”وقتی توصیه های ادگار آلن پو را جدی نمی گیریم“
اشاره ای به نویسنده و داستان: «استپان تروفي موويچ ورخونسکي» از نويسندگان هم عصر غول هايي همچون داستايفسکي، تولستوي و تورگنيف بوده است. بنابراين در تاريخ ادبيات روس به طور اخص و در تاريخ ادبيات جهان به طور اعم، نام پرآوازه يي نيست. البته اين امر به درستي اتفاق افتاده است زيرا وي در برابر نويسندگاني که از آنان نام برده شد، در سطحي پايين تر است. شهرت وي بيشتر در نقد و روزنامه نگاري است و از او هشت داستان کوتاه و يک رمان باقي مانده است. برخي از صاحب نظران ادبي، تروفي موويچ را در داستان کوتاه، آغازکننده راهي مي دانند که چخوف آن را به اوج رساند. البته خود چخوف نيز در زندگي نامه سه جلدي خود چند بار از تروفي موويچ و تاثيراتي که از او گرفته، نام برده است. براي فهم بهتر داستان «وقتي توصيه هاي ادگارآلن پو را جدي نمي گيريم» بايد به چند نکته اشاره کرد. اول اين که اين داستان در دوره تزار الکساندر دوم که به تزار مقدس مشهور بود نگاشته شده است. الکساندر دوم فردي بسيار مذهبي بود که در دوران او، کشيشان ارتدوکس قدرت زيادي در دستگاه حکومت داشتند. نکته ديگر اين که در داستان، بارها از «اداره هشتم سازمان گسترش فرهنگ و علوم پويا» نام برده شده است. در آن دوره اداره هشتم سازمان گسترش فرهنگ و علوم پويا، در روسيه مسوول مميزي ادبيات بوده است. وقتي توصيه هاي ادگارآلن پو را جدي نمي گيريم، اولين اثري از تروفي موويچ است که به فارسي چاپ مي شود که مستقيماً از زبان روسي برگردان شده است. ***
”وقتی توصیه های ادگار آلن پو را جدی نمی گیریم“
جناب استپان تروفي موويچ ورخونسکي نويسنده جوان
.با سلام واحترام
از دوستان و همکاران در انتشارات شنيدم که ديروز هنگام غيبت من، به دفتر نشر آمده ايد و با عصبانيت رمان خود را گرفته و برده ايد. آشکار است با اين حرکت شما، من به عنوان سرويراستار انتشارات در برابر جنابعالي وظيفه حرفه يي ندارم زيرا شما ديگر ظاهراً علاقه يي به چاپ رمان خود در انتشارات ما نداريد. با اين همه به عنوان يک اديب، وظيفه انساني خود مي دانم چند نکته را در باب رمان شما و اصولاً نويسندگي در دوراني که به سر مي بريم گوشزد کنم. همان طور که در ادامه درخواهيد يافت، ابراز اين مسائل ممکن است براي خود من نيز باعث دردسر شود اما چون من در ميان سطور رمان شما يک استعداد ادبي يافتم، بر خود فرض دانستم اين نکات را به شما يادآوري کنم تا در آينده بتوانيد در جامعه ادبي ما توفيق يابيد.
گويا بيشترين دليل عصبانيت شما ـ که باعث آن حرکت عجولانه شده و آن طور که شنيده ام انتشارات ما و شخص مرا هم از لطف کلمات خود محروم ننموده ايد ـ پيشنهادهاي من در باب برخي تغييرات در رمان تان بوده. شنيده ام حتي گفته ايد اگر قرار باشد اثر من دچار چنين تغييراتي شود، ترجيح مي دهم اين تغييرات را دوستان ما در اداره هشتم سازمان گسترش فرهنگ و علوم پويا انجام دهند. خودتان بهتر مي دانيد اگر چه دوستان ما در اداره هشتم سازمان گسترش فرهنگ و علوم پويا، انسان هايي بسيار سليم نفس و محترمي هستند اما با توجه به شغلي که دارند، به اندازه من و شما به ظرايف ادبي آشنا نيستند.
بگذاريد قضيه را با يک مصداق شروع کنيم. اصلاً چرا راه دور برويم. از اولين جمله رمان شما شروع مي کنيم؛ «پسر تمام روز يکشنبه پشت نرده ها ايستاده بود و به حياط نگاه مي کرد، دختر اما از اين همه بي خبر بود.»
روز اولي هم که به انتشارات ما تشريف آورده بوديد، به شما عرض کردم که در واقع وظيفه اصلي من کمک به نويسندگان جواني چون شماست تا خود را با ذهن دوستان مان در اداره هشتم سازمان گسترش فرهنگ و علوم پويا نزديک کنيد. توجه کنيد، شما داستان تان را با کلمه «پسر» شروع کرده ايد. آن چه در ابتداي امر به ذهن خواننده مي آيد اين است که قهرمان رمان شما، جواني کوچک تر از بيست سال است. يعني کسي که در اوج خواسته هاي جواني قرار دارد؛ خواسته هايي که هر انسان شريفي مي داند بايد با هر وسيله يي که شده جلو آن را گرفت؛ زيرا اين خواسته هاي نفساني، کاري جز تخريب اساس جامعه و فرو ريختن چارچوب هاي پذيرفته ما که پدران و مادران ما براي آن بسيار زحمت کشيده اند و گاه براي آن خون داده اند، ندارند. شما مي توانستيد به جاي اين کلمه از لغت «مرد» استفاده کنيد. در اين صورت جوان بودن قهرمان شما کمي زير سايه مي رفت و ما مي توانستيم به دوستان مان در اداره هشتم سازمان گسترش فرهنگ و علوم پويا بقبولانيم قهرمان رمان شما، مردي ميان سال و يا در صورت بهتر، پيرمردي است که از هواهاي نفساني به دور است و هر چه هم که تلاش کند، نمي تواند چارچوب هاي اجتماع ما را سرنگون کند.سسسس
شما بلافاصله در ادامه جمله نوشته ايد؛ «تمام روز يکشنبه». من نمي فهمم اصرار شما براي اين که ماجراي داستان تان در روز يکشنبه اتفاق بيفتد، چيست؟ بديهي است که اولين سوالي که دوستان ما در اداره هشتم سازمان گسترش فرهنگ و علوم پويا مي پرسند اين است که اين پسر (يا به پيشنهاد من، مرد) مگر در يکشنبه به کليسا نمي رود؟ به ويژه اين که شما تاکيد کرده ايد تمام روز. اگر چه تمام روز ايستادن يک پسر يا حتي يک مرد، در روزي غير از يکشنبه نيز، امري لغو و بيهوده است که در جهت آرمان هايي مهم سرزمين ما نيست اما اين عمل در روز مقدسي مانند يکشنبه، قبول بفرماييد امري غيرعادي است.
اما کاش قهرمان داستان شما تنها به عقايد مذهبي مردم سرزمين مان که نسبت به آن حساسيت خاصي دارند، توهين مي کرد. شما (و من مي دانم از روي سهو) به حيطه امور سياسي و حکومتي نيز تعدي کرده ايد. قهرمان شما همان طور که خودتان در همين جمله اول اشاره کرده ايد تمام روز در «پشت نرده ها» است. آيا شما نمي دانيد تازه کارترين دوست ما در اداره هشتم سازمان گسترش فرهنگ و علوم پويا مي داند که هر نرده ، نمادي از ميله هاي زندان است. بديهي است که اين دوست بسيار عزيز ما در اداره هشتم سازمان گسترش فرهنگ و علوم پويا با ديدن کلمه نرده، اين مساله را دريافت خواهد کرد که به زعم شما، تمام پسرهاي (و يا به پيشنهاد من مردهاي) کشور ما، تمام روزشان را در زندان به سر مي برند. شما (من مي دانم که ناخواسته) ميهن مقدس ما را به زنداني بزرگ تشبيه کرده ايد که اين امر، توهين کاملاً مستقيمي است به پدران و مادران سختکوش ما از گذشته هاي دور تا زمان حاضر؛ پدراني که در جنگ هاي مشهور به ويژه در جنگ افتخارآميز با ديوانگاني همچون ناپلئون، سربلند بيرون آمده اند.
حتي اگر آن دوست ما در اداره هشتم سازمان گسترش فرهنگ و علوم پويا، جوان باشد و تازه کار و متوجه اين موضوع نشود و يا بشود و من بتوانم او را مجاب کنم اين طور نيست، شما با فعل «ايستادن» که براي قهرمان خود انتخاب کرده ايد، تمام زحمات من را به باد مي دهيد. مگر چه اشکالي دارد که قهرمان رمان شما تمام يک روز را (البته غير از يکشنبه) پشت نرده ها بنشيند يا دراز بکشد؟ البته نشستن يا دراز کشيدن آن هم تمام روز در پشت نرده ها، به اندازه کافي امري حقير به نظر مي رسد اما ايستادن پشت نرده را به هيچ عنوان نمي توان توجيه کرد. خودتان حتماً بهتر از من مي دانيد که فعل ايستادن از صدفرسنگي بوي مقاومت و شورش سياسي مي دهد و همان طور که گفتم، جوان ترين عضو دوستان ما در اداره هشتم سازمان گسترش فرهنگ و علوم پويا نيز مي تواند اين بو را استشمام کند.
پس از آن شما به صورت کاملاً ناشيانه يي از کلمه «حياط» استفاده کرده ايد. همان طور که گفتم ممکن است دوستان ما در اداره هشتم سازمان گسترش فرهنگ و علوم پويا به ظرايف ادبي به اندازه من و شما آشنا نباشند اما اين قدر مي دانند که منظور شما از «حياط» دقيقاً «حيات» است و اين حيات چيزي نيست مگر آن چه که شما بي شرمانه (البته به زعم دوستان ما در اداره هشتم سازمان گسترش فرهنگ و علوم پويا) در کلمات قبلي تان، تمام پسران (به پيشنهاد من، مردان) سرزمين ما را در زندان قرار داده و به صراحت بيان مي کنيد از حق حيات محروم شده اند. به ويژه اين که بلافاصله، فعل «نگاه کردن» را به کار برده ايد که خودتان خوب مي دانيد اين فعل شامل هرگونه تفکر است و حتي در جملات محاوره مردمان کوچه و بازار ما بسيار شنيده ايم که «نگاه من به زندگي اين گونه است» يا «بايد نگاهت را نسبت به اين قضيه اصلاح کني»
تمام آن چه تاکنون ذکر کردم در برابر آن چه در ادامه مي آيد، هيچ نيست. شما بلافاصله از کلمه «دختر» استفاده کرده ايد. اين کلمه علاوه بر اين که تمام خطرات کلمه «پسر» را در خود دارد، داراي دره هاي هولناکي از مخاطرات و مغاک هاي وحشتناک ديگري هم هست. قهرمان شما دختري است که در کمترين فاصله ممکن از يک پسر قرار گرفته است. آن هم دختري که متظاهرانه خود را در جلو ديد پسري قرار داده. اگر شما از کلمه «زن» به جاي کلمه دختر استفاده کرده بوديد، من مي توانستم به آن عضو محترم اداره هشتم سازمان گسترش فرهنگ و علوم پويا بقبولانم اين مرد دراز کشيده يا نشسته پشت نرده ها، با اين زن، رابطه يي دارند. مثلاً خواهر، مادر و يا در بدترين حالت، همسر اوست.
شما بلافاصله پس از کلمه دختر (به پيشنهاد من، زن) ادات شرط «اما» آورده ايد. کاملاً طبيعي است که شما جنس مونث را با اين کلمه، تشخص داده ايد در حالي که مي دانيم جنس مونث همواره و در همه حال (خوشبختانه در سال هاي اخير علم نيز اين را ثابت کرده است) از جنس مذکر در رتبه پايين تري قرار دارد و حتماً مستظهر هستيد که دوستان ما در اداره هشتم سازمان گسترش فرهنگ و علوم پويا چقدر در مورد اين قضيه حساس هستند. به ويژه اين که شما بي هيچ تاملي آورده ايد «از اين همه». بديهي است که نظر شما «از اين همه»، نگاه شرربار مرد داستان به دختر يا زن رمان است که مي دانيد چه زحمت هايي در سرزمين ما براي جلوگيري از چنين منکرهايي صورت گرفته است. قبول بفرماييد که هجومي چنين آشکار به بنيان هاي جامعه در هيچ حکومتي، حتي ليبرال ترين حکومت ها نيز قابل قبول نيست. بديهي است که شما گول روزنامه هاي خودفروخته يي را خورده ايد که مي خواهند به جوانان ما القا کنند در ممالک غربي مانند فرانسه و انگلستان که دشمنان قسم خورده سرزمين ما هستند، آزادي گفتار و رفتار وجود دارد. البته اينجا جاي بحث اين مساله نيست که چقدر دروغ در ميان کلمات چنين روزنامه هايي وجود دارد.
دوست عزيزم، واقعاً شما بدون هيچ قصد خاصي از کلمه «بي خبر» آن هم درست پيش از فعل «بود» (يا اگر درست تر بگويم از فعل مرکب «بي خبر بودن ») استفاده کرده ايد؟ اينجا دقيقاً جايي است که شما به طور (با کمال تاسف بايد عرض کنم) احمقانه يي به نهاد اداره هشتم سازمان گسترش فرهنگ و علوم پويا حمله کرده ايد. کاملاً طبيعي است از اين کلمات استنباط شود نويسنده اين رمان معتقد است دوستان محترم ما در اداره هشتم سازمان گسترش فرهنگ و علوم پويا قصد بي خبر گذاشتن مردم ما (چه پسر يا دختر يا چه زن يا مرد) از تمام حوادث جاري اجتماع ما را دارند. شما با آوردن اين کلمات انگشت کوچک و حقير اتهام خود را در برابر عزيزان زحمتکش در اين اداره نشانه رفته ايد. مسلم بدانيد که اعضاي غيرتمند اداره هشتم سازمان گسترش فرهنگ و علوم پويا از توهيني چنين آشکار نخواهند گذشت.
دوست جوان من، آن طور که شنيده ام قصد کرده ايد در نهايت بي توجهي، خودتان رمان تان را به اداره هشتم سازمان گسترش فرهنگ و علوم پويا ببريد. از من پيرمرد که عمري را در راهروهاي آن اداره معظم طي کرده ام، قبول بفرماييد که اين کار، عمل عبثي بيش نيست و ممکن است تمام عمر آينده ادبي شما با اين کار تلف شود. به عنوان يک دلسوز ادبيات اين سرزمين ، خواهش مي کنم پيش از بردن رمان تان به اداره هشتم سازمان گسترش فرهنگ و علوم پويا، حداقل به چند توصيه زير گوش فرادهيد.
1- به جاي کلمات پسر يا مرد و دختر يا زن، از ضمير استفاده کنيد. اصلاً بهتر است نه از اسم و نه از ضمير استفاده کنيد. در اين صورت به لحاظ ادبي، تعليق بيشتري در آغاز رمان تان به وجود آورده ايد.
2- از هرگونه صفت يا قيد در داستان تان بپرهيزيد. در اين صورت حالت «مرد» داستان تان که مملو از امور خطرناک است (ايستادن پشت نرده ها) و حالت زن داستان که بسيار نسبت به وظايف اداره هشتم سازمان گسترش فرهنگ و علوم پويا، برخورنده است (بي خبري)، حذف مي شود. حتماً مي دانيد که حذف صفت و قيد از سبک هاي جديد ادبي است و نويسندگان بزرگي همچون «ارنست همينگوي» و يا «ريموند کارور» در اين زمينه شهره آفاق هستند.
3- از کلماتي که بوي نمادگرايي از آنان به مشام مي رسد، به شدت بپرهيزيد. به طور مثال کلمه «حياط» بسيار کلمه وحشت آوري است زيرا از آن مي شود معاني بسياري دريافت کرد. حتماً خبر داريد که نويسندگان نوگراي مشهوري مانند «مرحوم گلشيري» يا نويسنده جوان و آينده داري مانند «حسن محمودي» نيز نمادگرايي در ادبيات را به شدت تقبيح کرده اند.
4- اما آخرين و مهم ترين توصيه من؛ مي دانيد که «ادگارآلن پو» اولين کسي بود که داستان کوتاه را تئوريزه کرد. او توصيه طلايي به همه نويسندگان جوان کرده است. وي مي گويد اولين جمله داستان تان را حذف کنيد. اگر به داستان تان لطمه نخورد، مشخص است که آن جمله زيادي بوده. اين مرد بزرگ معتقد است هر نويسنده يي بايد با تمام جملات داستانش همين معامله را بکند. من نمي دانم چرا شما جوان ها، توصيه هاي ادگار آلن پو را جدي نمي گيريد؟ جناب استپان تروفي موويچ ورخونسکي عزيز، کمي کلاه خودتان را در تنهايي قاضي کنيد و ببينيد با حذف جمله اول رمان تان که اين قدر اثر را دچار مشکل خواهد کرد، چه اتفاقي می افتد؟ به نظر این حقی که سال ها در کار نشر و ادبيات داستاني بوده ام، هيچ چيز. مي دانم اگر دقيق فکر کنيد شما هم به همين نتيجه مي رسيد.
من توصيه طلايي ديگري هم براي شما دارم. به نظرم اگر مي خواهيد رمان تان در اداره هشتم سازمان گسترش فرهنگ و علوم پويا دچار مشکل نشود، علاوه بر حذف جمله اول رمان، بگرديد و در تمام طول رمان تان، هر جمله يي که مربوط به پسر يا مرد، و يا دختر و زن رمان است حذف کنيد. در اين صورت از من پيرمرد قبول کنيد که رمان تان از دهليزهاي اداره هشتم سازمان گسترش فرهنگ و علوم پويا به سلامت خواهد گذشت.
ديگر عرضي ندارم.
ارادتمند شما و ادبيات سرزمين بزرگ مان
مترجم: محمدحسن شهسواري
مطالب مشابه :
نمایشگاه پيشينه رينه
با احترام، به استحضار ميرساند اعضاي انتشارات جوان پويا در جهت حفظ و حراست از فرهنگ و
اختتاميه جشنواره قصهنويسي كتاب كودك و نوجوان/2
و جوان شب گذشته با حضور وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي، مديرعامل انتشارات پويا و سترگ و
”وقتی توصیه های ادگار آلن پو را جدی نمی گیریم“
روز اولي هم که به انتشارات ما تشريف آورده فرهنگ و علوم پويا، جوان باشد و تازه کار و
کتا ب های مرتبط با اندیشه اسلامی2
(انتشارات جوان مسأله مهدويت از منظر عقلي و عاطفي، محمد منصور نژاد، جوان پويا
قدرت مشاهده و خوب دیدن
مشاوره پويا باشگاه همسران جوان. سامانه آموزش مکاتبه (انتشارات نگاه )
اسامی برترینهای جشنواره ملی کتاب سال کودک و نوجوان
1- لوح تقدير به همراه جايزه به کتاب "کارهاي خوب امروز" از انتشارات و پويا به جوان قم دکتر
لیست موضوعی کتب و مجلات و انتشاراتی ها و مراکز پخش جبهه فرهنگی انقلاب/ویراست دوم
معرفي برخي انتشارات و پخش به زوج هاي جوان، محمد جواد حاج پويا، آيت الله آصفي
کتاب هایی که در 9ماه گذشته درباره پیامبر اکرم(ص) منتشر شد
معرفي كتاب «انتشارات رامان سخن» - کتاب هایی که در 9ماه گذشته درباره پیامبر اکرم(ص) منتشر شد
سیر مطالعاتی
پاسخگوئی به سوالات - سیر مطالعاتی - یک طلبه جوان از شهر مقدس قم
برچسب :
انتشارات جوان پويا