر گزارش داده است كه صلاحالدين ايوبي آنها را از مناطق رانده است (امان اللهي :35) .
مؤلف شرفنامه لرها را – چنانكه اشاره شد- يكي از شعبات كرد محسوب كرده است كما اين كه نام هايي چون : دهكرد، شهركرد، رودخانه كردستان و نظاير آن مي تواند دال بر پيوستگي تاريخي لرها با كردها باشد.
مع الوصف اهل قلم لرستان تلاش كردهاند كه لرها را جدا از كردها بدانند و در اين امر نيز اصرار دارند. نمونهاي از اين دست، كتاب «قوم لر»است كه علاقهمندان ميتوانند بدان رجوع كنند. اين طيف كوشيدهاند كُرد را به معناي صحرانشين و چادرنشين معني كنند تا بدين وسيله اشارتهاي مورخين به كرد بودن لرها توجيه گردد.
از دلايل ديگري كه ذكر كردهاند اين است كه كردي جزء گروه زبان هاي شمالي غربي ايران است و لري جزء گروه زبان هاي جنوب غربي ايران. اين دليل در مورد لري صدق ميكند اما آيا این نكته درمورد زبان لکی درست است ؟
13- لكي را به پيروي از تقسيمات جغرافيايي و سياسي و اداري يكي از گويشهاي لري دانستهاند، چنانكه آقاي امان اللهي گفتهاست: « لرها به دو زبان لري و لكي صحبت ميكنند.»(امان اللهي : 47) .
حال آن كه به تصريح خود ايشان، لكي جزء گروه زبان هاي شمال غربي است(همان : 52) ، و محققان نيز به تفاوت زبانی و تباری لک و لر اشاره كردهاند ؛ لردكرزن گفته است: « ايشان (لرها) به هيچ وجه خوش ندارند كه در زمرهی كردها كه لك شمرده ميشوند، محسوب شوند.»(همان : 32).
اين نكته كه از سويي خود را كرد نميشمارند و از سوي ديگر لكي را لهجهاي از لري ذكر ميكنند، تعارض آشكاري ايجاد كرده است كه تلاشهاي عالمانهی محققي چون دكتر اماناللهي هم نتوانسته است آن را بپوشاند. اين تضاد در تلاش مرحوم اسفنديار غضنفري امرايي به شكلي عيني نمود يافته است. ايشان كتابي تنظيم كردهاند به نام «گلزار شعرای لرستان» كه جز چند قطعه شعر لري، مابقي اشعار ، متعلق به گويشهاي كردي نظير لكي، فيلي ، كلهري و زبان ادبي گوراني است و مؤلف اصرار دارد همه اين آثار را لري بشمارد نه كردي. ايشان نمونههايي از اشعار شاعران كرد در مناطق مختلف مناطق كردنشين انتخاب كرده است از جمله: منوچهر خان كوليوند، غلامرضاخان اركوازي، صيدي اورامي، ملاپريشان دينوري، تمكين كرمانشاهي، خان الماس، ميرزا شفيع كليايي، خاناي قبادي شهرزوري، و… .
اگر اين همه جزء محدودهی لري قرار ميگيرد ، طبعاً اين دو گويش؛ يعني لري و كردی مفهومي يك سان مييابند !
14-لکی به گواهی دستگاه آوایی ، واژگان ، و نحو کلام در مجموعه زبان های کردی شاخه ي كردی جنوبی قرارمی گیرد . این زبان از حیث صرف پاره ای افعال مشابهتهای زیادی با کردی هورامی و سورانی دارد به گونهای که عدهای معتقدند ، لکی بیش از آن که درشاخهی کردی جنوبی قرار بگیرد ، در گروه کردی میانه قرار دارد. 2
15-ممکن است که معدودی از لکها در لرستان به دلایلی از جمله قرارگرفتن در جغرافیای سیاسی لرستان و همجواری با لرها خود را لر بدانند اما به هر حال قاطبهی لکها به دنبال هویت مستقلی برای خود هستند . اگر خود را کُرد ندانند ، لر هم نمیدانند . می گویید نه ، یک نظر سنجی در سراسرمناطق لک نشین برگزار کنید. لکهای دیگر استانها با قاطعیت بیشتر ، لر بودن خود را نفی میکنند و مطمئنم لکهای دیگر استان ها بیشتر خود را کرد میدانند.
علاوه بر همهی اینها آن چه معیاراصلی درتشخیص هویت یک قوم است ، دلیل ها و نشانههای علمی وزبان شناختی وفرهنگی است . این که پدر بزرگ شخصی خود را لر دانسته یا لباس لری پوشیده است ، دلیل قابل قبولی در این گونه موارد نیست .
لک ها قوم بزرگی هستند که به شدت مغفول ماندهاند . آن ها درمیراث مشترک ادبیات کردی خاصه کردی جنوبی شریک هستند و نواها و نغمه ها و زبان و هویت خاص خود را دارند و جمعیت زیادی را تشکیل میدهند که در لرستان و ایلام و کرمانشاه و همدان و جاهای دیگرپراکندهاند . آن ها نقش اصلی را در معادلات سیاسی لرستان داشتهاند کما این که نبرد اصلی رضاخان درلرستان با لک ها بوده است . جالب این که وقتی بیرانوندها ازدست نیروهای امیراحمدی گریخته ، و به پشتکوه پناه آورده بودند ، نیروهای والی لر ایلام یعنی غلامرضاخان ابوقداره درهماهنگی با رضاخان ، بیرانوندها را ازپشتکوه راند( والیزاده معجزی ، 1382 : 146) و بسیاری از آن ها را به خاک و خون کشید ( به گواهی کهنسالان مورد مصاحبهی حاضر در آن درگیری ها ).
هر گاه که خواسته ام به لک ها بپردازم با اعتراضات و جاروجنجال زیادی مواجه بودهام . جنجال اخیر از همه شدیدتر بود ، مخصوصا این که منتقدانم سعی داشتند با تحریک احساسات عامه و عصبی کردن من و کسانی که چون من می اندیشند ، مرا مرعوب ، و به اصطلاح از میدان به در کنند . نمی دانم دلیل این حساسیت غیر عادی چیست . اگرمن این موضوع را طرح نکنم، کسی دیگر طرح خواهد کرد .بالاخره باید این گره باز شود یا نه ؟ چرا عدهای خیال می کنند که من می خواهم بین اهالی لرستان افتراق و جدایی بیندازم . من وصی و وکیل لک ها نیستم . کنجکاوی و کنکاشی روشنگرانه به دور از هرگونه حب و بغضی مرا به طرح مسئله واداشتهاست . مضافاً این که در مطلبی که در سیمره چاپ شده است ، به هیچ وجه قصدم بازکردن مسئلهی مورد بحث نبود . من در جواب اقتراح سایت بلوط کرمانشاه که خواسته بودند در مورد روندشعر کردی جنوبی نظر بدهم ، مطلبی نوشتم و دوستان لطف کردند و درسیمره منتشرنمودند .
لرها و لکها سالیان بسیار با هم درکمال صلح وصفا بوده اند و ان شاءالله تا قیام قیامت با هم خواهند بود . در این بحثی نیست . لرهای عزیز نباید نگران این باشند که اگر تمایز لکها از لرها مشخص گردد مشکلی برایشان پیش میآید و به خلاء هویتی و فقر مواریث فرهنگی و تمدنی دچارمی آیند .
و در نهایت از منتقد محترم و دوستداران و همفکران جوانش میخواهم ، بیشتر مطالعه کنند و از تعصب بکاهند زیرا تعصب و خشک مغزی باعث میشود که عینیت هستی به رنگ ذهنیت کور و کبود، درآید . به قول مولانا :
پیش چشمت داشتی شیشه ی کبود
پس همه عالم کبودت می نمود
در پایان گستاخیها و بی نزاکتیهای منتقد محترم و دوستانش را نادیده میگیرم و دعا میکنم که خداوند به او و آنان همت بلند ، صفای باطن و دانش و معرفت عطا فرماید .
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
1-خنده از بی خردی خیزد ( ناصر خسرو)
2- کامران محمد رحیمی: ( www.ilamasu.blogfa.com ، خرداد 1387، پست 32 ) ایشان نوشته اند :
1- دستگاه واجی ؛نظام دستگاه واجی لکی با کردی جنوبی به جز یک مورد (تقابل واج Ö لکی با Ü کردی جنوبی ( دقیقاً یکی است و این تصادفی نیست و ربطی هم به اشتراکات زبان های ایرانی ندارد ؛ چه اگر ما ادعا کنیم این اشتراکات در کل زبان ها ی ایرانی دیده می شود خود را آشکارا درگیرتناقض نموده ایم وعبارت «زبان های ایرانی » بی معنی است چون ایرانیان یک زبان مشترک دارند وتقسیم بندی آن منطقی نیست.
2 - ساختمان دستوری؛ واقعیت این است که لکی از لحاظ ساختمان دستوری به خصوص صرف افعال متعددی شبیه به کردی سورانی (میانی) است ؛ مثال ، لکی: گرتم ،گرتت ،گرتی، گرتمو،گرتتو،گرتمو(←دستور زبان لکی ،کامین عالی پور،خرم آباد ، افلاک 1384،ص 54) سورانی: گرتم ،گرتت،گرتی، گرتمان،گرتتان، گرتیان،(←دستور زبان کردی ،دکتر علی رخزادی ،ترفند،تهران 1379)
3- ارگاتیو[1][1][1] (ergative) ؛ این خصیصه که ویژه یِ زبان کردی است و آن را از سایر زبان های ایرانی نظیر طبری ،فارسی و... متمایزمی نمایید در دو گویش لکی و سورانی متداول است مثال ، لکی :کارم کرد. سورانی : کارم کرد .
4 - تکواژ استمرار ؛ گویش لکی در ماضی استمراری و مضارع اخباری دقیقاً شبیه به کردی گورانی (هورامی) است؛ مثال: مه زانم و... .
با این تفاصیل لکی را نمی توان جز کردی جنوبی محسوب کرد چه این رده بندی بیشتر بر اساس فهم متقابل، جغرافیایی وحتی مذهبی است. علمی تر آن است که این گویش را جزوشاخه ی میانی کردی در کنار اردلانی،جافی، سلیمانی به خصوص گورانی رده بندی کرد. به زعم بنده ارایه ی نتایج تحقیقات زبان شناسی نیز نمی تواند مسئله را حل نماید چه قضیه ی پا فشاری برخی از نویسندگان مبنی بر کرد نبودن لک ها را باید در مسایل فرا تاریخی ، فرا قوم شناختی و فرازبان شناختی جست وجو کرد. "
منابع و مآخذ :
1- ارانسكي ، اي. م. مقدمه فقه اللغه ايراني، ، ترجمهي كريم كشاورز، انتشارات پيام، چاپ اول، تهران، 1358.
2- بدليسي ، امير شرف خان ،شرفنامه (تاريخ مفصل كردستان)، ، به اهتمام محمد عباسي، نشر حديث، چاپ اول، تهران، 1373.
3- مجله ئاوينه، شماره 38، 1377، تهران.
4- سارايي ، ظاهر، شاعر قلههای مه آلود( تصحیح ، ترجمه و شرح اشعار غلام رضا خان ارکوازی ) ، گویه ، چاپ اول ، تهران ، 1379 .
5- مرتضايي ، محمد ، زبان كردي و لهجههاي مختلف آن، انتشارات مهرگان، چاپ اول، تبريز، 1357.
6- جهمال نهبهز ، زماني، يهكگرتوي كوردي، ، بامبيرگ ئهلمان.
7- امان اللهي بهاروند ، سکندر، قوم لر، ، آگاه، چاپ دوم، تهران، 1370.
8- معجزي ، والیزاده ، تاریخ لرستان ، انتشارات حروفیه ، چاپ اول ، 1382 .
مطالب مشابه :
به یاد حسن زیرک
اما چون گويشم كردي فيلي است در -تا حدودي، مثلاً در ترانههاي سوراني از اشعار كاك كمال
ظاهر سارایی: پاسخی به نوشتهی «خندهدار مثل کردی جنوبی»
چه، كردي فيلي و اند به نام «گلزار شعرای لرستان» كه جز چند قطعه شعر لري، مابقي اشعار
زواياي پنهان قيام ايلام
اشعار کردی و زبان مردم ايلام كردي است كه آن را كُردي جنوبي يا فَيلي نيز مي گويند
«شهڵهم» چاپ شد
بالأخره مجموعه شعر كُردي چناري و مختار فيلي نيز چاپ كرده است كه اشعار فارسي وي
مطا لبی درمورد زبان کردی وگویش کلهری ومناطق کلهر
زبان كردي و گونه ي فيلي، كرماشاني شاهنا مه ی کردی کلهری، کتابها ، اشعار ، حکایات وضرب
363- ماجرای فیل و فیلی های زاگرس (2)
دیوان اشعار فيلي هاي عراق في العـــراق » از مركز تحقيقات و مطالعات كردي
«رێخ براي / رێخ برايي» روايت داستاني محسن بنيويس از زندگي شاكه و خانمنصور
ايشان همراه با شماري از اهل فضل كردهاي فيلي عراق در نامه و چند شعر كردي خودم را برايش
سرآغاز شعر کودکانهی کردی در ايلام
بیگی متخلص به « مهران فيلي» از شاعران نوپرداز ادبيات کردي در كانون كردي هانا- نعمت
برچسب :
اشعار كردي فيلي