تحقيق در مورد طلاق.......
خدای را سپاس که توفیق داد تا چند جمله ای در باره طلاق بنویسم چه بسا که این امر لبخند را از لبهای کودکانمان می رباید .
حتما بارها شنيدهايد كه جدايي والدين زندگي فرزندان را تباه ميكند و عامل اصلي تمامي مشكلات روحي و رواني و رفتاري فرزندان به شمار ميآيد. تحقيقات بسيار زيادي در مورد تأثير جدايي والدين بر زندگيفرزندان انجام شده است كه اغلب آنها بدون بررسي علل مشكلات رفتاري يا ذهني كودكان طلاق، با نگاهي سطحي و ساده، جدايي والدين را عامل تمامي اختلالات رفتاري ذكر كردهاند و با توجه به اين فرضيه اشتباه، مانع جدايي بسياري از زوجها شدهاند. ولي آيا زندگي كردن كودك در يك خانه پرتشنج كه افراد آن رابطه سرد و بيروحي با يكديگر دارند آسيب كمتري به روح و روان او وارد ميآورد؟
روشن است كه براي پايان بخشيدن به درگيريها و تنشهاي موجود بين زوجين، جدايي و طلاق آخرين راه است، اما بدون ترديد اين درگيري و مشاجره دو زوج نيست كه باعث بر هم خوردن آرامش كودك ميشود بلكه درگيري و اختلاف والدين كودك است كه امنيت را در محيط خانه از بين ميبرد و او را موجودي ضعيف و افسرده ميكند و طلاق نيز باعث كاهش اين مشاجرات نخواهد شد پس تأثير مثبتي روي فرزندان ندارد مگر اينكه والدين با آگاهي از موقعيت خود و فرزندانشان عملكرد خود را تغيير دهند و كاري كنند كه هم به نفع آنها باشد و هم باعث حفظ سلامت فرزندشان شود.
تاريخچه اجمالي در زمينه طلاق
تاريخچه طلاق به تاريخچه ازدواج برميگردد . به همان علت كه بشر بنا به درخواست طبيعي خود پيوند ازدواج ميبندد تا در كانون گرم خانواده و دركنار همسر خود به سكون و آرامش برسد ، به همانگونه نيز ممكن است به دلايلي از ادامه زندگي خودداري كرده ، طلاق را بپذيرد . ولتر ميگويد : « طلاق و ازدواج در يك زمان در عالم پديد آمدند » قدر مسلم اين است كه طلاق در بسياري از اديان الهي و غيرالهي پيش از اسلام وجود داشته است . بنابراين لازم است تاريخچه كوتاهي از مسأله طلاق در گذشته را در اينجا مطرحنماييم
طلاق چیست ؟
طلاق
از نظر لغوي به معني رها شدن ميباشد و در اصطلاح عبارت از پايان دادن
زناشويي به وسيله زن و شوهر طلاق را اغلب راهحل رايج و قانوني عدم سازش زن
و شوهر ، فروريختن ساختار زندگي خانوادگي ، قطع پيوند زناشويي و اختلال
ارتباط والدين با فرزندان تعريف كردهاند . در حقيقت همانگونه كه پيوند بين
افراد طبق آيين و قراردادهاي رسمي و اجتماعي برقرار ميشود . چنانچه طرفين
نتوانند به دلايل گوناگون شخصيتي ، محيطي و اجتماعي و … بايكديگر زندگي
كنند به ناچار طبق مقررات و ضوابطي از هم جدا ميشوند . از اين نظر خانواده
همچون عمارتي است كه زن و شوهر ستونهاي آن را تشكيل ميدهند و فروريختن
هرستون استحكام و استواري عمارت را دچار تزلزل و گسستگي ميكند . طلاق با
اين ديد ، يكي از غامضترين پديدههاي اجتماعي ، اركان خانواده را در هم
ريخته و بيشتر اثرات مخرب خود را بر روي فرزندان برجاي ميگذارد . طلاق
گسستن و فروپاشيدن و نابودي كانون گرم و آرامبخش زندگي است كه اثرات جبران
ناپذيري بر اعضاء خانواده ميگذارد
.
در
تحقيقي كه توسط جيهبر ( 1990) صورت گرفت مشخص گرديد ازدواجهايي كه به
طلاق منجر شدهاند ، كاهش شديدي در اعتماد به نفس اعضاء خانواده به وجود
ميآورد . چنين كمبودي ميتواند ماهيتي اجتماعي ، رواني يا جسمي باشد .
كاهش اعتماد به نفس در نتيجه طلاق منشأ مهم اختلالات اعضاء خانواده در حين و
بعد از طلاق ميباشد . در اين تحقيق همچنين مشخص شد نه تنها طلاق سطح
اعتماد اعضاءخانواده را كاهش ميدهد بلكه باعث ميگردد يكي از ازدواجها
يا هر دو به طور قابل ملاحظهاي احساس پوچي كنند . اين تحقيق مدلي را نشان
ميدهد كه در آن افراد از هم جدا شده به علت كاهش اعتماد محتاج همياري و
كمك هستند . گذشته از اين طلاق پديدهاي است كه بر تمامي جوانب جمعيت يك
جامعه اثر ميگذارد ، زيرا از طرفي بر كميت جمعيت اثر مينهد ، يعني واحد
مشروع و اساسي توليد مثل يعني خانواده را از هم ميپاشد ، از طرف ديگر بر
كيفيت جمعيت نيز اثر ميگذارد ، زيرا موجب ميشود فرزنداني محروم از
نعمتهاي خانواده تحويل جامعه گردند كه احتمالاً فاقد سلامت كافي رواني در
احراز مقام شهروندي يك جامعهاند . بنابراين آسيب اجتماعي ناشي از اين
اقدام نه تنها متوجه اعضاء خانواده ، بلكه متوجه كل جامعه و نسل آينده
ميباشد .
زنان و طلاق
در كتاب خانواده در امروز و فردا نوشته آلاكوونتو آمده است :
در
روزگار پيشين ، طبيعت انسان با امروز فرق داشت . در آن روزگار نه مردي بود
و نه زني ، در نتيجه نه دعوايي بوده و نه برخوردهاي خانوادگي ، در آن
روزگار مرداني زندگي ميكردند كه در جنسي بودند . آنها بياندازه عاقل ،
مهربان و خوش قيافه بودند . آنها همچنين بياندازه قوي بوده و هرسال نيز
قدرتمندتر ميشدند . در يك روز آفتابي توجه زئوس ( يكي از خدايان در
افسانههاي يونان قديم ) به اين طبقه از موجودات معطوف گشت و از ترس اينكه
مبادا آنها خيلي قدرتمند شوند و ادعاي خدايي كنند ، آنها را به دو قسمت مرد
و زن تقسيم كرد و در تمام جهان پراكند . از اين روست كه انسان هميشه به
دنبال نيمه گمشده خود ميگردد … و در بعضي مواقع انسان نيمه دوم خود را
پيدا نميكند ، بلكه نيمه كسي ديگري را مييابد
.
اين افسانه
نشانگر اين است كه زن و مرد براي يكديگر آفريده شدهاند همانگونه كه
پيوند آنها طبق آيين و قراردادهاي رسمي و اجتماعي برقرار ميشود . اما
چنانچه طرفين به دلايل گوناگون شخصيتي ، محيطي و اجتماعي با يكديگر زندگي
كنند به ناچار بايد طبق مقررات و ضوابطي هم از هم جدا شوند و اين حق را
دارند كه دوباره در صدد برآيند تا جفت مناسب و در خور خود را بيابند
.
متأسفانه در جامعه ما شمار
جدايي زن و شوهرها رو به افزايش است و در حال حاضر در برخي از كشورهاي
صنعتي پيشرفته نيز ميزان طلاق تا رقم 50 درصد افزايش يافته است . اين گفته
بدان معني است كه نيمي از زنان و مرداني كه روزي با شوق و هيجان ازدواج
ميكردند ، تصميم گرفتهاند اين پيوند را پس از مدتي از هم بگسلانند .
دشواريهاي اين جدايي گاهي چنان ناگوار است كه منجر به سرخوردگي يا افسردگي
نه تنها در والدين به ويژه مادران ، بلكه آسيبهاي رواني جبران ناپذيري در
فرزندان خواهد شد . در سالهاي اخير مسأله طلاق چنان متداول گشته كه نيمي
از ازدواج ها قبل از پايان ده سال به جدايي ميكشد . با اين همه و با وجود
متداول شدن اين پديده ، طلاق هنوز يكي از بحرانهاي وحشتناك زندگي به شمار
ميآيد . بنابراين هرچه ديدگاه ما در زمينه بررسي طلاق فنيتر باشد
احتمال كاهش بحران و يافتن راهحلهاي منطقي و مؤثر براي آن ، بيشتر خواهد
بود . در حقيقت مطالعه و بررسي مسايل زناشويي و مشكلات ناشي از قطع اين
پيوند در حوزه روانشناختي و به ويژه روانشناسي مشاوره است . در اين رشته از
روانشناسي كاربردي ، سه موضوع اساسي تحصيل ، شغل و زناشويي مورد بررسي قرا
رميگيرد كه اركان اصلي زندگي اجتماعي هر فرد است . بنابراين ميتوان با
بررسي و ارزيابي كارآيي و حسن سلوكي كه فرد از خود نشان ميدهد
.
موقعيت
و پيشرفت او را دراين سه زمينه پيشبيني كرد ، گرچه قبل از پيمان زناشويي ،
ميزان تحصيل و موقعيت اجتماعي معيارهاي مهمي در انتخاب همسر به شمار
ميآيند ، ليكن در اين ميان ، زناشويي حوزهاي است كه بر نتايج تحصيل و شغل
تأثير
مستقيم ميگذارد.
چنانچه
ازدواج به موفقيت نينجامد و زن و شوهر نتوانند به تفاهم كافي برسند ،
ثمرههاي تحصيل و شغل عمداً به هدر خواهد رفت و ازدواج نافرجام سوابق
تحصيلي و شغلي او را تحتالشعاع قرار ميدهد تا آنجا كه به آشفتگي روحي و
اختلال شخصيت منجر ميگردند . دلايل بيشماري را ميتوان ذكر كرد كه يك
ازدواج را به ناكامي و بنبست بكشاند ، بعضي از دلايل مورد نظر را ميتوان
در خلال مصاحبههاي به عمل آمده ملاحظه كرد :
به طور مثال در مصاحبهاي
كه از خانم 30 سالهاي در يكي از دادگاههاي عمومي به عمل آمد ايشان وضعيت
خود را اينطور تشريح كرد : پس از آن كه داراي فرزند گرديدم متوجه شدم كه
همسر دوم آن مرد هستم . با اين وجود آن وضعيت را تحمل كردم و با آن مرد كه
از شهرستان تبريز بود زندگي را ادامه دادم تا اينكه شوهرم زن سوم خود را
گرفت و ميخواست مرا طلاق دهد ، هرچه التماس كردم به حرفهايم توجهي ننمود و
مرتباً تكرار ميكرد كه من سواد درستي ندارم و زشتم و الان با امتناع من
از طلاق گرفتن ،كارمان به دادگاه كشيده شده است . به نظر ميرسد دلايل
طلاق را ميتوان در مشكلات ناشي از اختلاف سطح تحصيلات زوجه با زوج ، عدم
مسؤوليتپذيري مرد ، كاهش علاقه زوج و ضعف قوانين در برخورد با رفتار مرد
دانست .
در مصاحبه
ديگري كه با زوجه مردي 46 ساله و داراي مدرك ليسانس در رشته مديريت به عمل
آمد مشخص شد 15 سال از ازدواج آنها ميگذرد ولي صاحب فرزندي نشدهاند . زن
در مهد كودك مشغول كار است و دائماً به علت اخلاق تند همسرش درگير جر و
بحثها و دعواهاي مداوم است . با تداوم دعواها ، لجبازي زن نيز افزايش
مييابد و مرد چند رتبه دعوا را با كتككاري خاتمه داده است . با قهر نمودن
زن و رفتن به منزل پدرش ، طلاق راهحل قطعي شناخته ميشود . دلايل اختلاف
زوجين را ميتوان در بيفرزندي آنها ، رفتارتند مرد ، بيعلاقگي زن و عدم
همفكري صحيح و مؤثر آنها براي رسيدگي به مشكلاتشان و قبول بچهاي به
فرزندخواندگي يافت .
مصاحبه
سوم با زني بود كه عليرغم زندگي خوب و همسري با وضعيت مالي قابل توجه ،
تقاضاي طلاق كرده بود ؛ دليل عمده وي براي تقاضاي طلاق ، اعتياد همسرش ذكر
گرديد . با دستگيري مرد و زنداني شدن وي ، زن تقاضاي طلاق را پيگيري نموده
است
مصاحبه چهارم با دختر دانشجويي صورت گرفت كه در رشته ادبيات تحصيل
ميكرد و 27 سال سن داشت . وي به اتفاق پدرش جهت رسيدگي به پرونده طلاقش
به دادسرا آمده بود . در مصاحبه اعلام نمود يك سال پيش با پادرمياني
خانوادههاي آشنا و فاميل ، جوان فوق ليسانسي را جهت ازدواج به خانوادهام
معرفي نمودند كه به علت سطح تحصيلات وي موافقت نمودم ولي متأسفانه پس از سه
ماه كه از عقد ما ميگذشت شاهد رفتارهاي عجيب و غربي از وي بوديم كه شك ما
را برانگيخت . با پيگيري متوجه شدم كه وي بيمار رواني بوده و تحت درمان
است و خانوادهاش اين مسأله را از ما پنهان كردهاند . با تماس با روانپزشك
معالج همسرم وضعيت وي علني شدو الان 4 ماه است كه تقاضاي طلاق دادهايم و
پروندهمان در جريان رسيدگي است . با پنهان كردن بيماري مرد ، نه تنها
خانواده وي سودي نبردهاند بلكه با احساسات و عواطف و آرزوهاي يك جوان نيز
بازي كردهاند و ميبينيم كه يكي از دلايل طلاق كه بعدها صورت ميگيرد
پنهان كردن وضعيت مالي ، اجتماعي و رواني زوجين توسط خانوادههاست . به اين
اميد كه با ازدواج ، كارها به خودي خود درست شوند در صورتي كه امروزه ثابت
گرديده بنيان و شالودهي سستي كه ما اقدامات خود را بر آنها بنا ميگذاريم
( مانند پنهان كاري ، دروغ گويي و كتمان شرايط موجود ) با ازدواج نه تنها
قوام نميگيرد بلكه سستتر نيز ميگردد .
بنابراين
كاملاً مشخص است كه بار سنگين مسؤوليت زندگي خانوادگي را بايد به كسي سپرد
كه هم از لحاظ جسمي و رواني به بلوغ رسيده باشد و هم بتواند از لحاظ
اقتصادي – اجتماعي جوابگوي نيازها خود و خانوادهاش باشد . بنابراين
زناشويي حياتيترين و سرنوشتسازترين تصميمي است كه فرد در زندگاني خود
ميگيرد به گونهاي كه زناشويي موفق تصميمگيري در زمينههاي تحصيلي ، شغلي
و اجتماعي را شكوفاتر گردانيده و زناشويي ناموفق تصميمگيريهاي فوق را
تضعيف ميسازد
. اثرات طلاق
پس
از طلاق ، به دلایل مختلف ممکن است عزت نفس دچار آسیب شود. بسیاری از
افرادی که متارکه کردهاند خود را شخصی ناپسنده و فاقد توان کافی برای
ازدواج مجدد میدانند. مردان و زنان از لحاظ واکنشی که در برابر طلاق از
خود نشان میدهند، با یکدیگر فرق دارند. مردان گرایش به آن دارند که طلاق
را به عنوان چیزی به ناگهان رخ کرده است، ادراک کنند. زنان بیشتر احتمال
میرود که آن را به عنوان نقطه پایانی بر یک فرآیند طولانی قلمداد کنند. به
همین خاطر است که زنها کمتر احساسهای منفی را درباره طلاقشان گزارش
میکنند. طلاق برای زنان تنشزاتر و گسلندهتر است تا مردان. ممکن است این
زنی باشد که تردید کمتری درباره نفس طلاق داشته باشد. اما هم اوست که در
برقراری زندگی جدید مشکلات بیشتری خواهد داشت
.
آدمیان از
لحاظ واکنشی که در برابر طلاق از خود نشان میدهند، بسیار متفاوتاند،
بسیاری از هم میپاشند، اما برخی دیگر ، نوعی تعالی عاطفی را تجربه
میکنند. اگر طلاق را نقطه مقابل ازدواج موفق و خوب تلقی کنیم، در این صورت
، پدیدهای غمبار قلمداد خواهند شد. اما برای بسیاری از کسانی که طلاق
گرفتهاند، انتخابهایی که در اختیار واداشتهاند یا طلاق بوده است و یا
یک ازدواج ناموفق
و بد. با در دست داشتن این انتخابها برخی شواهد حاکی از آن است که طلاق
میتواند شخصا مفید و سودمند باشد. محققین به این نتیجه رسیدهاند که ممکن
است بار آمدن در خانه از هم نپاشیدهای که ویژگی آن نزاع و جنجال است، آسیب
رسانتر و مضرتر از بزرگ شدن در خانهای باشد که در اثر طلاق فروپاشیده است
.
کنار آمدن با طلاق
سازگاری با طلاق به عوامل بسیاری وابسته است: نگرش در مورد ازدواج ناموفق ، شخصیت فرد و محیط اجتماعی. برای کنار آمدن با طلاق ، کمکهای بیرونی از سوی متخصصان بهداشت روانی و گروههای خود یاری متشکل از افراد مطلقه (مانند والدین بی همسر) در دسترس هستند. همچنین حتی هنگامی که طرفین عزم خود را برای طلاق جزم کردهاند مشاوره با زوجها میتواند مفید واقع شود. برخی از فنون مسئله گشایی و مهارتهای حل تعرضی هم که برای بهبود ازدواجها بکار میروند میتواند برای کمک به حل آسیبهای ناشی از جدایی موثر باشد.
پیامدهای جدایی
عواقب و پیامدهای احتمالی طلاق یا تاثیر آن در پدیده های روانی و اجتماعی فرزندان طلاق را می توان چنین بر شمرد :
الف ) بزهکاری کودکان و نوجوانان ناسازگاری ها و رفتارهای ضد اجتماعی آنان . ب ) فحشا به ویژه در نتیجه فقر و نا آگاهی .
ج ) اعتیاد زنان ، مردان و کودکان و استفاده از کودکان در توزیع مواد مخدر و دیگر فعالیتهای غیر مجاز .
د ) پرخاشگری و ناسازگاری کودکان ، فرار از منزل و ولگردی آنان .
ه ) افت تحصیلی ، خودکشی زن یا شوهر یا حتی کودکان .
ز ) کاهش میل به ازدواج در دیگر افراد خانواده به ویژه بچه های طلاق . ر ) احمال و مساحمه والدین در تعلیم و تربیت فرزندان ایجاد آسیبهای روانی و اجتماعی برای آنان .
ی ) فرزندان پسر در همانند سازی مردانه دچار اشکالات زیادی خواهند شد و در بسیاری از موارد تمایلات همجنس گرایانه از خود بروز می دهند و اتکای به نفس آنان نیز به شدت کم می شود .
ن ) فرزندان طلاق با گذشت پنج سال به هیچ وجه نمی توانند ثبات هیجانی و عاطفی خود را از دست دهند .
و ) بچه های طلاق آینده ی خوبی را برای خود تصور نمی کنند و اطمینان خود را به ارکان زندگی از دست می دهند و از آنجا که بی توجهی خود و در مقیاس بالاتر اجتماع به نوعی بی اعتنائی و بی توجهی کشیده می شوند .
فرزندان طلاق
طلاق و فروپاشي خانواده ضمن بر هم زدن تعادل رواني - عاطفي افراد خانواده موجب بروز آسيبهاي اجتماعي ميشود. طلاق به هر دليلي درست يا نادرست پيامدهايي براي فرد و جامعه دارد.تحقيقات نشان ميدهد، كه اثرات طلاق بستگي به سن كودك هنگام طلاق دارد. همچنين اثر طلاق بر كودك به جنسيت، شخصيت، ميزان ناسازگاري و درگيري والدين و حمايت خانواده و دوستان كودك بستگي دارد.
جدايي پدر و مادر يك اثر آني و زودگذر نيست؛ بلكه در تمامي مراحل زندگي فرزندان اثرات منفي و زيانباري را بر جاي خواهد گذاشت. پراكنده شدن اعضاي خانواده و محروميت فرزندان از سرپرستي مشترك والدين، پس از فروپاشي و از هم گسيختگي خانواده آنان را از داشتن مواهب و مزاياي زندگي خانوادگي محروم ميكند و هويت فردي و خانوادگي فرزندان طلاق را مختل ميكند.
آسيبشناسان اجتماعي براين باورند كه پس از جدايي والدين، مسائل روحي و رواني بسياري براي فرزندان ايجاد ميشود. از جمله: بدبيني به جنس والد ديگر و بيخبر ماندن از روحيات و ساختار وجودي او كه آسيبهاي آن بعدها در ازدواج چنين فرزنداني آشكار ميشود. مشكلات رواني و جسماني، تربيتي، احساس گناه و سردرگمي، اختلال در هويت و احتمال گرايش به بزهكاري را ميتوان از جمله آثار مخرب وزيانبار معنوي و مادي طلاق روي فرزندان برشمرد.
فرزنداني كه براثر طلاق والدين، حاميان اصلي خود را از دست ميدهند، بيش از ديگران در خطرند و به راحتي فريب ظاهر آراسته و سخنان فريبنده افراد را ميخورند. طبق تحقيقات انجام شده، 70درصد افرادي كه دچار آسيبهاي اجتماعي ميشوند فرزندان طلاق هستند. از اينرو توجه به مقوله پيشگيري از طلاق اهميت خاصي دارد.
دلايل رشد سريع طلاق
الف ) نگرش نسبت به طلاق، در معرض تغيير قرار گرفته بهطوري كه، طلاق را بهعنوان يك راه حل قابل تحمل و آسانتر مورد توجه قرار داده است. بنابراين ازدواجهاي ناخوشايند با طلاق پايان ميپذيرد.
ب ) نقش زنان در جامعه تغيير يافته است. تعداد زنان شاغل افزایش يافته و در نتيجه استقلال مادي، آنان را قادر ساخته به ازدواجهاي نا خوشايند پايان دهند.
ج ) به خاطر اينكه ازدواج با نگراني در مورد آينده فرزندان همراه است، و والدين بهطور گسترده، ترجيح ميدهند براي جلوگيري از حاملگي از قرصها و داروهاي خوراكي ضد حاملگي استفاده كنند: اين امر باعث شده كه ازدواجهاي بدون فرزند و در نتيجه طلاق آسانتر شود.
مراحل طلاق
الف ) حاد: زمان بعد از جدايي يا طلاق را مرحله حاد طلاق مينامند، كه بلافاصله بعد از طلاق شروع ميشود، و معمولا ً تا 2 سال بعد از آ ن ادامه مييابد. اعضاء متوجه ميشوند كه آرزوها و انتظارات آنها با شكست روبهرو شده است. بسياري از روابط قطع و سامانههاي حمايتي حذف شده است ؛ و در اين دوره نوجوانان با رفتارهاي جديد و سر در گم والدين مواجه ميشوند.
ب ) مرحله انتقالي: اين مرحله، با پذيرش مسئوليت و اداره زندگی به وسيله يكي از والدين مشخص ميشود. در اين مرحله تغییرات زندگي كودكان ادامه دارد و آنان در تصميمگيري، دخالت بیشتری ميكنند.
ج ) مرحله بعد از طلاق كه در آن ثبات نسبي برقرار است.
چگونه مي توانيد به كودك خود كمك كنيد؟
به نظر مي رسد آثار جدايي در پسرها، بخصوص در كوتاه مدت بيشتر باشد. پسرها هميشه درماندگي، رفتار منفي و انحرافي و مشكلات درسي بيشتري نسبت به دختران خانواده هاي مشابه دارند. با اين حال تمام مطلب به اين بدي نسيت. بر اساس تحقيقات به عمل آمده به نظر مي رسد در بعضي شرايط، تاثير جدايي روي كودكان كمتر يا زودگذر تر است. اگر والدين قبل از طلاق كمتر مشاجره آشكار داشته باشند و پس از آن هم مراعات ادب را نسبت به يكديگر بنمايد، ناراحتي كودكان در بلند مدت كمتر خواهد بود. توافق والدين در مورد تربيت و انضباط بچه ها پس از طلاق و امكان اينكه كودك، پدر و مادري را كه با او زندگي نمي كند به طور منظم ببيند و در نتيجه رابطه اي مثبت را با او حفظ كند، به اين امر كمك مي كند. به نظر مي رسد حفظ يك سبك زندگي پايدار از جنبه هاي مختلف، به سازگاري كودك با طلاق كمك مي كند. اين پايداري شامل حمايت و امنيت مالي و عاطفي براي پدر و يا مادري كه از كودك نگهداري مي كند (معمولا مادر) مي شود. همچنين ماندن در همان خانه و همان مدرسه، تا كودك مجبور نباشد همزمان با چند تغيير سازگار شود، بهتر است.
عصر جاهليت
در عصر جاهليت طلاق به دست زن بود و اينگونه كه اگر زن درهاي خانه را كه به طرف راست بود به طرف چپ قرار ميداد ، مرد با ديدن چنين وضعيتي متوجه ميشد كه همسرش او را طلاق داده و ديگر نزد او نميآمد . هنگامي كه زني با مردي ازدواج ميكرد و شب را نزد او ميگذارند حق انتخاب با او بود ، اگر ميخواست نزد شوهر ميماند و اگر نميخواست ميرفت و علامت رضايت او از مرد اين بود كه وقتي صبح ميشد ، خوراك خوبي براي او تهيه مينمود . در منابع ديگر بر خلاف اين مسأله آمده است كه طلاق در جاهليت بسيار ساده و با الفاظ توهينآميز صورت ميگرفت .
يونان باستان
دراعصار گذشته زن آلت دست شيطان به حساب ميآمد . بنابراين تنها به اندازه يك كالا ارزش داشت و خريد و فروش و معامله ميشد . هرچيز بر او ممنوع بود به جز خانهداري و تربيت كردن كودكان ، مرد ميتوانست او را بفروشد يا هديه يا وصيت كند كه متعه هركسي كه ميخواهد باشد قطعاً حق طلاق از او سلب شده بود . در آن روزگار در يونان باستان حتي بحث از اين مسأله به ميان ميآمد كه آيا اصلاً زنداري روح ميباشد يا خير ؟ اگر روح دارد آيا روح او حيواني است يا اينكه به طوركلي شايستگي دارد كه در ميان اجتماع مردان باشد يا از اين شايستگي محروم است ؟
بابل
طبق قانون بابل طلاق وجود نداشته و مرد هرگز نميتوانست زن خود را طلاق دهد حتي اگر نازا باشد بلكه بايد كنيزي به خانه بياورد تا برايش فرزند به دنيا آورد ، كنيز هم حق خودداري از اين امر را نداشت .
هند
زن
در هند حتي پستتر از مار افعي يا بيماري و يامرگ بوده و در صورتي كه
شوهرش فوت ميكرد وي نيز بايد زنده زنده در آتش سوزانده ميشد تا جايي كه
در سرزمين يكي از پادشاهان هندي ، 17 زن وي پساز مرگش در آتش سوزانده
شدند .
چون زن هندو كسي درعاشقي مردانه نيست سوختن بر شمع مرده كار هر پروانه نيست
( صائب تبریزی )
ايران باستان
طلاق در ايران باستان جايز بود و به دست مرد انجام ميگرفت و زنان در جامعه بسيار مورد ستم قرار ميگرفتند حتي شوهر ميتوانست همسرش را براي هميشه حبس كند يا به قتل برساند .
طلاق مسيحيت « حلال نفرتانگيز »
در مذهب مسيحيت بر خلاف اسلام و يهود طلاق حرام است و ازدواج مجدد برابر با زنا ميباشد . حضرت عيسي (ع) ميفرمايد : همانا كه موسي به دليل قساوت قلب قومش ، اجازه داد تا زنهايشان را طلاق دهند ، زن و شوهر به منزلهي جسم واحد هستند و از يكديگر دور نيستند . پس در صورتي كه خداوند آنها را با يكديگر جمع كرده و انساني نبايد ميان آن دو تفرقه بياندازد .
طلاق در اسلام
ازآنجا
كه هدف دين مبين اسلام ايجاد پيوند ميان افراد انساني و تشكيل كانونهاي
خانوادگي است طلاق را كه مخالف فطرت و طبيعت انسان و برخلاف قانون پيوند زن
و مرد است را مورد نكوهش قرار داده و شايسته سرزنش ميشماردو آنرا امري
مغبوض خداوند معرفيكردهاست . جلالالدينمولوي در اينباره ميگويد
:
تاتواني پامنه اندر فراق ابغض الاشياء عندي الطلاق
از
طرفي بايد گفت كه اسلام مايل نميباشد آرامش و آزادي انسانها از بين رفته
و در سختي و عذاب به سربرند و هيچ وجواني هم بر اين مسأله رضايت نميدهد .
از اين رو برخلاف مسيحيت كه طلاق را ممنوع و تنها مقررات و شرايطي براي
محدود ساختن آن وضع نموده تا ميزان آن را به حداقل ممكن كاهش دهد ، طلاق در
اسلام ناشي از حاجت است نه اينكه به عنوان هدف باشد زيرا همانگونه كه گفته
شد امر طلاق همواره مورد بغض و كينهي الهي
ميباشد.
اميرمؤمنان علي (ع)) ميفرمايد : ازدواج كنيد ولي طلاق ندهيد زيرا عرش الهي از طلاق به لرزه در ميآيد.
فلسفه طلاق در اسلام
از
نظر اسلام طلاق آخرين راه مداواي ناسازگاري زن و شوهري ميباشد . اسلام
معتقد است اگر راهي براي جدايي زن و شوهر (زوجين) نباشد زندگي ايشان دشوار و
عذابآور خواهد بود و ممكن است نتايج ويران كنندهاي مثل انتقال ، خودكشي ،
فساد و قتل داشته باشد . امروزه مردم باغم و تشويش كمتري در مقايسه با
گذشته به ازدواج روي ميآورند چرا كه طلاق براي آنان د رحكم بيمهاي تلقي
ميشود و ميتوان از آن به عنوان بيمه ازدواج نام برد چرا كه اگر ازدواج
با موفقيت نباشد همسران يكديگر را رها خواهند كرد . دكتر باقر ساروخاني در
باب ويژگيهاي طلاق مينويسد :
طلاق
پديدهاي چند بعدي است . شايد كمتر پديدهاي به پيچيدگي طلاق وجود داشته
باشد آن روز كه خانوادهاي از هم پاشيد به نظر ميرسد يك دعواي ساده عامل
اين انفجار بوده است حال آن كه چنين نيست و مجموعهاي از عوامل رواني –
اجتماعي ، اقتصادي ، پديد آمده به هم پيوستهاند و بنيان خانواده را برباد
دادهاند بنابراين طلاق به عنوان پديدهاي اجتماعي مطرح است ، زماني كه
جامعه در معرض آسيبهاي بنيادي قرار گيرد روابط اجتماعي نيز بيمار بوده و
فساد گوشه به گوشه جامعه را در برگرفته است . علاوه بر اين طلاق پديدهاي
رواني نيز هست . بسياري از خانوادهها در برابر تكانههاي اقتصادي يكسان
قرار ميگيرند اما همگي دست به طلاق نميزنند . ميزان سازش افراد در طلاق
مؤثر است . اما آمار نشان ميدهد زنها بيشتر از مردها در امر طلاق پيش قدم
ميشوند كه اين خود قابل بررسي است .
نقش جنسيتي و جنسي زنان در جامعه
بيش از نيمي از جمعيت را زنان تشكيل مي دهند . وقتي صحبت از منافع به ميان ميآيد . قاعدتاً انتظار ميرود كه نيمي از اين منافع به زنان تخصيص يابد و آنان به طور مساوي با مردان از منابع زندگي اجتماعي بهره گيرند . بايد در نظر داشت كه به جهت اختلافات جنسيتي و جنسي ، زنان داراي احتياجات خاصي هستند و به دليل اينكه جامعه تمركز خاصي روي نيازهاي اساسي كودكان دارد ، بنابراين بايد چنين تمركزي روي احتياجات خاص مادران قرار گيرد و عبارت « احتياجات خاص زنان » را به عنوان خاص با «مسايل مربوط به جنسيت » كه ناشي از نقشهاي سنتي زنان است اشتباه گرفته ميشود ، تقسيم كارهاي اجتماعي برحسب جنسيت مربوط به اختلافات بيولوژيكي تمايز جنسي نيست .( اگرچه باور وجود دارد كه اين تمايزها بر حسب تفاوتهاي بيولوژيكي ميباشد ) بنابراين فرق بين جنسيتي و نقش جنسي كاملاً قابل تميز ميباشد.بارداري و شيردادن به كودك به وضوح نقش جنسي هستند چرا كه فقط زنان هستند كه ميتوانند اين نقش را برعهده گيرند . برعكس تربيت كودكان يك نقش جنسيتي است . چه زن و چه مرد ميتواند كاملاً اين وظيفه را به عهده بگيرد . بايد در نظر داشت كه وظايفي مانند تربيت فرزندان تعيين شده برحسب جنس نيست ، بلكه مربوط به ساختارهاي اجتماعي و فرهنگي موجود ميباشد . يعني تعيين نقش جنسيت بستگي به نوع جوامع دارد و اين موضوع نشان ميدهد كه اين نقشها برحسب نوع جنس ( زن يا مرد) تعيين شده و اعتقادات و ارزشهاي اجتماعي و فرهنگي جوامع تعيين كننده اين امر ميباشد . هرچند كه افراد آن اجتماع بر اين امر واقف نبوده و به آن معترف نباشند.
امروزه مشكلات ناشي از مصالح امور زنان ناشي از نابرابري جنسيتي است كه ميتواند ناشي از مسايل و محدوديتها در زمينه تقسيم ناعادلانه منابع و كار ، ازدواج و طلاق گردد . تمايز ميان مسايل مربوطه به زنان و مسايل جنسيتي بيشتر تحليلي به نظر ميرسد تا اينكه بتواند به عدد و رقم تبديل شوند . به عبارت ديگر در جوامع امروز مسايل جنسيتي در هر سطحي روي فعاليتهاي مختلف مربوط به امور زنان تأثير ميگذارد . به عنوان مثال برخي از اين محدوديتها ، مهيا كردن احتياجات تغديهاي مادران باردار كه قسمتي از « احتياجات خاص زنان » است اما زنان سهم ناعادلانهاي از غذاي موجود در خانواده نصيبشان ميگردد همچنين كنترل ناچيزي روي بودجه خانواده كه از آن ، خوراك خانواده تهيه ميگردد ،
مطالب مشابه :
چهل حدیث زیبا در مورد ازدواج
چهل حدیث زیبا در مورد سه چیز است كه در آن شوخی نیست : طلاق ، نكاح و آزاد كردن بنده .
تحقيق در مورد طلاق , مقاله در مورد طلاق
تحقيق در مورد طلاق , مقاله در مورد مستندا به حدیث "زکات العلم نشره" و برداشتن هر چند
پرسش و پاسخ در مورد طلاق
پرسش و پاسخ در مورد طلاق حدیث موضوعی. در تواند شوهر را به طلاق اجبار کند و در صورتی که
تحقيق در مورد طلاق.......
توافق والدين در مورد تربيت و انضباط طلاق در ايران باستان رشته الهیات(علوم قرآن و حدیث)
حدیث در باره حقوق متقابل زن و شوهر
جبرئیل به قدری در مورد زنان به من سفارش کرد که گمان بردم که طلاق دادن در حدیث دیگر وارد
حدیث
بررسی عوامل طلاق در سطح حدیث [ چهارشنبه هدف از ایجاد اطلاع رسانی در مورد اهمیت مشاوره
برچسب :
حدیث در مورد طلاق